نظریه سیاست خارجى در دولت نبوى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
گرچه درباره تقسیم عالم به دارالاسلام و دارالحرب مستند قرآنى وجود ندارد، با این همه به نظر مىرسد که پذیرش این تقسیم بندى، جهت دستیابى به الگویى براى تحلیل نظریه سیاست خارجى پیامبرصلى الله علیه وآله بلامانع باشد. از مجموع نصوصى که از پیامبر اسلام در باب روابط دولت اسلامى با مجموعه افراد، گروهها و واحدهاى سیاسى در دارالحرب به ما رسیده است، چنین برمىآید که پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله نگاهى بدبینانه به دارالحرب ندارد، فلسفه وجودى آن را بردگى و خدمت رسانى به مسلمانان نمىداند، خون و مال و آبروى آنها را مباح نمىانگارد و با دغدغهاى که براى نجات بشردارد، مىکوشد با ملاطفت، آنان را از دارالحرب خارج و با قراردادهاى هدنه و امان به دوستى و همزیستى با مسلمانان فراخواند. بنابراین، مىتوان گفتهها و سیره مبارک آن حضرت را به دو بخش کلى دارالاسلام یا دولت اسلامى و دارالحرب یا دولت کفر و شرک سامان داد سپس به ترسیم روابط دولت اسلامى پرداخت.متن
مقدمه
درخصوص سیاست خارجى دولت نبوى، آنچه مسلم است آن است که پیامبرصلى الله علیه وآله پس از تأسیس دولت در مدینه، به تنظیم روابط خود با سایر واحدهاى سیاسى آن روز پرداخت و اهداف، اصول و نظریه خاصى را دنبال مىکرد. متفکران اسلامى به ویژه فقها در بررسى سیاست خارجى دولت نبوى، عالَم را به دو بخش اصلى دارالاسلام و دارالحرب (یا دارالشرک و دارالکفر) تقسیم مىکنند و براساس آن به تحلیل مناسبات، علاقات و روابط دارالاسلام با دارالحرب مىپردازند. اما در هیچ آیهاى از قرآن، واژه دارالاسلام و دارالشرک نیامده و در روایات اسلامى نیز قاعدهاى براى شناسایى این دو محدوده، مطرح نشده است.(2) پارهاى از روایات تنها به یادآورى برخى از نمونههاى دارالشرک یا دارالحرب پرداختهاند.(3) به همین دلیل عدهاى معتقدند تفکر رومى در این تقسیم بندى دخیل بوده است. براساس حقوق رومى، مردم به هموطنان رومى و بیگانه تقسیم مىشدند که گروه اخیر همان ساکنان سرزمینهاى مجاور و نیز بیگانگانى بودند که عهدنامهاى با دولت روم امضا نکردند و دشمن بهحساب مىآمدند.(4) این بدین معنا بود که رومیان، جهان را به سه بخش تقسیم مىکردند: سرزمین رومى، سرزمین دشمنان و سرزمین هم پیمانان. براساس همین سامانه، یونانیان به غیر خودشان به دیده دشمنان مىنگریستند و آنان را بربر مىخواندند؛ دشمنانى که فلسفه وجودىشان خدمت و بردگى براى یونانیان بود. از اینرو بیگانه نزد آنان هیچ حرمت قانونى نداشت و جان و مالش مباح بود.(5)
با این همه، چه منشأ این تقسیم بندى را مبتنى بر نصوص دینى بدانیم و چه منبعث از حقوق رومى، آنچه مسلم است آنکه حدود و ثغور دولت نبوى را ایمان به اسلام مشخص مىکرد و مسلمانان اولیه، از منظر ایمانى مىکوشیدند به تنظیم روابط فردى و اجتماعى و سیاسى خود با دیگران بپردازند. از اینرو، گرچه دعوى بر سر مستندات دینى تقسیم جهان به دو دار، براى ما اهمیتى ثانوى دارد اما پذیرش و به کارگیرى آن، جهت بازتفسیر گفتهها و سیره مبارک پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله درباب سیاست خارجى دولت اسلامى، اهمیت زیادى دارد. از سیره نبى گرامىصلى الله علیه وآله درباب امور دیپلماتیک، روابط خارجى، مناسبات و علاقات دولت اسلامى با سایرین - که به دست ما رسیده - بهدست مىآید نگاه و نظریه اسلام درباره سایر دولتها و واحدهاى سیاسى مبتنى بر چند پایه مهم است:
1. تقسیم ایمانى جهان به دو بخش دارالحرب و دارالاسلام، به معناى عدم اعتقاد آن به جهانى با دولتهاى صاحب حاکمیت و نظام قانونى مستقل نیست؛(6)
2. هدف از این تقسیم بندى نه از بین بردن حرمت قانونى غیرمسلمانان بلکه برقرارى صلح و امنیت براى مسلمانان و توانا ساختن آنان براى اقامه احکام و شعایر دینى است؛(7)
3. جهاد و ستیز با اهالى دارالحرب، جنبه فرعى دارد و اسلام مىکوشد تا با انعقاد پیمانهاى امان و صلح، اهالى دارالحرب را از آن دار، خارج و به دارالعهد که روابطى مسالمتآمیز با دارالاسلام دارد، رهنمون نماید.
برآیند چنین نگاهى به دولتها و واحدهاى سیاسى و مستقل دیگر، تدوین و پىگیرى سیاستى در عرصه روابط دولت مدینه است که مىتوان آن را امتداد فرموده خداوند دانست که: «بزرگوار آن پاکْ خداوند است که قرآن را بر بنده خاصّ خود نازل فرمود تا با اندرزهاى وى، جهانیان را متذکّر و خداترس گرداند».(8) بدین ترتیب سیاست خارجى دولت نبوى همانند رسالتش خصلتى دعوت گرایانه توأم با احترام به حقوق بندگان خداوند دارد و قصدى بر تحمیل سلطه دولت دینى بر آنها ندارد.
قبل از بررسى سیاست خارجى دولت نبوى، بیان دو نکته اهمیت دارد: نخست آنکه روابط دولت اسلامى تنها در تعاملش با دارالحرب محدود نمىگردد، بلکه ممکن است با دولت و منطقهاى در درون دارالاسلام - به عنوان اهلالذمه، اهل ردّ و... - چنین روابطى برقرار کند. گستردگى سرزمینى دولت اسلامى در صدر اسلام، مستلزم پذیرش واحدهاى سیاسى مستقل در درون دارالاسلام بود و سیاست خارجى دولت اسلامى در دارالخلافه شامل چنین روابطى نیز مىشد.
دوم آنکه بر دارالاسلام، صلح و امنیت حکمفرماست و همه ساکنان آن داراى مصونیتهاى مالى و جانىاند. اهل دارالاسلام بودن، منحصر در مسلمان بودن نیست بلکه ذمّى نیز با پرداخت جزیه جزو اهالى دارالاسلام مىشود و سفیر، تاجر و گردشگر از اهالى دارالحرب با داشتن اماننامه (گذرنامه و روادید) از اهالى دارالاسلام به حساب مىآیند و مصونیت آنها همانند مسلمان بر دولت اسلامى ضرورت شرعى دارد. بدین ترتیب، نخست باید بنا به سیره نبوىصلى الله علیه وآله، اهالى دارالاسلام و دارالحرب، معیّن و سپس مناسبات و علاقات دولت اسلامى با اهالى و واحدهاى مستقل در درون دارالاسلام و دارالحرب مورد بررسى قرار گیرد. نکته اخیر برخلاف تصور رایج از سیاست خارجى دولت اسلامى است که تنها آن را در نسبت بین دو دار مىبیند و از علاقات آن در درون دارالاسلام غفلت مىکند.
بدین ترتیب اهالى دارالاسلام عبارتند از: مسلمانان، بغات و شورشیان، مرتدین از اسلام، مستأمنون یا امانیافتهگان، و اهل ذمّه.
اهالى دارالحرب نیز عبارتند از: مشرکان و اهل کتاب.
1. دارالاسلام، هویت و اعضاى آن
دارالاسلام به سرزمینى گفته مىشود که بیشتر مردم آن، مسلمانند و در انجام دادن امور دینى خود و برپاداشتن شعایر دینى از آزادى عمل و امنیت جانى و مالى برخوردارند و در جنبههاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعه نفوذى چشمگیر دارند و دارالکفر سرزمینى است که همه یا بعضى از شرطهاى یاد شده را ندارد.(9) در دارالاسلام روابط و مناسبات دولت اسلامى با اهل الذمّه و مستأمنون نیز همانند روابطش با مسلمانان است و ملزم است همانند مسلمانان از آنان محافظت و حراست کند.
1. مسلمانان
مسلمانان نخستین اعضاى دارالاسلامند که دولت اسلامى موظف است از مال، خون و آبروى آنها محافظت و در میان آنان به اجراى حدود الهى بپردازد. پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله در تعریف مسلمانى مىفرماید:
الاسلام ان تشهد أن لا اله الا اللَّه و ان محمد رسول اللَّه و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم الرمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا.(10)
در این روایت، تمکین به واجبات و محرمات شرعى، مهمترین ملاک مسلمان بودن است. از اینرو مسلمان به صرف گفتن شهادتین و تمکین به قوانین دین، صاحب مصونیتهاى جدید از سوى دولت اسلامى مىشود و بر دولت اسلامى است که از او محافظت کند. حقوق و مصونیتهاى چنین عضوى، معیار تسرّى اینگونه مصونیتها به اعضاى جدید دارالاسلام است.
2. بغات یا شورشیان
بغى در لغت به معناى فساد و ظلم است و در اصطلاح به گروهى اطلاق مىشود که علیه حاکم اسلامى مىشورند. اگر علت شورش این گروه بناحق و بر باطل باشد آنان را باید به ضرب شمشیر ساکت کرد.(11) حاکم اسلامى لازم است قبل از تنبیه، آنان را به حق دعوت و شبهات احتمالى آنها را برطرف سازد و پیش از آن حتى حق ندارد به حقوق شهروندى آنان تعرّض کند و آنان مصونیت دارند. به همین دلیل حضرت علىعلیه السلام خطاب به خوارج فرمود: شما سه حق بر ما دارید: مانع رفت و آمد شما به مسجد نخواهیم شد، سهم شما را از بیتالمال قطع نخواهیم کرد و ابتدا با شما به جنگ نخواهیم پرداخت.(12) بنابراین شورشیان در دارالاسلام همانند سایر مسلمانان داراى حقوقى شرعى و قانونىاند و دولت نمىتواند به صرف شورش عدهاى، آنها را اذیت و از حقوقشان محروم سازد. معیار دستور به قتل شورشیان براساس روایات، عدم پذیرش حق، اصرار بر باطل و آغاز نبرد مسلحانه از سوى آنان است.
3. مرتدین از اسلام
مرتدین ممکن است فرد، گروه یا یک واحد مستقل سیاسى در درون خلافت بزرگ اسلامى باشند. ارتداد به معناى خروج از دین اسلام است. در صورتى که فرد عاقل، بالغ و هوشیار و مختار، بهصورت زبانى یا عملى، کارى انجام دهد که نشان برگشت او از دین اسلام باشد مرتد به حساب مىآید. درباره حکم شرعى مرتد، بسیارى از فقهاى اهل سنت با استناد به روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله که فرمود: «من بدل دینه فاقتلوه»(13) حکم آن را کشتن مىدانند؛ در حالى که پارهاى دیگر از فقهاى شیعه و اهل سنت، قتل را مجازات ارتداد به حساب نمىآورند. که اکنون در مقام بحث از آن نیستیم.
4. اهل ذمّه
اهل ذمّه همان پیروان یکى از ادیان مسیحى، یهودى و نیز زرتشتاند که پس از تسلیم شدن در برابر حکومت اسلام و انعقاد عهد یا اماننامهاى با پرداخت نوعى مالیات به نام جزیه، در مناطق تحت حکومت اسلامى زندگى مىکنند. البته در مورد اهل کتاب بودن پیروان زرتشت اختلافنظر است. برخى با استناد به روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله که فرمود: «سنوابهم سنة اهل الکتاب»(14) با آنان به مثابه اهل کتاب رفتار مىکنند. دلیل قرآنى جزیه آیه 29 سوره توبه است. به روایت شیعه و سنى پیامبرصلى الله علیه وآله به فرماندهان جنگ و دستجات نظامى سفارش مىفرمود که پیش از درگیرى، آنان را به اسلام دعوت کنند، چنانچه نپذیرفتند به پرداخت جزیه دعوت کنند واگر نپذیرفتند درگیر شوند.(15) اما اینکه اهل کتابى که اکنون در کشورهاى اسلامى زندگى مىکنند ذمّىاند یا خیر، برخى معتقدند اینان یا معاهدند یا مستأمن و اهل ذمه شناخته نمىشوند.(16)
5. مستأمنون
آخرین گروه از اعضاى دارالاسلام، افراد یا گروهى از دارالحرباند که طبق امان نامهاى در دارالاسلام حضور دارند و دولت اسلامى موظّف است همانند مسلمانان از آنها محافظت کند.
مستأمن کسى است که از مسلمان یا مقامى در دولت اسلامى طلب امان مىکند. قرارداد امان، نوعى تعهّد حمایتى در روابط خارجى دولت اسلامى با بیگانگان است.(17) این قرارداد به منظور ایجاد امنیت جانى و مالىِ فرد مستأمن (مثل سفیر، تاجر و گردشگر) توسط دولت اسلامى در دارالاسلام تشریع شده است. خداوند در آیه ششم از سوره توبه به پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست به آنان پناه بده، تا کلام خدا را بشنوند پس از آن او را به مأمنش برسان». علاوه بر آن در روایات آمده است که ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر پیامبرصلى الله علیه وآله، که مشرک بود و در مکه مانده بود، در سفرى تجارتى، با عدهاى از سربازان پیامبرصلى الله علیه وآله روبهرو شد و سپس به منزل زینب پناه برد و از وى امان طلبید و پیامبرصلى الله علیه وآله نیز از عمل او حمایت کرد.(18) در روایت دیگر از پیامبرصلى الله علیه وآله آمده است که حضرت فرمود:
و ایما رجل من اقصاکم اوادناکم، و من احراراکم او عبیدکم، اعطى رجلاً منهم اماناً اواشار الیه بیده، فاقبل الیه باشارته فله الامان حتى یسمع کلام اللَّه فان قبل فاخوکم فى الدین و ان ابى فردوا الى مأمنه.
بر این اساس اگر بردهاى از مسلمانان، به اشاره هم به کسى امان دهد امانش پذیرفته مىشود؛ از اینرو حتى ضرورت ندارد که امان دهنده، حاکم اسلامى یا مقامى از مسئولان رسمى دولت اسلامى باشد. به همین دلیل زن نیز مىتواند امان دهد، همچنانکه در روایت زینب آمد.
علاوه بر این موارد، سفرا و تجّار نیز مىتوانند از طریق عقدالامان، مصونیتهاى دارالاسلام را بهدست آورند. درباره سفیران، روایاتِ گران قدرى از نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده است، از جمله پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لا یقتل الرُسل و لا الرُهن؛ یعنى فرستادگان و گروگانها کشته نمىشوند».(19) در روایت دیگر مىخوانیم: «مضت السنة (على) ان لا تقتل الرُسل؛ یعنى سنت بر این جارى است که رسولان و پیام آوران نباید کشته شوند».(20)
مهمتر از آن، داستان رسولان مسیلمه نزد پیامبرصلى الله علیه وآله است. مسیلمه که دعوى نبوت کرده بود طى نامهاى به پیامبرصلى الله علیه وآله نوشت: «از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا، سلام علیک، من در این کار (رسالت) با تو شریک شدهام. نصف زمین براى من و نصف زمین براى قریش. ولى قریش قوم متجاوزى است». آنگاه نامهاش را دو نفر به حضرت دادند. حضرت فرمود: شما چه مىگویید؟ گفتند: ما نیز همین را مىگوییم. حضرت فرمود: «لولا ان الرسل لا تقتل لضربت عناقکما؛(21) به خدا سوگند، اگر کشتن فرستادگان جایز بود، شما را گردن مىزدم».
برخى از فقهاى اهل سنت با استناد به عموم ادلّه مستأمن، شغل تجارت در دارالاسلام را نوعى مصونیت براى تاجران کافر دانستهاند. حتى مالکى و حنبلى، صرفِ تجارت را نوعى امان دانسته و احراز مصونیت او را منوط به اذن حاکم اسلام نمىدانند.(22)
در پایان این بخش، ذکر چند نکته لازم است:
1. مدت امان مىتواند موقت یا طولانى باشد، تعیین مقدار وقت امان بسته به مصلحتى است که حاکم اسلامى درمىیابد. وقت امان نه مقیّد است به سماع کلام خداوند(23) [حتى یسمع کلام اللَّه در آیه جواز امان] و نه مقیّد است به چهار ماه.(24)
2. تمام آنچه گفته شد مربوط به امان خاص بود. در شریعت اسلامى نوع دیگرى از امان وجود دارد که به آن امان عام یا هدنه، موادعه و معاهده بین دولت اسلامى با دارالحرب مىگویند. این نوع معاهده، مصالحه بر ترک مخاصمه و جنگ بین دو دار است. مستند دینى آن نیز پیمان پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله با سهیل بن عمرو به مدت ده سال در صلح حدیبیّه است. علاوه بر این، آیاتى نیز خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله وجود دارد که چنین معاهده مهمى با دارالحرب را سفارش مىکند:
«وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّه اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ».(25)
«إِلاّ الَّذینَ عاهَدْتُّم مِّنَ الْمُشرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهروا عَلَیْکُمْ احداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ اِن اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ».(26)
3. البته در مورد ماهیت عقد امان میان فقهاى شیعه و سنى اختلاف نظر است، فقهاى حنفى امان را جایز مىدانند و معتقدند حاکم اسلامى در صورت مصلحت مىتواند آن را نقض کند. فقهاى شیعه و زیدیه آن را از عقود لازم دانسته و از طرف مسلمانان غیر قابل نقض مىدانند.(27)
4. براساس سیره رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله مستأمنون بهویژه سفیران (رسولان) داراى احترام و مصونیتهاى متعددىاند، از اینرو مستأمنون از مصونیت شخصى کامل برخوردارند و تحت هیچ شرایطى نباید زندانى یا کشته شوند، حتى اگر فرستادهاى مرتکب جرم شود. از جمله این مصونیتها مىتوان به آزادى مستأمنون جهت برپایى مراسم مذهبى و انجام دادن شعایر دینى اشاره کرد. به نقل ابن هشام پیامبر به هیأت نمایندگى مسیحیان نجران، اجازه داد که حتى در مسجدالنّبى آیین مذهبى خود را برپا دارند. آنان صورت خود را به سوى شرق برگردانده و نیایش بهجاى آوردند. مورّخان اسلامى آن را حادثهاى عجیب ذکر کردهاند.(28)
در سال نهم هجرى که به علت عزیمت فرستادگان خارجى به مدینه به عامالوفود شهرت یافت، پیامبرصلى الله علیه وآله هم هیأتهاى نمایندگى (وفود) را در مسجد - در جایى که ستون سفیران (اسطوانةالوفود) مىنامید - به حضور مىپذیرفت. خود و صحابه براى استقبال از آنان، لباسهاى خوب بر تن مىکردند و براى یاد دادن آداب محلى براى نمایندگان خارجى بلال حبشى یا خلد بن سعید را به عنوان امین تشریفات مىگماشت. میهمانان را در منازل مغیرة بن شعبه و رملة بنت حارث انصارى بهعنوان دارالضیّافه، اسکان مىداد و معمولاً از سفیر یا هیأت فرستاده شده، ورقى مىگرفت و خود به عنوان رئیس دولت مدینه با آنان به زبان عربى سخن مىگفت. نامههاى ارسالى را مهر مىزد و همواره به سفرا هدایایى به رسم یادبود تقدیم مىکرد(29) و تنها به صورت مقابله به مثل، دستور به توقیف نمایندهاى مىکرد. چنانکه مشرکان قریش، زمانى که عثمان، نماینده حضرتصلى الله علیه وآله را دستگیر کردند، حضرت نیز در مقابل، به دستگیرى نماینده آنان سهیل بن عمرو اقدام فرمود.(30)
2. دارالحرب، هویت و اعضاى آن
مراد از دارالحرب، دارى است که مسلمانان بر آن سلطه ندارند و احکام اسلامى نیز در آنجا جریان ندارد.(31) با این همه، دولت اسلامى مىکوشد با آن، روابطى صلحآمیز برقرار کند. ساکنان این دار همان کسانى هستند که اسلام از سرِ میل آنان را به پذیرش اسلام دعوت مىکند. گر چه برخى در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب به استناد پارهاى از آیات همچون «قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةُ کَمَا یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمو أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ»،(32) از یک منازعه و ستیز دایمى دفاع کردهاند و این آیه را ناسخ آیه شریفه: «لا اکراه فى الدین»(33) دانستهاند؛ با این همه بسیارى از مفسران، مفاد آیه قبلى را جایى مىدانند که مشرکان عهد و پیمان خود را شکسته باشند. علاوه بر این در سیره رسول اسلام نیز آمده است که حضرت به فرماندهان سپاهش فرمود:
و اذا لقیت عدوک من المشرکین فادعهم الى ثلاث خصال... ادعهم الى الاسلام فان اجابوا فاقبل منهم و کف عنهم... فان ابوا فسلهم الجزیة.
از این رو، دولت اسلامى همواره مىکوشد تا با برقرارى روابط مسالمتآمیز، زمینههاى دعوت آنان را به اسلام فراهم کند. در ذیل به بررسى پارهاى از مسایل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب مىپردازیم:
1. دولت اسلامى مىتواند از برخى از کشورهاى مشرک و اهل کتاب در جنگ طلب مساعدت کند، زیرا پیامبرصلى الله علیه وآله در غزوه حنین در سال هشتم هجرى از صفوان بن امیّه که از مشرکان بود درخواست کمک کرد.(34) البته برخى به استناد حدیثى از عایشه که گفت: «خرج رسول اللَّه قبل بدر فلما کان بحرة الوبر ادرکه رجل قدکان یذکره منه جرأة و نجدة ففرح اصحاب رسول اللَّه حین راوه فلما ادرکه قال لرسول اللَّهصلى الله علیه وآله جئت لا تبعک و اصیب معک قال له رسول اللَّهصلى الله علیه وآله تؤمن باللَّه و رسوله؟ قال لا، قال فارجع لن استعین بمشرک»(35) گفتهاند: پیامبرصلى الله علیه وآله در جنگ بدر مساعدت مشرکى را نپذیرفت، که البته احتمال دارد پیامبرصلى الله علیه وآله از خیانت احتمالىاش در هراس بوده و مساعدت او را رد کرده است.
2. دولت اسلامى به تمام پیمانها و معاهداتى که با واحدهاى سیاسى دارالحرب منعقد مىکند باید پایبند بماند. علاوه بر آیات مبارکه «یَا ایُّهَا الَّذینَ ءامَنُو أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(36) و «وَأَوْفُوا بِعَهدِاللَّهِ إِذا عَاهَدتُمْ»(37) و «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ أنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئولاً»،(38) حدیث مشهور نبوىصلى الله علیه وآله نیز به طور عام دلالت مىنماید که: «المؤمنون عند شروطهم». از اینرو دولت اسلامى به هر نوع قراردادى که از نظر لغت مصداق شرط، عقد و عهد باشد باید عمل کند و حقّ به هم زدن آن را ندارد. حتى در روایات دیگرى نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله فرمود: «من قتل معا هداً لم یرح راحة الجنة؛ کسىکه معاهد یا همپیمانى را بکشد بوى بهشت را استشمام نمىکند». این دو دسته از آیات و روایات دلالت مىکنند که اولاً وفاى به عهد لازم است و ثانیاً ستم بر کسىکه هنوز در پیمان با شماست حرام است.
3. معاهده یا موادعه با اهالى دارالحرب مشروعیت دینى دارد. مبناى روایى آن نیز انعقاد معاهده بین پیامبر گرامى اسلام با سهیل بن عمرو جهت متارکه ده ساله جنگ در صلح حدیبیه است. با این همه، فقهاى اسلام تأکید مىکنند که عاقد معاهده باید امام یا نایب امام باشد، زیرا اوست که به جاى جهاد تشخیص مىدهد که با کفار و مشرکان، پیمان ترک منازعه منعقد کند، به ویژه آنکه اگر خود مشرکان مطالبه صلح کنند بنا به آیه شریفه «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»(39) باید با آنها صلح کرد. حتى برخى از فقهاى اهل سنت مثل ابوحنیفه و اوزاعى پرداخت مقدارى مال و پول به کفار را جهت تعمیق صلح جایز دانستهاند. به ویژه در شرایط ضعف مسلمانان که ضرورت دارد به هر نحوى که ممکن است مسلمانان از شرّ کافران درامان بمانند. از اینرو در برقرارى صلح و بستن پیمان با مشرکان همواره وجود مصلحتى الزامى است و مصلحتى بالاتر از آرامش و سکون جهانیان و دعوت آنان به حق وجود ندارد.
سخن پایانى
برخلاف نظر برخى از شرقشناسان که اصل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب را جنگ پنداشته و گسترش اسلام را در سایه شمشیر دانستهاند این مقاله مىکوشد تا با بررسى نظریه سیاست خارجى دولت پیامبرصلى الله علیه وآله در چهارچوب همان روابط دارالاسلام و دارالحرب، اسلام را از هر نوع خشونت و جنگ پیراسته کند. آنچه از مجموع سنت و سیره نبىّ گرامى اسلامصلى الله علیه وآله به دست مىآید آن است که نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله نگاه رحمتآلود به جهان دارد و همواره مىکوشد حتى با مشرکان روابطى صمیمى برقرار کند. احترام از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله همواره یک طرفه آغاز مىشود و جهت مقابله به انتظارِ عکسالعمل طرف مقابل را مىماند. به همین دلیل او مىکوشد تا کفّار و مشرکان را از دار ساختگى دارالحرب خارج و آنان در دارالعهد سکنا دهد.
پى نوشتها
1) عضو هیأت علمى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
2) علىاکبر کلانترى، «دارالاسلام و دارالکفر و آثار ویژه آن دو»، مجله فقه، ش 10، ص 36.
3) مثلاً بکیر بن اعین از ابى جعفرعلیه السلام نقل مىکند: «قال: کان امیرالمؤمنین علیه السلام، اذا نفى احداً من اهل الاسلام نفاه الى اقرب بلد من اهل الشرک الى الاسلام فنظر فى ذلک، فکانت الدیلم اقرب اهل الشرک الى الاسلام». محمد بن حسن حر عاملى، وسائلالشیعه، ج 18، ابواب حدالمحارب، باب 18، ح 6.
4) عبدالنعم بدراوى، القانون الرومانى، ص 198.
5) حامد سلطان، القانون الدولى، ص 369.
6) این برخلاف دیدگاه مجید خدورى در اسلام و الحرب فى الشریعة الاسلامیه است.
7) عقیل سعید، «قراردادهاى بین المللى در اسلام»، مجله معرفت، ش 43، ص 100.
8) فرقان (25) آیه 1.
9) علىاکبر کلانترى، پیشین، ص 33 - 115.
10) بخش کوچکى از روایت مفصّلى است که صحیح مسلم آن را نقل کرده است: صحیح مسلم، ج 1، ص 22. و ر . ک: همان، ج 2، ص 136 و 137.
11) همان، ص 137.
12) المغنى، ج 8، ص 108.
13) صحیح بخارى، ج 4، ص 196.
14) امام مالک الموطاً، الزکاة - جزیة اهل الکتاب و المجوس، ج 1، ص 207.
15) محمدحسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام (تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1392 ق)، ج 21، ص 227 - 228.
16) آیة الله سید على خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، (دارالوسیله)، ج 1، ص 304، سؤال 1076؛ میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة فى اجوبة الاستفتائات، (دفتر نشر برگزیده، 1416 ق)، ص 555، سؤال 1538؛ میرزا حسن بجنوردى، القواعد الفقهیه، (قم: موسسه اسماعیلیان، 1410 ق)، ج 5، ص 153.
17) عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 46.
18) جواهر الاخبار للصعدى، ج 6، ص 452 و ر . ک: البخارى، الادب، ج 4، ص 75.
19) محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 11، ص 90.
20) سنن بیهقى، ج 9، ص 212.
21) سنن ابى داود، ج 2، ص 76.
22) عباس شومان، العلاقات الدولیه فى الشریعة السلامیة (قاهره: الدارالثقافیه للنشر)، ص 78.
23) همان، ص 82.
24) المغنى، ج 8، ص 400.
25) انفال (8) آیه 61.
26) توبه (9) آیه 4.
27) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 47.
28) ابن هشام، سیره رسولاللَّه، ص 402 و ر . ک: سلوک بین المللى دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق محقق داماد، ص 173.
29) عبدالقادر سلامه، قواعد السلوک الدبلوماسى فى الاسلام، (قاهره: دارالنهضة العربیه، 1997 م)، ص 38 - 42.
30) ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 46.
31) عباس شومان، پیشین، ص 51.
32) توبه (10) آیه 36.
33) بقره (2) آیه 256.
34) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 86.
35) المغنى، ج 8، ص 414.
36) مائده (5) آیه 1.
37) نحل (16) آیه 91.
38) اسراء (17) آیه 34.
39) انفال (8) آیه 61.
درخصوص سیاست خارجى دولت نبوى، آنچه مسلم است آن است که پیامبرصلى الله علیه وآله پس از تأسیس دولت در مدینه، به تنظیم روابط خود با سایر واحدهاى سیاسى آن روز پرداخت و اهداف، اصول و نظریه خاصى را دنبال مىکرد. متفکران اسلامى به ویژه فقها در بررسى سیاست خارجى دولت نبوى، عالَم را به دو بخش اصلى دارالاسلام و دارالحرب (یا دارالشرک و دارالکفر) تقسیم مىکنند و براساس آن به تحلیل مناسبات، علاقات و روابط دارالاسلام با دارالحرب مىپردازند. اما در هیچ آیهاى از قرآن، واژه دارالاسلام و دارالشرک نیامده و در روایات اسلامى نیز قاعدهاى براى شناسایى این دو محدوده، مطرح نشده است.(2) پارهاى از روایات تنها به یادآورى برخى از نمونههاى دارالشرک یا دارالحرب پرداختهاند.(3) به همین دلیل عدهاى معتقدند تفکر رومى در این تقسیم بندى دخیل بوده است. براساس حقوق رومى، مردم به هموطنان رومى و بیگانه تقسیم مىشدند که گروه اخیر همان ساکنان سرزمینهاى مجاور و نیز بیگانگانى بودند که عهدنامهاى با دولت روم امضا نکردند و دشمن بهحساب مىآمدند.(4) این بدین معنا بود که رومیان، جهان را به سه بخش تقسیم مىکردند: سرزمین رومى، سرزمین دشمنان و سرزمین هم پیمانان. براساس همین سامانه، یونانیان به غیر خودشان به دیده دشمنان مىنگریستند و آنان را بربر مىخواندند؛ دشمنانى که فلسفه وجودىشان خدمت و بردگى براى یونانیان بود. از اینرو بیگانه نزد آنان هیچ حرمت قانونى نداشت و جان و مالش مباح بود.(5)
با این همه، چه منشأ این تقسیم بندى را مبتنى بر نصوص دینى بدانیم و چه منبعث از حقوق رومى، آنچه مسلم است آنکه حدود و ثغور دولت نبوى را ایمان به اسلام مشخص مىکرد و مسلمانان اولیه، از منظر ایمانى مىکوشیدند به تنظیم روابط فردى و اجتماعى و سیاسى خود با دیگران بپردازند. از اینرو، گرچه دعوى بر سر مستندات دینى تقسیم جهان به دو دار، براى ما اهمیتى ثانوى دارد اما پذیرش و به کارگیرى آن، جهت بازتفسیر گفتهها و سیره مبارک پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله درباب سیاست خارجى دولت اسلامى، اهمیت زیادى دارد. از سیره نبى گرامىصلى الله علیه وآله درباب امور دیپلماتیک، روابط خارجى، مناسبات و علاقات دولت اسلامى با سایرین - که به دست ما رسیده - بهدست مىآید نگاه و نظریه اسلام درباره سایر دولتها و واحدهاى سیاسى مبتنى بر چند پایه مهم است:
1. تقسیم ایمانى جهان به دو بخش دارالحرب و دارالاسلام، به معناى عدم اعتقاد آن به جهانى با دولتهاى صاحب حاکمیت و نظام قانونى مستقل نیست؛(6)
2. هدف از این تقسیم بندى نه از بین بردن حرمت قانونى غیرمسلمانان بلکه برقرارى صلح و امنیت براى مسلمانان و توانا ساختن آنان براى اقامه احکام و شعایر دینى است؛(7)
3. جهاد و ستیز با اهالى دارالحرب، جنبه فرعى دارد و اسلام مىکوشد تا با انعقاد پیمانهاى امان و صلح، اهالى دارالحرب را از آن دار، خارج و به دارالعهد که روابطى مسالمتآمیز با دارالاسلام دارد، رهنمون نماید.
برآیند چنین نگاهى به دولتها و واحدهاى سیاسى و مستقل دیگر، تدوین و پىگیرى سیاستى در عرصه روابط دولت مدینه است که مىتوان آن را امتداد فرموده خداوند دانست که: «بزرگوار آن پاکْ خداوند است که قرآن را بر بنده خاصّ خود نازل فرمود تا با اندرزهاى وى، جهانیان را متذکّر و خداترس گرداند».(8) بدین ترتیب سیاست خارجى دولت نبوى همانند رسالتش خصلتى دعوت گرایانه توأم با احترام به حقوق بندگان خداوند دارد و قصدى بر تحمیل سلطه دولت دینى بر آنها ندارد.
قبل از بررسى سیاست خارجى دولت نبوى، بیان دو نکته اهمیت دارد: نخست آنکه روابط دولت اسلامى تنها در تعاملش با دارالحرب محدود نمىگردد، بلکه ممکن است با دولت و منطقهاى در درون دارالاسلام - به عنوان اهلالذمه، اهل ردّ و... - چنین روابطى برقرار کند. گستردگى سرزمینى دولت اسلامى در صدر اسلام، مستلزم پذیرش واحدهاى سیاسى مستقل در درون دارالاسلام بود و سیاست خارجى دولت اسلامى در دارالخلافه شامل چنین روابطى نیز مىشد.
دوم آنکه بر دارالاسلام، صلح و امنیت حکمفرماست و همه ساکنان آن داراى مصونیتهاى مالى و جانىاند. اهل دارالاسلام بودن، منحصر در مسلمان بودن نیست بلکه ذمّى نیز با پرداخت جزیه جزو اهالى دارالاسلام مىشود و سفیر، تاجر و گردشگر از اهالى دارالحرب با داشتن اماننامه (گذرنامه و روادید) از اهالى دارالاسلام به حساب مىآیند و مصونیت آنها همانند مسلمان بر دولت اسلامى ضرورت شرعى دارد. بدین ترتیب، نخست باید بنا به سیره نبوىصلى الله علیه وآله، اهالى دارالاسلام و دارالحرب، معیّن و سپس مناسبات و علاقات دولت اسلامى با اهالى و واحدهاى مستقل در درون دارالاسلام و دارالحرب مورد بررسى قرار گیرد. نکته اخیر برخلاف تصور رایج از سیاست خارجى دولت اسلامى است که تنها آن را در نسبت بین دو دار مىبیند و از علاقات آن در درون دارالاسلام غفلت مىکند.
بدین ترتیب اهالى دارالاسلام عبارتند از: مسلمانان، بغات و شورشیان، مرتدین از اسلام، مستأمنون یا امانیافتهگان، و اهل ذمّه.
اهالى دارالحرب نیز عبارتند از: مشرکان و اهل کتاب.
1. دارالاسلام، هویت و اعضاى آن
دارالاسلام به سرزمینى گفته مىشود که بیشتر مردم آن، مسلمانند و در انجام دادن امور دینى خود و برپاداشتن شعایر دینى از آزادى عمل و امنیت جانى و مالى برخوردارند و در جنبههاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى جامعه نفوذى چشمگیر دارند و دارالکفر سرزمینى است که همه یا بعضى از شرطهاى یاد شده را ندارد.(9) در دارالاسلام روابط و مناسبات دولت اسلامى با اهل الذمّه و مستأمنون نیز همانند روابطش با مسلمانان است و ملزم است همانند مسلمانان از آنان محافظت و حراست کند.
1. مسلمانان
مسلمانان نخستین اعضاى دارالاسلامند که دولت اسلامى موظف است از مال، خون و آبروى آنها محافظت و در میان آنان به اجراى حدود الهى بپردازد. پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله در تعریف مسلمانى مىفرماید:
الاسلام ان تشهد أن لا اله الا اللَّه و ان محمد رسول اللَّه و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم الرمضان و تحج البیت ان استطعت الیه سبیلا.(10)
در این روایت، تمکین به واجبات و محرمات شرعى، مهمترین ملاک مسلمان بودن است. از اینرو مسلمان به صرف گفتن شهادتین و تمکین به قوانین دین، صاحب مصونیتهاى جدید از سوى دولت اسلامى مىشود و بر دولت اسلامى است که از او محافظت کند. حقوق و مصونیتهاى چنین عضوى، معیار تسرّى اینگونه مصونیتها به اعضاى جدید دارالاسلام است.
2. بغات یا شورشیان
بغى در لغت به معناى فساد و ظلم است و در اصطلاح به گروهى اطلاق مىشود که علیه حاکم اسلامى مىشورند. اگر علت شورش این گروه بناحق و بر باطل باشد آنان را باید به ضرب شمشیر ساکت کرد.(11) حاکم اسلامى لازم است قبل از تنبیه، آنان را به حق دعوت و شبهات احتمالى آنها را برطرف سازد و پیش از آن حتى حق ندارد به حقوق شهروندى آنان تعرّض کند و آنان مصونیت دارند. به همین دلیل حضرت علىعلیه السلام خطاب به خوارج فرمود: شما سه حق بر ما دارید: مانع رفت و آمد شما به مسجد نخواهیم شد، سهم شما را از بیتالمال قطع نخواهیم کرد و ابتدا با شما به جنگ نخواهیم پرداخت.(12) بنابراین شورشیان در دارالاسلام همانند سایر مسلمانان داراى حقوقى شرعى و قانونىاند و دولت نمىتواند به صرف شورش عدهاى، آنها را اذیت و از حقوقشان محروم سازد. معیار دستور به قتل شورشیان براساس روایات، عدم پذیرش حق، اصرار بر باطل و آغاز نبرد مسلحانه از سوى آنان است.
3. مرتدین از اسلام
مرتدین ممکن است فرد، گروه یا یک واحد مستقل سیاسى در درون خلافت بزرگ اسلامى باشند. ارتداد به معناى خروج از دین اسلام است. در صورتى که فرد عاقل، بالغ و هوشیار و مختار، بهصورت زبانى یا عملى، کارى انجام دهد که نشان برگشت او از دین اسلام باشد مرتد به حساب مىآید. درباره حکم شرعى مرتد، بسیارى از فقهاى اهل سنت با استناد به روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله که فرمود: «من بدل دینه فاقتلوه»(13) حکم آن را کشتن مىدانند؛ در حالى که پارهاى دیگر از فقهاى شیعه و اهل سنت، قتل را مجازات ارتداد به حساب نمىآورند. که اکنون در مقام بحث از آن نیستیم.
4. اهل ذمّه
اهل ذمّه همان پیروان یکى از ادیان مسیحى، یهودى و نیز زرتشتاند که پس از تسلیم شدن در برابر حکومت اسلام و انعقاد عهد یا اماننامهاى با پرداخت نوعى مالیات به نام جزیه، در مناطق تحت حکومت اسلامى زندگى مىکنند. البته در مورد اهل کتاب بودن پیروان زرتشت اختلافنظر است. برخى با استناد به روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله که فرمود: «سنوابهم سنة اهل الکتاب»(14) با آنان به مثابه اهل کتاب رفتار مىکنند. دلیل قرآنى جزیه آیه 29 سوره توبه است. به روایت شیعه و سنى پیامبرصلى الله علیه وآله به فرماندهان جنگ و دستجات نظامى سفارش مىفرمود که پیش از درگیرى، آنان را به اسلام دعوت کنند، چنانچه نپذیرفتند به پرداخت جزیه دعوت کنند واگر نپذیرفتند درگیر شوند.(15) اما اینکه اهل کتابى که اکنون در کشورهاى اسلامى زندگى مىکنند ذمّىاند یا خیر، برخى معتقدند اینان یا معاهدند یا مستأمن و اهل ذمه شناخته نمىشوند.(16)
5. مستأمنون
آخرین گروه از اعضاى دارالاسلام، افراد یا گروهى از دارالحرباند که طبق امان نامهاى در دارالاسلام حضور دارند و دولت اسلامى موظّف است همانند مسلمانان از آنها محافظت کند.
مستأمن کسى است که از مسلمان یا مقامى در دولت اسلامى طلب امان مىکند. قرارداد امان، نوعى تعهّد حمایتى در روابط خارجى دولت اسلامى با بیگانگان است.(17) این قرارداد به منظور ایجاد امنیت جانى و مالىِ فرد مستأمن (مثل سفیر، تاجر و گردشگر) توسط دولت اسلامى در دارالاسلام تشریع شده است. خداوند در آیه ششم از سوره توبه به پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست به آنان پناه بده، تا کلام خدا را بشنوند پس از آن او را به مأمنش برسان». علاوه بر آن در روایات آمده است که ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر پیامبرصلى الله علیه وآله، که مشرک بود و در مکه مانده بود، در سفرى تجارتى، با عدهاى از سربازان پیامبرصلى الله علیه وآله روبهرو شد و سپس به منزل زینب پناه برد و از وى امان طلبید و پیامبرصلى الله علیه وآله نیز از عمل او حمایت کرد.(18) در روایت دیگر از پیامبرصلى الله علیه وآله آمده است که حضرت فرمود:
و ایما رجل من اقصاکم اوادناکم، و من احراراکم او عبیدکم، اعطى رجلاً منهم اماناً اواشار الیه بیده، فاقبل الیه باشارته فله الامان حتى یسمع کلام اللَّه فان قبل فاخوکم فى الدین و ان ابى فردوا الى مأمنه.
بر این اساس اگر بردهاى از مسلمانان، به اشاره هم به کسى امان دهد امانش پذیرفته مىشود؛ از اینرو حتى ضرورت ندارد که امان دهنده، حاکم اسلامى یا مقامى از مسئولان رسمى دولت اسلامى باشد. به همین دلیل زن نیز مىتواند امان دهد، همچنانکه در روایت زینب آمد.
علاوه بر این موارد، سفرا و تجّار نیز مىتوانند از طریق عقدالامان، مصونیتهاى دارالاسلام را بهدست آورند. درباره سفیران، روایاتِ گران قدرى از نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده است، از جمله پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: «لا یقتل الرُسل و لا الرُهن؛ یعنى فرستادگان و گروگانها کشته نمىشوند».(19) در روایت دیگر مىخوانیم: «مضت السنة (على) ان لا تقتل الرُسل؛ یعنى سنت بر این جارى است که رسولان و پیام آوران نباید کشته شوند».(20)
مهمتر از آن، داستان رسولان مسیلمه نزد پیامبرصلى الله علیه وآله است. مسیلمه که دعوى نبوت کرده بود طى نامهاى به پیامبرصلى الله علیه وآله نوشت: «از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا، سلام علیک، من در این کار (رسالت) با تو شریک شدهام. نصف زمین براى من و نصف زمین براى قریش. ولى قریش قوم متجاوزى است». آنگاه نامهاش را دو نفر به حضرت دادند. حضرت فرمود: شما چه مىگویید؟ گفتند: ما نیز همین را مىگوییم. حضرت فرمود: «لولا ان الرسل لا تقتل لضربت عناقکما؛(21) به خدا سوگند، اگر کشتن فرستادگان جایز بود، شما را گردن مىزدم».
برخى از فقهاى اهل سنت با استناد به عموم ادلّه مستأمن، شغل تجارت در دارالاسلام را نوعى مصونیت براى تاجران کافر دانستهاند. حتى مالکى و حنبلى، صرفِ تجارت را نوعى امان دانسته و احراز مصونیت او را منوط به اذن حاکم اسلام نمىدانند.(22)
در پایان این بخش، ذکر چند نکته لازم است:
1. مدت امان مىتواند موقت یا طولانى باشد، تعیین مقدار وقت امان بسته به مصلحتى است که حاکم اسلامى درمىیابد. وقت امان نه مقیّد است به سماع کلام خداوند(23) [حتى یسمع کلام اللَّه در آیه جواز امان] و نه مقیّد است به چهار ماه.(24)
2. تمام آنچه گفته شد مربوط به امان خاص بود. در شریعت اسلامى نوع دیگرى از امان وجود دارد که به آن امان عام یا هدنه، موادعه و معاهده بین دولت اسلامى با دارالحرب مىگویند. این نوع معاهده، مصالحه بر ترک مخاصمه و جنگ بین دو دار است. مستند دینى آن نیز پیمان پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله با سهیل بن عمرو به مدت ده سال در صلح حدیبیّه است. علاوه بر این، آیاتى نیز خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله وجود دارد که چنین معاهده مهمى با دارالحرب را سفارش مىکند:
«وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّه اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ».(25)
«إِلاّ الَّذینَ عاهَدْتُّم مِّنَ الْمُشرِکینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهروا عَلَیْکُمْ احداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ اِن اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ».(26)
3. البته در مورد ماهیت عقد امان میان فقهاى شیعه و سنى اختلاف نظر است، فقهاى حنفى امان را جایز مىدانند و معتقدند حاکم اسلامى در صورت مصلحت مىتواند آن را نقض کند. فقهاى شیعه و زیدیه آن را از عقود لازم دانسته و از طرف مسلمانان غیر قابل نقض مىدانند.(27)
4. براساس سیره رسول گرامى اسلامصلى الله علیه وآله مستأمنون بهویژه سفیران (رسولان) داراى احترام و مصونیتهاى متعددىاند، از اینرو مستأمنون از مصونیت شخصى کامل برخوردارند و تحت هیچ شرایطى نباید زندانى یا کشته شوند، حتى اگر فرستادهاى مرتکب جرم شود. از جمله این مصونیتها مىتوان به آزادى مستأمنون جهت برپایى مراسم مذهبى و انجام دادن شعایر دینى اشاره کرد. به نقل ابن هشام پیامبر به هیأت نمایندگى مسیحیان نجران، اجازه داد که حتى در مسجدالنّبى آیین مذهبى خود را برپا دارند. آنان صورت خود را به سوى شرق برگردانده و نیایش بهجاى آوردند. مورّخان اسلامى آن را حادثهاى عجیب ذکر کردهاند.(28)
در سال نهم هجرى که به علت عزیمت فرستادگان خارجى به مدینه به عامالوفود شهرت یافت، پیامبرصلى الله علیه وآله هم هیأتهاى نمایندگى (وفود) را در مسجد - در جایى که ستون سفیران (اسطوانةالوفود) مىنامید - به حضور مىپذیرفت. خود و صحابه براى استقبال از آنان، لباسهاى خوب بر تن مىکردند و براى یاد دادن آداب محلى براى نمایندگان خارجى بلال حبشى یا خلد بن سعید را به عنوان امین تشریفات مىگماشت. میهمانان را در منازل مغیرة بن شعبه و رملة بنت حارث انصارى بهعنوان دارالضیّافه، اسکان مىداد و معمولاً از سفیر یا هیأت فرستاده شده، ورقى مىگرفت و خود به عنوان رئیس دولت مدینه با آنان به زبان عربى سخن مىگفت. نامههاى ارسالى را مهر مىزد و همواره به سفرا هدایایى به رسم یادبود تقدیم مىکرد(29) و تنها به صورت مقابله به مثل، دستور به توقیف نمایندهاى مىکرد. چنانکه مشرکان قریش، زمانى که عثمان، نماینده حضرتصلى الله علیه وآله را دستگیر کردند، حضرت نیز در مقابل، به دستگیرى نماینده آنان سهیل بن عمرو اقدام فرمود.(30)
2. دارالحرب، هویت و اعضاى آن
مراد از دارالحرب، دارى است که مسلمانان بر آن سلطه ندارند و احکام اسلامى نیز در آنجا جریان ندارد.(31) با این همه، دولت اسلامى مىکوشد با آن، روابطى صلحآمیز برقرار کند. ساکنان این دار همان کسانى هستند که اسلام از سرِ میل آنان را به پذیرش اسلام دعوت مىکند. گر چه برخى در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب به استناد پارهاى از آیات همچون «قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةُ کَمَا یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمو أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ»،(32) از یک منازعه و ستیز دایمى دفاع کردهاند و این آیه را ناسخ آیه شریفه: «لا اکراه فى الدین»(33) دانستهاند؛ با این همه بسیارى از مفسران، مفاد آیه قبلى را جایى مىدانند که مشرکان عهد و پیمان خود را شکسته باشند. علاوه بر این در سیره رسول اسلام نیز آمده است که حضرت به فرماندهان سپاهش فرمود:
و اذا لقیت عدوک من المشرکین فادعهم الى ثلاث خصال... ادعهم الى الاسلام فان اجابوا فاقبل منهم و کف عنهم... فان ابوا فسلهم الجزیة.
از این رو، دولت اسلامى همواره مىکوشد تا با برقرارى روابط مسالمتآمیز، زمینههاى دعوت آنان را به اسلام فراهم کند. در ذیل به بررسى پارهاى از مسایل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب مىپردازیم:
1. دولت اسلامى مىتواند از برخى از کشورهاى مشرک و اهل کتاب در جنگ طلب مساعدت کند، زیرا پیامبرصلى الله علیه وآله در غزوه حنین در سال هشتم هجرى از صفوان بن امیّه که از مشرکان بود درخواست کمک کرد.(34) البته برخى به استناد حدیثى از عایشه که گفت: «خرج رسول اللَّه قبل بدر فلما کان بحرة الوبر ادرکه رجل قدکان یذکره منه جرأة و نجدة ففرح اصحاب رسول اللَّه حین راوه فلما ادرکه قال لرسول اللَّهصلى الله علیه وآله جئت لا تبعک و اصیب معک قال له رسول اللَّهصلى الله علیه وآله تؤمن باللَّه و رسوله؟ قال لا، قال فارجع لن استعین بمشرک»(35) گفتهاند: پیامبرصلى الله علیه وآله در جنگ بدر مساعدت مشرکى را نپذیرفت، که البته احتمال دارد پیامبرصلى الله علیه وآله از خیانت احتمالىاش در هراس بوده و مساعدت او را رد کرده است.
2. دولت اسلامى به تمام پیمانها و معاهداتى که با واحدهاى سیاسى دارالحرب منعقد مىکند باید پایبند بماند. علاوه بر آیات مبارکه «یَا ایُّهَا الَّذینَ ءامَنُو أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(36) و «وَأَوْفُوا بِعَهدِاللَّهِ إِذا عَاهَدتُمْ»(37) و «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ أنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئولاً»،(38) حدیث مشهور نبوىصلى الله علیه وآله نیز به طور عام دلالت مىنماید که: «المؤمنون عند شروطهم». از اینرو دولت اسلامى به هر نوع قراردادى که از نظر لغت مصداق شرط، عقد و عهد باشد باید عمل کند و حقّ به هم زدن آن را ندارد. حتى در روایات دیگرى نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله فرمود: «من قتل معا هداً لم یرح راحة الجنة؛ کسىکه معاهد یا همپیمانى را بکشد بوى بهشت را استشمام نمىکند». این دو دسته از آیات و روایات دلالت مىکنند که اولاً وفاى به عهد لازم است و ثانیاً ستم بر کسىکه هنوز در پیمان با شماست حرام است.
3. معاهده یا موادعه با اهالى دارالحرب مشروعیت دینى دارد. مبناى روایى آن نیز انعقاد معاهده بین پیامبر گرامى اسلام با سهیل بن عمرو جهت متارکه ده ساله جنگ در صلح حدیبیه است. با این همه، فقهاى اسلام تأکید مىکنند که عاقد معاهده باید امام یا نایب امام باشد، زیرا اوست که به جاى جهاد تشخیص مىدهد که با کفار و مشرکان، پیمان ترک منازعه منعقد کند، به ویژه آنکه اگر خود مشرکان مطالبه صلح کنند بنا به آیه شریفه «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»(39) باید با آنها صلح کرد. حتى برخى از فقهاى اهل سنت مثل ابوحنیفه و اوزاعى پرداخت مقدارى مال و پول به کفار را جهت تعمیق صلح جایز دانستهاند. به ویژه در شرایط ضعف مسلمانان که ضرورت دارد به هر نحوى که ممکن است مسلمانان از شرّ کافران درامان بمانند. از اینرو در برقرارى صلح و بستن پیمان با مشرکان همواره وجود مصلحتى الزامى است و مصلحتى بالاتر از آرامش و سکون جهانیان و دعوت آنان به حق وجود ندارد.
سخن پایانى
برخلاف نظر برخى از شرقشناسان که اصل در روابط بین دارالاسلام و دارالحرب را جنگ پنداشته و گسترش اسلام را در سایه شمشیر دانستهاند این مقاله مىکوشد تا با بررسى نظریه سیاست خارجى دولت پیامبرصلى الله علیه وآله در چهارچوب همان روابط دارالاسلام و دارالحرب، اسلام را از هر نوع خشونت و جنگ پیراسته کند. آنچه از مجموع سنت و سیره نبىّ گرامى اسلامصلى الله علیه وآله به دست مىآید آن است که نبىّ اسلامصلى الله علیه وآله نگاه رحمتآلود به جهان دارد و همواره مىکوشد حتى با مشرکان روابطى صمیمى برقرار کند. احترام از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله همواره یک طرفه آغاز مىشود و جهت مقابله به انتظارِ عکسالعمل طرف مقابل را مىماند. به همین دلیل او مىکوشد تا کفّار و مشرکان را از دار ساختگى دارالحرب خارج و آنان در دارالعهد سکنا دهد.
پى نوشتها
1) عضو هیأت علمى پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسى.
2) علىاکبر کلانترى، «دارالاسلام و دارالکفر و آثار ویژه آن دو»، مجله فقه، ش 10، ص 36.
3) مثلاً بکیر بن اعین از ابى جعفرعلیه السلام نقل مىکند: «قال: کان امیرالمؤمنین علیه السلام، اذا نفى احداً من اهل الاسلام نفاه الى اقرب بلد من اهل الشرک الى الاسلام فنظر فى ذلک، فکانت الدیلم اقرب اهل الشرک الى الاسلام». محمد بن حسن حر عاملى، وسائلالشیعه، ج 18، ابواب حدالمحارب، باب 18، ح 6.
4) عبدالنعم بدراوى، القانون الرومانى، ص 198.
5) حامد سلطان، القانون الدولى، ص 369.
6) این برخلاف دیدگاه مجید خدورى در اسلام و الحرب فى الشریعة الاسلامیه است.
7) عقیل سعید، «قراردادهاى بین المللى در اسلام»، مجله معرفت، ش 43، ص 100.
8) فرقان (25) آیه 1.
9) علىاکبر کلانترى، پیشین، ص 33 - 115.
10) بخش کوچکى از روایت مفصّلى است که صحیح مسلم آن را نقل کرده است: صحیح مسلم، ج 1، ص 22. و ر . ک: همان، ج 2، ص 136 و 137.
11) همان، ص 137.
12) المغنى، ج 8، ص 108.
13) صحیح بخارى، ج 4، ص 196.
14) امام مالک الموطاً، الزکاة - جزیة اهل الکتاب و المجوس، ج 1، ص 207.
15) محمدحسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام (تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1392 ق)، ج 21، ص 227 - 228.
16) آیة الله سید على خامنهاى، اجوبة الاستفتائات، (دارالوسیله)، ج 1، ص 304، سؤال 1076؛ میرزا جواد تبریزى، صراط النجاة فى اجوبة الاستفتائات، (دفتر نشر برگزیده، 1416 ق)، ص 555، سؤال 1538؛ میرزا حسن بجنوردى، القواعد الفقهیه، (قم: موسسه اسماعیلیان، 1410 ق)، ج 5، ص 153.
17) عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، (تهران: امیرکبیر، 1366)، ص 46.
18) جواهر الاخبار للصعدى، ج 6، ص 452 و ر . ک: البخارى، الادب، ج 4، ص 75.
19) محمد بن حسن حر عاملى، پیشین، ج 11، ص 90.
20) سنن بیهقى، ج 9، ص 212.
21) سنن ابى داود، ج 2، ص 76.
22) عباس شومان، العلاقات الدولیه فى الشریعة السلامیة (قاهره: الدارالثقافیه للنشر)، ص 78.
23) همان، ص 82.
24) المغنى، ج 8، ص 400.
25) انفال (8) آیه 61.
26) توبه (9) آیه 4.
27) عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 47.
28) ابن هشام، سیره رسولاللَّه، ص 402 و ر . ک: سلوک بین المللى دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق محقق داماد، ص 173.
29) عبدالقادر سلامه، قواعد السلوک الدبلوماسى فى الاسلام، (قاهره: دارالنهضة العربیه، 1997 م)، ص 38 - 42.
30) ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 46.
31) عباس شومان، پیشین، ص 51.
32) توبه (10) آیه 36.
33) بقره (2) آیه 256.
34) ابن هشام، پیشین، ج 4، ص 86.
35) المغنى، ج 8، ص 414.
36) مائده (5) آیه 1.
37) نحل (16) آیه 91.
38) اسراء (17) آیه 34.
39) انفال (8) آیه 61.