دولت اخلاقى مهدوى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
با توجه به جایگاه ویژه دولت در سیاست و حیات سیاسى - اجتماعى مردم، فرجام آن، مورد توجّه خاص مکاتب، ادیان و اندیشمندان بوده است. در این راستا محورىترین اندیشه سیاسى شیعه، تبیین آینده دولت و ارائه تصویرى جامع و نسبتاً دقیق و تحقّق قطعى آن (براساس وحى و غیب) است که با تشکیل دولت جهانى امام مهدىعج عینیت مىیابد. دولت مهدوىعج دولتى اخلاقى (کمالگرا و احیاگر نفوس) است و مهمترین برنامه آن رشد اخلاقى و فکرى بشر و رساندن او به کمال نهایى (تقرّب الى الله) است. در عین حال که سایر کارویژههاى دولت را در ذیل این هدف اصلى، اعمال مىکند تا بشر از هر لحاظ به سعادت و خوشبختى دست یابد.متن
مقدمه
واژه دولت (State) از ریشه لاتینى Staves به معناى ایستادن و به صورت دقیقتر از واژه Statvs به معناى وضع مستقرّ و پابرجا گرفته شده است. «دولت» قدرت عمومى است و با ساخت اقتدار و روابط قدرت در جامعه سروکار دارد. افراد طبعاً در درون دولت زندگى مىکنند و رشد و رفاه آنها بستگى به دولت دارد. از دیدگاه آستین رنى، «دولت مجموعه افراد و نهادهایى است که قوانین را براى جامعه وضع و اجرا مىکنند».2 وبر مىگوید: «دولت عبارت از اجتماعى انسانى است که [با موفقیت] مدعى آن است که انحصار کاربرد مشروع نیروى مادى را در پهنه یک سرزمین خاص بر عهده دارد».3 اندرو وینست معتقد است: «دولت چهارچوبى از ارزشهاست که در درون آن زندگى عمومى جریان مىیابد و خود قدرت عمومى را جهت تحقّق آن ارزشها به کار مىبرد».4
بر این اساس، دولت عالىترین مظهر رابطه قدرت و حاکمیتى است که در همه جوامع وجود دارد و داراى مفهومى گستردهتر از نهادهاى اجرایى و قانونگذارى است.
دولت تجلّى قدرت ناشى از تشکّل سیاسى یک جامعه است و وجود آن از طریق صفات و خصایص ویژه (عناصر بنیادى دولت) یعنى مردم (جمعیت)، سرزمین، حکومت (سازمان حکمرانى) و حاکمیت (اقتدار فراگیر) درک و احساس مىشود.
پایان دولت
گفتمان «پایان دولت» یا «جامعه بىدولت» در دو سده گذشته همواره مطرح بوده و ویژه بحثهاى «پایان باورى» نیست؛ بر خلاف گفتمان «پایان سیاست» که در این ده - بیست سال اخیر طرح شده است. نبود دولت، رؤیاى آنارشیستها و آرمان شهر مارکسیستها و تضعیف موقعیت دولت ایده «نئولیبرالها» است. از طرفى با ظهور پدیده «جهانى شدن» و گسترش تکنولوژى و صادرات، «دولت» نقش خود را به شرکتهاى چند ملیتى مىدهد. در ائتلافها و همکارىهاى جهانى در راستاى جنگ و صلح نیز سازمانهاى بین المللى ایفاگر نقش اصلى هستند. بعضى از ادیان نیز خود را از چارچوب سیاست و دولت کنار کشیده و آموزههاى خود را متمرکز بر باطن شخص و ملکوت (آخرت) کردهاند. اکنون مسأله حکمرانى و اداره «فراملّى» در برابر جهان قرار دارد. در پایان قرن بیستم مسائلى به وجود آمده که مستلزم اقدام جهانى است، نظیر مشکلات جهانى بوم شناختى و زیست محیطى. با ظهور نیروهاى فراملّى و درون ملّى و نیز دست شستن ساکنان کشورها از موقعیت شهروندى، اختیارات و کارکردهاى دولت محدود شده است. در حال حاضر این انگاره به شدّت تقویت مىشود که دوران دولت - ملّتها سپرى شده است. دولت در حال عقبنشینى است و از قدرت تهى مىشود و توانایىهایش را براى شکل دادن به وقایع به سرعت از دست مىدهد.
در نتیجه این فرایند، توانایى دولتهاى ملّى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سیاستهاى خود محدود شده و کنترل آنها بر کالاها، تکنولوژى و اطلاعات کاهش مىیابد و حتّى اختیار آنها در تبیین قواعد و قانونگذارى، در محدوده سرزمین ملّى نیز تنزّل پیدا مىکند.5 آنارشیستها به نهاد دولت و قدرت دولتى بدبین بوده و هرگونه نهاد مبتنى بر زور و اجبار را عامل تباهى زندگى اخلاقى و اجتماعى انسان قلمداد کردهاند. به طور کلى آنان با حکومت مبتنى بر زور مخالفت ورزیدهاند؛ اما هرگز خواستار از میان برداشتن نهاد حکومت به طور کلّى نبودهاند. دولت به هر حال پدیدهاى مشحون از ارزشهاست و نمىتوان آن را نادیده گرفت یا از میان برداشت، بلکه باید دید چگونه مىتوان ارزشهاى مطلوب در حیات اجتماعى را در درون چارچوبهاى مدنیت - که همان دولت است - جست و جو کرد.6
البته دولتها معمولاً از کارکرد اصلى خود غافل شده و تنها در صدد تأمین منافع شخصى و گروهى عدهاى خاص برآمدهاند. فسادهاى اخلاقى، مالى و سیاسى صاحبان قدرت، ارزش و اهمیت «دولت» را پایین آورده و باعث روى گردانى و دورى مردم از آن شده است. سلطه و اجبار ناحق، فریب افکار عمومى، ایجاد ستیزشها و کشمکشهاى مداوم، ترویج تفکّرات الحادى و ضد اخلاقى، ناتوانى در حل مشکلات و معضلات جامعه و... باعث تضعیف نقش دولت شده است. البته تا زمانى که جنگ و ناامنى و سلطه باشد، دولت هم وجود خواهد داشت؛ اما نکته مهم این است که تاکنون دولتهاى گوناگونى ظهور کردهاند ولى نتوانستهاند چهره موفقیتآمیزى از خود نشان دهند.
مشکلات دایمى جهان (جنگها، عداوتها، کینهها، نابرابرىها، نابسامانىها، ظلم و ستمها)، نیازها و احتیاجات ضرورى بشر (در زمینه اقتصاد، سرمایه، ارتباطات، بهداشت، فقر مادى و معنوى و...)، الزامات و بایستههاى جهان (در زمینه همگونى و نزدیکى فرهنگها و علوم، تربیت اخلاقى، حاکمیت سیاست فاضله و...)، ایدهها و آرمانهاى همیشگى (صلح، دوستى، عدالت، نیکى، آرامش و...)، تجارب گذشته انسانها (در نقص و ضعف دولتها و حکومتها، جنگها و سودجویىها) و... مستلزم این است که دولتى جهان شمول و الهى، حاکمیت را در دست بگیرد و دوگانگىها و تضادها را از بین ببرد و به خواستهها و آرمانهاى فطرى و واقعى بشر پاسخ دهد. این آرزوها و آمال کمالجویانه و انسانى است که تا کنون هیچ دولت و حکومتى آنها را تأمین نکرده و تنها در حکومت جهانى حضرت مهدىعج تحقّق خواهد یافت. این دولت در سایه نظام امامت شکل گرفته و سیاست فاضله را راهبرد اصلى خود انتخاب خواهد کرد. تحقق این نظام جهانى درست در زمانى خواهد بود که همه «دولتها» ناکارآمدى و ناشایستگى خود را نشان دادهاند. امام صادقعلیه السلام در این باره مىفرماید:
امر ظهور واقع نمىشود، مگر بعد از آن که هر طبقهاى به حکومت برسند و دیگر طبقهاى در روى زمین باقى نباشد که حکومت نکرده باشد، تا دیگر کسى نتواند ادعا کند که اگر زمام امور به دست ما مىرسید، ما عدالت را پیاده مىکردیم! آن گاه حضرت قائمعلیه السلام قیام کرده، حقّ و عدالت را پیاده مىکند.7
دولت اخلاقى
تأکید بر ارتباط و پیوند اخلاق و سیاست، پیشینهاى دیرین در فراخناى زندگى بشرى دارد. سقراط حکیم معتقد بود: دانش سیاسى باید مقدّم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقى خود آشنا سازد. افلاطون سیاست را جزئى از اخلاقیات مىدانست. از نظر ارسطو - که علم سیاست را ارباب علوم مىدانست - هدف دولت، عملى کردن «زندگى خوب» است. ارسطو اخلاق را مدخلى بر سیاست مىشناسد و غایت آن را خیر انسان تلقى مىکند. در سراسر سدههاى میانه در اروپا، دین و الهیات بر مطالعه سیاست مسلّط بود. پس از این دوره، متفکّران مکتب ایدهآلیسم مانند روسو، کانت و هگل - دولت را نهادى اخلاقى مىدانستند که از رشد اخلاقى انسانها جدایىناپذیر است. در جهان اسلام نیز، ابونصر فارابى، اخلاق و سیاست را یکسان و جزءِ حکمت عملیه یا فلسفه عملى مىدانست. اغلب فیلسوفان جهان اسلام نیز اخلاق و سیاست را جدایىناپذیر مىدانستند.8
سیاست و اخلاق، دو عنصر ضرورى و جدایىناپذیر زندگى جمعى است و اخلاق اگر چه امرى فردى است، ولى وقتى رفتار فرد در گروههاى سازمان یافته سیاسى - اجتماعى مطرح مىشود، تبعات آن بسیار گسترده است. از دیدگاه یکى از نویسندگان: تربیت و سیاست نیز در ارتباط با یکدیگر و تکمیل کننده همدیگر هستند. تربیت زمینهساز سیاست است و سیاست، گسترنده تربیت. هدایت نیز داراى این دو رکن است: «تربیت»، دادن خط به انسان و «سیاست»، نظارت بر حرکت انسان در خط است. اسلام به منظور تصحیح حیات فردى به امر تربیت و به منظور تصحیح حیات اجتماعى به امر سیاست مىپردازد. بنابراین در نظام اسلامى، تربیت (رهبرى و اداره فرد) و سیاست (رهبرى و اداره اجتماع) دوشادوش هم حرکت مىکنند براى اداى رسالت بزرگ. تأثیر متقابل تربیت و سیاست در یکدیگر، هنگامى مثبت است که تربیت و سیاست هماهنگ باشند. در غیر این صورت هر یک آثار دیگرى را خنثى خواهد ساخت... امر تربیت و سیاست انسانها بر عهده قرآن و امام (حجتالهى) است.9
غایت سیاست در اسلام، سوق دادن جامعه به سمت کمال و سعادت واقعى و ابدى است و از همین منظر، سیاست با اخلاق داراى هدف واحد و مشترکى مىشوند، چون هدف اخلاق نیز تربیت نفوس و رهنمونى آنان به کمال و تعالى انسان است. در اسلام، خدا هم مبنا و هم غایت فضایل اخلاقى است و همه مفاهیم عمده زندگى سیاسى - اجتماعى انسان (حق، عدالت، صلح، عفّت، تقوا، معنویت، درستى، راستى و...) در مسیر او معنا پیدا مىکند. بر این اساس مهمترین هدف و حکمت بعثت نبى اکرمصلى الله علیه وآله، تکمیل و تنظیم فضیلتهاى اخلاقى است: «إنّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق».10 «اخلاق و معنویت» را مىتوان در «سیاست فاضله» متبلور نمود و به کمک آن، راهبردهاى مناسبى براى رسیدن انسانها به کمال و سعادت واقعى، تثبیت مکارم اخلاقى و رفع رذایل و موانع کمال و هدایت اتخاذ کرد. اخلاق در اسلام بدان جهت اهمیت دارد که با ایمان به خدا و وحى، معنا مىیابد و در تمامى ابعاد و زوایاى زندگى انسانى - سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و... - جارى و سارى است. معیار فضیلت اخلاقى نیز تقرّب به خدا و نفى هرگونه انگیزه مادى و معنوى در افعال، کردار و نیات انسان است. از طرفى قدرت و حاکمیت اصلى نیز از آن خداست و منشأ قدرت سیاسى و اقتدار اوست و همه قدرتها باید در سلسله مراتب ولایت و حاکمیت او روى زمین پدید آید.11 قدرت و ولایت پیامبرصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهم السلام در این راستا قرار مىگیرد. خواجه نصیر طوسى، از متفکران مسلمانى است که به سیاست فاضله توجه وافرى نشان داده و آن را به معناى سیاست امامت گرفته است. وى درباره انواع سیاستها مىنویسد: «یکى سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض از آن، تکمیل خلق بود و لازمش، نیل سعادت».12 همچنین مىگوید: «اگر این تدبیر بر وفق وجوب و قاعده حکمت اتفاق افتد و مؤدّى بود به کمالى که در نوع و اشخاص به قوّت است، آن را سیاست الهى خوانند».13 این سیاست الهى (براى سوق دادن انسان به کمال)، در سیاست امامت، متبلور است و آن هم بر اساس روایت پیامبرصلى الله علیه وآله، براى پرورش و تتمیم مکارم اخلاقى است (انّى بعثت لاُتمّم مکارم الاخلاق). بر این اساس با اتخاذ سیاست فاضله (امامت» - که کار ویژه آن شیوع خیرات عامه است - و جارى ساختن آنها در جامعه، زمینه تخلّق افراد به انواع کمالات نظرى و عملى فراهم مىشود. استحقاق یک د
ولت نیز در رهبرى جامعه، در رفتن به سوى کمالات و نیل به سعادت است. امام با اعمال سیاست خود (سیاست فاضله و الهى)، جامعه را از حالت نسبى خارج کرده و به سوى ایجاد هر چه بیشتر و کاملتر فضایل و نمود دادن آنها در حیات جمعى و تحقّق آنها در تمامى اعمال و رفتار نهاد ریاست و سلسله مراتب آن، سوق مىدهد.14 شخص سیاستمدار (سائس) و راهبر انسانها به کمال و تعالى اخلاقى، «امام» نامیده مىشود که مؤید به عنایت الهى است:
در تقدیر احکام به شخصى احتیاج افتد که به تأییدى الهى ممتاز بود از دیگران، تا او را تکمیل ایشان میسّر شود و آن شخص را در عبارت قدما «ملک على الاطلاق» گفتهاند... در عبارت محدّثان او را «امام» و فعل او را «امامت» و افلاطون او را «مدبّر عالم» خواند و ارسطو «انسان مدنى»؛ یعنى انسانى که قوام تمدّن به وجود او و امثال او صورت بندد.15
این امام و رهبر در صدر اسلام پیامبرصلى الله علیه وآله و امیر مؤمنان علىعلیه السلام و فرزندان معصوم او بودند و در حال حاضر و در آینده - به خصوص براى تحقّق جامعه آرمانى موعود - حضرت مهدىعج است. او نایب خدا، خلیفة اللَّه، امام عادل و معصوم از نگاه و خطا و پرهیزکار و انسان کامل است و چنین شخصى مىتواند جامعه را با تأییدات الهى، به سوى کمال و خیرات سوق دهد: «سائس اوّل (امام) تمسّک به عدالت کند و رعیت را به جاى اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملوّ کند و خویشتن را مالک شهوت دارد».16
دولت اخلاقى از دیدگاه برخى دانشمندان غربى
از دیدگاه کانت، اصلاح اخلاقى انسان مستلزم وقوع یک انقلاب اساسى در شخصیت و روحیه اوست، یعنى انقلاب در شیوه تفکّر و نحوه ارزشگذارى او در امور زندگى، و با صِرف اصلاح خلقوخو، بهبود اخلاقى حاصل نمىشود. غلبه خیر بر شرّ - که مطلوب کانت است - همان برقرارى حکومت الهى بر زمین است. زندگى خردمندانه انسان عبارت است از جنگ او علیه شرور و رذایل تا از اسارت گناه آلودگى آزاد گردد.
انسان با تکامل تام و تمام اخلاقى خود، تنها موجودى است که مىتواند جهان را تابع عزم و اراده خداوند و غایت آفرینش قرار دهد که سعادت او از این تکامل اخلاقى به عنوان شرط اوّل، نتیجه مستقیم اراده خداوند متعال است. تکلیف عمومى ما به عنوان انسان این است که به این مرتبه آرمانى ارتقا یابیم. حاکمیت اصل خیر تا آنجا که انسان مىتواند مطابق آن عمل کند، به نحو دیگرى تحقق نمىیابد، مگر از طریق تأسیس و توسعه جامعهاى بر اساس قوانین فضیلت و در جهت تحقّق آن.17
اتحاد انسانها را مىتوان تحت صرف قوانین فضیلت، یک اتحاد اخلاقى و تا آن جا که این قوانین عمومیت دارند، یک اتحاد اخلاقى - مدنى (در مقابل جامعه حقوقى - مدنى) یا یک جامعه مشترک المنافع اخلاقى نامید. کانت نوع اوّل جامعه مشترک المنافع (جامعه داراى وحدت اخلاقى) را دولت اخلاقى یعنى حکومت فضیلت (اصل خیر)مىنامد.18 مهمترین محور این جامعه اخلاقى، نحوه ستایش خداست. هر کس باید بکوشد از طریق زندگى صحیح - که به واسطه آن مىتوان اراده خدا را شناخت - محبوب خدا گردد.
اما هگل معتقد بود سرنوشت آدمیان در آینده قابل پیشبینى، زیستن و رشد در درون دولتهاست. داشتن دولت و زیستن در آن، براى اکثریت آدمیان در جوامع پیشرفته، ضرورى است. انسانها نه تنها اجتماعى بلکه دولتمند و سیاسى نیز هستند. وجود دولت تصادفى نیست، بلکه دولت اوج فرآیند تاریخى درازى است که از عصر یونان باستان آغاز شده است. هگل در نظریه تاریخ خود نشان مىدهد که عصر حاضر به تدریج از درون مراحل پیشین رشد فرهنگ بشرى پدید آمده است. به نظر او شعور (آگاهى) از مرحلهاى به مرحله دیگر تکامل پیدا مىکند. این سیر تا کسب معرفت مطلق ادامه مىیابد.
هگل دولت را به سه معنا به کار مىبرد که در واقع سه وجه از یک حقیقت با مراتب متفاوت است. این سه معنا عبارت است از:
1. دولت بیرونى (مجموعه منظمى از قوانین...)؛
2. دولت سیاسى (دولت بر حسب نهادهاى خاص حکومتى)؛
3. دولت اخلاقى (معناى کامل و فراگیر مورد نظر هگل).
مفهوم دولت اخلاقى، کاملترین معناى دولت، دربردارنده دو وجه دیگر و در ضمن مرتبهاى عالىتر است. در این دولت، انسان به اوج تکامل تاریخى صعود مىکند. دولت اخلاقى، خلاصه فرآیندى اجتماعى است که در آن جوهر آگاهى و اراده فردى در نهادها عینیت مىیابد. هگل دولت را در این مرحله «فعلیت اندیشه اخلاقى» مىخواند. در این مرحله است که آزادى واقعى به دست مىآید و موضوعات اراده فردى با موضوعات عقل منطبق مىشود. بدین معنا سنّتها و قواعد نه تنها در درون ساختارهاى نهادى وجود دارند، بلکه همچنین به وسیله شهروندان، خود آگاهانه اراده مىشوند. زندگى اخلاقى وجه عملى رفتار انسان است و در آن قواعد اجتماعى در فرد درونى مىشوند. نهادهاى دولت اخلاقى متضمن غایتى اجتماعى هستند که جوهر اراده شهروندان را تشکیل مىدهد.
در نظریه اخلاقى دولت، قدرت عمومى در شیوه تلقّى و عمل شهروندان، گروهها و نهادهاى دولت نهفته است که معطوف به تأمین حداکثر کمال و رشد اخلاقى و آزادى شهروندان است. قدرت عمومى در واقع در وحدت گرایشهاى ادراکى فرد و غایات قواعد و نهادها نهفته است.19
دولت اخلاقى امام مهدىعج
1. امامت (سیاست امامت): دولت مهدوى، دولتى اخلاقى (کمالگرا و احیاگر نفوس) مبتنى بر ساختار امامت است. در علم کلام و مباحث اعتقادى روشن شده که «امامت»، در اعتقاد شیعه، پیشوایى و ولایت شخص معصوم است که از سوى خدا به این مقام منصوب شده است. «امامت» تنها یک مقام و حکومت ظاهرى نیست، بلکه یک مقام والاى معنوى و دینى است. امام علاوه بر رهبرى حکومت اسلامى، هدایت همه جانبه مردم را در امر دین و دنیا بر عهده دارد. فکر و روح مردم را هدایت کرده و شریعت پیامبرصلى الله علیه وآله را از هرگونه تحریف و تغییر پاسدارى مىکند و اهدافى را که پیامبر براى آن مبعوث شده، تحقّق مىبخشد. امام از حیث درجه کمالات وجودى، در برترین نقطه قرار دارد و امیر کاروان بشرى است. قافله سالار این کاروان کمال و هدایت، در عصر ظهور و تشکیل دولت جهانى اسلام، حضرت مهدىعج است. کار ویژه بنیادین و کمالگرایانه این زعامت و حکومت، برنامهریزى صحیح و تلاش در جهت تربیت دینى و معنوى جامعه، رشد فکرى و علمى و بالندگى فضایل و کمالات عالى انسان و گسترش تقواست؛ البته امورى مانند برقرارى عدالت اجتماعى، تأمین بهداشت، آموزش و امنیت در سایه این رشد و کمال اخلاقى و فکرى به دست خواهد آمد. در این جا جامعه به سوى تأمین سعادت پایا و فناناپذیر رهبرى مىشود و عوامل سقوط و نابودى شخصیت حقیقى و عالى آدمى و موانع رشد و کمال انسانیت بر طرف مىگردد. قرآن مجید در ترسیم سیماى معنوى حکومت صالحان - که وعده تحقّق آن به دست مهدى موعود داده شده - مىفرماید:
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَللَّهِِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛20 کسانى که چون به آنان در زمین قدرت و توانایى دهیم، نماز به پا مىدارند و زکات مىدهند و به کارهاى پسندیده وا مىدارند و از کردارهاى ناپسند باز مىدارند و فرجام همه کارها از آن خدا است.
در بعضى تفسیرها، این آیه به امام مهدىعج و یاران ایشان تأویل شده است.21 خواجه نصیر نیز مىنویسد: «سائس اول (امام) تمسّک به عدالت کند و رعیت را به جاى اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملوّ کند».22
امام معصومعلیه السلام داراى ولایتها و مسؤولیتهاى مختلفى است بر اساس ولایت هدایت و نفوذ و پرورش معنوى - که مهمترین ولایتهاست و در سایه یک دولت کارآمد و کمال گرا بهتر جلوه مىیابد - هدایت معنوى و اختیارات ویژه و قدرت و نفوذ و سلطه و ولایتى خاص است که به وسیله آن، احیاى دلهاى مرده و زنگار گرفته و پرورش قلوب و هدایت معنوى انسانها، براى امام امکانپذیر مىشود. این بعد از ولایت اهمیت خاصى در نظام امامت دارد و حتى سایر ولایتها و اختیارات (قضا، سیاست و...) براى تقویت این بعد از ولایت است تا جانهاى مرده و وجدانهاى خفته بیدار شوند و جامعه، روح و حیات نوینى (اخلاقى - معنوى) پیدا کند. بىشک در برابر این همه خودکامگىها، هواپرستىها، غفلتها، استکبارگرىها و ستمها، هدایت و پرورش معنوى با موانع و مشکلات فراوان و سختى همراه است. در چنین شرایطى ناگزیر حکمت هدایت الهى ایجاب مىکند که امام از قدرت ویژهاى برخوردار باشد تا بتواند على رغم ظلمات و موانع و حجابها، از یک سو در عمق جانهاى مرده و وجدانهاى خفته و فطرتهاى زنگار گرفته نفوذ کند و در آنها تصرّف و ایجاد تحوّل نماید و از سوى دیگر در وجدان و تفکّر عمومى جامعه، روح و حیات جدیدى بدمد و فرد و جامعه را در سیر تکاملى قرار دهد.23
2. چرایى دولت اخلاقى
عصر پیش از ظهور، عصر گسترش شدید و بىسابقه فساد اخلاقى، انحرافات و کژروىهاى عقیدتى، فرهنگى و اجتماعى، فزونى فساد سیاسى، افزایش شهوترانى و هوسبازى، گسترش ظلم و ستم و بىعدالتى، فراگیرى الحاد و دین ستیزى و... است و تنها یک دولت اخلاقى مىتواند این نابسامانىها و کاستىها را از بین ببرد. بشر در طول حیات خود، به طور کامل و شایسته از رشد اخلاقى و فکرى برخوردار نبوده و غالباً در تباهى و فساد و بىاخلاقى زندگى کرده است؛ اما در عصر پیش از ظهور، تحت تبلیغات و ترویج افکار شیطانى و شهوانى، دچار تباهى شدید اخلاقى و فساد سیاسى - اجتماعى شده و جامعه گرفتار بحران معنویت، بحران انسانیت و بحران اخلاق و فرهنگ مىگردد - چنان که در عصر حاضر شاهد تحقّق بسیارى از این مفاسد و بحرانها هستیم. برآمد این تباهى، زوال تمدّن و فرهنگ بشرى، دور شدن از کمال و سعادت واقعى و گرفتارى در دام شیطان و بروز معضلات و مشکلات اساسى در روند حرکت تکاملى بشر است.
وضعیت اخلاقى - اجتماعى عصر پیش از ظهور
در روایات درباره وضعیت دوران قبل از قیام و رفتارها و کردارهاى نابهنجار و فسادآلود عموم مردم، مطالب زیادى بیان شده است. در اینجا به بیان یک حدیث از امام صادقعلیه السلام بسنده مىکنیم. آن حضرت وضعیت اخلاقى - اجتماعى عصر پیش از ظهور را چنین ترسیم مىکند:
ظلم و ستم، همه جا را فرا مىگیرد. قرآن فرسوده و بدعتها از روى هوا و هوس در آن ایجاد مىشود. آیین یکتا پرستى (اسلام) بىمحتوا مىگردد. اهل باطل بر اهل حق مقدّم مىشود. مردان به مردان و زنان به زنان قناعت مىکنند. مؤمنان، سکوت اختیار مىکنند. کوچکترها، احترام بزرگها را حفظ نمىکنند. ثناگویى و چاپلوسى زیاد مىشود. آشکارا شرب مىنوشند. راههاى خیر مسدود و راههاى شرّ مورد توجّه قرار مىگیرد. حلال الهى، حرام و حرام او، مجاز شمرده مىشود. قوانین و فرمانهاى دینى، مطابق تمایلات اشخاص تفسیر مىگردد. سرمایههاى عظیم در راه خشم خدا (و فساد و بىدینى) مصرف مىشود. رشوهخوارى در میان کارگزاران دولت، رایج مىگردد و پستهاى حسّاس به مزایده گذاشته مىشود. قمار آشکار مىگردد و سرگرمىهاى ناسالم، رواج پیدا مىکند. شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران مىآید، ولى شنیدن باطل آسان [و جذّاب] مىشود! مردم، سنگدل و طرفدار زورمداران و قدرتمندان مىشوند. آلات لهو و لعب، حتّى در مکّه و مدینه آشکار مىشود و اگر کسى اقدام به امر به معروف و نهى از منکر کند، به او توصیه مىکنند که این کار، وظیفه تو نیست. تمام همّت مردم شکم و فرجشان است. زنان خود را در اختیار افراد بىایمان مىگذارند. پرچمهاى حقّپرستى فرسوده و کهنه مىگردد. ویرانگرى و تخریب (به وسیله جنگها) بر عمران و آبادى پیشى مىگیرد. مردم عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مستاند. هر سال، فساد و بدعتى نو پدیدار مىشود. مردم پیرو ثروتمندان خودخواه مىشوند. قاضیان برخلاف فرمان خدا قضاوت مىکنند و...».24 علاوه بر این، در روایات نبوى «آکنده شدن جهان از ظلم و ستم» بیانگر وضعیت نابسامان جهان در این عصر است.
3. دولت اخلاقى امام مهدىعج
از دیدگاه شیعه، آینده سیاست (دولت)، بسیار روشن و خوشبینانه است. تاریخ براى رسیدن به آن جامعه مطلوب و آرمانى، هر چند با فراز و نشیب، در حرکت است. این مدینه فاضله در زمین به دست مصلح موعود و با یارى امدادهاى الهى به وجود آمده و او اداره آن را در دست خواهد گرفت. سیاست در این جامعه، «فاضله» و «الهى» است و دولت اخلاقى (کمالگرا و اخلاق محور) بر اساس نظام امامت شکل مىگیرد. مردم به کمال نهایى و هدف غایى خود خواهند رسید و روح عبادت و عبودیت بر جوامع حاکم خواهد شد و... کارگزاران امور، از افراد با ایمان و کاردان انتخاب شده و آنان خدمتگزاران مردم خواهند بود بشر به آرزوى دیرینه خود مبنى بر حکومتى عادلانه، جامعهاى اخلاق مدارانه، آیینى خداپرستانه و رفاه و امنیتى جاودانه خواهند رسید.
این «انگاره»، دیدگاه روشن قرآن و آرمان و خواسته اصیل و متکامل اسلام است. این بشارت و وعده حتمى خداوند به یکتاپرستان و حق باوران و هدف و مسیر روشن تاریخ در چشم انداز ادیان الهى است.
قرآن مىفرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ؛25 اوست که در میان قوم بى کتاب، پیامبرى از میان خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان مىخواند و پاکیزهشان مىدارد و به آنان کتاب و حکمت مىآموزد... .
در این آیه، تکامل وجود انسان از جنبههاى علمى و عملى و تزکیه و تهذیب هدف نهایى بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله معرفى شده است. در نتیجه مردم به آن غایت اصلى و بنیادین (عبادت و عبودیت و تقرّب به خداوند سوق داده مىشوند.
4. چیستى دولت اخلاقى مهدوى
دولت اخلاقى امام مهدىعج بدین معناست که هم خود جامع تمایل فضایل، نیکىها و محاسن اخلاقى و عقلى است، هم در مقام عمل و اجرا، همه آنها را در جامعه محقّق مىسازد، هم مدافع و حامى ارزشها و هنجارهاى اخلاقى و دینى است و هم ابزار زندگى صنعتى و علمى بشر را براى تحقّق کمالات انسانى (عبادت و عبودیت و تقرّب به خدا) به کار مىگیرد و جامعه را زنده و انسانیت انسان را احیا مىکند. معیار مشترک این دولت در سرتاسر جهان، «اخلاق و معنویت» مبتنى بر دین و تکامل و تعالى انسانى است.
دولت اخلاقى یعنى «دولتى مبتنى بر نظام امامت که جامعه را در تمامى ابعاد و جنبهها، به سمت رشد اخلاقى و کمال مطلوب انسانى، هدایت و راهبرى مىکند و باورها و رفتارهاى مردم را اصلاح مىنماید». به عبارت دیگر، دولت امام مهدى، وظیفهدار تأمین سعادت حقیقى و حداکثر کمال و رشد اخلاقى و معنوى مردم و تربیت و احیاى نفوس مرده است. تا انسان به اوج کمال ذاتى نرسد، محال است به سعادت حقیقى نایل آید و چون تحقّق سعادت حقیقى، تنها در عصر حضرت ولى عصرعج امکانپذیر است، انسان به یقین به اوج «کمال ذاتى» خواهد رسید. کمال ذاتى انسان، همان کمال خلقى به اضافه کمال عقلى و کمال اجتماعى است. کمال خُلقى در رأس این مثلث قرار دارد. بر این اساس، دولت اخلاقى امام مهدىعج تأمین معنویت، عقلانیت و عدالت را بر عهده دارد تا جامعه به سمت «تعالى و تکامل» و «پیشرفت و رفاه» سوق داده شود. در دولت اخلاقى امام مهدىعج همه امور و رهیافتها، فاضله و الهى است، یعنى از یک سیاست فاضله شروع و به یک هدف فاضله (الهى) ختم مىشود:
این شاخص در ساختار نظام امامت جاى مىگیرد و به غیر از آن امکان تصویر و عملى کردن چنین محورى وجود ندارد. در این ساخت، «تربیت و اخلاق متعالى»، در مرکز قرار مىگیرد و با کمک و راهنمایى وحى، هدفمندى نظام هستى و تجربه بشرى در رابطه انسان با خدا، با خود، با دیگران و حتى با طبیعت اصلاح مىشود. بر اساس این مبنا، دولت اخلاقى، کارآمدى و کارآیى خود را در همه شؤون و ابعاد زندگى انسانى بروز مىدهد. در واقع اخلاق متعالى و تصحیح رابطه انسان با همه چیز و رشد فکرى و عقلى او، باعث تغییر و تکامل رفتار و طرز تلقى و باورهاى او و استفاده درست و بهینه از همه چیز مىشود. در دولت اخلاقى، همه چیز بر پایه معنویت و دیانت است و برآمد آن، سیاست اخلاقى، اقتصاد اخلاقى، فرهنگ اخلاقى و جامعه اخلاقى است.
کار اصلى امام زمانعج این نیست که جهان را از عدل و داد پر مىکند. کار اصلى او زنده کردن جامعه است. وجود امام زمانعج عامل حیات است. او جامعه مرده را زنده مىکند؛ بعد به عدل و داد فرا مىخواند. جامعه زنده مشتاق عدل و داد است. برخى از انسانها به حسب ظاهر انسان و در باطن مردهاند (مردههاى متحرک). صورت آنان مطابق سیرتشان نیست. امامعلیه السلام صورتها را مطابق سیرت مىکند. بعد از آن که سیرت را انسانى و واقعى کرد، جامعه ظاهراً و باطناً انسانى مىشود. سپس به عدل و داد فرا مىخواند و جامعه زنده، تشنه عدل و داد مىشود. کار اصلى او احیاگرى است. همان گونه که رسول خداصلى الله علیه وآله جامعه مرده را زنده کرد، حضرت ولى عصرعج نیز جامعه مرده را زنده مىکند و براى احیاى آن، معارف و حقایق و طهارت حقیقى را اعطا مىکند (یزکّیهم و یعلّمهم) جامعهاى زنده است که کتاب الهى، حکمت الهى و طهارت الهى را بداند و بیابد. پیامبرصلى الله علیه وآله بعد از این که تزکیه و تعلیم فردى را مطرح کرد، به تزکیه و تعلیم جمعى پرداخت و [به درمان] کینه جویى، حقد، حسادت و... پرداخت. آن که عداوت را تبدیل به صلح مىکند، کیمیاگرى است (ولایت تکوینى) و تنها با نصیحت ممکن نیست. کار امام عصرعج، تبدیل عداوت به صداقت و... است. بیشتر کارهاى امام زمانعج (تأمین امنیت، عدالت، رفاه و...) فرعى است و مهم، کار اصلى است و این کار اصلى با کارهاى فرعى کامل مىشود.26
5. دلایل و شواهد دولت اخلاقى مهدوى
امام مهدىعج پس از آن که حکومت بر جهان را در دست گرفت، عملکردى کامل، چند جانبه و اخلاق محور ارائه خواهد داد. بر این اساس نظام سیاسى و دولت امام مهدىعج دولتى کارآمد و متکامل خواهد بود؛ کارآمدى به معناى بالفعل نمودن، بهره بردارى کامل، سازمند، متعادل و متعالى از تمامى استعدادها، امکانات و فرصتهاى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى و کاهش یا از بین بردن تعدیّات و ضایعات. چنین رویکردى، نه آرمانى است و نه غیر قابل دسترس بلکه طرحى عملى و قابل دسترس و اجراست، زیرا در عصر ظهور، موانع و مشکلات (ستیزهجویى، جنگ، فسادگرى و تجاوزگرى) از بین خواهد رفت و امامى عالم، مدیر، توانمند و عادل، زعامت دینى - سیاسى مردم را عهدهدار خواهد شد. این دو به معناى، استفاده بهینه و کارآمد از تمامى امکانات و منابع در راستاى کمالخواهى انسان است.
در استدلال بر اخلاقى بودن (کمالگرایى و احیاگرى) دولت امام مهدىعج مىتوان به روایات، اهداف و ویژگىهاى آن دولت استناد کرد. بر اساس این مؤلّفهها، دولت آن حضرت در تمامى ابعاد و شؤون زندگى انسان، داراى برنامه و خط و مشى خاصى خواهد بود. مهمترین آنها، اقدامات و برنامههاى اخلاقى و تربیت دینى است و حتى کار ویژههاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى آن، براى تعالى و تکامل اخلاقى و روحى انسانها خواهد بود. برخى از این شواهد، دلایل و ویژگىها عبارت است از:
الف) روایات
روایات مختلف در این موضوع - به خصوص حدیث «اکمل به اخلاقهم» - دلالت بر اهمیت و محوریت اخلاق و عقلانیت و رشد و بالندگى معنوى و فکرى انسانها در دولت مهدوى دارد:
امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان مىگذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال مىرساند».27
در روایت دیگرى آمده است: «وقتى قائم ما قیام کند، دست [عنایتش] را بر سر بندگان مىنهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و فهمشان بالا مىرود (کامل مىگردد).28
کمال اخلاقى و فکرى مورد اشاره در این روایت، بیانگر مهمترین و بنیادىترین اقدام امام مهدىعج جهت ریشهکنى ناراستىها و کاستىهاى زندگى بشرى است.
پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «... دلهاى بندگان را پر از عبادت مىکند و عدلش فراگیر مىشود»29 و «خداوند به وسیله او دروغ را نابود مىسازد و روزگار سخت و رنجآور را مىبرد و ذلّت بردگى و بندگى را از گردنهاى شما بیرون مىکشد».30
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه «الملک یومئذٍ للَّه» مىفرماید: «ملک و پادشاهى امروز از آن خداست، پادشاهى دیروز نیز از آن خدا بود، پادشاهى فردا هم از آن خداست؛ لکن هنگامى که قائم ما قیام کند، جز خداى - تبارک و تعالى - پرستیده نمىشود»،31 یعنى مهمترین ثمره این دولت هدایت مردم و زنده کردن جامعه مرده است.
در روایتى دیگر آمده است: «[مهدىعج] با تقوا گام مىسپارد و بر اساس هدایت رفتار مىکند...».32 هدایت و ارشاد - تکوینى و تشریعى - از مهمترین اقدامات دولت مهدوى است که در سایه تعالى روحى و تکامل اخلاقى مردم به بار مىنشیند. همچنین او این امت را پس از آن که تباه [و فاسد ]شدهاند، اصلاح مىکند».33 بر اساس این روایت اصلاح مردم بعد از فساد اخلاقى آنان و تغییر بنیادین رفتارها، گفتارها و پندارهاى غیر اخلاقى و آلوده آنها، مهمترین و درخشانترین اقدام دولت امام مهدىعج خواهد بود. این احیاگرى و اصلاح و نوسازى معنوى، مطلق و فراگیر است و پس از آن فساد و انحرافى وجود نخواهد داشت و زمین نورانى و پر از صفا و معنویت خواهد شد: «زمین با نور پروردگارش - منوّر مىشود»34 و «چون قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن مىگردد و مردم همگى بىنیاز شوند».35
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه «فاستبقوا الخیرات أین ما تکونوا...»36 فرمود: «[سبقت بگیرید در نیکىها...]، درباره قائمعج و اصحابش نازل شده است».37 در روایتى آمده است: «هنگامى که قائم آل محمد قیام کند، مىفرماید: اى مردم! ما هستیم کسانى که خداوند در قرآن وعده آنان را به شما داده است: «کسانى که بر زمین حکومت مىکنند، نماز را برپا مىدارند».38 این دو روایت نیز به روشنى نشان مىدهد که از اقدامات اساسى حضرت مهدى و یاران آن حضرت، برنامههاى اخلاقى، تربیتى و دینى و رساندن بشر به کمال معنوى و روحى است.
در روایت دیگرى آمده است: «زمین را از... نور و برهان آکنده مىسازد»39 و نیز «خداوند زمین را به دست قائم زنده و احیا مىگرداند، بعد از آن که زمین با کفر ساکنانش مرده باشد».40 در روایات دیگر اشاره شده که مرگ دلها، با ترک امر به معروف و نهى از منکر،41 قتل، گرسنگى (فقر) و... بوده است. امام زمانعج به راستى کیمیاگرى مىکند و با توجه به ولایت تکوینى، جامعه مرده و دلهاى زنگار گرفته را احیا مىکند و سعادت و روزى آنان را در معنویت و خردورزى آنان قرار مىدهد.
همچنین در حدیثى آمده است: «دنیا و مردم آن در دوران حکومت مهدىعج، پاک و پاکیزه مىشوند»42 و «امر خداوند، برترى داده شده و دین خدا ظاهر مىگردد».43
انسانها همواره به جهت غفلت، نادانى و ناسپاسى غرق در گناه و فساد هستند که از این امر در اصطلاح قرآنى به کورى، گنگى و کرى یاد مىشود. این گونه امراض روحى و روانى در عصر امام مهدىعج مداوا مىشود و زمینههاى ناهنجارىهاى اخلاقى از بین مىرود: «شیوه پیامبر خدا را در پیش مىگیرد و شما را از کورى، کرى و گنگى نجات مىدهد»44 و «قلعههاى گمراهى و دلهاى بسته را مىگشاید».45 همچنین «خداوند به دست او از نابودى و تباهى نجات مىدهد و به وسیله او از گمراهى به [راه درست] هدایت مىکند».46
در زمینه اصلاح مفاسد و ریشهکن کردن کژىها و ناراستىها روایت شده است: «خداوند [به وسیله او] تمامى چیزهایى که پیشتر فاسد شدهاند، اصلاح مىکند»47 و «پستىها را بر روى زمین باقى نمىگذارد».48
درباره شیوع خیرات و فضیلتها و رفع رذایل و ناپسندىها آمده است: «فتنهها و ناامنىها از بین مىرود و نیکىها و برکات فزونى مىیابد»49 و «زمین را از هر فریب کارى پاک مىسازد و به عدالت رفتار مىکند...».50 «شرّ از بین مىرود و خیر باقى مىماند... زنا و شرابخوارى و ربا ریشه کن مىشود. مردم به عبادت و دستورهاى شرع روى مىآورند. عمرها دراز و امانتها برگردانده مىشود. اشرار و بدان نابود و نیکان و اخیار باقى مىمانند و کسى که دشمن اهل بیتعلیهم السلام باشد، پیدا نمىشود».51
ب) اهداف و آرمانها
بررسى اهداف هر نهضتى، تا حدودى ما را با ماهیت و چیستى آن آشنا مىسازد. با توجه به این که بعضى از اهداف قیام مهدىعج اصلى و بنیادین و برخى نیز فرعى و در ذیل هدف اصلى است، در این جا به مهمترین اهداف دولت آن حضرت - که بیشتر جنبه کمال خواهانه و اخلاقى دارد - مىپردازیم:
1. رساندن جامعه بشرى به کمال مطلوب و رشد و بالندگى اخلاقى (هدف اصلى)؛
2. برقرارى عدالت اجتماعى و گسترش قسط و عدل در سراسر جهان؛
3. اداره و ساماندهى نظام جهان بر اساس ایمان به خدا، احکام دین اسلام و آموزههاى قرآن؛
4. تثبیت و گسترش صلح و امنیت جهانى و از بین بردن ستیزهجویى، تجاوزگرى، جنگ، کینه جویى و خودپرستى؛
5. نجات مردم از چنگال ستمکاران، جبّاران و مفسدان و اهتزار پرچم توحید و عدالت؛
6. احیاى آیین توحید و یکتاپرستى (اسلام) و نابودى آیینهاى انحرافى و باطل؛
7. تأسیس حکومت جهانى اسلام و در دست گرفتن حاکمیت جهان؛
8. به کمال رساندن علم و دانش بشرى و رشد و شکوفایى عقل و اندیشه؛
9. تصحیح امور زندگى و استفاده صحیح و بهینه از امکانات و منابع مادى و معنوى جهان؛
10. از بین بردن امتیازات و تبعیضات نژادى و طبقاتى و تعمیق برابرى و مساوات؛
11. بسط و گسترش فضایل اخلاقى و ریشه کن کردن رذایل و آلودگىهاى اخلاقى و...52
رسیدن به اهداف والا و مقدّس، در گرو تغییر اخلاق و رفتار مردم و اصلاح و احیاى آنان به دست حضرت مهدىعج است تا پس از آن مردم خود مشتاقانه به ساماندهى سایر امور بپردازند.
ج) پیمان نامه اخلاقى
حضرت مهدىعج هنگام ظهور و پیش از تشکیل دولت جهانى خود، عهد و پیمانى سخت - که عمده محورهاى آن اخلاقى است - از یاران و کارگزاران امور اخذ مىکند. حضرت علىعلیه السلام این پیماننامه را چنین معرفى مىکند:
... با مهدىعج بیعت مىکنند که: هرگز دزدى نکنند، زنا نکنند، مسلمانى را دشنام ندهند، خون کسى را به ناحق نریزند، به آبروى کسى لطمه نزنند، به خانه کسى هجوم نبرند، کسى را به ناحق نزنند، طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، در مورد چیزى که یقین ندارند گواهى ندهند، مشروب نخورند، حریر و خز نپوشند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسى نبندند، راه را ناامن نکنند، گرد همجنس بازى نگردند، خوراکى را از گندم و جو انبار نکنند، به کم قناعت کنند، طرفدار پاکى باشند، از پلیدى گریزان باشند، به نیکى فرمان دهند، از زشتىها باز دارند، جامههاى خشن بپوشند، خاک را متکاى خود سازند، در راه خدا حقّ جهاد را ادا کنند و... .
آن حضرت نیز تعهّد مىکند: «جامهاى مثل جامه آنها بپوشد، مرکبى مانند مرکب آنان سوار شود، به کم، راضى و قانع شود، زمین را به یارى خدا پر از عدالت کند، خدا را آنچنان که شایسته است، بپرستد و... .53
این عهدنامه اخلاقى - معنوى، به خوبى روش و منش حکومت حضرت مهدىعج را نشان مىدهد و بر اهمیت و ارجمندى مکارم اخلاقى و تلاش براى تعمیق و گسترش آنها دلالت دارد. همچنین روشن مىکند که جامعه عصر پیش از ظهور، جامعهاى به شدّت فساد آلود و ضدّ اخلاقى است و امامعلیه السلام با اخذ پیمان از یاران خود، جدیت خود را در ریشه کنى این مفاسد نشان مىدهد.
پىنوشتها
1. حجة الاسلام کارگر کارشناس ارشد علوم سیاسى.
2. آستین رنى، حکومت (تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1374) ص 13.
3. تانسى استیون، مقدمات سیاست (تهران: نشر نى، 1381) ص 64.
4. اندرو وینسنت، نظریههاى دولت، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نى، 1376) ص 322.
5. ر.ک: رحیم کارگر، «جهانى شدن و حکومت جهانى حضرت مهدى»، فصلنامه انتظار، ش 6، ص 162.
6. اندرو وینسنت، پیشین، ص 322.
7. محمد بن ابراهیم نعمانى، الغیبة، ص 282، حدیث 53؛ محمد بن حسن حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 738، حدیث 111؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 244؛ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة (قم: دارالحدیث، 1377) ج 1، ص 346.
8. ر.ک: عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست، ص 74؛ على اصغر کاظمى، هفت ستون سیاست (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379) ص 292.
9. ر.ک: محمدرضا حکیمى، خورشید مغرب (تهران: دلیل ما، 1382) ص 218 و 219.
10. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، حدیث 12701؛ محمد باقر مجلسى، پیشین،
ج 68، ص 273.
11. ر.ک: على اصغر کاظمى، اخلاق و سیاست (تهران: قومس، 1376) ص 162 و 164.
12. خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى (تهران: انتشارات خوارزمى، 1373) ص 300.
13. همان، ص 252.
14. ر.ک: مرتضى یوسفى راد، اندیشه سیاسى خواجه نصیرالدین طوسى (قم: بوستان کتاب، 1380) ص 218 و 290.
15. خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 253.
16. همان، ص 301.
17. ایمانوئل کانت، دین در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعى (تهران: نقش و نگار، 1381)، ص20 و 101.
18. همان، ص 139.
19. اندرو وینسنت، پیشین، ص 184 و 185.
20. حج (22) آیه 41.
21. على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ص 87، سیدهاشم بحرانى، المحّجة فى مانزل فى القائم الحجّة، ص 254؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 47، حدیث 9.
22. نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 301.
23. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، ج 2، ص 327 و 328.
24. ر.ک: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 256 - 260.
25. جمعه (62) آیه 2.
26. سخنرانى در حسینیه امام خمینى، قم: نیمه شعبان 1383.
27. سعید بن هبةاللَّه راوندى، الخرائج و الجرائح (قم: مؤسسه امام مهدى، 1409ق) ج 2، ص 841 ، حدیث 71؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 336، حدیث 71؛ لطف اللَّه صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، ص482.
28. محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 25، حدیث 1؛ محم بن حسن حرّ عاملى، پیشین، ج 3، ص 495، حدیث 253.
29. محمد بن حسن شیخ طوسى، کتاب الغیبة، ص 179؛ محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامة، ص 259؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 51؛ ص 74، حدیث 24.
30. محمد بن حسن طوسى، پیشین، ص 186؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 75، حدیث 29.
31. سید هاشم بحرانى، المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة، ص 275؛ لطف اللَّه صافى، پیشین، ص587، حدیث 2.
32. محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 269، حدیث 158.
33. على بن عیسى اربلى، کشف الغمّة، ج 2، ص 473؛ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودّة، ج 2، ص538.
34. محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج 2، ص 345، حدیث 31؛ على بن عیسى اربلى، پیشین، ج 2، ص 473؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى، ص 391.
35. محمد بن حسن طوسى، کتاب الغیبة، ص 468؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) الارشاد، ج 2، ص 381؛ محمد بن جریر طبرى، پیشین، ص 260.
36. بقره (2) آیه 148.
37. محمد بن ابراهیم نعمانى، پیشین، ص 241، ح 37؛ سید هاشم بحرانى، پیشین، ص 39.
38. فرات بن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات کوفى، ص 274، حدیث 371؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 373، حدیث 166.
39. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 291؛ محمد بن ابراهیم نعمانى، پیشین، ص 237، حدیث 26؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 350.
40. سیدشرف الدین حسینى، تأویل الآیات الظاهرة، ص 368؛ سید هاشم بحرانى، پیشین، ص 376.
41. ر.ک: جلال الدین سیوطى، العرف الوردى، ص 112.
42. على بن عیسى اربلى، پیشین، ج 2، ص 493.
43. محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 379، ح 187.
44. محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 8، ص 66.
45. سلیمان قندوزى حنفى، پیشین، ج 2، ص 588 و 523.
46. محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج 1، ص 251، حدیث 1؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 70.
47. علاءالدین متقى هندى، البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان، ص 132.
48. لطف اللَّه صافى، پیشین، ص 578.
49. همان، ص 209، حدیث 49.
50. محمد باقر مجلسى، پیشین، ص 120، حدیث 23.
51. لطفاللَّه صافى، پیشین، ص 592، حدیث 4؛ شهاب الدین مرعشى نجفى، ملحقات الاحقاق، ج 29، ص 616.
52. رحیم کارگر، پیشین، ص 175، 176.
53. لطفاللَّه صافى، پیشین، ص 581، حدیث 4.
واژه دولت (State) از ریشه لاتینى Staves به معناى ایستادن و به صورت دقیقتر از واژه Statvs به معناى وضع مستقرّ و پابرجا گرفته شده است. «دولت» قدرت عمومى است و با ساخت اقتدار و روابط قدرت در جامعه سروکار دارد. افراد طبعاً در درون دولت زندگى مىکنند و رشد و رفاه آنها بستگى به دولت دارد. از دیدگاه آستین رنى، «دولت مجموعه افراد و نهادهایى است که قوانین را براى جامعه وضع و اجرا مىکنند».2 وبر مىگوید: «دولت عبارت از اجتماعى انسانى است که [با موفقیت] مدعى آن است که انحصار کاربرد مشروع نیروى مادى را در پهنه یک سرزمین خاص بر عهده دارد».3 اندرو وینست معتقد است: «دولت چهارچوبى از ارزشهاست که در درون آن زندگى عمومى جریان مىیابد و خود قدرت عمومى را جهت تحقّق آن ارزشها به کار مىبرد».4
بر این اساس، دولت عالىترین مظهر رابطه قدرت و حاکمیتى است که در همه جوامع وجود دارد و داراى مفهومى گستردهتر از نهادهاى اجرایى و قانونگذارى است.
دولت تجلّى قدرت ناشى از تشکّل سیاسى یک جامعه است و وجود آن از طریق صفات و خصایص ویژه (عناصر بنیادى دولت) یعنى مردم (جمعیت)، سرزمین، حکومت (سازمان حکمرانى) و حاکمیت (اقتدار فراگیر) درک و احساس مىشود.
پایان دولت
گفتمان «پایان دولت» یا «جامعه بىدولت» در دو سده گذشته همواره مطرح بوده و ویژه بحثهاى «پایان باورى» نیست؛ بر خلاف گفتمان «پایان سیاست» که در این ده - بیست سال اخیر طرح شده است. نبود دولت، رؤیاى آنارشیستها و آرمان شهر مارکسیستها و تضعیف موقعیت دولت ایده «نئولیبرالها» است. از طرفى با ظهور پدیده «جهانى شدن» و گسترش تکنولوژى و صادرات، «دولت» نقش خود را به شرکتهاى چند ملیتى مىدهد. در ائتلافها و همکارىهاى جهانى در راستاى جنگ و صلح نیز سازمانهاى بین المللى ایفاگر نقش اصلى هستند. بعضى از ادیان نیز خود را از چارچوب سیاست و دولت کنار کشیده و آموزههاى خود را متمرکز بر باطن شخص و ملکوت (آخرت) کردهاند. اکنون مسأله حکمرانى و اداره «فراملّى» در برابر جهان قرار دارد. در پایان قرن بیستم مسائلى به وجود آمده که مستلزم اقدام جهانى است، نظیر مشکلات جهانى بوم شناختى و زیست محیطى. با ظهور نیروهاى فراملّى و درون ملّى و نیز دست شستن ساکنان کشورها از موقعیت شهروندى، اختیارات و کارکردهاى دولت محدود شده است. در حال حاضر این انگاره به شدّت تقویت مىشود که دوران دولت - ملّتها سپرى شده است. دولت در حال عقبنشینى است و از قدرت تهى مىشود و توانایىهایش را براى شکل دادن به وقایع به سرعت از دست مىدهد.
در نتیجه این فرایند، توانایى دولتهاى ملّى در اتخاذ اقدامات مستقل در اجراى سیاستهاى خود محدود شده و کنترل آنها بر کالاها، تکنولوژى و اطلاعات کاهش مىیابد و حتّى اختیار آنها در تبیین قواعد و قانونگذارى، در محدوده سرزمین ملّى نیز تنزّل پیدا مىکند.5 آنارشیستها به نهاد دولت و قدرت دولتى بدبین بوده و هرگونه نهاد مبتنى بر زور و اجبار را عامل تباهى زندگى اخلاقى و اجتماعى انسان قلمداد کردهاند. به طور کلى آنان با حکومت مبتنى بر زور مخالفت ورزیدهاند؛ اما هرگز خواستار از میان برداشتن نهاد حکومت به طور کلّى نبودهاند. دولت به هر حال پدیدهاى مشحون از ارزشهاست و نمىتوان آن را نادیده گرفت یا از میان برداشت، بلکه باید دید چگونه مىتوان ارزشهاى مطلوب در حیات اجتماعى را در درون چارچوبهاى مدنیت - که همان دولت است - جست و جو کرد.6
البته دولتها معمولاً از کارکرد اصلى خود غافل شده و تنها در صدد تأمین منافع شخصى و گروهى عدهاى خاص برآمدهاند. فسادهاى اخلاقى، مالى و سیاسى صاحبان قدرت، ارزش و اهمیت «دولت» را پایین آورده و باعث روى گردانى و دورى مردم از آن شده است. سلطه و اجبار ناحق، فریب افکار عمومى، ایجاد ستیزشها و کشمکشهاى مداوم، ترویج تفکّرات الحادى و ضد اخلاقى، ناتوانى در حل مشکلات و معضلات جامعه و... باعث تضعیف نقش دولت شده است. البته تا زمانى که جنگ و ناامنى و سلطه باشد، دولت هم وجود خواهد داشت؛ اما نکته مهم این است که تاکنون دولتهاى گوناگونى ظهور کردهاند ولى نتوانستهاند چهره موفقیتآمیزى از خود نشان دهند.
مشکلات دایمى جهان (جنگها، عداوتها، کینهها، نابرابرىها، نابسامانىها، ظلم و ستمها)، نیازها و احتیاجات ضرورى بشر (در زمینه اقتصاد، سرمایه، ارتباطات، بهداشت، فقر مادى و معنوى و...)، الزامات و بایستههاى جهان (در زمینه همگونى و نزدیکى فرهنگها و علوم، تربیت اخلاقى، حاکمیت سیاست فاضله و...)، ایدهها و آرمانهاى همیشگى (صلح، دوستى، عدالت، نیکى، آرامش و...)، تجارب گذشته انسانها (در نقص و ضعف دولتها و حکومتها، جنگها و سودجویىها) و... مستلزم این است که دولتى جهان شمول و الهى، حاکمیت را در دست بگیرد و دوگانگىها و تضادها را از بین ببرد و به خواستهها و آرمانهاى فطرى و واقعى بشر پاسخ دهد. این آرزوها و آمال کمالجویانه و انسانى است که تا کنون هیچ دولت و حکومتى آنها را تأمین نکرده و تنها در حکومت جهانى حضرت مهدىعج تحقّق خواهد یافت. این دولت در سایه نظام امامت شکل گرفته و سیاست فاضله را راهبرد اصلى خود انتخاب خواهد کرد. تحقق این نظام جهانى درست در زمانى خواهد بود که همه «دولتها» ناکارآمدى و ناشایستگى خود را نشان دادهاند. امام صادقعلیه السلام در این باره مىفرماید:
امر ظهور واقع نمىشود، مگر بعد از آن که هر طبقهاى به حکومت برسند و دیگر طبقهاى در روى زمین باقى نباشد که حکومت نکرده باشد، تا دیگر کسى نتواند ادعا کند که اگر زمام امور به دست ما مىرسید، ما عدالت را پیاده مىکردیم! آن گاه حضرت قائمعلیه السلام قیام کرده، حقّ و عدالت را پیاده مىکند.7
دولت اخلاقى
تأکید بر ارتباط و پیوند اخلاق و سیاست، پیشینهاى دیرین در فراخناى زندگى بشرى دارد. سقراط حکیم معتقد بود: دانش سیاسى باید مقدّم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقى خود آشنا سازد. افلاطون سیاست را جزئى از اخلاقیات مىدانست. از نظر ارسطو - که علم سیاست را ارباب علوم مىدانست - هدف دولت، عملى کردن «زندگى خوب» است. ارسطو اخلاق را مدخلى بر سیاست مىشناسد و غایت آن را خیر انسان تلقى مىکند. در سراسر سدههاى میانه در اروپا، دین و الهیات بر مطالعه سیاست مسلّط بود. پس از این دوره، متفکّران مکتب ایدهآلیسم مانند روسو، کانت و هگل - دولت را نهادى اخلاقى مىدانستند که از رشد اخلاقى انسانها جدایىناپذیر است. در جهان اسلام نیز، ابونصر فارابى، اخلاق و سیاست را یکسان و جزءِ حکمت عملیه یا فلسفه عملى مىدانست. اغلب فیلسوفان جهان اسلام نیز اخلاق و سیاست را جدایىناپذیر مىدانستند.8
سیاست و اخلاق، دو عنصر ضرورى و جدایىناپذیر زندگى جمعى است و اخلاق اگر چه امرى فردى است، ولى وقتى رفتار فرد در گروههاى سازمان یافته سیاسى - اجتماعى مطرح مىشود، تبعات آن بسیار گسترده است. از دیدگاه یکى از نویسندگان: تربیت و سیاست نیز در ارتباط با یکدیگر و تکمیل کننده همدیگر هستند. تربیت زمینهساز سیاست است و سیاست، گسترنده تربیت. هدایت نیز داراى این دو رکن است: «تربیت»، دادن خط به انسان و «سیاست»، نظارت بر حرکت انسان در خط است. اسلام به منظور تصحیح حیات فردى به امر تربیت و به منظور تصحیح حیات اجتماعى به امر سیاست مىپردازد. بنابراین در نظام اسلامى، تربیت (رهبرى و اداره فرد) و سیاست (رهبرى و اداره اجتماع) دوشادوش هم حرکت مىکنند براى اداى رسالت بزرگ. تأثیر متقابل تربیت و سیاست در یکدیگر، هنگامى مثبت است که تربیت و سیاست هماهنگ باشند. در غیر این صورت هر یک آثار دیگرى را خنثى خواهد ساخت... امر تربیت و سیاست انسانها بر عهده قرآن و امام (حجتالهى) است.9
غایت سیاست در اسلام، سوق دادن جامعه به سمت کمال و سعادت واقعى و ابدى است و از همین منظر، سیاست با اخلاق داراى هدف واحد و مشترکى مىشوند، چون هدف اخلاق نیز تربیت نفوس و رهنمونى آنان به کمال و تعالى انسان است. در اسلام، خدا هم مبنا و هم غایت فضایل اخلاقى است و همه مفاهیم عمده زندگى سیاسى - اجتماعى انسان (حق، عدالت، صلح، عفّت، تقوا، معنویت، درستى، راستى و...) در مسیر او معنا پیدا مىکند. بر این اساس مهمترین هدف و حکمت بعثت نبى اکرمصلى الله علیه وآله، تکمیل و تنظیم فضیلتهاى اخلاقى است: «إنّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق».10 «اخلاق و معنویت» را مىتوان در «سیاست فاضله» متبلور نمود و به کمک آن، راهبردهاى مناسبى براى رسیدن انسانها به کمال و سعادت واقعى، تثبیت مکارم اخلاقى و رفع رذایل و موانع کمال و هدایت اتخاذ کرد. اخلاق در اسلام بدان جهت اهمیت دارد که با ایمان به خدا و وحى، معنا مىیابد و در تمامى ابعاد و زوایاى زندگى انسانى - سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و... - جارى و سارى است. معیار فضیلت اخلاقى نیز تقرّب به خدا و نفى هرگونه انگیزه مادى و معنوى در افعال، کردار و نیات انسان است. از طرفى قدرت و حاکمیت اصلى نیز از آن خداست و منشأ قدرت سیاسى و اقتدار اوست و همه قدرتها باید در سلسله مراتب ولایت و حاکمیت او روى زمین پدید آید.11 قدرت و ولایت پیامبرصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهم السلام در این راستا قرار مىگیرد. خواجه نصیر طوسى، از متفکران مسلمانى است که به سیاست فاضله توجه وافرى نشان داده و آن را به معناى سیاست امامت گرفته است. وى درباره انواع سیاستها مىنویسد: «یکى سیاست فاضله باشد که آن را امامت خوانند و غرض از آن، تکمیل خلق بود و لازمش، نیل سعادت».12 همچنین مىگوید: «اگر این تدبیر بر وفق وجوب و قاعده حکمت اتفاق افتد و مؤدّى بود به کمالى که در نوع و اشخاص به قوّت است، آن را سیاست الهى خوانند».13 این سیاست الهى (براى سوق دادن انسان به کمال)، در سیاست امامت، متبلور است و آن هم بر اساس روایت پیامبرصلى الله علیه وآله، براى پرورش و تتمیم مکارم اخلاقى است (انّى بعثت لاُتمّم مکارم الاخلاق). بر این اساس با اتخاذ سیاست فاضله (امامت» - که کار ویژه آن شیوع خیرات عامه است - و جارى ساختن آنها در جامعه، زمینه تخلّق افراد به انواع کمالات نظرى و عملى فراهم مىشود. استحقاق یک د
ولت نیز در رهبرى جامعه، در رفتن به سوى کمالات و نیل به سعادت است. امام با اعمال سیاست خود (سیاست فاضله و الهى)، جامعه را از حالت نسبى خارج کرده و به سوى ایجاد هر چه بیشتر و کاملتر فضایل و نمود دادن آنها در حیات جمعى و تحقّق آنها در تمامى اعمال و رفتار نهاد ریاست و سلسله مراتب آن، سوق مىدهد.14 شخص سیاستمدار (سائس) و راهبر انسانها به کمال و تعالى اخلاقى، «امام» نامیده مىشود که مؤید به عنایت الهى است:
در تقدیر احکام به شخصى احتیاج افتد که به تأییدى الهى ممتاز بود از دیگران، تا او را تکمیل ایشان میسّر شود و آن شخص را در عبارت قدما «ملک على الاطلاق» گفتهاند... در عبارت محدّثان او را «امام» و فعل او را «امامت» و افلاطون او را «مدبّر عالم» خواند و ارسطو «انسان مدنى»؛ یعنى انسانى که قوام تمدّن به وجود او و امثال او صورت بندد.15
این امام و رهبر در صدر اسلام پیامبرصلى الله علیه وآله و امیر مؤمنان علىعلیه السلام و فرزندان معصوم او بودند و در حال حاضر و در آینده - به خصوص براى تحقّق جامعه آرمانى موعود - حضرت مهدىعج است. او نایب خدا، خلیفة اللَّه، امام عادل و معصوم از نگاه و خطا و پرهیزکار و انسان کامل است و چنین شخصى مىتواند جامعه را با تأییدات الهى، به سوى کمال و خیرات سوق دهد: «سائس اوّل (امام) تمسّک به عدالت کند و رعیت را به جاى اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملوّ کند و خویشتن را مالک شهوت دارد».16
دولت اخلاقى از دیدگاه برخى دانشمندان غربى
از دیدگاه کانت، اصلاح اخلاقى انسان مستلزم وقوع یک انقلاب اساسى در شخصیت و روحیه اوست، یعنى انقلاب در شیوه تفکّر و نحوه ارزشگذارى او در امور زندگى، و با صِرف اصلاح خلقوخو، بهبود اخلاقى حاصل نمىشود. غلبه خیر بر شرّ - که مطلوب کانت است - همان برقرارى حکومت الهى بر زمین است. زندگى خردمندانه انسان عبارت است از جنگ او علیه شرور و رذایل تا از اسارت گناه آلودگى آزاد گردد.
انسان با تکامل تام و تمام اخلاقى خود، تنها موجودى است که مىتواند جهان را تابع عزم و اراده خداوند و غایت آفرینش قرار دهد که سعادت او از این تکامل اخلاقى به عنوان شرط اوّل، نتیجه مستقیم اراده خداوند متعال است. تکلیف عمومى ما به عنوان انسان این است که به این مرتبه آرمانى ارتقا یابیم. حاکمیت اصل خیر تا آنجا که انسان مىتواند مطابق آن عمل کند، به نحو دیگرى تحقق نمىیابد، مگر از طریق تأسیس و توسعه جامعهاى بر اساس قوانین فضیلت و در جهت تحقّق آن.17
اتحاد انسانها را مىتوان تحت صرف قوانین فضیلت، یک اتحاد اخلاقى و تا آن جا که این قوانین عمومیت دارند، یک اتحاد اخلاقى - مدنى (در مقابل جامعه حقوقى - مدنى) یا یک جامعه مشترک المنافع اخلاقى نامید. کانت نوع اوّل جامعه مشترک المنافع (جامعه داراى وحدت اخلاقى) را دولت اخلاقى یعنى حکومت فضیلت (اصل خیر)مىنامد.18 مهمترین محور این جامعه اخلاقى، نحوه ستایش خداست. هر کس باید بکوشد از طریق زندگى صحیح - که به واسطه آن مىتوان اراده خدا را شناخت - محبوب خدا گردد.
اما هگل معتقد بود سرنوشت آدمیان در آینده قابل پیشبینى، زیستن و رشد در درون دولتهاست. داشتن دولت و زیستن در آن، براى اکثریت آدمیان در جوامع پیشرفته، ضرورى است. انسانها نه تنها اجتماعى بلکه دولتمند و سیاسى نیز هستند. وجود دولت تصادفى نیست، بلکه دولت اوج فرآیند تاریخى درازى است که از عصر یونان باستان آغاز شده است. هگل در نظریه تاریخ خود نشان مىدهد که عصر حاضر به تدریج از درون مراحل پیشین رشد فرهنگ بشرى پدید آمده است. به نظر او شعور (آگاهى) از مرحلهاى به مرحله دیگر تکامل پیدا مىکند. این سیر تا کسب معرفت مطلق ادامه مىیابد.
هگل دولت را به سه معنا به کار مىبرد که در واقع سه وجه از یک حقیقت با مراتب متفاوت است. این سه معنا عبارت است از:
1. دولت بیرونى (مجموعه منظمى از قوانین...)؛
2. دولت سیاسى (دولت بر حسب نهادهاى خاص حکومتى)؛
3. دولت اخلاقى (معناى کامل و فراگیر مورد نظر هگل).
مفهوم دولت اخلاقى، کاملترین معناى دولت، دربردارنده دو وجه دیگر و در ضمن مرتبهاى عالىتر است. در این دولت، انسان به اوج تکامل تاریخى صعود مىکند. دولت اخلاقى، خلاصه فرآیندى اجتماعى است که در آن جوهر آگاهى و اراده فردى در نهادها عینیت مىیابد. هگل دولت را در این مرحله «فعلیت اندیشه اخلاقى» مىخواند. در این مرحله است که آزادى واقعى به دست مىآید و موضوعات اراده فردى با موضوعات عقل منطبق مىشود. بدین معنا سنّتها و قواعد نه تنها در درون ساختارهاى نهادى وجود دارند، بلکه همچنین به وسیله شهروندان، خود آگاهانه اراده مىشوند. زندگى اخلاقى وجه عملى رفتار انسان است و در آن قواعد اجتماعى در فرد درونى مىشوند. نهادهاى دولت اخلاقى متضمن غایتى اجتماعى هستند که جوهر اراده شهروندان را تشکیل مىدهد.
در نظریه اخلاقى دولت، قدرت عمومى در شیوه تلقّى و عمل شهروندان، گروهها و نهادهاى دولت نهفته است که معطوف به تأمین حداکثر کمال و رشد اخلاقى و آزادى شهروندان است. قدرت عمومى در واقع در وحدت گرایشهاى ادراکى فرد و غایات قواعد و نهادها نهفته است.19
دولت اخلاقى امام مهدىعج
1. امامت (سیاست امامت): دولت مهدوى، دولتى اخلاقى (کمالگرا و احیاگر نفوس) مبتنى بر ساختار امامت است. در علم کلام و مباحث اعتقادى روشن شده که «امامت»، در اعتقاد شیعه، پیشوایى و ولایت شخص معصوم است که از سوى خدا به این مقام منصوب شده است. «امامت» تنها یک مقام و حکومت ظاهرى نیست، بلکه یک مقام والاى معنوى و دینى است. امام علاوه بر رهبرى حکومت اسلامى، هدایت همه جانبه مردم را در امر دین و دنیا بر عهده دارد. فکر و روح مردم را هدایت کرده و شریعت پیامبرصلى الله علیه وآله را از هرگونه تحریف و تغییر پاسدارى مىکند و اهدافى را که پیامبر براى آن مبعوث شده، تحقّق مىبخشد. امام از حیث درجه کمالات وجودى، در برترین نقطه قرار دارد و امیر کاروان بشرى است. قافله سالار این کاروان کمال و هدایت، در عصر ظهور و تشکیل دولت جهانى اسلام، حضرت مهدىعج است. کار ویژه بنیادین و کمالگرایانه این زعامت و حکومت، برنامهریزى صحیح و تلاش در جهت تربیت دینى و معنوى جامعه، رشد فکرى و علمى و بالندگى فضایل و کمالات عالى انسان و گسترش تقواست؛ البته امورى مانند برقرارى عدالت اجتماعى، تأمین بهداشت، آموزش و امنیت در سایه این رشد و کمال اخلاقى و فکرى به دست خواهد آمد. در این جا جامعه به سوى تأمین سعادت پایا و فناناپذیر رهبرى مىشود و عوامل سقوط و نابودى شخصیت حقیقى و عالى آدمى و موانع رشد و کمال انسانیت بر طرف مىگردد. قرآن مجید در ترسیم سیماى معنوى حکومت صالحان - که وعده تحقّق آن به دست مهدى موعود داده شده - مىفرماید:
الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَللَّهِِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ؛20 کسانى که چون به آنان در زمین قدرت و توانایى دهیم، نماز به پا مىدارند و زکات مىدهند و به کارهاى پسندیده وا مىدارند و از کردارهاى ناپسند باز مىدارند و فرجام همه کارها از آن خدا است.
در بعضى تفسیرها، این آیه به امام مهدىعج و یاران ایشان تأویل شده است.21 خواجه نصیر نیز مىنویسد: «سائس اول (امام) تمسّک به عدالت کند و رعیت را به جاى اصدقا دارد و مدینه را از خیرات عامه مملوّ کند».22
امام معصومعلیه السلام داراى ولایتها و مسؤولیتهاى مختلفى است بر اساس ولایت هدایت و نفوذ و پرورش معنوى - که مهمترین ولایتهاست و در سایه یک دولت کارآمد و کمال گرا بهتر جلوه مىیابد - هدایت معنوى و اختیارات ویژه و قدرت و نفوذ و سلطه و ولایتى خاص است که به وسیله آن، احیاى دلهاى مرده و زنگار گرفته و پرورش قلوب و هدایت معنوى انسانها، براى امام امکانپذیر مىشود. این بعد از ولایت اهمیت خاصى در نظام امامت دارد و حتى سایر ولایتها و اختیارات (قضا، سیاست و...) براى تقویت این بعد از ولایت است تا جانهاى مرده و وجدانهاى خفته بیدار شوند و جامعه، روح و حیات نوینى (اخلاقى - معنوى) پیدا کند. بىشک در برابر این همه خودکامگىها، هواپرستىها، غفلتها، استکبارگرىها و ستمها، هدایت و پرورش معنوى با موانع و مشکلات فراوان و سختى همراه است. در چنین شرایطى ناگزیر حکمت هدایت الهى ایجاب مىکند که امام از قدرت ویژهاى برخوردار باشد تا بتواند على رغم ظلمات و موانع و حجابها، از یک سو در عمق جانهاى مرده و وجدانهاى خفته و فطرتهاى زنگار گرفته نفوذ کند و در آنها تصرّف و ایجاد تحوّل نماید و از سوى دیگر در وجدان و تفکّر عمومى جامعه، روح و حیات جدیدى بدمد و فرد و جامعه را در سیر تکاملى قرار دهد.23
2. چرایى دولت اخلاقى
عصر پیش از ظهور، عصر گسترش شدید و بىسابقه فساد اخلاقى، انحرافات و کژروىهاى عقیدتى، فرهنگى و اجتماعى، فزونى فساد سیاسى، افزایش شهوترانى و هوسبازى، گسترش ظلم و ستم و بىعدالتى، فراگیرى الحاد و دین ستیزى و... است و تنها یک دولت اخلاقى مىتواند این نابسامانىها و کاستىها را از بین ببرد. بشر در طول حیات خود، به طور کامل و شایسته از رشد اخلاقى و فکرى برخوردار نبوده و غالباً در تباهى و فساد و بىاخلاقى زندگى کرده است؛ اما در عصر پیش از ظهور، تحت تبلیغات و ترویج افکار شیطانى و شهوانى، دچار تباهى شدید اخلاقى و فساد سیاسى - اجتماعى شده و جامعه گرفتار بحران معنویت، بحران انسانیت و بحران اخلاق و فرهنگ مىگردد - چنان که در عصر حاضر شاهد تحقّق بسیارى از این مفاسد و بحرانها هستیم. برآمد این تباهى، زوال تمدّن و فرهنگ بشرى، دور شدن از کمال و سعادت واقعى و گرفتارى در دام شیطان و بروز معضلات و مشکلات اساسى در روند حرکت تکاملى بشر است.
وضعیت اخلاقى - اجتماعى عصر پیش از ظهور
در روایات درباره وضعیت دوران قبل از قیام و رفتارها و کردارهاى نابهنجار و فسادآلود عموم مردم، مطالب زیادى بیان شده است. در اینجا به بیان یک حدیث از امام صادقعلیه السلام بسنده مىکنیم. آن حضرت وضعیت اخلاقى - اجتماعى عصر پیش از ظهور را چنین ترسیم مىکند:
ظلم و ستم، همه جا را فرا مىگیرد. قرآن فرسوده و بدعتها از روى هوا و هوس در آن ایجاد مىشود. آیین یکتا پرستى (اسلام) بىمحتوا مىگردد. اهل باطل بر اهل حق مقدّم مىشود. مردان به مردان و زنان به زنان قناعت مىکنند. مؤمنان، سکوت اختیار مىکنند. کوچکترها، احترام بزرگها را حفظ نمىکنند. ثناگویى و چاپلوسى زیاد مىشود. آشکارا شرب مىنوشند. راههاى خیر مسدود و راههاى شرّ مورد توجّه قرار مىگیرد. حلال الهى، حرام و حرام او، مجاز شمرده مىشود. قوانین و فرمانهاى دینى، مطابق تمایلات اشخاص تفسیر مىگردد. سرمایههاى عظیم در راه خشم خدا (و فساد و بىدینى) مصرف مىشود. رشوهخوارى در میان کارگزاران دولت، رایج مىگردد و پستهاى حسّاس به مزایده گذاشته مىشود. قمار آشکار مىگردد و سرگرمىهاى ناسالم، رواج پیدا مىکند. شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران مىآید، ولى شنیدن باطل آسان [و جذّاب] مىشود! مردم، سنگدل و طرفدار زورمداران و قدرتمندان مىشوند. آلات لهو و لعب، حتّى در مکّه و مدینه آشکار مىشود و اگر کسى اقدام به امر به معروف و نهى از منکر کند، به او توصیه مىکنند که این کار، وظیفه تو نیست. تمام همّت مردم شکم و فرجشان است. زنان خود را در اختیار افراد بىایمان مىگذارند. پرچمهاى حقّپرستى فرسوده و کهنه مىگردد. ویرانگرى و تخریب (به وسیله جنگها) بر عمران و آبادى پیشى مىگیرد. مردم عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مستاند. هر سال، فساد و بدعتى نو پدیدار مىشود. مردم پیرو ثروتمندان خودخواه مىشوند. قاضیان برخلاف فرمان خدا قضاوت مىکنند و...».24 علاوه بر این، در روایات نبوى «آکنده شدن جهان از ظلم و ستم» بیانگر وضعیت نابسامان جهان در این عصر است.
3. دولت اخلاقى امام مهدىعج
از دیدگاه شیعه، آینده سیاست (دولت)، بسیار روشن و خوشبینانه است. تاریخ براى رسیدن به آن جامعه مطلوب و آرمانى، هر چند با فراز و نشیب، در حرکت است. این مدینه فاضله در زمین به دست مصلح موعود و با یارى امدادهاى الهى به وجود آمده و او اداره آن را در دست خواهد گرفت. سیاست در این جامعه، «فاضله» و «الهى» است و دولت اخلاقى (کمالگرا و اخلاق محور) بر اساس نظام امامت شکل مىگیرد. مردم به کمال نهایى و هدف غایى خود خواهند رسید و روح عبادت و عبودیت بر جوامع حاکم خواهد شد و... کارگزاران امور، از افراد با ایمان و کاردان انتخاب شده و آنان خدمتگزاران مردم خواهند بود بشر به آرزوى دیرینه خود مبنى بر حکومتى عادلانه، جامعهاى اخلاق مدارانه، آیینى خداپرستانه و رفاه و امنیتى جاودانه خواهند رسید.
این «انگاره»، دیدگاه روشن قرآن و آرمان و خواسته اصیل و متکامل اسلام است. این بشارت و وعده حتمى خداوند به یکتاپرستان و حق باوران و هدف و مسیر روشن تاریخ در چشم انداز ادیان الهى است.
قرآن مىفرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ؛25 اوست که در میان قوم بى کتاب، پیامبرى از میان خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان مىخواند و پاکیزهشان مىدارد و به آنان کتاب و حکمت مىآموزد... .
در این آیه، تکامل وجود انسان از جنبههاى علمى و عملى و تزکیه و تهذیب هدف نهایى بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله معرفى شده است. در نتیجه مردم به آن غایت اصلى و بنیادین (عبادت و عبودیت و تقرّب به خداوند سوق داده مىشوند.
4. چیستى دولت اخلاقى مهدوى
دولت اخلاقى امام مهدىعج بدین معناست که هم خود جامع تمایل فضایل، نیکىها و محاسن اخلاقى و عقلى است، هم در مقام عمل و اجرا، همه آنها را در جامعه محقّق مىسازد، هم مدافع و حامى ارزشها و هنجارهاى اخلاقى و دینى است و هم ابزار زندگى صنعتى و علمى بشر را براى تحقّق کمالات انسانى (عبادت و عبودیت و تقرّب به خدا) به کار مىگیرد و جامعه را زنده و انسانیت انسان را احیا مىکند. معیار مشترک این دولت در سرتاسر جهان، «اخلاق و معنویت» مبتنى بر دین و تکامل و تعالى انسانى است.
دولت اخلاقى یعنى «دولتى مبتنى بر نظام امامت که جامعه را در تمامى ابعاد و جنبهها، به سمت رشد اخلاقى و کمال مطلوب انسانى، هدایت و راهبرى مىکند و باورها و رفتارهاى مردم را اصلاح مىنماید». به عبارت دیگر، دولت امام مهدى، وظیفهدار تأمین سعادت حقیقى و حداکثر کمال و رشد اخلاقى و معنوى مردم و تربیت و احیاى نفوس مرده است. تا انسان به اوج کمال ذاتى نرسد، محال است به سعادت حقیقى نایل آید و چون تحقّق سعادت حقیقى، تنها در عصر حضرت ولى عصرعج امکانپذیر است، انسان به یقین به اوج «کمال ذاتى» خواهد رسید. کمال ذاتى انسان، همان کمال خلقى به اضافه کمال عقلى و کمال اجتماعى است. کمال خُلقى در رأس این مثلث قرار دارد. بر این اساس، دولت اخلاقى امام مهدىعج تأمین معنویت، عقلانیت و عدالت را بر عهده دارد تا جامعه به سمت «تعالى و تکامل» و «پیشرفت و رفاه» سوق داده شود. در دولت اخلاقى امام مهدىعج همه امور و رهیافتها، فاضله و الهى است، یعنى از یک سیاست فاضله شروع و به یک هدف فاضله (الهى) ختم مىشود:
این شاخص در ساختار نظام امامت جاى مىگیرد و به غیر از آن امکان تصویر و عملى کردن چنین محورى وجود ندارد. در این ساخت، «تربیت و اخلاق متعالى»، در مرکز قرار مىگیرد و با کمک و راهنمایى وحى، هدفمندى نظام هستى و تجربه بشرى در رابطه انسان با خدا، با خود، با دیگران و حتى با طبیعت اصلاح مىشود. بر اساس این مبنا، دولت اخلاقى، کارآمدى و کارآیى خود را در همه شؤون و ابعاد زندگى انسانى بروز مىدهد. در واقع اخلاق متعالى و تصحیح رابطه انسان با همه چیز و رشد فکرى و عقلى او، باعث تغییر و تکامل رفتار و طرز تلقى و باورهاى او و استفاده درست و بهینه از همه چیز مىشود. در دولت اخلاقى، همه چیز بر پایه معنویت و دیانت است و برآمد آن، سیاست اخلاقى، اقتصاد اخلاقى، فرهنگ اخلاقى و جامعه اخلاقى است.
کار اصلى امام زمانعج این نیست که جهان را از عدل و داد پر مىکند. کار اصلى او زنده کردن جامعه است. وجود امام زمانعج عامل حیات است. او جامعه مرده را زنده مىکند؛ بعد به عدل و داد فرا مىخواند. جامعه زنده مشتاق عدل و داد است. برخى از انسانها به حسب ظاهر انسان و در باطن مردهاند (مردههاى متحرک). صورت آنان مطابق سیرتشان نیست. امامعلیه السلام صورتها را مطابق سیرت مىکند. بعد از آن که سیرت را انسانى و واقعى کرد، جامعه ظاهراً و باطناً انسانى مىشود. سپس به عدل و داد فرا مىخواند و جامعه زنده، تشنه عدل و داد مىشود. کار اصلى او احیاگرى است. همان گونه که رسول خداصلى الله علیه وآله جامعه مرده را زنده کرد، حضرت ولى عصرعج نیز جامعه مرده را زنده مىکند و براى احیاى آن، معارف و حقایق و طهارت حقیقى را اعطا مىکند (یزکّیهم و یعلّمهم) جامعهاى زنده است که کتاب الهى، حکمت الهى و طهارت الهى را بداند و بیابد. پیامبرصلى الله علیه وآله بعد از این که تزکیه و تعلیم فردى را مطرح کرد، به تزکیه و تعلیم جمعى پرداخت و [به درمان] کینه جویى، حقد، حسادت و... پرداخت. آن که عداوت را تبدیل به صلح مىکند، کیمیاگرى است (ولایت تکوینى) و تنها با نصیحت ممکن نیست. کار امام عصرعج، تبدیل عداوت به صداقت و... است. بیشتر کارهاى امام زمانعج (تأمین امنیت، عدالت، رفاه و...) فرعى است و مهم، کار اصلى است و این کار اصلى با کارهاى فرعى کامل مىشود.26
5. دلایل و شواهد دولت اخلاقى مهدوى
امام مهدىعج پس از آن که حکومت بر جهان را در دست گرفت، عملکردى کامل، چند جانبه و اخلاق محور ارائه خواهد داد. بر این اساس نظام سیاسى و دولت امام مهدىعج دولتى کارآمد و متکامل خواهد بود؛ کارآمدى به معناى بالفعل نمودن، بهره بردارى کامل، سازمند، متعادل و متعالى از تمامى استعدادها، امکانات و فرصتهاى اقتصادى، فرهنگى و اجتماعى و کاهش یا از بین بردن تعدیّات و ضایعات. چنین رویکردى، نه آرمانى است و نه غیر قابل دسترس بلکه طرحى عملى و قابل دسترس و اجراست، زیرا در عصر ظهور، موانع و مشکلات (ستیزهجویى، جنگ، فسادگرى و تجاوزگرى) از بین خواهد رفت و امامى عالم، مدیر، توانمند و عادل، زعامت دینى - سیاسى مردم را عهدهدار خواهد شد. این دو به معناى، استفاده بهینه و کارآمد از تمامى امکانات و منابع در راستاى کمالخواهى انسان است.
در استدلال بر اخلاقى بودن (کمالگرایى و احیاگرى) دولت امام مهدىعج مىتوان به روایات، اهداف و ویژگىهاى آن دولت استناد کرد. بر اساس این مؤلّفهها، دولت آن حضرت در تمامى ابعاد و شؤون زندگى انسان، داراى برنامه و خط و مشى خاصى خواهد بود. مهمترین آنها، اقدامات و برنامههاى اخلاقى و تربیت دینى است و حتى کار ویژههاى اقتصادى، سیاسى و اجتماعى آن، براى تعالى و تکامل اخلاقى و روحى انسانها خواهد بود. برخى از این شواهد، دلایل و ویژگىها عبارت است از:
الف) روایات
روایات مختلف در این موضوع - به خصوص حدیث «اکمل به اخلاقهم» - دلالت بر اهمیت و محوریت اخلاق و عقلانیت و رشد و بالندگى معنوى و فکرى انسانها در دولت مهدوى دارد:
امام باقرعلیه السلام مىفرماید: «چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان مىگذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال مىرساند».27
در روایت دیگرى آمده است: «وقتى قائم ما قیام کند، دست [عنایتش] را بر سر بندگان مىنهد و بدین وسیله عقل آنها زیاد شده و فهمشان بالا مىرود (کامل مىگردد).28
کمال اخلاقى و فکرى مورد اشاره در این روایت، بیانگر مهمترین و بنیادىترین اقدام امام مهدىعج جهت ریشهکنى ناراستىها و کاستىهاى زندگى بشرى است.
پیامبرصلى الله علیه وآله مىفرماید: «... دلهاى بندگان را پر از عبادت مىکند و عدلش فراگیر مىشود»29 و «خداوند به وسیله او دروغ را نابود مىسازد و روزگار سخت و رنجآور را مىبرد و ذلّت بردگى و بندگى را از گردنهاى شما بیرون مىکشد».30
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه شریفه «الملک یومئذٍ للَّه» مىفرماید: «ملک و پادشاهى امروز از آن خداست، پادشاهى دیروز نیز از آن خدا بود، پادشاهى فردا هم از آن خداست؛ لکن هنگامى که قائم ما قیام کند، جز خداى - تبارک و تعالى - پرستیده نمىشود»،31 یعنى مهمترین ثمره این دولت هدایت مردم و زنده کردن جامعه مرده است.
در روایتى دیگر آمده است: «[مهدىعج] با تقوا گام مىسپارد و بر اساس هدایت رفتار مىکند...».32 هدایت و ارشاد - تکوینى و تشریعى - از مهمترین اقدامات دولت مهدوى است که در سایه تعالى روحى و تکامل اخلاقى مردم به بار مىنشیند. همچنین او این امت را پس از آن که تباه [و فاسد ]شدهاند، اصلاح مىکند».33 بر اساس این روایت اصلاح مردم بعد از فساد اخلاقى آنان و تغییر بنیادین رفتارها، گفتارها و پندارهاى غیر اخلاقى و آلوده آنها، مهمترین و درخشانترین اقدام دولت امام مهدىعج خواهد بود. این احیاگرى و اصلاح و نوسازى معنوى، مطلق و فراگیر است و پس از آن فساد و انحرافى وجود نخواهد داشت و زمین نورانى و پر از صفا و معنویت خواهد شد: «زمین با نور پروردگارش - منوّر مىشود»34 و «چون قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن مىگردد و مردم همگى بىنیاز شوند».35
امام صادقعلیه السلام در تفسیر آیه «فاستبقوا الخیرات أین ما تکونوا...»36 فرمود: «[سبقت بگیرید در نیکىها...]، درباره قائمعج و اصحابش نازل شده است».37 در روایتى آمده است: «هنگامى که قائم آل محمد قیام کند، مىفرماید: اى مردم! ما هستیم کسانى که خداوند در قرآن وعده آنان را به شما داده است: «کسانى که بر زمین حکومت مىکنند، نماز را برپا مىدارند».38 این دو روایت نیز به روشنى نشان مىدهد که از اقدامات اساسى حضرت مهدى و یاران آن حضرت، برنامههاى اخلاقى، تربیتى و دینى و رساندن بشر به کمال معنوى و روحى است.
در روایت دیگرى آمده است: «زمین را از... نور و برهان آکنده مىسازد»39 و نیز «خداوند زمین را به دست قائم زنده و احیا مىگرداند، بعد از آن که زمین با کفر ساکنانش مرده باشد».40 در روایات دیگر اشاره شده که مرگ دلها، با ترک امر به معروف و نهى از منکر،41 قتل، گرسنگى (فقر) و... بوده است. امام زمانعج به راستى کیمیاگرى مىکند و با توجه به ولایت تکوینى، جامعه مرده و دلهاى زنگار گرفته را احیا مىکند و سعادت و روزى آنان را در معنویت و خردورزى آنان قرار مىدهد.
همچنین در حدیثى آمده است: «دنیا و مردم آن در دوران حکومت مهدىعج، پاک و پاکیزه مىشوند»42 و «امر خداوند، برترى داده شده و دین خدا ظاهر مىگردد».43
انسانها همواره به جهت غفلت، نادانى و ناسپاسى غرق در گناه و فساد هستند که از این امر در اصطلاح قرآنى به کورى، گنگى و کرى یاد مىشود. این گونه امراض روحى و روانى در عصر امام مهدىعج مداوا مىشود و زمینههاى ناهنجارىهاى اخلاقى از بین مىرود: «شیوه پیامبر خدا را در پیش مىگیرد و شما را از کورى، کرى و گنگى نجات مىدهد»44 و «قلعههاى گمراهى و دلهاى بسته را مىگشاید».45 همچنین «خداوند به دست او از نابودى و تباهى نجات مىدهد و به وسیله او از گمراهى به [راه درست] هدایت مىکند».46
در زمینه اصلاح مفاسد و ریشهکن کردن کژىها و ناراستىها روایت شده است: «خداوند [به وسیله او] تمامى چیزهایى که پیشتر فاسد شدهاند، اصلاح مىکند»47 و «پستىها را بر روى زمین باقى نمىگذارد».48
درباره شیوع خیرات و فضیلتها و رفع رذایل و ناپسندىها آمده است: «فتنهها و ناامنىها از بین مىرود و نیکىها و برکات فزونى مىیابد»49 و «زمین را از هر فریب کارى پاک مىسازد و به عدالت رفتار مىکند...».50 «شرّ از بین مىرود و خیر باقى مىماند... زنا و شرابخوارى و ربا ریشه کن مىشود. مردم به عبادت و دستورهاى شرع روى مىآورند. عمرها دراز و امانتها برگردانده مىشود. اشرار و بدان نابود و نیکان و اخیار باقى مىمانند و کسى که دشمن اهل بیتعلیهم السلام باشد، پیدا نمىشود».51
ب) اهداف و آرمانها
بررسى اهداف هر نهضتى، تا حدودى ما را با ماهیت و چیستى آن آشنا مىسازد. با توجه به این که بعضى از اهداف قیام مهدىعج اصلى و بنیادین و برخى نیز فرعى و در ذیل هدف اصلى است، در این جا به مهمترین اهداف دولت آن حضرت - که بیشتر جنبه کمال خواهانه و اخلاقى دارد - مىپردازیم:
1. رساندن جامعه بشرى به کمال مطلوب و رشد و بالندگى اخلاقى (هدف اصلى)؛
2. برقرارى عدالت اجتماعى و گسترش قسط و عدل در سراسر جهان؛
3. اداره و ساماندهى نظام جهان بر اساس ایمان به خدا، احکام دین اسلام و آموزههاى قرآن؛
4. تثبیت و گسترش صلح و امنیت جهانى و از بین بردن ستیزهجویى، تجاوزگرى، جنگ، کینه جویى و خودپرستى؛
5. نجات مردم از چنگال ستمکاران، جبّاران و مفسدان و اهتزار پرچم توحید و عدالت؛
6. احیاى آیین توحید و یکتاپرستى (اسلام) و نابودى آیینهاى انحرافى و باطل؛
7. تأسیس حکومت جهانى اسلام و در دست گرفتن حاکمیت جهان؛
8. به کمال رساندن علم و دانش بشرى و رشد و شکوفایى عقل و اندیشه؛
9. تصحیح امور زندگى و استفاده صحیح و بهینه از امکانات و منابع مادى و معنوى جهان؛
10. از بین بردن امتیازات و تبعیضات نژادى و طبقاتى و تعمیق برابرى و مساوات؛
11. بسط و گسترش فضایل اخلاقى و ریشه کن کردن رذایل و آلودگىهاى اخلاقى و...52
رسیدن به اهداف والا و مقدّس، در گرو تغییر اخلاق و رفتار مردم و اصلاح و احیاى آنان به دست حضرت مهدىعج است تا پس از آن مردم خود مشتاقانه به ساماندهى سایر امور بپردازند.
ج) پیمان نامه اخلاقى
حضرت مهدىعج هنگام ظهور و پیش از تشکیل دولت جهانى خود، عهد و پیمانى سخت - که عمده محورهاى آن اخلاقى است - از یاران و کارگزاران امور اخذ مىکند. حضرت علىعلیه السلام این پیماننامه را چنین معرفى مىکند:
... با مهدىعج بیعت مىکنند که: هرگز دزدى نکنند، زنا نکنند، مسلمانى را دشنام ندهند، خون کسى را به ناحق نریزند، به آبروى کسى لطمه نزنند، به خانه کسى هجوم نبرند، کسى را به ناحق نزنند، طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، در مورد چیزى که یقین ندارند گواهى ندهند، مشروب نخورند، حریر و خز نپوشند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسى نبندند، راه را ناامن نکنند، گرد همجنس بازى نگردند، خوراکى را از گندم و جو انبار نکنند، به کم قناعت کنند، طرفدار پاکى باشند، از پلیدى گریزان باشند، به نیکى فرمان دهند، از زشتىها باز دارند، جامههاى خشن بپوشند، خاک را متکاى خود سازند، در راه خدا حقّ جهاد را ادا کنند و... .
آن حضرت نیز تعهّد مىکند: «جامهاى مثل جامه آنها بپوشد، مرکبى مانند مرکب آنان سوار شود، به کم، راضى و قانع شود، زمین را به یارى خدا پر از عدالت کند، خدا را آنچنان که شایسته است، بپرستد و... .53
این عهدنامه اخلاقى - معنوى، به خوبى روش و منش حکومت حضرت مهدىعج را نشان مىدهد و بر اهمیت و ارجمندى مکارم اخلاقى و تلاش براى تعمیق و گسترش آنها دلالت دارد. همچنین روشن مىکند که جامعه عصر پیش از ظهور، جامعهاى به شدّت فساد آلود و ضدّ اخلاقى است و امامعلیه السلام با اخذ پیمان از یاران خود، جدیت خود را در ریشه کنى این مفاسد نشان مىدهد.
پىنوشتها
1. حجة الاسلام کارگر کارشناس ارشد علوم سیاسى.
2. آستین رنى، حکومت (تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1374) ص 13.
3. تانسى استیون، مقدمات سیاست (تهران: نشر نى، 1381) ص 64.
4. اندرو وینسنت، نظریههاى دولت، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نى، 1376) ص 322.
5. ر.ک: رحیم کارگر، «جهانى شدن و حکومت جهانى حضرت مهدى»، فصلنامه انتظار، ش 6، ص 162.
6. اندرو وینسنت، پیشین، ص 322.
7. محمد بن ابراهیم نعمانى، الغیبة، ص 282، حدیث 53؛ محمد بن حسن حرّ عاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 738، حدیث 111؛ محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 52، ص 244؛ محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمة (قم: دارالحدیث، 1377) ج 1، ص 346.
8. ر.ک: عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست، ص 74؛ على اصغر کاظمى، هفت ستون سیاست (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379) ص 292.
9. ر.ک: محمدرضا حکیمى، خورشید مغرب (تهران: دلیل ما، 1382) ص 218 و 219.
10. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج 11، ص 187، حدیث 12701؛ محمد باقر مجلسى، پیشین،
ج 68، ص 273.
11. ر.ک: على اصغر کاظمى، اخلاق و سیاست (تهران: قومس، 1376) ص 162 و 164.
12. خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى (تهران: انتشارات خوارزمى، 1373) ص 300.
13. همان، ص 252.
14. ر.ک: مرتضى یوسفى راد، اندیشه سیاسى خواجه نصیرالدین طوسى (قم: بوستان کتاب، 1380) ص 218 و 290.
15. خواجه نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 253.
16. همان، ص 301.
17. ایمانوئل کانت، دین در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعى (تهران: نقش و نگار، 1381)، ص20 و 101.
18. همان، ص 139.
19. اندرو وینسنت، پیشین، ص 184 و 185.
20. حج (22) آیه 41.
21. على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، ص 87، سیدهاشم بحرانى، المحّجة فى مانزل فى القائم الحجّة، ص 254؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 47، حدیث 9.
22. نصیرالدین طوسى، پیشین، ص 301.
23. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى، ج 2، ص 327 و 328.
24. ر.ک: محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 256 - 260.
25. جمعه (62) آیه 2.
26. سخنرانى در حسینیه امام خمینى، قم: نیمه شعبان 1383.
27. سعید بن هبةاللَّه راوندى، الخرائج و الجرائح (قم: مؤسسه امام مهدى، 1409ق) ج 2، ص 841 ، حدیث 71؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 336، حدیث 71؛ لطف اللَّه صافى گلپایگانى، منتخب الاثر، ص482.
28. محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 25، حدیث 1؛ محم بن حسن حرّ عاملى، پیشین، ج 3، ص 495، حدیث 253.
29. محمد بن حسن شیخ طوسى، کتاب الغیبة، ص 179؛ محمد بن جریر طبرى، دلائل الامامة، ص 259؛ محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 51؛ ص 74، حدیث 24.
30. محمد بن حسن طوسى، پیشین، ص 186؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 75، حدیث 29.
31. سید هاشم بحرانى، المحجّة فى ما نزل فى القائم الحجّة، ص 275؛ لطف اللَّه صافى، پیشین، ص587، حدیث 2.
32. محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 52، ص 269، حدیث 158.
33. على بن عیسى اربلى، کشف الغمّة، ج 2، ص 473؛ سلیمان قندوزى حنفى، ینابیع المودّة، ج 2، ص538.
34. محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج 2، ص 345، حدیث 31؛ على بن عیسى اربلى، پیشین، ج 2، ص 473؛ فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى، ص 391.
35. محمد بن حسن طوسى، کتاب الغیبة، ص 468؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) الارشاد، ج 2، ص 381؛ محمد بن جریر طبرى، پیشین، ص 260.
36. بقره (2) آیه 148.
37. محمد بن ابراهیم نعمانى، پیشین، ص 241، ح 37؛ سید هاشم بحرانى، پیشین، ص 39.
38. فرات بن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات کوفى، ص 274، حدیث 371؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 373، حدیث 166.
39. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 2، ص 291؛ محمد بن ابراهیم نعمانى، پیشین، ص 237، حدیث 26؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 350.
40. سیدشرف الدین حسینى، تأویل الآیات الظاهرة، ص 368؛ سید هاشم بحرانى، پیشین، ص 376.
41. ر.ک: جلال الدین سیوطى، العرف الوردى، ص 112.
42. على بن عیسى اربلى، پیشین، ج 2، ص 493.
43. محمدباقر مجلسى، پیشین، ص 379، ح 187.
44. محمد بن یعقوب کلینى، کافى، ج 8، ص 66.
45. سلیمان قندوزى حنفى، پیشین، ج 2، ص 588 و 523.
46. محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج 1، ص 251، حدیث 1؛ محمدباقر مجلسى، پیشین، ج 51، ص 70.
47. علاءالدین متقى هندى، البرهان فى علامات مهدى آخر الزمان، ص 132.
48. لطف اللَّه صافى، پیشین، ص 578.
49. همان، ص 209، حدیث 49.
50. محمد باقر مجلسى، پیشین، ص 120، حدیث 23.
51. لطفاللَّه صافى، پیشین، ص 592، حدیث 4؛ شهاب الدین مرعشى نجفى، ملحقات الاحقاق، ج 29، ص 616.
52. رحیم کارگر، پیشین، ص 175، 176.
53. لطفاللَّه صافى، پیشین، ص 581، حدیث 4.