تحلیلى بر واپسین نظریه مهندس مهدى بازرگان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
مهدى بازرگان (1286 - 1373ش) در واپسین سالهاى زندگى خود، به تبلیغ جدایى دیانت از سیاست پرداخت و هفت دلیل به نفع آن بر ساخت. چگونگى این دلیلها، شگفتى ناظران و داوران آگاه را برانگیخت. پرسش اصلى آن است که آیا مطالب مهندس بازرگان، استدلال است یا اعتراض؟ ظاهر عبارات ایشان، فرضیّه اول را تأیید مىکند ولى دقّت و ژرفنگرى در بحثهاى ایشان و قرائن دیگر این فرضیّه را تایید نمىکند و به همین جهت چارهاى جز پذیرش فرضیّه دوم باقى نمىماند. در نتیجه نمىتوان بازرگان را از طرفداران سکولاریسم شمرد. او از روى تلخ کامى و در واکنش به وضع اجتماعى موجود و انتقاد به مخالفان، صرفاً اعتراضى سیاسى بیان کرده و تذکّرى اخلاقى داده است.متن
مقدمه
مهدى بازرگان یکى از رجال سیاسى و تأثیرگذارى بود که بیش از چهل سال - از دهه سى تا دهه هفتاد - در ایران نقشآفرینى کرد. وى هر چند، هیچ گاه موفق به تحصیل علوم دینى و اسلامى نشد،2 اما علاقه فراوانى به اندیشه دینى داشت و براى آن که سازگارى علم و دین با یکدیگر را به اثبات رساند، تلاش زیادى نمود.3 بازرگان هر چند با فلسفه - اسلامى یا غربى - هیچ آشنایى و میانهاى نداشت4 و بلکه با صراحت، به ابراز مخالفت با فلسفه مىپرداخت5 لکن سخت شیفته و معتقد به علوم تجربى و تحقّقى بود.6 تأثیر دیدگاه پوزیتیویستى اگوست کنت را به خوبى مىتوان در آثار بازرگان مشاهده کرد.7
بازرگان، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى یکى از علل عقبماندگى مسلمانان را دورى از فعالیّتهاى اجتماعى و سیاسى مىدانست و مىگفت:
حقیقت این است که همه آرزومندیم وارد جنجال سیاست نشویم. نه آلوده به مقامات و مفاسد آن شویم و نه زندان و محرومیّت و زجرش را براى خود بخریم. روح و جسممان را راحت گذارده و با خیال راحت و آرامش و احترام، به کار دنیا و عبادت خدا بپردازیم... ولى... اگر ما و متدیّنین حاضر باشیم دولت و سیاست را رها کنیم، آنها به هیچ وجه ما را آزاد و مختار نخواهند گذاشت بلکه به عکس و به طورى که مىدانید دخالت و مزاحمت عمیق و کامل در تمام شئون دینى و دنیایى ما اعمال مىنمایند. هر قدر ما بیشتر به حکومت و سیاست بىاعتنایى نشان دهیم و کنارهگیرى کنیم آنها بیشتر براى خود، حاکمیت و صاحب اختیارى قائل و عامل مىشوند... .8
او مىافزود:
اگر دین، سیاست را در اختیار و امر خود نگیرد سیاست، دین را مضمحل خواهد کرد یا در سلطه اقتدار خود خواهد گرد.9
وى حتّى آشکارا، جدایى دین از سیاست را فکرى بیگانه و غربى مىشمرد که متناسب با محیط و دین شرقى نیست.10 و ضرورت حضور و فعالیت سیاسى را بر طبق سیره معصومینعلیه السلام، به اثبات مىرساند و سرانجام چنین نتیجهگیرى مىکرد:
یک - دین نه تنها با سیاست بلکه با همه شئون زندگى و با جهان، مرز مشترک دارد، ولى مرزى است یک طرفه؛ دین در زندگى و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت مىکند و هدف و جهت مىدهد. اما آنها نباید دخالت در دین بنمایند و راه و رسم را تعیین کنند، در این صورت ناخالصى و شرک پیش مىآید... دو - دین، اصول سیاست و حکومت را تعیین مىکند، ولى وارد جزئیات نمىشود... سه - سیاست باید للَّه باشد. للَّه هم در خیلى از آیات قرآن و دستورها مترادف یا لااقل ملازم با للنّاس است. هدف سیاست خیر و سعادت مردم است. ولى باز یک شاخص مرزى نمودار مىشود: بر خلاف تصوّر خیلى از متجدّد نماها، هدف دین تنها خیر و سعادت دنیوى نیست، اخروى صرف هم نیست و اصولاً در قرآن، سعادت و تأمین دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، با یکدیگر توأماند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». بلکه هدف و حیات اصلى آخرت است: «وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» یا به فرموده پیغمبر: «الدنیا مزرعة الآخرة» دنیا و راحت و لذّت دنیا تا آن جایى قابل قبول و مطلوب است که نه تنها لطمه به آخرت و سعادت ابدى نزند بلکه تدارک و تأمین آن را بنماید. بدیهى و ضمنى است که با این ترتیب و تا حدود اعتدال صحیح، تأمین سلامت و برکت و فعالیّت و لذّت دنیا هم خواهد شد. چهار - همان طور که نماز خواندن مقدّمات و مقارنات دارد و به اعتبار وجوب نماز، تحصیل و تأمین آن مقدّمات و مقارنات نیز واجب است، ورود در سیاست به معناى اعمّ کلمه و بر طبق حدود و مرزهاى فوق الذکر نیز چون ضرورى و ظاهراً واجب است (واجب عینى) بنابراین باید گفت، تدارک و توجه به مقدّمات و شرایط و لوازم آن نیز واجب مىشود... پنج - دین و سیاست نباید با هم مخلوط و مشتبه شوند. حفظ مرز لازم است. در هر دو جا رعایت اصالت و استقلال و آزادى لازم است... احزاب و رجال سیاسى نباید هیچ گاه دیانت را وسیله یا ملعبه برنامههاى سیاسى خود قرار دهند... براى اسلام همین افتخار بس که از چهارده قرن قبل پایههاى زندگى و حکومت را بر عقیده و بر مرام و مسلک قرار داده است و آن چه خواسته و کرده، در راه آن بوده است... .11
در نتیجه، نظریّه اصلى و اولى مهندس بازرگان آن بود که دین از سیاست هرگز جدا نمىشود و باید دینداران در امور سیاسى دخالت کنند و از ابزار قدرت سیاسى براى پیشبرد اهداف دینى بهره بگیرند. بازرگان این نظریه را سالها تبلیغ مىکرد و بلکه در آن راه مبارزه عملى نیز مىنمود؛ اما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و چشیدن تجربه تلخ ناکامى دولت موقّت، ناگهان در واپسین سالهاى زندگى او - 85 سالگى - تجدید نظر و تغییر و تحوّلى روى داد و به تبلیغ عرفگرایى و جدایى دیانت از سیاست پرداخت و هفت دلیل شگفتآور به نفع آن ساخت. پرسش اصلى آن است که آیا دلیلهاى هفتگانه مذکور، استدلال است یا اعتراض؟ مقصود آن است که آیا این اظهار نظر، نظریه و دیدگاه جدیدى را مىرساند که بازرگان بر اساس اندیشه و تجزیه و تحلیل اطلاعات علمى به آن دست یافته است و یا این اظهار نظر، دیدگاه جدیدى نیست بلکه نوعى اعتراض سیاسى به مخالفان است که بر اثر ناکامى در صحنههاى مدیریتى و اجرایى پدید آمده و در آن، وضع مطلوب شرح داده مىشود و وضع موجود، مورد نقد قرار مىگیرد. براى رسیدن به پاسخ این پرسش، بعد از اشارهاى به نظریه آخرتگرایى، ابتدا ادلّه مذکور را بیان کرده و بعد نقد مىکنیم و آن گاه تحلیلى عرضه خواهد شد که مىتواند پاسخى به این پرسش باشد.
آخرتگرایى و هدف بعثت
یکى از «نظریههاى مهمّ در بحث هدف بعثت پیامبران»12، آخرتگرایى است. خلاصه این نظریّه را مىتوان به این ترتیب بیان کرد: پیامبران آسمانى آمدهاند تا مردم را از ظلمات جهل و شهوات مادّى برهانند و آنان را تربیت اخلاقى کنند تا آدمى از زندگى مادّى و مادّیات چشم بپوشد و زندگى اخروى و روز قیامت را فراموش نکند. پس رسیدن به سعادت آن جهانى و معنوى، هدف اصلى بعثت پیامبران الهى است. در این نظریّه با اصالت دادن به آخرت و امور اخلاقى و معنوى، نفى تأمین سعادت مادّى و دنیوى استنتاج مىشود. در این نظریّه یا نظریّهها گاه تأمین رفاه مادّى و دنیوى، بدون اصالت و اهمیّت و مسئلهاى عرضى و طفیلى تلقّى مىگردد و گاه تصریح مىشود که پیامبران فقط براى تحصیل سعادت اخروى آمدهاند و کارى به امور اجتماعى و سیاست و حکومت و فرهنگ و اقتصاد و... ندارند و این گونه مسائل را به خود مردم وا گذاردهاند تا هر چه خود مىپسندند انجام دهند. این آخرتگرایان ادّعا دارند که وحى و دین، مسئلهاى متعالى، قدسى، روحى و روحانى است و براى آگاهى بر مسائل مرگ و بعد از مرگ و بهشت و جهنّم است و ارتباطى به حکمرانى و دنیادارى و سایر امور مادّى ندارد. آنان اظهار مىکنند که خدا، دین و پیامبران آسمانى، برتر و والاتر و مقدّستر از آن هستند که در امور پست و مادّى دنیاى فانى؛ نظر و دخالت کنند و متوجّه این گونه مسائل کوچک و ناپایدار شوند. به نظر مىرسد نکته اصلى مورد نظر در نظریّههاى آخرتگرا؛ همین مطلب اخیر، یعنى سکولاریسم و لائیسیته و تفکیک دین از همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، حقوقى، سیاسى و اجتماعى است. روشنفکرانى مانند على عبدالرّازق، عبدو فیلالى انصارى، عبدالکریم سروش، بازرگان، مهدى حائرى یزدى و... نظریّه یا نظریّههایى آخرتگرایانه عرضه کردهاند. البتّه بىتردید، تبیین و نقد و تحلیل تمامى مطالب آخرتگرایان؛ کتاب یا کتابهایى مفصّل و جداگانه مىطلبد.13
بازرگان، در بحثى تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» با طرح نظریّهاى آخرتگرا و تصریح به این که مقصودش از این بحث و گفت و گو، اصرار بر «منحصر دانستن هدف دین به آخرت و خدا و تفکیک رسالت انبیا از سیاست و اداره دنیا» است؛ هفت دلیل به نفع نظریّه مقبول خود مىآورد. این ادلّه بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مىگردد.
استدلالهاى هفتگانه و نقد آن
استدلالهاى هفتگانه مذکور بنا بر تقریر مهندس بازرگان چنین است:
1. تبدیل توحید به شرک
وقتى بهبود زندگى فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پاى آخرت و خدا، هدف و منظور دین قرار گرفت و مورد علاقه و عقیده شد، از آن جا که به طور کلى اهداف و معبودهاى بشرى منضمّ شده به خداوند یکتا، محسوس و مأنوس انسانها و در دسترس آنها قرار مىگیرد و راحتتر و زودتر مورد توجّه و تمایل واقع مىشوند، اخلاص در دین و عبودیّت خدا در محاق رفته، پس زده و فراموش مىشود. و بدین وسیله توحید، تبدیل به شرک - با همه آثار و مظالم و مفاسد هلاکتبار آن - گردیده، دیانت و دیندارى از اصالت و خاصیّت مىافتد.14
نقد دلیل اول: در دلیل اول (تبدیل توحید به شرک) ایشان پنداشتهاند که اگر اهداف بعثت؛ اصلاح امور دنیوى را نیز شامل شود، توحید تبدیل به شرک مىگردد! دلیل اول ایشان ادّعایى بیش نیست و پشتوانه استدلالى ندارد. باید توجّه کرد که تحصیل سعادت اخروى و تقرّب به خداى تعالى اصالت دارد و چیزى در عرض آن قرار داده نمىشود تا شرک شمرده شود. اصلاح امور دنیوى در طول پرستش خداى متعال و آباد ساختن آخرت است و با آن تعارض و تزاحمى ندارد. سخن اصلى نظریّههاى جامعیّتگرا و نظریّه برگزیده آن است که براى تحصیل هدف اصلى (عبادت و تقرّب به خداى کریم) پیامبران باید زمینهها و مقدّماتش را نیز فراهم سازند و دنیاى مردم را بر اساس قوانین شریعت الهى سامان دهند تا مردم، توحید را دریابند و بتوانند از طاغوت اجتناب کنند. انبیاى آسمانى، قسط و عدالت اجتماعى را اقامه مىکنند تا زمینه عبادت واقعى خداوند متعال و تحقّق توحید نظرى و عملى در جامعه انسانى هر چه بیشتر آماده گردد. دنیاى مذموم عبارت از فریفته شدن به زینتها و لذات و شهوات مادّى و فراموش کردن آخرت است و اگر کسى دنیا را وسیله و پلى براى رسیدن به سعادت اخروى و عبادت خداوند قرار دهد، نه تنها مشمول هیچ مذمتى نیست بلکه شایسته تحسین نیز است. همان طور که رسول اکرم(ص) فرمود: «لا تسبّوا الدنیا فنعمت مطیّة المؤمن فعلیها یبلغ الخیر و بها ینجو من الشّرّ».15
و امیرالمؤمنین على(ع) وقتى شنید کسى دنیا را مذمّت مىکند او را مورد انتقاد قرار داد و فرمود: «... ان الدّنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد احبّاء اللَّه و مصلّى ملائکة اللَّه و مهبط وحى اللَّه و متجر اولیاء اللَّه اکتسبوا فیها الرّحمة و ربحوا فیها الجنة فمن ذا یذمّها و قد آذنت ببینها و نادت بفراقها...».16
و حضرت امام باقر(ع) در تفسیر آیه «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ»، دنیا را مصداق آن شمرد.17
2. انصراف از دین و سلب امید و ایمان
از آن جا که مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعتها، نه براى جوابگویى به مسائل علمى و عملى جهان بىنهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است و چنین انتظار و ادعا، پشتوانه محکم و مستندى در کتاب و سنّت نداشته، صرفاً مخلوق آمال و افکار بشرى است، وقتى مردم مؤمن و مخصوصاً جوانان پرشور و امید، مواجه با ناتوانى و عجز ادیان گردند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار مىشوند به اصلاح و التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین مىگردند.18
نقد دلیل سوم: در این دلیل (انصراف از دین و سلب امید و ایمان)، بازرگان ادّعاى دیگرى را مطرح مىکند و آن؛ سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین است. مىپرسیم: به نظر شما چرا چنین نتیجهاى اتّفاق مىافتد؟ ایشان پاسخ مىدهد: زیرا اگر پیامبران نتوانند وضع جامعه را اصلاح کنند؛ طبیعى است که مردم دلسرد مىشوند! پس بهتر است از اول وارد دنیا نشوند! مىپرسیم: چرا فرض منفى (شکست پیامبران) را مطرح مىکنید؟! در حالى که پیروزى آنان با نظر به کمالات و توانایىهاى متعدّدشان، طبیعى و منطقى به نظر مىرسد. ایشان در جواب و به عنوان استدلال، مدّعا را تکرار مىکند و مىگوید، زیرا «مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعتها، نه براى جوابگویى به مسائل علمى و عملى جهان بىنهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است». واقعاً این گونه دلیل آوردن شگفتآور است! زیرا در آن هیچ استدلالى بیان نمىشود و ادّعا، بار دیگر به منزله دلیل تکرار مىگردد. این گونه استدلال کردن همان است که در منطق، «مصادره به مطلوب» نامیده مىشود و یکى از انواع مغالطات است.
3. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت
زیان دیگر، نتایج معکوس و تجربیات تلخى است که از تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت حاصل مىشود... هزار سال ریاست بلامنازع دینى پاپها و حاکمیت قهار کلیساى کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپاى قرون وسطى، یادگارى جز جهل و تاریکى، رکود و عقبماندگى و اختناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگى و فرار از دین و خدا و بازگشت به فرهنگ یونانى به وجود آورد که همراه با تجدّد ضدّ مذهبى بود.19
نقد دلیل سوم: در دلیل سوم (تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت)، بازرگان با استشهاد به وقایع تاریخى مانند حاکمیّت کلیسا در قرون وسطى و منفوریّت جهانى آن، کوشیده است که نسبت به حاکمیّت پیامبران بر امور سیاسى و دنیوى و اصل حکومت دینى به طور کلّى و در هر زمان و مکان و مکتبى؛ انزجار و تنفّر روحى ایجاد کند. چنین دلیلى بیش از هر چیزى، شگرد تبلیغى و جنگ روانى است. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت، نه تنها اشکالى ندارد، بلکه از آن نظر که رهبران شریعت (پیامبران آسمانى) معصوم از گناه و اشتباه هستند، آرمان و ایدئال هر انسان کمالجویى شمرده مىشود و در این صورت، عالىترین و برترین نظام سیاسى و حکومتى ممکن پدید مىآید. و اگر منظور از «رهبران شریعت»، عالمان و روحانیان و فقهاى اسلامى هستند، در این صورت نیز اولویّت و ترجیح ریاست و حکومت فقیه و اسلامشناس عادل و آگاه بر مصالح انسانى و الهى، براى هیچ پژوهشگر منصفى پوشیده نیست. و البتّه همه افراد جامعه اسلامى و به ویژه خبرگان امت، وظیفه خیرخواهى و نصیحت و امر به معروف و نهى از منکر را نسبت به یکدیگر و حتّى حاکمان و رهبران سیاسى و دینى بر عهده دارند.
اگر اربابان کلیسا اشتباه و ظلم کردند؛ که البته چنین است، از سوى دیگر فراموش نکنیم که راندن اهل ایمان و معرفت و فقیهان عادل و اسلامشناسان باتقوا از عرصه سیاست و اداره جامعه و سپردن مسئولیت به دیگران نیز، ناروا و ترجیح مفضول بر فاضل و ستمى بزرگ بر همگان و اشتباه و ظلمى دیگر است.
4. کالاى شیطان یا دین خدا
اسلامى که با پشتوانه قدرت و روش اکراه، پیش برود بیشتر، کالاى شیطان است تا دین خدا... نازل کننده قرآن و فرستنده پیامبران، نخواسته و نمىخواهد که آیین او جز از طریق اختیار و آزادى، با حفظ کرامت انسانى و با پشتوانه ارشاد و علم ارائه و اجرا گردد. نام اسلام هم ریشه با تسلیم است، ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى، بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه، با سلام و صفا و رضا. اساس دعوت انبیا نیز بر محبّت و معرفت بنا شده است... .20
نقد دلیل چهارم: این دلیل (کالاى شیطان یا دین خدا) آزادى را شرط لازم براى پیشبرد اهداف پیامبران مىشمارد و از سوى دیگر ادّعا مىکند که اگر پیامبران حاکم گردند، چون قدرت دارند پس بىتردید راه دیکتاتورى و زورگویى در پیش مىگیرند و مردم را ملزم به اجراى فرامین خود مىکنند! و در این صورت، دین با روش اکراه و اجبار، تفهیم و تبلیغ مىشود و پیش مىرود؛ و این دیگر دین مطلوب خدایى نیست، بلکه فریب و کالاى شیطان است. گویى چنین فرض شده که سرنوشت محتوم و سیاه هر قدرت سیاسى - دیر یا زود و خواهى و نخواهى - آن است که به فساد و ظلم و جور و توتالیتاریسم ختم گردد و بر اساس این تلازم کلّى، دیگر هرگز نمىتوان فرض جمع بین «حضور در عرصه ریاست و حکومت و قدرت سیاسى» و «تقوا و پرهیزکارى و رعایت عدالت و آزادى و کرامت انسانى» را فرضى معقول و باور کردنى دانست.
براى بررسى و نقد این دلیل، نخست باید بین چند گزاره تفکیک کرد:
1. «پیامبران الهى، هرگز دین خدا را بر مردم تحمیل نمىکنند و از روش اکراه و اجبار بهره نمىگیرند». این گزاره، درست و قابل دفاع است. فرستادگان آسمانى نیازى به ورود از دیوارها ندارند، آنان از قلبها وارد مىشوند و عقلها را تسخیر مىکنند، پس احتیاجى به غلبه بر اجسام ندارند. این گزاره اگر به صورت انشایى و باید و نباید نیز بیان گردد، مطلوب و پذیرفتنى است.
2. «خداى تعالى هرگز نمىخواهد که انسانها به واسطه اجبار و تحمیل حاکمیّت و قدرت سیاسى، به دین آسمانى ایمان بیاورند، بلکه فقط ایمان آزادانه و با آگاهى و اختیار مورد نظر و اراده خداوند حکیم است». این گزاره نیز کاملاً صحیح و معتبر است و نه تنها هیچ اشکالى ندارد بلکه به روشنى از برخى آیات قرآن کریم مانند «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»21 و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»22 نیز استفاده مىشود. و به تعبیر استاد شهید مطهرى:
اگر امام به حقّ را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمىخواهند، او به زور نباید و نمىتواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل کند. لزوم بیعت هم براى این است.23
3. «اگر پیامبران آسمانى؛ حاکمیّت و اداره جامعه را بر عهده گیرند، مردم را با روش اکراه و اجبار و با زور شمشیر و سرنیزه، وادار و مجبور به پذیرش دین مىکنند». این گزاره ادّعایى بیش نیست و هیچ دلیلى بر صحّت آن اقامه نشده است. معلوم نیست که مهندس بازرگان ادّعاى علم غیبى دارد و یا صرفاً بر اساس سوء ظنّ به حضور و فعالیت سیاسى پیامبران معصومعلیه السلام گرفتار چنین پندارى شده است. و اگر مقصود و مشکل ایشان، حکومت دینى عالمان و فقیهان اسلامى و ولایت فقیه است؛ در این فرض هم جواب روشن است. هیچ فقیه و اسلامشناس عادلى مردم را با زور و تهدید و ارعاب و اجبار وادار به پذیرش اسلام و ایمان نمىکند. در هر حال، هیچ تلازمى بین حاکمیّت سیاسى مؤمنان و دینداران و استفاده از روش اجبار و اکراه و خشونت غیر قانونى وجود ندارد.
5. دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین
دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین، دو حالت افراط و تفریط در دین است. این دو شعار در حقیقت، دو روى سکه واحدى هستند که به دست بشرى جاهل در ضرّابخانه شیطان، قالب خوردهاند... یک روى سکه، نقش متفکّرین نزدیکنگر و انسان دوستان نارس را دارد که تصور کردهاند تعلیمات و تلقینات ادیان الهى به خاطر بهبود بخشیدن به زندگى افراد و حسن اداره اجتماعات بوده است. روى دیگر سکه، تصاویر زاهدهاى رهبان صفت و تارک دنیاهاى مرتاض مسلک را نشان مىدهد. کسانى که دنیا و خوشىهاى آن را دامهاى شیطان براى گمراهى و گناه کردن انسانها دانسته، معتقدند باید از تمام آنها پرهیز کرد و نفس اماره را به سختى و مشقت و محرومیت انداخت!24
نقد دلیل پنجم: این دلیل (دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین) بر آن تأکید مىکند که استفاده ابزارى از دین و وسیله قرار دادن آن براى رسیدن به مطامع حقیر دنیوى به هیچ روى صحیح نیست و از سوى دیگر نباید در مذمّت دنیاى فانى افراط کرد و هرگز نباید بین دیندارى و اسلام و بهرهگیرى معقول و معتدل از نعمتهاى دنیوى، تقابل و تضادّى ایجاد کرد. اسلام همه مؤمنان را به اعتدال مىخواند و از افراط و تفریط پرهیز مىدهد. در نقد این دلیل باید یادآورى کرد که توصیه به رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در هر موردى و به ویژه در باب ارتباط دیندارى و زندگى دنیوى کاملاً درست و پذیرفتنى است، همان طور که مسئله نفى استفاده ابزارى از دین براى رسیدن به شهوات و لذّات دنیوى و مادّى، جاى تردید ندارد و صحیح است، اما مطلب اصلى در بحث حاضر آن است که این گزارههاى مقبول و سودمند، چه ارتباطى با ادّعاى شما دارد؟! روشن است که باید بین دلیل و مدّعا، ربط منطقى وجود داشته باشد و هر مطلب صحیحى نمىتواند دلیل بر هر مدّعایى قرار داده شود. درست است که «آب در صد درجه به جوش مىآید و در صفر درجه یخ مىبندد». اما از این گزاره مطابق با واقع نمىتوان به این نتیجه رسید که مثلاً «اسلام با دموکراسى، سازگار / ناسازگار است». زیرا بین این دو (دلیل و مدّعا) پیوند محتوایى وجود ندارد.
6. پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت
اعتقاد به این که پیامبران خدا صرفاً خبردهندگان و تدارک کنندگان قیامت، آخرت و معرفى کنندگان خالق یکتا بودهاند. دنیا چیزى جز مزرعه و کشتزار یا میدان فعالیت و تربیت آدمى براى حیات جاودان و خدایى شدن انسان نمىباشد، ضرورتى است نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسانها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال.25
نقد دلیل ششم: وضع این دلیل (پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت) نیز بسیار روشن است زیرا در آن هیچ دلیلى جز تکرار ادّعاى ایشان بیان نشده است. ادّعاى اصلى و مورد بحث و نقد ایشان آن است که «پیامبران الهى وظیفهاى در باب سیاست و حکومت و امور دنیاى مادّى ندارند». خواننده منتظر است که استدلال و دلیلى به نفع این فرض و ادّعا مطرح گردد، ولى نویسنده محترم، طفره مىرود و به جاى بیان استدلال قابل قبول، بار دیگر خودِ ادّعا را با بیان و عباراتى متفاوت عرضه مىدارد و اعتقاد به آن را ضرورتى نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسانها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال مىشمارد. حال اگر پرسیده شود که چرا و با کدام استدلال و دلیل معتبر چنین ادّعایى را اظهار مىدارید؟! در کلام بازرگان، هیچ پاسخى براى آن نمىتوان یافت. در حقیقت، این گونه دلیل آوردن را باید مصداق بارزى براى «مغالطه مصادره به مطلوب» شمرد که در آن به این صورت استدلال مىشود: «الف، ب است». چرا؟ زیرا: «الف، ب».
7. زیان تفکّر دین براى دنیا
اما مسئله مهمتر، زیان سنگینى است که طرز تفکّر «دین براى دنیا» به بار مىآورد. انتظار یا اعتقاد به این که بعثت پیامبران و تعلیمات آنان - کلّاً یا ضمناً - به خاطر اصلاح انسانها و اداره صحیح امور فردى و اجتماعى آنها در دنیا است و ادیان توحیدى، علاوه بر اصول و احکام عبادى، جامع اندیشهها و رهنمودهاى لازم براى بهبود زندگى افراد و جوامع بشرى هستند، باعث مىشود که مؤمنین و علاقهمندان، احساس وظیفه و نگرانى نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود، اجتماع و جامعه بشرى به امید این که دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است. در صدد تدبیر، فعالیت و تلاش خارج از احکام دین بر نیایند، بلکه کافى خواهد بود که در انجام حدود و وظایف شرعى، مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تأمین گردد؛ بدون آن که احتیاج به کسب دانشها و کنجکاوى و تفحّص در مسائل و قوانین طبیعت و خلایق داشته باشند و به بسط روابط با دنیاى خارج خودشان و اکتشافات و اختراعات براى چارهجویى مشکلات فزاینده زندگى و دنیا بپردازند... .26
نقد دلیل هفتم: این دلیل (زیان تفکّر «دین براى دنیا») ادّعا دارد که اگر پیامبران، وظیفه و مسئولیت برقرارى قسط و عدالت اجتماعى و اداره دنیا را نیز بر عهده داشته باشند؛ نتیجه آن، تنبلى و کسالت مردم مىشود و انسانها دست از تولید و فعالیت و جست و جوى علم و... برمىدارند و به امید آن که پیامبران؛ همه امور را سامان دهند؛ تمامى فعالیّتهاى لازم و مفید اجتماعى تعطیل مىگردد. دلیل هفتم بازرگان نیز، ادّعایى بیش نیست. اگر پیامبران وظیفه برقرارى قسط و عدالت اجتماعى را بر عهده دارند؛ وجود چنین مسئولیتى براى آنها، هرگز به این معنا نیست که دیگران مسئولیت و وظیفهاى ندارند. بنابراین، افزون بر پذیرش اهمیّت و ارزشمندى وحى و وظایف پیامبران الهى در سعادت دنیوى و اخروى؛ ارزش و اعتبار حسّ و تجربه و عقل و مسئولیت همه مردم در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى نیز هر کدام به جاى خود محفوظ و مقبول است و هیچ یک جاىگزین دیگرى نمىشود. شاهد این مطلب، زندگى و سیره رسول اکرم حضرت محمدصلى الله علیه وآله است که خود علاوه بر انجام وظایف معنوى و اخروى و دعوت مردم به توحید و عبادت خداى تعالى، حاکمیّت سیاسى جامعه اسلامى را بر عهده گرفت و به ایجاد قسط و عدالت اجتماعى پرداخت و با این همه؛ مردمان را به جهاد اصغر و اکبر و کار و فعالیّت هر چه بیشتر مىخواند و مىفرمود: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته».27
در پایان به نظر مىرسد نکته اصلى در مورد تمامى هفت دلیل آن است که ایشان بیش از آن که به تحقیق بپردازد به تبلیغ اهتمام ورزیده است و جز تکرار مدّعا و بیانهاى متعدّد براى یک فرض، استدلال و تحلیلى ندارد28 و این نکته نشان مىدهد که مطالعه و اندیشه او را به چنین رأیى نرسانده، بلکه مخالفتها و تلخکامىهاى سیاسى او را به چنین موضع و اعتراضى کشانده است. و سرانجام روشن است که هیچ ادّعایى با تکرار آن ثابت نمىشود و پژوهشگر حقّ دارد، مطالبه دلیل کند و به تعبیر قرآن کریم: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».29
نقد آخرتگرایى
بعد از نقد هفت دلیل مذکور، نگاهى کاملتر به آخرتگرایى مىافکنیم و مقصود اصلى و ادّعاى نهایى طرفداران این نظریه را تجزیه و تحلیل مىکنیم تا قوت یا ضعف آن آشکار شود. ممکن است مقصود اصلى آخرتگرایان؛ صرفاً یکى از گزارههاى ذیل باشد:
1. «سعادت معنوى و اخروى، اصالت و اهمیّت فوق العاده دارد و هدف اصلى بعثت پیامبران است و سعادت مادّى و دنیوى هدف اصلى نیست. دنیا مقدّمه و مزرعه براى آخرت است».
2. «قدرت سیاسى در هر جامعهاى، حتّى جامعه اسلامى ممکن است آلوده به فساد (اخلاقى، اقتصادى و...) گردد. بنابراین لازم است همگى به ارزش بىبدیل سعادت اخروى توجّه کنیم و مغرور و فریفته لذّات و شهوات دنیاى فانى نشویم».
3. «اگر افراط شود و دین از قلمرو خود خارج گردد و جاى عقل و تجربه بشرى را بگیرد و به جاى آن داورى کند، تبعات و نتایج اسفبارى به وجود مىآید، مانند آن چه براى ارباب کلیسا در قرون وسطى روى داد».
4. «هدف دین و بعثت پیامبران فقط تذکّر و ارشاد است تا مردم، آخرت و خدا را فراموش نکنند و غرق دنیا و مادّیات نگردند. و انبیاى الهى هیچ مسئولیتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند».
نقد و نظر: اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره یک باشد؛ در این صورت باید اذعان کرد که هیچ اشکالى بر آن وارد نیست و نظریه برگزیده نیز مطلبى در مخالفت با آن بیان نمىکند. البتّه در این فرض، دیگر اختلاف معنوى و جدّى بین نظریه آخرتگرا و نظریه برگزیده باقى نمىماند. و اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره دو باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و نکته درست و قابل قبولى ذکر شده است و در واقع؛ توصیهاى اخلاقى بیان کردهاند که شاید بتواند مایه تذکّر و تنبّه براى مردم و مسئولان شود. هر چند در تأیید و ادامه این توصیه و تذکّر اخلاقى، مىتوان بحثهاى مفید دیگرى مانند راههاى کنترل برونى و درونى قدرت سیاسى از نظر اسلام و نهادینه و قانونمند کردن آن و... را مطرح ساخت؛ امّا باید توجّه کرد که این تذکّر و توصیه و بحثها، همگى باارزش، ولى خارج از موضوع مورد بحث هستند و در این فرض نیز اختلاف بین نظریه آخرتگرا و نظریه برگزیده؛ ظاهرى و لفظى مىشود. و اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره سه باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و یادآورى و تذکّر سودمند دیگرى مطرح شده که البتّه بیشتر جنبه روانشناسى اجتماعى دارد و علل و زمینههاى ناهنجارىهاى جامعه را وارسى مىکند. به راستى افراط و تفریط در هر مسئله فردى یا اجتماعى، زیانبار و موجب پشیمانى است. نباید تردید کرد که هر کدام از دین و عقل و تجربههاى بشرى به اندازه و در جاى خود مفید و ضرورى هستند و هیچ یک جاىگزین دیگرى نمىشود. لکن با پذیرش همه آن چه گفته شد، باید دانست موضوع و سؤال اصلى این پژوهش، مطلب دیگرى است و در این فرض نیز دعوا لفظى مىشود. امّا اگر مقصود جدّى آخرتگرایان تأکید بر گزاره چهار باشد؛ دیگر اختلاف لفظى و ظاهرى نیست و کاملاً معنوى و حقیقى است. و همین گزاره چهارم است که به هیچ روى، مورد پذیرش نظریّههاى جامعیّتگرا و نظریّه برگزیده نیست. در واقع گزاره چهارم، همان نظریه معروف سکولاریسم است که نقد و بررسى آن فرصتى بس فراخ مىطلبد. در این جا برخى از نقدها و نکتهها در باب این گزاره به اختصار یادآورى مىشود:
1. دلیل، اخصّ از مدّعاست. به بیان دیگر این ادّعا دو جنبه دارد: جنبه ایجابى (هدف بودن سعادت آخرت) و جنبه سلبى (نفى هدف بودن رفاه دنیوى و تأمین عدالت اجتماعى). ادلّه صاحبان این نظریه تنها جنبه ایجابى را اثبات مىکند، امّا از اثبات جنبه سلبى آن عاجز است. براى پذیرش این گونه نظریهها نمىتوان به اثبات طرف موافق اکتفا کرد بلکه باید طرف مخالف نیز ابطال شود تا نظریه انحصارگرا (انحصار هدف بعثت در آباد ساختن آخرت) اثبات گردد. اشکال این مدّعیان، آن است که مىخواهند از «اثبات شىء»؛ «نفى ما عدا» را استنتاج کنند، امّا مىدانیم که تلازمى بین این دو نیست. اگر کسى بپذیرد که یا دنیا هدف بعثت است یا آخرت، یعنى این دو مانعة الجمع هستند، در این صورت مىشود از هدف بودن آخرت؛ نفى هدف بودن دنیا و بالعکس را نتیجه گرفت. ولى این مطلب (مانعة الجمع بودن دنیا و آخرت) دلیلى ندارد و مىشود هر دو هدف قرار داده شوند.
2. این نظریه علاوه بر مخالفت با سیره عملى پیامبران آسمانى، با آیاتى که هدف پیامبران را برقرارى عدالت اجتماعى و مبارزه با طاغوت و فرعونها مىشمارد، در تعارض آشکار قرار دارد. اگر انبیاى الهى هیچ مسئولیّتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند؛ پس آیاتى از قبیل آن چه در ذیل مىآید، چه معناى خردپذیرى دارند و براى برآوردن کدام غرض حکیمانه نازل شدهاند؟!
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ».30 به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است، پدید آوردیم تا خدا معلوم نماید چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مىکند، آرى خدا نیرومند شکستناپذیر است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».31 و در حقیقت در میان هر امتى فرستادههایى برانگیختیم [تا بگوید ]خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید پس از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است، بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است و... .
3. گذشت که استدلالهاى مهندس بازرگان بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مىگردد. اگر مراد ایشان از این استدلالها، تأیید و تأکید بر همه یا هر یک از گزارههاى یک (اصالت آخرت) و دو (تذکّر اخلاقى) و سه (تقبیح جاىگزینى هر یک از دین و عقل و تجربه به جاى یکدیگر) باشد؛ همان طور که گذشت، این نکتهها درست و قابل دفاع است و هیچ اشکالى در میان نیست و اما اگر مراد جدّى ایشان، تبیین و اثبات گزاره چهار (سکولاریسم) باشد؛ مىتوان پرسید: آیا تلازمى بین این آثار و نتایج ناپسند و دخالت پیامبران در سیاست و اداره دنیا وجود دارد؟! اگر مدّعى ملازمه هستید با کدام استدلال آن را اثبات مىکنید؟ با اندکى دقّت و تدبّر روشن مىگردد که هیچ یک از دلیلهاى هفتگانه مذکور توان اثبات گزاره چهارم را ندارد و نهایت چیزى که مىتوان از آن استفاده کرد عبارت از قرائن و شواهد و تأییدهایى بر گزارههاى اول و دوم و سوم است.
پىنوشتها
1. حجة الاسلام خردمند کارشناسى ارشد فلسفه و کلام موسسه آموزش عالى باقرالعلومعلیه السلام.
2. سعید برزین، زندگىنامه سیاسى مهندس مهدى بازرگان، (تهران: نشر مرکز، 1374)، ص 89.
3. براى مثال، بازرگان در کتاب مطهرات در اسلام کوشید تمامى حکمهاى طهارت و نظافت اسلامى را از منظر تصفیه بیوشیمى و بر طبق قوانین فیزیک و شیمى و فرمولهاى ریاضى، توصیف و تبیین کند. و «عشق و پرستش» نیز تلاشى براى تفسیرى ریاضى و ترمودینامیک از عبادت و تقوا بود.
4. سعید برزین، همان، ص 35.
5. جالب است که مهندس بازرگان با طرح ادّعاى تقابل بین استدلال عقلى و فلسفه و حکمت اسلامى از سویى؛ و پیشرفت دین و ترقّى جوامع انسانى از سوى دیگر و این که چنین فلسفه و حکمتى از جانب امامان اطهار(ع) مذمّت شده؛ به حدیث «الحکمة ضالة المؤمن». استناد و استشهاد کرده؛ چون پنداشته است که امام معصوم(ع) مىخواهد حکمت را نفى و طرد کند و آن را مایه ضلالت و گمراهى مؤمن بشمارد! با آن که این کلام؛ مطلب مشهورى است و معناى روشنى نیز دارد و چند روایت با همین مضمون وارد شده است و ادامه این روایتها، معناى آن را آشکارتر مىکند: «فخذوا الحکمة و لو من اهل النّفاق»، و «فاطلبوها و لو من اهل الکفر» و... امّا با این همه؛ این نویسنده و نواندیش معاصر دوران ما تفاوت بسیار آشکار بین ضالّة (از باب ثلاثى مجرّد، به معناى گم شده) و مضلّ و مضلّة (از باب ثلاثى مزید فیه - باب إفعال - به معناى گمراه کننده) را درنیافته است! ر.ک: مهدى بازرگان، راه طى شده، دومین نشریّه انجمن اسلامى دانشجویان، ناشر: کتابخانه سقراط، 1327ش. ص 64. امّا در چاپ جدید این اثر در مجموعه آثار، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بىانتها)، استشهاد به این روایت حذف شده است! و این نکته نشان مىدهد که ناشر محترم نیز متوجّه شده است که اشتباه آشکار مؤلّف گرامى، قابل توجیه و چشمپوشى نیست. ر.ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 1، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بىانتها)، بنیاد فرهنگى مهندس مهدس بازرگان، انتشارات قلم، چاپ اول، 1377ش، ص 106.
6. مراحلى که بازرگان در کتاب راه طى شده براى تحوّل اندیشه بشرى بیان مىکند در حقیقت همان مراحل سهگانه اگوست کنت - فیلسوف فرانسوى و پدر پوزیتیویسم - است. و البته بازرگان - بر خلاف اگوست کنت - متدین به دین الهى است. ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، جمعى از نویسندگان، بنیاد دایرة المعارف اسلامى، تهران، ج 1، ص 448.
7. افزون بر کتاب راه طى شده، مىتوان به آثارى چون «باد و باران در قرآن» و «عشق و پرستش» رجوع کرد. براى نقد و بررسى دیدگاه حسّى و پوزیتیویستى بازرگان بنگرید به علامه سید محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با مقدمه و توضیحات استاد مطهرى، منتشره در مجموعه آثار استاد شهید مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، ج 6، چاپ نهم، 1382ش، ص 893 - 898.
8. ر.ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 8، ص 360 - 361.
9. همان، ص 364.
10. همان، ص 365 - 366.
11. همان، ج 8، ص 379 - 383.
12. مهمترین نظریهها در باب هدف بعثت پیامبران الهى را مىتوان از منظر ارتباط با زندگى اجتماعى انسان؛ در سه گروه آخرتگرا، دنیاگرا و جامعیّتگرا طبقهبندى کرد. در نظریه(ها)ى گروه اول و دوم، غرض از ارسال رسل در یکى از دو منظور رفاه دنیوى و مادى یا سعادت اخروى و معنوى منحصر مىگردد، امّا در نظریه (ها)ى گروه سوم هیچ انحصارى نیست و تلاش مىگردد بین آن دو جمع شود.
13. براى تفصیل و آگاهى بیشتر بنگرید به عبداللَّه جوادى آملى، نسبت دین و دنیا؛ بررسى و نقد نظریّه سکولاریسم، (مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1381)؛ احمد فرامرز قراملکى، مبانى کلامى جهتگیرى دعوت انبیاء، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1376)؛ عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1382) و گستره شریعت، (دفتر نشر معارف، چاپ اوّل، 1382).
14. مهدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ اول، 1377)، ص 91 - 92.
15. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 178.
16. سیّد رضى، نهج البلاغه، حکمت 131.
17. محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 107.
18. مهدى بازرگان، پیشین، ص 93.
19. همان، ص 94.
20. همان، ص 96 - 97.
21. سوره انسان (76)، آیه 3.
22. سوره بقره (2)، آیه 256.
23. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، (قم: انتشارات صدرا، چاپ اول، 1365)، ج 3، ص 107.
24. مهدى بازرگان، پیشین، ص 98.
25. همان، ص 99.
26. همان، ص 102.
27. محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 38.
28. براى اطلاع بیشتر از نقدهایى که بر ادله هفتگانه مهندس بازرگان وارد شده است بنگرید به: احمد بهشتى، تأمّلات کلامى، (تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1378ش)، ص 482 - 497؛ عبداللَّه نصرى، انتظار بشر از دین، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378)، ص 54 - 57 و ص 167 - 177. و در مورد نظر قرآن کریم در این موضوع ر.ک: مصطفى کریمى، قرآن و قلمروشناسى دین، (قم: مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1382)، ص 219 - 371.
29. سوره بقره (2)، آیه 111 و سوره نمل، آیه 64.
30. سوره نحل (16)، آیه 36.
31. سوره حدید (57)، آیه 25.
مهدى بازرگان یکى از رجال سیاسى و تأثیرگذارى بود که بیش از چهل سال - از دهه سى تا دهه هفتاد - در ایران نقشآفرینى کرد. وى هر چند، هیچ گاه موفق به تحصیل علوم دینى و اسلامى نشد،2 اما علاقه فراوانى به اندیشه دینى داشت و براى آن که سازگارى علم و دین با یکدیگر را به اثبات رساند، تلاش زیادى نمود.3 بازرگان هر چند با فلسفه - اسلامى یا غربى - هیچ آشنایى و میانهاى نداشت4 و بلکه با صراحت، به ابراز مخالفت با فلسفه مىپرداخت5 لکن سخت شیفته و معتقد به علوم تجربى و تحقّقى بود.6 تأثیر دیدگاه پوزیتیویستى اگوست کنت را به خوبى مىتوان در آثار بازرگان مشاهده کرد.7
بازرگان، قبل از پیروزى انقلاب اسلامى یکى از علل عقبماندگى مسلمانان را دورى از فعالیّتهاى اجتماعى و سیاسى مىدانست و مىگفت:
حقیقت این است که همه آرزومندیم وارد جنجال سیاست نشویم. نه آلوده به مقامات و مفاسد آن شویم و نه زندان و محرومیّت و زجرش را براى خود بخریم. روح و جسممان را راحت گذارده و با خیال راحت و آرامش و احترام، به کار دنیا و عبادت خدا بپردازیم... ولى... اگر ما و متدیّنین حاضر باشیم دولت و سیاست را رها کنیم، آنها به هیچ وجه ما را آزاد و مختار نخواهند گذاشت بلکه به عکس و به طورى که مىدانید دخالت و مزاحمت عمیق و کامل در تمام شئون دینى و دنیایى ما اعمال مىنمایند. هر قدر ما بیشتر به حکومت و سیاست بىاعتنایى نشان دهیم و کنارهگیرى کنیم آنها بیشتر براى خود، حاکمیت و صاحب اختیارى قائل و عامل مىشوند... .8
او مىافزود:
اگر دین، سیاست را در اختیار و امر خود نگیرد سیاست، دین را مضمحل خواهد کرد یا در سلطه اقتدار خود خواهد گرد.9
وى حتّى آشکارا، جدایى دین از سیاست را فکرى بیگانه و غربى مىشمرد که متناسب با محیط و دین شرقى نیست.10 و ضرورت حضور و فعالیت سیاسى را بر طبق سیره معصومینعلیه السلام، به اثبات مىرساند و سرانجام چنین نتیجهگیرى مىکرد:
یک - دین نه تنها با سیاست بلکه با همه شئون زندگى و با جهان، مرز مشترک دارد، ولى مرزى است یک طرفه؛ دین در زندگى و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت مىکند و هدف و جهت مىدهد. اما آنها نباید دخالت در دین بنمایند و راه و رسم را تعیین کنند، در این صورت ناخالصى و شرک پیش مىآید... دو - دین، اصول سیاست و حکومت را تعیین مىکند، ولى وارد جزئیات نمىشود... سه - سیاست باید للَّه باشد. للَّه هم در خیلى از آیات قرآن و دستورها مترادف یا لااقل ملازم با للنّاس است. هدف سیاست خیر و سعادت مردم است. ولى باز یک شاخص مرزى نمودار مىشود: بر خلاف تصوّر خیلى از متجدّد نماها، هدف دین تنها خیر و سعادت دنیوى نیست، اخروى صرف هم نیست و اصولاً در قرآن، سعادت و تأمین دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، با یکدیگر توأماند: «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ». بلکه هدف و حیات اصلى آخرت است: «وَ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» یا به فرموده پیغمبر: «الدنیا مزرعة الآخرة» دنیا و راحت و لذّت دنیا تا آن جایى قابل قبول و مطلوب است که نه تنها لطمه به آخرت و سعادت ابدى نزند بلکه تدارک و تأمین آن را بنماید. بدیهى و ضمنى است که با این ترتیب و تا حدود اعتدال صحیح، تأمین سلامت و برکت و فعالیّت و لذّت دنیا هم خواهد شد. چهار - همان طور که نماز خواندن مقدّمات و مقارنات دارد و به اعتبار وجوب نماز، تحصیل و تأمین آن مقدّمات و مقارنات نیز واجب است، ورود در سیاست به معناى اعمّ کلمه و بر طبق حدود و مرزهاى فوق الذکر نیز چون ضرورى و ظاهراً واجب است (واجب عینى) بنابراین باید گفت، تدارک و توجه به مقدّمات و شرایط و لوازم آن نیز واجب مىشود... پنج - دین و سیاست نباید با هم مخلوط و مشتبه شوند. حفظ مرز لازم است. در هر دو جا رعایت اصالت و استقلال و آزادى لازم است... احزاب و رجال سیاسى نباید هیچ گاه دیانت را وسیله یا ملعبه برنامههاى سیاسى خود قرار دهند... براى اسلام همین افتخار بس که از چهارده قرن قبل پایههاى زندگى و حکومت را بر عقیده و بر مرام و مسلک قرار داده است و آن چه خواسته و کرده، در راه آن بوده است... .11
در نتیجه، نظریّه اصلى و اولى مهندس بازرگان آن بود که دین از سیاست هرگز جدا نمىشود و باید دینداران در امور سیاسى دخالت کنند و از ابزار قدرت سیاسى براى پیشبرد اهداف دینى بهره بگیرند. بازرگان این نظریه را سالها تبلیغ مىکرد و بلکه در آن راه مبارزه عملى نیز مىنمود؛ اما بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و چشیدن تجربه تلخ ناکامى دولت موقّت، ناگهان در واپسین سالهاى زندگى او - 85 سالگى - تجدید نظر و تغییر و تحوّلى روى داد و به تبلیغ عرفگرایى و جدایى دیانت از سیاست پرداخت و هفت دلیل شگفتآور به نفع آن ساخت. پرسش اصلى آن است که آیا دلیلهاى هفتگانه مذکور، استدلال است یا اعتراض؟ مقصود آن است که آیا این اظهار نظر، نظریه و دیدگاه جدیدى را مىرساند که بازرگان بر اساس اندیشه و تجزیه و تحلیل اطلاعات علمى به آن دست یافته است و یا این اظهار نظر، دیدگاه جدیدى نیست بلکه نوعى اعتراض سیاسى به مخالفان است که بر اثر ناکامى در صحنههاى مدیریتى و اجرایى پدید آمده و در آن، وضع مطلوب شرح داده مىشود و وضع موجود، مورد نقد قرار مىگیرد. براى رسیدن به پاسخ این پرسش، بعد از اشارهاى به نظریه آخرتگرایى، ابتدا ادلّه مذکور را بیان کرده و بعد نقد مىکنیم و آن گاه تحلیلى عرضه خواهد شد که مىتواند پاسخى به این پرسش باشد.
آخرتگرایى و هدف بعثت
یکى از «نظریههاى مهمّ در بحث هدف بعثت پیامبران»12، آخرتگرایى است. خلاصه این نظریّه را مىتوان به این ترتیب بیان کرد: پیامبران آسمانى آمدهاند تا مردم را از ظلمات جهل و شهوات مادّى برهانند و آنان را تربیت اخلاقى کنند تا آدمى از زندگى مادّى و مادّیات چشم بپوشد و زندگى اخروى و روز قیامت را فراموش نکند. پس رسیدن به سعادت آن جهانى و معنوى، هدف اصلى بعثت پیامبران الهى است. در این نظریّه با اصالت دادن به آخرت و امور اخلاقى و معنوى، نفى تأمین سعادت مادّى و دنیوى استنتاج مىشود. در این نظریّه یا نظریّهها گاه تأمین رفاه مادّى و دنیوى، بدون اصالت و اهمیّت و مسئلهاى عرضى و طفیلى تلقّى مىگردد و گاه تصریح مىشود که پیامبران فقط براى تحصیل سعادت اخروى آمدهاند و کارى به امور اجتماعى و سیاست و حکومت و فرهنگ و اقتصاد و... ندارند و این گونه مسائل را به خود مردم وا گذاردهاند تا هر چه خود مىپسندند انجام دهند. این آخرتگرایان ادّعا دارند که وحى و دین، مسئلهاى متعالى، قدسى، روحى و روحانى است و براى آگاهى بر مسائل مرگ و بعد از مرگ و بهشت و جهنّم است و ارتباطى به حکمرانى و دنیادارى و سایر امور مادّى ندارد. آنان اظهار مىکنند که خدا، دین و پیامبران آسمانى، برتر و والاتر و مقدّستر از آن هستند که در امور پست و مادّى دنیاى فانى؛ نظر و دخالت کنند و متوجّه این گونه مسائل کوچک و ناپایدار شوند. به نظر مىرسد نکته اصلى مورد نظر در نظریّههاى آخرتگرا؛ همین مطلب اخیر، یعنى سکولاریسم و لائیسیته و تفکیک دین از همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، حقوقى، سیاسى و اجتماعى است. روشنفکرانى مانند على عبدالرّازق، عبدو فیلالى انصارى، عبدالکریم سروش، بازرگان، مهدى حائرى یزدى و... نظریّه یا نظریّههایى آخرتگرایانه عرضه کردهاند. البتّه بىتردید، تبیین و نقد و تحلیل تمامى مطالب آخرتگرایان؛ کتاب یا کتابهایى مفصّل و جداگانه مىطلبد.13
بازرگان، در بحثى تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» با طرح نظریّهاى آخرتگرا و تصریح به این که مقصودش از این بحث و گفت و گو، اصرار بر «منحصر دانستن هدف دین به آخرت و خدا و تفکیک رسالت انبیا از سیاست و اداره دنیا» است؛ هفت دلیل به نفع نظریّه مقبول خود مىآورد. این ادلّه بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مىگردد.
استدلالهاى هفتگانه و نقد آن
استدلالهاى هفتگانه مذکور بنا بر تقریر مهندس بازرگان چنین است:
1. تبدیل توحید به شرک
وقتى بهبود زندگى فرد و اجتماع و مدیریت مطلوب دنیا پا به پاى آخرت و خدا، هدف و منظور دین قرار گرفت و مورد علاقه و عقیده شد، از آن جا که به طور کلى اهداف و معبودهاى بشرى منضمّ شده به خداوند یکتا، محسوس و مأنوس انسانها و در دسترس آنها قرار مىگیرد و راحتتر و زودتر مورد توجّه و تمایل واقع مىشوند، اخلاص در دین و عبودیّت خدا در محاق رفته، پس زده و فراموش مىشود. و بدین وسیله توحید، تبدیل به شرک - با همه آثار و مظالم و مفاسد هلاکتبار آن - گردیده، دیانت و دیندارى از اصالت و خاصیّت مىافتد.14
نقد دلیل اول: در دلیل اول (تبدیل توحید به شرک) ایشان پنداشتهاند که اگر اهداف بعثت؛ اصلاح امور دنیوى را نیز شامل شود، توحید تبدیل به شرک مىگردد! دلیل اول ایشان ادّعایى بیش نیست و پشتوانه استدلالى ندارد. باید توجّه کرد که تحصیل سعادت اخروى و تقرّب به خداى تعالى اصالت دارد و چیزى در عرض آن قرار داده نمىشود تا شرک شمرده شود. اصلاح امور دنیوى در طول پرستش خداى متعال و آباد ساختن آخرت است و با آن تعارض و تزاحمى ندارد. سخن اصلى نظریّههاى جامعیّتگرا و نظریّه برگزیده آن است که براى تحصیل هدف اصلى (عبادت و تقرّب به خداى کریم) پیامبران باید زمینهها و مقدّماتش را نیز فراهم سازند و دنیاى مردم را بر اساس قوانین شریعت الهى سامان دهند تا مردم، توحید را دریابند و بتوانند از طاغوت اجتناب کنند. انبیاى آسمانى، قسط و عدالت اجتماعى را اقامه مىکنند تا زمینه عبادت واقعى خداوند متعال و تحقّق توحید نظرى و عملى در جامعه انسانى هر چه بیشتر آماده گردد. دنیاى مذموم عبارت از فریفته شدن به زینتها و لذات و شهوات مادّى و فراموش کردن آخرت است و اگر کسى دنیا را وسیله و پلى براى رسیدن به سعادت اخروى و عبادت خداوند قرار دهد، نه تنها مشمول هیچ مذمتى نیست بلکه شایسته تحسین نیز است. همان طور که رسول اکرم(ص) فرمود: «لا تسبّوا الدنیا فنعمت مطیّة المؤمن فعلیها یبلغ الخیر و بها ینجو من الشّرّ».15
و امیرالمؤمنین على(ع) وقتى شنید کسى دنیا را مذمّت مىکند او را مورد انتقاد قرار داد و فرمود: «... ان الدّنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد احبّاء اللَّه و مصلّى ملائکة اللَّه و مهبط وحى اللَّه و متجر اولیاء اللَّه اکتسبوا فیها الرّحمة و ربحوا فیها الجنة فمن ذا یذمّها و قد آذنت ببینها و نادت بفراقها...».16
و حضرت امام باقر(ع) در تفسیر آیه «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ»، دنیا را مصداق آن شمرد.17
2. انصراف از دین و سلب امید و ایمان
از آن جا که مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعتها، نه براى جوابگویى به مسائل علمى و عملى جهان بىنهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است و چنین انتظار و ادعا، پشتوانه محکم و مستندى در کتاب و سنّت نداشته، صرفاً مخلوق آمال و افکار بشرى است، وقتى مردم مؤمن و مخصوصاً جوانان پرشور و امید، مواجه با ناتوانى و عجز ادیان گردند و ببینند که متصدیان و مدافعان ناچار مىشوند به اصلاح و التقاط یا اعتراف به عجز بپردازند، نسبت به اعتقادات خود سرد و بدبین مىگردند.18
نقد دلیل سوم: در این دلیل (انصراف از دین و سلب امید و ایمان)، بازرگان ادّعاى دیگرى را مطرح مىکند و آن؛ سلب امید و ایمان مردم نسبت به دین است. مىپرسیم: به نظر شما چرا چنین نتیجهاى اتّفاق مىافتد؟ ایشان پاسخ مىدهد: زیرا اگر پیامبران نتوانند وضع جامعه را اصلاح کنند؛ طبیعى است که مردم دلسرد مىشوند! پس بهتر است از اول وارد دنیا نشوند! مىپرسیم: چرا فرض منفى (شکست پیامبران) را مطرح مىکنید؟! در حالى که پیروزى آنان با نظر به کمالات و توانایىهاى متعدّدشان، طبیعى و منطقى به نظر مىرسد. ایشان در جواب و به عنوان استدلال، مدّعا را تکرار مىکند و مىگوید، زیرا «مکاتب توحیدى و رسالت انبیا و شریعتها، نه براى جوابگویى به مسائل علمى و عملى جهان بىنهایت گسترده و مرموز به وجود آمده و نه به منظور درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل گردیده است». واقعاً این گونه دلیل آوردن شگفتآور است! زیرا در آن هیچ استدلالى بیان نمىشود و ادّعا، بار دیگر به منزله دلیل تکرار مىگردد. این گونه استدلال کردن همان است که در منطق، «مصادره به مطلوب» نامیده مىشود و یکى از انواع مغالطات است.
3. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت
زیان دیگر، نتایج معکوس و تجربیات تلخى است که از تصرف دین و دولت به دست رهبران شریعت حاصل مىشود... هزار سال ریاست بلامنازع دینى پاپها و حاکمیت قهار کلیساى کاتولیک بر پادشاهان و اشراف و مردم اروپاى قرون وسطى، یادگارى جز جهل و تاریکى، رکود و عقبماندگى و اختناق افکار یا انگیزیسیون وحشتناک به جا نگذاشت، ضمن آن که سرخوردگى و فرار از دین و خدا و بازگشت به فرهنگ یونانى به وجود آورد که همراه با تجدّد ضدّ مذهبى بود.19
نقد دلیل سوم: در دلیل سوم (تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت)، بازرگان با استشهاد به وقایع تاریخى مانند حاکمیّت کلیسا در قرون وسطى و منفوریّت جهانى آن، کوشیده است که نسبت به حاکمیّت پیامبران بر امور سیاسى و دنیوى و اصل حکومت دینى به طور کلّى و در هر زمان و مکان و مکتبى؛ انزجار و تنفّر روحى ایجاد کند. چنین دلیلى بیش از هر چیزى، شگرد تبلیغى و جنگ روانى است. تصرّف دین و دولت به دست رهبران شریعت، نه تنها اشکالى ندارد، بلکه از آن نظر که رهبران شریعت (پیامبران آسمانى) معصوم از گناه و اشتباه هستند، آرمان و ایدئال هر انسان کمالجویى شمرده مىشود و در این صورت، عالىترین و برترین نظام سیاسى و حکومتى ممکن پدید مىآید. و اگر منظور از «رهبران شریعت»، عالمان و روحانیان و فقهاى اسلامى هستند، در این صورت نیز اولویّت و ترجیح ریاست و حکومت فقیه و اسلامشناس عادل و آگاه بر مصالح انسانى و الهى، براى هیچ پژوهشگر منصفى پوشیده نیست. و البتّه همه افراد جامعه اسلامى و به ویژه خبرگان امت، وظیفه خیرخواهى و نصیحت و امر به معروف و نهى از منکر را نسبت به یکدیگر و حتّى حاکمان و رهبران سیاسى و دینى بر عهده دارند.
اگر اربابان کلیسا اشتباه و ظلم کردند؛ که البته چنین است، از سوى دیگر فراموش نکنیم که راندن اهل ایمان و معرفت و فقیهان عادل و اسلامشناسان باتقوا از عرصه سیاست و اداره جامعه و سپردن مسئولیت به دیگران نیز، ناروا و ترجیح مفضول بر فاضل و ستمى بزرگ بر همگان و اشتباه و ظلمى دیگر است.
4. کالاى شیطان یا دین خدا
اسلامى که با پشتوانه قدرت و روش اکراه، پیش برود بیشتر، کالاى شیطان است تا دین خدا... نازل کننده قرآن و فرستنده پیامبران، نخواسته و نمىخواهد که آیین او جز از طریق اختیار و آزادى، با حفظ کرامت انسانى و با پشتوانه ارشاد و علم ارائه و اجرا گردد. نام اسلام هم ریشه با تسلیم است، ولى نه تسلیم آمرانه و اجبارى، بلکه تسلیم داوطلبانه عارفانه و عاشقانه، با سلام و صفا و رضا. اساس دعوت انبیا نیز بر محبّت و معرفت بنا شده است... .20
نقد دلیل چهارم: این دلیل (کالاى شیطان یا دین خدا) آزادى را شرط لازم براى پیشبرد اهداف پیامبران مىشمارد و از سوى دیگر ادّعا مىکند که اگر پیامبران حاکم گردند، چون قدرت دارند پس بىتردید راه دیکتاتورى و زورگویى در پیش مىگیرند و مردم را ملزم به اجراى فرامین خود مىکنند! و در این صورت، دین با روش اکراه و اجبار، تفهیم و تبلیغ مىشود و پیش مىرود؛ و این دیگر دین مطلوب خدایى نیست، بلکه فریب و کالاى شیطان است. گویى چنین فرض شده که سرنوشت محتوم و سیاه هر قدرت سیاسى - دیر یا زود و خواهى و نخواهى - آن است که به فساد و ظلم و جور و توتالیتاریسم ختم گردد و بر اساس این تلازم کلّى، دیگر هرگز نمىتوان فرض جمع بین «حضور در عرصه ریاست و حکومت و قدرت سیاسى» و «تقوا و پرهیزکارى و رعایت عدالت و آزادى و کرامت انسانى» را فرضى معقول و باور کردنى دانست.
براى بررسى و نقد این دلیل، نخست باید بین چند گزاره تفکیک کرد:
1. «پیامبران الهى، هرگز دین خدا را بر مردم تحمیل نمىکنند و از روش اکراه و اجبار بهره نمىگیرند». این گزاره، درست و قابل دفاع است. فرستادگان آسمانى نیازى به ورود از دیوارها ندارند، آنان از قلبها وارد مىشوند و عقلها را تسخیر مىکنند، پس احتیاجى به غلبه بر اجسام ندارند. این گزاره اگر به صورت انشایى و باید و نباید نیز بیان گردد، مطلوب و پذیرفتنى است.
2. «خداى تعالى هرگز نمىخواهد که انسانها به واسطه اجبار و تحمیل حاکمیّت و قدرت سیاسى، به دین آسمانى ایمان بیاورند، بلکه فقط ایمان آزادانه و با آگاهى و اختیار مورد نظر و اراده خداوند حکیم است». این گزاره نیز کاملاً صحیح و معتبر است و نه تنها هیچ اشکالى ندارد بلکه به روشنى از برخى آیات قرآن کریم مانند «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»21 و «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»22 نیز استفاده مىشود. و به تعبیر استاد شهید مطهرى:
اگر امام به حقّ را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمىخواهند، او به زور نباید و نمىتواند خود را به مردم به امر خدا تحمیل کند. لزوم بیعت هم براى این است.23
3. «اگر پیامبران آسمانى؛ حاکمیّت و اداره جامعه را بر عهده گیرند، مردم را با روش اکراه و اجبار و با زور شمشیر و سرنیزه، وادار و مجبور به پذیرش دین مىکنند». این گزاره ادّعایى بیش نیست و هیچ دلیلى بر صحّت آن اقامه نشده است. معلوم نیست که مهندس بازرگان ادّعاى علم غیبى دارد و یا صرفاً بر اساس سوء ظنّ به حضور و فعالیت سیاسى پیامبران معصومعلیه السلام گرفتار چنین پندارى شده است. و اگر مقصود و مشکل ایشان، حکومت دینى عالمان و فقیهان اسلامى و ولایت فقیه است؛ در این فرض هم جواب روشن است. هیچ فقیه و اسلامشناس عادلى مردم را با زور و تهدید و ارعاب و اجبار وادار به پذیرش اسلام و ایمان نمىکند. در هر حال، هیچ تلازمى بین حاکمیّت سیاسى مؤمنان و دینداران و استفاده از روش اجبار و اکراه و خشونت غیر قانونى وجود ندارد.
5. دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین
دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین، دو حالت افراط و تفریط در دین است. این دو شعار در حقیقت، دو روى سکه واحدى هستند که به دست بشرى جاهل در ضرّابخانه شیطان، قالب خوردهاند... یک روى سکه، نقش متفکّرین نزدیکنگر و انسان دوستان نارس را دارد که تصور کردهاند تعلیمات و تلقینات ادیان الهى به خاطر بهبود بخشیدن به زندگى افراد و حسن اداره اجتماعات بوده است. روى دیگر سکه، تصاویر زاهدهاى رهبان صفت و تارک دنیاهاى مرتاض مسلک را نشان مىدهد. کسانى که دنیا و خوشىهاى آن را دامهاى شیطان براى گمراهى و گناه کردن انسانها دانسته، معتقدند باید از تمام آنها پرهیز کرد و نفس اماره را به سختى و مشقت و محرومیت انداخت!24
نقد دلیل پنجم: این دلیل (دین براى دنیا یا ترک دنیا به خاطر دین) بر آن تأکید مىکند که استفاده ابزارى از دین و وسیله قرار دادن آن براى رسیدن به مطامع حقیر دنیوى به هیچ روى صحیح نیست و از سوى دیگر نباید در مذمّت دنیاى فانى افراط کرد و هرگز نباید بین دیندارى و اسلام و بهرهگیرى معقول و معتدل از نعمتهاى دنیوى، تقابل و تضادّى ایجاد کرد. اسلام همه مؤمنان را به اعتدال مىخواند و از افراط و تفریط پرهیز مىدهد. در نقد این دلیل باید یادآورى کرد که توصیه به رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در هر موردى و به ویژه در باب ارتباط دیندارى و زندگى دنیوى کاملاً درست و پذیرفتنى است، همان طور که مسئله نفى استفاده ابزارى از دین براى رسیدن به شهوات و لذّات دنیوى و مادّى، جاى تردید ندارد و صحیح است، اما مطلب اصلى در بحث حاضر آن است که این گزارههاى مقبول و سودمند، چه ارتباطى با ادّعاى شما دارد؟! روشن است که باید بین دلیل و مدّعا، ربط منطقى وجود داشته باشد و هر مطلب صحیحى نمىتواند دلیل بر هر مدّعایى قرار داده شود. درست است که «آب در صد درجه به جوش مىآید و در صفر درجه یخ مىبندد». اما از این گزاره مطابق با واقع نمىتوان به این نتیجه رسید که مثلاً «اسلام با دموکراسى، سازگار / ناسازگار است». زیرا بین این دو (دلیل و مدّعا) پیوند محتوایى وجود ندارد.
6. پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت
اعتقاد به این که پیامبران خدا صرفاً خبردهندگان و تدارک کنندگان قیامت، آخرت و معرفى کنندگان خالق یکتا بودهاند. دنیا چیزى جز مزرعه و کشتزار یا میدان فعالیت و تربیت آدمى براى حیات جاودان و خدایى شدن انسان نمىباشد، ضرورتى است نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسانها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال.25
نقد دلیل ششم: وضع این دلیل (پیامبران؛ خبردهندگان قیامت و آخرت) نیز بسیار روشن است زیرا در آن هیچ دلیلى جز تکرار ادّعاى ایشان بیان نشده است. ادّعاى اصلى و مورد بحث و نقد ایشان آن است که «پیامبران الهى وظیفهاى در باب سیاست و حکومت و امور دنیاى مادّى ندارند». خواننده منتظر است که استدلال و دلیلى به نفع این فرض و ادّعا مطرح گردد، ولى نویسنده محترم، طفره مىرود و به جاى بیان استدلال قابل قبول، بار دیگر خودِ ادّعا را با بیان و عباراتى متفاوت عرضه مىدارد و اعتقاد به آن را ضرورتى نیروبخش براى بقاى دین و دنیا و نگاهدارى انسانها، در چنین روزگار سراسر رنج و ملال مىشمارد. حال اگر پرسیده شود که چرا و با کدام استدلال و دلیل معتبر چنین ادّعایى را اظهار مىدارید؟! در کلام بازرگان، هیچ پاسخى براى آن نمىتوان یافت. در حقیقت، این گونه دلیل آوردن را باید مصداق بارزى براى «مغالطه مصادره به مطلوب» شمرد که در آن به این صورت استدلال مىشود: «الف، ب است». چرا؟ زیرا: «الف، ب».
7. زیان تفکّر دین براى دنیا
اما مسئله مهمتر، زیان سنگینى است که طرز تفکّر «دین براى دنیا» به بار مىآورد. انتظار یا اعتقاد به این که بعثت پیامبران و تعلیمات آنان - کلّاً یا ضمناً - به خاطر اصلاح انسانها و اداره صحیح امور فردى و اجتماعى آنها در دنیا است و ادیان توحیدى، علاوه بر اصول و احکام عبادى، جامع اندیشهها و رهنمودهاى لازم براى بهبود زندگى افراد و جوامع بشرى هستند، باعث مىشود که مؤمنین و علاقهمندان، احساس وظیفه و نگرانى نکنند و درباره مسائل و مشکلات خود، اجتماع و جامعه بشرى به امید این که دستورالعمل و پاسخ این وظایف و مسائل در دین آمده است. در صدد تدبیر، فعالیت و تلاش خارج از احکام دین بر نیایند، بلکه کافى خواهد بود که در انجام حدود و وظایف شرعى، مراقبت لازم به خرج دهند تا دنیا و آخرتشان به وجه احسن تأمین گردد؛ بدون آن که احتیاج به کسب دانشها و کنجکاوى و تفحّص در مسائل و قوانین طبیعت و خلایق داشته باشند و به بسط روابط با دنیاى خارج خودشان و اکتشافات و اختراعات براى چارهجویى مشکلات فزاینده زندگى و دنیا بپردازند... .26
نقد دلیل هفتم: این دلیل (زیان تفکّر «دین براى دنیا») ادّعا دارد که اگر پیامبران، وظیفه و مسئولیت برقرارى قسط و عدالت اجتماعى و اداره دنیا را نیز بر عهده داشته باشند؛ نتیجه آن، تنبلى و کسالت مردم مىشود و انسانها دست از تولید و فعالیت و جست و جوى علم و... برمىدارند و به امید آن که پیامبران؛ همه امور را سامان دهند؛ تمامى فعالیّتهاى لازم و مفید اجتماعى تعطیل مىگردد. دلیل هفتم بازرگان نیز، ادّعایى بیش نیست. اگر پیامبران وظیفه برقرارى قسط و عدالت اجتماعى را بر عهده دارند؛ وجود چنین مسئولیتى براى آنها، هرگز به این معنا نیست که دیگران مسئولیت و وظیفهاى ندارند. بنابراین، افزون بر پذیرش اهمیّت و ارزشمندى وحى و وظایف پیامبران الهى در سعادت دنیوى و اخروى؛ ارزش و اعتبار حسّ و تجربه و عقل و مسئولیت همه مردم در زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى نیز هر کدام به جاى خود محفوظ و مقبول است و هیچ یک جاىگزین دیگرى نمىشود. شاهد این مطلب، زندگى و سیره رسول اکرم حضرت محمدصلى الله علیه وآله است که خود علاوه بر انجام وظایف معنوى و اخروى و دعوت مردم به توحید و عبادت خداى تعالى، حاکمیّت سیاسى جامعه اسلامى را بر عهده گرفت و به ایجاد قسط و عدالت اجتماعى پرداخت و با این همه؛ مردمان را به جهاد اصغر و اکبر و کار و فعالیّت هر چه بیشتر مىخواند و مىفرمود: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته».27
در پایان به نظر مىرسد نکته اصلى در مورد تمامى هفت دلیل آن است که ایشان بیش از آن که به تحقیق بپردازد به تبلیغ اهتمام ورزیده است و جز تکرار مدّعا و بیانهاى متعدّد براى یک فرض، استدلال و تحلیلى ندارد28 و این نکته نشان مىدهد که مطالعه و اندیشه او را به چنین رأیى نرسانده، بلکه مخالفتها و تلخکامىهاى سیاسى او را به چنین موضع و اعتراضى کشانده است. و سرانجام روشن است که هیچ ادّعایى با تکرار آن ثابت نمىشود و پژوهشگر حقّ دارد، مطالبه دلیل کند و به تعبیر قرآن کریم: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ».29
نقد آخرتگرایى
بعد از نقد هفت دلیل مذکور، نگاهى کاملتر به آخرتگرایى مىافکنیم و مقصود اصلى و ادّعاى نهایى طرفداران این نظریه را تجزیه و تحلیل مىکنیم تا قوت یا ضعف آن آشکار شود. ممکن است مقصود اصلى آخرتگرایان؛ صرفاً یکى از گزارههاى ذیل باشد:
1. «سعادت معنوى و اخروى، اصالت و اهمیّت فوق العاده دارد و هدف اصلى بعثت پیامبران است و سعادت مادّى و دنیوى هدف اصلى نیست. دنیا مقدّمه و مزرعه براى آخرت است».
2. «قدرت سیاسى در هر جامعهاى، حتّى جامعه اسلامى ممکن است آلوده به فساد (اخلاقى، اقتصادى و...) گردد. بنابراین لازم است همگى به ارزش بىبدیل سعادت اخروى توجّه کنیم و مغرور و فریفته لذّات و شهوات دنیاى فانى نشویم».
3. «اگر افراط شود و دین از قلمرو خود خارج گردد و جاى عقل و تجربه بشرى را بگیرد و به جاى آن داورى کند، تبعات و نتایج اسفبارى به وجود مىآید، مانند آن چه براى ارباب کلیسا در قرون وسطى روى داد».
4. «هدف دین و بعثت پیامبران فقط تذکّر و ارشاد است تا مردم، آخرت و خدا را فراموش نکنند و غرق دنیا و مادّیات نگردند. و انبیاى الهى هیچ مسئولیتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند».
نقد و نظر: اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره یک باشد؛ در این صورت باید اذعان کرد که هیچ اشکالى بر آن وارد نیست و نظریه برگزیده نیز مطلبى در مخالفت با آن بیان نمىکند. البتّه در این فرض، دیگر اختلاف معنوى و جدّى بین نظریه آخرتگرا و نظریه برگزیده باقى نمىماند. و اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره دو باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و نکته درست و قابل قبولى ذکر شده است و در واقع؛ توصیهاى اخلاقى بیان کردهاند که شاید بتواند مایه تذکّر و تنبّه براى مردم و مسئولان شود. هر چند در تأیید و ادامه این توصیه و تذکّر اخلاقى، مىتوان بحثهاى مفید دیگرى مانند راههاى کنترل برونى و درونى قدرت سیاسى از نظر اسلام و نهادینه و قانونمند کردن آن و... را مطرح ساخت؛ امّا باید توجّه کرد که این تذکّر و توصیه و بحثها، همگى باارزش، ولى خارج از موضوع مورد بحث هستند و در این فرض نیز اختلاف بین نظریه آخرتگرا و نظریه برگزیده؛ ظاهرى و لفظى مىشود. و اگر مقصود آخرتگرایان تأکید بر گزاره سه باشد؛ در این صورت نیز اشکالى نیست و یادآورى و تذکّر سودمند دیگرى مطرح شده که البتّه بیشتر جنبه روانشناسى اجتماعى دارد و علل و زمینههاى ناهنجارىهاى جامعه را وارسى مىکند. به راستى افراط و تفریط در هر مسئله فردى یا اجتماعى، زیانبار و موجب پشیمانى است. نباید تردید کرد که هر کدام از دین و عقل و تجربههاى بشرى به اندازه و در جاى خود مفید و ضرورى هستند و هیچ یک جاىگزین دیگرى نمىشود. لکن با پذیرش همه آن چه گفته شد، باید دانست موضوع و سؤال اصلى این پژوهش، مطلب دیگرى است و در این فرض نیز دعوا لفظى مىشود. امّا اگر مقصود جدّى آخرتگرایان تأکید بر گزاره چهار باشد؛ دیگر اختلاف لفظى و ظاهرى نیست و کاملاً معنوى و حقیقى است. و همین گزاره چهارم است که به هیچ روى، مورد پذیرش نظریّههاى جامعیّتگرا و نظریّه برگزیده نیست. در واقع گزاره چهارم، همان نظریه معروف سکولاریسم است که نقد و بررسى آن فرصتى بس فراخ مىطلبد. در این جا برخى از نقدها و نکتهها در باب این گزاره به اختصار یادآورى مىشود:
1. دلیل، اخصّ از مدّعاست. به بیان دیگر این ادّعا دو جنبه دارد: جنبه ایجابى (هدف بودن سعادت آخرت) و جنبه سلبى (نفى هدف بودن رفاه دنیوى و تأمین عدالت اجتماعى). ادلّه صاحبان این نظریه تنها جنبه ایجابى را اثبات مىکند، امّا از اثبات جنبه سلبى آن عاجز است. براى پذیرش این گونه نظریهها نمىتوان به اثبات طرف موافق اکتفا کرد بلکه باید طرف مخالف نیز ابطال شود تا نظریه انحصارگرا (انحصار هدف بعثت در آباد ساختن آخرت) اثبات گردد. اشکال این مدّعیان، آن است که مىخواهند از «اثبات شىء»؛ «نفى ما عدا» را استنتاج کنند، امّا مىدانیم که تلازمى بین این دو نیست. اگر کسى بپذیرد که یا دنیا هدف بعثت است یا آخرت، یعنى این دو مانعة الجمع هستند، در این صورت مىشود از هدف بودن آخرت؛ نفى هدف بودن دنیا و بالعکس را نتیجه گرفت. ولى این مطلب (مانعة الجمع بودن دنیا و آخرت) دلیلى ندارد و مىشود هر دو هدف قرار داده شوند.
2. این نظریه علاوه بر مخالفت با سیره عملى پیامبران آسمانى، با آیاتى که هدف پیامبران را برقرارى عدالت اجتماعى و مبارزه با طاغوت و فرعونها مىشمارد، در تعارض آشکار قرار دارد. اگر انبیاى الهى هیچ مسئولیّتى درباره سیاست و اداره دنیا ندارند؛ پس آیاتى از قبیل آن چه در ذیل مىآید، چه معناى خردپذیرى دارند و براى برآوردن کدام غرض حکیمانه نازل شدهاند؟!
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ».30 به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است، پدید آوردیم تا خدا معلوم نماید چه کسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مىکند، آرى خدا نیرومند شکستناپذیر است. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».31 و در حقیقت در میان هر امتى فرستادههایى برانگیختیم [تا بگوید ]خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید پس از ایشان کسى است که خدا [او را] هدایت کرده و از ایشان کسى است که گمراهى بر او سزاوار است، بنابراین در زمین بگردید و ببینید فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است و... .
3. گذشت که استدلالهاى مهندس بازرگان بیشتر ناظر به تبعات منفى و سوئى است که به پندار ایشان در صورت پیوند بین «رسالت پیامبران آسمانى» و «اداره و تدبیر دنیا و جامعه انسانى» پدیدار مىگردد. اگر مراد ایشان از این استدلالها، تأیید و تأکید بر همه یا هر یک از گزارههاى یک (اصالت آخرت) و دو (تذکّر اخلاقى) و سه (تقبیح جاىگزینى هر یک از دین و عقل و تجربه به جاى یکدیگر) باشد؛ همان طور که گذشت، این نکتهها درست و قابل دفاع است و هیچ اشکالى در میان نیست و اما اگر مراد جدّى ایشان، تبیین و اثبات گزاره چهار (سکولاریسم) باشد؛ مىتوان پرسید: آیا تلازمى بین این آثار و نتایج ناپسند و دخالت پیامبران در سیاست و اداره دنیا وجود دارد؟! اگر مدّعى ملازمه هستید با کدام استدلال آن را اثبات مىکنید؟ با اندکى دقّت و تدبّر روشن مىگردد که هیچ یک از دلیلهاى هفتگانه مذکور توان اثبات گزاره چهارم را ندارد و نهایت چیزى که مىتوان از آن استفاده کرد عبارت از قرائن و شواهد و تأییدهایى بر گزارههاى اول و دوم و سوم است.
پىنوشتها
1. حجة الاسلام خردمند کارشناسى ارشد فلسفه و کلام موسسه آموزش عالى باقرالعلومعلیه السلام.
2. سعید برزین، زندگىنامه سیاسى مهندس مهدى بازرگان، (تهران: نشر مرکز، 1374)، ص 89.
3. براى مثال، بازرگان در کتاب مطهرات در اسلام کوشید تمامى حکمهاى طهارت و نظافت اسلامى را از منظر تصفیه بیوشیمى و بر طبق قوانین فیزیک و شیمى و فرمولهاى ریاضى، توصیف و تبیین کند. و «عشق و پرستش» نیز تلاشى براى تفسیرى ریاضى و ترمودینامیک از عبادت و تقوا بود.
4. سعید برزین، همان، ص 35.
5. جالب است که مهندس بازرگان با طرح ادّعاى تقابل بین استدلال عقلى و فلسفه و حکمت اسلامى از سویى؛ و پیشرفت دین و ترقّى جوامع انسانى از سوى دیگر و این که چنین فلسفه و حکمتى از جانب امامان اطهار(ع) مذمّت شده؛ به حدیث «الحکمة ضالة المؤمن». استناد و استشهاد کرده؛ چون پنداشته است که امام معصوم(ع) مىخواهد حکمت را نفى و طرد کند و آن را مایه ضلالت و گمراهى مؤمن بشمارد! با آن که این کلام؛ مطلب مشهورى است و معناى روشنى نیز دارد و چند روایت با همین مضمون وارد شده است و ادامه این روایتها، معناى آن را آشکارتر مىکند: «فخذوا الحکمة و لو من اهل النّفاق»، و «فاطلبوها و لو من اهل الکفر» و... امّا با این همه؛ این نویسنده و نواندیش معاصر دوران ما تفاوت بسیار آشکار بین ضالّة (از باب ثلاثى مجرّد، به معناى گم شده) و مضلّ و مضلّة (از باب ثلاثى مزید فیه - باب إفعال - به معناى گمراه کننده) را درنیافته است! ر.ک: مهدى بازرگان، راه طى شده، دومین نشریّه انجمن اسلامى دانشجویان، ناشر: کتابخانه سقراط، 1327ش. ص 64. امّا در چاپ جدید این اثر در مجموعه آثار، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بىانتها)، استشهاد به این روایت حذف شده است! و این نکته نشان مىدهد که ناشر محترم نیز متوجّه شده است که اشتباه آشکار مؤلّف گرامى، قابل توجیه و چشمپوشى نیست. ر.ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 1، مباحث بنیادین (راه طى شده، عشق و پرستش و ذرّه بىانتها)، بنیاد فرهنگى مهندس مهدس بازرگان، انتشارات قلم، چاپ اول، 1377ش، ص 106.
6. مراحلى که بازرگان در کتاب راه طى شده براى تحوّل اندیشه بشرى بیان مىکند در حقیقت همان مراحل سهگانه اگوست کنت - فیلسوف فرانسوى و پدر پوزیتیویسم - است. و البته بازرگان - بر خلاف اگوست کنت - متدین به دین الهى است. ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، جمعى از نویسندگان، بنیاد دایرة المعارف اسلامى، تهران، ج 1، ص 448.
7. افزون بر کتاب راه طى شده، مىتوان به آثارى چون «باد و باران در قرآن» و «عشق و پرستش» رجوع کرد. براى نقد و بررسى دیدگاه حسّى و پوزیتیویستى بازرگان بنگرید به علامه سید محمدحسین طباطبایى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، با مقدمه و توضیحات استاد مطهرى، منتشره در مجموعه آثار استاد شهید مرتضى مطهرى، انتشارات صدرا، ج 6، چاپ نهم، 1382ش، ص 893 - 898.
8. ر.ک: مهدى بازرگان، مجموعه آثار، ج 8، ص 360 - 361.
9. همان، ص 364.
10. همان، ص 365 - 366.
11. همان، ج 8، ص 379 - 383.
12. مهمترین نظریهها در باب هدف بعثت پیامبران الهى را مىتوان از منظر ارتباط با زندگى اجتماعى انسان؛ در سه گروه آخرتگرا، دنیاگرا و جامعیّتگرا طبقهبندى کرد. در نظریه(ها)ى گروه اول و دوم، غرض از ارسال رسل در یکى از دو منظور رفاه دنیوى و مادى یا سعادت اخروى و معنوى منحصر مىگردد، امّا در نظریه (ها)ى گروه سوم هیچ انحصارى نیست و تلاش مىگردد بین آن دو جمع شود.
13. براى تفصیل و آگاهى بیشتر بنگرید به عبداللَّه جوادى آملى، نسبت دین و دنیا؛ بررسى و نقد نظریّه سکولاریسم، (مرکز نشر اسراء، چاپ اوّل، 1381)؛ احمد فرامرز قراملکى، مبانى کلامى جهتگیرى دعوت انبیاء، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1376)؛ عبدالحسین خسروپناه، انتظارات بشر از دین، (پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، چاپ اوّل، 1382) و گستره شریعت، (دفتر نشر معارف، چاپ اوّل، 1382).
14. مهدى بازرگان، آخرت و خدا هدف بعثت انبیا، (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ اول، 1377)، ص 91 - 92.
15. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 74، ص 178.
16. سیّد رضى، نهج البلاغه، حکمت 131.
17. محمدباقر مجلسى، همان، ج 73، ص 107.
18. مهدى بازرگان، پیشین، ص 93.
19. همان، ص 94.
20. همان، ص 96 - 97.
21. سوره انسان (76)، آیه 3.
22. سوره بقره (2)، آیه 256.
23. مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، (قم: انتشارات صدرا، چاپ اول، 1365)، ج 3، ص 107.
24. مهدى بازرگان، پیشین، ص 98.
25. همان، ص 99.
26. همان، ص 102.
27. محمدباقر مجلسى، همان، ج 72، ص 38.
28. براى اطلاع بیشتر از نقدهایى که بر ادله هفتگانه مهندس بازرگان وارد شده است بنگرید به: احمد بهشتى، تأمّلات کلامى، (تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول، 1378ش)، ص 482 - 497؛ عبداللَّه نصرى، انتظار بشر از دین، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1378)، ص 54 - 57 و ص 167 - 177. و در مورد نظر قرآن کریم در این موضوع ر.ک: مصطفى کریمى، قرآن و قلمروشناسى دین، (قم: مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1382)، ص 219 - 371.
29. سوره بقره (2)، آیه 111 و سوره نمل، آیه 64.
30. سوره نحل (16)، آیه 36.
31. سوره حدید (57)، آیه 25.