فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۹۶۱ تا ۳٬۹۸۰ مورد از کل ۱۶٬۳۹۹ مورد.
حوزه های تخصصی:
دست نویس مصوّر شاهنامه، موسوم به شاهنامهکوچک دوم، نسخه ای، پراکنده و ناقص از شاهنامه فردوسی است که بر اساس برگ های مصوّر موجود ازآن و نیز3 دست نویس مشابه دیگر به سده 8 هجری قمری و کتابت در بغداد منسوب شده است؛ و بر همین اساس به عنوان اولین دست نویس مصوّر شاهنامه تا به امروز محسوب می شود. از این دست نویس 285 برگ در قالب میکروفیلم موجود بوده که متشکل از51 برگ مصوّر و 234 برگ غیر مصوّر است. مطابق بازسازی رایانه ای که بر روی این دست نویس انجام پذیرفته، بنظر می رسد که این دست نویس در اصل از یک ساختار 2جلدی در 602 صفحه، معادل 301 یا 302 برگ و حدود 49700 بیت تشکیل شده باشد، که از این تعداد صفحات حدود 280 صفحه در جلد اول و 302 صفحه نیز در جلد دوم آن برآورد می شود. بر همین اساس با توجه به برابری تقریبی میزان افتادگى و افزودگى ابیات دست نویس شاهنامه کوچک دوم با دست نویس ناقص شاهنامه کتابخانه ملى فلورانس، (614 ه. ق) این دست نویس می تواند مکمل دست نویس فلورانس محسوب گردد. اساس این مقاله با توجه به پراکندگی برگ ها و ناشناخته بودن در محافل علمی داخل ایران، بر پایه شناخت و معرفی این دست نویس استوار است.
مثنوی واله سلطان و سبک شناسی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میر شمس الدّین فقیر عبّاسی دهلوی، نامور به شمس الدّین ناظم، عربی دان، فقیه، متکلم، محدّث، صوفی و فاضل سده ی دوازدهم، زاده شده به سال 1115ﻫ.ق. در دار الخلافه ی شاه جهان آباد دهلی است. او در آغاز، نام هنری مفتون را برگزیده بود.فقیر، مثنوی عاشقانه ی راستین واله سلطان را بر پایه ی زندگانی دوست خویش علی قلی خان واله ی داغستانی و در عشق او به دختر عمویش خدیجه سلطان در 3230 بیت درسال 1160 ﻫ.ق. به رشته ی نظم درآورد. در این جستار، پس ازشناساندن سراینده، شرح احوال، معرفی آثار او و وجوه برتری مثنوی واله سلطان، سبک آن، به روش تحلیل و توصیف متن بررسی خواهد شد.
نام و ماهیت ادبیات تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده: «نام و ماهیت ادبیات تطبیقی» یکی از چهارده مقاله ای است که رنه ولک (1903 ـ 1995)، منتقد مشهور چک تبارِ امریکایی، در سال های دهه 1960 منتشر کرده و در سال 1970 در مجموعه مقالات او با عنوان بازشناسی: مفاهیم دیگری از نقد به چاپ رسیده است.1 هدف هر یک از مقالات این مجموعه بررسی توسعه مفهومی است که به درک بهتر اثر ادبی کمک می کند. مقاله حاضر به تاریخچه اصطلاح comparative literature (ادبیات تطبیقی) و تکامل معانی آن، به ویژه در زبان های اروپایی، اختصاص دارد. از نظر ولک، در ادبیات تطبیقی باید به دنبال چشم انداز، ماهیت و روش شناسی دیگری باشیم. ادبیات را باید در چشم اندازی جهانی و عمومی مطالعه کنیم نه در چشم اندازی ملی یا در قالب آثار پراکنده. ادبیات تطبیقی، در کنار ادبیات عمومی و ادبیات ملی، از مهم ترین رویکردها در مطالعه ادبیات است. در مطالعات ادبی، باید صرفاً به آن چیزی پرداخت که حاصل بینشی در کلیّت ادبیات باشد، یعنی ادبیات جهان، و این کار با روش «علّی» میسر نیست. در رویکرد تطبیقی، بی تردید باید بر تعصبات ملی و نگرش های بسته غلبه کرد، اما وجود و حیات سنّت های گوناگون ملی را نباید نادیده یا دست کم گرفت. در این رویکرد، هم به ادبیات ملی نیاز است هم به ادبیات عمومی؛ هم به تاریخ ادبی هم به نقد ادبی؛ هم به درون مایه ها و صورت های ادبی توجه می شود هم به جنبه های زیباشناختی و هم به چشم انداز گسترده تری که تنها با این رویکرد قابل رؤیت است. (س. ر. خ.)
فقدان روش پژوهش در مطالعات تطبیقی ادبیات عربی و فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
چکیده: هر دانشی، بر اساس موضوع، مسئله، غایت و هدفی که دارد، نیازمند روشی ویژه در عرصه پژوهش است. این روش ویژه سبب می شود که پژوهشگر آسان تر و به شکل عملی تر به هدف پژوهش برسد. نگاهی گذرا به پژوهش های ادبیات تطبیقی در ایران بیانگر این واقعیت است که ویژگی مشترک بیشتر آنها دور بودن از مبانی روشمند پژوهش در عرصه ادبیات تطبیقی است. از این رو، ساختار و نتیجه بیشتر این پژوهش ها نیز غیرعلمی، نادرست و مبهم است. بر اساس یافته های این جستار، چالش های اساسی روش پژوهش در حوزه مطالعات تطبیقی ادبیات عربی و فارسی عبارت اند از: عدم آشنایی با نظریه های جدید، نادیده گرفتن ماهیت بینارشته ای ادبیات تطبیقی، کلی گویی، سطحی نگری و شتاب زدگی، نامشخص بودن هدف پژوهش، و وارد شدن افراد غیرمتخصص به عرصه پژوهش و نظریه پردازی در قلمرو ادبیات تطبیقی. از این رو، بیان اهمیت نظریه و جایگاه روش تحقیق در پژوهش های تطبیقی ادبیات عربی و فارسی و برشمردن چالش های آن هدف اساسی این پژوهش است.
تحلیل کهن الگویی داستان رستم و اسفندیار
حوزه های تخصصی:
یکی از رویکردهای مهم نقد و بررسی آثار ادبی، نقد کهن الگویی یا اسطوره شناختی است که آن خود یکی از متفرعات نقد روان شناسی ژرفانگر به شمار می آید. این نوع رویکرد که بر پایة اندیشة روان پزشک سوئیسی، کارل گوستاو یونگ تکوین یافته، به بررسی و تحلیل عناصر ساختاری اسطوره که در روان ناخودآگاه جمعی حضور دارند، می پردازد. در نظر یونگ این عناصر نوعی تجربة همگانی است که به گونه ای در همة نسل ها تکرار می شود، و از راه قرار گرفتن در ناخودآگاه جمعی وارد سازمان روانی فرد می شود. کهنالگوهای یونگ در هر یک از داستانهای شاهنامه قابل بررسی است. در پژوهش حاضر برآنیم تا داستان رستم و اسفندیار را به عنوان پیکرة دادههای پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی مورد مطالعه قرار دهیم. در این تحقیق نشان می دهیم که لازمه خودیابی و یکپارچگی شخصیت این است که فرد مراحل دشوار سفر را بگذراند، سختی ها را تحمل کند، و بیاموزد که به راستی روزی بر چالش های جدی جهان حتی به همان شکل مبالغه آمیزی که تصویر ترس های اوست چیره خواهد شد و همین امر موجب غنای شخصیت او می گردد. این داستان هشدار می دهد که اگر کسی نتواند خود را به فردی مسئول در عالی ترین سطح بدل سازد، باید در انتظار پیامدهای مخرب و ویرانگری باشد. برآیند نهایی پژوهش آن است که هر یک از کهنالگوهای یادشده، تجلیات متعدد روان واحدی تلقی میگردند.
تحلیل شخصیت زن در دو رمان سنگ صبور و میرامار با تکیه بر شخصیت «گوهر و زهره»(مقاله علمی وزارت علوم)
دبستان نقد اسطوره شناختی ژرفا بر بنیاد کهن نمونة نرینه روان (= آنیموس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پنج کهن نمونة ""خود""، ""سایه""، نرینه روان (= آنیموس)، مادینه روان (= آنیما) و نقاب از کهن نمونه های برجسته و بُنیادین یونگ است که کارکرد آنها در دبستان نقد اسطوره شناختی ژرفا برای گزارش و رمزگشایی اسطوره و حماسه های اسطوره ای بُنیادین و بی بَدیل می نماید.
در کتاب های نقد ادبی این کهن نمونه ها در زیر دبستان های نقد اسطوره شناختی و روان شناختی می آید و در اندازة شناختگی (= تعریف) پایان می آید و هیچ گونه تحلیل و کارکردی از آنها در نقدهای اسطوره شناختی به دست داده نمی شود.
ما، در این جُستار برای نخستین بار یکی از این کهن نمونه ها نامزد به نرینه روان (= آنیموس) را می گزاریم و کارکرد آن را در حماسه های اسطوره ای فراروی منتقدان ادبی می نهیم.
در پایان، آنچه بایستة گفت می نماید آنست که گزارش و تحلیل ما از کهن نمونة نرینه¬روان (= آنیموس) بی پیشینه و نوآیین است.
تحلیل عرفانی داستان ضحاک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از داستان های مشهور و رازناک شاهنامه، داستان ضحاک است. از این داستان تحلیل های مختلفی صورت گرفته است که بیشتر جنبة سیاسی و اجتماعی دارند. با توجه به رمزی بودن این داستان، در این مقاله کوشیده شده است از منظر عرفانی به نبرد فریدون و ضحاک (نیکی و بدی) که دو روی یک سکه اند، پرداخته شود. فریدون (ثری تنین = سه اژدها، تنین به معنی مار و اژدها و ثری به معنی عدد سه است) ـ مردی که سه پسر دارد ـ با ضحاک (اژی دهاک) ـ ماری که سه سر (دو سر از آن ماران دوش او و یک سر از آن خود او) دارد ـ به مبارزه می پردازد. در نهایت خلافِ تمام نبردهای شاهنامه، فریدون حق کشتن ضحاک را ندارد و تنها باید او را محبوس کند. از آنجایی که در باورهای عرفانی اژدها نماد نفس اماره است، می توان بر این باور بود که فریدون نیز نماد روح (نفس مطمئنه) است که باید نفس را در کنترل خود در آورد و بر آن غلبه کند، ولی هیچ گاه نمی تواند برای همیشه آن را نابود کند.
بررسی تطبیقی کهن الگوی نقاب در آراء یونگ و ردپای آن در غزل های مولانا (غزلیات شمس)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاب در اصل و در کاربرد مفهومی و اصطلاحی، در دایرة مفاهیم روان شناسی به کار می رود؛ اما در نوشته های یونگ تمایز معناداری یافته است که امروزه، هر گاه از آن سخن در میان باشد، به گونه ای با آرا و افکار یونگ، در پیوند است. از نظر او، نقاب به دو دسته قابل تقسیم بندی ا ست؛ دستة اول، صورتکی است که انسان بر چهره اش می زند و خود را آن طور که نیست، نشان می دهد. دستة دوم، دربرگیرندة پندارها و خیالاتی غیر واقعی است که مانع از رشد و نمو خود حقیقی او می شود. یونگ با دقیق شدن در امور روانی و جان آسمانی انسان، مسئلة نقاب را به گونة نظریه ای می پرورد و پیش روی ما می گذارد. او یکی شدن با نقاب را در جلوگیری از رشد شخصیت و رسیدن به فردیت، بزرگ ترین زیان می داند و افراد را از یک سوشدن بر حذر می دارد. از سویی در ادبیات عرفانی ما از جمله در غزلیات شمس، مفاهیمی وجود دارد که ژرف ساخت آن، با الگوییکه یونگ تعریف می کند، هم خوانی و هم پوشانی دارد. ما در این مقاله، رمزها و سمبل هایی را که مولانا در غزلیات برای بیان مفهوم نقاب به کار برده است، بررسی کرده و درعین حال از آوردن نمونه هایی از دیگر آثار عرفانی ناگزیر بوده ایم.
ساختار داستان های شیخ اشراق براساس الگوی ویلادیمیر پراپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقالة پیشِ رو به بررسی ساختار داستان های شیخ اشراق براساس الگوی ویلادیمیر پراپ می پردازد. برای نیل به این هدف، ابتدا شاخصه های الگوی پراپ از کتاب وی اخذ و سپس با بررسی داستان های فارسی شیخ اشراق، تلاش شد تا سازه های مشترک میان آنها مشخص شود. چنین به نظر می رسد که غیبت، حرکت، راهنما، هدف، انجام کار دشوار، و وصال، مهم ترین سازه های مشترک داستان های شیخ اشراق باشد.
بازتاب اسطوره رستم و سهراب در «شب سهراب کشان» بیژن نجدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه به عنوان یک اثر اسطوره ای ـ حماسی در ادبیات داستانی معاصر ایران همچنان تأثیر شگرف خود را دارد و داستان های آن به شیوه های گوناگون در داستان بلند و کوتاه امروز بازتاب یافته است. این بازتاب به گونه ای است که به داستان ها هویتی ایرانی بخشیده است و نمونة آن را می توان در داستان کوتاه شب سهراب کشان اثر بیژن نجدی به خوبی مشاهده کرد. اسطورة حماسی «رستم و سهراب» بن مایه این داستان واقع شده است و خود را در شخصیت ها، مکان، رویداد و زاویه دید داستان نمایانده است و شخصیت های دیگر شاهنامه مانند «اسفندیار»، «سیاوش»، «تهمینه» و خود «فردوسی» با سبک ویژه نویسنده در شب سهراب کشان حضور دارند. این گفتار به تحلیل این داستان کوتاه و پیوند آن با داستان اسطوره ای - حماسی «رستم و سهراب» و دیگر پهلوانان شاهنامه می پردازد.
آهن و پیدایی آن در اساطیر ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیداییِ آهن در اواخر هزارة دوم پیش از میلاد بر جنبه های گوناگون زندگی قوم ایرانی تأثیر گذارد. بازنمودِ این امر را می¬توان در آیین¬ها و نبردهای ایشان مشاهده کرد. این مقاله به کشف آهن و بررسی تأثیر این رویداد در روایات اساطیری ایرانی می¬پردازد. نخست از میزان نفوذ آهن در اساطیر هر دوره و چراییِ آن گفت گو می¬شود. در همین راستا، ابتدا گاهان به عنوان کهن¬ترین متنِ دینیِ ایرانی بررسی و سپس به متون اوستایی متأخر و روایات دورة میانه و اسلامی پرداخته می شود. در ادامه بر اساس جهان بینیِ ایرانیِ باستان، نقش انسان و آفریدگان هرمزدی در دو حوزة اخلاق و اختیار و سازندگیِ جهان برای مقابله با اهریمن، با تکیه بر روایات اساطیری و تاریخی تبیین می گردد.
ارتباط معناداری زندگی با اعتقاد به خدا از منظر مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی اثر گرانبهای مولانا جلال الدین بلخی دریای متلاطمی از مفاهیم و رموز حیات است. یکی از این مفاهیم، ارتباط معنادار زندگی در راستای اعتقاد به خداست. در این دیدگاه نگاه مولانا به پدیدة مرگ با نگاه طرفداران فلسفة پوچی متفاوت است و همین تفاوت در دیدگاه تفاوت در اندیشه و آراء را سبب شده است. طرفداران فلسفة پوچی مرگ را پایان حیات بشری می دانند، بنابراین بدیهی است که با چنین اندیشه ای کل نظام هستی را پوچ و بی معنا می انگارند. اما متفکران و اندیشمندانی مانند مولانا نه تنها مرگ را پایان زندگی نمی دانند بلکه آن را به مثابه نقطة عطف و آغازین مرحلة جدیدی از حیات بشری می دانند. حیاتی که در پرتو اعتقاد به خدا معنادار می شود. در این جستار علاوه بر اینکه دیدگاه های مولانا دربارة حیات، فلسفةآفرینش و تکلیف آدمی در نشأة دنیوی تبیین می شود، با ذکر دلایل متقن و مبرهن اندیشة طرفداران فلسفة پوچی که ناشی از تفاوت نگاه آن ها به پدیدة مرگ و نیز عدم وجود دیدگاهی الهی است، بررسی می شود. این جستار بر اساس منابع کتابخانه ای و اینترنتی، به روش تجزیه و تحلیل داده ها، پس از تعریف مختصر و اجمالی از معنا و مفهوم زندگی، فلسفة آفرینش، حیات را از منظر مولوی بررسی می کند و سپس بر اساس داده های به دست آمده به تببین دیدگاه مولانا دربارة حیات معنادار در پرتو اعتقاد به خدا و دیدگاه طرفداران فلسفة پوچی پرداخته است و سرانجام تبیین نماید آیا مرگ پایان زندگی است یا مقدمه ای برای حصول به کمال و حیات ابدی.
زندگی خصوصی مولانا در لایه های پنهان نخستین داستان مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر، خوانشی متفاوت از داستان نخست مثنوی به منظور بازجست انعکاس سایه وار زندگی خصوصی مولانا و ارتباطات اجتماعی وی با افراد مهم و تأثیرگذار در زندگی اوست. لذا ضمن تأیید و صحه گذاشتن بر قرائت ها و تأویلات متعدّدی که تا کنون محقّقان برجسته ی ایرانی و غیرایرانی از این داستان به عمل آورده اند، داستان را در «بستر تاریخیِ» زندگی مولانا تحلیل خواهیم کرد. می دانیم مولوی خاطرات آشنایی و زندگی با شمس و پایان تراژیک این ارتباط را در فاصله ی طولانی بین غیاب شمس و آغاز سرایش مثنوی، در جهان عینیّت، علی رغم درگیری ذهنی شدید و مداوم با آن، به لایه های پنهان ذهن خویش می رانده و تنها با سرودن غزل های جانسوز، آبی بر آتش درون می پاشیده است. به نظر می رسد خاطرات فروخفته، در نخستین گام روایت پردازی، از اعماق ناخودآگاه فردی وی به در آمده و خود را در لایه های پنهان روایت نشان داده است. مولانا در این داستان مانند رؤیابینی است که با عمل «جابه جایی»، «ادغام» و «فشرده سازی» ضمن این که مهمترین مقطع زندگی خود را گزارش می کند، پرده ای چندلایه بر آن می افکند و تنها «سرّ دلبران»؛ یعنی حکایت حال خود و شمس تبریزی را در «حدیث دیگران»؛ یعنی روایت پادشاه، کنیزک، زرگر و طبیب الهی بازمی گوید. بنابراین، حکایتِ «نقد حال» خود را با شخصیّت «پادشاه»، شمس تبریزی را با «طبیب الهی»، کیمیاخاتون را با «کنیزک» و علاءالدّین محمّد را با «زرگر» بر مبنای اصل مشابهت، بازسازی می کند تا به صورت پوشیده از عملکرد خود در رابطه با شمس دفاع کرده باشد. زیرا علی رغم گذشت بیش از یک دهه از غیاب شمس، هنوز از عریان سازی و صراحت کلام هراسان است و سعی می کند با ترفندهای روایی بیش از آنکه پرده از حقیقت حال خود با شمس بر دارد، پردهایی ضخیم بر آن بیفکند.
رویکرد تطبیقی – تحلیلی ملال و گریز از آن در اندیشه سنایی و شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملال از بن مایه های اصلی فلسفه شوپنهاور است.او برای فائق آمدن بر آن، دو راهکارِ «ژرف اندیشی هنری» و «انکار خواستِ زندگی» (طریق زهد و پارسامنشی) را پیشنهاد کرده است.در نگاه متافیزیکی سنایی به هستی نیز ملال وجود دارد و راه های استحاله وگریز از آن، و مرگ هراسی- که در نظر او پیوند تنگاتنگی با ملال دارد- پناه بردن به ساحت شعر صوفیانه و نیز تجربه مرگ ارادی است. در این جستار با رویکردی تطبیقی- تحلیلی به این نتیجه رسیده ایم که در تجربه سنایی، ساحت عشق و حضور عاشقانه در هستی، راه حل دیگرِ گریز از ملال است؛ چیزی که در اندیشه شوپنهاور به اخلاق مبتنی بر شفقت و عشق شباهت دارد.
ترکیب ساختاری و درون مایه های عرفانیِ مثنوی مصیبت نامه عطار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی مصیبت نامه در چهل مقاله و در ساختاری منسجم و سامانمند دیدگاه ها و تجارب عرفانی عطار را به وضوح نمایان می سازد.اصالت مصیبت نامه عطار به سبب تجارب جدید و پویایی است که عطار به واسطه آن، هم حرکت صعودی و تدریجی مراحل سلوک را بیان کرده و هم رشته و پیوند دیالکتیکی این مراحل را بازگو نموده است.آن چه در کل ساختار این مثنوی اهمیت دارد، ترکیب جریان های فکری متعدد در اندیشه عطار و تأویل ادراکات عرفانی او از این جریان هاست.عطار خط سیر این اندیشه ها را در عرفان و ادب فارسی که مبانی آن پیش تر توسط سنایی پی ریزی شده بود، بر مبنای سفرهای روحانی در عالم جان تبیین می کند.ما در توصیفی که درباره طرح کلی و تأویل ادراکات عرفانی عطار در این منظومه به دست می دهیم، نشان داده ایم که شیوه تأویل او در این منظومه به او امکان می دهد که در حین ترکیب منسجم و سامانمند عناصر دینی و عرفانی و فلسفی، متوجه مفاهیم باطنی و تسلسل و توالی منطقی آن ها نیز هست.