فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۸۱ تا ۲۰۰ مورد از کل ۴٬۱۷۷ مورد.
تحلیل سیاسی زبان بدن در تاریخ بیهقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زبان بدن به معنای عبور از کلام و ایجاد ارتباط از طریق عناصر غیرکلامی یا زبان خاموش است. این زبان مجموعة وسیعی از رفتارها و پدیده های اشاری و حرکتی را شامل می گردد و در سیاست، به طور مستقیم یا غیرمستقیم کاربرد دارد. یک سیاست مدار می تواند نقش و نیّت واقعی خود را در پسِ واژه ها و جمله ها پنهان کند، امّا قادر به نهان داشتن زبان بدن نیست. از این رو، با تحلیل حرکات و اشارات بدنی سیاست مداران می توان به مکنونات ذهنی، فکری و اهداف سیاسی آنها پی برد. مصادیق زبان بدن را به عنوان یکی از ابزارهای ارتباط غیرکلامی در تاریخ بیهقی می توان به چهار دسته تقسیم کرد: 1) حرکات و حالات چهره. 2) اشارات و حالات سر و تن. 3) حرکات و اشارات دست. 4) سایر رفتارهای حرکتی. حالات چهره، نمودار مهارت یک سیاست مدار در مقوله هایی نظیر خویشتنداری، تمایل به ایجاد ارتباط و بی اعتنایی است و بر مفاهیمی چون تأیید، تکذیب، تأسّف، تمسخر و ظاهرسازی دلالت می نماید، همان گونه که حرکات دست می تواند دالّ بر احترام، پیمان، وفاداری یا قتل و دستگیری باشد. نکتة مهم اینکه بسیاری از موضوعاتی را که امکان طرح آنها در ارتباط کلامی وجود ندارد، یا به مصلحت نیست، می توان با زبان بدن مطرح کرد. باری، زبان بدن را باید یکی از انواع فرازبان دانست که اگرچه پیامش به نافذترین شکل انتقال می یابد، امّا هیچ گونه ردّ و نشان قابل استنادی به جا نمی گذارد و به همین دلیل، در حوزة سیاست بسیاری از ناگفتنی ها را با زبان بدن می گویند.
بررسی لحن در شعر اخوان (با تاکید بر مجموعه زندگی می گوید اما باز باید زیست)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
لحن یکی از عناصر اصلی و تاثیرگذار متن به خصوص متن های روایی است که برخورد شاعر را نسبت به موضوع و شخصیت ها نشان می دهد. هدف این مقاله بررسی چگونگی لحن در شعر اخوان و نقش آن در تاثیرگذاری اشعار روایی او با تاکید بر مجموعه زندگی می گوید اما باز باید زیست است. این اثر جز نظم و انضباط های شعری مانند وزن و قافیه، بهره چندانی از عناصر شعر مثل تخیل و صورخیال نبرده است. این ویژگی در کنار روایی بودن اثر، موجب شده بررسی آن از حیث ارزش های روایی و داستانی، ضروری تر از بررسی شعریت آن باشد. در همین راستا مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی با تاکید بر عنصر لحن، در سه حوزه لحن شخصیت ها، عناصر دخیل در ساخت لحن، و نقش لحن در انتقال معانی ضمنی و ثانویه سخن مورد بررسی قرار داده است. اخوان به شیوه داستان پردازان امروزی، لحن را بر اساس جایگاه اجتماعی شخصیت ها، حوادث و موقعیت های روایی و فضای داستان قرار داده و در این راستا از عناصری مانند واژگان، تصاویر، زبان بدن، ساختمان جملات، موسیقی و... بهره برده است. علاوه بر آن، یکی از مهمترین کارکردهای لحن در شعر او انتقال معانی ثانویه و ضمنی سخن است که موجب تاثیرگذاری کلام و انتقال بهتر معنا و گاه ایجاد طنز شده است.
بررسی و تحلیل ویژگی های محتوایی و زبانی اشعار حماسی سیاوش کسرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستان ها و اشعار مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و بزرگی ها و افتخارات قومی را در تعریف سنتی، حماسه می گویند. شعر حماسی از جمله جریان های عمدة شعر معاصر است که ویژگی های حماسی آن متناسب با شرایط تاریخی دگرگون شده است. در این پژوهش برای توصیف حماسه، متناسب با نیازهای بیانی تازه، ابتدا به روند تطور تعریف حماسه تا دوره ء معاصر اشاره شده و سپس نمودهای حماسی در شعرهای سیاوش کسرایی کاویده می شود. در این پژوهش اشعار حماسی سیاوش کسرایی در سه بخش بررسی وتحلیل شده است: ویژگی های محتوایی ( شکل روایی اسطوره و حماسه های مردمی )، موسیقی حماسی و ویژگی های زبانی ( بهره گیری از زبان و کاربردهای باستان گرایانه، ذکر اسامی اسطوره ای، ذکر ابزار جنگی، بهره گیری نمادین از عناصر طبیعت ). نتایج این پژوهش نشان می دهد که هرچند منطق رمانتیک ها در بخشی از شعر سیاوش کسرایی وجود دارد، اما او به اقتضای فضای سیاسی-اجتماعی روزگار خود به اشعار حماسی روی آورده است و در شعر و زبان وی می توان مضامین و رویکرد حماسی را مشاهده کرد.
تحلیل برشتی از داستان ""خانه های شهر ری"" غلامحسین ساعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برتولد برشت از نظریه پردازان تئاتر است. او تئاترش را نقطة مقابل تئاتر ارسطویی می داند. او با معرفی تئاترش به نام تئاتر حماسی به فکر ایجاد اختلال در پذیرش رضامندانة جهان از سوی تماشاگران بود و بدین سبب از تمهیداتی برای رسیدن بدین مقصود استفاده کرد که فاصله گذاری نام دارد. او با خلق شخصیت های شگفت انگیز مانع هم ذات پنداری مخاطب با بازیگر می شود. اگرچه نظریة او مربوط به نمایش نامه است، می توان در داستان هم از آن استفاده کرد. غلامحسین ساعدی نمایش نامه نویس بود: چوب به دست های ورزیل، آی باکلاه، آی بی کلاه، پرواربندان و... ازجمله نمایش نامه های او هستند. بنابراین با فنون تئاتر آشنا بود و می توان تأثیر نمایشنامه نویسی را در آثارش جست وجو کرد. نگارندگان این نظریه را در تحلیل داستان خانه های شهر ری غلامحسین ساعدی بررسی کردند و شگردهای فاصله گذاری را در حوادث و شخصیت های شگفت انگیز و همین طور مسائل اجتماعی جست وجو کردند. نتیجة این بررسی نشان می دهد نویسنده توانسته با ایجاد این فاصله گذاری ها روح تفکر مردم شهر ری، صورت بندی های اجتماعی، ارزش ها و هنجارها، مسائل روانی، اخلاقی، شخصیت های مونتاژگونه و داستانی گروتسک وار خواننده را به تغییر وادارد.
پرسش از پرسش گونه ها و کارکرد پرسش در دیوان حکیم ناصرخسرو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش، علاوه بر برخورداری از ویژگی های بلاغی و زبانی، یکی از عوامل ایجاد تفکر خلاق است. هدف از طرح پرسش در تفکر خلاق را عواملی همچون کنترل غیرمستقیم مخاطب، کسب اطلاعات از او، بررسی و آزمون، بیدارکردن اندیشه، به حرکت درآوردن و راهبری فکرها در جهتی معین و آشنایی با طرز فکر مخاطب می توان برشمرد. در فضای غیرگفت وگویی کمتر پرسشی عنوان می شود اما در فضای گفت وگو و دیالوگ، آنچه بیش از همه در سلامت بنیان گفت وگو تأثیر دارد، طرح سؤال است. هدف این مقاله، بررسی شیوه های هدایت ذهن ازطریق به کارگیری پرسش در دیوان ناصرخسرو است. ازاین رو، با روش کاربردشناسی تربیتی و زبانی و همچنین، با نگاهی به رویکرد علم معانی، انواع پرسش به دو گروه پرسش بلاغی و پرسش فلسفی شامل تمثیل، قیاس و استقراء تقسیم شده است. در پایان، ضمن اشاره به ویژگی پرسش های بلاغی به عنوان پرسش بسته یا همگرا و پرسش های فلسفی به مثابه پرسش باز یا واگرا، این نتیجه حاصل شد که ناصرخسرو از پرسش به منظور ایجاد «خودپنداری مثبت» در مخاطب بهره برده است. بدین معنی که با درنظرگرفتن تفاوت های فردی میان یادگیرندگان، باورهای پیشین آنان را پوچ و بی ارزش جلوه نمی دهد، بلکه با یادآوری ارزش موضوع گفت وگو، از مخاطب می خواهد که به بازنگری درباره آن یا توجه به ابعاد دیگر موضوع بپردازد.
راوی بوف کور، رانه مرگ و شکاف در نظم نمادین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظم نمادین ساحت مرگ ابژه هاست. دال و نماد با مرگ گره خورده اند. با طلوع دال ها، مدلول ها غروب می کنند و خرسندی های پیشانمادین از زندگی بشر رخت برمی بندند و نگاه سنگین و خیره ای بر زندگی حاکم می گردد که سوژه را از ذاتی ترین بخش وجودی خود محروم می کند. اما نظم نمادین خود پیرامون یک هسته تروماتیک برساخته شده است؛ پیرامون چیزی که از نمادینه شدن می گریزد. رانه مرگ در روان کاوی نوفرویدی لاکان عنصری است انقلابی که نظم نمادین را مختل می کند. بوف کور رانه مرگ است؛ نظم نمادین در بوف کور به دیده تردید می نگرد. راوی بوف کور مازادی است که تن به دام دال های نظم نمادین نمی سپارد. بوگام داسی، دختر اثیری و لکاته استعاره و تجسمی از خوشی هایی هستند که در نظم نمادین از راوی دریغ شده اند. این فقدان و محرومیت راوی را به جستجو و تکرار خوشی ها و ابژه های از دست رفته برمی انگیزد. این مقاله تلاش می کند با استفاده از تلقی ژاک لاکان از رانه مرگ، اصرار راوی بوف کور را در شکستن ممنوعیت های نظم نمادین مورد بررسی قرار دهد تا نشان دهد که بوف کور برخلاف نظر بعضی از منتقدان اثری منفعل نیست.
بررسی تحول جایگاه زلیخا از واقعیت به تخیّل (با تأکید بر ویژگی های مثبت و منفی زلیخا در تلمیحات بعضی از شاعران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در منظومه های عاشقانه ای که به نام یوسف و زلیخا سروده شده است و نیز ابیاتی که به این موضوع تلمیح دارند، شاعران ضمن الهام گرفتن از یک واقعیت بیرونی و با تکیه بر نیروی تخیل خویش، این داستان را ابزاری برای بیان مقصود و تأثیر بر مخاطب قرار داده اند. در این مقاله علاوه بر پرداختن به بیان تفاوت های موجود در روایت قرآن و تورات از ماجرای زلیخا، توصیف شاعران از شخصیت وی و تلمیحات شعری آنان مورد بررسی قرار گرفته است، در این سروده ها دو نگاه کلی دیده می شود، یکی نگاه عینی و منفی به شخصیت زلیخا که بیان گر شخصیت واقعی اوست و دیگر، نگاه مثبت به وی که گرچه از نظر تاریخی دارای اعتبار چندانی نیست و در واقع تعیین کننده ی جایگاه تخیلی او در شعر فارسی است اما به دلیل ارتباط زلیخا با حضرت یوسف و تأثیرپذیری او از این شخصیت الهی، جلب توجه شاعران را در پی داشته است. با وجود مقالاتی که در زمینه ی این داستان نوشته شده است اهمیت این جستار در این است که تا کنون تحقیق مستقلی درباره ی نوع نگاه شاعران به شخصیت زلیخا انجام نشده است. این تحقیق به صورت توصیفیتحلیلی انجام گرفته و سعی بر آن بوده است که از سروده های همه ی سبک های شعری استفاده شود هرچند که توجه به این ماجرا در اشعار شاعران سبک هندی به ویژه صائب تبریزی از نمود بیشتری برخوردار است.
الآنیما معشوق ""حافظ"" المثالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کثر الحدیث فی الأدب وفی أنواع الفنون عن الحب ورکنیه ""المحب والمحبوب"" حیث یبقی الهدف فیه الوصول من الأنا إلی ماوراء الأنا وتوجد فی أشعار حافظ الشیرازی أمارات الإنطوائیة والرغبة فی البحث عن المفاهیم الغامضة والحیثیات الخفیفة التی تتناسب مع الفکر الرمزی المقدس. إنه یضع نصب عینیه اللاوعی الجماعی الذی یسبق التاریخ الشخصی مثله فی ذلک مثل یونغ ، إذ إن حافظاً یحاول خلق مصالحة بین الإنسان والقدر.
تتمکن أبعاد الإنسان المتنوعة من التجلی عبر أشعار حافظ وتستوعب الذاکرة الجماعیة کمستودع للذکریات التاریخیة فی اللاوعی وبذلک تتجلی أزلیة الحب وأسبقیته علی الکون فی أشعاره المطالبة بالتلازم والعلاقة الأبدیة بین الرجل والمرأة إذ یبحث کل واحد منهما عن نصفه الآخر حائراً بین الآنیما والآنیموس ولا یتوقف هذا السعی والبحث حتی الوصال. یفترض هذا المقال أن حافظ الشیرازی یبحث عن محبوب مثالی ""الآنیما"" فی الرؤیا والخیال وفی ظواهر کاللیل والماء والنبات والریح وفی وجه مفعم بالأسرار أو الشیخ الباطنی وذلک بالإضافة إلی بحثه عن المحبوب الأرضی والأدبی والصوفی. وتتجلی الآنیما فی کل آن علی شکل جمیع القوی المولّدة فی الطبیعة حتی تدفعه من الأنا الواعیة إلی عالم اللاوعی أو بالأحری إلی ذاته.
چوبک و اندیشة وجودی (تحلیل داستان «انتری که لوتی اش مرده بود» در پرتو فلسفه اگزیستانسیالیسم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار برخی از مؤلفه های اگزیستانسیالیسم همانند حذف واجب الوجود از مناسبات اجتماعی و فردی، وانهادگی، تنهایی و دلهره را در یکی از موفق ترین داستان های چوبک به نام «انتری که لوتی اش مرده بود» مورد بررسی قرار داده ایم؛ نتایج حاصل از دریافت و تشریح این اثر حاکی است که داستان به شدت تحت تأثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم قراردارد؛ داستان با بیانی سمبولیک به دغدغه های وجودی انسان محصور در دنیای درهم شکسته معاصر می پردازد و به رنج های بی پایان این موجود وانهاده در عرصه هستی اشاره می کند. مخمل نماد و نماینده انسان معاصر است که برای برون رفت از بحران های دنیای مدرن و بحران ذوب شدن در مفاهیم و مقولات کلی تلاش می کند و با جداشدن از پایگاه معنوی نیرومند خود، به عنوان بزرگ ترین عنصر ارزشگذار، به امید بازیابی تفرد و قرارگرفتن در جایگاه عامل ایجاد ارزش های مستقل پیش می رود. اما واقعیت های موجود، امکان توجه به ساحت آینده را از او سلب می کند و او درنهایت به دلیل عقبگرد به گذشته تاریک، به بن بستی نفوذناپذیر برخورد می کند.
نقش تشبیه در خلق فضای بوف کور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدایت در بوف کور، متاثر از مکتبهای آوانگارد دورهٔ خویش، به ویژه اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم، برای بازنمایی درونیاتش، ژانری وهمناک و روایتی درونی و ساختی شبه شاعرانه را اتنخاب کرده است. در این ژانر، حس وههمناکی، ترس، خشونت و البته جذابیت، غالبا با فضا سازی ایجاد می شود و همهٔ عناصر به نوعی در خدمت ساختن فضا قرار دارند. ساخت فضا عمدتاً با توصیف انجام می گیرد، اما استفاده از شگردهای بلاغی مانند تشبیه و استعاره نیز می تواند نقش مهمی در خلق فضای تخیلی، رنگ آمیزی متن و وحدت تاثیر آن داشته باشد؛ زیرا تشبیه علاوه بر توصیف، تصاویری با دلالتهای معنایی جدید به متن اضافه می کند. به عقیدهٔ ما در بوف کور ، هدایت آگاهانه با استفاده از تشبیه و استعاره های متعدد در توصیفات خود فضا را آنگونه که خود می خواسته اغراق آمیز، وهمناک تیره و خشن، بی قواره و گروتسکی و نزار و بیمارگونه کرده است.
خوانشی بوم گرایانه از داستان کوتاه «درخت گلابی» نوشته ی گلی ترقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«درخت گلابی»، داستانی که داریوش مهرجویی آن را به پرده ی سینما برد، از بهترین داستان های گُلی ترقی نویسنده ی تأثیرگذار معاصر ایرانی است. شخصیت اصلی داستان که خود را نویسنده و فیلسوف قلمداد می کند چهل سال را بی وقفه به فعالیت علمی و سیاسی محض پرداخته و با این که شهرتی برای خود به دست آورده است، اکنون چشمه ی خلاقیت اش خشکیده و با حالتی سرخورده و نگران به باغ دماوند کودکی اش پناه آورده تا، شاید در خلوت و آرامش آن باغ زیبا بتواند آخرین کتابش را بنویسد. نویسنده در این داستان، با برجسته سازی نقش درخت گلابی به عنوان نماد طبیعت و تأثیر آن بر روان و اندیشه شخصیت اصلی، با نگرشی بوم گرایانه سعی در بازتعریف طبیعت و رابطه انسان با آن دارد. نقدهای موجود از داستان بیش تر تکیه بر جنبه های محض فلسفی و روانکاوانه آن دارند، درحالی که واکنش ها، حساسیت ها و درکی که نویسنده نسبت به طبیعت و محیط طبیعی نشان می دهد، تاکنون در کانون توجه قرار نگرفته است. بنابراین، خوانشی بوم گرایانه Ecocritical)) از داستان می تواند لایه دیگری از معناهای نقب نزده ی متن را بنمایاند
واکاوی و تحلیل گونه های مختلف اسطوره در شعر سهراب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سهراب از شاعران سوررئال معاصر است که در شعرش شاهد نوعی سیالیت هستیم. در شعر سهراب اساطیر جلوه و شکوه خاصی دارند. او با بیانی کلی و چشمانی دیگر به جهان می نگرد و از اساطیر مختلف به بیان های گوناگون یاد می کند. وی گاهی فقط از اساطیر ملی و یا مذهبی کهن یاد می کند و گاه نیز به اسطوره سازی با کمک حوادث و شخصیت های تاریخی دست می زند. اساطیر در شعر سهراب بیشتر از طریق روایت یادآوری می شوند و شاعر کمتر به ذکر نام مستقیم می پردازد؛ از این رو دریافت آنها در شعرش کمی دیریاب است. وی در عین حال به اساطیر مختلف اعم از اساطیر مذهبی و ملی پیش از اسلام و پس از اسلام و نیز اساطیر غیر ایرانی توجه داشته است. در این بین اشارة بسیار وی به نیلوفر به عنوان اسطوره ای مشترک بین ایران و هند قابل توجه است. علاوه بر این اساطیر آفرینش نیز در بین تمام اساطیر بیش از بقیه مورد توجه سهراب قرار گرفته است
اصالت احساس در دیوان پژمان بختیاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اشعاری که بیانگر احساسات و عواطف شخصی است، در حوزه ادب غنایی قرار می گیرد. گ اه، بازتاب زندگی شخصی شاعر به ویژه پیشامدهای دوران کودکی او در این گونه اشعارش کاملاً نمایان است. صاحب نظران بر بررسی رابطه میان متن ادبی با زندگی فردی صاحب اثر تأکید می کنند.یکی از شاعران بزرگی که اشعارش از این حیث قابل بازکاوی است، اما کمتر مورد توجه قرار گرفته، پژمان بختیاری است.او در به تصویر کشیدن لحظات خوش و ناخوش زندگی شاعری چیره دست است. شاعر که در کودکی از سایه پدر محروم گردیده و طفولیت را دور از دستان نوازشگر مادر به سر برده، بشدت از این وقایع متأثر گردیده، بارها در دیوان با زبانی با احساس آزردگی خود را در این خصوص بیان کرده است. به طور کلی پژمان بختیاری در سروده های غنایی خود، آن جا که از زندگی،عشق، مرگ و... سخن می گوید، کلامی دل نشین و تأثیرگذار دارد که در این جستار به شیوه توصیفی-تحلیلی پیرامون آن سخن می رود.
تحلیلی بر فضاهای رمانتیستی در شعر طاهره صفارزاده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طاهره صفارزاده از شاعران متعهد و انقلابی دوران معاصراست که با توجه به اهمیت و جایگاهی که در ادبیات معاصر ما بویژه ادبیات متعهد و انقلابی دارد ، هرگونه تحقیق در باره او و شعرش می تواند ضروری و مفید باشد. صفارزاده در برهه ی اولیه ی زندگی اش تحت تأثیر ""رمانتیسم احساس گرا"" قرار گرفت . در دوره های بعد اگرچه از این نوع رمانتیسم فاصله گرفت، ولی جلوه ها و مضامین آن به گونه هایی دیگر در اشعارش نمود یافت هرچند که اشعارش کاملاً رنگ و بوی آن را ندارند. به نظر می رسد آشنایی او با شعر اروپایی، در شناخت بیشتر مکتب های ادبی و در نتیجه تأثر از این مکتب مؤثر بوده است. هدف این جستار، بررسی فضاهای رمانتیستی اشعار صفارزاده و نشان دادن مؤلفه های این مکتب در شعراوست که با روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است . نتایج این تحقیق نشان می دهد اکثر مؤلفه های رمانتیسم در شعر صفارزاده دیده می شود ولی با رویکردی خاص به گونه ای که می توان گفت رمانتیسم شعراو، رمانتیسمی ایرانی است که مؤلفه ی رمانتیسم اجتماعی و انقلابی، مهم ترین و بارزترین جلوه های رمانتیستی به کار برده شده در اشعار او هستند .
ناصرخسرو و پساقصیده (تحلیل شاخصه های پسامحوری در قصاید ناصرخسرو)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قصیده از سنتی ترین قالب های ادبی است که بنابه کلیت منسجمش ظرفیت ویژه ای در مدح و تعلیم دارد. موضوع واحد و پردازش این موضوع در یک قالب و ساختار بسته باعث می شود تا القای معنی و تأثیرگذاری قصیده بر مخاطب بیشتر شود. قصاید ناصرخسرو، برعکس قصاید رایج سبک خراسانی، بنابه تأویلی بودن زبان، فرمی فرارونده، صیروری و چندلایه به خود گرفته اند که می توان اصطلاح پساقصیده را برای آنها به کار برد. پساقصیده، ناظر بر فرایند زبانی و فرمیک است که قصیده را در فرایندی واسازانه قرار می دهد. پس در این تعریف، پساقصیده نوعی سبک گریزی دوره ای و شخصی است که بنیان ها و اصول موضوعه خود را ویران، برهنه و تجزیه کرده، از ثبات و استحکام می اندازد. در این پژوهش تلاش شده تا با روشی توصیفی- تحلیلی و رهیافتی پسامحورانه، شاخصه های واسازانه و فروپاشاننده زبانی و فرمی این قصاید بررسی شود. فراروی از تقابل های دوگانه، تناقض معنایی، چندلایگی زبان، صیرورت فرم، سوژه زدایی، بافت زدایی، گفتمان سازی و... مهم ترین شاخصه های پسامحوری قصاید ناصرخسرو محسوب می شوند.
نمودها و کاربرد متفاوت «آرکائیسم» و «گویش سبزواری» در رمان کلیدر محمود دولت آبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مجموعه آثار دولت آبادی و از جمله رمان کلیدر، همواره دو گزاره مهم و متمایز از مقوله هنجارگریزی و آشنایی زدایی، یعنی کاربرد گویش سبزواری و گرایش به آرکائیسم (باستان گرایی)، توجّه خواننده را به خود جلب می کند. خواننده در پاسخ به این پرسش که کدام واژه و ساختار صرفی و نحوی متن، برگرفته از متون نظم و نثر کهن و در واقع از مصادیق آرکائیسم است و کدام در زمره گویش (سبزواری) است، بسته به میزان آگاهی و شناخت خود از دو منبع یادشده، تقسیم بندی ای عرضه کرده و انتساب هایی صورت می دهد. در جستار حاضر، برای پاسخ به این پرسش، با بررسی رمان کلیدر و عرضه مصادیق هنجارگریزی بر معیار و سنجه متون نظم و نثر کهن و لغت نامه های فارسی، و همچنین پرس وجو از گویشوران گویش سبزواری، کوشش شده مرز آشکاری میان مصادیق این دو گرایش و کاربرد مشخص شود؛ حاصل این کار آن است که حجم بالایی از مصادیق هنجارگریزی در کلیدر، مربوط به آرکائیسم و انواع واژگانی، صرفی و نحوی آن است. در این میان، پاره ای از این دسته، در گویش سبزواری نیز کاربرد داشته و درواقع میان دو منبع، مشترک است؛ پاره ای نیز، تنها در متون کهن کاربرد داشته است؛ افزون بر این، دولت آبادی در کلیدر، واژگان و ساخت های صرفی و نحوی ای به کار گرفته است که تنها در گویش سبزواری (و یا دیگر گویش ها به ویژه خراسانی) دیده می شود. و امّا دسته دیگری از مصادیق هنجارگریزی را باید برخاسته از ذهن و زبان و حاصل تراوش قلم نویسنده دانست.