جنگ و صلح از دیدگاه قرآن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
پرسش اصلى مقاله حاضر این است که آیا قرآن کریم، در روابط خارجى دولت اسلامى با غیرمسلمانان، اصل را بر جنگ (اصالة الجهاد) مىگذارد یا بر همزیستى مسالمتآمیز (اصالة الصلح)؟ این مقاله ضمن اشاره به نظریهپردازان به طرح دو نظریه و نقد دلایل آنها پرداخته است. در اینباره سه گزاره «جهاد اسلامى فقط جهاد دفاعى است»، «قیود جهاد ابتدایى مانع تحقق گسترده آن مىشود» و «جهاد ابتدایى اختصاص به زمان تأسیس دولت اسلامى داشته است» مورد بررسى و تحلیل مستقل قرار گرفته است. نویسنده در نهایت موضعى میانه اتخاذ کرده و اصالت را متعلق به دعوت مؤثّر در جهت گسترش توحید دانسته است (اصالة الدعوة).متن
قرآن کریم پاسخهاى خود را به سئوالات فراروى نظریههاى اجتماعى و سیاسى در مجموعهاى از آیات به ظاهر متفرق ارائه کرده است. تفسیر موضوعى قرآن کریم در دوران معاصر به کشف این پاسخها و تبیین نظریههاى قرآنى در عرصههاى مختلف اعتقادى و اجتماعى مىپردازد. یکى از این سئوالات که در عرصه علوم و مکاتب سیاسى مطرح شده است درباره روابط دولت اسلامى با دولتهاى غیر اسلامى است.
سؤالى که در این زمینه مطرح است آن است که اصل اولیه در روابط دولت اسلامى با دولتهاى غیر اسلامى بر جنگ است یا صلح. در این جا دو نظریه عمده وجود دارد.
نظریه اول: اصل رابطه بر جنگ است
غالب فقهاى متقدم بر این عقیده بودهاند و با استفاده از آیات قرآنى زمینه صلح بین دولت اسلامى و کفار را برنمىتافتند.
شیخ طوسى مىنویسد:
هر کس که مخالف اسلام است، از سایر کفار، واجب است که با آنان جهاد و کارزار شود ولى آنان دو قسمت هستند، قسمتى که تنها از آنان داخل شدن در اسلام پذیرفته مىشود وگرنه خود کشته مىشوند و زنان و فرزندانشان اسیر و اموال آنان نیز مصادره مىشود، اینان همه کفار هستند مگر یهود و نصارا و مجوس، گروه دیگر آنان که درباره آنان [بقاء بر دین و.. ]پرداخت جزیه نیز پذیرفته مىشود، که این سه گروه یاد شده هستند.(2)
ابن تیمیه نیز مىنویسد:
هنگامى که اصل قتال مشروع، جهاد است و مقصود آن است که دین تماماً از آن خدا باشد و کلمه خداوند برتر گردد، پس هر که منع کند به اتفاق مسلمین کشته مىشود، پس اگر کسى نه اهل جنگ است و نه اهل مخالفت از گسترش دعوت اسلام، مثل زنان و کودکان، راهب و پیرمرد، کور و... چنین افرادى به نظر عموم علما کشته نمىشوند مگر آن که با قول و فعل خود کارزار کند، البته بعضى از علما کُشتن همه آنان را - به جز زنان و فرزندانشان - به مجرد کفر مباح مىدانند، ولى نظر اول صحیحتر است؛ چرا که قتال با کسى است که در هنگام اظهار دین خدا با ما به مقاتله برخیزد.(3)
البته ابن تیمیه به فرض خاصى اشاره مىکند و آن این که افرادى نه اهل جنگ هستند و نه اهل مخالفت از رسیدن صداى اسلام به مردم. این فرض در نظر ایشان افراد محدودى دارد و حکم قتال و جزیه و... نیز ندارد. فرضى که در دنیاى کنونى شاید فرض غالب باشد. دکتر عبدالکریم زیدان نیز از کسانى است که به صراحت اصل اولى جنگ را تبیین کرده است. وى مىنویسد:
دولتهاى غیر اسلامى، که احکام و عقاید اسلام را نپذیرفتهاند، از دیدگاه دولت اسلامى باطلاند و استحقاق باقى ماندن ندارند چرا که باطل منکر و فساد است و منکر باید زایل شود و بناء جدید اسلامى و با حاکمان مسلمان پیدا کند، علامت خضوع به قانون اسلام پرداخت جزیه است، اگر اسلام و جزیه را نپذیرفت دولت اسلامى با آن به جنگ مىپردازد تا داخل دار الاسلام شود. معناى این مطلب آن است که اصل علاقه دولت اسلامى با دیگران رابطه جنگ است نه صلح.(4)
این دیدگاه در میان نویسندگان معاصر نیز طرفداران زیادى دارد(5) و بعضى از معاصرین آن را نظریه مشهور فقها دانستهاند.(6) دلایل این دیدگاه را مىتوان اطلاق آیات کریمه در مقاتله با کفار و مشرکین دانست. به بعضى از این آیات اشاره مىشود:
«قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»(7)؛
با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدین به دین حق نمىگردند، کارزار کنید، تا به دست خود جزیه دهند.
این آیه به صراحت قتال با اهل کتاب را مىرساند تا این که مسلمان شوند یا جزیه دهند. البته درباره مفهوم «صاغرون» اختلاف است. ابن کثیر آن را جزیه دادن مىداند، در حالى که آنان ذلیلون، حقیرون و مهانون باشند،(8) ولى با توجه به ریشه اصلى جزیه که یا از جزاء و یا از جزء است نشانگر آن است که در برابر حمایت دولت اسلامى باید جزئى از درآمد و یا جزائى نسبت به آن بپردازند. صاغرون هم در اصل از صغر به معناى کوچک شدن و خضوع کردن است و این پرداخت جزیه باید به عنوان خضوع و احترام به دولت اسلامى باشد و به تعبیر دیگر نشانى از همزیستى مسالمتآمیز و قبول موقعیت یک اقلیت سالم و محترم در برابر اکثریت است، مفهوم تحقیر و توهین و مسخره کردن اهل کتاب نه با مفهوم لغوى سازگارى دارد و نه با تعالیم اسلام.(9) درباره مشرکان نیز آمده است:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلّا عَلَى الظّالِمِینَ»؛(10)
با آنان بجنگید تا دیگر فتنهاى نباشد، و دین، مخصوص خدا شود، پس اگر دست برداشتند، پس تجاوز جز بر ستمکار روا نیست.
از این آیه استفاده شده است که غرض از جنگ با مشرکان رفع فتنه و بسط توحید است، به احتمالى اولى جنگ دفاعى مصطلح و دومى جنگ و جهاد ابتدایى است.(11) در آیه دیگر آمده است:
«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛(12)
پس چون ماههاى حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید؛ پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.
این آیه نیز تنها دو فرض را مورد توجه قرار داده است یا کشته شدن و یا اسلام آوردن مشرکان.
درباره قتال با مطلق کفار نیز آیات متعددى وجود دارد:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(13)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(14)؛
اى پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است.
«فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»(15)؛
پس باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مىکنند در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد.
از آیات قرآن نیز استفاده مىشود دلیل درخواست و فرمان سلیمان براى آوردن تخت بلقیس کفر آنان بوده است:
«إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ * إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ.... * وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ *... قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»(16)؛
من آنجا زنى را یافتم که بر آنها سلطنت مىکرد و از هر چیز به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتیم که به جاى خدا براى خورشید سجده مىکنند، و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود و در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند... به حقیقت که از طرف سلیمان است و [مضمون آن ]این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بر من بزرگى نکنید و مرا از در اطاعت درآیید... و آنچه غیر از خدا مىپرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله کافران بود... [ملکه] گفت: «پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم».
البته جداى از این آیات آیات دیگرى نیز در باب جهاد وجود دارد. این آیات در دو دسته اساسى قرار مىگیرد. اول: آیاتى که به جهاد در راه خدا و آثار اخروى آن مىپردازد. دوم: آیاتى که به جهاد دفاعى و با کسانى که آنان به کارزار آغاز کردهاند و یا قبلاً به مسلمین ضربه زدهاند اشاره دارد. از دسته اول چند آیه را ذکر مىکنیم:
«انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛(17)
سبکبار و گرانبار، بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این براى شما بهتر است.
درباره خفافاً و ثقالاً تفسیرهاى چهارگانهاى را ماوردى نقل مىکند که جالب است: یکى در جوانى و پیرى، به نقل از حسن و عکرمه، دوم: در غنا و فقر، به نقل از ابو صالح، سوم: سواره و پیاده، به نقل از ابو عمر و چهارم داراى عیال و خانواده و مجرد، به نقل از فراء.(18) این نشانگر مطلوبیت جهاد در همه حالات است، و در آیه دیگر مىخوانیم:
«إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»(19)؛
در حقیقت خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف چنانکه گویى بنایى ریخته شده از سرباند، جهاد مىکنند.
و در آیه دیگر از سستى نسبت به جنگ مذمت مىنماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ * إِلّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(20)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که چون به شما گفته مىشود: «در راه خدا بسیج شوید» کندى به خرج مىدهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کردهاید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست. اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذاب دردناکى عذاب مىکند و گروه دیگرى را به جاى شما مىآورد و به او زیانى نخواهید رسانید و خدا بر هر چیزى توانا است.
و در مواردى ضمن ذکر برترى مجاهدین بر قاعدین به برترین مجاهدین سابق که در دوران سختى جهاد کردهاند اشاره مىنماید:
«فَضَّلَ اللّهُ الُْمجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللّهُ الُْمجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»(21)؛
خداوند کسانى که با مال و جان خود جهاد مىکنند به درجهاى بر خانهنشینان مزیت بخشیده است و همه را خداوند وعده نیکو داده، و مجاهدان را بر خانهنشینان به پاداشى بزرگ برترى بخشیده است.
«لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(22)؛
کسانى از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کردهاند، [با دیگران] یکسان نیستند. آنان از [حیث] درجه بزرگتر از کسانىاند که بعداً به انفاق و جهاد پرداختهاند و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است، و خدا به آنچه مىکنید آگاه است.
در مواردى به جهاد دفاعى و مشروط مىپردازد؛ آیات ذیل در قرآن کریم آمده است:
«... فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً»(23)؛
پس اگر از شما کنارهگیرى نکردند و به شما پیشنهاد صلح نکردند و از شما دست برنداشتند هر کجا آنان را یافتند به اسارت بگیرید و بکشیدشان. آنانند که ما براى شما علیه ایشان تسلطى آشکار قرار دادهایم.
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ»(24)؛
به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت توانا است.
«قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(25)؛
همگى با مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگى با شما مىجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.
و در جاى دیگر به صورت تطبیق بر وصف مىفرماید:
«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(26)؛
با کسانى که با شما مىجنگند در راه خدا کارزار کنید ولى تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
و در مورد دیگر قتال را مبتنى بر نقض پیمان از سوى کفار مىداند و مىفرماید:
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ * أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(27)؛
و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که از پیمانشکنى باز ایستند. چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند فرستاده خدا را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمىجنگید، آیا از آنان مىترسید؟ اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.
در جاى دیگر شقاق و دشمنى با خدا و رسول را موضوع قتل کفار قرار داده است.
«سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ * ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(28)؛
به زودى در دل کافران وحشت خواهم انداخت، پس فراز گردنها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید این کیفر بدان سبب است که آنان با خدا و پیامبر او به مخالفت برخواستند و هر کس با خدا و پیامبر او به مخالفت برخیزد قطعاً خدا سخت کیفر است.
حتى در مورد جنگ داخلى دو گروه مسلمانان نیز کارزار با متجاوز فرمان داده شده است:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ»(29)؛
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد، با آن [طایفهاى] که تعدى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد.
در نهایت نیز آثار مثبت رفع ظلم و تبعات احتراز از برخورد با متجاوزین را در دو آیه بیان مىدارد:
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ»(30)؛
و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمىکرد، قطعاً زمین تباه مىگردید. ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»(31)؛
و اگر خداوند بعضى از مردم را به بعضى دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیساها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد و قطعاً خداوند بر کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکستناپذیر است.
آیات ذکر شده نشانگر آن است که:
اولاً: جهاد و جنگ فى نفسه امرى مذموم نیست، بلکه با توجه به طبیعت انسان و خوى زیادهخواهى او اگر جهاد تشریع نشده بود زیادهخواهان و نفعطلبان زمین را به فساد مىکشیدند و مراکز عبادت ترسا و یهود و نصارى و مسلمین را منهدم مىساختند.
ثانیاً: در اسلام جهاد در راه خدا یکى از بالاترین ارزشها است، مجاهدین داراى درجات بالاتر و سابقین در جهاد افضل از دیگران هستند، مجاهدین محبوب خدایند و به زمین نشستگان از رحمت الهى به دور هستند و معذَّب خواهند شد.
ثالثاً: جهاد با کسانى که قبلاً ظلم کردهاند و یا شروع به کارزار نمودهاند و یا پیمان خویش را با مسلمانان شکستهاند و سابقه دشمنى با خدا و پیامبر دارند مشروع است و مىتوان آن را جهاد دفاعى نامید، چرا که مسبوق به ظلم، جنگ، نقض پیمان و دشمنى کفار و مشرکین و... است، در این زمینه بغى و تجاوز گروهى از مسلمین نیز مجوز دفاع و کارزار با آنان است، تا زمانى که به حکم خدا باز گردند.
رابعاً: جهاد با کسانى که دین خدا را نپذیرفتهاند - گرچه مسبوق به ظلم و کارزار و... نباشند - نیز مطلوب است و مؤمنان مأمور به جهاد با کفار هستند تا آن که اهل کتاب به دین حق بیایند یا جزیه دهند و مشرکان نیز به دین حق بیایند وگرنه کشته مىشوند و زنان و فرزندانشان نیز اسیر خواهند شد.
در این دیدگاه آیاتى که دال بر آزادى عقیده دینى است، مثل «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(32)؛ یا منسوخ تلقى مىشود که آیات جهاد آنها را نسخ کرده است و یا به مفهومى تأویل برده مىشود که منافاتى با جهاد آزادىبخش ندارد.
نقد و بررسى این دیدگاه را به پس از طرح دیدگاه دیگر وا مىنهیم.
نظریه دوم: اصل رابطه بر تسالم و صلح است
این نظریه در میان متأخران از اهل سنت طرفداران زیادى دارد، البته در میان شیعیان نیز دیدگاههاى موافقى وجود دارد. از کسانى که این دیدگاه را پذیرفتهاند، شیخ محمد عبده(33) و شیخ محمود شلتوت هستند. شلتوت مىنویسد:
هدایت اسلامى ما را به سوى صلح و دوستى فرا مىخواند تا جایى که مخالفت نسبت به دین حق را از اسباب دشمنى و تجاوز نمىداند.(34)
دکتر وهبه زحیلى نیز همین نظریه را تقویت مىکند:
اصل در روابط دولت اسلامى با دیگر دولتها بر مسالمت است تا جایى که بر شهرها یا بر مبلغان دینى و نوامیس اسلام و مسلمین دشمنى صورت گیرد، در اینجا جنگ ضرورتى براى دفاع از جان، مال و عقیده است.(35)
رشید رضا نیز در یکى از آثار خود به این نظریه اعتقاد دارد:
صلح و دوستى بین المللى اصلى است که باید مردم به آن پاىبند باشند و به همین جهت خداوند به ما فرمان داده است که آن را بر جنگ برگزینیم.(36)
دلیل این دیدگاه نیز تمسک به آیات و روایاتى است؛ از جمله:
«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(37)؛
و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى و بر خدا توکل نما که او شنواى داناست.
این آیه با توجه به آیات قبل و بعد که درباره یهود بنىقریظه است که پیمانشکنى کردهاند و یا کسانى که ترس از پیمانشکنى آنان مىرود نازل گردیده است. در این آیه صلح را در صورت تسلیم دشمن به قبول آن، مجاز بلکه واجب اعلام مىنماید.
آیه دیگرى که در کنار آیات جهاد با کفار آمده است، ولى با مضمون خود مىتواند مفسر بعضى از اطلاقات آیات جهاد باشد در سوره ممتحنه است:
«لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»(38)؛
خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمىدارد که به آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست دارد. فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مىدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانههایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتى کردند و هر کس آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمگرانند.
این آیه مبارکه نه تنها صلح عادلانه را که نیکى کردن به کسانى که سابقه اذیت و تعرض نداشتهاند را نیز مطلوب مىداند و به صراحت نهى از دوستى آنان و نیکى کردن به آنان را مخصوص سه گروه مىداند: 1. کسانى که به خاطر دین با مسلمین جنگیدند. 2. کسانى که مسلمانان را از شهرشان (مکه) بیرون کردند. 3. کسانى که براى تحقق اخراج مسلمانان اعلام حمایت و پشتیبانى نمودند. این سه گروه با عملکرد خود زمینه دوستى مسلمانان را از دست دادهاند و پرواضح است که نفى صلح با اینان استثنایى بر اصل کلى رابطه با غیر مسلمانان محسوب مىگردد.
در آیه دیگر خطاب به مسلمانان آمده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(39)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، همگى به اطاعت [خدا] درآیید و گامهاى شیطان را دنبال مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است.
البته با توجه به خطاب صدر آیه تسرى این دستور به غیر مسلمانان صحیح نیست، گرچه عدم دخول در سلم در آیه با تبعیت گامهاى شیطان قرین آمده است. و این نکته به نوعى به ماهیت نفى صلح و دوستى اشاره دارد.
در سوره نساء و در پى طرح دعاوى خانوادگى و توصیه به صلح به طور کلى این گونه تعلیل مىآورد: و الصلح خیر (128: 4) و از این آیه مطلوبیت صلح در قرآن کریم معلوم مىگردد.
بررسى دو نظریه
به نظر مىرسد گروه اول مشکل چندانى با دلایل گروه دوم ندارند؛ چرا که گروه اول با اثبات موجبه جزئیه به مطلوب خود خواهد رسید، در حالى که کسانى که صلح و دوستى با غیر مسلمانان را اصل قرار مىدهند باید به مواردى که گروه اول به عنوان دلیل جهاد ابتدایى تمسک کردهاند پاسخ گویند.
طرفداران نظریه اصالة الصلح در روابط خارجى مسلمانان (نظریه دوم) یکى از سه پاسخ را درباره آیات جهاد دادهاند:
1. ادله جهاد به جهاد دفاعى اختصاص دارد.
2. با توجه به قیود فراوان جهاد ابتدایى این موضوع بسیار محدود و داراى مصادیق کمى است.
3. جهاد ابتدایى اختصاص به عصر حضور و یا اختصاص به دوران تأسیس دولت اسلامى دارد و در این زمان اصل بر صلح است نه جهاد.
در سه عنوان مستقل پاسخهاى تفصیلى را ذکر و تحلیل مىکنیم.
1. جهاد در قرآن تنها جهاد دفاعى است
برخى از اندیشوران همه آیات جهاد را به نحوى به دفاع از حقوق مسلمانان بازگرداندهاند، براى این کار در آغاز مفهوم دفاع را توسعه دادهاند به این معنا که:
اولاً: دفاع هم به مواردى صدق مىکند که دشمن حمله را آغاز کرده و هم مواردى که انجام حمله دشمن در آینده قطعى است و مسلمانان جهت پیشگیرى آغاز به جنگ کنند، شلتوت در اینباره مىگوید:
مسلمانان با تکیه بر قاعده فطرى اجتماعى که امیرمؤمنان على(ع) بیان کردهاند.(40) هرگاه روح دشمنى و تجاوز در کفار زنده مىشد به جنگ با آنان بر مىخاست و منتظر تجاوز ایشان نمىماندند.(41)
ثانیاً: دفاع هم از سرزمین و جان و مال مردم است و هم دفاع از دین مردم؛ و در مواردى که دشمنان از تبلیغ دین، ایمان آوردن مردم و انجام فرایض و اعمال دینى ممانعت کنند، برخورد با آنان ماهیت دفاعى پیدا مىکند.
ثالثاً: دفاع براى حفظ حاکمیت اسلام در سرزمینهایى که اکثر آنان مسلمان هستند معنا پیدا مىکند و جامعه اسلامى مىتواند با شیوه برخورد خود زمینه حاکمیت اسلام را در این جوامع فراهم سازد.
با توجه به جنبههاى پیش گفته در دفاع مىتوان گفت اگر مواردى که در قرآن کریم به جهاد با کفار، مشرکین و منافقین امر شده است از مصادیق دفاع به مفهوم وسیع پیش گفته است پس امکان طرح نظریه اصالة الصلح وجود دارد.
آیات جهاد که قبلاً گذشت غالباً به قراینى محفوف است که آنها را با جهاد دفاعى سازگار مىسازد. تنها در بعضى از آیات به طور مطلق امر به مبارزه با کفار و مشرکین شده است که مطالب زیر مىتواند توضیح مناسبى در این باره باشد که حتى این آیات دال بر جهاد ابتدایى نیست. در این میان، آیات سوره بقره که نهایت قتال را نفى فتنه و برقرارى دین براى خدا مىداند نیازمند تحلیل بیشترى است. ذکر آیات و دیدگاههاى مطرح شده درباره این آیات و پاسخ به آن در ادامه ذکر مىشود:
«وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنْ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ * فَإِنْ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ للَّهِِ فَإِنْ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ * الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنْ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(42)؛
در راه خدا با کسانى که با شما کارزار کنند کارزار کنید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد. آنان - مشرکان و کافران حربى - را هر جا که یافتید بکشید و از همان جا که بیرونتان کردند - مکه - بیرونشان کنید و فتنه [اى که آنها کردند] - کفر و شرک و شکنجه کردن و برون راندن مؤمنان - از کشتار [که شما کنید] بدتر است. و نزد مسجد الحرام با آنها کارزار نکنید مگر آن که آنها در آنجا با شما کارزار کنند، پس اگر با شما کارزار کردند، بکشیدشان که سزاى کافران چنین است. و اگر باز ایستند خدا آمرزنده و مهربان است. با آنان کارزار کنید تا آشوبى نماند و دین از آن خداى باشد، پس اگر باز ایستند تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران [این] ماه حرام به [آن] ماه حرام و [شکستن حرامها] و حرمتها و قصاص است. پس هر که بر شما تجاوز کرد به مانند آن بر او تجاوز کنید - و از اندازه مگذرید - و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
در نوشتههاى مفسران دیدگاههاى متفاوتى در جزئیات این آیات آمده است از جمله ربیع گوید:
این اولین آیهاى است که در کارزار نازل شد (هنگامى که پیامبر در مدینه بودند) پس از نزول آیه پیامبر با آنان که با او کارزار مىکردند جنگید و از هر که به او کارى نداشت باز ایستاد، تا زمانى که سوره برائت نازل شد [منظور آیه «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً»(43) مىباشد.(44)]
ابن عباس گوید:
[درباره لا تعتدوا] زنان، کودکان و پیرمردان مسن و کسى که تسلیم شده و دست از جنگ برداشته است را نکشید. اگر چنین کنید بر آنان ظلم کردهاید.(45)
و ابو جعفر گوید:
«الفتنه اشد من القتل» یعنى شرک به خدا از قتل شدیدتر است و با توجه به آنچه گفتیم که اصل معناى فتنه ابتلاء و آزمایش است تأویل کلام آن است که ابتلاء مؤمن در دینش که از دین برگردد و مشرک به خدا شود شدیدتر و پرضررتر است از اینکه در حالى که بر دین خود استوار است و در حالى که حق با اوست شهید شود، «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ»؛ یعنى بجنگید با آنان تا کفر نباشد و جز خدا پرستیده نشود، از پیامبر اکرم(ص) روایت است که من مأمور به جنگ با مردم شدم تا لا اله الّا اللَّه بگویند، نماز بخوانند و زکوة بدهند پس اگر چنین کنند جان و مالشان در امان است و محاسبه اعمال آنان با خداست.(46)
قرطبى مىنویسد:
پیامبر اکرم(ص) در مکه از کارزار ممنوع بود با آیاتى مثل «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»(47) «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ»(48) «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً»(49) «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(50) چون به مدینه آمد با نزول این آیه مأمور به کارزار شد. این دیدگاه ربیع بن انس و دیگران است ولى از ابوبکر نقل شده که اولین آیه را «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»(51)؛ مىدانست ولى اکثر بر نظر اول هستند.(52)
و همو مىنویسد:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ... امر به کارزار با هر مشرک و در هر موضع است و این امر مطلق است و مشروط به ابتدا به کارزار از سوى مشرکان نیست؛ چرا که در ادامه دارد و یکون الدین للّه.(53)
اما مفهوم فتنه در الفتنه اشد من القتل از دیدگاه فخر رازى پنج وجه است:
اول: که از ابن عباس منقول است: فتنه کفر به خداست، چرا که کفر سبب فتنه مىشود و آن را از قتل بالاتر دانسته است چرا که کفر مستحق عذاب دائم است و قتل همیشه این گونه نیست و کفر فرد را از امت خارج مىکند ولى قتل این گونه نیست.
دوم: اصل فتنه به معناى عرضه کردن طلا بر آتش جهت خلاص از غش است و بعد اسم براى هر چیزى شده که موجب امتحان است. و مراد از آیه آن است که اهتمام کفار به ترساندن مؤمنان و سختگیرى بر آنان تا حدى که آنان مجبور به پناه آوردن به غیر شهر و کاشانه شوند، از کشتن که موجب خلاص از ناراحتىهاى دنیاست بهتر است.
سوم: فتنه عذاب دائمى است که به سبب کفر با آنها قرین است. گویا قرآن مىگوید: بدانید در پشت سر کشتن آنان عذابى دارند که از کشتن شدیدتر است، اطلاق اسم فتنه بر عذاب جایز است از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب.
چهارم: مراد آن است که فتنه آنان بر شما به این که شما را از مسجد الحرام باز داشتهاند شدیدتر است از این که شما آنان را در حرم بکشید، چرا که آنان از عبودیت و اطاعت خدا منع مىکنند که جن و انس براى آن خلق شدهاند.
پنجم: ارتداد مؤمن از دین بر او شدیدتر است از آن که محِقاً کشته شود.(54)
در تفسیر قاسمى آمده است:
«قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ»؛ یعنى با آنان کارزار کنید تا کفر زایل شود و اسلام ثابت گردد. آنچه به عقاب منجر مىشود زایل و آنچه به ثواب مىانجامد ثابت گردد «قاتِلُهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» یعنى آنان را که شما را اخراج کردند و به فتنه انداختند و کارزار کردند با شما با آنان بجنگید تا در حرم فتنهاى نباشد یعنى چیزى که مردم را از دین منع کند و آنان را از اظهار دین و دعوت به خدا باز دارد و تا آن که دین براى خدا باشد، یعنى دین به طور خالص براى خدا باشد و در حرم غیر از او عبادت و بندگى نشود. از غیر خدا کسى نترسد و کسى در دینش به فتنه دچار نشود و به خاطر دیندارى اذیت نگردد.(55)
در تفسیر الفرقان نیز آمده است:
امر «وقاتلوا» در این آیه دفاع از جانهاى مسلمین است. در دوران مکه دفاع مسلحانه و خونین ممکن نبود به جهت شرایط خاص و حالت مبارزه منفى که در آن دوران در مقابل هجمههاى کفار بود. در این جا بعد از آن که در آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» داده شد، مسلمانان مأمور به کارزار با کسانى شدند که با آنان مىجنگند البته به شرط عدم تجاوز به این صورت که غیر مقاتل و پیرمرد و خردسال و زن را نکشند... این آیه اولین آیه درباره امر به قتال است و آیه حج اولین آیه اذن به قتال است. در مرحله بعد آیه: «قتلوا المشرکین» آمد پس از آن دفاع هجومى به جهت حفاظت از مستضعفین مظلوم تشریع شد و پس از آن کارزار با هر کافرى و هر دیار مشرکى «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ».(56)
و همو در ادامه مىنویسد:
«قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ...» آیا این ضابطه را معیار ثابتى براى همه زمانهاى اسلامى مىبینى که واجب است مبارزه و جنگ با کافرین تا رفع فتنه و بقاء دین براى خداوند که آن طاعت مطلقه خداوند در همه آبادىهاى زمین است گرچه ادیان دیگر در تقیه باشد؟ یا این که امر خاص به مجاهدین زمان پیامبر(ص) است و ایشان تا رسیدن به غایت سلبى «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» نبودند تا برسد به غایت ایجابى «یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ». یا این که امر عامى است ولى مراد از فتنه در اینجا قتال است گرچه معناى فتنه اعم از قتال است.(57)
و بالاخره علامه طباطبایى مىنویسد:
این آیات پنجگانه حکم واحدى را با حدود و اطرافش بیان مىکند. کلام خدا «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ» بیان اصل حکم است، کلام خداوند «ولا تعتدوا» حد حکم از جهت سازماندهى و انتظام است، کلام خداوند «و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه» حد زمانى حکم است و... .(58)
در ادامه مىنویسد:
این آیات مخصوص قتال با مشرکین است و شامل اهل کتاب نمىشود، پس مراد نهایت قتال که دین براى خداوند باشد آن است که بتها را عبادت نکنند و به توحید اقرار نمایند. اهل کتاب به توحید اقرار دارند گرچه به حسب حقیقت آنان نیز کافرند.(59) قرآن اسلام و دین توحید را مبتنى بر فطرت مىداند و اقامه و تحفظ بر انسانیت را از اهم حقوق مشروعه انسان برمىشمارد و دفاع از این حق را نیز حق فطرى دیگرى مىداند... و قتال چه به عنوان دفاع از مسلمین یا از حوزه اسلامى یا جهاد ابتدایى باشد همه آنها در حقیقت دفاع از حق انسانیت است در حیات او چرا که در شرک به خداوند پاک انسانیت هلاک مىشود و فطرت مىمیرد و در دفاع از حق انسانیت اعاده حیات انسانیت و زندگانى آن بعد از مرگ او است. پس شخص زیرک و عاقل این گونه مىیابد که اسلام شایسته است حکم دفاعى در پاک کردن زمین از لوث مطلق شرک داشته باشد و در خلوص ایمان براى خداوند تلاش کند.(60)
با توجه به دیدگاههاى ذکر شده باید گفت: آیات پنج گانه از آن جهت که نحوه برخورد با حاکمیت مشرکین در مکه را نشان مىدهد مىتواند به عنوان استراتژى برخورد با ملل یا حاکمیتهاى کفر پیشه مطرح گردد. بعضى از این آیات بویژه از جمله وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ، تشریع جهاد ابتدایى به منظور دعوت به اسلام را برداشت کردهاند. مرحوم علامه طباطبایى هچنان که آوردیم به نحوى در جهت توجیه این نوع جهاد به صورتى که تبدیل به دفاع از انسانیت و فطرت شود پاسخ گفته است. عدهاى از معاصرین این جهاد ابتدایى را به تبعیت از مفسر پیش گفته دفاع از انسانیت و فطرت الاهى انسان مىبینند.
نکته مورد توجه در مجموعه آیات آن است که طرف قتال را درآیه 190 «الذین یقاتلونکم» ذکر کرده است. در آیات دیگر نیز با ضمیر جمع مذکر غایب (هم) به دسته ذکر شده «الذین یقاتلونکم» اشاره کرده است. البته با توجه به شأن نزول و ذکر اخرجوهم من حیث اخرجوکم و یاد کرد از مسجدالحرام روشن است که مراد از الذین یقاتلونکم مشرکین مکه هستند. اگر مراد از مقاتلین مشرکین مکه هستند آیات نه عمومیتى دارد که قتال با هر مشرک و کافرى را در بر گیرد که شامل اهل کتاب هم بشود (آنچنان که مرحوم علامه طباطبایى به این نکته تصریح کردهاند) و نه عمومیتى که جهاد با هر مشرکى را شامل شود.
گرچه غایت قتال با مشرکان مکه آن است که حتى لا تکون فتنه و یکون الدین للَّه و روشن است که با قتال مشرکان مکه و حتى کشته شدن همه آنها نه تمام فتنه در پهنه زمین و طول زمان از بین مىرود و نه دین خداوند استقرارى وسیع و همه جانبه مىیابد.
پس با قرینه مقاتلین و تناسب احکام مذکور در آیه این گونه استفاده مىشود که نفى فتنه و استقرار دین در بلدالحرام مراد است. پایگاه توحید نباید محل فتنه شرک و فتنه بر علیه مسلمین باشد و باید در آنجا دین خالص براى خداوند باشد. به ویژه آن که مشرکان مکه ابتداى به کارزار کرده و در موارد متعددى به مسلمین یورش برده و در آغاز نیز آنان را مجبور به ترک دیار کردهاند.
بنابراین آنچه در تفسیر قاسمى آمده است و احتمالات غیر منتخب نویسنده تفسیر الفرقان در نظر ما به صواب نزدیکتر است.
در قرآن کریم نظیر این آیه در سوره انفال آمده است:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(61)؛
و با آنان کارزار کنید تا فتنهاى نباشد و دین، همه آن براى خدا باشد، پس اگر دست کشیدند همانا خداوند به کارهاى آنان بینا است.
ولى با توجه به آیات قبل که «یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(62)؛ اشاره دارد ظهور مرجع ضمیر در آن آیه نیز به مشرکان مکه است.
پس دیدگاه صاحب دراسات که در ذیل آیه آورده است:
کارزار واجب جنگ براى رفع فتنه و بسط توحید است و چه بسا اولى همان جهاد دفاعى مصطلح و دومى جهاد ابتدایى است. و هنگامى که واجب به انجام رسید پس از آن ظلم به بردهگیرى و استثمار روا نیست.(63)
مورد اختیار ما نیست و با توجه به قرائن مجموعه آیات خلاف ظاهر است، اگر کسى در پاسخ بگوید که مورد در آیه شریفه مخصص نیست و هر کافرى این حکم را دارد. پاسخ آن است که آیه آن گونه نیست که مفهومى عام را برساند و شأن نزول آن به مورد خاصى تطبیق شده باشد، بلکه حکم بر قتال تا رفع فتنه و بسط توحید متعلق به موضوعى مقید و مضیق است؛ چرا که در این آیات قتال با الذین یقاتلونکم مورد توجه و حکم است.
تنها نکته مورد اشکال نهایت آیه 191 است که دارد «کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ» و شاید کسى بگوید که این حکم براى همه کافران است. اما در پاسخ باید گفت اصولاً آیه قاتلوهم حتى لا تکون فتنه پس از این آیه واقع شده و از قضا در این آیه این گونه مىخوانیم: «وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ»؛ یعنى در این آیه مقاتله در نزد مسجد الحرام مشروط به ابتداى به کارزار از سوى مشرکان است و این که جزاء کافرانى که در مسجد الحرام قتال مىکنند مرگ باشد امرى است که با کبراى کلى مورد بحث تفاوت دارد.
نتیجه آن که این آیات گرچه شیوه برخورد شدید دولت و حکومت اسلامى را با کافرانى که به مسلمانان حمله برده و کارزار کردهاند نشان مىدهد اما آنچه به عنوان جهاد آزادیبخش یا رفع فتنه در عالم و بسط توحید مطرح است از آن مستفاد نمىگردد.
در آیات دیگر که به ظاهر جهاد ابتدایى را مىرساند نیز مىتوان به نوعى مفهوم دفاع را استنباط نمود.
در آیه: وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً(64) همگى با مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگى با شما مىجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است. گرچه امر قتال کرده و قیدى را نیاورده ولى واضح است که این کارزار مسبوق به قتال و جنگ مشرکان است، آن چنان که از جمله کما یقاتلونکم کافة استفاده مىشود.
در آیه: فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم... واقعدوا لهم کل مرصد.(65) مشرکان را هر جا یافتید بکشید... و در هر کمینگاه [در انتظار آنان بنشینید. نیز به کمین دشمن نشستن حکایت از تجاوز دشمن به خاک و وطن دارد زیرا که در تهاجم ابتدایى کمینگاه کاربردى ندارد، کمین غالباً در مواردى است که دشمن حالت تهاجمى دارد و نه حالت تدافعى.
در آیه: قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنْ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً.(66) با کافران که نزدیک شما هستند کارزار کنید و باید که در شما شدت را بیابند.
در این آیه نیز اگر مقصود لزوم تهاجم براى تحمیل عقیده بود آن هم در زمان اقتدار مسلمین، دیگر جمله ولیجدوا فیکم غلظة چندان تناسبى نداشت، ولى اگر مقصود آن باشد که با دیدن اقتدار و شدت شما آنان فکر تجاوز را از سر بیرون کنند تناسب بیشترى را فراهم مىآورد.
اصولاً هر جا در قرآن کریم بحث جهاد ابتدایى به ذهن مىرسد، آیات محفوف به آیات دیگرى است که همه به نوعى به پیمانشکنى، تجاوز و ممانعت آنان از رسیدن پیام اسلام به مردم حکایت مىکند. به عنوان نمونه به آیات 9 و 10 سوره توبه مراجعه شود.
البته در بعضى موارد استنباط این مطلب دشوار است. آنچه در واقعه برخورد سلیمان با ملکه بلقیس نقل شده است دلیل برخورد سلیمان کفر بلقیس دانسته شده است ولى با این همه با توجه به این که در این واقعه تسلیم بلقیس و هدایت وى نقل شده است و زمینه جهاد فراهم نیامده است، نمىتوان چندان اطمینانى در جهت استفاده جهاد ابتدایى از آن به دست آورد.
درباره آیه 29 سوره توبه با توجه به این که نه قبلاً به تهاجم اهل کتاب اشاره کرده است و نه در این آیات اشارهاى به تهاجمى بودن دفاع وجود دارد، به این جهت استفاده جهاد ابتدایى از آن دور نیست، گرچه مضمون آیه به عدم ایمان آنان به خدا اشاره دارد و ظاهر آیه با توجه به «مِنْ» تبعیضه در آیه شریفه بر بعضى از اهل کتاب صدق مىکند، در هر صورت این آیه نیازمند تأمل جدى است و از آیات دیگر در مدلول مورد نظر گروه اول دلالت بیشترى دارد.
2. تحقق موضوع جهاد ابتدایى به قیودى نیازمند است
با مراجعه به قرآن کریم روشن مىشود که جهاد ابتدایى به سادگى امکان ندارد و قیود و مخصصهاى فراوان اصالت الجهاد را بسیار ضعیف و داراى مصادیق نادر مىسازد. این نکته گرچه مثبت اصل بر صلح (نظریه دوم) نیست، اما اصل بر جهاد (نظریه اول) را نیز خدشهدار مىسازد. این قیود در غالب پیمانها و عقدهاى مختلف در قرآن کریم ذکر شده است. در سوره توبه مىخوانیم:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ(67) و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان.
در ادامه لزوم حفظ معاهدات را گوشزد مىکند.
إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.(68)
مگر با کسانى که کنار مسجدالحرام پیمان بستهاید. پس تا با شما [بر سر عهد ]پایدارند، با آنان پایدار باشید زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد.
این آیات صلح و امان را نسبت به همه مخالفان دینى اعم از اهل کتاب و غیر آنان شامل مىشود، از سوى دیگر امکان عقد امان نسبت به افراد و جوامع غیر اسلامى را مىپذیرد(69) و این نکته به احترام اسلام به افراد غیرمسلمان و دولتهاى غیر اسلامى اشاره دارد. البته درباره این که عقد امان مىتواند به طور دائمى باشد و یا این که حتماً باید زماندار باشد و تا مدت معینى باید بر این پیمان استوار بود، اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از فقیهان با توجه به اطلاق آیه نامحدود بودن زمان این پیمان را مجاز شمردهاند.(70) از سوى دیگر جهاد مبتنى بر تحقق دعوت است و دعوت به معناى رساندن پیام اسلام به مردمان است و اصولاً هیج قتالى قبل از دعوت به شیوههاى مذکور آن در قرآن (حکمت، موعظه، جدال و...) مشروع نیست. بنظر مىرسد آن چه در این عنوان ذکر شد گرچه به محدودیت جهاد مىانجامد ولى رافع اصل جهاد نخواهد بود.
3. آیات جهاد زمان حاضر را شامل نمىشود
بعضى با توجه به این نکته که شرک عصر جاهلى ملازم با شرور و فتنههاى اجتماعى بوده است و یا با توجه به این که آیات جهاد با اختصاص به عصر تأسیس حکومت اسلامى و حداکثر مختص زمان حضور معصوم(ع) است بدنبال محدود کردن اصالة الجهاد به دوران صدر اسلام یا عصر حضور هستند. درباره شرک عصر جاهلى و همراهى آن با فتنه و شر مطالعه تاریخ اجمالى صدر اسلام کافى است. نیم نگاهى به نحوه مقابله کفار با پیامبر ما را به این نکته مىرساند که بحث اساسى آنان حفظ و بهرهبردارى از مواهب مادى بوده است. فرهنگ و تمدن امروز گرچه از زیادهخواهى برىءِ نیست، ولى با توجه به مجموعه شرایط حاکم بر جهان اسلام آوردن رهبران یک کشور، هرگز مساوى از دست دادن قدرت نیست، از این روى مىتوان شر امروز را داراى ماهیتى متفاوت با آن دوران دانست. از این روى با قبول تلازم شرک و فتنه در دوران صدر اسلام و مهم بودن عنوان فتنه در تشریع جهاد ابتدایى آن عنوان در عصر حاضر کمتر مصداق مىیابد.(71)
از سوى دیگر آیات جهاد را معمولاً فقیهان ما مختص به زمان حضور مىدانند و بعضى جهاد ابتدایى را مختص به جزیرة العرب مىدانند.(72) این اختصاصات نشانگر آن است که ویژگى عرضه رشد و نمو اسلام و یا سرزمین مکه و اطراف آن اقتضاى جهاد ابتدایى داشته است ولى در عصر ما دیگر چنین زمینهاى جهت جهاد و مبارزه در راه خدا و براى تسلیم کفار به قبول اسلام وجود ندارد.
قضاوت نهایى بین دو نظریه
با توجه به دلایل دو گروه و تفاوتهاى فراوان زمانها و مکانها نمىتوان به طور قاطع یک نظریه را ترجیح داد. به لحاظ تاریخى نیز در زمانى که دولت اسلامى داراى قدرت و شوکت و امکاناتى بوده است که زمینه کشورگشایى براى آن فراهم بوده است دیدگاههاى «اصالة الجهاد» بیشتر مطرح گردیده است، ولى در دوران معاصر که متأسفانه با غلبه دولتهاى غیر اسلامى همراه گردیده و دولتهاى اسلامى به ضعف و سستى مبتلا گردیدهاند فقیهان و نویسندگان به اصالت الصلح عنایت بیشترى پیدا کردهاند.
به نظر مىرسد آن چه میزان روابط و کیفیت آن را در مستواى مباحث نظرى قرآنى تعیین مىکند، هدف کلى تشکیل دولت مکتبى اسلام است، اسلام یک دولت فکرى است که به دنبال توسعه و نشر مکتب در تمام عالم است و منطقه و نژاد خاص را مورد توجه قرار نمىدهد، ولى از طرف دیگر به دنبال توسعه دین بر اساس برهان و منطق است، از این روى اصالت در اسلام بر دعوت است نه بر جنگ و نه بر صلح، ولى این دعوت در چه عرصههایى و با چه ابزارهایى باید صورت پذیرد، بدون تردید نیازمند توجه به ظرف زمانى و مکانى و رعایت مصالح مسلمین است. بدون تردید در عصر حاضر و با توجه به تسلط فرهنگ قبول حقوق بشر بر کشورها و تلقى به قبول تمام ملل جهان نسبت به مرزهاى جغرافیایى، مصلحت مسلمین چیزى جز دعوت از طریق بیان و قلم و... نیست و جهاد ابتدایى اگر چه در بعضى از زمانها مىتواند موجب گسترش اسلام باشد، ولى در عصر حاضر رعایت صلح جهانى و به رسمیت شناختن مرزهاى بین المللى امرى ضرورى است. در زمانى فقیهان به دو عنوان دارالاسلام و دارالحرب مىاندیشیدند و عدهاى دارالعهد را به آن افزودند ولى امروزه به نظر مىرسد باید در سیاست خارجى کشورهاى اسلامى به دو عنوان دارالاسلام و دارالعهد اندیشید و دارالحرب چندان مفهومى را در روابط بین المللى حاضر ندارد.
پىنوشتها
1) حجة الاسلام قاضىزاده، استادیار دانشگاه تربیت مدرس.
2) محمدبن الحسن شیخ طوسى، النهایة فى مجرد الفقه والفتوى، (قم، انتشارات قدس محمدى) ص 296 و 297.
3) احمد ابن تیمیه، السیاسة الشرعیه فى اصلاح الراعى و الرعیة، (بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة) چاپ اول، ص 131.
4) عبدالکریم زیدان، مجموعة بحوث فقهیه، (بیروت، موسسة الرسالة، 1395ق) ص 45.
5) ر.ک: سعید عبداللَّه حارب المهیرى، العلاقات الخارجیه للدولة الاسلامیة، (بیروت، موسسة الرسالة، 1416ق/1995م) چاپ اول، ص 31 - 30.
6) ر.ک: آیةاللَّه سید محمد حسینى شیرازى، الفقه، (بیروت، دارالعلم، 1401ق) ج 48، ص 8.
7) توبه (9): 29.
8) ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، (بیروت، دارالمعرفة، 1402) ج 2، ص 347.
9) ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، (با همکارى جمعى از فضلا) - (قم، منشورات مؤسسه امیرالمؤمنین) چاپ اول، ج 10، ص 390.
10) بقره (2): 93.
11) ر.ک: حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه (قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1408)، ج 1، ص 116.
12) توبه (9): 5.
13) توبه (9): 123.
14) توبه (9): 73.
15) نساء (4): 74.
16) نمل (27): 23 - 34.
17) توبه (9): 41.
18) ر.ک: ابوالحسن ماوردى، الاحکام السلطانیه، (قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1406) ص 36.
19) صف (61): 4.
20) توبه (9): 38 و 39.
21) نساء (4): 95.
22) حدید (57): 10.
23) نساء (4): 91.
24) حج (22): 39 و 40.
25) توبه (9): 36.
26) بقره (2): 190.
27) توبه (9): 12 و 13.
28) حجرات (49): 9.
29) انفال (8): 12 و 13.
30) بقره (2): 251.
31) حج (22): 40.
32) بقره (2): 257.
33) ر.ک: محمد رشید رضا، تفسیر المنار، (بیروت، دارالمعرفة) چاپ سوم، ج 2، ص 258.
34) شیخ محمود شلتوت، من توجیهات الاسلام، (بیروت، دارالشروق، 1399ق) چاپ ششم، ص 93.
35) دکتر وهبة زحیلى، العلاقات الدولیة فى الاسلام، (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403ق) ص 120.
36) محمد رشید رضا، الوحى المحمدى، (قاهره، الزهراء للاعلام العربى، 1408) ص 312.
37) انفال (8): 61.
38) ممتحنه (60): 8 و 9.
39) بقره (2): 208.
40) مقصود روایت «ماغزى قوم فى عقر دارهم الا ذلوا»، (هیچ قومى در درون خانه خویش به نبرد برنخواست مگر آن که ذلیل شد) مىباشد، خطبه 27، ص 68.
41) ر.ک: شیخ محمود شلتوت، الاسلام و العلاقات الدولیه، ص 68.
42) بقره (2): 190 و 195.
43) توبه (9): 36.
44) محمد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تأویل آى القرآن (تفسیر الطبرى) (بیروت، دارالکتب العلمیه و داراحیاء التراث العربى، 1421) ج 2، ص 195.
45) همان.
46) همان، ص 201.
47) قرطبى، انصارى، الجامع لاحکام القرآن، (بیروت، مؤسسة التاریخ العربى) ج 2، ص 231 و 232.
48) مائده (5): 13.
49) زمل (39): 10.
50) غاشیه (88): 22.
51) حج (22): 39.
52) قرطبى، انصارى، الجامع لاحکام القرآن، ص 231 و 232.
53) همان، 236.
54) فخر رازى، التفسیر الکبیر، (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1411) چاپ سوم، ج 5، ص 113.
55) محمد جمال الدین قاسمى، تفسیر القاسمى، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى (بیروت، داراحیاء التراث العربى) المسمى بمحاسن التأویل، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، ج 1، ص 492.
56) محمد الصادقى، الفرقان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 95 - 97.
57) همان، 102.
58) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362) چاپ چهارم، ج 2، ص 61.
59) همان، ص 63.
60) همان، ص 67.
61) انفال (8): 39.
62) انفال (8): 39.
63) حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و...، ج 1، ص 116.
64) توبه (9): 36.
65) ]. توبه (9): 6.
66) توبه (9): 123.
67) توبه (9): 6.
68) توبه (9): 7.
69) ر.ک: محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365) ج 21، ص 90 - 94.
70) ر.ک: همان، ص 97 و هبة زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، (سوریه. دمشق، دارالفکر، 1401ق) چاپ سوم، ص 360 تا 393.
71) ر.ک: وهبة زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 136.
72) ر.ک: تفسیر المنار، ج 10، ص 352.
سؤالى که در این زمینه مطرح است آن است که اصل اولیه در روابط دولت اسلامى با دولتهاى غیر اسلامى بر جنگ است یا صلح. در این جا دو نظریه عمده وجود دارد.
نظریه اول: اصل رابطه بر جنگ است
غالب فقهاى متقدم بر این عقیده بودهاند و با استفاده از آیات قرآنى زمینه صلح بین دولت اسلامى و کفار را برنمىتافتند.
شیخ طوسى مىنویسد:
هر کس که مخالف اسلام است، از سایر کفار، واجب است که با آنان جهاد و کارزار شود ولى آنان دو قسمت هستند، قسمتى که تنها از آنان داخل شدن در اسلام پذیرفته مىشود وگرنه خود کشته مىشوند و زنان و فرزندانشان اسیر و اموال آنان نیز مصادره مىشود، اینان همه کفار هستند مگر یهود و نصارا و مجوس، گروه دیگر آنان که درباره آنان [بقاء بر دین و.. ]پرداخت جزیه نیز پذیرفته مىشود، که این سه گروه یاد شده هستند.(2)
ابن تیمیه نیز مىنویسد:
هنگامى که اصل قتال مشروع، جهاد است و مقصود آن است که دین تماماً از آن خدا باشد و کلمه خداوند برتر گردد، پس هر که منع کند به اتفاق مسلمین کشته مىشود، پس اگر کسى نه اهل جنگ است و نه اهل مخالفت از گسترش دعوت اسلام، مثل زنان و کودکان، راهب و پیرمرد، کور و... چنین افرادى به نظر عموم علما کشته نمىشوند مگر آن که با قول و فعل خود کارزار کند، البته بعضى از علما کُشتن همه آنان را - به جز زنان و فرزندانشان - به مجرد کفر مباح مىدانند، ولى نظر اول صحیحتر است؛ چرا که قتال با کسى است که در هنگام اظهار دین خدا با ما به مقاتله برخیزد.(3)
البته ابن تیمیه به فرض خاصى اشاره مىکند و آن این که افرادى نه اهل جنگ هستند و نه اهل مخالفت از رسیدن صداى اسلام به مردم. این فرض در نظر ایشان افراد محدودى دارد و حکم قتال و جزیه و... نیز ندارد. فرضى که در دنیاى کنونى شاید فرض غالب باشد. دکتر عبدالکریم زیدان نیز از کسانى است که به صراحت اصل اولى جنگ را تبیین کرده است. وى مىنویسد:
دولتهاى غیر اسلامى، که احکام و عقاید اسلام را نپذیرفتهاند، از دیدگاه دولت اسلامى باطلاند و استحقاق باقى ماندن ندارند چرا که باطل منکر و فساد است و منکر باید زایل شود و بناء جدید اسلامى و با حاکمان مسلمان پیدا کند، علامت خضوع به قانون اسلام پرداخت جزیه است، اگر اسلام و جزیه را نپذیرفت دولت اسلامى با آن به جنگ مىپردازد تا داخل دار الاسلام شود. معناى این مطلب آن است که اصل علاقه دولت اسلامى با دیگران رابطه جنگ است نه صلح.(4)
این دیدگاه در میان نویسندگان معاصر نیز طرفداران زیادى دارد(5) و بعضى از معاصرین آن را نظریه مشهور فقها دانستهاند.(6) دلایل این دیدگاه را مىتوان اطلاق آیات کریمه در مقاتله با کفار و مشرکین دانست. به بعضى از این آیات اشاره مىشود:
«قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ»(7)؛
با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدین به دین حق نمىگردند، کارزار کنید، تا به دست خود جزیه دهند.
این آیه به صراحت قتال با اهل کتاب را مىرساند تا این که مسلمان شوند یا جزیه دهند. البته درباره مفهوم «صاغرون» اختلاف است. ابن کثیر آن را جزیه دادن مىداند، در حالى که آنان ذلیلون، حقیرون و مهانون باشند،(8) ولى با توجه به ریشه اصلى جزیه که یا از جزاء و یا از جزء است نشانگر آن است که در برابر حمایت دولت اسلامى باید جزئى از درآمد و یا جزائى نسبت به آن بپردازند. صاغرون هم در اصل از صغر به معناى کوچک شدن و خضوع کردن است و این پرداخت جزیه باید به عنوان خضوع و احترام به دولت اسلامى باشد و به تعبیر دیگر نشانى از همزیستى مسالمتآمیز و قبول موقعیت یک اقلیت سالم و محترم در برابر اکثریت است، مفهوم تحقیر و توهین و مسخره کردن اهل کتاب نه با مفهوم لغوى سازگارى دارد و نه با تعالیم اسلام.(9) درباره مشرکان نیز آمده است:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلّا عَلَى الظّالِمِینَ»؛(10)
با آنان بجنگید تا دیگر فتنهاى نباشد، و دین، مخصوص خدا شود، پس اگر دست برداشتند، پس تجاوز جز بر ستمکار روا نیست.
از این آیه استفاده شده است که غرض از جنگ با مشرکان رفع فتنه و بسط توحید است، به احتمالى اولى جنگ دفاعى مصطلح و دومى جنگ و جهاد ابتدایى است.(11) در آیه دیگر آمده است:
«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»؛(12)
پس چون ماههاى حرام سپرى شد، مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید؛ پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند، راه برایشان گشاده گردانید، زیرا خدا آمرزنده مهربان است.
این آیه نیز تنها دو فرض را مورد توجه قرار داده است یا کشته شدن و یا اسلام آوردن مشرکان.
درباره قتال با مطلق کفار نیز آیات متعددى وجود دارد:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(13)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(14)؛
اى پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنان سخت بگیر، و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است.
«فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالآخِرَةِ وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»(15)؛
پس باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مىکنند در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود، به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد.
از آیات قرآن نیز استفاده مىشود دلیل درخواست و فرمان سلیمان براى آوردن تخت بلقیس کفر آنان بوده است:
«إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ * إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * أَلّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ.... * وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ *... قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»(16)؛
من آنجا زنى را یافتم که بر آنها سلطنت مىکرد و از هر چیز به او داده شده بود و تختى بزرگ داشت، او و قومش را چنین یافتیم که به جاى خدا براى خورشید سجده مىکنند، و شیطان اعمالشان را برایشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود و در نتیجه [به حق] راه نیافته بودند... به حقیقت که از طرف سلیمان است و [مضمون آن ]این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان، بر من بزرگى نکنید و مرا از در اطاعت درآیید... و آنچه غیر از خدا مىپرستید مانع [ایمان] او شده بود و او از جمله کافران بود... [ملکه] گفت: «پروردگارا من به خود ستم کردم و [اینک] با سلیمان در برابر خدا، پروردگار جهانیان، تسلیم شدم».
البته جداى از این آیات آیات دیگرى نیز در باب جهاد وجود دارد. این آیات در دو دسته اساسى قرار مىگیرد. اول: آیاتى که به جهاد در راه خدا و آثار اخروى آن مىپردازد. دوم: آیاتى که به جهاد دفاعى و با کسانى که آنان به کارزار آغاز کردهاند و یا قبلاً به مسلمین ضربه زدهاند اشاره دارد. از دسته اول چند آیه را ذکر مىکنیم:
«انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛(17)
سبکبار و گرانبار، بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این براى شما بهتر است.
درباره خفافاً و ثقالاً تفسیرهاى چهارگانهاى را ماوردى نقل مىکند که جالب است: یکى در جوانى و پیرى، به نقل از حسن و عکرمه، دوم: در غنا و فقر، به نقل از ابو صالح، سوم: سواره و پیاده، به نقل از ابو عمر و چهارم داراى عیال و خانواده و مجرد، به نقل از فراء.(18) این نشانگر مطلوبیت جهاد در همه حالات است، و در آیه دیگر مىخوانیم:
«إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ»(19)؛
در حقیقت خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف چنانکه گویى بنایى ریخته شده از سرباند، جهاد مىکنند.
و در آیه دیگر از سستى نسبت به جنگ مذمت مىنماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآخِرَةِ إِلّا قَلِیلٌ * إِلّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(20)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را چه شده است که چون به شما گفته مىشود: «در راه خدا بسیج شوید» کندى به خرج مىدهید؟ آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا دل خوش کردهاید؟ متاع زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست. اگر بسیج نشوید، [خدا] شما را به عذاب دردناکى عذاب مىکند و گروه دیگرى را به جاى شما مىآورد و به او زیانى نخواهید رسانید و خدا بر هر چیزى توانا است.
و در مواردى ضمن ذکر برترى مجاهدین بر قاعدین به برترین مجاهدین سابق که در دوران سختى جهاد کردهاند اشاره مىنماید:
«فَضَّلَ اللّهُ الُْمجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدِینَ دَرَجَةً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللّهُ الُْمجاهِدِینَ عَلَى الْقاعِدِینَ أَجْراً عَظِیماً»(21)؛
خداوند کسانى که با مال و جان خود جهاد مىکنند به درجهاى بر خانهنشینان مزیت بخشیده است و همه را خداوند وعده نیکو داده، و مجاهدان را بر خانهنشینان به پاداشى بزرگ برترى بخشیده است.
«لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ کُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(22)؛
کسانى از شما که پیش از فتح [مکه] انفاق و جهاد کردهاند، [با دیگران] یکسان نیستند. آنان از [حیث] درجه بزرگتر از کسانىاند که بعداً به انفاق و جهاد پرداختهاند و خداوند به هر کدام وعده نیکو داده است، و خدا به آنچه مىکنید آگاه است.
در مواردى به جهاد دفاعى و مشروط مىپردازد؛ آیات ذیل در قرآن کریم آمده است:
«... فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً»(23)؛
پس اگر از شما کنارهگیرى نکردند و به شما پیشنهاد صلح نکردند و از شما دست برنداشتند هر کجا آنان را یافتند به اسارت بگیرید و بکشیدشان. آنانند که ما براى شما علیه ایشان تسلطى آشکار قرار دادهایم.
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ»(24)؛
به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت توانا است.
«قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(25)؛
همگى با مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگى با شما مىجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.
و در جاى دیگر به صورت تطبیق بر وصف مىفرماید:
«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(26)؛
با کسانى که با شما مىجنگند در راه خدا کارزار کنید ولى تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
و در مورد دیگر قتال را مبتنى بر نقض پیمان از سوى کفار مىداند و مىفرماید:
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ * أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(27)؛
و اگر سوگندهاى خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد که از پیمانشکنى باز ایستند. چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند فرستاده خدا را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمىجنگید، آیا از آنان مىترسید؟ اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.
در جاى دیگر شقاق و دشمنى با خدا و رسول را موضوع قتل کفار قرار داده است.
«سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ * ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(28)؛
به زودى در دل کافران وحشت خواهم انداخت، پس فراز گردنها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید این کیفر بدان سبب است که آنان با خدا و پیامبر او به مخالفت برخواستند و هر کس با خدا و پیامبر او به مخالفت برخیزد قطعاً خدا سخت کیفر است.
حتى در مورد جنگ داخلى دو گروه مسلمانان نیز کارزار با متجاوز فرمان داده شده است:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللّهِ»(29)؛
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکى از آن دو بر دیگرى تعدى کرد، با آن [طایفهاى] که تعدى مىکند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد.
در نهایت نیز آثار مثبت رفع ظلم و تبعات احتراز از برخورد با متجاوزین را در دو آیه بیان مىدارد:
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعالَمِینَ»(30)؛
و اگر خدا برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمىکرد، قطعاً زمین تباه مىگردید. ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»(31)؛
و اگر خداوند بعضى از مردم را به بعضى دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیساها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد و قطعاً خداوند بر کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکستناپذیر است.
آیات ذکر شده نشانگر آن است که:
اولاً: جهاد و جنگ فى نفسه امرى مذموم نیست، بلکه با توجه به طبیعت انسان و خوى زیادهخواهى او اگر جهاد تشریع نشده بود زیادهخواهان و نفعطلبان زمین را به فساد مىکشیدند و مراکز عبادت ترسا و یهود و نصارى و مسلمین را منهدم مىساختند.
ثانیاً: در اسلام جهاد در راه خدا یکى از بالاترین ارزشها است، مجاهدین داراى درجات بالاتر و سابقین در جهاد افضل از دیگران هستند، مجاهدین محبوب خدایند و به زمین نشستگان از رحمت الهى به دور هستند و معذَّب خواهند شد.
ثالثاً: جهاد با کسانى که قبلاً ظلم کردهاند و یا شروع به کارزار نمودهاند و یا پیمان خویش را با مسلمانان شکستهاند و سابقه دشمنى با خدا و پیامبر دارند مشروع است و مىتوان آن را جهاد دفاعى نامید، چرا که مسبوق به ظلم، جنگ، نقض پیمان و دشمنى کفار و مشرکین و... است، در این زمینه بغى و تجاوز گروهى از مسلمین نیز مجوز دفاع و کارزار با آنان است، تا زمانى که به حکم خدا باز گردند.
رابعاً: جهاد با کسانى که دین خدا را نپذیرفتهاند - گرچه مسبوق به ظلم و کارزار و... نباشند - نیز مطلوب است و مؤمنان مأمور به جهاد با کفار هستند تا آن که اهل کتاب به دین حق بیایند یا جزیه دهند و مشرکان نیز به دین حق بیایند وگرنه کشته مىشوند و زنان و فرزندانشان نیز اسیر خواهند شد.
در این دیدگاه آیاتى که دال بر آزادى عقیده دینى است، مثل «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(32)؛ یا منسوخ تلقى مىشود که آیات جهاد آنها را نسخ کرده است و یا به مفهومى تأویل برده مىشود که منافاتى با جهاد آزادىبخش ندارد.
نقد و بررسى این دیدگاه را به پس از طرح دیدگاه دیگر وا مىنهیم.
نظریه دوم: اصل رابطه بر تسالم و صلح است
این نظریه در میان متأخران از اهل سنت طرفداران زیادى دارد، البته در میان شیعیان نیز دیدگاههاى موافقى وجود دارد. از کسانى که این دیدگاه را پذیرفتهاند، شیخ محمد عبده(33) و شیخ محمود شلتوت هستند. شلتوت مىنویسد:
هدایت اسلامى ما را به سوى صلح و دوستى فرا مىخواند تا جایى که مخالفت نسبت به دین حق را از اسباب دشمنى و تجاوز نمىداند.(34)
دکتر وهبه زحیلى نیز همین نظریه را تقویت مىکند:
اصل در روابط دولت اسلامى با دیگر دولتها بر مسالمت است تا جایى که بر شهرها یا بر مبلغان دینى و نوامیس اسلام و مسلمین دشمنى صورت گیرد، در اینجا جنگ ضرورتى براى دفاع از جان، مال و عقیده است.(35)
رشید رضا نیز در یکى از آثار خود به این نظریه اعتقاد دارد:
صلح و دوستى بین المللى اصلى است که باید مردم به آن پاىبند باشند و به همین جهت خداوند به ما فرمان داده است که آن را بر جنگ برگزینیم.(36)
دلیل این دیدگاه نیز تمسک به آیات و روایاتى است؛ از جمله:
«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(37)؛
و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى و بر خدا توکل نما که او شنواى داناست.
این آیه با توجه به آیات قبل و بعد که درباره یهود بنىقریظه است که پیمانشکنى کردهاند و یا کسانى که ترس از پیمانشکنى آنان مىرود نازل گردیده است. در این آیه صلح را در صورت تسلیم دشمن به قبول آن، مجاز بلکه واجب اعلام مىنماید.
آیه دیگرى که در کنار آیات جهاد با کفار آمده است، ولى با مضمون خود مىتواند مفسر بعضى از اطلاقات آیات جهاد باشد در سوره ممتحنه است:
«لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلى إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»(38)؛
خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمىدارد که به آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست دارد. فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مىدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانههایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتى کردند و هر کس آنان را به دوستى گیرد آنان همان ستمگرانند.
این آیه مبارکه نه تنها صلح عادلانه را که نیکى کردن به کسانى که سابقه اذیت و تعرض نداشتهاند را نیز مطلوب مىداند و به صراحت نهى از دوستى آنان و نیکى کردن به آنان را مخصوص سه گروه مىداند: 1. کسانى که به خاطر دین با مسلمین جنگیدند. 2. کسانى که مسلمانان را از شهرشان (مکه) بیرون کردند. 3. کسانى که براى تحقق اخراج مسلمانان اعلام حمایت و پشتیبانى نمودند. این سه گروه با عملکرد خود زمینه دوستى مسلمانان را از دست دادهاند و پرواضح است که نفى صلح با اینان استثنایى بر اصل کلى رابطه با غیر مسلمانان محسوب مىگردد.
در آیه دیگر خطاب به مسلمانان آمده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(39)؛
اى کسانى که ایمان آوردهاید، همگى به اطاعت [خدا] درآیید و گامهاى شیطان را دنبال مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است.
البته با توجه به خطاب صدر آیه تسرى این دستور به غیر مسلمانان صحیح نیست، گرچه عدم دخول در سلم در آیه با تبعیت گامهاى شیطان قرین آمده است. و این نکته به نوعى به ماهیت نفى صلح و دوستى اشاره دارد.
در سوره نساء و در پى طرح دعاوى خانوادگى و توصیه به صلح به طور کلى این گونه تعلیل مىآورد: و الصلح خیر (128: 4) و از این آیه مطلوبیت صلح در قرآن کریم معلوم مىگردد.
بررسى دو نظریه
به نظر مىرسد گروه اول مشکل چندانى با دلایل گروه دوم ندارند؛ چرا که گروه اول با اثبات موجبه جزئیه به مطلوب خود خواهد رسید، در حالى که کسانى که صلح و دوستى با غیر مسلمانان را اصل قرار مىدهند باید به مواردى که گروه اول به عنوان دلیل جهاد ابتدایى تمسک کردهاند پاسخ گویند.
طرفداران نظریه اصالة الصلح در روابط خارجى مسلمانان (نظریه دوم) یکى از سه پاسخ را درباره آیات جهاد دادهاند:
1. ادله جهاد به جهاد دفاعى اختصاص دارد.
2. با توجه به قیود فراوان جهاد ابتدایى این موضوع بسیار محدود و داراى مصادیق کمى است.
3. جهاد ابتدایى اختصاص به عصر حضور و یا اختصاص به دوران تأسیس دولت اسلامى دارد و در این زمان اصل بر صلح است نه جهاد.
در سه عنوان مستقل پاسخهاى تفصیلى را ذکر و تحلیل مىکنیم.
1. جهاد در قرآن تنها جهاد دفاعى است
برخى از اندیشوران همه آیات جهاد را به نحوى به دفاع از حقوق مسلمانان بازگرداندهاند، براى این کار در آغاز مفهوم دفاع را توسعه دادهاند به این معنا که:
اولاً: دفاع هم به مواردى صدق مىکند که دشمن حمله را آغاز کرده و هم مواردى که انجام حمله دشمن در آینده قطعى است و مسلمانان جهت پیشگیرى آغاز به جنگ کنند، شلتوت در اینباره مىگوید:
مسلمانان با تکیه بر قاعده فطرى اجتماعى که امیرمؤمنان على(ع) بیان کردهاند.(40) هرگاه روح دشمنى و تجاوز در کفار زنده مىشد به جنگ با آنان بر مىخاست و منتظر تجاوز ایشان نمىماندند.(41)
ثانیاً: دفاع هم از سرزمین و جان و مال مردم است و هم دفاع از دین مردم؛ و در مواردى که دشمنان از تبلیغ دین، ایمان آوردن مردم و انجام فرایض و اعمال دینى ممانعت کنند، برخورد با آنان ماهیت دفاعى پیدا مىکند.
ثالثاً: دفاع براى حفظ حاکمیت اسلام در سرزمینهایى که اکثر آنان مسلمان هستند معنا پیدا مىکند و جامعه اسلامى مىتواند با شیوه برخورد خود زمینه حاکمیت اسلام را در این جوامع فراهم سازد.
با توجه به جنبههاى پیش گفته در دفاع مىتوان گفت اگر مواردى که در قرآن کریم به جهاد با کفار، مشرکین و منافقین امر شده است از مصادیق دفاع به مفهوم وسیع پیش گفته است پس امکان طرح نظریه اصالة الصلح وجود دارد.
آیات جهاد که قبلاً گذشت غالباً به قراینى محفوف است که آنها را با جهاد دفاعى سازگار مىسازد. تنها در بعضى از آیات به طور مطلق امر به مبارزه با کفار و مشرکین شده است که مطالب زیر مىتواند توضیح مناسبى در این باره باشد که حتى این آیات دال بر جهاد ابتدایى نیست. در این میان، آیات سوره بقره که نهایت قتال را نفى فتنه و برقرارى دین براى خدا مىداند نیازمند تحلیل بیشترى است. ذکر آیات و دیدگاههاى مطرح شده درباره این آیات و پاسخ به آن در ادامه ذکر مىشود:
«وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنْ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ * فَإِنْ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ للَّهِِ فَإِنْ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ * الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنْ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(42)؛
در راه خدا با کسانى که با شما کارزار کنند کارزار کنید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد. آنان - مشرکان و کافران حربى - را هر جا که یافتید بکشید و از همان جا که بیرونتان کردند - مکه - بیرونشان کنید و فتنه [اى که آنها کردند] - کفر و شرک و شکنجه کردن و برون راندن مؤمنان - از کشتار [که شما کنید] بدتر است. و نزد مسجد الحرام با آنها کارزار نکنید مگر آن که آنها در آنجا با شما کارزار کنند، پس اگر با شما کارزار کردند، بکشیدشان که سزاى کافران چنین است. و اگر باز ایستند خدا آمرزنده و مهربان است. با آنان کارزار کنید تا آشوبى نماند و دین از آن خداى باشد، پس اگر باز ایستند تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران [این] ماه حرام به [آن] ماه حرام و [شکستن حرامها] و حرمتها و قصاص است. پس هر که بر شما تجاوز کرد به مانند آن بر او تجاوز کنید - و از اندازه مگذرید - و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
در نوشتههاى مفسران دیدگاههاى متفاوتى در جزئیات این آیات آمده است از جمله ربیع گوید:
این اولین آیهاى است که در کارزار نازل شد (هنگامى که پیامبر در مدینه بودند) پس از نزول آیه پیامبر با آنان که با او کارزار مىکردند جنگید و از هر که به او کارى نداشت باز ایستاد، تا زمانى که سوره برائت نازل شد [منظور آیه «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً»(43) مىباشد.(44)]
ابن عباس گوید:
[درباره لا تعتدوا] زنان، کودکان و پیرمردان مسن و کسى که تسلیم شده و دست از جنگ برداشته است را نکشید. اگر چنین کنید بر آنان ظلم کردهاید.(45)
و ابو جعفر گوید:
«الفتنه اشد من القتل» یعنى شرک به خدا از قتل شدیدتر است و با توجه به آنچه گفتیم که اصل معناى فتنه ابتلاء و آزمایش است تأویل کلام آن است که ابتلاء مؤمن در دینش که از دین برگردد و مشرک به خدا شود شدیدتر و پرضررتر است از اینکه در حالى که بر دین خود استوار است و در حالى که حق با اوست شهید شود، «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ»؛ یعنى بجنگید با آنان تا کفر نباشد و جز خدا پرستیده نشود، از پیامبر اکرم(ص) روایت است که من مأمور به جنگ با مردم شدم تا لا اله الّا اللَّه بگویند، نماز بخوانند و زکوة بدهند پس اگر چنین کنند جان و مالشان در امان است و محاسبه اعمال آنان با خداست.(46)
قرطبى مىنویسد:
پیامبر اکرم(ص) در مکه از کارزار ممنوع بود با آیاتى مثل «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن»(47) «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ»(48) «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلاً»(49) «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ»(50) چون به مدینه آمد با نزول این آیه مأمور به کارزار شد. این دیدگاه ربیع بن انس و دیگران است ولى از ابوبکر نقل شده که اولین آیه را «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا»(51)؛ مىدانست ولى اکثر بر نظر اول هستند.(52)
و همو مىنویسد:
وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ... امر به کارزار با هر مشرک و در هر موضع است و این امر مطلق است و مشروط به ابتدا به کارزار از سوى مشرکان نیست؛ چرا که در ادامه دارد و یکون الدین للّه.(53)
اما مفهوم فتنه در الفتنه اشد من القتل از دیدگاه فخر رازى پنج وجه است:
اول: که از ابن عباس منقول است: فتنه کفر به خداست، چرا که کفر سبب فتنه مىشود و آن را از قتل بالاتر دانسته است چرا که کفر مستحق عذاب دائم است و قتل همیشه این گونه نیست و کفر فرد را از امت خارج مىکند ولى قتل این گونه نیست.
دوم: اصل فتنه به معناى عرضه کردن طلا بر آتش جهت خلاص از غش است و بعد اسم براى هر چیزى شده که موجب امتحان است. و مراد از آیه آن است که اهتمام کفار به ترساندن مؤمنان و سختگیرى بر آنان تا حدى که آنان مجبور به پناه آوردن به غیر شهر و کاشانه شوند، از کشتن که موجب خلاص از ناراحتىهاى دنیاست بهتر است.
سوم: فتنه عذاب دائمى است که به سبب کفر با آنها قرین است. گویا قرآن مىگوید: بدانید در پشت سر کشتن آنان عذابى دارند که از کشتن شدیدتر است، اطلاق اسم فتنه بر عذاب جایز است از باب اطلاق اسم سبب بر مسبب.
چهارم: مراد آن است که فتنه آنان بر شما به این که شما را از مسجد الحرام باز داشتهاند شدیدتر است از این که شما آنان را در حرم بکشید، چرا که آنان از عبودیت و اطاعت خدا منع مىکنند که جن و انس براى آن خلق شدهاند.
پنجم: ارتداد مؤمن از دین بر او شدیدتر است از آن که محِقاً کشته شود.(54)
در تفسیر قاسمى آمده است:
«قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ»؛ یعنى با آنان کارزار کنید تا کفر زایل شود و اسلام ثابت گردد. آنچه به عقاب منجر مىشود زایل و آنچه به ثواب مىانجامد ثابت گردد «قاتِلُهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» یعنى آنان را که شما را اخراج کردند و به فتنه انداختند و کارزار کردند با شما با آنان بجنگید تا در حرم فتنهاى نباشد یعنى چیزى که مردم را از دین منع کند و آنان را از اظهار دین و دعوت به خدا باز دارد و تا آن که دین براى خدا باشد، یعنى دین به طور خالص براى خدا باشد و در حرم غیر از او عبادت و بندگى نشود. از غیر خدا کسى نترسد و کسى در دینش به فتنه دچار نشود و به خاطر دیندارى اذیت نگردد.(55)
در تفسیر الفرقان نیز آمده است:
امر «وقاتلوا» در این آیه دفاع از جانهاى مسلمین است. در دوران مکه دفاع مسلحانه و خونین ممکن نبود به جهت شرایط خاص و حالت مبارزه منفى که در آن دوران در مقابل هجمههاى کفار بود. در این جا بعد از آن که در آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» داده شد، مسلمانان مأمور به کارزار با کسانى شدند که با آنان مىجنگند البته به شرط عدم تجاوز به این صورت که غیر مقاتل و پیرمرد و خردسال و زن را نکشند... این آیه اولین آیه درباره امر به قتال است و آیه حج اولین آیه اذن به قتال است. در مرحله بعد آیه: «قتلوا المشرکین» آمد پس از آن دفاع هجومى به جهت حفاظت از مستضعفین مظلوم تشریع شد و پس از آن کارزار با هر کافرى و هر دیار مشرکى «قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ».(56)
و همو در ادامه مىنویسد:
«قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ...» آیا این ضابطه را معیار ثابتى براى همه زمانهاى اسلامى مىبینى که واجب است مبارزه و جنگ با کافرین تا رفع فتنه و بقاء دین براى خداوند که آن طاعت مطلقه خداوند در همه آبادىهاى زمین است گرچه ادیان دیگر در تقیه باشد؟ یا این که امر خاص به مجاهدین زمان پیامبر(ص) است و ایشان تا رسیدن به غایت سلبى «حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ» نبودند تا برسد به غایت ایجابى «یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ». یا این که امر عامى است ولى مراد از فتنه در اینجا قتال است گرچه معناى فتنه اعم از قتال است.(57)
و بالاخره علامه طباطبایى مىنویسد:
این آیات پنجگانه حکم واحدى را با حدود و اطرافش بیان مىکند. کلام خدا «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ» بیان اصل حکم است، کلام خداوند «ولا تعتدوا» حد حکم از جهت سازماندهى و انتظام است، کلام خداوند «و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه» حد زمانى حکم است و... .(58)
در ادامه مىنویسد:
این آیات مخصوص قتال با مشرکین است و شامل اهل کتاب نمىشود، پس مراد نهایت قتال که دین براى خداوند باشد آن است که بتها را عبادت نکنند و به توحید اقرار نمایند. اهل کتاب به توحید اقرار دارند گرچه به حسب حقیقت آنان نیز کافرند.(59) قرآن اسلام و دین توحید را مبتنى بر فطرت مىداند و اقامه و تحفظ بر انسانیت را از اهم حقوق مشروعه انسان برمىشمارد و دفاع از این حق را نیز حق فطرى دیگرى مىداند... و قتال چه به عنوان دفاع از مسلمین یا از حوزه اسلامى یا جهاد ابتدایى باشد همه آنها در حقیقت دفاع از حق انسانیت است در حیات او چرا که در شرک به خداوند پاک انسانیت هلاک مىشود و فطرت مىمیرد و در دفاع از حق انسانیت اعاده حیات انسانیت و زندگانى آن بعد از مرگ او است. پس شخص زیرک و عاقل این گونه مىیابد که اسلام شایسته است حکم دفاعى در پاک کردن زمین از لوث مطلق شرک داشته باشد و در خلوص ایمان براى خداوند تلاش کند.(60)
با توجه به دیدگاههاى ذکر شده باید گفت: آیات پنج گانه از آن جهت که نحوه برخورد با حاکمیت مشرکین در مکه را نشان مىدهد مىتواند به عنوان استراتژى برخورد با ملل یا حاکمیتهاى کفر پیشه مطرح گردد. بعضى از این آیات بویژه از جمله وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ، تشریع جهاد ابتدایى به منظور دعوت به اسلام را برداشت کردهاند. مرحوم علامه طباطبایى هچنان که آوردیم به نحوى در جهت توجیه این نوع جهاد به صورتى که تبدیل به دفاع از انسانیت و فطرت شود پاسخ گفته است. عدهاى از معاصرین این جهاد ابتدایى را به تبعیت از مفسر پیش گفته دفاع از انسانیت و فطرت الاهى انسان مىبینند.
نکته مورد توجه در مجموعه آیات آن است که طرف قتال را درآیه 190 «الذین یقاتلونکم» ذکر کرده است. در آیات دیگر نیز با ضمیر جمع مذکر غایب (هم) به دسته ذکر شده «الذین یقاتلونکم» اشاره کرده است. البته با توجه به شأن نزول و ذکر اخرجوهم من حیث اخرجوکم و یاد کرد از مسجدالحرام روشن است که مراد از الذین یقاتلونکم مشرکین مکه هستند. اگر مراد از مقاتلین مشرکین مکه هستند آیات نه عمومیتى دارد که قتال با هر مشرک و کافرى را در بر گیرد که شامل اهل کتاب هم بشود (آنچنان که مرحوم علامه طباطبایى به این نکته تصریح کردهاند) و نه عمومیتى که جهاد با هر مشرکى را شامل شود.
گرچه غایت قتال با مشرکان مکه آن است که حتى لا تکون فتنه و یکون الدین للَّه و روشن است که با قتال مشرکان مکه و حتى کشته شدن همه آنها نه تمام فتنه در پهنه زمین و طول زمان از بین مىرود و نه دین خداوند استقرارى وسیع و همه جانبه مىیابد.
پس با قرینه مقاتلین و تناسب احکام مذکور در آیه این گونه استفاده مىشود که نفى فتنه و استقرار دین در بلدالحرام مراد است. پایگاه توحید نباید محل فتنه شرک و فتنه بر علیه مسلمین باشد و باید در آنجا دین خالص براى خداوند باشد. به ویژه آن که مشرکان مکه ابتداى به کارزار کرده و در موارد متعددى به مسلمین یورش برده و در آغاز نیز آنان را مجبور به ترک دیار کردهاند.
بنابراین آنچه در تفسیر قاسمى آمده است و احتمالات غیر منتخب نویسنده تفسیر الفرقان در نظر ما به صواب نزدیکتر است.
در قرآن کریم نظیر این آیه در سوره انفال آمده است:
«وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(61)؛
و با آنان کارزار کنید تا فتنهاى نباشد و دین، همه آن براى خدا باشد، پس اگر دست کشیدند همانا خداوند به کارهاى آنان بینا است.
ولى با توجه به آیات قبل که «یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»(62)؛ اشاره دارد ظهور مرجع ضمیر در آن آیه نیز به مشرکان مکه است.
پس دیدگاه صاحب دراسات که در ذیل آیه آورده است:
کارزار واجب جنگ براى رفع فتنه و بسط توحید است و چه بسا اولى همان جهاد دفاعى مصطلح و دومى جهاد ابتدایى است. و هنگامى که واجب به انجام رسید پس از آن ظلم به بردهگیرى و استثمار روا نیست.(63)
مورد اختیار ما نیست و با توجه به قرائن مجموعه آیات خلاف ظاهر است، اگر کسى در پاسخ بگوید که مورد در آیه شریفه مخصص نیست و هر کافرى این حکم را دارد. پاسخ آن است که آیه آن گونه نیست که مفهومى عام را برساند و شأن نزول آن به مورد خاصى تطبیق شده باشد، بلکه حکم بر قتال تا رفع فتنه و بسط توحید متعلق به موضوعى مقید و مضیق است؛ چرا که در این آیات قتال با الذین یقاتلونکم مورد توجه و حکم است.
تنها نکته مورد اشکال نهایت آیه 191 است که دارد «کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ» و شاید کسى بگوید که این حکم براى همه کافران است. اما در پاسخ باید گفت اصولاً آیه قاتلوهم حتى لا تکون فتنه پس از این آیه واقع شده و از قضا در این آیه این گونه مىخوانیم: «وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ»؛ یعنى در این آیه مقاتله در نزد مسجد الحرام مشروط به ابتداى به کارزار از سوى مشرکان است و این که جزاء کافرانى که در مسجد الحرام قتال مىکنند مرگ باشد امرى است که با کبراى کلى مورد بحث تفاوت دارد.
نتیجه آن که این آیات گرچه شیوه برخورد شدید دولت و حکومت اسلامى را با کافرانى که به مسلمانان حمله برده و کارزار کردهاند نشان مىدهد اما آنچه به عنوان جهاد آزادیبخش یا رفع فتنه در عالم و بسط توحید مطرح است از آن مستفاد نمىگردد.
در آیات دیگر که به ظاهر جهاد ابتدایى را مىرساند نیز مىتوان به نوعى مفهوم دفاع را استنباط نمود.
در آیه: وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً(64) همگى با مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگى با شما مىجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است. گرچه امر قتال کرده و قیدى را نیاورده ولى واضح است که این کارزار مسبوق به قتال و جنگ مشرکان است، آن چنان که از جمله کما یقاتلونکم کافة استفاده مىشود.
در آیه: فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم... واقعدوا لهم کل مرصد.(65) مشرکان را هر جا یافتید بکشید... و در هر کمینگاه [در انتظار آنان بنشینید. نیز به کمین دشمن نشستن حکایت از تجاوز دشمن به خاک و وطن دارد زیرا که در تهاجم ابتدایى کمینگاه کاربردى ندارد، کمین غالباً در مواردى است که دشمن حالت تهاجمى دارد و نه حالت تدافعى.
در آیه: قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنْ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً.(66) با کافران که نزدیک شما هستند کارزار کنید و باید که در شما شدت را بیابند.
در این آیه نیز اگر مقصود لزوم تهاجم براى تحمیل عقیده بود آن هم در زمان اقتدار مسلمین، دیگر جمله ولیجدوا فیکم غلظة چندان تناسبى نداشت، ولى اگر مقصود آن باشد که با دیدن اقتدار و شدت شما آنان فکر تجاوز را از سر بیرون کنند تناسب بیشترى را فراهم مىآورد.
اصولاً هر جا در قرآن کریم بحث جهاد ابتدایى به ذهن مىرسد، آیات محفوف به آیات دیگرى است که همه به نوعى به پیمانشکنى، تجاوز و ممانعت آنان از رسیدن پیام اسلام به مردم حکایت مىکند. به عنوان نمونه به آیات 9 و 10 سوره توبه مراجعه شود.
البته در بعضى موارد استنباط این مطلب دشوار است. آنچه در واقعه برخورد سلیمان با ملکه بلقیس نقل شده است دلیل برخورد سلیمان کفر بلقیس دانسته شده است ولى با این همه با توجه به این که در این واقعه تسلیم بلقیس و هدایت وى نقل شده است و زمینه جهاد فراهم نیامده است، نمىتوان چندان اطمینانى در جهت استفاده جهاد ابتدایى از آن به دست آورد.
درباره آیه 29 سوره توبه با توجه به این که نه قبلاً به تهاجم اهل کتاب اشاره کرده است و نه در این آیات اشارهاى به تهاجمى بودن دفاع وجود دارد، به این جهت استفاده جهاد ابتدایى از آن دور نیست، گرچه مضمون آیه به عدم ایمان آنان به خدا اشاره دارد و ظاهر آیه با توجه به «مِنْ» تبعیضه در آیه شریفه بر بعضى از اهل کتاب صدق مىکند، در هر صورت این آیه نیازمند تأمل جدى است و از آیات دیگر در مدلول مورد نظر گروه اول دلالت بیشترى دارد.
2. تحقق موضوع جهاد ابتدایى به قیودى نیازمند است
با مراجعه به قرآن کریم روشن مىشود که جهاد ابتدایى به سادگى امکان ندارد و قیود و مخصصهاى فراوان اصالت الجهاد را بسیار ضعیف و داراى مصادیق نادر مىسازد. این نکته گرچه مثبت اصل بر صلح (نظریه دوم) نیست، اما اصل بر جهاد (نظریه اول) را نیز خدشهدار مىسازد. این قیود در غالب پیمانها و عقدهاى مختلف در قرآن کریم ذکر شده است. در سوره توبه مىخوانیم:
وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ(67) و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان.
در ادامه لزوم حفظ معاهدات را گوشزد مىکند.
إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ.(68)
مگر با کسانى که کنار مسجدالحرام پیمان بستهاید. پس تا با شما [بر سر عهد ]پایدارند، با آنان پایدار باشید زیرا خدا پرهیزکاران را دوست دارد.
این آیات صلح و امان را نسبت به همه مخالفان دینى اعم از اهل کتاب و غیر آنان شامل مىشود، از سوى دیگر امکان عقد امان نسبت به افراد و جوامع غیر اسلامى را مىپذیرد(69) و این نکته به احترام اسلام به افراد غیرمسلمان و دولتهاى غیر اسلامى اشاره دارد. البته درباره این که عقد امان مىتواند به طور دائمى باشد و یا این که حتماً باید زماندار باشد و تا مدت معینى باید بر این پیمان استوار بود، اختلاف نظر وجود دارد. بعضى از فقیهان با توجه به اطلاق آیه نامحدود بودن زمان این پیمان را مجاز شمردهاند.(70) از سوى دیگر جهاد مبتنى بر تحقق دعوت است و دعوت به معناى رساندن پیام اسلام به مردمان است و اصولاً هیج قتالى قبل از دعوت به شیوههاى مذکور آن در قرآن (حکمت، موعظه، جدال و...) مشروع نیست. بنظر مىرسد آن چه در این عنوان ذکر شد گرچه به محدودیت جهاد مىانجامد ولى رافع اصل جهاد نخواهد بود.
3. آیات جهاد زمان حاضر را شامل نمىشود
بعضى با توجه به این نکته که شرک عصر جاهلى ملازم با شرور و فتنههاى اجتماعى بوده است و یا با توجه به این که آیات جهاد با اختصاص به عصر تأسیس حکومت اسلامى و حداکثر مختص زمان حضور معصوم(ع) است بدنبال محدود کردن اصالة الجهاد به دوران صدر اسلام یا عصر حضور هستند. درباره شرک عصر جاهلى و همراهى آن با فتنه و شر مطالعه تاریخ اجمالى صدر اسلام کافى است. نیم نگاهى به نحوه مقابله کفار با پیامبر ما را به این نکته مىرساند که بحث اساسى آنان حفظ و بهرهبردارى از مواهب مادى بوده است. فرهنگ و تمدن امروز گرچه از زیادهخواهى برىءِ نیست، ولى با توجه به مجموعه شرایط حاکم بر جهان اسلام آوردن رهبران یک کشور، هرگز مساوى از دست دادن قدرت نیست، از این روى مىتوان شر امروز را داراى ماهیتى متفاوت با آن دوران دانست. از این روى با قبول تلازم شرک و فتنه در دوران صدر اسلام و مهم بودن عنوان فتنه در تشریع جهاد ابتدایى آن عنوان در عصر حاضر کمتر مصداق مىیابد.(71)
از سوى دیگر آیات جهاد را معمولاً فقیهان ما مختص به زمان حضور مىدانند و بعضى جهاد ابتدایى را مختص به جزیرة العرب مىدانند.(72) این اختصاصات نشانگر آن است که ویژگى عرضه رشد و نمو اسلام و یا سرزمین مکه و اطراف آن اقتضاى جهاد ابتدایى داشته است ولى در عصر ما دیگر چنین زمینهاى جهت جهاد و مبارزه در راه خدا و براى تسلیم کفار به قبول اسلام وجود ندارد.
قضاوت نهایى بین دو نظریه
با توجه به دلایل دو گروه و تفاوتهاى فراوان زمانها و مکانها نمىتوان به طور قاطع یک نظریه را ترجیح داد. به لحاظ تاریخى نیز در زمانى که دولت اسلامى داراى قدرت و شوکت و امکاناتى بوده است که زمینه کشورگشایى براى آن فراهم بوده است دیدگاههاى «اصالة الجهاد» بیشتر مطرح گردیده است، ولى در دوران معاصر که متأسفانه با غلبه دولتهاى غیر اسلامى همراه گردیده و دولتهاى اسلامى به ضعف و سستى مبتلا گردیدهاند فقیهان و نویسندگان به اصالت الصلح عنایت بیشترى پیدا کردهاند.
به نظر مىرسد آن چه میزان روابط و کیفیت آن را در مستواى مباحث نظرى قرآنى تعیین مىکند، هدف کلى تشکیل دولت مکتبى اسلام است، اسلام یک دولت فکرى است که به دنبال توسعه و نشر مکتب در تمام عالم است و منطقه و نژاد خاص را مورد توجه قرار نمىدهد، ولى از طرف دیگر به دنبال توسعه دین بر اساس برهان و منطق است، از این روى اصالت در اسلام بر دعوت است نه بر جنگ و نه بر صلح، ولى این دعوت در چه عرصههایى و با چه ابزارهایى باید صورت پذیرد، بدون تردید نیازمند توجه به ظرف زمانى و مکانى و رعایت مصالح مسلمین است. بدون تردید در عصر حاضر و با توجه به تسلط فرهنگ قبول حقوق بشر بر کشورها و تلقى به قبول تمام ملل جهان نسبت به مرزهاى جغرافیایى، مصلحت مسلمین چیزى جز دعوت از طریق بیان و قلم و... نیست و جهاد ابتدایى اگر چه در بعضى از زمانها مىتواند موجب گسترش اسلام باشد، ولى در عصر حاضر رعایت صلح جهانى و به رسمیت شناختن مرزهاى بین المللى امرى ضرورى است. در زمانى فقیهان به دو عنوان دارالاسلام و دارالحرب مىاندیشیدند و عدهاى دارالعهد را به آن افزودند ولى امروزه به نظر مىرسد باید در سیاست خارجى کشورهاى اسلامى به دو عنوان دارالاسلام و دارالعهد اندیشید و دارالحرب چندان مفهومى را در روابط بین المللى حاضر ندارد.
پىنوشتها
1) حجة الاسلام قاضىزاده، استادیار دانشگاه تربیت مدرس.
2) محمدبن الحسن شیخ طوسى، النهایة فى مجرد الفقه والفتوى، (قم، انتشارات قدس محمدى) ص 296 و 297.
3) احمد ابن تیمیه، السیاسة الشرعیه فى اصلاح الراعى و الرعیة، (بیروت، منشورات دارالآفاق الجدیدة) چاپ اول، ص 131.
4) عبدالکریم زیدان، مجموعة بحوث فقهیه، (بیروت، موسسة الرسالة، 1395ق) ص 45.
5) ر.ک: سعید عبداللَّه حارب المهیرى، العلاقات الخارجیه للدولة الاسلامیة، (بیروت، موسسة الرسالة، 1416ق/1995م) چاپ اول، ص 31 - 30.
6) ر.ک: آیةاللَّه سید محمد حسینى شیرازى، الفقه، (بیروت، دارالعلم، 1401ق) ج 48، ص 8.
7) توبه (9): 29.
8) ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، (بیروت، دارالمعرفة، 1402) ج 2، ص 347.
9) ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، (با همکارى جمعى از فضلا) - (قم، منشورات مؤسسه امیرالمؤمنین) چاپ اول، ج 10، ص 390.
10) بقره (2): 93.
11) ر.ک: حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه (قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1408)، ج 1، ص 116.
12) توبه (9): 5.
13) توبه (9): 123.
14) توبه (9): 73.
15) نساء (4): 74.
16) نمل (27): 23 - 34.
17) توبه (9): 41.
18) ر.ک: ابوالحسن ماوردى، الاحکام السلطانیه، (قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1406) ص 36.
19) صف (61): 4.
20) توبه (9): 38 و 39.
21) نساء (4): 95.
22) حدید (57): 10.
23) نساء (4): 91.
24) حج (22): 39 و 40.
25) توبه (9): 36.
26) بقره (2): 190.
27) توبه (9): 12 و 13.
28) حجرات (49): 9.
29) انفال (8): 12 و 13.
30) بقره (2): 251.
31) حج (22): 40.
32) بقره (2): 257.
33) ر.ک: محمد رشید رضا، تفسیر المنار، (بیروت، دارالمعرفة) چاپ سوم، ج 2، ص 258.
34) شیخ محمود شلتوت، من توجیهات الاسلام، (بیروت، دارالشروق، 1399ق) چاپ ششم، ص 93.
35) دکتر وهبة زحیلى، العلاقات الدولیة فى الاسلام، (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1403ق) ص 120.
36) محمد رشید رضا، الوحى المحمدى، (قاهره، الزهراء للاعلام العربى، 1408) ص 312.
37) انفال (8): 61.
38) ممتحنه (60): 8 و 9.
39) بقره (2): 208.
40) مقصود روایت «ماغزى قوم فى عقر دارهم الا ذلوا»، (هیچ قومى در درون خانه خویش به نبرد برنخواست مگر آن که ذلیل شد) مىباشد، خطبه 27، ص 68.
41) ر.ک: شیخ محمود شلتوت، الاسلام و العلاقات الدولیه، ص 68.
42) بقره (2): 190 و 195.
43) توبه (9): 36.
44) محمد بن جریر طبرى، جامع البیان عن تأویل آى القرآن (تفسیر الطبرى) (بیروت، دارالکتب العلمیه و داراحیاء التراث العربى، 1421) ج 2، ص 195.
45) همان.
46) همان، ص 201.
47) قرطبى، انصارى، الجامع لاحکام القرآن، (بیروت، مؤسسة التاریخ العربى) ج 2، ص 231 و 232.
48) مائده (5): 13.
49) زمل (39): 10.
50) غاشیه (88): 22.
51) حج (22): 39.
52) قرطبى، انصارى، الجامع لاحکام القرآن، ص 231 و 232.
53) همان، 236.
54) فخر رازى، التفسیر الکبیر، (قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1411) چاپ سوم، ج 5، ص 113.
55) محمد جمال الدین قاسمى، تفسیر القاسمى، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى (بیروت، داراحیاء التراث العربى) المسمى بمحاسن التأویل، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقى، ج 1، ص 492.
56) محمد الصادقى، الفرقان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 95 - 97.
57) همان، 102.
58) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362) چاپ چهارم، ج 2، ص 61.
59) همان، ص 63.
60) همان، ص 67.
61) انفال (8): 39.
62) انفال (8): 39.
63) حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و...، ج 1، ص 116.
64) توبه (9): 36.
65) ]. توبه (9): 6.
66) توبه (9): 123.
67) توبه (9): 6.
68) توبه (9): 7.
69) ر.ک: محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365) ج 21، ص 90 - 94.
70) ر.ک: همان، ص 97 و هبة زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، (سوریه. دمشق، دارالفکر، 1401ق) چاپ سوم، ص 360 تا 393.
71) ر.ک: وهبة زحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى، ص 136.
72) ر.ک: تفسیر المنار، ج 10، ص 352.