آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مقدمه
برخی برهه های زمانی دربردارنده تحولاتی اساسی و مهم در عرصه اندیشه و عمل هستند؛ به گونه ای که ساختار جامعه براساس آن تحولات، دچار تحول می شود. عصر صفویه و سپس عصر انقلاب مشروطه را می توان به عنوان درخشان ترین ادوار تاریخ ایران نام برد. عصر صفویه به علت ارتقای شیعه دوازده امامی به دین رسمی و در واقع در آمیختن عملی ایران و تشیع در قالب مذهبی ـ ایرانی یکی از نقاط بارز در تاریخ سیاسی ـ مذهبی ایران است؛ عصری که نهاد دین توانست به منزله یک نهاد مستقل، در کنار نهاد سیاست قرار بگیرد و علمای شیعه توانستند قدرت بلامنازع سلاطین را به چالش بکشند و از حقوق مردم در مقابل تعدّی شاهان دفاع کنند. به عبارتی می توان گفت از این دوره به بعد علمای دینی و به طور مشخص تر نهاد دین، آگاهی بخش جامعه ایرانی در اعمال روزمره، تبادلات و ارتباطات اجتماعی و هم چنین درباره عملکرد نهاد سیاست بودند.
انقلاب مشروطه نیز از دیگر مقاطع زمانی است که با تولد مفاهیمی چون قانون، پارلمان، نظارت، مشارکت، برابری، سرآغاز جدیدی برای جامعه شخص محور و استبدادزده ایرانِ آن روز بود. در این دوره نیز علمای دینی به رسالت «آگاهی بخشی» خود عمل کردند و رهبری این نهضت را در دست داشتند. علاوه بر علمایی چون شیخ فضل الله نوری و میرزای نائینی که عملاً در صحنه حضور داشتند، عالمانی نیز بودند که با قلم سرودن اشعار نغز و پرمعنی، از این انقلاب حمایت می کردند. «آقا سید احمد رضوی» مشهور به «ادیب پیشاوری» از زمره این عالمان است؛ اندیشوری استعمارستیز و طرف دار مشروطه مشروعه و حامی شیخ فضل الله نوری. دانشمندی که گر چه در تاریخ سیاسی ایران به نوعی «گمنام» است، اما مراجعه به اشعار وی، حکایت از بینش و درک عمیق سیاسی وی از اوضاع زمانه دارد.
این پژوهش، عهده دار بررسی افکار سیاسی این ادیب فرزانه است؛ اندیشورزی که با حضور در بطن مشروطه، به منزله یکی از ادوار مهم تاریخ سیاسی ایران، اوضاع آن زمان و انحرافات و کج روی ها را با شعر خود به تصویر کشیده و به این طریق سعی کرده است به آگاهی بخشی مردم و سیاست مداران بپردازد.
1. شرح حال ادیب پیشاوری
سید احمد رضوی، مشهور به ادیب پیشاوری، در حدود نیمه قرن سیزدهم هجری قمری، «در کشور هندوستان، در کوهستان های بین خاک افغانستان و پیشاور،[1] در میان عشایر جنگجوی آن سامان»[2] دیده به جهان گشود. تاریخ ولادت ادیب سال 1260 قمری[3] است. وی فرزند سید شهاب الدین مشهور به «سید شاه بابا» است. این سلسله از سادات را «اجاق» می خواندند و اغلب صاحب زهد و تقوا و اهل ذکر و دعا بودند.[4] محل زندگی این سادات در اراضی سرحدی بین پیشاور و افغانستان بود، اما در شهر پیشاور نیز خانه و مسکن داشتند و مردم آن سامان را به آنان اعتقادی کامل بود و از باطن ایشان طلب همت و کسب فیض می کردند.[5] مادر ایشان «مهدعلیا» نام داشت و از خاندان اشرف سادات حسینی بود که سلسله نسب شان به امام سجاد می رسید.[6]
ادیب، در خردسالی به مکتب فرستاده شد تا به کسب علم و معرفت بپردازد. وی پس از طی مراحل ابتدایی، مشغول تحصیل مقدمات علوم و ادبیات شد. پیشاور در سال های تسلط انگلستان بر هند، روزهای خونینی را پشت سر گذاشت و به تصرف قوای انگلستان در آمد؛ چرا که برای انگلستان دارای اهمیت استراتژیک بود. «تصرف پیشاور ـ که در شمال غربی هندوستان قرار داشت ـ سدی ایجاد کرد که از لحاظ دست اندازی بیگانگان بر هندوستان به کارگزاران دولت انگلستان در آن سرزمین، کاملاً اطمینان خاطر می داد».[7] در قیام پرشور 8ـ1857م که به «نبرد بزرگ استقلال» مشهور است پیشاور نیز حضوری پررنگ داشت. در این نبرد، خاندان ادیب، پیش آهنگ امر جهاد بودند. ادیب نیز که نوجوان بود در این جهاد شرکت داشت. با سرکوب نبرد استقلال پدر و بنی اعمام و غالب اقارب و ارحام ادیب به قتل رسیدند.[8] و ادیب با اصرار مادرش از میانه قتلگاه بیرون رفت و به کابل گریخت.[9]

وی در کابل، در محضر «آخوند ملامحمد» مشهور به «آل ناصر» به کسب علم پرداخت و سپس به غزنین رفت و دو سال و نیم در محضر «ملاسعدالدین غزنوی» دانش آموخت و چند صباحی در هرات و سپس در تربت جام اقامت گزید. سپس در مشهد نزد «میرزا عبدالرحمن مدرس»، مؤلف تاریخ خراسان و از مشاهیر مدرّسین آن شهر، به تحصیل حکمت و ریاضی پرداخت. هم چنین در محضر «آخوند ملاغلامحسین شیخ الاسلام» علوم عقلیه را فرا گرفت که به علت حدت ذهن و قوت حافظه، در علوم عقلیه بر همگان برتری یافت[10] و در علوم ادبیه نیز به علت ذوق فطری و حدّت ذهن غریزی و قوت حافظه و میل جبلّی در این فن بر اکران و اقران فائق آمد.[11] سپس در سبزوار در محضر «فیلسوف حاج ملاهادی سبزواری» و فرزندش «آخوند ملامحمد سبزواری» و در محضر «آخوند ملااسمعیل» به کسب علم پرداخت و بالاخره پس از رحلت سبزواری در 1290هـ . ق به مشهد بازگشت و به تدریس پرداخت.[12]
ادیب، مورد علاقه و ارادت «محمد سعید موتمن الملک انصاری گرمرودی»[13] بود، که از طرف داران امیرکبیر بود و تا پایان عمر، در حد وسع خود، راه امیرکبیر را در سیاست داخلی و خارجی تعقیب می کرد. ادیب به توصیه وی در سال 1300 هجری قمری به تهران رفت[14] و تا آخر عمر در آن شهر اقامت کرد. مقام و فضل علمی و ادبی «ادیب» چنان بود که ناصرالدین شاه قاجار به ملاقات او رغبت جست و او را به حضور خود فراخواند و ذکاءالملک فروغی اول (میرزا محمدحسین خان) که از ادبا و نویسندگان وقت و «رئیس اداره انطباعات دولتی و ناظم دارالترجمه خاصه همایونی» بود در دیباچه ای که بر تاریخ بیهقی نگاشته است ادیب را «جناب سید الحکماء و سند العلماء»، «استاد الأدباء»، «مرجع الأشیاخ و الأفاضل»، «مدقّق زمان»، «محقق دوران»، «قبله اهل معرفت» و... نامیده است.[15]
2. آثار ادیب
از ادیب آثاری مکتوب بر جای مانده است. از جمله این آثار می توان به «دیوان اشعار» وی که به همت مرحوم عبدالرسولی جمع آوری و منتشر شده است اشاره کرد. البته این دیوان، شامل همه اشعار ادیب نیست و برخی از اشعار از دست رفته است. «رساله ای در قضایای بدیهیات اولیه»،[16] «رساله نقد حاضر در تصحیح دیوان ناصر خسرو»،[17] «مثنوی قیصرنامه»،[18] «ترجمه و شرح مختصری بر اشارات شیخ الرئیس بوعلی سینا»،[19] «تصحیح و تحشیه تاریخ بیهقی» و چند جلد دست نویس پیرامون شرح اقوال حکما و مشکلات اشعار شعرای ادب از دیگر آثار ادیب پیشاوری است.[20]
«حضرت آیة الله حاج سید عزالدین حسینی زنجانی، به نقل از مرحوم اورنگ سخن از تعدادی کتاب و دفتر گفته اند که ادیب حاصل سال ها پژوهش و تحقیق خویش را در پاره ای از علوم، در آنها به رشته تألیف و تصنیف کشده» اما شخصی، آنها را ربوده و فروخته است.[21]
3. درک و بینش سیاسی ادیب
ادیب پیشاوری دارای بینش سیاسی عمیقی بود و نسبت به مسائل و مشکلات مسلمانان و کشف و افشای دسیسه های دشمنانِ مسلمین کوششی مداوم داشت. از جمله می توان به چکامه ای که در سوگ «میرزای شیرازی» پرچم دار نهضت تنباکو، سرایید اشاره کرد:
پشت اسلام دگر باره همی بینم خم
رایتش گشته نگونسار و شکسته پرچم
مگر آن سید احرار و سلاله زهرا
مگر آن قبله ابرار و خلاصه عالم
روی بنهضت چو خورشید به هنگام افول
که برافراشت فلک گرد جهان تیر خِیَم؟[22]
قیرگون موج زد این لُجّه خضرای بلند
که زهر سوی برانگیخته شد موج ظُلَم
ای نهفته زتن پاک خود اندر دل خاک
طاعت و علم و نکوکاری و احسان و کرم
کرد بر جان تو، نه، بر سر ما چرخ جفا
که جفا باد بر این دهر و بدین چرخ به هم!

وی هم چنین با «میرزا محمدعلی خان قوام الدوله تفرشی» که از رجال سیاسی مستقلی بود که در حوادث مشروطه با شیخ فضل الله نوری همراهی و هم گامی داشت، رابطه دوستانه داشت؛ چنان که آقای دکتر پرویز کاظمی، نوه دختری مرحوم قوام الدوله در نامه ای که به دکتر وحیدنیا، مدیر مجله وحید، نوشته بود به این دوستی و همراهی اشاره کرده است.[23]

تفسیر سیاسی منظومی که ادیب از جنگ روسیه و ژاپن (1905ـ1904م) ارائه کرده، نشان گر توجه، درک و بینش سیاسی ادیب نسبت به اوضاع زمانه خود است. وی در این منظومه به تلاش انگلستان جهت حفظ هند از دستبرد رقیب تزاری به دست ژاپن و درخشش شوکت بریتانیا در پی شکست روسیه توجه داشته است و معتقد بود که تضعیف روسیه، گذشته از آن که برای نهضت ملی هند، سمی مهلک است؛ برای ایران نیز نافع نیست. به اعتقاد ادیب، انگلستان، ژاپن را برای حفاظت از گله هند به جان گرگ هار و ابله روسیه انداخته بود، قرائن تاریخی، خصوصاً موضعی که دولت ژاپن، ده سال بعد به نفع متفقین و به زیان آلمان اتخاذ کرد، مؤید نظر ادیب در این خصوص است.[24]
با شروع جنگ جهانی اول و شرکت ژاپن در جنگ به نفع روسیه، فرانسه و انگلستان، که دشمنان بالفعل جهان اسلام و شرق شمرده می شدند، ادیب، خطاب به انگلستان، آن گاه که در چنگ ارتش آلمان محصور شده بود و سعی داشت تا نیروهای آمریکایی، ژاپنی و چینی را سپر بلای خود سازد، چنین سروده است:
فلک را به تو دل پر از کین بود
رخش بر تو از خشم پرچین بود
ندانی برون از دلش کینه کرد
وگر آمریکت بود پایمرد
بنزد اید از چهره چرخ، چین
نه سرهنگ جاپان[25] نه ارتنگ چین
اگر حمیتی داشت جاپان و چین
نبودی تو را ویژه خاور زمین

ادیب پیشاوری، «استعمار انگلیس را در عصر خویش، «دشمن اصلی» امت اسلام می دانست»،[26] لذا در مذمت انگلستان و استعمار آن چنین سروده است:
چو من از جوانان ایران به یاد
بیارم، بر آرم ز دل سرد باد...
چه بسیار پُر کاخ آباد جای
کنون بوم[27] آنجاست نغمه سرای
زن و مرد از دهکده کرده کوچ
شکم از خورش تی[28] تن از جامه لوچ[29]
پر از کودک و بیوه، بازار و تیم[30]
در آغوش هر جفت مرده یتیم
مگو روس، کاین فتنه انگریز[31] کرد
همه کار، این فتنه انگیز کرد[32]

وی، سیاست خارجی انگلستان را سیاستی می دانست که مکر و افسون در تار و پود آن بود و لذا آن را برای شرقیان دیر فهم تر و فریبنده تر و خطرسازتر[33] می دانست:
رانده در بحر سیاست کشتیئی کش بادبان
از خداع و لنگرش عشوه فریبش ناخداست[34]

وی در دیوان اشعارش و قیصرنامه، اشعار بسیاری در وصف شومی و پلیدی استعمار انگلیس و پیچیدگی و ظرافت سیاست انگلستان سروده است، گویی ادیب با این اشعار به سیاست مداران ایران و جهان اسلام، هشدار می دهد، از جمله این اشعار وصف انگلیس به لاک پشت است:
مگر دیده باشی تو ای خوش سرود
کَشَف[35] بر کنار آمده ز آب رود
گهی سر به نای گلو در کشد
دگر باره بیرون چو اژدر[36] کشد
بدینگونه بر، خوی اهریمن است
سراندر زن و باز ببرون زن است
چو سر در کشد کینه سازی کند
چو سر بر کشد تُُرکتازی کند[37]

ادیب، در جریان انقلاب مشروطه، نظاره گر حوادث و وقایع آن دوران بود. دیده ژرف بین و آگاه ادیب، نظاره گر دست استعمار انگلیس در جریان مشروطه بود، لذا وی مشروطه ای را که مورد حمایت انگلستان قرار داشت نمی پسندید و به سردمداران مشروطه هشدار می داد که چنین مشروطه ای جزئی از توطئه استعمار انگلستان برای سلطه بیشتر بر ایران است، لذا در قیصرنامه درباره سیاست استعماری انگلستان در ایران عصر مشروطه می نویسد:
طمع کرده بُد دشمنِ بدسگال[38]
که بشکسته پر باد و برکنده بال!
که تا گیج[39] و مکران و کرمان خورد
رهِ آهن آنجا ز عمّان برد
به کام اندرش بود کوچ و بلوچ
گواراتر از شربت آبلوچ
حصاری کند بهر هندوستان
به کام دل و شادی دوستان
ز شش سوی افغان کند باره[40] ای
که ماند چو کودک به گهواره ای
به ایران درون کرد آشوبها
بر آکند[41] ایران به ناخوبها
به جای دگر گر بود روزگار
بگویم به توفیق پروردگار
از آن جادوئیها که انگیخت او
بسا عقد پروین[42] که بگسیخت او
ز هم بگسلانید سر رشته ها
به خرمن در، آذر[43] ز دو کشته ها
گروهی ندانسته انجام کار
فتادند در یکدگر گرگ وار

وی هوادار سرسخت «مشروطه مشروعه» و نهضت عدالتخانه بود و از سوی دیگر مخالف مصمم مشروطه وارداتی سفارت پرورده، و معتقد بود که مشروطه وارداتی حاصل دیپلماسی لندن است که در ورای آن نقشه تباهی و نابودی ایران نهفته است. وی نقش انگلستان را در ایران عصر مشروطه، مشابه نقش انگلستان در جنگ جهانی اول علیه قدرت-های رقیبش، یعنی آلمان، عثمانی و روسیه می دانست که با تشدید اختلاف در جبهه خصم و واردسازی ضربه از درون، به حیات کهنسال آنان پایان داده بود. گویی برای ایران عصر مشروطه نیز چنین سرنوشتی رقم خورده بود. انگلیس با اختلاف انداختن بین مشروطه خواهان به ویژه عالمان دینی توانست مشروطه را از مسیر اصلی آن منحرف سازد و مسیری را فرا روی آن قرار دهد که نفع و سلطه انگلیس را بیشتر سازد. ادیب با نهضت عدالتخانه و هر نهضتی که رهبری آن در دست افراد صالح قرار داشت و منجر به تعدیل خودکامگی و استبداد می شد، مخالفتی نداشت، بلکه مشوق آنان نیز بود. ابیات زیر که در پایان جنگ جهانی اول و ایام قرارداد 1919 وثوق الدوله سروده شده است، بازنمایی از نوع نگاه و تلقی خاص ادیب از مشروطه و رویدادهای متعاقب آن است:
ز من بشنو ای دلفروزنده پور!
که «ایرج» بسی دارد این دهر و «تور»[44]
ز هر قوم، خوب و بدی خاسته
که گیتی به خوب و بد آراسته
ولیکن به انصاف کز انگلیس
نیامد برون جز که بچه ی بِلیس[45]!...
نه چون فتنه انگیز زن در نهان
به روباه بازی سپرد او جهان
وگر بشمری آنچه این دیو کُشت
بود این چو خروار و آن نیمه مُشت
به ایران درون شورشی خواست کرد
یکی «شوروی محبسی» راست کرد
بدین شورش اندر که او ره سپارد
به جادوگری نام «شَور»ش گذارد!
در این فتنه شد کشته چندین هزار
که در گردنش خونشان ماند بار
در این فتنه هر خون که شد ریخت
به گردن درش هست آویخته

رثای بلند و محکم ادیب در سوگ شیخ فضل الله نوری، گویای نظر منفی ادیب درباره مشروطه اروپایی و هواداران چنین مشروطه ای است. هم چنین می توان آن را بازنمایی از ارادت به شهید فضل الله نوری دانست. چنان که در این مرثیه از شجاعت، اخلاص و فداکاری او سخن گفته است. وی هم چنین در قصیده ای که به زبان عربی و در مذمت مشروطه کذایی سروده، دل و دین باختگان غرب را آماج شدیدترین مذمت ها قرار داده است و کسانی را که پیکر شیخ را بر دار کردند و به خوشحالی و شادی پرداختند گروهی از فرزندان حَسَبی و روحانی مزدک می شمرد که برخی از آنها هواپرستانی تابع رای بابک خرّمدین و برخی دیگر را هواداران «آل لوقا»[46] و «پطرس»[47] می نامد و همه آنها را دشمنان دین خاتم و از احزاب شیطان وسوسه گر می داند.[48]
بنابر آن چه از سروده های ادیب بر می آید، وی از اقدام شاه قاجار در بر چیدن بساط مشروطه و انحلال انجمن های مشکوک و قارچ گونه دلتنگ نبود و حتی این عمل را در راستای «تجدید حیات دین» می دانست و شاه را به قاطعیت بیشتر در این راه فرا می خواند. شعر ادیب در مورد مشروطه حکایت گر عمق خطری است که وی از سوی مشروطه-چیان پیرو غرب، درباره اسلام و ایران احساس می کرد. وی هم چنین به جناح بندی ها و اختلافات حزبی و مسلکی ای که با عنوان دموکرات و غیره در ایران عصر مشروطه، رواج یافت، توجه داشته است و آن را موجب گسست همدلی و اتحاد مردم ایران در برابر استعمار می دانست. لذا وی این اختلافات را تقبیح می کند و همه را به پرهیز از تفرقه، حول محور «اسلام» می خواند.
ادیب، هم چنین در قیصرنامه، ابیاتی را درباره قرارداد 1907 و محو آن قرارداد در جنگ جهانی اول طی جنگ آلمان با متفقین سروده است:
یکی از وزیران آمخته کار
به دربار لندن، به هنگام بار
چنین گفت کاین دولت انگلیس
که دارد پر از زرّ و می، کاس و کیس
به گیتی درون ناتوان پرور است
تو گفتی که سیمرغ زال زر است...
دگرباره گفت آن وزیر کهن
چو می راند با همنژادان سخن
شنیدم چنین گفت آن شُهره مرد
که این دولتِ بر تدابیر گرد
چنین دارد و داشت هزمان[49] به دل
که همواره ایران بود مستقل
سرانجام را، شد هویدا چنین
که باشد غرض از استقلال این
که نیمی ز ایران به روسی دهند
دگر نیمه را بهره انگل نهند...[50]

با آغاز جنگ جهانی اول در 1914 میلادی ندای قیام سر داد و با قصایدی شورانگیز که به زبان فارسی و عربی می-سرود، تُرک و تاجیک و هند و افغان را به پیکار سخت در جبهه واحد، بر ضد استعمار فرا خواند. منظومه حماسی قیصرنامه او، مثنوی بلندی شامل چهارده هزار بیت در شرح جنگ های ارتش آلمان با متفقین در جنگ جهانی اول است. در این منظومه وی به نکوهش روسیه، فرانسه و آمریکا و افشای دسیسه های انگلستان در شرق و ایران، تحریک ایرانیان به بهره گیری از فرصت حساس جنگ جهانی برای پایان دادن به نفوذ سلطه استعمار و بالاخره ملامت شدید کسانی که با بیگانگان بیعت کرده بودند پرداخته است. او وقتی رزم تنگستانی ها را در جنوب ایران می شنود در ابیاتی بلند به مدح تنگستانی ها می پردازد.[51]
از دیگر حوادث زمانه ادیب، قرارداد 1919 وثوق الدوله بود. ادیب در مجلسی که وثوق الدوله حاضر بود، وی را عامل بیگانه و از قماش اجنبی پرستانی شمرد که سرزمین هند را به تاراج انگلیس دادند:
منم پور ایران و بر مام خویش
مرا غیرت آید ز اندازه بیش
به بیگانگان نفروشم این مام را
کجا زشت و ننگین کنم نام را؟
به آتش بسوزم تنی را که او
خلاف آورد اندر این گفتگو[52]

دیوان ادیب و مثنوی قیصرنامه سرشار از قدح قرارداد 1919 و تحذیر شدید از مکر انگلیس و پرخاش تند به وثوق-الدوله و دستیاران او در قرارداد 1919 است؛ به ویژه در قیصرنامه ضمن تفسیر سوره یوسف (ع) و تطبیق خیانت برادران وی به عاقدان ایرانی قرارداد 1919.[53]
کودتای رضاخانی، بلوای جمهوری خواهی و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی و مسلط شدن هر چه بیشتر انگلستان بر ایران، تعطیلی جراید آزاد و قتل گردانندگان آنها، هم چون عشقی و فرّخی، تبدیل مجلس شورای ملی به محفلی فرمایشی، محو استقلال قوه قضائیه از طریق دستکاری در قوانین و گماردن عناصر ناصالح در راس آن، انزوا و حبس و تبعید و کشتار رجال مستقل و ضد استعمار، چه از میان علمای دینی و چه رجال دولتی (نظیر: حاج آقا جمال الدین نجفی اصفهانی، حاج آقا نورالله اصفهانی، سید حسن مدرس، مستوفی الممالک، کمال الملک غفاری و...)، برچیدن مظاهر شرعی، خلع لباس روحانیت، منع شعائر مذهبی، کشف حجاب و... از حوادثی است که ادیب ناظر آنها بود.[54]

نظر ادیب درباره رضاخان و رژیم دیکتاتوری او، به روشنی در تاریخ منعکس نشده است و اگر هم چیزی صراحتاً در این باب گفته یا سروده، در آن فضای اختناق از بین رفته است. گذشته از همه اینها از قیصرنامه که در طول رژیم پهلوی به صورت نسخه خطی باقی ماند، دیوان ادیب نیز تا چهار سال پس از مرگ وی امکان چاپ نیافت، اما از ادیب، قصیده بلندی با مطلع «بنهاد بر آی ورو، بنیاد جهان یزدان» به جا مانده که سرشار از قدح و ذم ظلم حکام جبار و وابسته است. از قرائن موجود در این قصیده بر می آید که ادیب در سرودن آن نظر به دیکتاتوری رضاخانی داشته است.[55]
ادیب پیشاوری صبح دوشنبه 3 صفر 1349 هجری قمری برابر 9 تیر 1309 شمسی دعوت حق را لبیک گفت. در تشییع او چهار وزیر (تیمورتاش، اعتمادالدوله، قراگوزلو و مؤتمن الملک) چهار پایه تابوت او را به دوش کشیدند و در مجلس یادبود او در وزارت معارف و اوقاف، رئیس آن وزارتخانه، مرحوم یحیی اعتمادالدوله قراگوزلو چنین بیان کرد که «ما عزای فضیلت را گرفته ایم، این مجلس، تعزیت دانش و فرهنگ است و عالم علم و ادب شخصیتی را از دست داد که به وجود آمدن چون او مشکل و بلکه محال است.»[56]
4. افکار سیاسی ادیب پیشاوری
الف) مبانی افکار سیاسی
ادیب، شاعری بود که درون مایه شعرش را «رسیدن به کمال و تعالی» شکل داده بود. شاعری که دغدغه اش، گذشت از عالم خاکی، رسوخ به عالم غیبی بود. شعر او انسان را از ظواهر امور فراتر می برد و به تفکر در بطن وجود فرا می-خواند. تفکّر در مسائل اساسی ای که تبیین درست آنها، نیاز هر انسان طالب کمال و رسیدن به قرب الی الله است. بنابراین وی انسان را «پدرانه» به نگریستن در اصل ذات خود می خواند و این نگریستن را سرچشمه شوق نیاز به کمال و تعالی می داند.
سپس، برای رسیدن به کمال و تعالی، مسیر و مراحلی را بیان می کند که بدون طی این مراحل، رسیدن به تعالی ممکن نیست. وی نخستین مرحله کمال را «معرفت و ایمان به ذات باری تعالی» می داند که رسیدن به این معرفت، نیازمند سیر در دو عالم آفاقی و انفسی است.

سیر در عالم آفاق، سیری معنوی است که به وسیله آن انسان، با تدبر و تأمل، در اجزای هستی می نگرد و در می یابد که تمامی جهان و هر آن چه در آن است صانعی دارد که دست تدبیر و رحمت او آفرینش گر همه زیبایی های عالم است، بنابراین باید با نگاه حکیمانه و عبرت بین به همه چیز نگریست.
مطالعه و تفکر درباره آسمان و زمین و دیدن آیات خداوند در جهان که در اصطلاح آن را، سیر آفاقی می خوانند یکی از پایه های ایمان است؛ ایمان به اراده فعالِ قاهر و حکیمی که همه این ظرافت ها و صناعت های شگرف را خلق کرده و لحظه به لحظه به موجودات دوام و بقا یا ممات و فنا می بخشد و هر چه هست از اوست.
سیر انفسی، یکی دیگر از پایه های معرفت و ایمان است. از نظر ادیب، تنها آفاق طبیعت و پهنه خاک و افلاک نیست که در بر دارنده نشانه های صنع خداست، بلکه در وجود آدمی نیز صد جلوه لطف و قهر خداوند، آشکار و محسوس است. در جسم و روح انسان، شگفتی هایی است که سیر انفسی اش می خوانند.

ادیب، برای رهایی از سلطه نفس راه هایی ارائه می دهد که یکی از این راه ها «تحصیل علم و دانش اندوزی» است که به انسان کمک می کند تا از سلطه نفس خارج شود:
... اگر پرّ دانش نبودی مرا
جهان همچو شاهین ربودی مرا
بزرگی به دانش همی خواستم
روان را به دانش بیاراستم
چو شد حکمت و فضل نخجیر من
همان گشت بر پای زنجیر من...[57]

زدودن صفات رذیله از وجود خود یکی دیگر از راه های رهایی از سلطه نفس است. ادیب دنیا را «گنده پیر گوژ پشتی» می داند که برای فریفتن انسان ها، خود را آراسته و با هزاران دام بر سر راه انسان ها نشسته است تا آنها را به اسارت خود در آورد.
ادیب، ضمن بیان بی اعتباری دنیا و ناپایداری ثروت های آن، به همه سفارش می کند که خود را از اسارت کالبد خاکی رها سازند چرا که جان سماوی شایسته اسارت جسم خاکی نیست.
ب) ویژگی های حاکم سیاسی
شعر ادیب، علاوه بر آن که در بردارنده مبانی افکار وی است بر اساس همین مبانی به بیان ویژگی های شایسته و ناشایسته حاکم سیاسی می پردازد و بر اساس این مبانی به نوعی بازسازی در عرصه سیاست دست می زند. وی با ذکر ویژگی های رفتاری نامطلوب یک حاکم سیاسی، زبان به اندرز و هشدار به حاکمان سیاسی گشوده است.
1. ویژگی های ناشایست حاکم سیاسی
از جمله ویژگی های ناشایست حاکم سیاسی از نگاه ادیب، کبر و نخوت به زیردستان است. وی به حاکمان سیاسی توصیه می کند تا از نخوت و تکبر بپرهیزند؛ چرا که فردی که دچار نخوت و تکبر است جز با مرگ از آن خلاصی نمی یابد.
وی، کبر و نخوت را صفت زشتی می داند که اگر حاکمان سیاسی آلوده آن گردند به صفات زشت دیگری نیز دچار می-گردند. از جمله این صفات نکوهیده «پنهان شدن از چشم مردم و گماشتن حاجب و دربان و در بستن به روی خلق» است.
از دیگر صفات زشتی که زاییده کبر و نخوت است، «وا داشتن مردم به تعظیم و رکوع خویش» است. سپس به حاکم سیاسی چنین هشدار می دهد:
شه را چو یار گشت فرومایه
حشمت به جا نَمانَد و جاه و فرّ
از پای بست مُلک شود ویران
دل داد شه چو با می و رامشگر
از علم و عدل کار چو بر بندی
مانا تویی چو کسری و اسکندر[58]

گویی ادیب دانسته است که کبر و نخوت حاکم سیاسی موجب می گردد تا افراد شایسته از اطراف حاکم سیاسی پراکنده گردند و افراد تملق گو و آراسته به نیرنگ و دروغ و فرومایه، در عرصه سیاست وارد گردند.
«حرص و آز، از دیگر صفات نامطلوبی است که ادیب برای حاکم سیاسی بر می شمرد، لذا حاکمان سیاسی را از آن بر حذر داشته است. سپس به حاکم سیاسی اندرز می دهد که:
به دست و دل آزاده خو باش تو
شه و شاهزاده به خو باش تو
مه آسمان بر نیاید ز چاه
جهان بنده را چون توان خواند شاه؟![59]

قیصرنامه، سرشار از نکوهش حاکمان سیاسی آزمند است که وظیفه تأمین امنیت و آسایش مردم را به عهده دارند، ولی با افتادن در گرداب آزمندی، به زورگویی و ظلم به مردم می پردازند.
از دیگر ویژگی های ناشایست حاکم سیاسی «خشم و غضب» است که از مهم ترین عوامل ظلم و بیداد است.
بیداد و ظلم به رعیت از دیگر ویژگی های ناشایست حاکم سیاسی است که ادیب در شعرش از آن سخن گفته است.
2. ویژگی های شایسته حاکم سیاسی
«عدالت و دادگری» یکی از ویژگی های شایسته ای است که حاکم سیاسی باید به آن آراسته باشد؛ چرا که رفاه و آسایش مردم در گرو عدالت و اعتدال است و خداوند به عدالت و احسان فرمان داده و لذا اجرای عدالت شرط لازم حکومت حاکمان است.
حاکم سیاسی، هم چنین باید دارای نفس پاک و مهذّب باشد؛ چرا که عدالت در شخصی پرورش می یابد که نفسی مهار شده داشته باشد و حکم به حجت شرعی براند:
بی حجت یزدانی گیرنده باج و ساو
اهریمن و رهزن دان اندر همه ادیان[60]

لذا حاکمان باید هوای نفس خود را به نیروی تهذیب تعدیل کنند و به تحصیل دانش و دین بپردازند.
بنابراین حاکم سیاسی باید اهل علم و دانش و دین باشد، لذا ادیب بر «هنر و فرزانگی حاکم سیاسی» به منزله مهم ترین و ضروری ترین ویژگی حکام، تأکید می کند.
ادیب، علت تسلط انگلستان بر هند را «بی دانشی و حکومت حاکمان نادان و غافل هند» می داند.
ادیب، هم چنین در علت یابی سلطه استعمار انگلیس بر ایران، تحلیلی مشابه تاریخ هند دارد و علت سلطه انگلیس بر ایران را حکومت حاکمان کم اندیش می داند.
انتخاب مشاوران و کارگزاران دانا، یکی از وظایف مهم حاکم سیاسی است. وی معتقد است، حاکم سیاسی باید با بینش و خرد خود، دشمن اصلی را از دشمن فرعی و جزئی تشخیص دهد و ابتدا خطر دشمن اصلی را از وطن دفع نماید:
ز خون عدو جنگ الماس وار
ترا باد پیوسته آهاردار[61]
گرت پیه باید بکش گاو دیه
که گنجشک را در شکم نیست پیه

سپس به حاکمان سیاسی هشدار می دهد که اگر از مبارزه با دشمن فرار کنند دشمن بر آنان تسلط خواهد یافت.
ادیب، در روزگاری می زیست که استعمار بر اکثر جوامع مسلمان دست اندازی کرده بود و در چنین زمانه ای، وی وجود یک حاکم شجاع و با صلابت را که جرئت ستیز با دشمن سلطه جوی را دارد از وجود یک حاکم عادل، اما ترسو، بهتر می داند.
وی در شعرش سعی کرده تا چهره حاکم سیاسی مطلوب را به تصویر کشد بنابراین به ذکر اوصاف پیشوای مصلح و شایسته پرداخته است:
نادری با آتشین جاروب روبنده ی خسان
که نگردد گِردِ عزمش وَهمِ دون را طایری
بر میانش روز و شب بسته چو دو پیکر کمر
در یمینش خنجری در چپ ز بدخواهان سری
روح قدسش در دمیده جان عِلوی در بدن
چون گرفت از اعتدال چار گوهر عنصری
حافظ ارکان ملّت با سیاست های نیک
خشم و کین را رافضیّ و عقل و دین را مؤثری...[62]

ادیب، یکی از مهم ترین شیوه های اصلاح حکومت را اقدام خود مردم به اصلاح خویش می داند و لذا معتقد است که مردم نوعاً سزاوار حکومتی هستند که دارند و خداوند آن چه دهد به شایستگی می دهد.
ج) فرمانروایان در تاریخ
ادیب، از تاریخ گذشتگان اطلاعی شایان داشت. به دیده ادیب شاهان، کمتر سابقه ای خوب از خود به جای گذارده اند و در کارنامه شاهان و وزیران سیاهی و تعفن و تفرعن بیشتر است تا پاکی و طهارت و خدمت. وی حکومت بر خلق را موهبتی الهی می داند که شکر این نعمت، عدل و داد بر زیردستان است، اما در میان ارباب قدرت کمتر کسی یافت شده است که چنان که باید شکر این موهبت گذارد و سپاس این نعمت به جا گذارد.
د) قضاوت و عدالت
قضاوت در تأمین عدالت و یا بسط زمینه ظلم و ستم دارای نقشی حائز اهمیت هستند. ادیب معتقد است که قاضی پارسا، ستم را از بین می برد و از سوی دیگر، دستگاه قضائی فاسد، مایه جرئت جانیان و سلب امنیت از ضعیفان می گردد.
وی معتقد است که قضات باید حب دنیا و حرص مال و منال را از دل پاک کنند در غیر این صورت از دیدن و گفتن حق باز خواهند ماند.
دقت کافی و همت وافی در تعقیب جرم و تشخیص مجرم از دیگر ویژگی هایی است که قاضی باید به آن آراسته باشد. وی به قضات هشدار می دهد که حق تا ابد مخفی نخواهد ماند و اگر در کار داوری به خطا روند و مظلومان از این حکم نا به جا صدمه ببینند، خطای آنان روزی آشکار خواهد شد و نفرین خلق را آویز سینه شان خواهد کرد.
هـ) روحانیت در نگاه ادیب
ادیب در اشعارش به صورت دین و دینداری به مثابه تنها راه نجات شرقیان از یوغ استعمار، تأکید کرده است. وی علت فائق آمدن دشمن بر جوامع مسلمین را سرپیچی مسلمانان از فرمان پیامبر(ص) می داند.
ادیب پیشاوری، خود عالمی دینی و پرورده حوزه مشهد و سبزوار بود و نقش مؤثر این سلسله را در تبیین دین، تهذیب نفوس مردمان، اجرای احکام شرع، بسیج امت اسلام جهت دفع حملات رنگارنگ کفر و نفاق به کیان اعتقادی، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی مسلمین، نیکو می دانست.
وی روحانیت را دارای مقام تعلیم و آموزگاری می دانست و لذا شرط نخست این مقام را در برخورداری کافی از علم و معرفت می دانست.
زهد و تقوا و وارستگی از زر و زور از ویژگی هایی است که ادیب برای روحانیت بر می شمرد.
در دفاع از دین غیرت و ستیز با دشمنان آیین از دیگر ویژگی های قشر روحانی است.
پی نوشت ها:
* دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع).
* مأخذ اصلی استفاده شده: علی ابوالحسنی (منذر)، آینه دار طلعت یار (زندگی نامه و اشعار ادیب پیشاوری) (تهران: 1373، چاپ دوم، نشر عبرت). پی نوشت های بعدی به نقل از همین مأخذ است که برای رعایت اختصار از ذکر «به نقل از» خودداری می شود.
1. شهر پیشاور یکی از مراکز مهم نشر زبان و ادبیات فارسی در ادوار بعد از اسلام بوده است: محمد معین، فرهنگ فارسی (تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، 1360، چاپ چهارم) ج 5، ص 364، به نقل از: علی ابوالحسنی (منذر)، آینه دار طلعت یار (زندگی نامه و اشعار ادیب پیشاوری) (تهران: نشر عبرت، 1380).
2. یحیی آرین پور، از صبا تا نیما، (تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی، با همکاری موسسه انتشارات فرانکلین، چاپ پنجم، 1357) ج 2، ص 317.
3. علی عبدالرسولی، دیوان ادیب پیشاوری (تهران: سلسله نشریات ما، 1362، چاپ دوم) ص2.
4. همان، ص 2.
5. همان، ص 2.
6. همان، ص 3.
7. ابوالقاسم طاهری، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلستان از دوران فرمانروایی مغولان تا پایان عهد قاجاریه (تهران: انجمن آثار ملی، بی تا، 1356) ج 2، ص370.
8. علی عبدالرسولی، مقدمه دیوان ادیب پیشاوری، ص 3.
9. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 36.
10. عبدالرحمن پارسا تویسرکانی، مجله وحید (خاطرات)، دوره جدید، شماره 3، مقاله خاطره های ادبی ـ ادیب پیشاوری، 1350، ص 103.
11. علی عبدالرسولی، مقدمه دیوان ادیب پیشاوری، ص 3.
12. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 39.
13. وی از خاندان خواجه عبدالله انصاری است و از پروردگان مرحوم میرزا تقی خان امیرکبیر و وزیر امور خارجه ناصرالدین شاه و همواره پاسدار حقوق و مصالح اسلام و ایران بود و در این راه، هر از چند گاه، فریاد اعتراض یکی از سفارتخانه های غربی را بر ضد خویش بر می انگیخت. وی در جریان قرارداد رویتر، از مخالفین جدی میرزا حسن خان سپهسالار بود و در ایام اقامت ادیب در مشهد در حقیقت، به اسم نیابت تولیت آستان قدس، روزگار تبعید محترمانه خویش را می گذراند. از تلاش های ارزنده وی می توان، زمینه سازی جهت تدوین و اجرای یک قانون اساسی جامع بر پایه فقه شیعی که مع الأسف با مرگ وی نافرجام ماند را نام برد. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 584.
14. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 40.
15. علی ابوالحسنی، همان، ص 41.
16. این رساله در پایان دیوان ادیب (طبع و تحشیه عبدالرسولی) به چاپ رسیده است.
17. در این رساله، ادیب نثراً و نظماً به تشریح بعضی از اشعار و تصحیح برخی از اغلاط دیوان ناصرخسرو و احیاناً نقد پاره ای از نقطه نظرات وی پرداخته است. این رساله نیز به همت مرحوم عبدالرسولی در پایان دیوان ادیب به طبع رسیده است.
18. نسخه خطی شماره 13768 کتابخانه مجلس شورای ملی سابق (بهارستان) خط مرحوم عبرت نائینی است.
19. این اثر ناتمام مانده است.
20. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 223.
21. همان، ص 224ـ223
22. خِیَم: خیمه ها.
23. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 50.
24. همان، ص 63ـ61.
25. در اصل: جاپان.
26. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 68.
27. بوم: جغد.
28. تی : تهی و خالی.
29. لوچ: برهنه.
30. تیم: کاروانسرا.
31. انگریز: انگلیس.
32. قیصرنامه، ص 280ـ279.
33. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 69.
34. دیوان ادیب، ص 17.
35. کَشَف: لاک پشت.
36. اژدر: اژدها.
37. قیصرنامه، ص 317.
38. بدسگال: بد اندیش و بدخواه.
39. گیج: نام ولایتی است نزدیک سیستان (در نخسه خطی عبرت: «گنج»).
40. باره: دژ، حصار.
41. برآکند: پر ساخت.
42. عقد پروین: خوشه پروین، ثریا.
43. آذر: آتش.
44. ایرج و تورج، فرزندان فریدون اند که داستان ستیزشان در شاهنامه آمده است.
45. مخفف ابلیس.
46. آل لوقا رفیق پولس رسول و مؤلف انجیل لوقا.
47. از فرستادگان مسیح.
48. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 80ـ79.
49. هر زمان.
50. قیصرنامه، ص 278ـ275.
51. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 91.
52. همان، ص 431.
53. علی ابوالحسنی، پیشین، ص 99.
54. همان، ص 105ـ100.
55. همان، ص 105.
56. همان، ص 112ـ109.
57. قیصرنامه، ص 101.
58. این ابیات قصیده ای است که قاعدتاً در دوران مظفرالدین شاه سروده شده است و در دیوان ادیب (طبع و تعلیق عبدالرسولی) نیامده است. لذا مأخذ نقل این قصیده، کلیات دیوان ادیب، خط عبرت نائینی، نسخه خطی 5573، ص 5ـ4 است.
59. همان، ص 738.
60. دیوان ادیب، ص 94.
61. قیصرنامه، ص 86.
62. دیوان ادیب، ص 150.

تبلیغات