آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

رویکرد گفتمانى به جریان قدرت در جمهورى اسلامى، تطبیق مؤلفه‏هاى نظریه تحلیل گفتمان بر تک تک رویدادها و پدیده‏ها و چگونگى انتقال قدرت در بین جناح‏هاى سیاسى در دو مقطع سال‏هاى اولیه پس از انقلاب اسلامى و پس از دوم خرداد 1376، و به ویژه تحلیل متون مطبوعات وابسته به جناح‏ها براى دست‏یابى به اهداف مورد نظر، ویژگى‏هایى است که کتاب قدرت، گفتمان و زبان را قابل توجه مى‏نماید.
نویسنده در این پژوهش در پى پاسخ به این پرسش مبنایى راجع به جریان قدرت در ایران و ساز و کار آن است که «قدرت چگونه در مطبوعات جریان پیدا مى‏کند؟». در حقیقت تحلیل جریان قدرت را بر تحولات و سیر مطبوعات به مثابه رکن چهارم دموکراسى، بنیان مى‏نهد تا با تحلیل متون مطبوعات، چگونگى ظهور و سقوط جناح‏ها را به تصویر بکشد. در این راستا زبان‏شناسى را به کار مى‏بندد و با استفاده از نظریه گفتمان ارنستولاکلا و شنتال موف و نیز نظریه تحلیل انتقادى گفتمان فرکلاف، سعى مى‏کند این فرضیه را به اثبات برساند که «قدرت پنهان در گفتمان‏هاى سیاسى به واسطه فرایندهاى دوگانه برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى به طور کلى در اجتماع و به طور خاص در مطبوعات جریان مى‏یابد». به عبارت دیگر، این کتاب بر آن است تا به انقلاب اسلامى، به مثابه پدیده‏اى فرهنگى، از زاویه زبان و زبان‏شناسى بنگرد.
از آن جا که زبان و فرهنگ از یک جنس‏اند و زبان در فرهنگ است و فرهنگ در زبان، این سؤالات فرعى در راستاى تبیین سؤال اصلى و آزمون فرضیه مطرح شده است که رابطه این انقلاب فرهنگى با زبان چگونه است؟ زبان چه نقشى در این انقلاب داشته است؟ و انقلاب چگونه زبان را دست خوش تغییر کرده است؟ در حقیقت در این پژوهش، مسأله این است که انقلاب اسلامى ایران چه نظام معنایى را ایجاد کرده است و این نظام معنایى در گذر زمان، چه تحولاتى را از سر گذرانده است؟ در چارچوب این مسأله، به طور خاص چگونگى تکوین گفتمان اصلاح طلب و کشمکش‏هایى که این جنبش با گفتمان محافظه‏کار داشته است نیز پرداخته شده است تا در قالب تحلیل گفتمانى نشان داده شود که چرا جنبش اصلاحات شکل گرفت؟ چگونه استمرار یافت؟ و چرا افول کرد؟ و ساز و کارهاى مقابله دو گفتمان اصلاح‏طلب و محافظه‏کار با یکدیگر و بازتاب این تحولات در مطبوعات این دوره، چه بوده است.
نویسنده براى آزمون فرضیه، پژوهش را در دو بخش و هفت فصل سامان داده است. بخش اول با عنوان «قدرت، گفتمان و زبان» به مباحث نظرى، مفاهیم و چارچوب نظرى پژوهش اختصاص یافته و بخش دوم تحت عنوان «تحلیل گفتمانى شکل‏گیرى و تحولات انقلاب اسلامى» به تطبیق چارچوب نظرى پژوهش بر تحولات و جریان قدرت در جمهورى اسلامى و تحلیل گفتمانى از این تحولات پرداخته است.
بخش اول: قدرت گفتمان و زبان‏
این بخش به بیان نظریه‏هاى مختلف گفتمان و تبیین الگوى تحقیق پرداخته است و در چهار فصل، مطالعات و نظریات متفکرانى بررسى شده که اندیشه‏ها و تلاش‏هایشان به تدریج راه را براى مباحث کنونى درباره نقش‏هاى سیاسى - اجتماعى زبان گشوده و منتهى به تکوین رویکردهاى مختلف تحلیل گفتمان شده است. ریشه‏هاى این رویکردهاى جدید را باید در دو نوع نگرش ساخت‏گرا و پساساخت‏گرا به زبان و گفتمان جست و جو کرد.
فصل اول، گفتمان‏هاى قیاس‏ناپذیر: در این فصل، روند تکاملى نظریه‏هاى گفتمان و گسترش آنها به حوزه تحلیل تحولات سیاسى و قدرت و چگونگى ترکیب نظریه‏هاى مختلف گفتمان براى اثبات فرضیه پژوهش، تبیین گردیده است در این راستا ابتدا به نظریه زلیگ هریس اشاره مى‏کند که نخستین بار اصطلاح تحلیل گفتمان را براى تحلیل متن بالاتر از سطح جمله به کار برد. از نظر او، از میان واحدهاى سازنده متن یعنى تکواژه‏ها، عبارت‏ها، بندها و جمله‏ها، واحدهاى کوچک‏تر از جمله را دستور زبان مورد مطالعه قرار مى‏دهد و مطالعه واحدهاى بزرگ‏تر از جمله را تحلیل گفتمان. مؤلف در ادامه، به نظریه‏هایى مى‏پردازد که گفتمان را «زبان به هنگام کاربرد» تعریف مى‏کنند.
نظریات بالا، گفتمان را کوچک‏تر از زبان مى‏دانند. براى رفع کاستى‏ها و محدودیت‏هاى این نظریه‏ها، تحلیل انتقادى گفتمان شکل گرفت که مفاهیمى چون قدرت و ایدئولوژى را نیز وارد تحلیل گفتمان کردند. و بافت کاربرد زبان را با بافت‏هاى وسیع‏تر اجتماعى و فرهنگى ربط داد تا بدین طریق بتواند نابرابرى‏هاى اجتماعى خلق شده در زبان و منعکس شده در آن را نشان دهد.
در ادامه این فصل، به نقش اندیشه‏ها و نظریات میشل فوکو در زبان‏شناسى به ویژه بایگانى‏شناسى (دیرینه‏شناسى) پرداخته شده است. بر اساس نظر فوکو، قدرت صرفاً سرکوبگر نیست، آن طور که امثال ماکس وبر مى‏گفتند، بلکه قدرت نیرویى مولد است که «سازنده گفتمان، دانش، بدن‏ها و ذهنیت‏هاست». قدرت مدنظر فوکو، هم نیرویى مولد و هم نیرویى انقیادآور است.
حضور نظریه فوکو در مورد قدرت در زبان‏شناسى، تغییرات عمیقى را در تحلیل گفتمان سبب شد که نظریه لاکلا و موفِ از ثمرات آن به شمار مى‏رود. نظریه اخیر، گستره تحلیل گفتمان را به تحولات سیاسى - اجتماعى گسترش داد.
به طور خلاصه، در این فصل نظریه‏هاى مربوط به گفتمان و قدرت از دو زاویه و نگرش متفاوت بررسى شده است: نگرش اول، اساساً ریشه در زبان‏شناسى ساخت‏گرا و نقش‏گرا دارد و بر اساس آن، گفتمان به مثابه زبان، بالاتر از جمله یا زبان به هنگام کاربرد است و بالطبع کوچک‏تر از زبان به حساب مى‏آید؛ نگرش دوم مبتنى بر دیدگاه پساساخت‏گرایانه به زبان است که بر اساس آن معانى محصول شرایط فرهنگى و اجتماعى است و در زبان به واقعیت مى‏پیوندد.
در این نگرش، گفتمان بزرگ‏تر از زبان است و گفتمان‏ها نظام‏هایى خود بنیادند که براى دست‏یابى به قدرت، زبان و همه پدیده‏هاى اجتماعى دیگر را در سیطره خود مى‏گیرند.
فصل دوم، رویکردهاى تحلیل انتقادى گفتمان: از آن جا که چارچوب نظرى تحقیق حاضر ترکیبى از تحلیل انتقادى گفتمان و نظریه گفتمان لاکلا و موفِ است، لذا در این فصل رویکردهاى تحلیل انتقادى گفتمان و در فصل سوم، نظریه گفتمان لاکلا و موفِ تبیین شده است.
در فصل دوم، ابتدا پنج اصل بنیادى به عنوان مبانى تشکیل تحلیل انتقادى گفتمان - على‏رغم وجود رویکردهاى مختلف در آن - ذکر شده است که عبارتند از: زبان - گفتمانى بودن بخشى از ساختارها و فرایندهاى اجتماعى و فرهنگى، گفتمان هم سازنده و هم ساخته شده است، لزوم تجزیه و تحلیل کاربرد زبان در بافت اجتماعى‏اش، کارکرد ایدئولوژیک داشتن گفتمان، و تحلیل انتقادى.
در ادامه، سه رویکرد اصلى مطرح در تحلیل انتقادى گفتمان تبیین شده است. ابتدا رویکرد جامعه - زبان‏شناسى گفتمان مورد بررسى قرار گرفته که بر اساس آن همه اطلاعات پس زمینه‏اى در دسترس براى تحلیل و تعبیر لایه‏هاى گوناگون یک متن گفتارى یا نوشتارى به هم گره مى‏خورد. وجه تمایز این رویکرد از دیگر رویکردهاى تحلیل انتقادى گفتمان، تمرکز بر تمامى بافت‏هاى تاریخى گفتمان در فرایند تبیین و تعبیر است. رویکرد دوم، رویکرد اجتماعى - شناختى ون دایک است. او با برقرارى پیوند میان مفاهیم سه‏گانه گفتمان، شناخت و اجتماع، رویکرد متمایزى را بنا نهاد که با تکیه بر شناخت از رویکردهاى دیگر متمایز مى‏شود. سومین رویکرد، الگوى سه لایه فرکلاف است که بر اساس آن گفتمان نوعى کردار اجتماعى پنداشته مى‏شود. در این الگو که در مقایسه با رویکردهاى دیگر قرابت بیشترى با تحلیل سیاسى مدنظر کتاب حاضر دارد، براى تحلیل یک رویداد ارتباطى از سه نوع تحلیل به طور همزمان بهره گرفته مى‏شود: تحلیل متن، تحلیل کردار گفتمانى و تحلیل کردار اجتماعى.
فصل سوم، نظریه گفتمان لاکلا و موفِ: نویسنده در این فصل به شق اصلى چارچوب نظرى تحقیق یعنى نظریه لاکلا و موفِ پرداخته است. بر اساس این نظریه، امور اجتماعى به مثابه ساخت‏هاى گفتمانى قابل فهم‏اند و در واقع، همه پدیده‏هاى اجتماعى را مى‏توان با ابزارهاى تحلیل گفتمانى تحلیل و بررسى کرد. لاکلا و موفِ در نظریه‏اى پساساخت گرایانه، کل حوزه اجتماع را نظامى تصور مى‏کنند که در آن معنا تولید و باز تولید مى‏شود. نظریه معنایى لاکلا و موفِ ارتباطى تنگاتنگ با نظریه اجتماعى‏شان دارد. حوزه اجتماع از نظر آنها همانند نظامى نشانه‏شناختى است که حول مبارزه بر سر تعریف نشانه‏ها و تلاش براى تثبیت معناى آنها مى‏گردد. نظام‏هاى نشانه‏شناختى اجتماعى در تلاش براى تعریف جهان به شیوه خود، به سوژه‏ها و گروه‏هاى اجتماعى هویت مى‏بخشند و حوزه اجتماع را به قطب‏هاى متخاصم تقسیم مى‏کنند. در حقیقت، اجتماع عرصه مبارزه براى تعریف و تثبیت معناست.
فصل چهارم، تحلیل گفتمان بر اساس برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى: نویسنده در این فصل با ترکیب دو نظریه تحلیل انتقادى گفتمان فرکلاف و تحلیل گفتمان لاکلا و موفِ، چارچوب نظرى مناسبى براى تحلیل جریان قدرت در جمهورى اسلامى ایران به دست داده است. به اعتقاد او، اگر چه نظریه پساساخت‏گراى لاکلا و موفِ کارآیى بسیار بالایى براى تبیین چگونگى ظهور، استمرار و افول گفتمان‏ها و بررسى تعامل میان آنها، و در واقع قابلیت توجیه کنندگى شگفت‏انگیزى براى تحولات اجتماعى دارد، اما چون این نظریه، نظریه‏اى سیاسى - اجتماعى و خارج از حوزه زبان‏شناسى است، فاقد ابزارهاى تحلیل زبانى لازم است؛ لذا در تحلیل متون مورد نظر پژوهش با مشکل مواجه مى‏شود؛ از این رو از نظریه تحلیل انتقادى فرکلاف براى تحلیل متون خبرى و مطبوعاتى - که هر دو گفتمان محافظه‏کار و اصلاح‏طلب با این ابزار به هویت‏یابى و غیریت‏سازى در قالب کردارهاى برجسته‏ساز و حاشیه‏ران در رفتار و گفتار و سوژه‏ها و نهادها مى‏پردازند - استفاده شده است.
در این فصل، ابتدا چارچوب نظرى تحقیق مرکب از دو نظریه لاکلا و موفِ و فرکلاف تبیین شده و نحوه بهره‏گیرى از آن در تحلیل روابط قدرت و انعکاس آن در مطبوعات در جمهورى اسلامى بررسى شده است. در ادامه، براى بررسى پیدایش و تحولات دو گفتمان متخاصم محافظه‏کار و اصلاح‏طلب، چگونگى و روند تحلیل گفتمان بر اساس برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى مورد مطالعه قرار گرفته است. در این راستا به برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى در زبان پرداخته شده، و عناوین مختلفى از متون خبرى با استناد به مطبوعات وابسته به گفتمان‏هاى اصلاح‏طلب و محافظه‏کار تحلیل و بررسى گردیده است.
به طور خلاصه در این فصل، تحلیل گفتمان بر اساس برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى با دو چهره نرم‏افزارى (در قالب زبان مثل متون مطبوعاتى) و سخت‏افزارى (در قالب توقیف، حبس، ترور و تظاهرات خیابانى) تبیین شده تا مرزبندى و غیریت‏سازى میان گفتمان‏هاى موجود در نظم گفتمانى سیاسى در ایران بین سال‏هاى 1357 - 1382 به ویژه پس از انتخابات دوم خرداد 1376، مشخص شود و محل‏هاى نزاع میان این گفتمان‏ها و دال‏هاى شناور شناسایى شوند.
بخش دوم: تحلیل گفتمانى شکل‏گیرى و تحولات انقلاب اسلامى‏
در این بخش سعى شده در چارچوب نظرى تحقیق (مرکب از نظریه گفتمان لاکلا و موفِ و بخشى از ابزارهاى تحلیل زبانى تحلیل انتقادى گفتمان مبتنى بر برداشت گسترده‏اى از برجسته‏سازى و حاشیه‏رانى)، چگونگى ظهور و افول گفتمان اصلاح‏طلب و تعامل و تقابل آن با گفتمان محافظه‏کار طى سال‏هاى 76 تا 82، به ویژه با تمرکز بر دو انتخابات ریاست جمهورى در دوم خرداد 76 و مجلس شوراى اسلامى در اسفند 82، مورد بررسى قرار گیرد.
فصل پنجم: ین فصل در واقع مقدمه‏اى براى ورود به مسأله اصلى پژوهش در فصل ششم است. در این جا تحلیلى کلى از تحولات گفتمان کلان انقلاب اسلامى از 1357 تا 1376 بر مبناى نظریه لاکلا و موفِ بدون ارائه تحلیل متنى صورت گرفته است. نویسنده ابتدا فضاى استعارى گفتمان انقلاب اسلامى را که در سال هاى اولیه پس از انقلاب اسلامى شکل گرفته بود و نیز نیروهاى تعامل کننده در آن یعنى سکولارها و مذهبى‏ها را تبیین کرده و مفصل‏بندى هر گروه (گفتمان) را در این فضاى استعارى بیان نموده است. در فضاى استعارى گفتمان انقلاب اسلامى، گفتمان تجددگرایى، دال‏هاى مردم، قانون و آزادى را حول دال مرکزى جمهورى مفصل‏بندى کرده، و گفتمان سنت‏گرایى، دال‏هاى روحانیت، ولایت و فقه را حول مفهوم مرکزى اسلامى مفصل‏بندى نموده بود که امام خمینى(ره) به دلیل جایگاه و شأن سیاسى، مذهبى و اجتماعى‏اى که داشت حلقه واسط این دو گفتمان به شمار مى‏رفت.
با اضمحلال فضاى استعارى، تقابل میان دو گفتمان یاد شده عینى‏تر گردید و شدت یافت و سرانجام گفتمان سنت‏گراى روحانیت هژمونیک شد. به ویژه در چهار سال دوره پس از انقلاب اسلامى، شدیدترین حاشیه‏رانى‏هاى گفتمان انقلاب اسلامى روى داد که از حاشیه رانده شدن دولت موقت شروع شد و تا برکنارى بنى‏صدر و طرد جبهه ملى، سازمان مجاهدین خلق، چریک‏هاى فدایى خلق، و سرانجام دستگیرى سران حزب توده در سال 1362 ادامه یافت. در هژمونیک شدن گفتمان سنت‏گرا، نقش سیادت کاریزماتیک امام خمینى بسیار تأثیرگذار بود.
نویسنده در ادامه، به روند حاشیه‏رانى گفتمان در جمهورى اسلامى و زمینه‏هاى تکوین گفتمان اصلاح‏طلب پرداخته است. به اعتقاد او، با رحلت امام(ره) و پایان رهبرى کاریزمایى ایشان در سال 1368، اختلافات راست سنتى و چپ سنتى نیز بروز عینى یافت و در ادامه، جدا شدن کارگزاران سازندگى از راست سنتى و پیگیرى روند اصلاحات اقتصادى در قالب خصوصى سازى و آزادى‏هاى اقتصادى، منجر به گسترش آزادى‏هاى مدنى و به تبع، افزایش تقاضا براى آزادى‏هاى سیاسى شد و فضاى سیاسى و اجتماعى به سمتى پیش رفت که دال مرکزى گفتمان محافظه‏کار به تدریج ساختارشکنى شد و هژمونى‏اش را از دست داد و زمینه‏هاى تکوین و هژمونیک شدن گفتمان اصلاحات فراهم گردید.

فصل ششم: در این فصل، مؤلف مدعاى اصلى بحث را آورده و بر آن استدلال کرده است. وى ابتدا مفصل‏بندى گفتمان‏هاى اصلاح‏طلب و محافظه‏کار را بیان کرده است. گفتمان اصلاح‏طلب دال‏هاى اصلاحات، جامعه مدنى، آزادى، توسعه سیاسى و قانون را حول دال مرکزى مردم مفصل‏بندى کرده و گفتمان محافظه‏کار دال‏هاى روحانیت، ارزش‏ها، عدالت، تهاجم فرهنگى و توسعه اقتصادى را پیرامون مفهوم مرکزى ولایت مفصل‏بندى نمود.
در مقطع زمانى بین سال‏هاى 1376 تا 1382، هر دو گفتمان سعى در برجسته‏سازى خود و حاشیه‏رانى رقیب براى حفظ و استمرار قدرت از طریق مبارزه براى تثبیت معناى دال‏هاى شناور مرکزى و دیگر دال‏ها داشتند. در حقیقت به کمک نرم‏افزارها و سخت‏افزارهایى که در اختیار داشتند تلاش مى‏کردند با ساختارشکنى دال مرکزى گفتمان رقیب، آن را طرد سازند و خود برجسته و هژمونیک شوند.
نویسنده براى تبیین تقابل دو گفتمان، به تحلیل متون مطبوعاتى وابسته به هر دو گفتمان بر اساس نظریه تحلیل انتقادى گفتمان فرکلاف پرداخته است. نقطه تمرکز تحلیل متون مطبوعاتى، دو مقطع انتخابات ریاست جمهورى در دوم خرداد 76 و انتخابات مجلس هفتم در اول اسفند 1382 است. در این راستا براى بیان متون نرم‏افزارى محافظه‏کاران، عناوین خبرى، سرمقاله‏ها و گزیده‏هایى از متن خبرهاى روزنامه رسالت بیان شده و براى اصلاح‏طلبان در خرداد 76، روزنامه سلام و در اسفند 82، روزنامه شرق در نظر گرفته شده است. از اصلاح‏طلبان متون متعددى از سخنرانى‏هاى آقاى سید محمد خاتمى در مراسم و مناسبت‏هاى مختلف و نیز سخنان آقاى کروبى و دیگر رهبران جناح اصلاح‏طلب و تحلیل زبان‏شناختى از این متون را آورده است. همچنین از محافظه‏کاران، سخنانى از آیةاللَّه مهدوى کنى، آقاى ناطق نورى و دیگر رهبران این جناح و نیز بیانیه‏هاى حمایت از آقاى ناطق نورى و تحلیل زبان‏شناختى این سخنانان و بیانیه‏ها را ذکر کرده است.
به اعتقاد مؤلف، دوم خرداد 76 نقطه ظهور گفتمان اصلاح‏طلب و اسفند 82 نقطه افول آن است. در این راستا قسمتى از این فصل به روند افول و به حاشیه رفتن گفتمان اصلاح‏طلب و شالوده‏شکنى دال مرکزى آن اختصاص یافته است. وى در نتیجه‏گیرى، بیان مى‏کند که «بررسى مفصل‏بندى از گفتمان‏ها در سال‏هاى 1357، 1376 و 1382 نشان مى‏دهد که احتمالاً جامعه ایران در حال گذار از سنت‏گرایى محض به سوى نوعى سازگارى میان سنت‏گرایى و تجددگرایى است. اگر چه تجددگرایى سکولار در سال‏هاى اولیه انقلاب اسلامى به حاشیه رانده شد، ولى در سیاستى جدید در گفتمان اصلاح‏طلب دوباره ظهور کرد و در مدت حضور دوباره‏اش در تحولات اجتماعى تأثیراتى عمیق بر سنت‏گرایى بر جاى گذاشت».
فصل هفتم: در این فصل، نویسنده ضمن گذرى کوتاه بر شش فصل گذشته، دست‏آوردهاى خود به ویژه در آزمون فرضیه و نیز نتایج حاصله از بررسى منازعات معنایى میان گفتمان‏هاى محافظه‏کار و اصلاح‏طلب را بیان کرده است. همچنین روند تحول نظام معنایى و دال‏هاى شناور گفتمان‏هاى محافظه‏کار و اصلاح‏طلب در سال‏هاى 1357 تا 1382 را به طور خلاصه و گویا آورده است. در پایان کتاب، سه ضمیمه آمده که شامل برخى عناوین خبرى روزنامه‏هاى سلام و رسالت و تحلیلى راجع به اصلاح‏طلبان در روزنامه رسالت است.
ملاحظات‏
1. تقسیم‏بندى و فصل‏بندى مباحث بسیار مناسب و متناسب با بحث و تطبیق چارچوب نظرى بر موضوع پژوهش انجام یافته است. در حقیقت فصل‏بندى منطقى را مى‏توان مشاهده کرد.
2. ادغام چارچوب نظرى با تحولات سیاسى - اجتماعى و روند جا به جایى قدرت در جمهورى اسلام به نیکى و روشنى مشاهده مى‏شود؛ بر خلاف بسیارى از تحقیقات که چارچوب نظرى در همان قامت نظر باقى مى‏ماند و در بحث از موضوع فراموش مى‏شود.
3. ارائه «مقدمه» و «خلاصه» در صدر و ذیل هر فصل، مخاطب را در کمترین زمان با دورنما و نیز ثمرات و نتیجه بحث آن فصل آشنا مى‏کند.
4. یک نکته قابل تأمل در کتاب - که بر مخاطب پوشیده نمى‏ماند - این است که در تحلیل گفتمان لاکلا و موفِ، دو گفتمان متخاصم با دو دال مرکزى مختلف سعى در معنا دهى به دال شناور واحدى در حوزه گفتمان گونگى دارند و هر یک تلاش مى‏کند رابطه‏اى میان مدلول مورد نظر خود با دال شناور برقرار کند و در عین حال، رابطه آن دال با مدلول گفتمان رقیب را نیز شالوده‏شکنى کند. پس نزاع دو گفتمان رقیب بر سر تولید معنا و مدلول براى دال واحدى است و نه دال‏هاى متعدد و مختلف. چون در صورت تباین بین دال‏هاى شناور - همان طور که در کتاب حاضر آمده است - نزاعى بین دو گفتمان متخاصم نخواهد بود و دال مرکزى هر گفتمان در پى معنا دهى به دال‏هاى خود خواهد بود؛ براى مثال در کتاب آمده است که گفتمان اصلاح‏طلب دال‏هاى جامعه مدنى، آزادى، توسعه سیاسى، قانون و اصلاحات را حول دال مرکزى مردم مفصل‏بندى کرده و گفتمان محافظه‏کار دال‏هاى روحانیت، ارزش‏ها، عدالت، توسعه اقتصادى و تهاجم فرهنگى را پیرامون دال مرکزى ولایت مفصل‏بندى نموده است؛ بدین ترتیب هر دال مرکزى در پى معنا دهى به دال‏هاى خاص خود است که متفاوت و متباین از یکدیگرند؛ حال نزاع و رقابت دو گفتمان بر سر چیست؟ در واقع نقطه تلاقى و تداخلى بین دال‏هاى شناورى که دو گفتمان در صدد جذب آنها براى مدلول خودشان هستند، وجود ندارد تا نزاعى در تولید معنا و ایجاد رابطه بین دال و مدلول و نیز شالوده‏شکنى رابطه دال و مدلول گفتمان رقیب، صورت گیرد، زیرا هم دال و هم مدلول دو گفتمان متفاوت هستند.
پى نوشت :
1) على‏اصغر سلطانى، قدرت، گفتمان و زبان، (ساز و کار)، (تهران: نشر نى، 1384).
2) دانش‏آموخته حوزه علمیه قم و کارشناسى ارشد علوم سیاسى.

تبلیغات