با تواضعی ستودنی به پرسشها و دغدغههایمان گوش میسپارد و اگرچه بنا داشت پاسخها را در سطح عموم مخاطبان بگوید، رنگوبوی تعمق فلسفی در فضای گفتوگو باقی ماند. برای او توجه به سنّت و گفتن و نوشتن از هویت فردی و جمعی ما ایرانیان و توجه به هست و نیست و باید و نبایدهای مواجهه با عالم تجدد، نه فقط رسالتی علمی، بلکه وظیفهای کاملاً اجتماعی نیز محسوب میشود. ازهمینروست که این فیلسوف صاحب نام و اندیشمند والامقام، در امتداد غربشناسی خود، به تاریخ و سنّت ایرانی هم توجه نموده است.
دکتر کریم مجتهدی، سال 1309.ش در تبریز دیده پرسشگر و پرفروغ خویش را بر اقلیم وجود باز کرد تا پس از سالها سعی و تلاش علمی و عملی، چهره ماندگار خود را بر صحیفه تاریخ ایران نقش کند. هیجدهساله بود که پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه در ایران، عازم کشور فرانسه شد تا به عنوان تنها ایرانی توفیقیافته در امتحان ورودی (Propedeutique) دانشگاه سوربن پاریس در رشته فلسفه تحصیل نماید و دانشجوی ممتاز آن شود. پس از مدتی اقامت در ایران، برای اخذ درجه دکترا به پاریس مراجعت نمود و پس از بازگشت، به تدریس فلسفه در دانشگاه تهران مشغول گردید. باوجودآنکه بازنشسته شده، همچنان از تدریس، تحقیق و نگارش بازنمانده است.
بعضی از آثار ایشان عبارتاند از: چند بحث کوتاه فلسفی، فلسفه نقادی کانت، درباره هگل و فلسفه او، نگاهی به فلسفههای جدید و معاصر در جهان غرب، پدیدارشناسی روح برحسب نظر هگل، فلسفه در قرون وسطی، دونس اسکوتوس و کانت به روایت هایدگر، منطق از نظرگاه هگل، فلسفه و غرب، دکارت و فلسفه او، فلسفه و تجدد، افکار کانت، فلسفه تاریخ، مدارس و دانشگاههای اسلامی و غربی در قرون وسطی، آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، سیدجمالالدین اسدآبادی و تفکر جدید، ترجمه مقدمه کربن بر المشاعر ملاصدرا، داستایوفسکی، و چند اثر به زبان فرانسه.
حاصل گفتوگوی ما با این استاد گرانمایه درباره هویت، تقدیم حضورتان میگردد.
در چه اشتباه بزرگی به سر میبرند کسانی که گمان میکنند تا به شرایط توسعهیافتگی دست نیابیم و از چاله چولههای سیاست و اقتصاد بیرون نرویم، نمیتوانیم به حوزه گفتمان هویت وارد شویم! البته که برای خود دلایل عرفپسندی هم میآورند، امّا ثمره سالها تلاش و پژوهش علمی نشان میدهد که تشکیل گفتمان هویتی غالب و براساس نیازهای واقعی و زمینههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، مهمترین پیشنیاز توسعهیافتگی محسوب میشود.
اینکه هویت ملّی ما ایرانیان چگونه میتواند ما را به شاهراه توسعه ببرد، و مدیریت سیاسی چه جایگاهی در ساماندهی این گفتمان هویتی دارد، در مقاله زیر بررسی شده است
پرسش از محتوا و بنیاد های دولت ایران در عصر پیشامشروطگی، یکی از مهمترین موضوعاتی است که پژوهشگران حوزه دولت در ایران با آن رو به رو هستند. یکی از دلایل مهم توجه جدی پژوهشگران به این مقوله، احتمالاً، بروز بحران در این دولت و برآمدن مشروطه و گذار به نوع جدید دولت در ایران بود. گرچه بیش تر این کوشش ها با تکیه برالگوی مرسوم مالوف در نوع شناسی غربی، خصوصاً ادبیات چپ، صورت پذیرفته است، با این حال شناخت این تکاپو های نظری، گام مهمی در بازشناسی بنیاد حکومت قاجاری تلقی میشود. در مقالهی حاضر، باز خوانی نگرش های نظری در سه گروه اصلی صورت میپذیرد که به ترتیب عبارتند از؛ رویکرد مارکسیستی، رویکرد استبداد ایرانی و رویکرد سلطانیزم وبری.
ابوالفتح محمد بن ابوالقاسم عبد الکریم بن ابوبکر احمد شهرستانی (479 ـ 548 ق)، مُتَکلم شافعی اشعری، فقیه اصولی، فیلسوف و ملقب به افضل، حُجه الحق و تاج الدین، از اندیشمندان بزرگ تاریخ علوم در ایران است که بیشتر به سبب نگارش کتاب ملَل و نحَل (آیین ها و کیش ها) شهرت دارد. ملل و نحل مروری جامع و مُفصل بر ادیان، فِرق، مذاهب، مکاتب و نحله های فلسفی گوناگون است.
این مقاله سعی دارد تا شهرستانی و ملل و نحل او را معرفی کرده و برخی ادعاهای آن درباره تشیع و اسماعیلیه را مورد بررسی قرار دهد.
کردها یکی از اقوام کهن ایران زمین هستند که پیشینه آنان به ژرفنای اسطوره ها باز می گردد ؛ کما این که همین ویژگی یکی از انگیزه های التفات مورخان و پژوهش گران به مناطق کردنشین شده است . البته ، لازم به یادآوری است که برخی از مناطق ، مانند بیلوار که درحد فاصل میان کردستان و کرمانشاهان واقع شده است ، کم تر مورد توجه مورخان و جامعه شناسان قرار گرفته است.
پژوهش حاضر، که با روی کرد جامعه شناسی تاریخی به سیر تحول وتطوراوضاع تاریخی و اجتماعی بیلوار پرداخته ، برآن است تا با بررسی خاست گاه اقوام ساکن دراین منطقه وانگاره های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی آنان ، به شناخت بخشی از این خطه کردنشین نایل آید ، زیرا منطقه بیلوار به رغم پیشینه ای ژرف ، به علت نبود راه های تجاری و ارتباطات گسترده با سایر مناطق ، نه تنها مورد التفات ارباب قدرت و ثروت قرار نگرفته است ، بلکه بیش تر در زمینه های سیاسی و اقتصادی به صورت منطقه ای پیرامونی و حاشیه ای ، میان اورامانات در غرب و دینور در شرق و جنوب شرقی ، بوده است.
عینیت یکی از مسایل مطرح شده در فلسفه علم تاریخ است که در قرون اخیر نظر فیلسوفان و مورخان را به خود جلب کرده است. اختلاف نظر آنان بر سر این مساله باعث شکل گیری دیدگاه های متفاوتی گردیده است. قبول یا رد عینیت در تاریخ پژوهشگر تاریخ را ملزم به پاسخگویی به سوالاتی در این زمینه می کند. نظر به اینکه تعدادی از فیلسوفان و پژوهشگران تاریخ این موضوع را پیچیده ترین و گیج کننده ترین مباحث فلسفه علم تاریخ شمرده اند، متاسفانه با گذشت سال ها، هنوز هم پژوهشگران تاریخ با همان عنوان از مساله عینیت یاد می کنند. مقاله حاضر ضمن رد این دیدگاه، درصدد آن است که با نگاهی جدید به عینیت، جایگاه آن را در مطالعات تاریخی مورد بررسی قرار دهد و به موانع دست یابی به آن بپردازد.
در فضایی که احزاب و رسانه ها نمادهای دموکراسی محسوب می شوند و قدرت و تعدد آنها موجب بسط دموکراسی و تعمیق مشارکت عمومی دانسته می شوند، با کمی درنگ می توان به گونه ای تردیدآمیز به این مقوله نگریست! آیا در دنیای احزاب و رسانه ها و تحت سیطره دولت های مدرن، آزادی و برابری رو به رشد است یا رو به افول؟ اگر رو به افول باشد، احتمال وجود یک یا چند تناقض بزرگ در الگوی مدرنیته منتفی نخواهد بود. مقاله زیر یکی از این تناقضات را موشکافی کرده است.
دستیابی به اجماع مفهومی از مهم ترین معضلات تولید علم در عرصه مقولات انسانی است و پس از آن حصول توافق در مورد چگونگی حل مسائل، تنگنایی جدی برای متفکران و تحلیلگران از یک سو و سیاست مداران و دولتمردان از سوی دیگر است. تلاش برای رفع موانع نظری در قالب شفاف سازی مفاهیم و ترسیم اصول و فرایند حل مسائل گامی جدی در این مسیر دشوار محسوب می گردد. مقاله حاضر با عنایت به این موارد کوشش نموده است اصول و فرایند مهندسی فرهنگ را تشریح نماید.