ادبیات واقع گرا، اساس ادبیات نرین عصر حاضراست که سعى در نمایاندن واقعیت دارد. تا پیش از جنگ جهانى دوم، مبارزه میان فاشیسم و ضد فاشیسم تعیین کنندهء زندگى اجتماعى و سیاسى بود. پس از شکست فاشیسم به نظر مى رسید که مبارزه میان سوسیالیسم و سرمایه دارى امپریالیستى بار دیگر بر عرصه سیاست جهانى حاکم شده باشد و طراحان جنگ سرد، بر آن بودند که بشریت را به دو اردوگاه متخاصم گروه بندى کنند. اینک پس از شکست جبههء سوسیالیسم، امپریالیسم یکه تازى مى کند و فاشیسم نیز دیگر باره در حال شکل گیرى است. براى نقد ادبیات واقع گرا وسپس نوگرا، باید مسایل قاطع مربوط به ریخت (فرم) و دیالکتیک ذاتى آنها را در نظر گرفت. این وقایع سیاسى به گونه هاى مختلف بر ادبیات این دوره سایه افکنده اند و نویسندگان در آثارشان یا با آن بانگ همنوایى سر داده اند، یا براى رهایى، راه ناهنجارى هاى روانى را براى شخصیت هاى داستانى شان برگزیده اند و یا سرانجام متوصل به پوچى گرایى شده اند.