آسیب شناسى حکومت اسلامى در سیره نبوى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
مقصود از آسیبشناسى حکومت، شناخت و تحلیل آسیبهاى بالقوه یا بالفعلى است که در مبانى، ساختار یاکارکرد حکومت ایجاد مىشود. سیره نبوى از دقت در شناخت آسیبهاى حکومت در ابعاد مختلف حکایت مىکند. حکومت اسلامى همانند هر حکومت دیگر و همانند تمدنها، ممکن است تولد، جوانى، پیرى و دوران زوال داشته باشد. رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله همواره مردم را از آسیبهاى حکومت آگاه نمودهاند. تا در ابعاد مختلف سیاسى، اقتصادى، فرهنگى اجتماعى و قضایى با مشکلات کمترى رو به رو شوند و در صورت مواجهه بر آنها غالب آیند. رسول اکرمصلى الله علیه وآله هیچ گاه به سیاست اصالت ندادند، بلکه برعکس، همواره سیاست را تابع اخلاق و معنویت دانستهاند. اسلام عمدتاً براساس اخلاق و معنویت و فرهنگ در مدت زمانى کوتاه به قدرتى بزرگ تبدیل شد. پیامبرصلى الله علیه وآله از طرفى مسئولان و زمامداران را از آسیبهاى سیاسى برحذر مىدارند و از طرف دیگر مردم را ناظر و حاضر بر اعمال ایشان معرفى مىکنند. مردم از طریق «نصیحت ائمه مسلمین» هم ساز و کار اطلاع رسانى به ایشان را دارند، و هم بر قدرت سیاسى کنترلى همراه با ضمانت اعمال مىکنند. اشراف و طبقه مرفه جامعه علاوه بر محافظه کارى سیاسى، منشأ آسیبهاى اقتصادى براى حکومت اسلامى هستند. عدالت اقتصادى تنها در سایه ریشه کن کردن فقر و تراکم ثروت و مبارزه با مترفان امکانپذیر است. پیامبرصلى الله علیه وآله با طرح اصل مساوات و عدالت اجتماعى با کلیه مظاهر شرک مبارزه کردند. مردم در تصدى امور اجتماعى و در برابر قانون مساوى هستند و از این جهت هیچ کس بر فرد دیگر برترى ندارد. اعضاى جامعه همچون اعضاى بدن از یکدیگر متأثر مىشوند و بدین صورت جامعه اسلامى کل واحدى را تشکیل مىدهد. هر چند پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله موفق به ایجاد تشکیلات قضایى منسجم و مفصلى نشد، اما راهبردهایى کلى در این زمینه ارائه کرد که براساس آن مىتوان مهمترین آسیبهاى قضایى از دیدگاه ایشان را استنتاج نمود. مهمترین آسیب قضایى از دیدگاه وى، انحراف از احکام الهى و تحت الشعاع قرار گرفتن اصل عدالت است.متن
مقدمه
حکومت اسلامى همانند دیگر حکومتها و تمدنها در زمانى خاص متولد مىشود، دوران بلوغ و جوانى دارد، و بالاخره بهدلیل مواجه شدن با چالشها و آسیبها ممکن است به دوران پیرى و حتى زوال برسد. مقصود از «آسیبشناسى»، شناخت موانع داخلى و خارجى بالقوه یا بالفعلى است که یک حکومت را تهدید مىکند. در این مقاله، از «حکومت»، معناى غیرمدرن آن قصد مىشود تا شامل کلیه دولتها - اعم از مدرن و پیشامدرن - شود. دولت پیامبرصلى الله علیه وآله در مدینه نوعى دولت - شهر(2) بود که در زمان خلیفه دوم به دولت - امپراتورى(3) تبدیل شد. آسیبشناسى حکومت، بحثى جدید نیست. علاوه بر ابنخلدون، ابوالاعلى مودودى در مقایسه عصر پیامبرصلى الله علیه وآله با زمان پایان حکومت امویان، تغییراتى را برمىشمرد که بهنوعى آسیبشناسى حکومت اسلامى تلقى مىشود. این تغییرات عبارتند از:
- تغییر در قانون تعیین امام و خلیفه به این صورت که سلطنت اموى جانشین خلافت شد (و حتى در قرائت شیعى مىتوان گفت خلافت به جاى امامت نشست)؛
- دگرگونى در روش زندگى خلفا و حاکمان؛
- تغییر در کیفیت مصرف بیتالمال؛
- پایان آزادى ابراز عقیده. دیگر کسى نمىتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهى از منکر به حاکمان اندرز دهد، زیرا همچون امام حسینعلیه السلام جانش را از دست مىداد؛
- پایان آزادى قضات و نهادهاى قضایى. نهادهاى قضایى در جهت خواست سلاطین اموى و سپس عباسى حرکت مىکردند و توان محاکمه شخص حاکم را نداشتند، از اینرو راه براى هرگونه تخلف و ظلمى باز بود؛
- خاتمه حکومت شورایى و حاکمیت استبداد. دیگر در امور حکومت با خردمندان و اهل حل و عقد و نخبگان جامعه اسلامى مشورت نمىشد؛
- ظهور و غلبه تعصبهاى نژادى و قومى به جاى ارزشهاى اسلامى؛
- نابودى اصل برترى قانون.(4)
در این مقاله، سعى مىشود مهمترین آسیبهاى حکومت اسلامى در ابعاد سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى براساس سیره نبوى توصیف و تحلیل شود. آسیبهاى حکومت در ابعاد مختلف با هم ارتباط دارد، بنابراین نمىتوان یکى را بدون در نظر گرفتن دیگرى تحلیل کرد. از دیدگاه نبى اکرمصلى الله علیه وآله حکومت اسلامى غایتى الهى و فضیلت - محور دارد؛ هرچند در مشروعیت و سازوکارهاى سیاسى و اجتماعى به رأى مردم تکیه مىزند و آنرا مهمترین عامل جلوگیرى از انحراف حکومت در ابعاد مختلف تلقى مىکند. در این مقاله به این دلیل از آسیبشناسى قضایى به شکل مستقل بحث نمىکنیم که در زمان حیات پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله یک نظام قضایى منظم و منسجمى تشکیل نشد؛ هرچند پیامبرصلى الله علیه وآله اصول و قواعد قضاوت را پایهگذارى فرمودند و عملاً قضاوت بین مردم را عهدهدار شدند و این جریان پس از پیامبر ادامه یافت.
آسیبشناسى سیاسى
حضرت محمدصلى الله علیه وآله در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از شیوه فرهنگى بهره جست و هرگز به سیاست استقلال نداد. به بیان دیگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگى و محتوایى قرار داشت و به تعبیر امروزى آن حضرت فرهنگگرا بود. براساس این نظریه، پس از آنکه فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد؛ لذا تغییر در محتواى باطنى انسانها عاملى سرنوشتساز بهشمار مىآید. حتى وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله تشکیل حکومت داد، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت و اوّلیت مىداد.(5) طبق این الگو، تشکیلات و سازمان حکومت براساس بیعت و مشارکت همگانى و تأییدات الهى شکل گرفت و از استبداد و خودرأیى خبرى نبود و مشاورت در امور جاى آنرا گرفت. آیاتى چون «وشاورهم فى الأمر»(6) و «وأمرهم شورى بینهم»(7) زمینهساز مشارکت همگانى بود. مىتوان گفت که تأمین سعادت مردم، تأمین رفاه، امنیت و استقلال از اهداف دولت اسلامى بهشمار مىرود.
بر این اساس، شاید بتوان گفت مهمترین آسیب در حکومت اسلامى از دیدگاه سیره نبوى همانا نگاه استقلالى و ابزار - محور به سیاست است. سیاست نبوى، اخلاق - محور و مبتنى بر سعادت بود. در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبرصلى الله علیه وآله در پیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است:
فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر؛ اى رسول ما، به خاطر لطف و رحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشتهاى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده مىشدند، پس آنها را ببخش، و براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنها مشورت فرما.
از این آیه استفاده مىشود که: 1 . نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، بنابراین کسانى که نرمش ندارند، از این موهبت الهى محرومند؛ 2. افراد سنگدل و سختگیر نمىتوانند مردمدارى کنند و به جذب نیروهاى انسانى بپردازند؛ 3. رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است؛ 4. باید دست شکستخوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به اینکه شأن نزول آیه مذکور در مورد ندامت فراریان مسلمان در جنگ احد است)؛ 5 . مشورت با مردم از خصلتهاى نیک و پیونددهنده است که موجب انسجام مىگردد.
پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله علاوه بر اینکه ارزشهاى اخلاقى را بسیار ارج مىنهاد، خود مجسمه فضایل اخلاقى و ارزشهاى والاى انسانى بود. او در همه ابعاد زندگى با چهرهاى شادان و کلامى دلاویز با حوادث برخورد مىکرد؛ براى نمونه در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش «طى» در اثرحمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، «عدى بن حاتم»، از سرشناسان این قبیله، به شام گریخت، ولى خواهرش «سفانه»، به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و در خانهاى نزدیک مسجد جاى دادند. روزى رسول خداصلى الله علیه وآله از آن اسیران دیدن کرد. سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: اى محمد! پدرم (حاتم طائى) از دنیا رفت و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شد و فرار کرد؛ اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن و شماتت و بدگویى قبیلههاى عربها را از من دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد مىساخت، از همسایگان نگهبانى مىنمود، به مردم غذا مىرسانید، آشکارا سلام مىکرد و در حوادث تلخ روزگار مردم را یارى مىنمود. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقاً، لو کان أبوک مسلماً لترحمنا علیه؛ اى دختر! این ویژگىهایى که برشمردى، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار مىدادیم». آنگاه پیامبرصلى الله علیه وآله امر فرمود: «خلوا عنها فإن أباها کان یحب مکارم الاخلاق؛ این دختر را به پاس احترامى که پدرش به ارزشهاى اخلاقى مىنمود، آزاد سازید.»
آسیب دیگرى که حکومت اسلامى را تهدید مىکند، عزل و نصب براساس روابط و در نظر نگرفتن شایستگىهاست. در سیاست نبوى، بهکارگیرى نیروها صرفاً براساس لیاقت و شایستگى بود و تقدم گرفتن بر دیگران بر غیر این اساس، نوعى خیانت به خدا تلقى مىشد:
من تقدم على المسلمین و هوى یرى ان فیهم من هو افضل منه فقد خاناللَّه و رسوله والمسلمین(8)؛ کسى که بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى که مىداند در میان آنها کسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.
نبى گرامىصلى الله علیه وآله از هرگونه رفتارى که بوى تفرعن و خوى تکبّر از آن استشمام مىشد، بیزار بود و از هر حرکتى که تشبه به اشرافیت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهیز مىکرد؛ چنانکه حضرت صادقعلیه السلام فرمود: «کان یکره أن یتشبه بالملوک(9)؛ (پیامبر) بد مىدانست که تشبه به سلاطین داشته باشد». او اجازه نمىداد که کسى او را با پاى پیاده همراهى کند در حالى که خود سواره بود، مگر اینکه حضرت آن فرد را همراه خود سوار مىکرد و اگر نمىپذیرفت، مىفرمود: شما جلو برو و در فلان مکان منتظر باش و اگر کارى دارى در آنجا یکدیگر را ملاقات مىکنیم، زیرا جز این را استخفاف انسانها مىدانست. این سلاطین و ملأ و اشراف و مترفان هستند که براى کسب اعتبار نیاز به جلوههاى دروغین رفتارى دارند و براى بزرگ داشتن خود حقیر خویش نیازمند خفیف ساختن دیگرانند، نه رسولى که «اکرم» انسانهاست و نه آنکه از «کرامت» ذاتى خود (به سبب «فسق») تهى نشده است. مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى الله علیه وآله بوسه زند پیامبر دست خود را کشید و فرمود: «این کارى است که عجمها با پادشاهان خود مىکنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم». مردم در حکومت نبوى، محوریت داشتند.
رفاهطلبى، که در عناوین بعد از آن سخن خواهد رفت، منشأ محافظهکارى - بهعنوان دیگر آسیب حکومت دینى - است. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرک محافظهکارى یا واپسگرایى در ساختار اجتماعى است. ترک هر روش و راه و رسم پذیرفته شده زندگى با مخالفت این طبقه روبهرو مىشود. آنان با عبارتپردازىهاى مبالغهآمیز هر نوآورى و تغییر را موجب ایجاد آشوب در جامعه، واژگونى اخلاق و بر هم زدن نظم طبیعت معرفى مىکنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پایینتر جامعه را به محافظهکارى مىکشاند؛ زیرا امکانات مصرف و زیستن را بر آنها تنگ مىکند تا توانایى پذیرش راه و روش جدید را نداشته باشند. به این ترتیب، طبقه مرفه، از سه طریق براى جلوگیرى از توسعه فرهنگى بهره مىبرد: ایستایى کامل خود طبقه، از راه الگوى سرمشقى ضایع کردن تظاهرى (رقابت منزلتى) و محافظهکارى، و بهطور غیرمستقیم از طریق نظام توزیع نابرابر ثروت و معاش که تکیهگاه این نهاد است.(10) سخنان ابوسفیان بعد از پیروزى در جنگ اُحد مبنى بر اینکه هبل دوباره مقام خود را یافت و ارجمند شد و آنها عُزّى دارند، نوعى تبلیغ سنتها و رسوم پیشین بود که براى مقابله با اندیشه جدید و با هدف واپسگرایى صورت مىگرفت.
ثروت و دارایىهاى مادى، امنیت اشراف را در پى دارد و از دست دادن یا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنى و بىتابى مىشود. واکنش یهودیان بنىنضیر به قطع درختان خرما بهدست مسلمانان، از این نوع است. سخنان و اظهارنظرهاى یاران پیامبرصلى الله علیه وآله درباره بنىنضیر هنگام ترک مدینه و اندوه منافقان، نشاندهنده تأثیر زیاد آنها بر اهالى آنجاست. اشراف، معمولاً در شرایط سخت به تضعیف روحیه توده مردم، یادآورى گذشته و ایجاد رعب و وحشت مىپردازند. اشراف از پیماننامهها و صلحنامهها براى اعمال قدرت بهره مىبرند؛ و معمولاً مواد آنها براساس تأمین منافع و اهداف اشراف و کسب اعتبار بیشتر آنان تنظیم مىشود. در پیمان صلح حدیبیه که براساس ارزشهاى موردنظر قریش تنظیم شده بود، این امر کاملاً مشهود است، بهطورى که یاران پیامبرصلى الله علیه وآله به مواد صلحنامه اعتراض کردند. مفاد پیماننامه از این قرار است:
باسمک اللّهم، این پیمان صلحى است که محمد پسر عبداللَّه و سهیل بن عمرو بستهاند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یکدیگر نشوند، به یکدیگر خیانت نکنند، سرقت و غارتى انجام ندهند و کارى به یکدیگر نداشته باشند. هرکس که بخواهد به دین محمدصلى الله علیه وآله یا به آیین و پیمان قریش درآید، آزاد باشد. هر فردى از قریش که بدون اجازه ولى خود پیش محمد بیاید [ایشان باید] او را برگرداند [ولى] اگر کسى از یاران محمد به قریش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهاى، جز همان مقدار که براى مسافر ضرورى است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد.
در این صلحنامه، جایگزین کردن عبارت «باسمک اللّهم» به جاى «بسم اللَّه الرحمن الرَّحیم» نوعى واپسگرایى است که سهیل بر آن اصرار مىورزد و پیامبرصلى الله علیه وآله بهدلیل منافات نداشتن آن با آموزههاى اسلامى مىپذیرد و قرآن کریم، عمل رسول خداصلى الله علیه وآله را تأیید مىکند. بندهاى پایانى صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهاى، جز همان مقدار که براى مسافر ضرورى است، همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد»، بیانگر بهرهگیرى قریش از موقعیت خویش به سبب وجود کعبه و وضع قوانین در جهت کسب منافع و بهدست آوردن اعتبار و احترام بیشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشى، پادشاه حبشه، که نسبت به او و سایر اشراف قریش، منزلت بالاترى داشت، به اسلام گروید. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نیاوردن خود گفت: «چه کنم که من در میان مردمى به ظاهر خردمند و بلند اندیشه زندگى مىکرده و مىدیدم مردم گرانمایه در پناه عقل و اندیشه خود زندگى مىکنند و به هر راهى که مىرفتند، مىرفتم و چون اشخاص شریف و سالخورده از محمد کنارهگیرى کردند و خدایان خود را یارى دادند و به خاطر دین پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ایشان پیروى کردیم». در این سخنان، ایستایى طبقه اشراف و محافظهکارى آنها در برخورد با دین محمدصلى الله علیه وآله و نیز پیروى کورکورانه سایر اعضا از روش اشراف طبقه بالاتر و مسنتر به وضوح دیده مىشود.
برخى اقدامات رسول خداصلى الله علیه وآله براى مقابله با محافظهکارى را مىتوان به شرح زیر برشمرد:
1. نفى سنن جاهلى و تنظیم قوانین بر مبناى برابرى. حضرت محمدصلى الله علیه وآله در آخرین حج خود دغدغههایشان را بیان کردند. ایشان با هوشمندى تمام، راههاى نفوذ روحیه اشرافى و راهکارهاى مورد توجه اشراف براى واپسگرایى و بازگشت به گذشته را شناسایى و گوشزد کردند و به مقابله با آن پرداختند. پیامبر اکرم تأکید مىکنند که جان و مال مسلمانان محترم و رباهاى جاهلیت ملغا است. پیامبر با معرفى کتاب اللَّه بهعنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلى جلوگیرى مىکند و با بیان حقوق زنان، آنان را از منزلت نیابتى و بردگى ترقى مىدهند و با طرح برادرى مؤمنان و اینکه همه از نسل آدم و از خاکاند و گرامىترین شخص نزد خدا با تقواترین است، ارزشهاى منزلتى موردنظر اشراف، مانند شرافت خانوادگى، ثروت و توانمندى مالى را بىاساس مىدانند.
2. از بین بردن بتها، مسجد ضرار و کسانى که دعوت به محافظهکارى مىکردند.
3. دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانى که پیروانى داشتند. بعد از اسلام آوردن ابوسفیان بن حرب، پیامبر فرمودند: هرکس وارد خانه ابوسفیان شود یا در خانه خود بماند در امان خواهد بود. آن حضرت به نمایندگان هوازن فرمودند: مالک بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشید.
4. به مخاطره انداختن دارایىهاى اشرافى که به مقابله با مسلمانان مىپرداختند؛ زمانى که یهود بنىنضیر در حصارهاى خود بودند، پیامبر اسلام به دو نفر از یاران خود دستور دادند تا نخلهاى بنىنضیر را قطع کنند.
بىتفاوتى و سکوت مردم در مقابل اعمال حاکمان، از دیگر آسیبهاى حکومت اسلامى از دیدگاه سیره نبوى است. در نظام اسلامى، براى آحاد امت، حقى بهعنوان «نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه براساس این حق مىتوانند آرا و نظرهاى خیرخواهانه خود را در مورد رهبران جامعه مطرح سازند و حتى مىتوانند او را مورد سؤال قرار دهند. مسئولیت حاکم اسلامى در برابر مردم، از بارزترین مشخصههاى حکومت اسلامى است. نصیحت ائمه مسلمانان هم حق براى مردم ایجاد مىکند و هم تکلیف؛ هم در حوزه انتقاد به حکام و هم در حوزه کنترل قدرت سیاسى. نصیحت ائمه مسلمانان، عاملى مهم در راستاى نفى استبداد سیاسى تلقى مىشود؛ زیرا حکمران هم در مقابل مردم و هم در مقابل خداوند مسئول است.(11)
امام صادقعلیه السلام فرمود: رسول خداصلى الله علیه وآله در منى براى مردم سخنرانى کرد و فرمود:
خدا خرم و شادان کند بندهاى را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانى که نشنیدهاند برساند،... سه چیز است که دل هیچ مسلمانى با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل براى خدا، خیرخواهى پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.(12)
پیامبر گرامىصلى الله علیه وآله دین را مساوى نصیحت و آنرا اعم از نصیحت ائمه مسلمانان معرفى کردند: «قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله الدین نصیحة، قیل: بمن یا رسولاللَّه؟ قال: للَّه و لرسوله ولکتابه و للائمة فى الدین ولجماعة المسلمین».(13)
آسیب دیگر براى دولت اسلامى، محدود شدن دین جهانشمول اسلام به یک سرزمین یا نژاد خاص است. براساس آیه شریفه «و ما ارسلناک إلا کافة للناس»، پیامبر به محض استقرار حکومت در مدینه، سفیران خویش را بهسوى پادشاهان کشورهاى مختلف و رؤساى قبایل ارسال کرد. در این راستا و در دفاع از انسانیت و تحقق عدالت و رهایى انسانها از گمراهىها است که جهاد بهعنون یک اصل مشروعیت مىیابد.
اسلام همواره حقوق شهروندان غیرمسلمان را همانند مسلمانان محترم شمرده و تکالیف ایشان را نیز مساوى مىداند. بىتوجهى به این مسئله آسیبى براى حکومت اسلامى تلقى مىشود. نبى اکرم براساس اصل مساوات در مسئولیتها حکومت مىکرد. آن حضرت در ابتداى ورود خود به مدینه ضمن انعقاد عهدنامهاى میان گروههاى اجتماعى مختلف موجود در مدینه، در بخش مربوط به گروههاى مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود: همه گروههاى مسلمان که به جنگ و جهاد مىروند به ترتیب و به تناوب وارد جنگ خواهند شد.
در جامعه اسلامى، غیرمسلمانان نیز مىتوانستند با شرایطى خاص به تابعیت آن درآیند. این نوع تابعیت که با قرارداد دوجانبه انجام مىگرفت در اصطلاح فقه اسلامى «ذمه» نامیده مىشد. بر این اساس یهودیان، مسیحیان و مجوسان مىتوانستند با دولت اسلامى معاهده ببندند تا در سراسر قلمرو حکومت اسلامى از آزادى، امنیت و حقوقى که برطبق قرارداد ذمه اختیار و امضا کرده بودند برخوردار گردند. مقصود اصلى از تشریع این پیمان، ایجاد محیطى امن و برقرارى همزیستى مسالمتآمیز میان فرقههاى مختلف مذهبى در داخل قلمرو حکومت اسلامى بود.
مهمترین آسیبى که در آخرین سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله درخصوص آینده حکومت اسلامى نیز ترسیم مىشد، بحران جانشینى پیامبر بود. ایشان به شدت از مسئله رهبرى امت اسلامى پس از خود نگران بودند و مىفرمودند این امت 72 فرقه مىشود؛ که تنها یکى از آنها برحق خواهد بود. با توجه به جایگاه اهلبیتعلیهم السلام و توصیههاى فراوان پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد جانشینى علىعلیه السلام انتخاب او امرى طبیعى مىنمود. از اینرو جریان مدافع پیروزى خلیفه، در آن مبارزه سیاسى، محتاج پشتوانه فکرى بسیار عمیقى بود. کس یا کسانى که مىخواستند در مقابله علىعلیه السلام بایستند و از دستیابى او به خلافت ممانعت کنند و جاى او را بگیرند، پس لازم بود نشانههاى صلاحیت او را بشناسند و معادلى براى معارضه با آن یا دلیلى براى نفى آن بیابند. امام علىعلیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام صاحب جایگاه ویژهاى در چشم و دل و منطق پیامبرصلى الله علیه وآله بودند و روایات بسیارى از پیامبر درباره شخصیت آنها بود. از اینرو مخالفان براى ایجاد بحران جانشینى به اقدامات گوناگونى دست زدند، از جمله: سیاست منع حدیث، جعل و اشاعه احادیث واحدى با جهتگیرىهاى خاص و دست زدن به معاملات سیاسى با لایههاى ذىنفوذ در جامعه آن عصر مانند خاندان ابوسفیان. این اقدامات از یکسو، زمینه را براى سلطه حزب حاکم فراهم آورد و انحصار رهبرى فکرى اهلبیتعلیهم السلام را در افکار عمومى خدشهدار نمود و از سوى دیگر راه را براى سلطه درازمدت کسانى فراهم آورد که در معاملات سیاسى به توسعه اقتدار فکرى خلفاى اولیه و موجه و معتبر معرفى کردن آنها به جامعه و تاریخ، اهتمام نموده و از این راه، جاى پاى خود را در جریانات سیاسى و کرسىهاى حکومتى پس از خلفا، پررنگ و مستحکم کردند.
آسیبشناسى اقتصادى
از آنجا که حوزه اقتصاد از حوزه سیاست جدا نیست، آسیبشناسى اقتصادى نیز بدون آسیبشناسى سیاسى نمىتواند معنا پیدا کند؛ بهطور مثال در عنوان قبل به نقش اشراف و ثروتمندان در سیاستهاى محافظه کارانه اشاره شد؛ به همین میزان، مىتوان از نقش ایشان در ناکارآمد کردن اقتصاد نیز سخن گفت طبقه مرفه در جوامع بشرى از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعهاند که رفتار، گفتار و عقایدشان پیامدهاى زیادى بر سایر افراد جامعه، خصوصاً طبقات پایینتر دارد. مردم در طول تاریخ، غالباً به خواستههاى آنان عمل کرده و بر طبق روش آنها زندگى نموده و رهبرى ایشان را پذیرفتهاند. اشراف براى مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتى مىپردازند. عمل اشرافى که در نظام مبتنى بر تمایز اجتماعى رشدونمو مىکنند، داراى سه شاخص اصلى است: 1. تنآسایى (تن آسانى)؛ 2. مصرف تظاهرى (مصرف آشکار یا اسراف)؛ 3. محافظهکارى.(14)
پیامبران و مصلحان اجتماعى براى اعتلاى مقام انسان و پیشرفت و توسعه جامعه، با مرفهان به مبارزه پرداختهاند. مقابله با اشراف و اشرافىگرى، از دغدغههاى اصلى حضرت محمدصلى الله علیه وآله بود. آن حضرت براى مقابله با نظام منزلتى (تمایز ناعادلانه طبقاتى) که زمینهساز اعمال اشرافى بود و همچنین براى از بین بردن اعمال اشرافى، کارهاى بزرگى انجام داد. آن حضرتصلى الله علیه وآله منصبهاى بزرگى، چون امارت، ریاست، فرماندهى و سرپرستى امور اقتصادى را به اشراف و خویشاوندان ثروتمند خود و به کسانى که روحیات اشرافى و نگاه منزلتى داشتند، نداد؛ عباس عموى پیامبر و ربیعة بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پیامبر فرستادند تا آنها را متصدى صدقات فرماید، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت. عباس عموى پیامبرصلى الله علیه وآله از ایشان خواست که منصب کلیددارى و سقایت را به او وا گذارد. پیامبرصلى الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: «کارى را به شما وا مىگذارم که متحمل هزینهاى شوید نه اینکه از آن درآمد کسب کنید».(15) ترویج و توسعه کارهاى تولیدى و عمرانى، گسترش عدالت و توجه به مالکیت فردى و جمعى از دیگر راهکارهاى نبى گرامى اسلام در مبارزه با مترفین تلقى مىشود. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در مقام حاکم جامعه اسلامى، به کارهاى تولیدى مىپرداخت.
شاید مهمترین آسیب اقتصادى که هر نظامى ممکن است با آن روبهرو شود، عدم رعایت اصل عدالت و مساوات باشد. عدالت اقتصادى نظام اسلامى براساس معیارهایى معین تضمین شده است؛ براى مثال، مىتوان به اصل مساوات در مالیاتهاى اسلامى یعنى زکات، خمس، صدقات و ... اشاره کرد. این مالیاتها از همه کسانى که درآمد و دارایشان از مرزى فراتر رود گرفته مىشود و به هیچ عنوان مسائل طبقاتى در آن راه ندارد. بدین ترتیب اسلام در اداى مالیات شرعى امتیازى میان پیروانش قائل نشده است و همه را در پرداخت حقوق واجب مساوى دانسته، همانطور که در پرداخت جزیه نیز میان اهل کتاب فرقى نگذاشته است. البته در این مالیاتها نه تنها وضع ناتوانان و نیازمندان بهطور کامل رعایت شده است و آنها از پرداخت معافند، بلکه بخش عمدهاى از این مالیاتها با هدف تکافل اجتماعى در جهت تأمین ناتوانان و نیازمندان اختصاص یافته است. این مالیاتها به گونهاى وضع شده که علاوه بر جلوگیرى از طغیان، تراکم و تمرکز ثروت، فقر و نادارى و بینوایى را ریشهکن و زمینه عدالت اجتماعى را فراهم سازد که امنیت و آسایش جامعه جز در پناه عدالت اقتصادى و اجتماعى میسر نمىشود و آن هنگام است که حقیقت دین ظهور یابد و همگان در سایه عدالت به صلاح رسند.
آسیبشناسى فرهنگى و اجتماعى
قرآن کریم در موارد متعدد به اهمیت و جایگاه عدالت اجتماعى اشاره کرده، و ظلم و تبعیض را مهمترین آسیب اجتماعى و فرهنگى دانسته است.(16) نبى گرامىصلى الله علیه وآله نیز مردم را همچون دانههاى شانه برابر دانستند. «الناس سواء کأسنان المشط».(17) عدالت اجتماعى در اندیشه دینى از چنان جایگاه ویژهاى برخوردار است که هیچ امر دیگرى با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلى کلى است که حاکم بر همه چیز است. عدل، به معناى قراردادن هر چیز در جاى خود، مبناى همه امور است. در حدیث نبوى آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض؛ آسمانها و زمین به عدل برپاست». در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. در قرآن، از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است.
از همینرو، پیامبر اعظمصلى الله علیه وآله در حجةالوداع در ضمن خطبه مشهور، سیره مساوات را نیز آموخت: مردم در اسلام برابرند. مردم به یک اندازه فرزند آدم و حوایند. عربى را بر عجمى و عجمى را بر عربى جز به تقواى الهى برترى نیست، آیا (این حقیقت را) رساندم؟ گفتند: آرى. گفت: خدایا گواه باش.(18) حضرت سپس فرمود: «لا تأتونى بانسابکم و اتونى باعمالکم، فاقول للناس هکذا و لکم هکذا؛ الاهل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد؛ نسبهاى خود را نزد من نیاورید بلکه عملهاى خود را آورید. به مردم همان را مىگویم که به شما مىگویم. آیا رسانیدم؟ گفتند: آرى. گفت: خدایا گواه باش». همچنین در حدیثى دیگر جامعه مؤمنان را به اعضاى بدن تشبیه کرد: «مثل المؤمنین فى توادهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل جسد واحد».(19)
یکى دیگر از مصادیق بىعدالتى در حوزه اجتماعى، عدم مساوات در برابر قانون است. در سیره پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله همه مردمان - زمامدار و رعیت، توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه، از نظر قانون مساوى هستند و هیچیک را بر دیگرى مزیتى نیست. رسول خداصلى الله علیه وآله این مساوات را سخت پاس مىداشت و اجازه هیچگونه تخطى از آنرا به کسى نمىداد. زمانى، زنى از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله دستور داد که دستش قطع شود. عدهاى خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خداصلى الله علیه وآله بر یکسان بودن همه در برابر قانون تأکید کرد و فرمود: آنان که پیش از شما بودند تنها به سبب چنین تبعیضهایى هلاک شدند؛ زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا مىکردند و قدرتمندان را رها مىساختند.(20) آن حضرت مىفرمود: بنىاسرائیل تنها به این سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان اجرا مىکردند و بزرگان را معاف مىداشتند. همچنین زمانى که زنى از قبیله بنى مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامة بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم او را به شدت از این کارها پرهیز داد و فرمود: امتهاى پیش از شما به این علت هلاک شدند که حد (قانون) را درباره فرودست اجرا مىکردند و بزرگ را رها مىساختند؛ به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دست او را قطع مىکردم.
حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرمصلى الله علیه وآله گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند. همان قانونى که از طرف خداى تبارک و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اکرمصلى الله علیه وآله بیان شده است. حکم الهى براى رئیس و مرئوس متّبع است. رأى اشخاص حتى رأى رسول اکرمصلى الله علیه وآله در حکومت و قانون الهى هیچگونه دخالتى ندارد. همه تابع اراده الهى هستند. حتى پیامبر در واپسین ایام حیات خود و با حال بیمار، در مسجد حاضر شدند که مردى که مدعى بود حضرت در یکى از جنگها تازیانهاى بر او زده، قصاص کند، که آن مرد به جاى قصاص، بر بدن پیامبر بوسه زد.
از دیگر آسیبهاى اجتماعى از دیدگاه سیره نبوى، عدم رعایت حقوق دیگران، بالاخص مسلمانان، است. ایشان فرمودند: هر که صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد از آنها نیست.(21)
پیامبر خداصلى الله علیه وآله همگان را به کسب دانش و آگاهى مىخواند و آنرا به صورت یک تکلیف دینى بیان مىفرمود. آموزش دین بهعنوان اساس کار تربیتى مسلمانان مطرح بود. ایمان باور مبتنى بر معرفت است. از همان ابتداى بعثت آموزش دین اساس حرکت دینى بود.
در عناوین قبل از خوى اشرافى گرى و تبعات اقتصادى آن بحث شد. در اینجا به آثار فرهنگى و اجتماعى آن مىپردازیم. در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله بهترین مکان براى فخرفروشى، خودنمایى و کسب افتخار، جبهههاى جنگ بود که از راه دادن هزینه جنگ، مبارزه و غنیمتجویى به دست مىآمد و در قالب سرودههاى حماسى، به مثابه سند افتخار قبیله و فرد افتخارآفرین، ماندگار مىشد. عرب جاهلى حسب و منزلت اجتماعى برآمده از ثروت و شرافت خانوادگى را نشانه اعتبار مىدانست.
براى مثال صفوان بنامیه در جنگ حنین مىگفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشى نزد من دوست داشتنىتر از ارباب هوازنى است.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله براى از بین بردن نگاه منزلتى و رقابت قبیلهاى اقداماتى از قبیل جایگزین کردن فرهنگ برادرى و اخوت دینى به جاى ارزشهاى منزلتى و قبیلهاى انجام داد. پیامبرصلى الله علیه وآله در سخنرانى پیش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤمنى نسبت به مؤمنان دیگر، چون سر نسبت به پیکر است که چون به درد آید، همه بدن به درد مىآید». در حدیبیه وقتى هدایا بین مردم تقسیم شد پیامبر و همسرش امسلمه، همانند دیگران سهم بردند. در جامعهاى که غنیمتجویى ارزشآفرین بود، تقسیم غنیمتها بهطور مساوى و قرار دادن سهم براى کسانى که به دلیلهاى موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، مىتوانست از اهمیت غنیمتجویى بکاهد؛ عمرو بن امیه، دو نفر از یهودیان بنىعامر را که پیامبر به آنها امان داده بود کشت و رسول خداصلى الله علیه وآله وسایل جنگى و لباسهاى آنها را همراه خونبهایشان فرستاد.
اقدام دیگر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در این زمینه، پاىبندى به پیمان بود. یکى از ویژگىهاى اشراف این است که هرگاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پایینتر باشد یا آن پیمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پیمان را بهطور یکجانبه نقض کنند. پیامبرصلى الله علیه وآله براى از بین بردن این خصیصه، اینگونه عمل کرد. هنگامى که یهودیان و منافقان بعد از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعیف روحیه آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بکشد، ولى رسول خداصلى الله علیه وآله نپذیرفت و فرمود: «یهودیان در ذمّه ما هستند و من ایشان را بیهوده نمىکشم. من از کشتن بیهوده کسانى که شهادت به یگانگى خدا و پیامبرى من مىدهند، نهى شدهام».
جایگزین کردن ارزشهاى معنوى به جاى ارزشهاى مادى، دیگر اقدام پیامبر در راستاى احیاى ارزشها بود. پیامبر اسیرانى که توانایى پرداخت فدیه نداشتند بدون دریافت فدیه آزاد مىکردند، از جمله آنها عبید بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبید و ابوعزّه عمرو بن عبداللّه بن وهب بودند. پیامبرصلى الله علیه وآله اسیرانى که قرعه به ایشان تعلق گرفت در ازاى آزادى یکى از مسلمانان آزاد کردند مانند عمروبن ابوسفیان، از اسیران جنگ بدر که در ازاى آزادى سعد بن نعمان بن اکال آزاد شد، ولى از ثروتمندان فدیه خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عمومى پیامبر مجبور شد فدیه خود و پسران برادرش را بدهد.
توجه به توانایىهاى فردى و دیندارى در انتصابها به جاى طایفهگرایى و در نظر گرفتن مراتب منزلتى یا دارایى اشخاص، و کوشش در جهت فقرزدایى و کم کردن فاصله فقیر و غنى و دگرگون کردن معیارهاى ارزش انسانها، از این مطلب حکایت مىکرد که حضرت محمدصلى الله علیه وآله تقوا و علم را نشانه برترى مىدانست. در مقابل، روش طبقه مرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنیمت، دادن هزینه جنگ، داشتن منصبهایى، مانند: فرماندهى، سقایت، پردهدارى، رفادت، ریاست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحه جنگى و حصار و قلعههاى مستحکم بود.
دنیاطلبى، عامل حبط اعمال است. در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند که اعمال نیک آنان مانند کوههاى تهامه بر روى هم انباشته است، اما فرمان مىرسد که به آتش برده شوند. صحابه گفتند: یا رسولاللّه آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى، نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند اما همین که چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد جهش مىکردند تا خود را به آن برسانند.(22)
بهطور خلاصه مىتوان گفت حضرت محمدصلى الله علیه وآله اسراف و تجملگرایى را امرى مذموم مىدانست و براى مقابله با آسیبهاى فرهنگى اقدامات زیر را انجام دادند:
1. ترویج سادهزیستى و نفى اسراف و تجملگرایى در گفتار و عمل. پیامبر به کسانى که لباسهاى مخصوص اشراف و ثروتمندان را مىپوشیدند تذکر مىداد. آن لباسها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقیر سایرین مىشد. پوشیدن لباس کهنه و پاره نوعى اظهار حقارت و فقر بود. علاء بن حضرمى پیراهنى آستین بلند پوشیده بود، آستین پیراهن را به اندازه حدود انگشتهایش کوتاه کردند. یکى از یاران پیامبرصلى الله علیه وآله با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامهاى کهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند که لباس نوى خود را بپوشد و وقتى پوشید، فرمودند: آیا اینطور بهتر نیست؟ لباس رسول خدا بسیار ساده بود؛ پیامبرصلى الله علیه وآله لباس گرانقیمت خویش را به اسامة بن زید که جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قیمت پوشیدند.
3. مقابله با نمادهاى اشرافىگرى، چون هدیه و میهمانى دادن اشرافگونه. پیامبرصلى الله علیه وآله هدیه مشرکان را نمىپذیرفت و براى هیچ یک از پادشاهان و اشراف هم عصر خود هدیه نفرستاد. آن حضرت، در هیچ مرحلهاى از زندگانى خویش مهمانىهاى تجملى برگزار نکردند و در اینگونه مراسم نیز حضور نداشتند. پس از آنکه ابو براء عامر بن مالک بن جعفر براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد، پیامبر فرمود: من هدیه مشرک را نمىپذیرم.
3. پیامبرصلى الله علیه وآله، براى جلوگیرى از تشکیل طبقه اشراف جدید (نوآمدگان یا افراد نوکیسه) در جامعه اسلامى، به فقیران سفارش مىکردند که در مسیر اشراف قدم نگذارند؛ پیامبر هنگام آمادگى براى جنگ خیبر به ابوعبس بن جبر که فقیر بود و زاد و توشه راه و خرج خانوادهاش را نداشت، فرمود: «اى ابوعبس تو و دیگران یاران فقیرت اگر سلامت باشید و کمى زنده بمانید، مالتان زیاد خواهد شد و آنچه که براى اهل خود باقى مىگذارید فراوان شود، پول و بردههاى شما زیاد مىشود و این به سود شما نیست».
4. تغییر نگرش درباره زنان؛ در نگرش جاهلى، زن زندگى نیابتى داشت. رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم با بیان جایگاه واقعى زن و ارزش دادن به او، نگرشها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبر، حضرت فاطمهعلیها السلام و زنان هم عصر او در فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دلیل این مدعاست.
5. توجه نکردن به مراتب منزلتى در معاشرتها، واگذارى منصبها، مجازاتها و سایر امور. وسایل و ابزار زندگى افراد سرشناس به دلیل گران قیمت بودن آنها و نیز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص دیگران است؛ براى نمونه، مىتوان به شتر ابوجهل اشاره کرد که به قول واقدى، شترى گزیده و مهرى بود که در جنگ بدر نصیب پیامبرصلى الله علیه وآله شد. قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حدیّبیه قربانى شد.
6. جلوگیرى از ساختن خانههاى مجلل. عباس عموى پیامبرصلى الله علیه وآله حجرهاى ساخت، رسولخداصلى الله علیه وآله به او فرمودند: آنرا ویران کن. عباس خواست معادل ارزش آنرا در راه خدا بدهد، اما پیامبرصلى الله علیه وآله تأکید کردند که آنرا ویران سازد.(23)
7. شکستن بتها و مبارزه با شرک، بتسازى و سنتها و آداب و رسوم جاهلى بتپرستان و تخریب مسجد ضرار که با نیت غیرالهى ساخته شده بود.
8. اهمیت دادن به نیت و محتواى عبادت و توسعه مصادیق عبادت. از نظر پیامبرصلى الله علیه وآله عبادت کردن فقط راز و نیاز در عبادتگاه نبود بلکه هر کارى که با نیت الهى براى انجام فرمان خداوند صورت گیرد، عبادت است. پیامبر در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هرکس، چه مسلمان و چه کافر، اگر نیکى کند مزد او برعهده خداست که در این جهان یا آن جهان پرداخت خواهد شد».
9. توجه به معیارهاى معنوى، مانند نیکوکارى، کمک به همنوع، عدالت، پرداخت صدقه. پیامبرصلى الله علیه وآله درآمد غنیمتهاى بنىنضیر را، که به آن حضرت اختصاص داشت، بین خویشان خود تقسیم مىکردند و به هر کس که مصلحت بود لطف مىفرمودند. ایشان مصرف سالیانه جو و گندم خانواده خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستانهاى بنىنضیر تأمین مىکردند و اضافه آن را صرف خرید اسلحه و اسب براى جنگ مىکردند. صدقات آن حضرت از همین محل و همچنین از اموالى که به او هبه کرده بودند، تأمین مىشد. رسول خدا هیچ سائل و فقیرى را محروم نمىکرد، ولى توانگران و کسانى که قدرت کسب داشتند، از خمس بهرهاى نداشتند.
در مجموع، مىتوان گفت سیاست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله تابع اخلاق و سعادت بود. ایشان براى حکومت آسیبهایى در ابعاد مختلف شناسایى مىکند؛ به شکلى که عدم توجه به آنها موجب رکود و زوال حکومت اسلامى - همانند دیگر حکومتها - مىگردد. مهمترین آسیبهاى حکومت اسلامى را موارد زیر مىدانند: تفرعن، اشرافىگرى و اتراف، محافظهکارى و واپسگرایى، بحران جانشینى، بىعدالتى و عدم مساوات در ابعاد مختلف، رابطهگرایى، بىتوجهى به سرنوشت دیگر انسانها، تجمل و مصرفگرایى، فقر و فاصله طبقاتى و نقض حقوق شهروندان و از جمله حقوق اقلیتها.
پىنوشتها
1) پژوهشگر حوزوى و استادیار علوم سیاسى در دانشگاه مفید.
2) مىتوان آنرا معادل town - state دانست، تا با دولت - شهر یونان، یعنى city - state اشتباه نشود.
3) Empire - state.
4) ابوالاعلى مودودى، خلافیت و ملوکیت، ترجمه خلیل احمد حامدى (پاوه: انتشارات بیات، 1405 ق) ص 187 - 209.
5) نجف لکزایى، «پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و شیوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (بهسوى یک نظریه توسعه)، تاریخ اسلام، ش 1 (بهار 1379، ص 7.
6) آلعمران (3) آیه 159.
7) شورى (42)آیه 38.
8) عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 8، ص 291.
9) محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 6، ص 272.
10) ر . ک: فاطمه اروجلو، «حضرت محمدصلى الله علیه وآله و رویارویى با اشرافىگرى»، تاریخ اسلام، ش 22 (تابستان 1384).
11) ر . ک: محمد سروش محلاتى، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامى، ش 1.
12) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 149 (عن ابى عبداللهعلیه السلام: قال خطب رسولاللَّهصلى الله علیه وآله یوم منى فقال: نصراللَّه عبدا سمع مقالتى فوعاهاو بلغها من لم یسمعها... ثلاث لا یغل علیهن قلب عبد مسلم: اخلاص العمل للَّه والنصیحة لائمة المسلمین واللزوم لجماعتهم).
13) همان، ج 27، ص 67.
14) ر . ک: اروجلو، پیشین.
15) همان.
16) حدید (57) آیه 25: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط».
17) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 379.
18) تاریخ الیعقوبى، ج 3، ص 110: «الناس فىالاسلام سواء، الناس طف الصاع لادم و حواء، لافضل عربى على عجمى ولا عجمى على عربى الا بتقوىاللّه، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد».
19) علاءالدین هندى، کنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال، (بیروت: مؤسسةالرسالة، 1985 م) ج 1، ص 143 و 149، حدیث 694 و 695.
20) میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 18، ص 7: «انما هلک من کان قبلکم بمثل هذا، کانوا یقیمون الحدود على ضعفائهم و یترکون اقویائهم».
21) محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 3، ص 293. «من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».
22) لئالى الاخبار، ص 465. «لیجیئن اقوام یومالقیمه و اعمالهم کجبال تهامه فیومر بهم الى النار قالوا یا رسولاللّه أمصلین؟ قال نعم یصلون و یصومون و یاخذون هنا من اللیل فاذا عرض لهم شىء منالدنیا وثبوا الیه».
23) ابن سعد، الطبقات الکبرى، (بیروت: دار بیروت، 1405 ق / 1985 م)، ج 4، ص 22.
حکومت اسلامى همانند دیگر حکومتها و تمدنها در زمانى خاص متولد مىشود، دوران بلوغ و جوانى دارد، و بالاخره بهدلیل مواجه شدن با چالشها و آسیبها ممکن است به دوران پیرى و حتى زوال برسد. مقصود از «آسیبشناسى»، شناخت موانع داخلى و خارجى بالقوه یا بالفعلى است که یک حکومت را تهدید مىکند. در این مقاله، از «حکومت»، معناى غیرمدرن آن قصد مىشود تا شامل کلیه دولتها - اعم از مدرن و پیشامدرن - شود. دولت پیامبرصلى الله علیه وآله در مدینه نوعى دولت - شهر(2) بود که در زمان خلیفه دوم به دولت - امپراتورى(3) تبدیل شد. آسیبشناسى حکومت، بحثى جدید نیست. علاوه بر ابنخلدون، ابوالاعلى مودودى در مقایسه عصر پیامبرصلى الله علیه وآله با زمان پایان حکومت امویان، تغییراتى را برمىشمرد که بهنوعى آسیبشناسى حکومت اسلامى تلقى مىشود. این تغییرات عبارتند از:
- تغییر در قانون تعیین امام و خلیفه به این صورت که سلطنت اموى جانشین خلافت شد (و حتى در قرائت شیعى مىتوان گفت خلافت به جاى امامت نشست)؛
- دگرگونى در روش زندگى خلفا و حاکمان؛
- تغییر در کیفیت مصرف بیتالمال؛
- پایان آزادى ابراز عقیده. دیگر کسى نمىتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهى از منکر به حاکمان اندرز دهد، زیرا همچون امام حسینعلیه السلام جانش را از دست مىداد؛
- پایان آزادى قضات و نهادهاى قضایى. نهادهاى قضایى در جهت خواست سلاطین اموى و سپس عباسى حرکت مىکردند و توان محاکمه شخص حاکم را نداشتند، از اینرو راه براى هرگونه تخلف و ظلمى باز بود؛
- خاتمه حکومت شورایى و حاکمیت استبداد. دیگر در امور حکومت با خردمندان و اهل حل و عقد و نخبگان جامعه اسلامى مشورت نمىشد؛
- ظهور و غلبه تعصبهاى نژادى و قومى به جاى ارزشهاى اسلامى؛
- نابودى اصل برترى قانون.(4)
در این مقاله، سعى مىشود مهمترین آسیبهاى حکومت اسلامى در ابعاد سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى براساس سیره نبوى توصیف و تحلیل شود. آسیبهاى حکومت در ابعاد مختلف با هم ارتباط دارد، بنابراین نمىتوان یکى را بدون در نظر گرفتن دیگرى تحلیل کرد. از دیدگاه نبى اکرمصلى الله علیه وآله حکومت اسلامى غایتى الهى و فضیلت - محور دارد؛ هرچند در مشروعیت و سازوکارهاى سیاسى و اجتماعى به رأى مردم تکیه مىزند و آنرا مهمترین عامل جلوگیرى از انحراف حکومت در ابعاد مختلف تلقى مىکند. در این مقاله به این دلیل از آسیبشناسى قضایى به شکل مستقل بحث نمىکنیم که در زمان حیات پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله یک نظام قضایى منظم و منسجمى تشکیل نشد؛ هرچند پیامبرصلى الله علیه وآله اصول و قواعد قضاوت را پایهگذارى فرمودند و عملاً قضاوت بین مردم را عهدهدار شدند و این جریان پس از پیامبر ادامه یافت.
آسیبشناسى سیاسى
حضرت محمدصلى الله علیه وآله در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى از شیوه فرهنگى بهره جست و هرگز به سیاست استقلال نداد. به بیان دیگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگى و محتوایى قرار داشت و به تعبیر امروزى آن حضرت فرهنگگرا بود. براساس این نظریه، پس از آنکه فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد؛ لذا تغییر در محتواى باطنى انسانها عاملى سرنوشتساز بهشمار مىآید. حتى وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله تشکیل حکومت داد، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت و اوّلیت مىداد.(5) طبق این الگو، تشکیلات و سازمان حکومت براساس بیعت و مشارکت همگانى و تأییدات الهى شکل گرفت و از استبداد و خودرأیى خبرى نبود و مشاورت در امور جاى آنرا گرفت. آیاتى چون «وشاورهم فى الأمر»(6) و «وأمرهم شورى بینهم»(7) زمینهساز مشارکت همگانى بود. مىتوان گفت که تأمین سعادت مردم، تأمین رفاه، امنیت و استقلال از اهداف دولت اسلامى بهشمار مىرود.
بر این اساس، شاید بتوان گفت مهمترین آسیب در حکومت اسلامى از دیدگاه سیره نبوى همانا نگاه استقلالى و ابزار - محور به سیاست است. سیاست نبوى، اخلاق - محور و مبتنى بر سعادت بود. در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبرصلى الله علیه وآله در پیشرفت اسلام و جذب دلها تصریح شده است:
فبما رحمة من اللَّه لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر؛ اى رسول ما، به خاطر لطف و رحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشتهاى و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده مىشدند، پس آنها را ببخش، و براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنها مشورت فرما.
از این آیه استفاده مىشود که: 1 . نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، بنابراین کسانى که نرمش ندارند، از این موهبت الهى محرومند؛ 2. افراد سنگدل و سختگیر نمىتوانند مردمدارى کنند و به جذب نیروهاى انسانى بپردازند؛ 3. رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است؛ 4. باید دست شکستخوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت و جذب کرد (با توجه به اینکه شأن نزول آیه مذکور در مورد ندامت فراریان مسلمان در جنگ احد است)؛ 5 . مشورت با مردم از خصلتهاى نیک و پیونددهنده است که موجب انسجام مىگردد.
پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله علاوه بر اینکه ارزشهاى اخلاقى را بسیار ارج مىنهاد، خود مجسمه فضایل اخلاقى و ارزشهاى والاى انسانى بود. او در همه ابعاد زندگى با چهرهاى شادان و کلامى دلاویز با حوادث برخورد مىکرد؛ براى نمونه در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش «طى» در اثرحمله قهرمانانه سپاه اسلام شکست خوردند، «عدى بن حاتم»، از سرشناسان این قبیله، به شام گریخت، ولى خواهرش «سفانه»، به اسارت سپاه اسلام درآمد. سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و در خانهاى نزدیک مسجد جاى دادند. روزى رسول خداصلى الله علیه وآله از آن اسیران دیدن کرد. سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: اى محمد! پدرم (حاتم طائى) از دنیا رفت و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شد و فرار کرد؛ اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن و شماتت و بدگویى قبیلههاى عربها را از من دور ساز. همانا پدرم بردگان را آزاد مىساخت، از همسایگان نگهبانى مىنمود، به مردم غذا مىرسانید، آشکارا سلام مىکرد و در حوادث تلخ روزگار مردم را یارى مىنمود. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله به سفانه فرمود: «یا جاریة هذه صفة المؤمنین حقاً، لو کان أبوک مسلماً لترحمنا علیه؛ اى دختر! این ویژگىهایى که برشمردى، از صفات مؤمنان راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت قرار مىدادیم». آنگاه پیامبرصلى الله علیه وآله امر فرمود: «خلوا عنها فإن أباها کان یحب مکارم الاخلاق؛ این دختر را به پاس احترامى که پدرش به ارزشهاى اخلاقى مىنمود، آزاد سازید.»
آسیب دیگرى که حکومت اسلامى را تهدید مىکند، عزل و نصب براساس روابط و در نظر نگرفتن شایستگىهاست. در سیاست نبوى، بهکارگیرى نیروها صرفاً براساس لیاقت و شایستگى بود و تقدم گرفتن بر دیگران بر غیر این اساس، نوعى خیانت به خدا تلقى مىشد:
من تقدم على المسلمین و هوى یرى ان فیهم من هو افضل منه فقد خاناللَّه و رسوله والمسلمین(8)؛ کسى که بر مسلمانان پیشى گیرد، در حالى که مىداند در میان آنها کسى افضل و بهتر از او وجود دارد، چنین کسى به خدا و رسولش و همه مسلمانان خیانت کرده است.
نبى گرامىصلى الله علیه وآله از هرگونه رفتارى که بوى تفرعن و خوى تکبّر از آن استشمام مىشد، بیزار بود و از هر حرکتى که تشبه به اشرافیت و سلطنت داشت متنفر بود و پرهیز مىکرد؛ چنانکه حضرت صادقعلیه السلام فرمود: «کان یکره أن یتشبه بالملوک(9)؛ (پیامبر) بد مىدانست که تشبه به سلاطین داشته باشد». او اجازه نمىداد که کسى او را با پاى پیاده همراهى کند در حالى که خود سواره بود، مگر اینکه حضرت آن فرد را همراه خود سوار مىکرد و اگر نمىپذیرفت، مىفرمود: شما جلو برو و در فلان مکان منتظر باش و اگر کارى دارى در آنجا یکدیگر را ملاقات مىکنیم، زیرا جز این را استخفاف انسانها مىدانست. این سلاطین و ملأ و اشراف و مترفان هستند که براى کسب اعتبار نیاز به جلوههاى دروغین رفتارى دارند و براى بزرگ داشتن خود حقیر خویش نیازمند خفیف ساختن دیگرانند، نه رسولى که «اکرم» انسانهاست و نه آنکه از «کرامت» ذاتى خود (به سبب «فسق») تهى نشده است. مردى خواست تا بر دست رسول خداصلى الله علیه وآله بوسه زند پیامبر دست خود را کشید و فرمود: «این کارى است که عجمها با پادشاهان خود مىکنند و من شاه نیستم، من مردى از خودتان هستم». مردم در حکومت نبوى، محوریت داشتند.
رفاهطلبى، که در عناوین بعد از آن سخن خواهد رفت، منشأ محافظهکارى - بهعنوان دیگر آسیب حکومت دینى - است. طبقه مرفه به حفظ وضع موجود علاقهمند و عامل و محرک محافظهکارى یا واپسگرایى در ساختار اجتماعى است. ترک هر روش و راه و رسم پذیرفته شده زندگى با مخالفت این طبقه روبهرو مىشود. آنان با عبارتپردازىهاى مبالغهآمیز هر نوآورى و تغییر را موجب ایجاد آشوب در جامعه، واژگونى اخلاق و بر هم زدن نظم طبیعت معرفى مىکنند. اعمال طبقه مرفه، طبقات پایینتر جامعه را به محافظهکارى مىکشاند؛ زیرا امکانات مصرف و زیستن را بر آنها تنگ مىکند تا توانایى پذیرش راه و روش جدید را نداشته باشند. به این ترتیب، طبقه مرفه، از سه طریق براى جلوگیرى از توسعه فرهنگى بهره مىبرد: ایستایى کامل خود طبقه، از راه الگوى سرمشقى ضایع کردن تظاهرى (رقابت منزلتى) و محافظهکارى، و بهطور غیرمستقیم از طریق نظام توزیع نابرابر ثروت و معاش که تکیهگاه این نهاد است.(10) سخنان ابوسفیان بعد از پیروزى در جنگ اُحد مبنى بر اینکه هبل دوباره مقام خود را یافت و ارجمند شد و آنها عُزّى دارند، نوعى تبلیغ سنتها و رسوم پیشین بود که براى مقابله با اندیشه جدید و با هدف واپسگرایى صورت مىگرفت.
ثروت و دارایىهاى مادى، امنیت اشراف را در پى دارد و از دست دادن یا به خطر افتادن آن سبب احساس ناامنى و بىتابى مىشود. واکنش یهودیان بنىنضیر به قطع درختان خرما بهدست مسلمانان، از این نوع است. سخنان و اظهارنظرهاى یاران پیامبرصلى الله علیه وآله درباره بنىنضیر هنگام ترک مدینه و اندوه منافقان، نشاندهنده تأثیر زیاد آنها بر اهالى آنجاست. اشراف، معمولاً در شرایط سخت به تضعیف روحیه توده مردم، یادآورى گذشته و ایجاد رعب و وحشت مىپردازند. اشراف از پیماننامهها و صلحنامهها براى اعمال قدرت بهره مىبرند؛ و معمولاً مواد آنها براساس تأمین منافع و اهداف اشراف و کسب اعتبار بیشتر آنان تنظیم مىشود. در پیمان صلح حدیبیه که براساس ارزشهاى موردنظر قریش تنظیم شده بود، این امر کاملاً مشهود است، بهطورى که یاران پیامبرصلى الله علیه وآله به مواد صلحنامه اعتراض کردند. مفاد پیماننامه از این قرار است:
باسمک اللّهم، این پیمان صلحى است که محمد پسر عبداللَّه و سهیل بن عمرو بستهاند و صلح کردند که جنگ تا ده سال متوقف باشد، در آن مدت مردم در امان باشند و مزاحم یکدیگر نشوند، به یکدیگر خیانت نکنند، سرقت و غارتى انجام ندهند و کارى به یکدیگر نداشته باشند. هرکس که بخواهد به دین محمدصلى الله علیه وآله یا به آیین و پیمان قریش درآید، آزاد باشد. هر فردى از قریش که بدون اجازه ولى خود پیش محمد بیاید [ایشان باید] او را برگرداند [ولى] اگر کسى از یاران محمد به قریش پناهنده شود، [آنها] او را برنگردانند. محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهاى، جز همان مقدار که براى مسافر ضرورى است همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد.
در این صلحنامه، جایگزین کردن عبارت «باسمک اللّهم» به جاى «بسم اللَّه الرحمن الرَّحیم» نوعى واپسگرایى است که سهیل بر آن اصرار مىورزد و پیامبرصلى الله علیه وآله بهدلیل منافات نداشتن آن با آموزههاى اسلامى مىپذیرد و قرآن کریم، عمل رسول خداصلى الله علیه وآله را تأیید مىکند. بندهاى پایانى صلحنامه «محمد امسال برگردد و سال آینده همراه یاران خود بازگردد و فقط سه روز اقامت کند و هیچ اسلحهاى، جز همان مقدار که براى مسافر ضرورى است، همراه نیاورد و شمشیرها باید در غلاف باشد»، بیانگر بهرهگیرى قریش از موقعیت خویش به سبب وجود کعبه و وضع قوانین در جهت کسب منافع و بهدست آوردن اعتبار و احترام بیشتر است.
عمروعاص بعد از مشورت با نجاشى، پادشاه حبشه، که نسبت به او و سایر اشراف قریش، منزلت بالاترى داشت، به اسلام گروید. ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب درباره علت اسلام نیاوردن خود گفت: «چه کنم که من در میان مردمى به ظاهر خردمند و بلند اندیشه زندگى مىکرده و مىدیدم مردم گرانمایه در پناه عقل و اندیشه خود زندگى مىکنند و به هر راهى که مىرفتند، مىرفتم و چون اشخاص شریف و سالخورده از محمد کنارهگیرى کردند و خدایان خود را یارى دادند و به خاطر دین پدران خود خشم گرفتند، ما هم از ایشان پیروى کردیم». در این سخنان، ایستایى طبقه اشراف و محافظهکارى آنها در برخورد با دین محمدصلى الله علیه وآله و نیز پیروى کورکورانه سایر اعضا از روش اشراف طبقه بالاتر و مسنتر به وضوح دیده مىشود.
برخى اقدامات رسول خداصلى الله علیه وآله براى مقابله با محافظهکارى را مىتوان به شرح زیر برشمرد:
1. نفى سنن جاهلى و تنظیم قوانین بر مبناى برابرى. حضرت محمدصلى الله علیه وآله در آخرین حج خود دغدغههایشان را بیان کردند. ایشان با هوشمندى تمام، راههاى نفوذ روحیه اشرافى و راهکارهاى مورد توجه اشراف براى واپسگرایى و بازگشت به گذشته را شناسایى و گوشزد کردند و به مقابله با آن پرداختند. پیامبر اکرم تأکید مىکنند که جان و مال مسلمانان محترم و رباهاى جاهلیت ملغا است. پیامبر با معرفى کتاب اللَّه بهعنوان مرجع، از بازگشت به سنن جاهلى جلوگیرى مىکند و با بیان حقوق زنان، آنان را از منزلت نیابتى و بردگى ترقى مىدهند و با طرح برادرى مؤمنان و اینکه همه از نسل آدم و از خاکاند و گرامىترین شخص نزد خدا با تقواترین است، ارزشهاى منزلتى موردنظر اشراف، مانند شرافت خانوادگى، ثروت و توانمندى مالى را بىاساس مىدانند.
2. از بین بردن بتها، مسجد ضرار و کسانى که دعوت به محافظهکارى مىکردند.
3. دادن مال و منصب به اشراف تازه مسلمانى که پیروانى داشتند. بعد از اسلام آوردن ابوسفیان بن حرب، پیامبر فرمودند: هرکس وارد خانه ابوسفیان شود یا در خانه خود بماند در امان خواهد بود. آن حضرت به نمایندگان هوازن فرمودند: مالک بن عوف، سرور آنها، اگر مسلمان شود زن و اموالش را به او پس خواهد داد و صد شتر هم به او خواهد بخشید.
4. به مخاطره انداختن دارایىهاى اشرافى که به مقابله با مسلمانان مىپرداختند؛ زمانى که یهود بنىنضیر در حصارهاى خود بودند، پیامبر اسلام به دو نفر از یاران خود دستور دادند تا نخلهاى بنىنضیر را قطع کنند.
بىتفاوتى و سکوت مردم در مقابل اعمال حاکمان، از دیگر آسیبهاى حکومت اسلامى از دیدگاه سیره نبوى است. در نظام اسلامى، براى آحاد امت، حقى بهعنوان «نصیحت ائمه» وجود دارد، و همه براساس این حق مىتوانند آرا و نظرهاى خیرخواهانه خود را در مورد رهبران جامعه مطرح سازند و حتى مىتوانند او را مورد سؤال قرار دهند. مسئولیت حاکم اسلامى در برابر مردم، از بارزترین مشخصههاى حکومت اسلامى است. نصیحت ائمه مسلمانان هم حق براى مردم ایجاد مىکند و هم تکلیف؛ هم در حوزه انتقاد به حکام و هم در حوزه کنترل قدرت سیاسى. نصیحت ائمه مسلمانان، عاملى مهم در راستاى نفى استبداد سیاسى تلقى مىشود؛ زیرا حکمران هم در مقابل مردم و هم در مقابل خداوند مسئول است.(11)
امام صادقعلیه السلام فرمود: رسول خداصلى الله علیه وآله در منى براى مردم سخنرانى کرد و فرمود:
خدا خرم و شادان کند بندهاى را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانى که نشنیدهاند برساند،... سه چیز است که دل هیچ مسلمانى با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل براى خدا، خیرخواهى پیشوایان مسلمانان و همراه بودن با جماعت مسلمانان.(12)
پیامبر گرامىصلى الله علیه وآله دین را مساوى نصیحت و آنرا اعم از نصیحت ائمه مسلمانان معرفى کردند: «قال رسولاللَّهصلى الله علیه وآله الدین نصیحة، قیل: بمن یا رسولاللَّه؟ قال: للَّه و لرسوله ولکتابه و للائمة فى الدین ولجماعة المسلمین».(13)
آسیب دیگر براى دولت اسلامى، محدود شدن دین جهانشمول اسلام به یک سرزمین یا نژاد خاص است. براساس آیه شریفه «و ما ارسلناک إلا کافة للناس»، پیامبر به محض استقرار حکومت در مدینه، سفیران خویش را بهسوى پادشاهان کشورهاى مختلف و رؤساى قبایل ارسال کرد. در این راستا و در دفاع از انسانیت و تحقق عدالت و رهایى انسانها از گمراهىها است که جهاد بهعنون یک اصل مشروعیت مىیابد.
اسلام همواره حقوق شهروندان غیرمسلمان را همانند مسلمانان محترم شمرده و تکالیف ایشان را نیز مساوى مىداند. بىتوجهى به این مسئله آسیبى براى حکومت اسلامى تلقى مىشود. نبى اکرم براساس اصل مساوات در مسئولیتها حکومت مىکرد. آن حضرت در ابتداى ورود خود به مدینه ضمن انعقاد عهدنامهاى میان گروههاى اجتماعى مختلف موجود در مدینه، در بخش مربوط به گروههاى مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود: همه گروههاى مسلمان که به جنگ و جهاد مىروند به ترتیب و به تناوب وارد جنگ خواهند شد.
در جامعه اسلامى، غیرمسلمانان نیز مىتوانستند با شرایطى خاص به تابعیت آن درآیند. این نوع تابعیت که با قرارداد دوجانبه انجام مىگرفت در اصطلاح فقه اسلامى «ذمه» نامیده مىشد. بر این اساس یهودیان، مسیحیان و مجوسان مىتوانستند با دولت اسلامى معاهده ببندند تا در سراسر قلمرو حکومت اسلامى از آزادى، امنیت و حقوقى که برطبق قرارداد ذمه اختیار و امضا کرده بودند برخوردار گردند. مقصود اصلى از تشریع این پیمان، ایجاد محیطى امن و برقرارى همزیستى مسالمتآمیز میان فرقههاى مختلف مذهبى در داخل قلمرو حکومت اسلامى بود.
مهمترین آسیبى که در آخرین سخنان رسول خداصلى الله علیه وآله درخصوص آینده حکومت اسلامى نیز ترسیم مىشد، بحران جانشینى پیامبر بود. ایشان به شدت از مسئله رهبرى امت اسلامى پس از خود نگران بودند و مىفرمودند این امت 72 فرقه مىشود؛ که تنها یکى از آنها برحق خواهد بود. با توجه به جایگاه اهلبیتعلیهم السلام و توصیههاى فراوان پیامبرصلى الله علیه وآله در مورد جانشینى علىعلیه السلام انتخاب او امرى طبیعى مىنمود. از اینرو جریان مدافع پیروزى خلیفه، در آن مبارزه سیاسى، محتاج پشتوانه فکرى بسیار عمیقى بود. کس یا کسانى که مىخواستند در مقابله علىعلیه السلام بایستند و از دستیابى او به خلافت ممانعت کنند و جاى او را بگیرند، پس لازم بود نشانههاى صلاحیت او را بشناسند و معادلى براى معارضه با آن یا دلیلى براى نفى آن بیابند. امام علىعلیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام صاحب جایگاه ویژهاى در چشم و دل و منطق پیامبرصلى الله علیه وآله بودند و روایات بسیارى از پیامبر درباره شخصیت آنها بود. از اینرو مخالفان براى ایجاد بحران جانشینى به اقدامات گوناگونى دست زدند، از جمله: سیاست منع حدیث، جعل و اشاعه احادیث واحدى با جهتگیرىهاى خاص و دست زدن به معاملات سیاسى با لایههاى ذىنفوذ در جامعه آن عصر مانند خاندان ابوسفیان. این اقدامات از یکسو، زمینه را براى سلطه حزب حاکم فراهم آورد و انحصار رهبرى فکرى اهلبیتعلیهم السلام را در افکار عمومى خدشهدار نمود و از سوى دیگر راه را براى سلطه درازمدت کسانى فراهم آورد که در معاملات سیاسى به توسعه اقتدار فکرى خلفاى اولیه و موجه و معتبر معرفى کردن آنها به جامعه و تاریخ، اهتمام نموده و از این راه، جاى پاى خود را در جریانات سیاسى و کرسىهاى حکومتى پس از خلفا، پررنگ و مستحکم کردند.
آسیبشناسى اقتصادى
از آنجا که حوزه اقتصاد از حوزه سیاست جدا نیست، آسیبشناسى اقتصادى نیز بدون آسیبشناسى سیاسى نمىتواند معنا پیدا کند؛ بهطور مثال در عنوان قبل به نقش اشراف و ثروتمندان در سیاستهاى محافظه کارانه اشاره شد؛ به همین میزان، مىتوان از نقش ایشان در ناکارآمد کردن اقتصاد نیز سخن گفت طبقه مرفه در جوامع بشرى از افراد و طبقات تأثیرگذار جامعهاند که رفتار، گفتار و عقایدشان پیامدهاى زیادى بر سایر افراد جامعه، خصوصاً طبقات پایینتر دارد. مردم در طول تاریخ، غالباً به خواستههاى آنان عمل کرده و بر طبق روش آنها زندگى نموده و رهبرى ایشان را پذیرفتهاند. اشراف براى مطرح کردن خود و کسب اعتبار و جلب احترام دیگران، به حفظ و گسترش نظام منزلتى مىپردازند. عمل اشرافى که در نظام مبتنى بر تمایز اجتماعى رشدونمو مىکنند، داراى سه شاخص اصلى است: 1. تنآسایى (تن آسانى)؛ 2. مصرف تظاهرى (مصرف آشکار یا اسراف)؛ 3. محافظهکارى.(14)
پیامبران و مصلحان اجتماعى براى اعتلاى مقام انسان و پیشرفت و توسعه جامعه، با مرفهان به مبارزه پرداختهاند. مقابله با اشراف و اشرافىگرى، از دغدغههاى اصلى حضرت محمدصلى الله علیه وآله بود. آن حضرت براى مقابله با نظام منزلتى (تمایز ناعادلانه طبقاتى) که زمینهساز اعمال اشرافى بود و همچنین براى از بین بردن اعمال اشرافى، کارهاى بزرگى انجام داد. آن حضرتصلى الله علیه وآله منصبهاى بزرگى، چون امارت، ریاست، فرماندهى و سرپرستى امور اقتصادى را به اشراف و خویشاوندان ثروتمند خود و به کسانى که روحیات اشرافى و نگاه منزلتى داشتند، نداد؛ عباس عموى پیامبر و ربیعة بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پیامبر فرستادند تا آنها را متصدى صدقات فرماید، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت. عباس عموى پیامبرصلى الله علیه وآله از ایشان خواست که منصب کلیددارى و سقایت را به او وا گذارد. پیامبرصلى الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: «کارى را به شما وا مىگذارم که متحمل هزینهاى شوید نه اینکه از آن درآمد کسب کنید».(15) ترویج و توسعه کارهاى تولیدى و عمرانى، گسترش عدالت و توجه به مالکیت فردى و جمعى از دیگر راهکارهاى نبى گرامى اسلام در مبارزه با مترفین تلقى مىشود. پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در مقام حاکم جامعه اسلامى، به کارهاى تولیدى مىپرداخت.
شاید مهمترین آسیب اقتصادى که هر نظامى ممکن است با آن روبهرو شود، عدم رعایت اصل عدالت و مساوات باشد. عدالت اقتصادى نظام اسلامى براساس معیارهایى معین تضمین شده است؛ براى مثال، مىتوان به اصل مساوات در مالیاتهاى اسلامى یعنى زکات، خمس، صدقات و ... اشاره کرد. این مالیاتها از همه کسانى که درآمد و دارایشان از مرزى فراتر رود گرفته مىشود و به هیچ عنوان مسائل طبقاتى در آن راه ندارد. بدین ترتیب اسلام در اداى مالیات شرعى امتیازى میان پیروانش قائل نشده است و همه را در پرداخت حقوق واجب مساوى دانسته، همانطور که در پرداخت جزیه نیز میان اهل کتاب فرقى نگذاشته است. البته در این مالیاتها نه تنها وضع ناتوانان و نیازمندان بهطور کامل رعایت شده است و آنها از پرداخت معافند، بلکه بخش عمدهاى از این مالیاتها با هدف تکافل اجتماعى در جهت تأمین ناتوانان و نیازمندان اختصاص یافته است. این مالیاتها به گونهاى وضع شده که علاوه بر جلوگیرى از طغیان، تراکم و تمرکز ثروت، فقر و نادارى و بینوایى را ریشهکن و زمینه عدالت اجتماعى را فراهم سازد که امنیت و آسایش جامعه جز در پناه عدالت اقتصادى و اجتماعى میسر نمىشود و آن هنگام است که حقیقت دین ظهور یابد و همگان در سایه عدالت به صلاح رسند.
آسیبشناسى فرهنگى و اجتماعى
قرآن کریم در موارد متعدد به اهمیت و جایگاه عدالت اجتماعى اشاره کرده، و ظلم و تبعیض را مهمترین آسیب اجتماعى و فرهنگى دانسته است.(16) نبى گرامىصلى الله علیه وآله نیز مردم را همچون دانههاى شانه برابر دانستند. «الناس سواء کأسنان المشط».(17) عدالت اجتماعى در اندیشه دینى از چنان جایگاه ویژهاى برخوردار است که هیچ امر دیگرى با آن قابل مقایسه نیست. این عدالت برخاسته از عدلى کلى است که حاکم بر همه چیز است. عدل، به معناى قراردادن هر چیز در جاى خود، مبناى همه امور است. در حدیث نبوى آمده است: «بالعدل قامت السموات والارض؛ آسمانها و زمین به عدل برپاست». در نظام دین نه تنها همه چیز بر عدل استوار است، بلکه عدل مقیاس همه چیز است. در قرآن، از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت از آرمانهاى فردى گرفته تا هدفهاى اجتماعى، همه بر محور عدل استوار شده است.
از همینرو، پیامبر اعظمصلى الله علیه وآله در حجةالوداع در ضمن خطبه مشهور، سیره مساوات را نیز آموخت: مردم در اسلام برابرند. مردم به یک اندازه فرزند آدم و حوایند. عربى را بر عجمى و عجمى را بر عربى جز به تقواى الهى برترى نیست، آیا (این حقیقت را) رساندم؟ گفتند: آرى. گفت: خدایا گواه باش.(18) حضرت سپس فرمود: «لا تأتونى بانسابکم و اتونى باعمالکم، فاقول للناس هکذا و لکم هکذا؛ الاهل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد؛ نسبهاى خود را نزد من نیاورید بلکه عملهاى خود را آورید. به مردم همان را مىگویم که به شما مىگویم. آیا رسانیدم؟ گفتند: آرى. گفت: خدایا گواه باش». همچنین در حدیثى دیگر جامعه مؤمنان را به اعضاى بدن تشبیه کرد: «مثل المؤمنین فى توادهم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل جسد واحد».(19)
یکى دیگر از مصادیق بىعدالتى در حوزه اجتماعى، عدم مساوات در برابر قانون است. در سیره پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله همه مردمان - زمامدار و رعیت، توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه، از نظر قانون مساوى هستند و هیچیک را بر دیگرى مزیتى نیست. رسول خداصلى الله علیه وآله این مساوات را سخت پاس مىداشت و اجازه هیچگونه تخطى از آنرا به کسى نمىداد. زمانى، زنى از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله دستور داد که دستش قطع شود. عدهاى خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خداصلى الله علیه وآله بر یکسان بودن همه در برابر قانون تأکید کرد و فرمود: آنان که پیش از شما بودند تنها به سبب چنین تبعیضهایى هلاک شدند؛ زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا مىکردند و قدرتمندان را رها مىساختند.(20) آن حضرت مىفرمود: بنىاسرائیل تنها به این سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان اجرا مىکردند و بزرگان را معاف مىداشتند. همچنین زمانى که زنى از قبیله بنى مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامة بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند، پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم او را به شدت از این کارها پرهیز داد و فرمود: امتهاى پیش از شما به این علت هلاک شدند که حد (قانون) را درباره فرودست اجرا مىکردند و بزرگ را رها مىساختند؛ به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند که اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود، دست او را قطع مىکردم.
حکومت اسلام حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت تام دارد. همه افراد از رسول اکرمصلى الله علیه وآله گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند. همان قانونى که از طرف خداى تبارک و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اکرمصلى الله علیه وآله بیان شده است. حکم الهى براى رئیس و مرئوس متّبع است. رأى اشخاص حتى رأى رسول اکرمصلى الله علیه وآله در حکومت و قانون الهى هیچگونه دخالتى ندارد. همه تابع اراده الهى هستند. حتى پیامبر در واپسین ایام حیات خود و با حال بیمار، در مسجد حاضر شدند که مردى که مدعى بود حضرت در یکى از جنگها تازیانهاى بر او زده، قصاص کند، که آن مرد به جاى قصاص، بر بدن پیامبر بوسه زد.
از دیگر آسیبهاى اجتماعى از دیدگاه سیره نبوى، عدم رعایت حقوق دیگران، بالاخص مسلمانان، است. ایشان فرمودند: هر که صبح کند و به امور مسلمانان همت نگمارد از آنها نیست.(21)
پیامبر خداصلى الله علیه وآله همگان را به کسب دانش و آگاهى مىخواند و آنرا به صورت یک تکلیف دینى بیان مىفرمود. آموزش دین بهعنوان اساس کار تربیتى مسلمانان مطرح بود. ایمان باور مبتنى بر معرفت است. از همان ابتداى بعثت آموزش دین اساس حرکت دینى بود.
در عناوین قبل از خوى اشرافى گرى و تبعات اقتصادى آن بحث شد. در اینجا به آثار فرهنگى و اجتماعى آن مىپردازیم. در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله بهترین مکان براى فخرفروشى، خودنمایى و کسب افتخار، جبهههاى جنگ بود که از راه دادن هزینه جنگ، مبارزه و غنیمتجویى به دست مىآمد و در قالب سرودههاى حماسى، به مثابه سند افتخار قبیله و فرد افتخارآفرین، ماندگار مىشد. عرب جاهلى حسب و منزلت اجتماعى برآمده از ثروت و شرافت خانوادگى را نشانه اعتبار مىدانست.
براى مثال صفوان بنامیه در جنگ حنین مىگفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشى نزد من دوست داشتنىتر از ارباب هوازنى است.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله براى از بین بردن نگاه منزلتى و رقابت قبیلهاى اقداماتى از قبیل جایگزین کردن فرهنگ برادرى و اخوت دینى به جاى ارزشهاى منزلتى و قبیلهاى انجام داد. پیامبرصلى الله علیه وآله در سخنرانى پیش از جنگ اُحد فرمودند: «هر مؤمنى نسبت به مؤمنان دیگر، چون سر نسبت به پیکر است که چون به درد آید، همه بدن به درد مىآید». در حدیبیه وقتى هدایا بین مردم تقسیم شد پیامبر و همسرش امسلمه، همانند دیگران سهم بردند. در جامعهاى که غنیمتجویى ارزشآفرین بود، تقسیم غنیمتها بهطور مساوى و قرار دادن سهم براى کسانى که به دلیلهاى موجه در جنگ حضور نداشتند و برگرداندن اموال به ناحق گرفته شده به صاحبان آن، مىتوانست از اهمیت غنیمتجویى بکاهد؛ عمرو بن امیه، دو نفر از یهودیان بنىعامر را که پیامبر به آنها امان داده بود کشت و رسول خداصلى الله علیه وآله وسایل جنگى و لباسهاى آنها را همراه خونبهایشان فرستاد.
اقدام دیگر پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله در این زمینه، پاىبندى به پیمان بود. یکى از ویژگىهاى اشراف این است که هرگاه مقام و منزلت طرف قرارداد آنها پایینتر باشد یا آن پیمان، منافع آنها را در معرض خطر قرار دهد، آن پیمان را بهطور یکجانبه نقض کنند. پیامبرصلى الله علیه وآله براى از بین بردن این خصیصه، اینگونه عمل کرد. هنگامى که یهودیان و منافقان بعد از شکست مسلمانان در جنگ اُحد به تضعیف روحیه آنان پرداختند، عمر بن خطاب اجازه خواست آنها را بکشد، ولى رسول خداصلى الله علیه وآله نپذیرفت و فرمود: «یهودیان در ذمّه ما هستند و من ایشان را بیهوده نمىکشم. من از کشتن بیهوده کسانى که شهادت به یگانگى خدا و پیامبرى من مىدهند، نهى شدهام».
جایگزین کردن ارزشهاى معنوى به جاى ارزشهاى مادى، دیگر اقدام پیامبر در راستاى احیاى ارزشها بود. پیامبر اسیرانى که توانایى پرداخت فدیه نداشتند بدون دریافت فدیه آزاد مىکردند، از جمله آنها عبید بن عمرو بن علقمه، سائب بن عبید و ابوعزّه عمرو بن عبداللّه بن وهب بودند. پیامبرصلى الله علیه وآله اسیرانى که قرعه به ایشان تعلق گرفت در ازاى آزادى یکى از مسلمانان آزاد کردند مانند عمروبن ابوسفیان، از اسیران جنگ بدر که در ازاى آزادى سعد بن نعمان بن اکال آزاد شد، ولى از ثروتمندان فدیه خودشان و بستگانشان را گرفت؛ عباس عمومى پیامبر مجبور شد فدیه خود و پسران برادرش را بدهد.
توجه به توانایىهاى فردى و دیندارى در انتصابها به جاى طایفهگرایى و در نظر گرفتن مراتب منزلتى یا دارایى اشخاص، و کوشش در جهت فقرزدایى و کم کردن فاصله فقیر و غنى و دگرگون کردن معیارهاى ارزش انسانها، از این مطلب حکایت مىکرد که حضرت محمدصلى الله علیه وآله تقوا و علم را نشانه برترى مىدانست. در مقابل، روش طبقه مرفه حضور در جنگ و به دست آوردن غنیمت، دادن هزینه جنگ، داشتن منصبهایى، مانند: فرماندهى، سقایت، پردهدارى، رفادت، ریاست ندوه، انحصار تجارت، داشتن اسلحه جنگى و حصار و قلعههاى مستحکم بود.
دنیاطلبى، عامل حبط اعمال است. در روز قیامت گروهى را براى محاسبه مىآورند که اعمال نیک آنان مانند کوههاى تهامه بر روى هم انباشته است، اما فرمان مىرسد که به آتش برده شوند. صحابه گفتند: یا رسولاللّه آیا اینان نماز مىخواندند؟ فرمود: بلى، نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند و قسمتى از شب را در عبادت به سر مىبردند اما همین که چیزى از دنیا به آنها عرضه مىشد جهش مىکردند تا خود را به آن برسانند.(22)
بهطور خلاصه مىتوان گفت حضرت محمدصلى الله علیه وآله اسراف و تجملگرایى را امرى مذموم مىدانست و براى مقابله با آسیبهاى فرهنگى اقدامات زیر را انجام دادند:
1. ترویج سادهزیستى و نفى اسراف و تجملگرایى در گفتار و عمل. پیامبر به کسانى که لباسهاى مخصوص اشراف و ثروتمندان را مىپوشیدند تذکر مىداد. آن لباسها موجب تفاخر پوشنده آن و تحقیر سایرین مىشد. پوشیدن لباس کهنه و پاره نوعى اظهار حقارت و فقر بود. علاء بن حضرمى پیراهنى آستین بلند پوشیده بود، آستین پیراهن را به اندازه حدود انگشتهایش کوتاه کردند. یکى از یاران پیامبرصلى الله علیه وآله با وجود داشتن دو دست لباس نو، جامهاى کهنه و پاره به تن داشت. حضرت از او خواستند که لباس نوى خود را بپوشد و وقتى پوشید، فرمودند: آیا اینطور بهتر نیست؟ لباس رسول خدا بسیار ساده بود؛ پیامبرصلى الله علیه وآله لباس گرانقیمت خویش را به اسامة بن زید که جوان بود دادند و خودشان لباس ارزان قیمت پوشیدند.
3. مقابله با نمادهاى اشرافىگرى، چون هدیه و میهمانى دادن اشرافگونه. پیامبرصلى الله علیه وآله هدیه مشرکان را نمىپذیرفت و براى هیچ یک از پادشاهان و اشراف هم عصر خود هدیه نفرستاد. آن حضرت، در هیچ مرحلهاى از زندگانى خویش مهمانىهاى تجملى برگزار نکردند و در اینگونه مراسم نیز حضور نداشتند. پس از آنکه ابو براء عامر بن مالک بن جعفر براى آن حضرت دو اسب و دو ناقه هدیه آورد، پیامبر فرمود: من هدیه مشرک را نمىپذیرم.
3. پیامبرصلى الله علیه وآله، براى جلوگیرى از تشکیل طبقه اشراف جدید (نوآمدگان یا افراد نوکیسه) در جامعه اسلامى، به فقیران سفارش مىکردند که در مسیر اشراف قدم نگذارند؛ پیامبر هنگام آمادگى براى جنگ خیبر به ابوعبس بن جبر که فقیر بود و زاد و توشه راه و خرج خانوادهاش را نداشت، فرمود: «اى ابوعبس تو و دیگران یاران فقیرت اگر سلامت باشید و کمى زنده بمانید، مالتان زیاد خواهد شد و آنچه که براى اهل خود باقى مىگذارید فراوان شود، پول و بردههاى شما زیاد مىشود و این به سود شما نیست».
4. تغییر نگرش درباره زنان؛ در نگرش جاهلى، زن زندگى نیابتى داشت. رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم با بیان جایگاه واقعى زن و ارزش دادن به او، نگرشها را متحول کرد. حضور فعال همسران پیامبر، حضرت فاطمهعلیها السلام و زنان هم عصر او در فعالیتهاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دلیل این مدعاست.
5. توجه نکردن به مراتب منزلتى در معاشرتها، واگذارى منصبها، مجازاتها و سایر امور. وسایل و ابزار زندگى افراد سرشناس به دلیل گران قیمت بودن آنها و نیز تعلق داشتن به اشخاص برجسته، مورد توجه خاص دیگران است؛ براى نمونه، مىتوان به شتر ابوجهل اشاره کرد که به قول واقدى، شترى گزیده و مهرى بود که در جنگ بدر نصیب پیامبرصلى الله علیه وآله شد. قریش حاضر بود در مقابل آن، صد ناقه بپردازد، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت و عاقبت، آن شتر از طرف هفت نفر در حدیّبیه قربانى شد.
6. جلوگیرى از ساختن خانههاى مجلل. عباس عموى پیامبرصلى الله علیه وآله حجرهاى ساخت، رسولخداصلى الله علیه وآله به او فرمودند: آنرا ویران کن. عباس خواست معادل ارزش آنرا در راه خدا بدهد، اما پیامبرصلى الله علیه وآله تأکید کردند که آنرا ویران سازد.(23)
7. شکستن بتها و مبارزه با شرک، بتسازى و سنتها و آداب و رسوم جاهلى بتپرستان و تخریب مسجد ضرار که با نیت غیرالهى ساخته شده بود.
8. اهمیت دادن به نیت و محتواى عبادت و توسعه مصادیق عبادت. از نظر پیامبرصلى الله علیه وآله عبادت کردن فقط راز و نیاز در عبادتگاه نبود بلکه هر کارى که با نیت الهى براى انجام فرمان خداوند صورت گیرد، عبادت است. پیامبر در سخنرانى قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هرکس، چه مسلمان و چه کافر، اگر نیکى کند مزد او برعهده خداست که در این جهان یا آن جهان پرداخت خواهد شد».
9. توجه به معیارهاى معنوى، مانند نیکوکارى، کمک به همنوع، عدالت، پرداخت صدقه. پیامبرصلى الله علیه وآله درآمد غنیمتهاى بنىنضیر را، که به آن حضرت اختصاص داشت، بین خویشان خود تقسیم مىکردند و به هر کس که مصلحت بود لطف مىفرمودند. ایشان مصرف سالیانه جو و گندم خانواده خود و فرزندان عبدالمطلب را از نخلستانهاى بنىنضیر تأمین مىکردند و اضافه آن را صرف خرید اسلحه و اسب براى جنگ مىکردند. صدقات آن حضرت از همین محل و همچنین از اموالى که به او هبه کرده بودند، تأمین مىشد. رسول خدا هیچ سائل و فقیرى را محروم نمىکرد، ولى توانگران و کسانى که قدرت کسب داشتند، از خمس بهرهاى نداشتند.
در مجموع، مىتوان گفت سیاست پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله تابع اخلاق و سعادت بود. ایشان براى حکومت آسیبهایى در ابعاد مختلف شناسایى مىکند؛ به شکلى که عدم توجه به آنها موجب رکود و زوال حکومت اسلامى - همانند دیگر حکومتها - مىگردد. مهمترین آسیبهاى حکومت اسلامى را موارد زیر مىدانند: تفرعن، اشرافىگرى و اتراف، محافظهکارى و واپسگرایى، بحران جانشینى، بىعدالتى و عدم مساوات در ابعاد مختلف، رابطهگرایى، بىتوجهى به سرنوشت دیگر انسانها، تجمل و مصرفگرایى، فقر و فاصله طبقاتى و نقض حقوق شهروندان و از جمله حقوق اقلیتها.
پىنوشتها
1) پژوهشگر حوزوى و استادیار علوم سیاسى در دانشگاه مفید.
2) مىتوان آنرا معادل town - state دانست، تا با دولت - شهر یونان، یعنى city - state اشتباه نشود.
3) Empire - state.
4) ابوالاعلى مودودى، خلافیت و ملوکیت، ترجمه خلیل احمد حامدى (پاوه: انتشارات بیات، 1405 ق) ص 187 - 209.
5) نجف لکزایى، «پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله و شیوه گذر از جامعه جاهلى به جامعه اسلامى (بهسوى یک نظریه توسعه)، تاریخ اسلام، ش 1 (بهار 1379، ص 7.
6) آلعمران (3) آیه 159.
7) شورى (42)آیه 38.
8) عبدالحسین امینى، الغدیر، ج 8، ص 291.
9) محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج 6، ص 272.
10) ر . ک: فاطمه اروجلو، «حضرت محمدصلى الله علیه وآله و رویارویى با اشرافىگرى»، تاریخ اسلام، ش 22 (تابستان 1384).
11) ر . ک: محمد سروش محلاتى، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامى، ش 1.
12) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 149 (عن ابى عبداللهعلیه السلام: قال خطب رسولاللَّهصلى الله علیه وآله یوم منى فقال: نصراللَّه عبدا سمع مقالتى فوعاهاو بلغها من لم یسمعها... ثلاث لا یغل علیهن قلب عبد مسلم: اخلاص العمل للَّه والنصیحة لائمة المسلمین واللزوم لجماعتهم).
13) همان، ج 27، ص 67.
14) ر . ک: اروجلو، پیشین.
15) همان.
16) حدید (57) آیه 25: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط».
17) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 379.
18) تاریخ الیعقوبى، ج 3، ص 110: «الناس فىالاسلام سواء، الناس طف الصاع لادم و حواء، لافضل عربى على عجمى ولا عجمى على عربى الا بتقوىاللّه، الا هل بلغت؟ قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد».
19) علاءالدین هندى، کنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال، (بیروت: مؤسسةالرسالة، 1985 م) ج 1، ص 143 و 149، حدیث 694 و 695.
20) میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 18، ص 7: «انما هلک من کان قبلکم بمثل هذا، کانوا یقیمون الحدود على ضعفائهم و یترکون اقویائهم».
21) محمد بن محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 3، ص 293. «من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادى یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».
22) لئالى الاخبار، ص 465. «لیجیئن اقوام یومالقیمه و اعمالهم کجبال تهامه فیومر بهم الى النار قالوا یا رسولاللّه أمصلین؟ قال نعم یصلون و یصومون و یاخذون هنا من اللیل فاذا عرض لهم شىء منالدنیا وثبوا الیه».
23) ابن سعد، الطبقات الکبرى، (بیروت: دار بیروت، 1405 ق / 1985 م)، ج 4، ص 22.