آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله علم سیاست در سه حوزه بازشناسى، بازنگرى و بازسازى مورد مطالعه قرار گرفته است. با اشاره‏اى گذرا به حوزه بازشناسى و دسته بندى آن در سه گروه کلاسیک، مدرن و پست مدرن به موضوع، روش و غایت علم سیاست اشاره گردید. در حوزه بازنگرى تفاوت رهیافت‏هاى موجود درباره علم سیاست در ایران و غرب بیان شده و اشاره گردیده که قلمروهاى سه گانه موضوع، روش و غایت در علوم سیاسى غربى نمى‏توانند سازگار با خواسته‏هاى نظام دانایى ما باشند. سرانجام در حوزه بازسازى علم سیاست، ضمن طرح مسأله، پیشنهاداتى در جهت بهبود وضع موجود ارائه شده است.

متن

مقدمه‏
در مقاله حاضر ابتدا در یک بررسى توصیفى نشان داده‏ایم که برداشت‏هاى متعدد از سیاست و علم سیاست چگونه صورت گرفته است. هرچند در این متن اختلاف میان تفکر انسان قدیم با تفکر انسان معاصر به‏صورت یک پیش‏فرض تلقى شده، امّا انگاره متن به این موضوع توجه دارد که علم سیاست مبتنى بر نگرش غیرمادى دور از دسترس نیست. در مطالعه صورت گرفته برداشت‏هاى متعدد از علم سیاست گاهى موارد از منظر نگرش به موضوع، روش و غایت و در برخى موارد از نگاه به پیامدها، نتایج و کاربرد و در بعضى موارد از نگرش به تعریف، قلمرو مبانى و مبادى علم دانسته شده است. سپس این اختلاف برداشت‏ها در دسته‏بندى منسجمى در سه گروه کلاسیک، مدرن و پست‏مدرن قرار گرفته‏اند. در ادامه با بررسى اجمالى وضعیت علم سیاست در ایران، ضمن پرداختن به ویژگى‏هاى علم سیاست در ایران به معایب آن، از قبیل غیرمولد بودن، غیر بومى بودن و ناکارآمدى، اشاره شده است. سرانجام در رویکردى آسیب‏شناسانه نیاز به بازشناسى، بازنگرى و بازسازى علم سیاست در سه حوزه روش‏شناسى، هدف‏مندى و موضوع‏شناسى مورد تأکید قرار گرفته است.
مهم‏ترین دغدغه محقق علم سیاست در حوزه علوم اسلامى، بررسى هویت علم سیاست و راه‏هاى کاربردى کردن آن در ایران امروز است. به‏نظر مى‏رسد دست‏یابى به چنین دغدغه‏اى نیازمند بررسى مفهوم سیاست، علم سیاست و برداشت‏هاى متعدد از آن، بررسى وضعیت علم سیاست در ایران و نیاز به علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى است.
تفکر انسان قدیم و انسان معاصر
به لحاظ برداشت‏هاى متعدد و ذهنیت‏هاى متفاوت انسان قدیم و معاصر از سیاست و علم سیاست، ابتدا به ویژگى‏هاى انسان قدیم و جدید مى‏پردازیم.
اولین تفاوت در وضعیت علم است، یعنى انسان امروز علمش بسیار زیاد شده و متقابلاً جهلش نیز زیاد شده است و ثمره این مطلب در شکاکیت او ظاهر گردیده است. به عبارتى، هرچه مدرن‏تر مى‏شود شکاکیت و تردید او بیشتر مى‏شود و مى‏فهمد که چیزى نمى‏فهد. این شکاکیت به حوزه سیاست و علم سیاست نیز تسرى یافت، در حالى که انسان قدیم به‏ندرت شکاک بود و معتقد بود حقیقت ثابتى وجود دارد و مى‏شود آن‏را شناخت.
دومین تفاوت در نگرش به جهان هستى است، یعنى انسان امروز مى‏خواهد جهان را تغییر بدهد و امور را بر وفق مراد خود کند، در حالى که انسان قدیم معتقد بود باید تغییر جان بدهى و مراد را بر وفق امور کنى. به عبارتى، به اعتقاد انسان قدیم، اگر درون درست شود مى‏توان بیرون را درست کرد، ولى انسان مدرن مى‏گوید تغییر جان نمى‏دهم بلکه جهان را تغییر مى‏دهم.
سومین تفاوت در قدرت است. انسان امروز در حالى‏که قدرتش بیشتر شده، عجزش نیز بیشتر شده و لذت کمتر مى‏برد. بسیارى از افسردگى‏ها و رنج‏هاى انسان امروز به این دلیل است که دیگر کام‏روا نیست و از زندگى لذت نمى‏برد؛ در مقابل، انسان قدیم قدرتش کم بود، عجزش هم کم بود ولى از زندگى لذت مى‏برد. انسان مدرن حوزه سیاست و علم سیاست را فقط در رابطه با قدرت مى‏بیند و از امور معنوى غافل شده است.
چهارمین تفاوت مربوط به حوزه اخلاق و سیاست است. انسان معاصر دچار هرج و مرج اخلاقى شده و هدف زندگى‏اش را از دست داده است؛ وقتى هدف زندگى از بین برود دیگر بد و خوب معنا ندارد. و نظام اخلاقى وجود ندارد. و با رفتن اخلاق، قدرت معیار خوب و بد مى‏شود. انسان معاصر با جدایى سیاست از اخلاق، هدف سیاسى‏اش صرفاً مادى شده است؛ در حالى که انسان قدیم معناى زندگى‏اش را مرتبط با هدف خلقتش ساخت. وقتى انسان هدف در زندگى داشته باشد داراى نظام اخلاقى نیز خواهد بود.
پنجمین تفاوت در آگاهى از وضعیت خود است. انسان مدرن هویت خود را در «فردیت خود» مى‏بیند، یعنى در امور نظرى عقل خود بنیاد را ملاک مى‏داند و در امور عملى وجدان فردى خود را ملاک مى‏گیرد؛ فقط براساس تشخیص خود به زندگى مى‏پردازد. تأثیر این نگرش در سیاست و علم سیاست در تقدم فرد بر دولت و آزادى‏هاى سیاسى تجلى یافته است. در حالى که انسان قدیم هویت خود را در عضویت جمع مى‏دید، یعنى انسان قدیم یکى از ویژگى‏هایش این بود که هویت خود را در عضویت جماعت معرفى مى‏کرد.2
در نتیجه‏گیرى مى‏توان گفت در تفکر انسان قدیم سیاست عین جامعه و دولت بود؛ فرد جزئى از دولت بود و همه چیز در اختیار دولت قرار داشت، در حالى که در اندیشه جدید سیاست‏بخشى از جامعه است و انسان بخشى از آزادى خود را به دولت مى‏دهد که با گذشتن آزادانه از بخشى از حقوق خود، دولت را به وجود آورد، چون هر انسانى در تعارض با انسان دیگر است، لذا دولت را به‏وجود مى‏آورند تا به تعارضات نظم دهند. در اندیشه جدید اخلاق از سیاست جدا مى‏شود اما در اندیشه کلاسیک پایه سیاست قرار مى‏گیرد.
روش تفکر انسان در دوره جدید از دو جهت دگرگون شده است: یکى، در روش اخلاقى است، زیرا انسان در گذشته روش اخلاقى داشت، اما انسان جدید روشى علمى و تجربى دارد، حالت تکنیک پیدا مى‏کند و قاعده‏اى تکنیکى (قدرت) در خدمت هدف شخصى یعنى نظم قرار مى‏گیرد و این قاعده تکنیکى راه را به علم سیاست جدید باز مى‏کند هرچند پست مدرن‏ها معتقدند مدرنیته نه تنها انسان را آزاد نکرد بلکه او را بنده تکنیک خود کرد و او را تک ساحتى و بنده ماشین نمود؛ از این‏رو اساس عقل‏گرایى که تکنیک از آن زاییده شده باید از بین برود تا انسان آزاد شود.
دوم، از نظر محتوا است. در دوره کلاسیک سیاست شمول داشت و تمام زندگى انسان‏ها را دربر مى‏گرفت، ولى در اندیشه جدید سیاست جزئى از زندگى مادى مى‏شود و چون اخلاق از سیاست جدا شده، سیاست به لحاظ محتوایى براساس منفعت و فایده‏گرایى در نظر گرفته مى‏شود.
برداشت‏ها از علم سیاست
در گرایش کلاسیک، علم سیاست به اعتبار غایت، موضوع، روش‏شناسى، علت غایى، ماهیت، بینش ارزشى و هنجارى و تعریف علم، طبقه بندى مى‏شود. ویژگى‏هاى گرایشى کلاسیک در مورد علم سیاست را مى‏توان چنین برشمرد:
1 - چون علوم تجربى و انسانى از فلسفه سیاسى جدا نشده بودند با یک نگرش کلى به پدیده سیاست مى‏پرداختند؛
2 - فرجام‏خواهى و تأکید بر هدفى چون خیر و سعادت در حوزه علم سیاست و سیاست؛
3 - برداشتى آرمان‏خواهانه و ایده‏آلیستى از حوزه علم سیاست و سیاست؛
4 - از طریق علم سیاست به دنبال حقیقت‏یابى بودند؛
5 - حوزه اخلاق از سیاست جدا نبود و اخلاق را پایه سیاست مى‏دانستند؛
6 - فرد جزئى از دولت و همه چیز در حیطه و هژمونى دولت بود؛
7 - علم سیاست و سیاست شمول داشت و شامل تمام زندگى انسان‏ها مى‏شد و مترادف با حکمت بود؛
8 - روش‏شناسى قیاسى و کل‏نگر داشتند.
در گرایش مدرن، علم سیاست به اعتبار غایت، جنبه کاربردى، موضوع، روش شناختى، علت فاعلى، ارزش و هنجارها، تعریف علم، پیامدها، عرصه و قلمرو آن و دیدگاه فمینیستى طبقه بندى مى‏شود. گرایش مدرن در مورد علم سیاست داراى ویژگى‏هاى زیر است:
1 - منفعت‏خواهى و فایده‏گرایى؛
2 - واقع‏گرایى و استقراگرایى؛
3 - از طریق علم سیاست به دنبال حقیقت‏سازى؛
4 - جدایى دو حوزه اخلاق و سیاست از هم که در نتیجه سیاست جزئى از زندگى مادى مى‏شود؛
5 - فرد دولت را به وجود مى‏آورد؛
6 - علم سیاست در امور جزئى و تجربى قابل طرح است؛
7 - غایت علم سیاست، نظم، رفاه و کاربردى بودن آن است؛
8 - روش‏شناسى تجربى و مشاهده‏گرى اساسى و نیز روش‏هاى تفسیرى و تأویل‏گرایى به‏تدریج مطرح شده است.
گرایش پست مدرنیستى به علم سیاست نیز داراى ویژگى‏هاى ذیل است:
1 - عدم دست یابى به تصویرى از جهان براساس معیارهاى معتبر؛
2 - روش‏شناسى شالوده‏شکنى و ساختارشکنى در روش‏هاست؛
3 - معرفت‏شناسى علم سیاست دوره مدرن به‏طور کلى دگرگون شده است؛
4 - نه تنها علم سیاست تغییر کرده بلکه جهان مورد مطالعه آن نیز تغییر کرده است؛
5 - ماهیت و طرز عمل سیاست و علم سیاست در گفتمان ساخته مى‏شود؛
6 - دانش سیاسى انسان تابع قدرت سیاسى است؛
7 - روش‏شناسى گفتمانى و نسبى‏گراست.
پیشینه علم سیاست در ایران‏
علم سیاست در ایران از بدو تأسیس تا به امروز سه دوره را پشت سر گذاشته است:
1 - از تأسیس مدرسه علوم سیاسى تا دانشگاه تهران؛
2 - از تأسیس دانشگاه تهران تا پایان دهه 1350؛
3 - از پیروزى انقلاب اسلامى تاکنون.
1. آغاز ورود علم سیاست به ایران به سال 1277 شمسى و به تأسیس مدرسه علوم سیاسى بازمى‏گردد. هدف این مدرسه کاربردى بود و بنیان‏گذاران آن در پى پرورش نیروى انسانى به‏منظور اشتغال در دستگاه وزارت امور خارجه بودند. به همین دلیل تا سال 1305 مدرسه، جزئى از وزارت خارجه بود و محتواى دروس آن را اغلب سیاست خارجى، آموزش دیپلماسى و حقوق بین‏الملل تشکیل مى‏داد و از آموزش مسائل مربوط به حکومت و سیاست ایران خبرى نبود. با کودتاى سوم اسفند 1299 و بر سر کار آمدن رضاخان فعالیت مدرسه متوقف شد و بعد از مدتى در سال 1305 مدرسه علوم سیاسى از وزارت خارجه جدا و با مدرسه عالى حقوق ادغام گردید و در سال 1313 با تأسیس دانشگاه تهران همراه با مدرسه عالى تجارت، جاى خود را به دانشکده حقوق و علوم سیاسى داد، که به قول عنایت، با این وصف در راه رشد علوم سیاسى چه در دانشگاه و چه در میان روشنفکران چندان مؤثر نبود.3 و از طرفى، سلطه نظام آموزش فرانسوى موجب غلبه رویکرد حقوقى در مطالعه پدیده‏هاى سیاسى شده بود. سیاست‏پژوهان ایرانى بجاى تحلیل مسائل سیاسى روز، به حوزه ترجمه آثار خارجى روى آوردند. با بازگشت تعداد بیشترى از دانش‏آموختگان علم سیاست از غرب بى‏علاقگى به شناخت فرهنگ خودى ویژگى عمده علم سیاست گردید.
ویژگى‏هاى علم سیاست در دوره اول: گرایش‏هاى محافظه‏کارانه، پرهیز از تحلیل مسائل سیاسى، غلبه رویکرد حقوقى در مطالعات سیاسى، گرایش به سمت ترجمه آثار خارجى و گریز از پرداختن به مسائل سیاسى ایران و فرهنگ خودى، از مشخصات بارز دوره اول محسوب مى‏شود.
2. از تأسیس دانشگاه تهران تا پایان دهه 1350: در دهه 1350 سه رویداد مهم توانست موجب بهبود نسبى وضعیت علم سیاست گردد:
نخست، علوم سیاسى در دانشگاه تهران از سلطه حقوق رهایى یافت و به سمت استقلال علمى گرایش یافت؛
دوم، خارج شدن رشته علم سیاست از انحصار دانشگاه تهران و تأسیس این رشته در دانشگاه ملى ایران (دانشگاه شهید بهشتى فعلى) که موجب نوعى رقابت حرفه‏اى شد و همین امر به استحکام علوم سیاسى کمک کرد؛
سوم، روش‏هاى جامعه‏شناختى به جاى رویکرد حقوقى در مطالعات ایران تقویت شد و برنامه‏هاى آموزشى رشته علوم سیاسى تغییر کرد و برخى دروس جدید تصویب شد و چند مؤسسه و نشریه جدید در صحنه سیاست حضور یافتند.
ویژگى‏هاى علم سیاست در دوره دوم: رویکرد جامعه شناختى به جاى رویکرد حقوقى در علم سیاست، گسترش رشته علم سیاست در چند دانشگاه و مؤسسه علمى و پیشرفت در شاخه آموزشى و تأسیس دوره‏هاى فوق‏لیسانس و دکتراى علوم سیاسى از مشخصات بارز این دوره محسوب مى‏شود.
3. پیروزى انقلاب اسلامى تاکنون: در پى پیروزى انقلاب اسلامى، اختیارات حوزه دانشکده علوم سیاسى بیشتر شد و به دلیل شرایط آغازین انقلاب اسلامى، وجود گروه‏ها و جناح‏هاى سیاسى و تجمع دسته‏ها و احزاب سیاسى مخالف و معارض نظام سیاسى در دانشگاه‏ها فضاى التهاب‏آمیز و آشفته‏اى را ایجاد کرد و همین امر باعث گردید رهبر انقلاب اسلامى براى برخورد با نیروهاى مخالف و معارض و اصلاح نظام آموزشى دانشگاه‏ها در اردیبهشت 1359 دانشگاه‏ها را تعطیل و برنامه اسلامى کردن دانشگاه‏ها با عنوان «انقلاب فرهنگى» آغاز گردد.4
یکى از اهداف اصلاحات نظام آموزشى اسلامى کردن علوم انسانى به‏عنوان مهم‏ترین محور دگرگونى دانشگاه‏ها بود.5 ستاد انقلاب فرهنگى بر مبناى چنین نگرشى کار خود را آغاز کرد و على‏رغم آن‏که برنامه مصوب ستاد انقلاب فرهنگى با برنامه قبلى تفاوت‏هاى آشکارى داشت، در محتواى علم سیاست و چارچوب آن نسبت به پیش از انقلاب تغییر جدى حاصل نشد هرچند براى بومى‏گرایى در علم سیاست گرایش‏هایى به سمت روش جامعه‏شناسى ماکس وبر به وجود آمد، اما ثمرات عملى چندانى به بار نیاورد و صرفاً شاهد گسترش کمّى رشته علوم سیاسى در چند دانشگاه و مؤسسه بودیم.
ویژگى‏هاى علم سیاست در دوره سوم:
1 - ایجاد تغییرات کمّى در رشته علوم سیاسى؛
2 - سلطه گرایش‏هاى پوزیتیویستى در رشته علوم سیاسى؛
3 - پرهیز از تحلیل مسائل ایران و حوزه قدرت سیاسى؛
4 - بومى نشدن علم سیاست در ایران؛
5 - غیرکاربردى بودن علم سیاست در ایران؛
6 - غیرمولد بودن علم سیاست در ایران؛
7 - سرمایه‏گذارى نکردن واقعى در حوزه علم سیاست از ناحیه بخش خصوصى و دولت.
در این سه دوره، با وجود دگرگونى و تغییرات زیاد در علم سیاست از بدو تأسیس تاکنون، متأسفانه این دگرگونى‏ها و تغییرات اساسى نبوده‏اند و همچنان مشکلات جامعه ایران در حوزه سیاست باقى مانده است.
یکى از محققان علوم سیاسى در این‏باره مى‏نویسد:
علم سیاست در ایران دچار بحران است و دلیلش این است که اولاً، علم سیاست و مطالعه سیاست از هم متمایز نشده است. بحث‏هاى معرفت‏شناسانه‏اى در ارتباط با امکان و مطلوبیت علم شدن سیاست وجود دارد، امّا این بحث‏ها در ایران صورت نگرفته است. به‏عبارتى، یک دیالوگ زنده‏اى در این ارتباط برقرار نبوده و طبیعتاً کسانى که در جاهاى متفاوت درس خوانده‏اند، آنچه را خوانده‏اند به همراه خودشان آورده‏اند و اسم آن را علوم سیاسى گذاشته‏اند و بعضى‏ها هم سیاست نام نهاده‏اند. آنان تمایزى بین مطالعه سیاست و علم سیاست قائل نشده‏اند، به‏خاطر این‏که پیشینه بحث‏هاى معرفت‏شناسى را نداشته‏اند و طبیعتاً فقط به‏خاطر این‏که در جاى خاصى درس خوانده‏اند، همان را آورده‏اند و عیناً این‏جا وارد کرده‏اند.6
حسین بشیریه نیز مى‏گوید:
علم سیاست در ایران، علم سیاستى نیست که با پیکره جامعه و نظام سیاسى ایران ارتباط داشته باشد. شاید بتوان گفت در این شرایط «علم سیاست» اصلاً ممکن نیست و فضا پیدا نمى‏کند. به‏نظر من تحولات عمده‏اى رخ نداده است. ویژگى‏هاى علم سیاست در ایران این است که اولاً، اقتباسى است، متون اصلى، ترجمه شده است و در آنها بیشتر به تجربه کشورهاى غربى اشاره مى‏شود و راجع به کشور ایران پیوند هنوز ایجاد نشده است و دوم این‏که این علم سیاست در مجموع همان علم سیاست پوزیتیویستى است.7
در مجموع در رویکردى آسیب‏شناسانه به حوزه علم سیاست مى‏توان پیشنهادات ذیل را ارائه کرد:
1 - نیاز به علم سیاست در حوزه علوم اسلامى و روش‏شناسى غیرپوزیتیویستى احتمالاً مى‏تواند پاسخ‏گوى مشکلات جامعه ایران باشد.
2 - رهایى از هژمونى روش‏هاى پوزیتیویستى؛
نیاز به علم سیاست در حوزه علوم اسلامى‏
در این نوشتار از مبانى استاد مطهرى و شهید صدر در حوزه علم اسلامى و بحث منطقةالفراغ استفاده شده است که با استفاده از نظریات آنان مى‏توان علم سیاست با بینش اسلامى را تبیین کرد؛ برخلاف کسانى که معتقدند در بینش اسلامى تاکنون ما علم سیاست نداشته‏ایم و هرچه بوده فلسفه سیاسى است و نیز کسانى که معتقدند علم سیاست متعلق به فرهنگ غرب است و براساس نگرش و بینش آنها تنظیم شده است.
استاد مطهرى مبناى خود را در این‏گونه مسائل، نافع و مفید بودن و نیاز جامعه اسلامى مى‏داند:
اساساً این تقسیم درستى نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینى و غیردینى، تا این توهم براى بعضى پیش بیاید که علومى که اصطلاحاً علوم غیردینى مى‏شود از اسلام بیگانه‏اند، جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا مى‏کند که هر علم مفید و نافعى را که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است علم دینى بخوانیم.8
وقتى علم سیاست نشان مى‏دهد کدام نظریه از میان هزاران نظریه با جامعه ایران مطابقت دارد یا مى‏تواند در ساحت ایران به اجرا در آید و نیز متخصص علم سیاست کارآمدى نظام سیاسى ایران را مورد بررسى قرار مى‏دهد، آیا این نیاز لازم و ضرورى جامعه اسلامى نیست؟ از نظر استاد مطهرى اگر نیاز به این علم در داشتن تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمانان تحصیل آن علم از باب «مقدمه تهیّئى» واجب و لازم است.
همه علومى که براى جامعه اسلامى لازم و ضرورى است جزء «علوم مفروضه اسلامى» قرار مى‏گیرد و جامعه اسلامى همواره این علوم را «فرایض» تلقى کرده است على هذا علوم اسلامى برحسب تعریف سوم شامل بسیارى از علوم ... که مورد احتیاج جامعه اسلامى است نیز مى‏شود.9
از طرف دیگر، با توجه به مبانى سید محمدباقر صدر در حوزه سیاست، مى‏توان علم سیاست را در منطقةالفراغ قرار داد. بنابراین دومین دلیل بر ضرورت توجه به علم سیاست در حوزه علوم اسلامى، استفاده از بحث منطقةالفراغ شهید صدر است، زیرا از نظر ایشان، فقه و متون دینى تمام جزئیات را، براى زندگى بشر مطرح نکرده و برخى از امور سیاسى و اجتماعى را به عقل بشر واگذارده است؛ یعنى بعد از مراجعه به ادله درون دینى و روایى و وحیانى، اگر به حکمى الزامى برخورد نکنیم مى‏توانیم از خرد جمعى و سیره عقلا استفاده کنیم؛ مضافاً بر این‏که خرد جمعى و سیره عقلا از پشتوانه عقلانیت دینى برخوردار است.
از نظر شهید صدر در حوزه غیر ثابت‏ها و نصوص معتبر مى‏توان گفت:
1 - اسلام در نظام قانون‏گذارى خود منطقه‏اى را خالى از حکم الزامى قرار داده است؛
2 - این خالى بودن از روى اهمال و بى‏توجهى شارع نیست، بلکه با عنایت و از سر حکمت انجام داده است؛
3 - اسلام منطقه خالى از حکم را در اختیار حاکم و مردم قرار داده است تا براساس مصالح و مقتضیات زمان و براساس اهداف و مقاصد شریعت پر کنند.10
بومى سازى علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى‏
پس از بیان مبانى استاد مطهرى و شهید صدر در خصوص وجود علم سیاست در جهان اسلام، حال با این پرسش روبه رو مى‏شویم که علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى چگونه بومى مى‏شود؟
ابتدا به تبیین مفهوم بومى شدن مى‏پردازیم. بومى شدن علم سیاست به معناى تناسب داشتن با نیازها و قابلیت‏هاى یک جامعه است؛ از جمله:
1 - تناسب با نظام دانایى مسلمانان؛
2 - تناسب با موضوعات و متعلق علم؛
3 - تناسب با حوزه روش‏شناختى.
1. تناسب با نظام دانایى مسلمانان‏
نظام دانایى به معناى کلیه روابطى است که براساس معرفت‏شناسى در دوره خاصى شکل گرفته و وحدت‏بخش مفاهیم آن دوره خاص است. این نظام دانایى متکى بر نص و نص‏محور است. به اعتقاد ما این نظام دانایى در عصر جمهورى اسلامى شکل اولیه و قالب اصلى خود را گرفته و کارویژه‏هاى خاصى از خود نشان داده است. البته بررسى آن از نظر منبع و منشأ و دیرینه‏شناسى خارج از حوصله این نوشتار مى‏باشد. به‏طور خلاصه نظام دانایى مبتنى بر نصى است که به دنبال مقاصد عملى و داراى کارویژه‏هاى ذیل است:
1 - مجموعه‏اى منسجم از مفاهیم را سازمان‏دهى مى‏کند، مانند مفاهیم علم سیاست، قدرت سیاسى، شهروند، مشارکت سیاسى، آزادى فرد مسلمان و عدالت اجتماعى و سیاسى؛
2 - مجموعه‏اى از مفاهیم جدید را تولید خواهد کرد و مفاهیم قبلى را مورد چالش قرار مى‏دهد (علت چالش ممکن است وجود بحران درون نظام دانایى یا فشار یک نظام دانایى قوى‏تر باشد)؛
3 - حساس به مفاهیمى که وارد آن نظام دانایى مى‏شوند، مانند مفهوم مشروطه که وقتى وارد نظام دانایى ما شد از مفهوم اصلى خود که وضع قوانین موضوعه به‏دست مردم بود فاصله گرفت و با موضوع شریعت درآمیخت. در برابر مفهوم علم سیاست نیز همین حساسیت وجود خواهد داشت؛
4 - بعضى از مفاهیم آن چنان با مفاهیم دیگر آمیخته مى‏شوند که انسان‏ها مرز آن را به سختى احساس مى‏کنند، البته این نکته مهم است که نظام دانایى مى‏تواند با مفاهیم رقیب هم اشتراک و هم تضاد ایجاد کند. به‏نظر مى‏رسد نظام دانایى با مفهوم علم سیاست نقاط اشتراک ایجاد کرده است.
5 - امکان بازسازى تفسیرها از مفاهیمى که وارد نظام دانایى مى‏شوند. کمک به جمع‏آورى ادله که مؤید تفسیر موردنظر نظام دانایى است، مانند کمک به جمع‏آورى ادله که مؤید تفسیر علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى است، هرچند که در این جمع‏آورى ادله رقیب وجود دارد؛
6 - خود ادله را فرآورى مى‏کند یعنى بخشى از امکاناتش را فعال مى‏کند و قسمتى از روایت را درون خودش انسجام مى‏دهد و آن‏را تقویت مى‏کند و در مسیر فعال کردن فرآورى مى‏شود؛
7 - چشم‏انداز درست مى‏کند و تأیید ذهنى و اطمینان به انسان مى‏دهد، چون نظام دانایى سعى مى‏کند مفاهیم خود را مستند به نص کند. به‏گونه‏اى عمل مى‏کند که نصوص متعارض را به حاشیه مى‏راند و مفهوم علم سیاست را از یک صافى مى‏گذراند، آنچه مغایر نظام دانایى است کنار مى‏گذارد و به‏گونه‏اى عمل مى‏کند که مصرف زندگى سیاسى را داشته باشد و براى افراد مسلمان به لحاظ استناد به نص آرامش و اطمینان به‏وجود آورد.11
با توجه به ویژگى‏هاى فوق، نظام دانایى ارتباطى مستقیم با دانش سیاسى ما برقرار مى‏کند و از این لحاظ علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى تناسب با نظام دانایى ما پیدا مى‏کند و یک گام به بومى شدن نزدیک‏تر مى‏شود.
2. تناسب با موضوعات و متعلق علم‏
در تناسب با موضوعات، علم سیاست به مسائل زیست سیاسى، تاریخ سیاسى معاصر و ژئوپلتیک محیطى خود مى‏پردازد و سازمان‏ها و نهادهاى مرتبط با علم سیاست اولاً، به موضوعات سیاسى پیرامونى خود در حوزه جامعه اسلامى توجه خاصى مى‏کند؛
ثانیاً، در پرداختن به موضوعات سیاسى مختلف درونى و بیرونى اولویت‏ها را براساس مسایل و نیازها و احتیاجات سیاسى رعایت مى‏نماید. البته این محور در اکثر رویکردها پذیرش شده است، چه رویکردهاى پوزیتیویستى و چه رویکردهاى غیرپوزیتیویستى به اهمیت تناسب با موضوعات علم سیاست اقرار کرده‏اند.
رهیافت‏هاى سه‏گانه از رابطه علوم تجربى و علوم انسانى‏
قبل از پرداختن به بحث روش‏شناسى در حوزه علم سیاست، لازم است به یک تقسیم‏بندى کلى در مورد رابطه دو حوزه علوم تجربى و علوم انسانى بپردازیم. به‏طور کلى سه صورت بین علوم انسانى و علوم تجربى تصور مى‏شود:
1 - نظریه‏اى که رابطه بین علوم تجربى و علوم انسانى را یکى مى‏داند و قائل به وحدت علوم است، بنابراین روش‏شناسى هر دو یکى است. این نگرش متعلق به پوزیتیویست‏هاست؛
2 - نظریه‏اى که رابطه بین علوم تجربى و علوم انسانى را به‏طور کلى متفاوت مى‏داند و قائل به تفکیک علوم است. بنابراین روش‏شناسى این دو با هم فرق مى‏کنند. این نگرش مربوط به گروه تفسیرى‏هاست؛
3 - نظریه‏اى که بین علوم تجربى و علوم انسانى رابطه برقرار مى‏کند و معتقد است بین این دو علوم اتحاد و اختلاف هست و در آن واحد قابل درک است. بنابراین از یک روش‏شناسى مشترک تجربى و تفسیرى مى‏توان استفاده کرد. این نگرش مربوط به گروه تفسیرى - تفهمى‏هاست که باز هم شاخه‏اى از تفسیرى‏ها هستند. در مقاله حاضر گرایش به نظریه سوم معطوف مى‏باشد، البته با این قید اضافه که روش‏هاى تجربى در حوزه علوم انسانى وجود دارند منتهى هژمونى و سلطه نهایى با روش تفسیرى و معناکاوى است. ما وجود روش تجربى و تفسیرى را به علم سیاست نیز تسرى داده‏ایم که بعد از تعریف روش و روش‏شناسى وارد حوزه روش‏شناسى علم سیاست خواهیم شد.
روش به مفهوم در پیش گرفتن راهى براى رسیدن به هدف و مقصودى با نظم و توالى خاص است.12 در یک دسته‏بندى کلاسیک واژه روش را به هفت معنا به کار برده‏اند: 1 - روش به معناى معرفت(متد)؛ 2 - روش به معناى نوع استدلال(متد)؛ 3 - روش به معناى فن گردآورى اطلاعات(تکنیک)؛ 4 - روش به معناى تحلیل داده‏ها(روش جست و جو)؛ 5 - روش به معناى سطح تحلیل(روش جست و جو)؛ 6 - روش به معناى نوع نگاه به موضوع (روش جست و جو) 7 - روش به معناى روش‏شناسى(متدلوژى).13
متدلوژى یا روش‏شناسى وظیفه شاخه‏اى از فلسفه علم است که به بررسى و تحلیل نقادانه شیوه‏هاى خاص تطبیق ساختار عام نظریه در قلمروهاى مختلف دانش بشرى مى‏پردازد. در واقع روش‏شناسى منطق، ابزارها و شیوه‏هایى را براى رسیدن به حقیقت معرفى مى‏کند. در بحث روش‏شناسى در علم سیاست ذکر این نکته مهم و مفید است که «هیچ روش‏شناختى از فلسفه‏اى زیرین که زاینده آن است بى‏نیاز نیست و اساساً هر روش از قوانین نظرى که توصیف‏هایى علمى و یا فلسفى هستند مایه مى‏گیرد».14
به هر حال روش‏شناسى «علمى است دستورى، زیرا براى فکر، قواعدى مقرر مى‏دارد و تعیین مى‏کند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جست و جو کند».15 در هر حوزه‏اى وقتى با یک روش که مدعى علمى بودن است روبه رو مى‏شویم، ابتدا باید از قواعد و عناصر پدیدآورنده آن تفحص کنیم و از دو راه به نقد و تحلیل آن بپردازیم:
1 - از لحاظ ماهیت و محتواى علمى و منطقى قوانین و ارزیابى درستى یا نادرستى آنها؛
2 - از لحاظ ارزش عملى، کارآیى، توانایى و راه‏گشایى آنها.16
3. تناسب در حوزه روش‏شناختى‏
همان طور که گذشت، علم سیاست در حوزه علوم اسلامى مى‏تواند در حوزه روش‏شناسى نیز تناسب با نظام دانایى خود و نیز از نوعى عقلانیت بین‏الاذهانى برخوردار باشد. محور چهارم از ویژگى‏هاى نظام دانایى مسلمانان این بود که بعضى از مفاهیم آن‏چنان با مفاهیم دیگر آمیخته مى‏شوند که انسان‏ها مرز آن‏را به سختى احساس مى‏کنند، به تعبیر دیگر نظام دانایى مى‏تواند با مفاهیم رقیب هم اشتراک و هم تضاد ایجاد کند؛ به‏نظر مى‏رسد در حوزه روش‏شناسى مى‏تواند اشتراک ایجاد کند، البته وجه اشتراک از باب سنخیت و تناسب روش خواهد بود.
با ذکر این مقدمه به‏نظر مى‏رسد روش‏هاى پوزیتیویستى‏17 (مانند روش‏هاى آمارى، کارکردگرایى، ساختارى، انتخاب عقلانى، پوزیتیویسم منطقى و ...) نمى‏توانند متناسب با نظام دانایى وجه اشتراک در این محدوده ایجاد کنند، به دلیل این‏که بر جدایى حوزه سیاست و معنویت، خارج کردن گزاره‏هاى معنادار و متافیزیک از حوزه سیاست، نگرش ماتریالیستى به انسان در حوزه انسان‏شناسى و حوزه معرفت‏شناسى و ابتناى شناخت بر حس و مشاهده‏گرىِ محض بنا شده‏اند. اما این نظام دانایى با آن دسته از روش‏هاى غیرپوزیتیویستى مانند (هرمنوتیک، پدیدارشناسى، تفهمى گفتمان و ...) احتمالاً بتواند نقاط مشترکى ایجاد نماید؛ براى مثال در یکى از مباحث روش‏هاى تفسیرى سخن بر این است که در جهان علوم و امور انسانى از جنبه‏اى با علوم تجربى وحدت داشته و از جنبه دیگر تفاوت و اختلاف دارد. و این اتحاد و اختلاف در آن واحد قابل درک است، یعنى گوشه‏اى از جهان علوم تجربى را علوم انسانى به خود اختصاص داده است. مسائل این جهان در عین این‏که با روش‏هاى علوم تجربى قابل ادراک است خصوصیات خاص خود را هم دارد که درک آنها نیاز به روش‏هایى علاوه بر روش‏هاى علوم تجربى دارد.18
رهیافت تفسیرى نگاهش به علوم انسانى، که علم سیاست زیرمجموعه آن است، معناکاوى است و ما باید این معنا را استخراج کنیم، اما نه الزاماً از راه نفى علوم تجربى و ملازم با یک سرى روش‏هاى عجیب، بلکه با استفاده از یک سرى روش‏هاى مشخص براى استخراج معنا از جهان انسانى که با روش‏هاى علوم تجربى نیز قابل جمع هستند؛ در عین حال که روش‏هاى علوم تجربى را تعمیم نمى‏دهیم، روش‏هاى خاصى را هم براى استفاده در علوم سیاسى لازم مى‏دانیم. پس رهیافت تفسیرى از لحاظ استراتژیک به تحصلى‏ها و پوزیتیویست‏ها حمله مى‏کند.
رهیافت تفسیرى در این‏جا، که در مورد موضوع و رفتارها اختلاف مطرح مى‏شود، تشکیک مى‏کند که علم چیست و پاسخ‏اش هم به این تشکیک، پاسخى نئوکانتى است؛ در واقع از دنیاى نومن‏ها چیزهایى را به فنومن‏ها تبدیل مى‏کنیم. هرچند که پدیده‏هاى سیاسى و رفتارهاى سیاسى انسان‏ها متعدد و مختلف‏اند، لیکن وظیفه پژوهشگر این است که این تکثرها را تقلیل بدهد. حال این سؤال مطرح مى‏شود که این تقلیل در برداشت و شناخت است یا در خود واقعیت‏ها و آیا آن را مى‏توان قانونمند کردن تکثرهاى خارجى دانست.
با توجه به این‏که واقعیت‏هاى عینى و رفتار انسانى آن‏قدر متکثرند که در آن جا با مشکل روبه رو مى‏شویم، پس ناچاریم آنها را خلاصه کنیم تا بتوان آن‏را درک کرد. در واقع در برخورد با واقعیت عینى هم مى‏شود تعمیم داد و هم مى‏شود تفرید قائل شد؛ یعنى بخشى از تفاوت بین تفرید و تعمیم ناشى از این است که ما چگونه به واقعیت عینى بنگریم؛ براى مثال در یک حزب سیاسى مى‏توان از یک طریق آن را تعمیم داد و هم تفرید و تقلیل داد؛ در برخورد با حزب سیاسى در یک رهیافت، کارى به جزئیات ندارند بلکه قانونمندى‏هاى این حزب را مطرح مى‏کنند و در رهیافت دیگر صرفاً به جزئیات کار دارند. نکته مهم این است که رهیافت تفسیرى اختلاف مطرح میان پوزیتیویست‏ها و نئوپوزیتیویست‏ها را در واقع به اختلاف در دیدگاه مى‏کشاند نه به خود موضوع.19
البته برخى به روش تفسیرى و معناکاوى اشکالاتى مهم گرفته‏اند و معتقدند درون‏کاوى تنها کلید کشف زوایاى وجود انسان نیست. تازه آفات شناخت آفات درون‏بینى هم هستند. (بلاهت، هیجان، تقلید، شهوت، خشم و تعصب) که همه اینها از آفات شناخت از خود و شناخت از دیگران است، یعنى بحث حجاب عقل مطرح است. در ثانى، تکیه بر علم تفسیرى و معناکاوى نه مولد علم است و نه مولد فلسفه؛ روش درون‏کاوى نمى‏تواند حتى ماهیت علم و ماهیت خودآگاهى را نشان دهد، حتى علم تفسیرى لزوماً آگاهانه نیست، علم تفسیرى با جهل و غفلت هم سازگار است.20
عده‏اى دیگر نیز گفته‏اند چگونه مى‏شود بین روش پوزیتیویستى و روش تفسیرى جمع کرد، در حالى که در علوم تجربى، تجربه و مشاهده باید امرى همگانى و شرکت‏پذیر باشد، زیرا دریافت شخصى فرق مى‏کند با همگانى، در حالى که در روش تفسیرى دریافت شخصى است نه همگانى، و این چگونه قابل جمع شدن است.
در پاسخ مى‏توان گفت موضوع در علوم سیاسى دو لایه دارد: ظاهر و باطن. یک موقع دغدغه این است که از نظر تفسیر به علم سیاست نگاه کنیم که نگاه درونى مى‏شود و گاهى خود علم سیاست و تفسیر براى ما موضوع است که در این صورت از بیرون نگاه مى‏کنیم.
علوم سیاسى به‏رغم دارا بودن جنبه‏هاى آزمون‏پذیر، از مبانى معرفتى و دینى سخت تأثیر مى‏پذیرد. جهت‏دارى علوم نه تنها با جنبه‏هاى تجربى و آزمون‏پذیرى علم منافات ندارد بلکه دقیقاً در همان راستاست؛ تجربى بودن علم برخلاف تفسیر پوزیتیویستى هرگز به این معنا نیست که از طریق مشاهده مستقیم و بدون واسطه به‏دست مى‏آید، زیرا هر آنچه به محک آزمون مى‏آید پیشاپیش در تئورى یا فرضیه‏ها ساخته و پرداخته شده‏اند. حدود 750 آیه قرآن در ارتباط با خداشناسى آمده است. در این آیات خداوند از پدیده‏هاى طبیعى به‏عنوان آیات الهى یاد مى‏کند و بندگان را به تفکر و اندیشه وا مى‏دارد. آیات قرآنى حاکى از این هستند که تمام شناخت‏هاى ما مبدأ حسى ندارند، بلکه شناخت‏هایى هست که منشأ آنها تأثیرات حسى نیست. شاهد بر این مطلب دو دسته آیات هستند:
الف) در یک دسته از آیات خداوند متعال منطق کسانى را که تنها محسوسات را تکیه‏گاه خود قرار مى‏دهند محکوم مى‏کند، مانند آیات: 55 و 153 - 118 بقره، 20 فرقان، 7 روم و 2 رعد؛ ب) کافى نبودن تجربه براى تفسیر طبیعت، زیرا براى فهم یک پدیده سطوح مختلفى وجود دارد. مقدمات لازم براى درک مسائل مختلف طبیعت متفاوت است، مثل نقش ایمان و تقوا در شناخت صحیح طبیعت، مانند آیات: 8 - 7 شعرا، 53 روم و 3 جاثیه، که اشاره به آفات شناخت دارند: گاهى بعضى عوامل درونى بر عقل انسان چیره مى‏گردند و باعث مى‏شوند که عقل نتواند نقش خود را درست ایفا کند.21 وجود عوامل منحرف‏کننده عقل قصص 50 ، جاثیه 23 و بقره 120) مانند پیروى از هوا و هوس،22 حب و بغض کورکورانه و تعصب بى‏جا، تکبر ورزیدن (غافر 56، جاثیه 8 - 9، نمل 13 - 14، اعراف 40 و نوح 17) و تبعیت کور از آراى گذشتگان و صاحبان قدرت و سرانجام سطحى‏نگرى (ملک 10 و یونس 100).
در مجموع روش‏هاى تجربى درباره ارزش‏ها، معانى، اهداف و اشیاى غیرمادّى با مشکل رو به رو هستند. البته روش تجربى از آن حیث که وجهى از واقعیت را نشان مى‏دهد منافاتى با اسلام ندارد، امّا تا زمانى که خصلت پوزیتیویستى‏اش گرفته نشود و با سطح عالى‏تر معرفت یکپارچه نشود در نظام دانایى ما کاربردى نخواهد داشت. این نکته را نباید فراموش کرد که محدود شدن به مطالعه تجربى، رفتار ارزشى، معنادارى، قصدمندى و اعتبارى انسان را به حرکات فیزیکى تقلیل خواهد داد. با عنایت به این‏که روش‏شناسى در حوزه علم سیاست را بر مبناى نظریه سوم، یعنى رابطه بین علوم تجربى و علوم انسانى، پذیرفتیم، در واقع اعتراف کردیم روش‏هاى تجربى در حوزه علوم انسانى وجود دارند منتها هژمونى و سلطه‏نمایى از آن روش تفسیرى است. به تعبیر دیگر، در حوزه علم سیاست که زیرمجموعه علوم انسانى است روش تجربى فاقد اصالت و روش تفسیرى داراى اصالت است، زیرا غایت تلاش در روش تجربى ابتناى شناخت بر حس و مشاهده‏گرى خواهد بود که مطابق نصوص دینى ذکر شده نمى‏تواند متناسب با نظام معرفتى و دانایى ما باشد مگر این‏که منطقى تفسیرى با پشتوانه‏هاى مستحکم به کمک آن بیاید. در واقع روش‏شناسى پیشنهادى در این تحقیق شامل دو مرحله به هم پیوسته و وابسته است (مانند ظرف و مظروف)؛ بنابراین در این روش‏شناسى هیچ‏گونه مغایرتى با نظام دانایى ما ایجاد نمى‏شود و حتى با نظام معرفتى غیرمسلمانان مى‏تواند در مرحله اول که شروع آن از نگرش مادى است مشترک باشد؛ لیکن مرحله دوم آن تسلط و هژمونى کامل معناکاوى و تفسیرگرایى مى‏باشد. شایان ذکر است که طرز تلقى ما از مباحث تفسیر و معناکاوى با رویکرد موجود در غرب از تفسیر و معناکاوى نیز تا حدودى متفاوت است.
به‏طور خلاصه روش‏شناسى‏هایى از جنس تفسیرى قابل طرح و بحث در حوزه علم سیاست مى‏باشند و از این طریق مى‏شود تا حدودى با نگرش غربى‏ها در حوزه علم سیاست وارد گفتمان جدیدى شد.
ناکارآمدى و غیرمولد بودن علم سیاست در بُعد تئورى و عملى‏
در بُعد تئورى دو دیدگاه وجود دارد که برخى تقدم دانش بر قدرت سیاسى را ملاک قرار مى‏دهند و بعضى تقدم قدرت سیاسى بر تولید دانش را ملاک قرار مى‏دهند. 23
در دیدگاه اول چون دانش سیاسى در ایران داراى خصلت اقتدارى است، از این رو دولت استبدادى تولید خواهد شد. در واقع معرفت سنتى، معرفتى اقتدارگراست. مهم‏ترین ویژگى این نوع عقلانیت و دانش سیاسى، گزیده‏بینى و کژتابى‏هاى آن در قبال نصوص دینى و گذشته اسلامى است. نظریه‏هاى سیاسى این دوره که درصدد تفسیر و کشف معناى «نصوص» و «گذشته آرمانى» اسلام هستند، غالباً ماهیت اقتدارگرایانه دارند24 و مبانى و انگاره‏هاى آن نیز همین‏گونه هستند؛ پس با این نوع معرفت سنتى نمى‏توان علم سیاست مولد و کارآمد داشت.
در دیدگاه دوم قدرت سیاسى مقدم بر تولید دانش است. از آن جا که ساخت قدرت در ایران همواره اقتدارآمیز بوده، براى مشروعیت‏سازى خود، دانش مخصوص خود را تولید مى‏کند که بتواند ویژگى‏هاى اقتدارگرایانه قدرت را پوشش دهد، بنابراین دانش سیاسى در درون آن نمى‏تواند شکل بگیرد و رشد کند؛ بر این اساس نیز نمى‏توانیم علم سیاست مولد و کارآمد داشته باشیم.
در مجموع هر دو دیدگاه در این موضوع توافق دارند که علم سیاست در ایران جایگاه مناسبى پیدا نکرده است. و غیر از ناکارآمد بودن، علم سیاست در عمل نیز به دلیل فقدان زایندگى در جامعه ایران، ضعف علمى در حوزه تبیین مشکلات و معضلات سیاسى ایران، پاسخ‏گو نبودن به مشکلات جامعه، نارسا بودن در ارائه علمى نظریات سیاسى راه‏گشا، فاقد قوت پیش‏بینى شرایط خاص سیاسى - اجتماعى در جامعه و کارآیى در ارایه مکانیسم‏هاى بایسته در بازتولید دانش سیاسى و سامان‏دهى سیاسى در امر مدیریت سیاسى کشور بوده است که همه حکایت از ضعف کارآمدى و مولد نبودن علم سیاست در ایران دارد.
با توجه به مطالب فوق در دو حوزه تئورى و عمل به‏نظر مى‏رسد علم سیاست مبتنى بر آموزه‏هاى دینى که در یک منطقةالفراغ و با شرایط مفید بودن براى جامعه اسلامى و نیز بر اساس متدلوژى اهمیت دادن به تجربه، البته با هژمونى معناکاوى بر آن، و نیز بومى کردن علم سیاست در چارچوب نظام معرفتى جامعه اسلامى ایران مى‏توان مشکلات را حل و فصل کرد. مضافاً بر این‏که بعد از تحولات انقلاب اسلامى ایران با هر یک از دیدگاه‏هاى دوگانه، تقدم دانش یا تقدم قدرت سیاسى، به لحاظ وجه مشترکشان (مستند و متکى بودن بر نصوص دینى) مى‏توان در راستاى اهداف انقلاب اسلامى - که فاصله گرفتن از حوزه اقتدارگرایى در ساخت قدرت و مفید و نافع بودن علم در ساخت فرهنگى - اجتماعى جامعه باشد - به‏تدریج و به‏طور مرحله‏بندى با همت بلند و عقلانیت قدرت سیاسى حداقل بر سر یک وفاق سلبى (یعنى این‏که در یک سرى امور علیه همدیگر اقدام نکنند) گام برداشت. در این شرایط مى‏شود به بررسى و گسترش علم پرداخت که به‏نظر مى‏رسد در ایران اسلامى چنین موردى دور از انتظار نباشد، هرچند کم کردن فاصله براى رسیدن به وفاق از نوع سلبى نیاز به درجه‏اى از فهم و عقلانیت در ساختار قدرت و حاملان دانش جامعه اسلامى ایران از شرایط موجود دارد.
پى‏نوشت‏ها
1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و دانشجوى دکترى علوم سیاسى دانشگاه تربیت مدرس تهران.
2. ر . ک: مصطفى ملکیان، «مؤلفه‏هاى انسان مدرن»، نشریه بسوى فردا، ش 26، ر. ک: سایمون کولمن و هلن واستون، درآمدى بر انسان‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: سیمرغ، 1372) سید حسین نصر، بحران معنوى انسان متجدد (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379).
3. داود غرایاق زندى، یادمان دکتر حمید عنایت پدر علم سیاست ایران (تهران: انتشارات بقعه، 1379) ص‏324.
4. ر. ک: محمد باوى، «وضعیت رشته علوم سیاسى در ایران» فصلنامه علوم سیاسى، ش 3، سال اول (1377) ص 292.
5. همان، ص 293.
6. ر . ک: «وضعیت علم سیاست در ایران» فصلنامه علوم سیاسى، مقاله ناصر هادیان، ش 7، سال دوم، (1378)، ص 222.
7. ر . ک: مجله علوم سیاسى، مقاله حسین بشیریه، ش 4، سال اوّل، (1378)، ص 261.
8. مرتضى مطهرى، ده گفتار، (تهران: انتشارات حکمت، 1356)، ص 146 - 147.
9. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 37.
10. ر . ک: سید محمدباقر صدر، اقتصادنا (قم: انتشارات اسلامى، 1364) ص 726.
11. ر . ک: مسعود پورفرد، مردم‏سالارى دینى (قم: بوستان کتاب، 1383) ص 22 - 25.
12. سید على‏اصغر کاظمى، روش و بینش در سیاست (تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1374) ص 29.
13. سید صادق حقیقت، «بحران روش‏شناسى در علوم سیاسى»، فصلنامه علوم سیاسى، ش 22 (سال ششم (1382) ص 156.
14. عبدالکریم سروش، نقدى و درآمدى بر تضاد دیالکتیکى، (تهران: مؤسسه فرهنگى صراط، 1373) ص 133.
15. فیلیسن شاله، شناخت روش علوم، ترجمه مهدوى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1350) ص 24.
16. ر . ک: سید على اصغر کاظمى، پیشین، ص 35.
17. ر . ک: ژولین فروند، نظریه‏هاى علوم انسانى، ترجمه على محمد کاردان (تهران: مرکز نشر دانشگاهى، 1372) ص 59 - 69. روش‏هاى پوزیتیویستى داراى مراحل زیر میباشند: مشاهده‏گرى، طبقه‏بندى آن، انگاره‏سازى، آزمایش داده‏ها به‏منظور اثبات یا رد انگاره‏ها، که از طریق تجربه امکان‏پذیر باشد. بررسى رابطه علت و معلول از طریق آزمون صورت مى‏گیرد و همه پژوهشگران مى‏توانند براساس آن روش به نتیجه یکسانى برسند.
18. ر . ک: احمد صدرى، «روش تحقیق در علوم انسانى»، مجله حوزه و دانشگاه، ش 4، ص 10.
19. ر . ک: احمد صدرى، پیشین.
20. عبدالکریم سروش، تفرج صنع، (تهران: مؤسسه فرهنگى صراط، 1373) ص 57.
21. محمدحسین طباطبائى، المیزان (قم: انتشارات اسلامى، 1421 ق) ج 2، ص 250.
22. همان، ص 289.
23. غلامحسین ابراهیمى دینانى، ماجراى فکر فلسفى در جهان اسلام (تهران: طرح نو، 1376) ص 77.
24. داود فیرحى، قدرت، دانش و مشروعیت در اسلام (تهران: نشر نى، 1378) ص 11.

تبلیغات