"رمان نو فرانسه مکتبی است که از زمان پدیداریش، یعنی از ابتدای دهه 1950، بیش از دیگر مکتب های ادبی، به طور اصولی و مکرر، الگوهای نوشتاری داستانی را زیر سوال برده است.
در این چالش، نویسندگانی که مستقیم و یا غیر مستقیم به این گرایش وابسته بوده اند، توجه خود را معطوف قالب کرده و به آن اهمیت ویژه ای بخشیده اند، با علم به این که انتخاب چنین شیوه ای می توانست موجب عدم انتقال سریع و صریح مفهوم شود. از آثار آنان اغلب با عنوان «رمان آزمایشگاهی» یاد کرده اند، عبارتی که «رمان تجربی» زولا را در قالب معاصرش تداعی می کرد. البته بین این دو تفاوتی جزیی وجود داشت: زولا به تجربه کردن ساختارهای اجتماعی می پرداخت و جامعه زمان خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد، در حالی که نوگرایان رمان و در صدر آنان آلن رب گریه، با جدیت و پشتکار در پی آزمودن توان بالقوه ظاهری نوشتار داستانی بودند. نتیجه اختیار دیدگاه فرمالیستی این بود که دنیای ترسیم شده در روایت با دنیای «واقعی» - یا دست کم نمایی واقعی از دنیا - سنخیتی نداشت. پس فرم گرایی آنان می تواند خواندن آثارشان را با مشکل مواجه سازد. هدف مقاله حاضر بررسی قوت و ضعف این مدعا است.. "