آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۶

چکیده

چکیده تمدن غرب و جهان جدید شتابان به سوی پرتگاهی خطرناک پیش می‏رود و از این روی باید یک دگرگونی اساسی در تصور انسان جدید از ماهیت خود و تمدن واقعی رخ دهد. تمدن غرب اکنون دست‏اندرکار تحقق‏بخشیدن به سه روند مختلف ولیکن مرتبط است: 1) نابودی نهایی همه تمدن‏های دیگر؛ 2) ویران‏سازی محیط طبیعی؛ 3) فروپاشی خود از درون و در نتیجه نابودسازی بقایای اخلاق مسیحی. امروز تمدن اسلامی در برابر سیطره تمدن غرب بر جهان به چالش برخاسته است. این مقاله در ضمن بررسی تمدن غرب، به تحقیق درباره مفهوم اسلامی انسان و تمدن می‏پردازد. آنگاه دو واکنش تاریخی مسلمانان در مقابل تمدن غرب، یعنی نوگرایی و اصلاح‏طلبی خشکه‏مقدسانه، را ارزیابی کرده و رسالت مسلمانان امروز را گوشزد می‏کند.

متن

 

1. مقدمه
برای بحث از انسان و آینده تمدن باید قبل از هر چیز این پرسش را مطرح کنیم که انسان کیست و منظور ما از تمدن چیست. امروزه در جهان جدید (مدرن) که از غرب سرچشمه گرفته و تا حدودی به همه اطراف عالم گسترش یافته است، انسان، دست‏کم از دیدگاه معتقدان به اختیار او، موجود خودمختاری پنداشته می‏شود که از سر تصادف و انتخاب طبیعی پدید آمده، بر سرنوشت خویش حاکم است و بر زمین و کل محیط طبیعی فرمان می‏راند. اما واژه «تمدن»(1)، به صیغه مفرد، معمولاً به معنای تمدن جدید غربی است که از قرن دوازدهم / هجدهم در مغرب‏زمین برای اشاره به چنین تمدنی به کار می‏رفته است؛ تمدنی که به نحو حساب‏شده‏ای به نابودی و زدودن تمدنهای دیگر از جمله تمدن اسلامی پرداخت. درخصوص انسان و تمدن جدید حتما لازم نیست «پیامبر» باشیم تا بتوانیم پیش‏بینی کنیم که اگر روند تمدن در همین مسیر مشخص امروزی تداوم یابد، آینده‏ای نخواهد داشت. به واقع، اگر یک دگرگونی اساسی در تصور انسان جدید از ماهیت خود و تمدن واقعی رخ ندهد، سخن گفتن از آینده به معنای مثبت آن، صرفا عاطفی خواهد بود. جهان جدید شتابان به سوی پرتگاهی خطرناک و مهلک پیش می‏رود؛ هرچند مدافعان آن، چنین شتابی را پیشرفت می‏نامند.

اما این مفهوم جدید از انسان، تنها مفهوم موجود نیست و تمدن جدید نیز به رغم ادعایش؛ در عالمگیرشدن و نابودی تمدنهای دیگر، کاملاً موفق نبوده است. بخشهایی از تمدنهای سنتی دیگر هنوز زنده است؛ بویژه تمدن اسلام که به همین سبب با تمام هستی‏اش در برابر مدعای سیطره تمدن جدید بر جهان به چالش برخاسته است. مفهوم اسلامی انسان به رغم پیشروی اَشکال گوناگون مدرنیسم(2) و سکولاریزم(3) در جهان اسلام، هنوز کاملاً فراموش نشده است؛ به همین دلیل، مسأله انسان و آینده تمدن، یک بُعد جداگانه اسلامی دارد که در یک تأمل همه‏جانبه درباره آینده باید جدی گرفته شود.

نیازی به گفتن نیست که از دیدگاه اسلامی، مطالعه آینده مبتنی بر ملاحظاتی است که آنچه در تفکرات آینده‏شناسان (4) غربی می‏یابیم بکلی متفاوت است؛ زیرا بیشتر این آینده‏شناسان غربی، دست خداوند را یکسره از تاریخ انسان کوتاه می‏پندارند و آینده را بر اساس استنباط از روندهای کنونی جمعیت‏شناختی، اقتصادی، زیست محیطی و مانند اینها مطالعه می‏کنند؛ در حالی که از دیدگاه اسلام، مطالعه آینده همواره مشروط به این است که اراده الهی را در همه لحظات زندگی انسان و در همه دوره‏های تاریخی حاضر بدانیم؛ همراه هر حکمی درباره آینده، «ان‏شاءاللّه‏» بگوییم که تأییدی است بر زندگی روزمره هر مسلمان پرهیزکار از تولد تا مرگ. وانگهی، مسلمانان می‏توانند با اشاره به دورنماهایی که دانشمندان اجتماعی و دیگر متفکران و عالمان غربی یک قرن پیش، از آینده ترسیم کرده‏اند، به چشم‏اندازهایی که در جهان امروز برای آینده عرضه شده است، روی خوش نشان دهند. جهان امروزی چقدر با جهانی که آینده‏شناسان دوران قبلی پیش‏بینی کرده‏اند، فرق می‏کند! نگرش اسلامی به آینده که بر حضور سرنوشت‏ساز اراده الهی و عوامل پیش‏بینی نشده در صحنه تاریخ مبتنی است، یقینا می‏تواند به خود متکی باشد و لازم نیست از آن نوع آینده‏شناسی‏های لاادری‏گرایانه(5) احساس خطر کند که انسان و نیروهای کور طبیعت را تنها عوامل مؤثر در صحنه تاریخ جهان می‏پندارند.

2. انسان و تمدن در بینش اسلامی
اکنون پیش از بحث درباره آینده از دیدگاه اسلامی و جدید، به بررسی اجمالی مفهوم اسلامی انسان و تمدن می‏پردازیم. انسان در قرآن با دو صفت «عبد»(6) و «خلیفه»(7) توصیف شده که همین دو صفت، خلاصه‏ای از آموزه اسلامی درباره انسان (اعم از زن و مرد) است. انسان فطرتا در برابر خداوند تسلیم است، از نعمت و لطف او بهره می‏برد، تجلی‏گاه اسما و صفات الهی است و همچون نماینده خداوند در جهان آفرینش عمل می‏کند؛ بنابراین، انسان محوری است که آسمان و زمین را به هم پیوند می‏دهد و می‏تواند قدرتش را بر مخلوقات اِعمال کند؛ اما باید متوجه باشد که این مخلوقات همانا مخلوقات خداوندند، نه مخلوقات خودش؛ از این رو، او در برابر خدا و خلق مسؤول است و این مسؤولیت، بر حقوقی که به سبب انسان‏بودن از آنها برخوردار است، تقدم دارد.
اما این مخلوق یگانه، به سبب انسان‏بودن آزاد است که در برابر خداوند عصیان کند و حتی بکوشد جانشینی‏اش را اعمال کند، در حالی که عبودیت(8) خویش را فراموش کرده است. به همین علت است که انسانی که در احسن‏التقویم(9)آفریده شده است، به مقام اسفل‏السافلین(10) فرو می‏افتد (سوره «تین»: 5 ـ 4). چنان که برخی عارفان به زبان رمز درباره ریشه‏شناسی واژه عربی «انسان» گفته‏اند، خداوند پس از آفرینش بشر بدین سبب او را «انسان» نامید که با خلقت جدیدی که روح خودش را در آن دمیده بود، اُنس گرفت؛ اما پس از هبوط آدم از بهشت برین، فطرت آدمی به تدریج بر اثر غفلت از یاد رفت، ولی باز هم همچنان «انسان» نامیده می‏شود؛ زیرا نسیان بر وی تحمیل شد، و نه به سبب انس با خداوند. این جنبه از انسان است که فساد بر زمین را آغاز کرد و از این رو نیازمند تعلیم و هدایت دین است.

یک تمدن حقیقی از دیدگاه اسلامی آن است که همه جنبه‏های زندگی‏اش انسان را متوجه خداوند و فطرت خویش سازد، به طوری که او بتواند نقش جانشینی خداوند را که به سبب آن در زمین استقرار یافته است، برآورد. عظمت و حتی اصالت یک تمدن از دیدگاه اسلام بستگی به این دارد که چقدر آن تمدن می‏تواند زمینه توجه مردان و زنان را به هدف زندگی انسانی، یعنی پرستش خداوند و رفتاری درخور جانشینی خداوند در میان مخلوقات او فراهم سازد؛ نه این که عظمت و اصالت آن را بر این اساس بسنجد که چقدر آن تمدن می‏تواند امکانات حمل و نقل فراهم کند، یا دستگاههای هوشمند بسازد و چقدر توانسته است زندگی دنیوی اعضای خود را توسعه دهد. قرآن موارد فراوانی از مردمان و تمدنها را نام می‏برد که به سبب شررات اخلاقی و تباهی دینشان نابود شده‏اند، نه به علت ناتوانی از تدوین قوانین و جاده‏سازی. از دیدگاه اسلامی، ارزش هر تمدنی باید بر اساس تحقق هدف نهایی انسان در زمین مبتنی باشد، نه بر چیز دیگری. هر یافته خوبی در تمدنی که بر غفلت از ماهیت واقعی انسان و هدف از آفرینش او مبتنی باشد، فقط امری عَرَضی است؛ در حالی که ذات آن شر است. برعکس، شری که در یک تمدن مبتنی بر برتری رسالت(11) معنوی و جهانی انسان مشاهده می‏شود، امری عرضی است؛ در حالی که ذات چنین تمدنی خیر است.

طی دو قرن گذشته، حمله بی‏امان تمدن جدید، بخشهای زیادی از تمدن اسلامی، نه همه آن را، ویران ساخته است؛ اما خوشبختانه دین اسلام که این تمدن اسلامی، یعنی یکی از بزرگترین تمدنهای شناخته‏شده در تاریخ بشر را پدید آورده، قوی مانده است و اکنون در صدد است تا برتری‏اش را دست‏کم در حوزه فرهنگ و تمدن که به گونه‏ای طی دوران اخیر تاریخ مسلمانان به حاشیه رفته است، دوباره نشان دهد؛ اما بر اثر چالشهایی که غرب پدید آورده است واکنشهای گوناگونی در جهان اسلام درباره نحوه تفسیر تمدن غربی، بلکه تفسیر خود تمدن اسلامی صورت گرفته است. پیش از بحث از آینده تمدن اسلامی یا غربی، باید برخی از این واکنشها را تحلیل کنیم.

3. تمدن اسلامی در برابر واکنش‏های گوناگون
گروهی از مسلمانان در پی پذیرش برتری مادی غرب و حتی سلطه نظامی و سیاسی افزونتر آن از پایان قرن دوازدهم/هجدهم به بعد، بتدریج ایمان خود به نهادها و تمدن خویش را از دست دادند. آنان با این که هنوز خود را مسلمان می‏دانند، اما در واقع زیر سلطه طرز تفکر جدید غربی قرار دارند. برخی از مسلمانان نوگرا(12) در صدد نوسازی(13)، یعنی غربی‏کردن(14) همه جنبه‏های تمدن، از آموزش و پرورش تا موسیقی‏اند، در حالی که جنبه‏های عقیدتی و عبادی اسلام را حفظ کرده‏اند. اما دسته‏ای دیگر از نوگرایان مسلمان، حتی در صدد نوسازی خود دین برآمدند، گرچه در این زمینه چندان موفق نبوده‏اند. وجه مشترک هر دو گروه این است که میراث کنونی تمدن اسلامی را قابل استفاده نمی‏دانند. آنها تقلید از نحوه پوشش، معماری، شهرسازی، ادبیات، آموزش و پرورش غربی و بیشتر مؤلفه‏های سازنده یک تمدن را آغاز کردند و در عرصه‏های فکری و ذهنی بر سرعت تقلید از اندیشه غربی افزودند. بسیاری از مسلمانان نوگرا و غیرمسلمانان شرقی نوگرا حتی امروزه نیز همچنان ایدئولوژیهای قرن سیزدهم/نوزدهم غربی را نشان پیشرفت می‏دانند و از آنها پشتیبانی می‏کنند؛ در حالی که اندیشه پیشرفت تقریبا حامیان جدی خود را در میان محافل روشنفکری غربی از دست داده است.

در مخالفت با نوگرایان، گروه دیگری از اصلاح‏طلبان خردگرا(15) و خشک‏مقدس(16) به صحنه آمدند و در برابر غرب ایستادند؛ اما نسبت به بخش بزرگی از تمدن اسلامی بی‏اعتنا شدند یا با آن مخالفت کردند؛ در حالی که تنها حُسن آنها در دفاع از شریعت بود. این دسته با قسمت اعظم بنای معنوی و عقلی اسلامی که در طول قرنها آفریده شده بود، سر ناسازگاری گذاشتند و بدین‏سان رخنه‏ای پدید آوردند که نفوذ کامل اندیشه‏های ضد اسلامی را به قلب جهان اسلام تسهیل کرد. همچنین، آنها با هنرهای اسلامی و سایر نهادها و بنیادهایی که از ارزشها و شیوه‏های اسلامی متأثر شده و تمدن اسلامی را پدید آورده بودند، بنای مخالفت یا سرسختی گذاشتند.

3 ـ 1. تخریب تمدن اسلامی به دست مسلمانان!
نتیجه روند مخالف دو نیروی نوگرایی و اصلاح‏طلبی خشک‏مقدسانه بود که هر دو آنها به طور مشترک در رد یا نقادی‏بخش اعظم تمدن اسلامی و بروز عواقب فاجعه‏آمیز آن برای این تمدن دست به دست همدیگر دادند؛ بنابراین، بیشتر این تمدن رو به نابودی گذاشت و جای خود را به تقلیدهای دست دوم از تمدن جدیدی داد که هویتش را شماری از مسلمانان تحصیلکرده جدید و غربزده، به پیروی جاهلانه از اصحاب دایرة المعارف فرانسوی، ترسیم کرده بودند. خصوصی‏ترین جنبه‏های زندگی اسلامی، از نوع پوشش گرفته تا آذین‏بندی منازل و نیز بیشتر معماری‏ها و در واقع فضای زندگی اکثر شهرهای اسلامی یا دست‏کم مکانهای تازه‏تأسیس، غربی شد. حتی اوزان شعر عربی و فارسی به دست برخی از شاعران جدید تغییر داده شد تا با سبک رایج در غرب سازگار افتد. بگذریم از محتوای چنین ادبیاتی که با محتوای کلی فرهنگ مسلمانان که تا امروز حساسیتهای اسلامی و سنتی‏اش را حفظ کرده است، کاملاً بیگانه بود. در مورد هنرهای دیگر، همچون نقاشی و موسیقی نیز همین مطلب صادق است و تأثیر فرهنگ غربی در بسیاری جاها روشن است.

در عرصه فکری نیز نظام آموزش و پرورش بر مبنای الگوهای متعدد غربی متعلق به دوران استعماری و پس از آن در کشورهای مختلف اسلامی ایجاد شد. این نظام آموزش و پرورش، با هدف و فلسفه‏ای متفاوت با اهداف اسلامی پی‏ریزی شد و توانست مسلمانان را در علوم و فن‏آوری‏های(17) جدید آموزش دهد؛ اما شکاف عمیقی در بیشتر جوامع اسلامی پدید آورد و مسلمانان با دستاوردهای دو نظام آموزشی کاملاً متفاوت روبرو شدند. بسیاری از نظامهای آموزشی جدید در جهان اسلام به پناهگاهی برای مسیحیت متأثر از مدرنیسم و سکولاریزیم یا برای انسان‏گرایی شبه‏دینی(18) و خودِ سکولاریزیم تبدیل شد. بدین‏سان، این نظامهای جدید به رغم تأثیرگذاری مثبت در برخی حوزه‏ها، نقش مهمی در تضعیف تمدن اسلامی بویژه در نتیجه ضعف فکری جهان اسلامی در دو قرن گذشته بر عهده داشتند. تا همین اواخر، واکنش اسلامی قوی‏ای به حمله بی‏امان علم و فن‏آوری جدید صورت نگرفته بود و در واقع فقط در چند دهه اخیر است که سرانجام چنین واکنشی صورت گرفت، یعنی هنگامی که متصدیان امور در جهان اسلام بر آن شدند که نظامهای آموزش و پرورش خود را به روشی کاملاً اسلامی اصلاح(19) کنند.

3 ـ 2. اسلام سنّتی و مقاومت در برابر تخریب
در حالی که همه نیروهای دخیل در تضعیف تمدن اسلامی اکنون نیز همچون گذشته به تأثیرگذاری ادامه می‏دهند، اسلام سنتی از یک سو به مقاومت در برابر حمله بی‏امان تمدن جدید می‏پردازد و از سوی دیگر از همه سطوح مادی و معنوی تمدن سنتی اسلامی حمایت می‏کند. در واقع اگر اسلام سنتی در گذشته وجود نمی‏داشت و بویژه در دو قرن قبل پایدار نبود، دیگر چیزی از تمدن اسلامی از خوشنویسی(20) گرفته تا قالی‏بافی(21) و از شعر گرفته تا کلام و فلسفه و دیگر علوم سنتی باقی نمی‏ماند و این میراث، مدیون تلاش مردان و زنانی است که همچنان در محیط اسلامی تنفس کردند و از نابودی آن به دست نوسازانی که تمدن جدید را به جای آن گذاشتند و نیز از اضمحلال آن به دست اصلاح‏طلبان خشک‏مقدس که مسائل مورد توجه اسلام را به فقه(22) منحصر کردند و نسبت به بخش اعظم تمدن سنتی اسلامی آشکارا و جدا بی‏اعتنا ماندند یا به مخالفت با آن برخاستند، جلوگیری کردند.

باری، در بحث از انسان و آینده تمدن در جهان اسلام باید به این واقعیت تاریخی که اجمالاً بیان کردیم توجه داشته باشیم. طی دهه‏های اخیر، شمار بیشتری از مسلمانان، از جمله تعداد فراوانی از تحصیل‏کرده‏ها در غرب جزء حامیان مهم جنبه‏های مختلف تمدن اسلامی شدند و تا حد زیادی به شکست تمدن جدید پی بردند. علاوه بر آن، خود تعلیمات اسلامی، بویژه تعلیمات مربوط به انسان، در بسیاری از محافل رونق گرفت. از این رو، هر بحثی از آینده تمدن باید در پرتو وضعیت کنونی تمدن جدید و موقعیت جهان اسلام صورت گیرد.

4. ارمغان‏های تمدن جدید غرب!
باید توجه داشت که تمدن جدید، حتّی تمدنی که برخی آن را «پسامدرن»(23) می‏نامند، برانسانی کاملاً زمینی مبتنی است که برای او هیچ آینده‏ای فراتر از چارچوب این زندگی دنیوی و هیچ «فردایی» فراسوی حد و مرزهای زمان تاریخی وجود ندارد. این تمدن که عملاً مسیحیت اولیه مبتنی بر مفهوم انسان به منزله موجود جاویدان و مخلوق خدا و مسؤول در برابر او را منزوی و حاشیه‏نشین کرده است، اکنون دست اندرکار تحقق‏بخشیدن به سه روند مختلف، اما به هم مرتبط است: نخست، نابودی نهایی همه تمدنهای دیگر، ازجمله تمدن اسلامی تحت نام «نظم جهانی»(24) که کاملاً بر طرز تفکر غربی و جدید بنا شده است؛ دوم، ویران‏سازی محیط طبیعی با استفاده از یک فناوری همراه با حرص سیری‏ناپذیری یک جامعه انسانی که از آرمانهای ریاضت‏جویانه و پرهیزکارانه دست کشیده است؛ سوم، فروپاشی خود از درون و در نتیجه نابودسازی بقایای اخلاق مسیحی که به رغم حاشیه‏نشینی و دورافتادگی‏اش از بسیاری از حوزه‏های زندگی جدید، بافت نهایی(25) را برای جامعه غربی تا همین اواخر فراهم ساخته بود. مشاهده آشکار نتایج این سه روندی که همزمان رخ می‏دهد، به تیزهوشی چندانی نیاز ندارد. آنچه مشکلتر است این است که بخواهیم از دیدگاه انسانی پیش‏بینی کنیم که کدامیک از این سه روند نخست پایان می‏یابد. ما به عنوان یک مسلمان فقط می‏توانیم بگوییم: اللّه‏ اعلم.

5. امید به بازسازی تمدن اسلامی
در این میان، اسلام هم به منزله یک دین و هم به مثابه یک تمدن هنوز زنده است، بویژه تعلیمات دینی‏اش؛ از این رو، مفهوم سنتی انسان، یعنی عبداللّه‏ و خلیفه‏اللّه‏، هنوز در میان مسلمانان تا حد زیادی زنده مانده است، بیش از مفهوم مسیحیِ انسان در جامعه غربی، دست‏کم در آن بخش از جامعه غربی که شالوده فکری(26) حاکم بر تمدن جدید را خلق و ابقا کردند. این امتیاز اهمیت فراوانی دارد؛ چون که نیروهای دینی و معنوی موجود را ملزم می‏کند که تمدنی بیافریند و آن را حفظ کنند که شایسته نام تمدن باشد و بدون چنین نیروهایی تمدن به بربریتی بسیار خطرناکتر از بربریت دوران کهن دچار می‏گردد؛ زیرا بربریت کهن لااقل نمی‏توانست جوّ زمین و اقیانوسها را ویران سازد.

مسلمانان قبل از هر چیز باید برای حفظ دین و نیز تمدن اسلامی‏ای که به دستشان رسیده است کمر همت بندند و سپس فصل جدیدی بدان بیفزایند؛ همچنان که پیشینیان ایشان چنین کردند؛ فصل جدیدی که همه چالشهای موجود بر سر راه جهان اسلام را در نظر بگیرد. آن هیچ‏گاه نباید فریب اندیشه یک تمدن جهانی بی‏شکل و هویت(27) را بخورند که حداکثر، نامی مشترک برای تمدنهای مختلف است؛ بلکه بدتر از آن، مرحله نهایی نابودی همه تمدنهای غیرغربی در پنج قرن پس از گسترش تمدن اروپایی بر جهان است. در واقع، بقا و نیروی خلاقه تمدن اسلامی زنده فقط بستگی به این دارد که کل انسانیت را بارور سازد و مستقیما به کمک آن عده در غرب بشتابد که فهیمده‏اند تمدن کنونی و شالوده فکری حاکم بر آن بیمار است و چنانچه بخواهند همین وجود فیزیکی انسان باقی بماند، باید جهان‏بینی دیگری برگزینند.

مسلمانان به حکم همین وظیفه اصلی خویش باید جدی‏بودن بحرانهای محیطی مربوط به تمدن جدید را درک کنند؛ بحرانی که اعلامیه‏اش فقط دستاویزی غربی برای تسلط بیشتر بر ملتهای دیگر نیست؛ بلکه بحرانی بسیار جدی است. اگر تمدن بخواهد آینده‏ای داشته باشد، انسان باید بیاموزد که در هماهنگی با خلقتِ خداوند زندگی کند و طبیعت را فقط برای اشباع کوته‏بینانه خواسته‏های نفسانی بی‏پایان خود نابود نسازد. اسلام تمدن عظیمی پدید آورد که در هماهنگی با طبیعت زیست. علم و فناوری اسلامی و نیز فلسفه طبیعت اسلامی که به آسانی از سوی بسیاری از این به اصطلاح قهرمانان تفکر اسلامی جدید به دست فراموشی سپرده شد، باید از نو احیا شود و در نظامهای آموزش و پرورش ما بسان شرط لازم‏الاجرای آینده تمدن اسلامی ترویج شود. بدون آنها، تقلید و پیروی کورکورانه از علم و تکنولوژی غربی فقط می‏تواند به روند نابودی محیط طبیعی کمک کند که تمدن غربی قرنهای متمادی آن را به تصرف خود درآورده است و نمی‏تواند به آینده مشخصی رهنمون شود.

باری، مسلمانان برای گفتگو درباره آینده و تمدن، باید بتوانند به طور عمیق کل تمدن جدید را بر پایه اصول اسلامی فهم و ارزیابی کنند. تنها بر مبنای این نگرش انتقادی است که مسلمانان می‏توانند تمدن خویش را حفظ کنند و به روش مثبت و خلاقی با تمدن غربی به تعامل دست زنند، به جای آن که فقط یک پذیرنده حرف‏شنو و خدمتکاری مطیع برای آن باشند. مسلمانان از طریق وحی قرآنی، امکانات معنوی لازم را برای حفظ پیام خداگونگی ماهیت انسان بر پایه آموزه توحید تا پایان عالم به دست آورده‏اند. در این لحظه سرنوشت‏ساز تاریخ اسلامی و در واقع تاریخ جهان، ضروری است که با صدای رسا و روشن، آموزه اسلامی را درباره انسان اعلام کنیم و بر مبنای این آموزه به حفظ و تداوم تمدنی بپردازیم که همواره بر گرامیداشت عظمت و جمال خداوند یگانه و نقش بندگی و جانشینی انسان بر زمین مبتنی است. اگر تمدن بخواهد آینده‏ای داشته باشد، باید بر این حقیقت استوار شود که انسان جاودانه است و گذشته و آینده‏ای نمی‏شناسد. این حقیقتی است که در همه زمانها و مکانها صادق است. بدون فهم درست از انسان، آینده‏ای برای هیچ تمدنی وجود نخواهد داشت؛ چنان‏که اضمحلال تمدن جدید غربی گواه خوبی بر این مدعاست. بر عهده هر مسلمانی است که برای حفظ اسلام و تمدن بزرگی که خلق کرده و پیامی که از سوی خدا و پیامبرش در طول تاریخ در سرتاسر عالم از شرق و غرب طنین افکنده است، جهاد کند. تکلیف ما مسلمانان در این اوضاع و احوال دشوار این است که به چنین جهادی بپردازیم. نتیجه‏اش با خداست و فقط اوست که از آینده و از سرنوشتی که برای ما، برای تمدن اسلامی و برای کل انسانیت مقرر فرموده، آگاه است.(28)

منابع و پی‏نوشت‏ها
______________________________

1. Civiliziation

2. Modernism

3. Secularism

4. Futurologist

5. Agnostic Futurology

6. Servant

7. Vicegerency

8. Servitude

9. In The Best Of Stature

10. Lowest Of Low

11. Vocation

12. Modernist

13. Modernize

14. Westernize

15. Rationalistic

16. Puritoin

17. Technology

18. Pseudo _ Religion Of Humanism

19. Reform

20. Calligraphy

21. Carpet Weaving

22. Divin Law

23. Postmodern

24. World Order

25. Final Fibre

26.Paradigm

27. Amorphous Global Civilization

28. Seyyed Hossein Nasr و "Reflections On Man And The Future Of Civilzation" In Islamic Studies و32: 3 و 1993.

تبلیغات