"هم رمان بوف کور وهم خشم و هیاهو دارای درونمایه های همسانند. دلیل این شباهت این نیست که یک نویسنده از کار نویسنده دیگر گرته برداری کرده‘ بلکه با کشف «ناخودآگاه همگانی» بوسیله کارل گوستاو یونگ‘ تحقیقاتی که ولادیمیر پراپ روی داستان های عامیانه روسی انجام داده وآن چه کلود لوی استروس درباره کارکرد زبان و اسطوره گفته‘ کاملاً روشن است که این شباهت ها بوسیله ناخودآگاه همگانی هنرمندان به وجود می آیند. اگر چه هر دو رمان عاشقانه به شمار می آیند ولی به خاطر چند معنایی بودن‘ در ابعاد گوناگون قابل تجزیه وتحلیل هستند. در رمان بوف کور چشم اندازی تاریخی می بینیم که طی آن فرهنگ ایرانی دگردیسی پیدا میکند و آن هم به صورت استعاری در پیکر و ویژگی های درونی یک زن در گذر از جوانی به میانسالی نشان داده می شود . در رمان خشم و هیاهو هم‘ جامعه آمریکا به صورت نمادین‘ از جامعه ای کشاورزی به صنعتی (درآغاز سده بیستم) دگرگون می شود. سوگ هر دو نویسنده برا ی این دگرگونی که درنتیجه آن بسیاری از ارزش ها ازمیان می روند.درونمایه اصلی هر دو رمان است.
"