نقش علما در جامعه پذیرى سیاسى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
امروزه بررسى نظریات درباره بىثباتى و تحولات سیاسى در جامعه، اهمیت ویژهاى یافته و ضرورت بحث ایجاب مىنماید که از منظرهاى گوناگون بدان پرداخته شود. یکى از این نظریات، بحران مشروعیت است و این زمانى به وقوع مىپیوندد که جامعهپذیرى سیاسى در جامعه منتهى به دوگانگى یا چند گانگى در باورهاى سیاسى و به ویژه ناسازگارى باورهاى جامعه با ایدئولوژى و کارکردهاى نظام سیاسى گردد. باورهاى سیاسى در جامعه از طریق جامعه پذیرى سیاسى و به وسیله کارگزاران و نهادهاى جامعهپذیر کننده شکل مىگیرد که عمدتاً به صورت حفظ و نگهدارى، تغییر و تحول و خَلْق فرهنگ سیاسى انجام مىپذیرد. نهادهاى دینى در تاریخ معاصر ایران یکى از نهادهاى اصلى جامعهپذیر کننده در جامعه ایران به شمار مىآید. این نهاد همواره در تحولات سیاسى - اجتماعى ایران با ابزارهایى که در اختیار داشت، نقشهاى بسزایى ایفا کرده است. مقاله حاضر در صدد تبیین نقش عالمان دینى در شکلگیرى انقلاب اسلامى از طریق ابزارهاى جامعهپذیرى سیاسى است.متن
مقدمه
نهاد روحانیت در ایران معاصر همواره به عنوان نهادى مؤثر در جامعهپذیرى عمل کرده است. بنابراین باورهاى حاصل از جامعهپذیرى این نهاد به علت تفکیک ساختارى روحانیت از نهاد سیاست، با باورهاى سیاسى هیأت حاکمه تعارض پیدا نموده و هر گاه مسأله خاصى حادث مىشد این تعارض علنى مىگشت. نقش این تعارض در شکلگیرى انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى قابل بررسى است، زیرا نتیجه آن بحران مشروعیت سیاسى و بروز انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى بود. در این مقاله به بررسى این تعارض از مَنْظر جامعهپذیرى سیاسى توسط نهاد روحانیت در انقلاب اسلامى مىپردازیم و در این راستا این سؤال را پاسخ مىدهیم که نقش روحانیت - به عنوان یکى از عوامل جامعهپذیرى سیاسى - در فرآیند تحولات سیاسى ایران معاصر به خصوص انقلاب اسلامى چیست؟
1. جامعه پذیرى سیاسى(Political Socialization)
جامعهپذیرى از دیدگاههاى مختلف قابل تعریف است؛ از جمله:
جامعه پذیرى عبارت است از مراحلى که شخص طى آن خصوصیات مناسب مورد نیازش را براى عضویت در جامعه به دست مىآورد، که مهمترین پیامد آن، شناختى است از خود به عنوان یک موجود استوار اجتماعى، که به وسیله هنجارها، نقشها و روابط با دیگران هدایت مىشود.1
فرهنگ علوم رفتارى از زاویه دیگرى جامعهپذیرى را تعریف کرده، آن را «فرآیندى مىداند که به وسیله آن فرد راهها، افکار، معتقدات، ارزشها، الگوها و معیارهاى فرهنگ خاصِ جامعه خود را یاد مىگیرد و آن را جزء شخصیت خویش مىنماید».2
براى جامعهپذیرى سیاسى تعاریف گوناگونى همچون «دایمى ساختن فرهنگ سیاسى»3 و «شکلگیرى بقا و تغییر فرهنگ سیاسى»4 ارائه شده است. در مقاله حاضر تعریف ذیل مد نظر است:
روندى است که افراد به وسیله آن دیدگاهها و الگوهاى رفتار سیاسى را کسب کرده و به وظایف، حقوق و نقشهاى سیاسى خود در جامعه آگاه مىشوند و موجب انتقال آن از نسلى به نسل دیگر مىشود، که این خود مقدمهاى براى ثبات و یا انقلاب مىباشد.5
بنابراین بستر و حوزه مطالعات جامعهپذیرى سیاسى، فرهنگ سیاسى است. حال این سؤال مطرح مىشود که جامعهپذیرى سیاسى طى کدام مراحل و همراه با چه روشهایى صورت مىپذیرد؟ براى پاسخ به این پرسش، سؤال اصلى محققان جامعهپذیرى سیاسى را یادآور مىشویم که «چه کسى، چه چیز را، از چه کسى، تحت چه شرایط محیطى و با چه اثرى مىآموزد؟» این که چه کسى مىآموزد و مخاطبان جامعهپذیرى سیاسى چه کسانىاند، محققان معتقدند جامعهپذیرى سیاسى روندى است که در همه عمر ادامه دارد؛ یعنى همه انسانها و در همه مراحل زندگى خود ممکن است گرایشها و ارزشهاى سیاسى و غیر سیاسى جدیدى فراگیرند؛ بنابراین مخاطبان جامعهپذیرى سیاسى از کودک تا افراد کهنسال را شامل مىشود. این که چه چیز را مىآموزند؟ - همان طور که در تعریف جامعهپذیرى سیاسى بیان شد تقریباً تمام اعتقادات، ارزشها، عقاید و وظایف سیاسى را مىآموزند. این که از چه کسى و تحت چه شرایطى این امر صورت مىگیرد، باید گفت که کارگزاران جامعهپذیرى سیاسى این وظیفه را بر عهده دارند و شرایط پذیرش آن نیز همان راهى است که ساختارهاى موجود با آن عمل جامعهپذیرى را انجام مىدهند و داراى روشهاى گوناگونى است. مهمترین آنها روش «آشکار یا مستقیم»(Manifest) و روش «پنهان یا غیر مستقیم»(Latent) مىباشد.
مهمترین کارکردى که براى جامعهپذیرى سیاسى به شیوههاى مذکور مىتوان بر شمرد،6 عبارتند از: 1. حفظ و نگهدارى فرهنگ سیاسى؛ 2. تغییر و تحول در فرهنگ سیاسى؛ 3. خَلْق فرهنگ سیاسى.
درباره نهادها و کارگزاران جامعهپذیرى سیاسى، تقسیمبندىهاى مختلفى ارائه شده که به نقشِ گروهها و افراد در جامعهپذیر کردن مىپردازند. از جمله تحقیق «ایزن اشتات» مىباشد که راجع به نسلها و گروههاى سنى به کار گرفته است.7 در مورد نهاد روحانیت و عالمان دینى و نقشى که در جامعهپذیرى سیاسى ایفا مىکنند، نظرهاى متفاوتى وجود دارد و از همین رو آن را در تقسیمبندىهاى مختلف قرار مىدهند، چرا که نقش گروههاى مذهبى در همه جوامع مشاهده مىگردد، هر چند متفاوت باشد. علت عمده این تأثیرگذارى این است که مذاهب حاملان ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى هستند که خواه ناخواه پیامدهاى سیاسى نیز دارد و بر مسائل سیاسى و سیاستهاى عمومى تأثیر مىگذارد. رهبران مذهبى بزرگ خود را آموزگار مردم مىدانند و پیروان آنها معمولاً کوشیدهاند تا از طریق آموزش به جامعهپذیرى شکل بخشند و از طریق موعظه و مناسک مذهبى، نومذهبان را در هر سنى جامعهپذیر سازند.8
در تشیع به دلیل اصول اعتقادى - درباره دستگاه رهبرى - پیوند نزدیکى بین دین و دنیاى مردم وجود دارد. رهبران مذهبى و عالمان دینى نقش محورى و بنیانى دارند که با نگاهى به تاریخ شیعه این امر کاملاً مشاهده مىگردد که علاوه بر رهبرى معنوى مردم، رهبرى و هدایت سیاسى مردم را در بسیارى از مقاطع تاریخ شیعه عهدهدار بودند. این نشان دهنده تأثیر روحانیان به عنوان حاملان دین در امر جامعهپذیرى سیاسى است که سعى دارند فرهنگ سیاسى بر اساس ارزشها و اعتقادات شیعى را تبیین و ترویج کنند.
2. فرهنگ و هویت سیاسى(Political Identity and Culture )
«واژه فرهنگ از زبان پهلوى (فارسى میانه) از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده است. فر یا فرّه نمودِ بارقه الهى که بر دل انسان تجلّى مىکند و مایه تعالى و کمال نفس مىگردد و هنگ یا هنج از مصدر هیختن یا هنجیدن به معناى آوردن و جلوهگر ساختن است؛ فلذا فرهنگ تجلى کمال و تعالى در انسان و جامعه است».9
هنگامى که فرهنگ با واژه دیگرى همراه مىشود هدف نشان دادن یا تمرکز روى ابعاد، آثار و تجلیات آن واژه است؛ از این رو فرهنگ سیاسى یعنى «نظامى از باورهاى تجربى و نمادهاى عاطفى و ارزشها، که موقعیت وقوع کنش سیاسى را تعیین و تعریف مىکند».10
عناصر تشکیل دهنده فرهنگ سیاسى عبارتند از: 1. سمتگیرى در مورد قدرت سیاسى (Orientation)؛ 2. نگرشهاى موجود به قدرت سیاسى (Attitudes)؛ 3. احساسات مختلف در مورد قدرت سیاسى (Sentiments)؛ 4. ارزشها (Values). یکى از موضوعاتى که در فرهنگ سیاسى مطرح مىشود، ترمیم عرصهاى از تأثیرگذارى یک فرهنگ سیاسى است: در پاسخ این سؤال که چگونه فرهنگ سیاسى یک ملت بر رفتار شهروندان و رهبران آن در سراسر نظام سیاسى تأثیر مىگذارد و چگونه مىتوان جنبههاى مختلف فرهنگ سیاسى ملتها و جوامع مختلف را با هم مقایسه کرد و از این راه تمایلات آنها را براى رفتارهاى حال و آینده دریافت؟ مبحث سطح تحلیلها مطرح مىشود؛ بر این اساس بررسى و مطالعه فرهنگ سیاسى یک ملت را در سه سطح مىتوان انجام داد: 1. سطح نظام یا تمایلات سیستمى؛ 2. سطح فرآیند یا تمایلات فرآیندى؛ 3. سطح سیاست گذارى یا تمایلات سیاستگذارى. ارتباط جامعهپذیرى با فرهنگ سیاسى از موضوعات مهم است، زیرا جامعهپذیرى سیاسى در سطوح فوق موجبات انتقال فرهنگ سیاسى به نسل آینده جامعه را فراهم مىآورد،11 و از طریق فرآیند اجتماعى شدن، فرهنگى را فرا مىگیرند و موجب انتقال آن فرهنگ مىگردند. هر فرد دانشها، اعتقادات، ارزشها، هنجارها و انتظارات جامعه خویش را از این طریق کسب مىکند و از طریق یادگیرى (درونى کردن) فرهنگ، انسان موفق مىشود براى خویش شخصیت کسب کند،12 و مهارتهایى را که براى بقایشان در محیطهاى طبیعى گوناگون لازم است فرا مىگیرند.13 از جمله آنها آموزههاى سیاسى است و افراد از طریق جامعهپذیرى سیاسى مىآموزند و به آنان فرهنگ سیاسى خاصى منتقل مىگردد. بنابراین بین جامعه پذیرى و فرهنگ سیاسى رابطه ناگسستنى وجود دارد و در این میان، سخن از نهادهایى است که در فرآیند جامعه پذیرى سیاسى نقش ایفا مىکنند. اگر نهادى توانایى ایجاد و انتقال فرهنگ سیاسى خاصى را دارا باشد زمینههاى حاکم شدن آن فرهنگ سیاسى نیز فراهم مىشود و اگر با فرهنگ سیاسى حاکم هماهنگى و وجه اشتراک وجود داشته باشد زمینههاى بقا و تداوم آن را در پى خواهد داشت و اگر تزاحم و تضاد واقع شود زمینههاى شورش و انقلاب و دگرگونى را فراهم مىآورد.
3. مشروعیت(Legitimacy)
«مشروعیت» مصدر جعلى (مصدر صناعى) از کلمه مشروع است. مشروع (اسم مفعول) یعنى آنچه موافق شرع باشد یا چیزى که طبق شرع جایز باشد.14 مشروعیت در اصطلاح براى بیان قانونى بودن حکومت به کار مىرفته است. با توجه به سابقه این دانشواژه و تعاریف گوناگونش مىتوان آن را «نوعى توجیه عقلى اطاعت مردم از زمامداران و اعمال قدرت آنان بر مردم» یا «توجیه عقلى اعمال قدرت حاکم» تلقى کرد. در این مفهوم، مشروعیت مظهر و میزان و ملاک پذیرش ذهنى قدرت حاکم در نزد افراد جامعه است که با مفهوم سیادت به معناى اعمال قدرت مرتبط مىشود.15 بنابراین بین مشروعیت مصطلح در علم سیاست با مشروعیت به معناى مطابقت با شرع و حکم دین فرق وجود دارد و آنچه از Legitimacy فهمیده مىشود، با معادلهایى چون مقبولیت، حقانیت، قانونیت و روایى بیشتر هماهنگ است. از این رو مشروعیت به معناى ظرفیت نظام سیاسى براى ایجاد و حفظ اعتقاد به این اصل است که نهادهاى سیاسى موجود از صحت عمل برخوردار بوده یا نه.
مشروعیت مد نظر این نوشته برگرفته از نگاهى کلى به این واژه است، چرا که مشروعیت نظامهاى سیاسى معاصر بیشتر معلول موفقیت آنها در حل و فصل اختلافات درونى سیستمها و از میان بردن تفرقه در جامعه است؛ بنابراین بحران مشروعیت همچون بحران هویت، توزیع و مشارکت اهمیت پیدا مىکند. منظور از بحران مشروعیت، بحران تغییر و تحول است.16 اختلال در نظام فلسفى و ارزشى جامعه موجب بروز بحران مشروعیت مىگردد. بحران مشروعیت زمانى دامنگیر یک نظام سیاسى مىگردد که آن نظام سیاسى از پاسخگویى به خواستهاى شهروندان ناتوان شود و پشتیبانى مردم از آن نظام متزلزل گردد.
نکته مهم در مقاله نشان دادن این مطلب است که در جامعهپذیرى سیاسى، فرهنگ سیاسى محور کارهاست؛ یعنى از این طریق، فرهنگ سیاسى جامعه شکل مىگیرد و از راه فرهنگ سیاسى که همان باورها، اعتقادات، ارزشها و هنجارهاى جامعه در خصوص مباحث سیاسى و نظام حکومتى است، تداوم و بقا را در پى خواهد داشت، زیرا اگر فرهنگ سیاسى که از طریق جامعهپذیرى به وسیله ابزارهاى مختلف به جامعه و به ویژه نسل آینده منتقل مىگردد، همخوانى با نظام حکومتى و سیستم سیاسى داشته باشد، همگامى و همراهىاى بین مردم و نظام سیاسى ایجاد مىگردد که نتیجه آن افزایش مشروعیت نظام سیاسى است و با افزایش مشروعیت نظام، بقا و تداوم آن براى مدت زمان بیشترى بیمه مىگردد؛ اما چنانچه فرهنگ سیاسى منتقل شده به جامعه با آنچه در نظام حاکم سیاسى ترویج و ترغیب مىشود مختلف و متفاوت باشد، زمینه درگیر شدن و اختلاف و بحران و در نهایت دگرگونى فراهم مىگردد، چون در این صورت مشروعیت نظام سیاسى که همان توجیه عقلانى نظام حاکم توسط مردم است کاهش مىیابد و مردم زمانى که توجیهى براى حمایت از سیستم نیابند، موقعیت رژیم در نزد مردم خرابتر مىشود و زمینههاى بحران و انقلاب فراهم مىآید.
نقش علما در تحولات سیاسى - اجتماعى ایران
در جوامع مختلف نهادهاى گوناگون در جامعهپذیر کردن افراد نقش ایفا مىکنند. در ایران نیز نهادها و عوامل جامعهپذیرى از جمله نهاد روحانیت در این راستا به ایفاى نقش مىپردازند. نهاد مذهب و به تَبع آن علما از گذشتههاى دور در ایران نقش ویژهاى را ایفا مىکرد تا جایى که به اعتقاد یکى از ایران شناسان «آنچه که انسجام جامعه را حفظ مىکرد، اسلام بود».17 از آغاز قرن دهم شمسى این نقش به اسلام شیعى واگذار شد و در این راستا روحانیت محور ارتباطى بین مذهب و مردم قرار گرفتند و کارویژههایى مانند «تصدى موقوفات، مدارس دینى، محاکم شرعى و برخى امور دیوانى و دفترى»18 به این نهاد واگذار گردید. همچنین از آن جایى که روحانیت تشیع، امر حکومت و دخالت در سیاست را دور از صلاحیت ذاتى خود نمىداند، در نظام سیاسى نیز نقشى براى خود قائل است، چه آنکه «از لحاظ نظرى ریشه قدرت روحانیت شیعه را باید در اندیشه امامت و غیبت امام آخر[عج ]و نیابت عامه علما در دوران غیبت جُست».19
با توجه به کارویژههاى فوق و انسجام و سازمانى که در درون نهاد روحانیت نسبت به سایر نیروهاى اجتماعى وجود داشت، موقعیت ویژهاى براى این نهاد فراهم آمد و همین امر موجب شد که «در چندین حرکت ضد بیگانه و ضد حکومتى نقش تعیین کنندهاى را ایفا نماید».20 برجستهترین نقش روحانیت در حرکتهاى انقلابى را مىتوان در جریان شکلگیرى انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى جست و جو کرد. بسیارى از محققان به نقش روحانیت در انقلاب مشروطه اذعان دارند. در کتاب تشیع و مشروطیت در ایران آمده است: «باور عمومى آگاهان به تاریخ ایران به درستى آن است که مهمترین نیروى پشتیبان انقلاب مشروطیت همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأیید نمىکردند مسلماً در نطفه خفه مىشد».21 ادوارد براون22 نیز معتقد است: «یکى از جنبههاى بارز انقلاب ایران - زیرا قطعاً در خور نام انقلاب است - آن است که روحانیون خود را در طرفى قرار دادهاند که پیشرو و آزادى خواه است. فکر مىکنم که این امر تقریباً در تاریخ جهان بىبدیل است».
وى در ادامه مىافزاید: «حمایتى که توسط حداقل سه تن از مجتهدان اصلى کربلا و نجف از نهضت مشروطه به عمل آمد و تکفیر عملى شاه توسط آنها، کاملاً مشهور و معلوم است».23 روحانیت شیعه با توجه به ابزارهاى جامعهپذیرى سیاسى که در اختیار داشت تلاش کرد این تغییر در راستاى اصول اساسى اسلام و منافع عمومى مردم شکل گیرد که بارزترین ثمره آن تحدید استبداد شاهنشاهى قاجار و تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون اساسى بود.
نقش علما در انقلاب اسلامى
براى شناخت نقش و اهداف گروهها و نهادها در تحولات جامعه، اطلاع از زندگى و اندیشه رهبران فکرى آن لازم مىنماید، چرا که رهبران در جامعهپذیرى سیاسى با ابزارها و کارگزارانى که به خدمت مىگیرند، سعى در تحکیم فرهنگ سیاسى حاکم، تغییر و تحول در فرهنگ سیاسى در صورت تضاد با آن و یا خَلْق فرهنگ سیاسى جدید در شرایط زمانى خاص مىکنند. با نگاهى به دو سه دهه قبل از انقلاب با افراد برجستهاى از درون روحانیت مواجه مىشویم که زحمات زیادى در تنویر افکار عمومى مردم و ساختن یک فرهنگ اصیل و ناب ملى - مذهبى بر دوش کشیدند؛ از جمله آنها امام خمینى(ره) است.
امام خمینى(ره) در سالهاى تحصیل، با توجه به تحولاتى که در ایران به وقوع مىپیوست تجربههاى گرانبهایى را اندوختند که زمینه تحول و تکوین اندیشه و عمل سیاسى ایشان را فراهم آورد. به ویژه تعدادى از اساتید ایشان از شاگردان برجسته رهبران روحانى مشروطه و از جمله آخوند خراسانى بودند که هر کدام خاطرات تلخ و شیرین خود را با شاگردان خود در میان مىگذاشتند. نتیجه آن نیز تحصیل یک تحلیل منطقى و تاریخى دقیق از مشروطه بود. همچنین حضور بسیارى از رهبران روحانى انقلاب 1920 عراق در ایران - که امام بخشى از دروس سطح را نزد آنان گذراند - تأثیرات زیادى در روحیه سیاسى و مبارزاتى امام داشتند. ایشان مىفرمایند:
علماى عراق را که تبعید کردند به ایران براى مخالفتى بود که با دستگاهها مىکردند. مرحوم آقاى حاج سیدابوالحسن و مرحوم آقاى نائینى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى... اینها را جمع کردند و تبعید کردند به ایران، ما خودمان اینها را شاهد بودیم... .24
در دوران رضا شاه، موضعگیرى امام در مورد کشف حجاب و در خواست از آیة الله حایرى براى اعتراض به آن، حاکى از در صحنه بودن امام در این سالها دارد و در سالهاى پایانى حکومت پهلوى اول که فشار و اختناق بسیار افزایش یافته بود، ایشان یکى از کارکردهاى جامعه پذیرى را به نحو احسن به انجام مىرساندند که آن برپایى درس اخلاق بود. درس اخلاق امام(ره) که مخاطبان آن عموم مردم و خصوصاً نسل جوان بودند که از طریق ارائه و تبیین اندیشه و فرهنگ اسلامى در ابعاد فردى، اجتماعى، سیاسى و... یک الگوى ناب و اصیل را به مخاطبان منتقل مىکردند که به گفته بسیارى، تأثیر شگرفى در مخاطبان ایجاد مىکرد. در دوران حکومت پهلوى دوم ایشان تمرکز بر آگاهى بخشیدن مردم و ارتقاى فرهنگ توده مردم را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند، به طورى که در پاسخ به کسانى که خواهان اقدامات غیر فرهنگى علیه رژیم بودند مىفرمود: «فعلاً مبارزه مسلحانه به صلاح نیست و کار فرهنگى روى مردم، مقدم بر هر کار دیگرى است تا زمینههاى مردمى فراهم نشده باشد، مبارزه مسلحانه کارى از پیش نخواهد برد».25
بنابراین، براى ایجاد و بسترسازى امور فرهنگى از شیوههاى مختلفى بهره مىجستند که ارتباط با نسل جوان که سازندگان آینده ایران بودند از اهمیت ویژهاى در این راستا برخوردار بود.
به طور کلى مىتوان رهبرى امام(ره) را در این دوره به چهار مرحله تقسیم کرد:
دوره اول: ظهور امام به عنوان یک رهبر سیاسى و مذهبى و کسب مقبولیت سریع ایشان در بین مردم که آغاز این دوره مخالفت با تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و بارزترین آن سخنرانى در عصر عاشوراى 1342 ش. مىباشد. و با مخالفت ایشان با تصویب کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه به پایان مىرسد.
محور تلاشها و فعالیتهاى این دوره بیان رابطه جدایىناپذیر بین دین و سیاست در اسلام و مقابله با تفکراتى همچون تقیه و کنارهگیرى از مسایل سیاسى و...، کشاندن حوزههاى علمیه و روحانیت به کانون تحولات سیاسى - اجتماعى ایران و ایفاى نقش توسط آنان، توجه و تمرکز به کانون فساد یعنى سلطنت و شخص شاه و کنار گذاشتن شیوههاى محافظه کارانه و حمله مستقیم به نفوذ و حضور قدرتهاى بیگانه در ایران، مىباشد.
دوره دوم: این دوره که با تبعید امام به ترکیه (13 آبان 1343) آغاز و با عزیمت ایشان از عراق پایان مىیابد. در این دوره به مقتضاى زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتى که در ایران واقع مىشد امام از طریق انتشار اعلامیهها، فتاوا، انجام سخنرانىها و بیانیهها در راستاى ارتباط معنوى با مردم و فرهنگ سازى نوین گام بر مىداشتند.
دوره سوم: این دوره از 1356 با شهادت فرزند امام (آقا مصطفى) و انتشار مقاله توهینآمیز به رهبرى انقلاب آغاز و تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه مىیابد.
شیوههاى مبارزاتى امام در این دوره، جلوگیرى از رخنه فرصت طلبان، عدم سازش بر سر اصول، رساندن نداى مردم مظلوم ایران به جهانیان، آینده نگرى و سنجش وضعیت در رسیدن به هدف و... را مىتوان نام برد.
دوره چهارم: بعد از پیروزى انقلاب اسلامى تا رحلت ایشان. در این دوره، کارکردهاى مختلف از نظام جمهورى اسلامى مشاهده مىشود که الگوى نوینى خصوصاً در عرصههاى مختلف فرهنگى نمایان مىشود.
آنچه که در این نوشتار مهم است، اینکه امام به عنوان یکى از عالمان دینى، کارکردهاى مختلفى را از خود از طریق جامعه پذیرى به جاى گذاشتند که نتیجه آن شکلگیرى فرهنگ سیاسى جدیدى بر اساس مبانى اسلام بوده است که نمونه بارز آن نیز طراحى و ارائه الگوى حکومت اسلامى است که با فرهنگ سیاسى حاکم در تضاد بوده و زمینههاى انقلاب اسلامى نیز فراهم مىآید.
از جمله شخصیتهاى روحانى دیگر که در دوره رژیم پهلوى خدمات گستردهاى را در ترویج فرهنگ اسلامى و مقابله با فرهنگ نظام حاکم داشت آیةاللَّه طالقانى(ره) است. ایشان در فضایى که جریانهاى مختلف سیاسى همچون جریانهاى ملى و ناسیونالیستى، مارکسیستى، و جریانهاى سیاسى حاکم و وابسته به دولت، فعالیتهاى فرهنگى خود را شدت بخشید و با تشکیل جلسات و محافل مذهبى در بین مردم و خصوصاً جوانان به تعمیق مبانى اعتقادى آنان پرداخت و در همین راستا براى سامان دادن فعالیتهاى خود، اقدام به تاسیس «کانون اسلام» و مجلهاى به نام «دانشآموز» نمود. وى مىگوید:
... چون احساس کردم که جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفتهاند... جلساتى براى عدهاى از جوانان و دانشجویان درباره بحث در اصول عقاید و تفسیر قران تشکیل دادم و در دنباله این جلسات، انجمنها و کانونهاى اسلامى تشکیل شد مانند کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامى و اتحادیه مسلمین، که هر کدام داراى نشریات منظم و فراخور افکار و وضع روز بود.26
به طور کلى عمدهترین محورهاى تلاشهاى ایشان عبارتند از: 1. به صحنه آوردن قرآن و راهنماى عملى قرار دادن آن؛ 2. شناساندن استبداد شاهنشاهى به عنوان ریشه همه فسادها؛ 3. ایجاد پل ارتباطى میان نسل روشنفکر با روحانیت و توده مردم 4. تبیین فرهنگ سیاسى اسلام براى نسل نو، و ... . بنابراین مشاهده مىشود که تمرکز فعالیت آیةاللَّه طالقانى بر امور فرهنگى و تبیین بنیانهاى فکرى اسلام در عرصههاى مختلف براى جامعه بوده است. و با استفاده از ابزارهاى گوناگون سعى در انتقال فرهنگ سیاسى اسلام از طریق جامعهپذیرى را داشتند.
ابزارهاى جامعه پذیرى سیاسى علما
روحانیت (عالمان دینى) با محور قرار دادن فعالیتهاى فرهنگى و فکرى، سعى در طرح یک فرهنگ سیاسى مستقل در میان مردم به عنوان الگوى جایگزین را داشتند. در این میان از ابزارهاى گوناگونى براى جامعهپذیرى سیاسى بهره مىجستند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. مرجعیت دینى: یکى از کارویژههاى مهم روحانیت، رهبرى و هدایت دینى مردم و استنباط احکام اسلامى است که این نقش یک رابطه ناگسستنى در تمام مراحل زندگى بین مردم و روحانیت را سبب مىگردد. روحانیت با استفاده از این ابزار سعى در برقرارى ارتباط با مردم و گروههاى مختلف سنّى داشتند و با طرح حکومت اسلامى، الگوى جدیدى را مطرح کردند.
2. رهبرى سیاسى: نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسى و اجتماعى کاملاً در زمانهاى مختلف مشهود است. این نقش به پایگاه اجتماعى روحانیت، موقعیت و فضاى ذهنى مردم و نظام سیاسى بر مىگشته است. چه آن که «تعلق آنان به جنبش بیشتر به طرفدارى از بینش اجتماعى و یا اصول اعتقادى خاص مربوط مىشد که همانا اعتقادات شیعه و تبعیت آنان از مراجع بوده است که بر اساس آن براى مشارکت در فعالیتهاى سیاسى آماده مىشدند».27
3. مساجد، منابر و مجالس وعظ و خطابه: از مهمترین راههاى ارتباط روحانیت با مردم مساجد است. جان. دى. استمپل یکى از دیپلماتهاى امریکا و نویسنده کتاب درون انقلاب ایران و از شاهدان نزدیک وقایع انقلاب در این زمینه مىگوید:
یک جنبه مهم رشد حرکت انقلابى، مشارکت دایمى و فزاینده سازمانهاى شیعى مذهب ایرانیان در جنبش بوده است. در کشور 35 میلیونى ایران، تقریباً هشتاد تا نود هزار مسجد و 180 تا دویست هزار روحانى وجود دارد، سریعترین و مطمئنترین راه براى رساندن پیام از شهرى به رهبران شهر دیگر از طریق شبکه مسجد انجام مىگرفت که توسط روحانیون رده بالا صورت مىگرفت.28
مهمترین کارویژه مسجد مکان ویژهاى براى ترویج و تبلیغ و تبیین مبانى فرهنگ اسلام در زمینههاى مختلف از جمله فرهنگ سیاسى اسلام بوده است. روحانیت به عنوان نیروهاى اصلى و محورى مساجد، هدایت مذهبى و اجتماعى و حتى سیاسى را بر عهده داشتند. علما از ابزارهاى فوق و همچنین دیگر راهها، در گستردهتر کردن جامعهپذیرى سیاسى بهره مىجستند، به خصوص این نقش زمانى پر رنگتر مىگردد که سیاست فرهنگى و اجتماعى رژیم در تغییر اساسى فرهنگ ملى - مذهبى مردم استوار گردیده بود. سلسله پهلوى که تداوم و تحکیم پایههاى قدرت خود را در اصلاحات جدید و تغییر فرهنگ عمومى مردم مىدانست به تدوین سیاست جدید فرهنگى پرداخت.
سیاستهاى فرهنگى رژیم پهلوى
سیاستهاى عمده فرهنگى این دوره را مىتوان بر اساس چند محور تقسیم کرد:
1. ناسیونالیسم، که داراى دو وجه ایجابى یعنى باستانستایى و وجه سلبى یعنى اسلام زدایى است. مداحان رژیم رضاشاه همواره او را یک ناسیونالیست معرفى مىکردند، در حالى که مؤلفههاى آن را دارا نبود.
از یک طرف پافشارى او بر شبیه کردن هر چه بیشتر ایران با تصورات خودش از کشورهاى اروپاى غربى و طرد سنتهاى بومى حاکى از خوارشمارى میراث گذشته بوده و از سوى دیگر، نوعى همانند سازى تعمدى ایران نو تحت لواى حکومت پهلوى با افتخارات امپراتورىهاى ایرانى قبل از اسلام وجود داشت، که نشان از دیدگاه متناقض و غیر منسجم رضا شاه دارد.29
دلیل توجه به ایران باستان این بود که آنان براى جبران عقبماندگى ایران از کشورهاى اروپایى، به دنبال تقلید کامل از فرهنگ غربى بودند و از آن جا که ارزشهاى نشأت گرفته از فرهنگ اسلامى تضاد با آن داشت، پیروى کامل نتیجهاى جز برخورد و ایجاد تشتّت نمىتوانست داشته باشد؛ از این رو پررنگ نشان دادن فرهنگ ایران باستان، نگاه ضعیفترى را به فرهنگ اسلامى در پى مىداشت، تا جایى که اقبال لاهورى که به فرهنگ ایرانى - اسلامى عشق مىورزید از ملى گرایى افراطى که ملازم با اسلام زدایى بود، به شدت انتقاد مىکند و مىگوید:
کار آن وارفته مُلک و نسب
ذکرت پور است تحقیر عرب
روزگار او تهى از واردات
از قبور کهنه مىجوید برات
با وطن پیوست و از خود در گذشت
دل به رستم بست و از حیدر گذشت30
در طول سلطنت رضاخان در همه آثار فرهنگى و هنرى و تحقیقات و تتبعات تاریخى و نیز سازمانهاى ادارى و نظامى، تأثیر ملىگرایى افراطى به صورتهاى مختلف دیده مىشود؛ براى مثال تأسیس نهادهاى جدیدى مانند انجمن آثار ملى، ترویج باستان گرایى با تأکید بر یکتایى نژاد آریایى، پرداختن به تاریخ شاهان گذشته و نشان دادن عظمت دولتهاى شاهنشاهى، صورت گرفت. وجه سلبى نیز اسلامزدایى است. که روى دیگر همان سکه باستان گرایى است.
2. تجدّد خواهى: ترویج فرهنگ غرب در ایران با استفاده از ابزارهاى گوناگون بوده است.
همین سیاستهاى فرهنگى به شکلى جدید در دوره محمدرضا شاه پهلوى مشاهده مىگردد، حتى این دوره به دلیل وضعیت جدید رژیم در راستاى تحولات منطقهاى و جهانى براى حفظ و تداوم منافع بیگانگان به ویژه امریکاییان، تغییر فرهنگ عمومى و سیاسى مردم اجتنابناپذیر مىنماید. در این مقطع زمانى، در بستر جامعه، تضاد فرهنگى بین فرهنگ مذهبى که عالمان دینى آن را تبلیغ مىکردند و فرهنگ جدید رژیم پهلوى در حال شکلگیرى بود. اقدامات پهلوى اول، در راستاى تغییر فرهنگ مذهبى مردم را مىتوان در تأسیس نهادهایى چون شوراى عالى معارف، جمعیت نسوان وطن خواه، کانون بانوان، مؤسسه وعظ و خطابه و تأسیس مدارس و آموزشگاههاى نوبنیاد مشاهده کرد. دست مایه محمدرضا شاه (پهلوى دوم) تجربه پدرش بود. وى نیز دست به اقداماتى براى محدودیت و کنترل هر چه بیشتر نهاد مذهب و روحانیت در ایران زد؛ براى نمونه گرفتن آزمون از طلّاب، طرح کنترل مدرسه فیضیه توسط ساواک، اعدام و شکنجه روحانیون برجسته مخالف رژیم، برگزارى جشنهاى شاهنشاهى و سرکوب مخالفان، دستگیرى طلاب جوان به مناسبتهاى مختلف و تشکیل دانشکده علوم اسلامى با هدف تضعیف روحانیون.
بنابراین مىتوان نتیجه گرفت که ایدئولوژى رژیم پهلوى بر پایه اسطورهپردازى با استفاده از دو پایگاه مشروعیت و قدرت بوده است که از ارتش به مثابه ابزار قدرت خود استفاده مىکرد؛ اما براى کسب مشروعیت به ناسیونالیسم ایرانى روى آورده، این ایده در تمام سالیان حکومت پهلوى اول و دوم تبلیغ و ترویج مىگردید، تا از این طریق حمایتهاى مردمى را به دست آوَرَد. بنابراین آهنگ دایمى تبلیغات در این دوره بر این مسأله استوار بود که ایران فقط هنگامى نیرومند است که شاه نیرومند باشد؛ براى مثال جشنهاى دو هزار و پانصد ساله که بر نفى همه نمودارهاى ایدئولوژى شیعه استوار بود. ایدئولوژى حاکم بر اساس تقویت سلطنت و ناسیونالیسم ایرانى بنا گردیده بود که به تعبیر ماروین زونیس، این اقدام تلاشى بود «براى کاستن نقش اسلام در جامعه ایران و نشان دادن این نکته که مشروعیت رژیم به گذشته پیش از اسلام مربوط مىشود».31 اما آنچه در باور عمومى مردم ایران در مورد رهبرى موفق وجود داشت، رهبرى دین دار و حافظ دین اسلام و همدل با مردم بود، در حالى که ایدئولوژى حاکم این را بیان نمىکرد.
در مقابل تلاشهاى بىوقفه رژیم پهلوى در راستاى دگرگونى فرهنگى، روحانیت با رهبرى مستقیم امام در سالهاى 1341 به بعد، از طریق ابزارهاى جامعهپذیرى که در اختیار داشت به ترویج و تبیین فرهنگ اسلامى در عرصههاى مختلف زندگى مردم از جمله سیاست پرداخت. با بیان مبانى اسلام به صورت استدلالى نوعى آشنایى بیشتر و نزدیکتر مردم با اسلام در حال شکلگیرى بود که از گذشته تداوم مىیافت. مردم ایران سرافرازى و پیروزى خود را در سایه اسلام و اقتدار کشور مىدیدند که در ایدئولوژى رژیم پهلوى وجود نداشت.
بنابراین در باور سیاسى مردم ایران چندگانگى و چند پارگى در مورد نظام سیاسى را مشاهده مىکنیم؛ اما از آن جا که ایدئولوژى رژیم بر محور اسطورهسازى و ناسیونالیسم شکل گرفته بود و نوعى تعارض را در خود مىپروراند و با باورهاى اعتقادى و مذهبى مردم نیز فاصله داشت، با تلاش روحانیت و نیروهاى مذهبى، پیروزى به سود فرهنگ سیاسى اسلام، که با باورهاى اعتقادى مردم عجین شده بود، متحقق شد.
پىنوشتها
*) دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمى دانشگاه مازندران.
1. Rogers cruton, adictionary of political thought, london: the macmillan press LTD, 1986, P.428.
2. على اکبر شعارىنژاد، فرهنگ علوم رفتارى (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364) ص415.
3. Michacl G. Roskin, etal., Political seience, An Introduction, Newjersy; Prentice-hali
inter national Inc, 1988, P. 141.
4. Gabriel A. Almond, and bingham Powell jr, Comparative Politice, System,
Process and Policy, Little brown and company Boston. 1818, P. 79.
5. Robert G. Meadow, Politics As Communication , Newjersy; Ablex Pablishing
corporation: 1980, P. 23.
6. مهرداد، هرمز، جامعه پذیرى سیاسى، چاپ اول (تهران: پاژنگ، 1376) ص46.
7. گى روشه، مقدمهاى بر جامعهشناسى عمومى، کنش اجتماعى، ترجمه هما زنجانىزاده (مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1367) ج 1، ص 168.
8. آلموند و پاول، «جامعهپذیرى سیاسى و فرهنگ سیاسى»، ترجمه علیرضا طیّب، مجله اطلاعات سیاسى، اقتصادى، ش 113 و 114 (1375).
9. سید علىاصغر کاظمى، بحران نوگرایى و فرهنگ سیاسى در ایران معاصر (تهران: نشر قومس، 1376) ص 35.
10. همان، ص 28.
11. آلموند و پاول، پیشین.
12. منوچهر محسنى، مقدمات جامعهشناسى (تهران: ناشر: مؤلف، چاپخانه مروى، چاپ سوم، 1367) ص 168.
13. بروس کوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، 1370) ص 47.
14. محمد معین، فرهنگ فارسى (تهران: امیرکبیر).
15. على گلیانى، مشروعیت و ثبات سیاسى در ایران 57 - 1332 (تهران: دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم انسانى، 1378) ص 8.
16. عبدالعلى قوام، چالشهاى توسعه سیاسى (تهران: نشر قومس، 1379) ص 54.
17. آن. کى. اس. لمبتون، نظریه دولت در ایران، ترجمه چنگیز پهلوان (تهران: نشر گیو، چاپ دوم، 1379) ص 140.
18. حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى (تهران: نشر نى، چاپ دوم، 1374)، ص 242.
19. همان، ص 241.
20. علیرضا ازغندى، تاریخ تحولات سیاسى و اجتماعى ایران (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 130.
21. عبدالهادى حایرى، تشیع و مشروطیت در ایران (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1360) ص 2 (دیباچه).
22. ادوار براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهرى قزوینى (تهران: انتشارات کویر، 1376) ص128.
23. همان، ص133.
24. در جست وجوى راه از کلام امام، دفتر هشتم، روحانیت (از بیانات و اعلامیههاى امام خمینى از 1341 تا 1361) (تهران: امیرکبیر، 1362) ص 210.
25. خاطرات مرتضى الویرى، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامى (تهران: حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1375) ص 64 - 65.
26. بهرام افراسیابى و سعید دهقان، طالقانى و تاریخ (تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، 1360) ص64.
27. علیرضا زهیرى، عصر پهلوى به روایت اسناد (قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379) ص 290 - 291.
28. جان. دى. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ دوم، 1378) ص 68.
29. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1372) ص 37.
30. محمد اقبال لاهورى، کلیات اشعار فارسى، مقدمه و شرح احوال و تفسیر کامل احمد سروش (تهران: کتابخانه سنایى، چاپ چهارم، 1368)، ص 367.
31. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدى (تهران: نشر نور، 1370)، ص 161.
نهاد روحانیت در ایران معاصر همواره به عنوان نهادى مؤثر در جامعهپذیرى عمل کرده است. بنابراین باورهاى حاصل از جامعهپذیرى این نهاد به علت تفکیک ساختارى روحانیت از نهاد سیاست، با باورهاى سیاسى هیأت حاکمه تعارض پیدا نموده و هر گاه مسأله خاصى حادث مىشد این تعارض علنى مىگشت. نقش این تعارض در شکلگیرى انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى قابل بررسى است، زیرا نتیجه آن بحران مشروعیت سیاسى و بروز انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى بود. در این مقاله به بررسى این تعارض از مَنْظر جامعهپذیرى سیاسى توسط نهاد روحانیت در انقلاب اسلامى مىپردازیم و در این راستا این سؤال را پاسخ مىدهیم که نقش روحانیت - به عنوان یکى از عوامل جامعهپذیرى سیاسى - در فرآیند تحولات سیاسى ایران معاصر به خصوص انقلاب اسلامى چیست؟
1. جامعه پذیرى سیاسى(Political Socialization)
جامعهپذیرى از دیدگاههاى مختلف قابل تعریف است؛ از جمله:
جامعه پذیرى عبارت است از مراحلى که شخص طى آن خصوصیات مناسب مورد نیازش را براى عضویت در جامعه به دست مىآورد، که مهمترین پیامد آن، شناختى است از خود به عنوان یک موجود استوار اجتماعى، که به وسیله هنجارها، نقشها و روابط با دیگران هدایت مىشود.1
فرهنگ علوم رفتارى از زاویه دیگرى جامعهپذیرى را تعریف کرده، آن را «فرآیندى مىداند که به وسیله آن فرد راهها، افکار، معتقدات، ارزشها، الگوها و معیارهاى فرهنگ خاصِ جامعه خود را یاد مىگیرد و آن را جزء شخصیت خویش مىنماید».2
براى جامعهپذیرى سیاسى تعاریف گوناگونى همچون «دایمى ساختن فرهنگ سیاسى»3 و «شکلگیرى بقا و تغییر فرهنگ سیاسى»4 ارائه شده است. در مقاله حاضر تعریف ذیل مد نظر است:
روندى است که افراد به وسیله آن دیدگاهها و الگوهاى رفتار سیاسى را کسب کرده و به وظایف، حقوق و نقشهاى سیاسى خود در جامعه آگاه مىشوند و موجب انتقال آن از نسلى به نسل دیگر مىشود، که این خود مقدمهاى براى ثبات و یا انقلاب مىباشد.5
بنابراین بستر و حوزه مطالعات جامعهپذیرى سیاسى، فرهنگ سیاسى است. حال این سؤال مطرح مىشود که جامعهپذیرى سیاسى طى کدام مراحل و همراه با چه روشهایى صورت مىپذیرد؟ براى پاسخ به این پرسش، سؤال اصلى محققان جامعهپذیرى سیاسى را یادآور مىشویم که «چه کسى، چه چیز را، از چه کسى، تحت چه شرایط محیطى و با چه اثرى مىآموزد؟» این که چه کسى مىآموزد و مخاطبان جامعهپذیرى سیاسى چه کسانىاند، محققان معتقدند جامعهپذیرى سیاسى روندى است که در همه عمر ادامه دارد؛ یعنى همه انسانها و در همه مراحل زندگى خود ممکن است گرایشها و ارزشهاى سیاسى و غیر سیاسى جدیدى فراگیرند؛ بنابراین مخاطبان جامعهپذیرى سیاسى از کودک تا افراد کهنسال را شامل مىشود. این که چه چیز را مىآموزند؟ - همان طور که در تعریف جامعهپذیرى سیاسى بیان شد تقریباً تمام اعتقادات، ارزشها، عقاید و وظایف سیاسى را مىآموزند. این که از چه کسى و تحت چه شرایطى این امر صورت مىگیرد، باید گفت که کارگزاران جامعهپذیرى سیاسى این وظیفه را بر عهده دارند و شرایط پذیرش آن نیز همان راهى است که ساختارهاى موجود با آن عمل جامعهپذیرى را انجام مىدهند و داراى روشهاى گوناگونى است. مهمترین آنها روش «آشکار یا مستقیم»(Manifest) و روش «پنهان یا غیر مستقیم»(Latent) مىباشد.
مهمترین کارکردى که براى جامعهپذیرى سیاسى به شیوههاى مذکور مىتوان بر شمرد،6 عبارتند از: 1. حفظ و نگهدارى فرهنگ سیاسى؛ 2. تغییر و تحول در فرهنگ سیاسى؛ 3. خَلْق فرهنگ سیاسى.
درباره نهادها و کارگزاران جامعهپذیرى سیاسى، تقسیمبندىهاى مختلفى ارائه شده که به نقشِ گروهها و افراد در جامعهپذیر کردن مىپردازند. از جمله تحقیق «ایزن اشتات» مىباشد که راجع به نسلها و گروههاى سنى به کار گرفته است.7 در مورد نهاد روحانیت و عالمان دینى و نقشى که در جامعهپذیرى سیاسى ایفا مىکنند، نظرهاى متفاوتى وجود دارد و از همین رو آن را در تقسیمبندىهاى مختلف قرار مىدهند، چرا که نقش گروههاى مذهبى در همه جوامع مشاهده مىگردد، هر چند متفاوت باشد. علت عمده این تأثیرگذارى این است که مذاهب حاملان ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى هستند که خواه ناخواه پیامدهاى سیاسى نیز دارد و بر مسائل سیاسى و سیاستهاى عمومى تأثیر مىگذارد. رهبران مذهبى بزرگ خود را آموزگار مردم مىدانند و پیروان آنها معمولاً کوشیدهاند تا از طریق آموزش به جامعهپذیرى شکل بخشند و از طریق موعظه و مناسک مذهبى، نومذهبان را در هر سنى جامعهپذیر سازند.8
در تشیع به دلیل اصول اعتقادى - درباره دستگاه رهبرى - پیوند نزدیکى بین دین و دنیاى مردم وجود دارد. رهبران مذهبى و عالمان دینى نقش محورى و بنیانى دارند که با نگاهى به تاریخ شیعه این امر کاملاً مشاهده مىگردد که علاوه بر رهبرى معنوى مردم، رهبرى و هدایت سیاسى مردم را در بسیارى از مقاطع تاریخ شیعه عهدهدار بودند. این نشان دهنده تأثیر روحانیان به عنوان حاملان دین در امر جامعهپذیرى سیاسى است که سعى دارند فرهنگ سیاسى بر اساس ارزشها و اعتقادات شیعى را تبیین و ترویج کنند.
2. فرهنگ و هویت سیاسى(Political Identity and Culture )
«واژه فرهنگ از زبان پهلوى (فارسى میانه) از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده است. فر یا فرّه نمودِ بارقه الهى که بر دل انسان تجلّى مىکند و مایه تعالى و کمال نفس مىگردد و هنگ یا هنج از مصدر هیختن یا هنجیدن به معناى آوردن و جلوهگر ساختن است؛ فلذا فرهنگ تجلى کمال و تعالى در انسان و جامعه است».9
هنگامى که فرهنگ با واژه دیگرى همراه مىشود هدف نشان دادن یا تمرکز روى ابعاد، آثار و تجلیات آن واژه است؛ از این رو فرهنگ سیاسى یعنى «نظامى از باورهاى تجربى و نمادهاى عاطفى و ارزشها، که موقعیت وقوع کنش سیاسى را تعیین و تعریف مىکند».10
عناصر تشکیل دهنده فرهنگ سیاسى عبارتند از: 1. سمتگیرى در مورد قدرت سیاسى (Orientation)؛ 2. نگرشهاى موجود به قدرت سیاسى (Attitudes)؛ 3. احساسات مختلف در مورد قدرت سیاسى (Sentiments)؛ 4. ارزشها (Values). یکى از موضوعاتى که در فرهنگ سیاسى مطرح مىشود، ترمیم عرصهاى از تأثیرگذارى یک فرهنگ سیاسى است: در پاسخ این سؤال که چگونه فرهنگ سیاسى یک ملت بر رفتار شهروندان و رهبران آن در سراسر نظام سیاسى تأثیر مىگذارد و چگونه مىتوان جنبههاى مختلف فرهنگ سیاسى ملتها و جوامع مختلف را با هم مقایسه کرد و از این راه تمایلات آنها را براى رفتارهاى حال و آینده دریافت؟ مبحث سطح تحلیلها مطرح مىشود؛ بر این اساس بررسى و مطالعه فرهنگ سیاسى یک ملت را در سه سطح مىتوان انجام داد: 1. سطح نظام یا تمایلات سیستمى؛ 2. سطح فرآیند یا تمایلات فرآیندى؛ 3. سطح سیاست گذارى یا تمایلات سیاستگذارى. ارتباط جامعهپذیرى با فرهنگ سیاسى از موضوعات مهم است، زیرا جامعهپذیرى سیاسى در سطوح فوق موجبات انتقال فرهنگ سیاسى به نسل آینده جامعه را فراهم مىآورد،11 و از طریق فرآیند اجتماعى شدن، فرهنگى را فرا مىگیرند و موجب انتقال آن فرهنگ مىگردند. هر فرد دانشها، اعتقادات، ارزشها، هنجارها و انتظارات جامعه خویش را از این طریق کسب مىکند و از طریق یادگیرى (درونى کردن) فرهنگ، انسان موفق مىشود براى خویش شخصیت کسب کند،12 و مهارتهایى را که براى بقایشان در محیطهاى طبیعى گوناگون لازم است فرا مىگیرند.13 از جمله آنها آموزههاى سیاسى است و افراد از طریق جامعهپذیرى سیاسى مىآموزند و به آنان فرهنگ سیاسى خاصى منتقل مىگردد. بنابراین بین جامعه پذیرى و فرهنگ سیاسى رابطه ناگسستنى وجود دارد و در این میان، سخن از نهادهایى است که در فرآیند جامعه پذیرى سیاسى نقش ایفا مىکنند. اگر نهادى توانایى ایجاد و انتقال فرهنگ سیاسى خاصى را دارا باشد زمینههاى حاکم شدن آن فرهنگ سیاسى نیز فراهم مىشود و اگر با فرهنگ سیاسى حاکم هماهنگى و وجه اشتراک وجود داشته باشد زمینههاى بقا و تداوم آن را در پى خواهد داشت و اگر تزاحم و تضاد واقع شود زمینههاى شورش و انقلاب و دگرگونى را فراهم مىآورد.
3. مشروعیت(Legitimacy)
«مشروعیت» مصدر جعلى (مصدر صناعى) از کلمه مشروع است. مشروع (اسم مفعول) یعنى آنچه موافق شرع باشد یا چیزى که طبق شرع جایز باشد.14 مشروعیت در اصطلاح براى بیان قانونى بودن حکومت به کار مىرفته است. با توجه به سابقه این دانشواژه و تعاریف گوناگونش مىتوان آن را «نوعى توجیه عقلى اطاعت مردم از زمامداران و اعمال قدرت آنان بر مردم» یا «توجیه عقلى اعمال قدرت حاکم» تلقى کرد. در این مفهوم، مشروعیت مظهر و میزان و ملاک پذیرش ذهنى قدرت حاکم در نزد افراد جامعه است که با مفهوم سیادت به معناى اعمال قدرت مرتبط مىشود.15 بنابراین بین مشروعیت مصطلح در علم سیاست با مشروعیت به معناى مطابقت با شرع و حکم دین فرق وجود دارد و آنچه از Legitimacy فهمیده مىشود، با معادلهایى چون مقبولیت، حقانیت، قانونیت و روایى بیشتر هماهنگ است. از این رو مشروعیت به معناى ظرفیت نظام سیاسى براى ایجاد و حفظ اعتقاد به این اصل است که نهادهاى سیاسى موجود از صحت عمل برخوردار بوده یا نه.
مشروعیت مد نظر این نوشته برگرفته از نگاهى کلى به این واژه است، چرا که مشروعیت نظامهاى سیاسى معاصر بیشتر معلول موفقیت آنها در حل و فصل اختلافات درونى سیستمها و از میان بردن تفرقه در جامعه است؛ بنابراین بحران مشروعیت همچون بحران هویت، توزیع و مشارکت اهمیت پیدا مىکند. منظور از بحران مشروعیت، بحران تغییر و تحول است.16 اختلال در نظام فلسفى و ارزشى جامعه موجب بروز بحران مشروعیت مىگردد. بحران مشروعیت زمانى دامنگیر یک نظام سیاسى مىگردد که آن نظام سیاسى از پاسخگویى به خواستهاى شهروندان ناتوان شود و پشتیبانى مردم از آن نظام متزلزل گردد.
نکته مهم در مقاله نشان دادن این مطلب است که در جامعهپذیرى سیاسى، فرهنگ سیاسى محور کارهاست؛ یعنى از این طریق، فرهنگ سیاسى جامعه شکل مىگیرد و از راه فرهنگ سیاسى که همان باورها، اعتقادات، ارزشها و هنجارهاى جامعه در خصوص مباحث سیاسى و نظام حکومتى است، تداوم و بقا را در پى خواهد داشت، زیرا اگر فرهنگ سیاسى که از طریق جامعهپذیرى به وسیله ابزارهاى مختلف به جامعه و به ویژه نسل آینده منتقل مىگردد، همخوانى با نظام حکومتى و سیستم سیاسى داشته باشد، همگامى و همراهىاى بین مردم و نظام سیاسى ایجاد مىگردد که نتیجه آن افزایش مشروعیت نظام سیاسى است و با افزایش مشروعیت نظام، بقا و تداوم آن براى مدت زمان بیشترى بیمه مىگردد؛ اما چنانچه فرهنگ سیاسى منتقل شده به جامعه با آنچه در نظام حاکم سیاسى ترویج و ترغیب مىشود مختلف و متفاوت باشد، زمینه درگیر شدن و اختلاف و بحران و در نهایت دگرگونى فراهم مىگردد، چون در این صورت مشروعیت نظام سیاسى که همان توجیه عقلانى نظام حاکم توسط مردم است کاهش مىیابد و مردم زمانى که توجیهى براى حمایت از سیستم نیابند، موقعیت رژیم در نزد مردم خرابتر مىشود و زمینههاى بحران و انقلاب فراهم مىآید.
نقش علما در تحولات سیاسى - اجتماعى ایران
در جوامع مختلف نهادهاى گوناگون در جامعهپذیر کردن افراد نقش ایفا مىکنند. در ایران نیز نهادها و عوامل جامعهپذیرى از جمله نهاد روحانیت در این راستا به ایفاى نقش مىپردازند. نهاد مذهب و به تَبع آن علما از گذشتههاى دور در ایران نقش ویژهاى را ایفا مىکرد تا جایى که به اعتقاد یکى از ایران شناسان «آنچه که انسجام جامعه را حفظ مىکرد، اسلام بود».17 از آغاز قرن دهم شمسى این نقش به اسلام شیعى واگذار شد و در این راستا روحانیت محور ارتباطى بین مذهب و مردم قرار گرفتند و کارویژههایى مانند «تصدى موقوفات، مدارس دینى، محاکم شرعى و برخى امور دیوانى و دفترى»18 به این نهاد واگذار گردید. همچنین از آن جایى که روحانیت تشیع، امر حکومت و دخالت در سیاست را دور از صلاحیت ذاتى خود نمىداند، در نظام سیاسى نیز نقشى براى خود قائل است، چه آنکه «از لحاظ نظرى ریشه قدرت روحانیت شیعه را باید در اندیشه امامت و غیبت امام آخر[عج ]و نیابت عامه علما در دوران غیبت جُست».19
با توجه به کارویژههاى فوق و انسجام و سازمانى که در درون نهاد روحانیت نسبت به سایر نیروهاى اجتماعى وجود داشت، موقعیت ویژهاى براى این نهاد فراهم آمد و همین امر موجب شد که «در چندین حرکت ضد بیگانه و ضد حکومتى نقش تعیین کنندهاى را ایفا نماید».20 برجستهترین نقش روحانیت در حرکتهاى انقلابى را مىتوان در جریان شکلگیرى انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى جست و جو کرد. بسیارى از محققان به نقش روحانیت در انقلاب مشروطه اذعان دارند. در کتاب تشیع و مشروطیت در ایران آمده است: «باور عمومى آگاهان به تاریخ ایران به درستى آن است که مهمترین نیروى پشتیبان انقلاب مشروطیت همانا علما بودند. اگر آنان انقلاب را تأیید نمىکردند مسلماً در نطفه خفه مىشد».21 ادوارد براون22 نیز معتقد است: «یکى از جنبههاى بارز انقلاب ایران - زیرا قطعاً در خور نام انقلاب است - آن است که روحانیون خود را در طرفى قرار دادهاند که پیشرو و آزادى خواه است. فکر مىکنم که این امر تقریباً در تاریخ جهان بىبدیل است».
وى در ادامه مىافزاید: «حمایتى که توسط حداقل سه تن از مجتهدان اصلى کربلا و نجف از نهضت مشروطه به عمل آمد و تکفیر عملى شاه توسط آنها، کاملاً مشهور و معلوم است».23 روحانیت شیعه با توجه به ابزارهاى جامعهپذیرى سیاسى که در اختیار داشت تلاش کرد این تغییر در راستاى اصول اساسى اسلام و منافع عمومى مردم شکل گیرد که بارزترین ثمره آن تحدید استبداد شاهنشاهى قاجار و تأسیس مجلس شورا و تدوین قانون اساسى بود.
نقش علما در انقلاب اسلامى
براى شناخت نقش و اهداف گروهها و نهادها در تحولات جامعه، اطلاع از زندگى و اندیشه رهبران فکرى آن لازم مىنماید، چرا که رهبران در جامعهپذیرى سیاسى با ابزارها و کارگزارانى که به خدمت مىگیرند، سعى در تحکیم فرهنگ سیاسى حاکم، تغییر و تحول در فرهنگ سیاسى در صورت تضاد با آن و یا خَلْق فرهنگ سیاسى جدید در شرایط زمانى خاص مىکنند. با نگاهى به دو سه دهه قبل از انقلاب با افراد برجستهاى از درون روحانیت مواجه مىشویم که زحمات زیادى در تنویر افکار عمومى مردم و ساختن یک فرهنگ اصیل و ناب ملى - مذهبى بر دوش کشیدند؛ از جمله آنها امام خمینى(ره) است.
امام خمینى(ره) در سالهاى تحصیل، با توجه به تحولاتى که در ایران به وقوع مىپیوست تجربههاى گرانبهایى را اندوختند که زمینه تحول و تکوین اندیشه و عمل سیاسى ایشان را فراهم آورد. به ویژه تعدادى از اساتید ایشان از شاگردان برجسته رهبران روحانى مشروطه و از جمله آخوند خراسانى بودند که هر کدام خاطرات تلخ و شیرین خود را با شاگردان خود در میان مىگذاشتند. نتیجه آن نیز تحصیل یک تحلیل منطقى و تاریخى دقیق از مشروطه بود. همچنین حضور بسیارى از رهبران روحانى انقلاب 1920 عراق در ایران - که امام بخشى از دروس سطح را نزد آنان گذراند - تأثیرات زیادى در روحیه سیاسى و مبارزاتى امام داشتند. ایشان مىفرمایند:
علماى عراق را که تبعید کردند به ایران براى مخالفتى بود که با دستگاهها مىکردند. مرحوم آقاى حاج سیدابوالحسن و مرحوم آقاى نائینى و مرحوم شهرستانى و مرحوم خالصى... اینها را جمع کردند و تبعید کردند به ایران، ما خودمان اینها را شاهد بودیم... .24
در دوران رضا شاه، موضعگیرى امام در مورد کشف حجاب و در خواست از آیة الله حایرى براى اعتراض به آن، حاکى از در صحنه بودن امام در این سالها دارد و در سالهاى پایانى حکومت پهلوى اول که فشار و اختناق بسیار افزایش یافته بود، ایشان یکى از کارکردهاى جامعه پذیرى را به نحو احسن به انجام مىرساندند که آن برپایى درس اخلاق بود. درس اخلاق امام(ره) که مخاطبان آن عموم مردم و خصوصاً نسل جوان بودند که از طریق ارائه و تبیین اندیشه و فرهنگ اسلامى در ابعاد فردى، اجتماعى، سیاسى و... یک الگوى ناب و اصیل را به مخاطبان منتقل مىکردند که به گفته بسیارى، تأثیر شگرفى در مخاطبان ایجاد مىکرد. در دوران حکومت پهلوى دوم ایشان تمرکز بر آگاهى بخشیدن مردم و ارتقاى فرهنگ توده مردم را سرلوحه اقدامات خود قرار دادند، به طورى که در پاسخ به کسانى که خواهان اقدامات غیر فرهنگى علیه رژیم بودند مىفرمود: «فعلاً مبارزه مسلحانه به صلاح نیست و کار فرهنگى روى مردم، مقدم بر هر کار دیگرى است تا زمینههاى مردمى فراهم نشده باشد، مبارزه مسلحانه کارى از پیش نخواهد برد».25
بنابراین، براى ایجاد و بسترسازى امور فرهنگى از شیوههاى مختلفى بهره مىجستند که ارتباط با نسل جوان که سازندگان آینده ایران بودند از اهمیت ویژهاى در این راستا برخوردار بود.
به طور کلى مىتوان رهبرى امام(ره) را در این دوره به چهار مرحله تقسیم کرد:
دوره اول: ظهور امام به عنوان یک رهبر سیاسى و مذهبى و کسب مقبولیت سریع ایشان در بین مردم که آغاز این دوره مخالفت با تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى و بارزترین آن سخنرانى در عصر عاشوراى 1342 ش. مىباشد. و با مخالفت ایشان با تصویب کاپیتولاسیون و تبعید به ترکیه به پایان مىرسد.
محور تلاشها و فعالیتهاى این دوره بیان رابطه جدایىناپذیر بین دین و سیاست در اسلام و مقابله با تفکراتى همچون تقیه و کنارهگیرى از مسایل سیاسى و...، کشاندن حوزههاى علمیه و روحانیت به کانون تحولات سیاسى - اجتماعى ایران و ایفاى نقش توسط آنان، توجه و تمرکز به کانون فساد یعنى سلطنت و شخص شاه و کنار گذاشتن شیوههاى محافظه کارانه و حمله مستقیم به نفوذ و حضور قدرتهاى بیگانه در ایران، مىباشد.
دوره دوم: این دوره که با تبعید امام به ترکیه (13 آبان 1343) آغاز و با عزیمت ایشان از عراق پایان مىیابد. در این دوره به مقتضاى زمان و با توجه به حوادث و اتفاقاتى که در ایران واقع مىشد امام از طریق انتشار اعلامیهها، فتاوا، انجام سخنرانىها و بیانیهها در راستاى ارتباط معنوى با مردم و فرهنگ سازى نوین گام بر مىداشتند.
دوره سوم: این دوره از 1356 با شهادت فرزند امام (آقا مصطفى) و انتشار مقاله توهینآمیز به رهبرى انقلاب آغاز و تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه مىیابد.
شیوههاى مبارزاتى امام در این دوره، جلوگیرى از رخنه فرصت طلبان، عدم سازش بر سر اصول، رساندن نداى مردم مظلوم ایران به جهانیان، آینده نگرى و سنجش وضعیت در رسیدن به هدف و... را مىتوان نام برد.
دوره چهارم: بعد از پیروزى انقلاب اسلامى تا رحلت ایشان. در این دوره، کارکردهاى مختلف از نظام جمهورى اسلامى مشاهده مىشود که الگوى نوینى خصوصاً در عرصههاى مختلف فرهنگى نمایان مىشود.
آنچه که در این نوشتار مهم است، اینکه امام به عنوان یکى از عالمان دینى، کارکردهاى مختلفى را از خود از طریق جامعه پذیرى به جاى گذاشتند که نتیجه آن شکلگیرى فرهنگ سیاسى جدیدى بر اساس مبانى اسلام بوده است که نمونه بارز آن نیز طراحى و ارائه الگوى حکومت اسلامى است که با فرهنگ سیاسى حاکم در تضاد بوده و زمینههاى انقلاب اسلامى نیز فراهم مىآید.
از جمله شخصیتهاى روحانى دیگر که در دوره رژیم پهلوى خدمات گستردهاى را در ترویج فرهنگ اسلامى و مقابله با فرهنگ نظام حاکم داشت آیةاللَّه طالقانى(ره) است. ایشان در فضایى که جریانهاى مختلف سیاسى همچون جریانهاى ملى و ناسیونالیستى، مارکسیستى، و جریانهاى سیاسى حاکم و وابسته به دولت، فعالیتهاى فرهنگى خود را شدت بخشید و با تشکیل جلسات و محافل مذهبى در بین مردم و خصوصاً جوانان به تعمیق مبانى اعتقادى آنان پرداخت و در همین راستا براى سامان دادن فعالیتهاى خود، اقدام به تاسیس «کانون اسلام» و مجلهاى به نام «دانشآموز» نمود. وى مىگوید:
... چون احساس کردم که جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفتهاند... جلساتى براى عدهاى از جوانان و دانشجویان درباره بحث در اصول عقاید و تفسیر قران تشکیل دادم و در دنباله این جلسات، انجمنها و کانونهاى اسلامى تشکیل شد مانند کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامى و اتحادیه مسلمین، که هر کدام داراى نشریات منظم و فراخور افکار و وضع روز بود.26
به طور کلى عمدهترین محورهاى تلاشهاى ایشان عبارتند از: 1. به صحنه آوردن قرآن و راهنماى عملى قرار دادن آن؛ 2. شناساندن استبداد شاهنشاهى به عنوان ریشه همه فسادها؛ 3. ایجاد پل ارتباطى میان نسل روشنفکر با روحانیت و توده مردم 4. تبیین فرهنگ سیاسى اسلام براى نسل نو، و ... . بنابراین مشاهده مىشود که تمرکز فعالیت آیةاللَّه طالقانى بر امور فرهنگى و تبیین بنیانهاى فکرى اسلام در عرصههاى مختلف براى جامعه بوده است. و با استفاده از ابزارهاى گوناگون سعى در انتقال فرهنگ سیاسى اسلام از طریق جامعهپذیرى را داشتند.
ابزارهاى جامعه پذیرى سیاسى علما
روحانیت (عالمان دینى) با محور قرار دادن فعالیتهاى فرهنگى و فکرى، سعى در طرح یک فرهنگ سیاسى مستقل در میان مردم به عنوان الگوى جایگزین را داشتند. در این میان از ابزارهاى گوناگونى براى جامعهپذیرى سیاسى بهره مىجستند که مهمترین آنها عبارتند از:
1. مرجعیت دینى: یکى از کارویژههاى مهم روحانیت، رهبرى و هدایت دینى مردم و استنباط احکام اسلامى است که این نقش یک رابطه ناگسستنى در تمام مراحل زندگى بین مردم و روحانیت را سبب مىگردد. روحانیت با استفاده از این ابزار سعى در برقرارى ارتباط با مردم و گروههاى مختلف سنّى داشتند و با طرح حکومت اسلامى، الگوى جدیدى را مطرح کردند.
2. رهبرى سیاسى: نقش روحانیت شیعه در مسائل سیاسى و اجتماعى کاملاً در زمانهاى مختلف مشهود است. این نقش به پایگاه اجتماعى روحانیت، موقعیت و فضاى ذهنى مردم و نظام سیاسى بر مىگشته است. چه آن که «تعلق آنان به جنبش بیشتر به طرفدارى از بینش اجتماعى و یا اصول اعتقادى خاص مربوط مىشد که همانا اعتقادات شیعه و تبعیت آنان از مراجع بوده است که بر اساس آن براى مشارکت در فعالیتهاى سیاسى آماده مىشدند».27
3. مساجد، منابر و مجالس وعظ و خطابه: از مهمترین راههاى ارتباط روحانیت با مردم مساجد است. جان. دى. استمپل یکى از دیپلماتهاى امریکا و نویسنده کتاب درون انقلاب ایران و از شاهدان نزدیک وقایع انقلاب در این زمینه مىگوید:
یک جنبه مهم رشد حرکت انقلابى، مشارکت دایمى و فزاینده سازمانهاى شیعى مذهب ایرانیان در جنبش بوده است. در کشور 35 میلیونى ایران، تقریباً هشتاد تا نود هزار مسجد و 180 تا دویست هزار روحانى وجود دارد، سریعترین و مطمئنترین راه براى رساندن پیام از شهرى به رهبران شهر دیگر از طریق شبکه مسجد انجام مىگرفت که توسط روحانیون رده بالا صورت مىگرفت.28
مهمترین کارویژه مسجد مکان ویژهاى براى ترویج و تبلیغ و تبیین مبانى فرهنگ اسلام در زمینههاى مختلف از جمله فرهنگ سیاسى اسلام بوده است. روحانیت به عنوان نیروهاى اصلى و محورى مساجد، هدایت مذهبى و اجتماعى و حتى سیاسى را بر عهده داشتند. علما از ابزارهاى فوق و همچنین دیگر راهها، در گستردهتر کردن جامعهپذیرى سیاسى بهره مىجستند، به خصوص این نقش زمانى پر رنگتر مىگردد که سیاست فرهنگى و اجتماعى رژیم در تغییر اساسى فرهنگ ملى - مذهبى مردم استوار گردیده بود. سلسله پهلوى که تداوم و تحکیم پایههاى قدرت خود را در اصلاحات جدید و تغییر فرهنگ عمومى مردم مىدانست به تدوین سیاست جدید فرهنگى پرداخت.
سیاستهاى فرهنگى رژیم پهلوى
سیاستهاى عمده فرهنگى این دوره را مىتوان بر اساس چند محور تقسیم کرد:
1. ناسیونالیسم، که داراى دو وجه ایجابى یعنى باستانستایى و وجه سلبى یعنى اسلام زدایى است. مداحان رژیم رضاشاه همواره او را یک ناسیونالیست معرفى مىکردند، در حالى که مؤلفههاى آن را دارا نبود.
از یک طرف پافشارى او بر شبیه کردن هر چه بیشتر ایران با تصورات خودش از کشورهاى اروپاى غربى و طرد سنتهاى بومى حاکى از خوارشمارى میراث گذشته بوده و از سوى دیگر، نوعى همانند سازى تعمدى ایران نو تحت لواى حکومت پهلوى با افتخارات امپراتورىهاى ایرانى قبل از اسلام وجود داشت، که نشان از دیدگاه متناقض و غیر منسجم رضا شاه دارد.29
دلیل توجه به ایران باستان این بود که آنان براى جبران عقبماندگى ایران از کشورهاى اروپایى، به دنبال تقلید کامل از فرهنگ غربى بودند و از آن جا که ارزشهاى نشأت گرفته از فرهنگ اسلامى تضاد با آن داشت، پیروى کامل نتیجهاى جز برخورد و ایجاد تشتّت نمىتوانست داشته باشد؛ از این رو پررنگ نشان دادن فرهنگ ایران باستان، نگاه ضعیفترى را به فرهنگ اسلامى در پى مىداشت، تا جایى که اقبال لاهورى که به فرهنگ ایرانى - اسلامى عشق مىورزید از ملى گرایى افراطى که ملازم با اسلام زدایى بود، به شدت انتقاد مىکند و مىگوید:
کار آن وارفته مُلک و نسب
ذکرت پور است تحقیر عرب
روزگار او تهى از واردات
از قبور کهنه مىجوید برات
با وطن پیوست و از خود در گذشت
دل به رستم بست و از حیدر گذشت30
در طول سلطنت رضاخان در همه آثار فرهنگى و هنرى و تحقیقات و تتبعات تاریخى و نیز سازمانهاى ادارى و نظامى، تأثیر ملىگرایى افراطى به صورتهاى مختلف دیده مىشود؛ براى مثال تأسیس نهادهاى جدیدى مانند انجمن آثار ملى، ترویج باستان گرایى با تأکید بر یکتایى نژاد آریایى، پرداختن به تاریخ شاهان گذشته و نشان دادن عظمت دولتهاى شاهنشاهى، صورت گرفت. وجه سلبى نیز اسلامزدایى است. که روى دیگر همان سکه باستان گرایى است.
2. تجدّد خواهى: ترویج فرهنگ غرب در ایران با استفاده از ابزارهاى گوناگون بوده است.
همین سیاستهاى فرهنگى به شکلى جدید در دوره محمدرضا شاه پهلوى مشاهده مىگردد، حتى این دوره به دلیل وضعیت جدید رژیم در راستاى تحولات منطقهاى و جهانى براى حفظ و تداوم منافع بیگانگان به ویژه امریکاییان، تغییر فرهنگ عمومى و سیاسى مردم اجتنابناپذیر مىنماید. در این مقطع زمانى، در بستر جامعه، تضاد فرهنگى بین فرهنگ مذهبى که عالمان دینى آن را تبلیغ مىکردند و فرهنگ جدید رژیم پهلوى در حال شکلگیرى بود. اقدامات پهلوى اول، در راستاى تغییر فرهنگ مذهبى مردم را مىتوان در تأسیس نهادهایى چون شوراى عالى معارف، جمعیت نسوان وطن خواه، کانون بانوان، مؤسسه وعظ و خطابه و تأسیس مدارس و آموزشگاههاى نوبنیاد مشاهده کرد. دست مایه محمدرضا شاه (پهلوى دوم) تجربه پدرش بود. وى نیز دست به اقداماتى براى محدودیت و کنترل هر چه بیشتر نهاد مذهب و روحانیت در ایران زد؛ براى نمونه گرفتن آزمون از طلّاب، طرح کنترل مدرسه فیضیه توسط ساواک، اعدام و شکنجه روحانیون برجسته مخالف رژیم، برگزارى جشنهاى شاهنشاهى و سرکوب مخالفان، دستگیرى طلاب جوان به مناسبتهاى مختلف و تشکیل دانشکده علوم اسلامى با هدف تضعیف روحانیون.
بنابراین مىتوان نتیجه گرفت که ایدئولوژى رژیم پهلوى بر پایه اسطورهپردازى با استفاده از دو پایگاه مشروعیت و قدرت بوده است که از ارتش به مثابه ابزار قدرت خود استفاده مىکرد؛ اما براى کسب مشروعیت به ناسیونالیسم ایرانى روى آورده، این ایده در تمام سالیان حکومت پهلوى اول و دوم تبلیغ و ترویج مىگردید، تا از این طریق حمایتهاى مردمى را به دست آوَرَد. بنابراین آهنگ دایمى تبلیغات در این دوره بر این مسأله استوار بود که ایران فقط هنگامى نیرومند است که شاه نیرومند باشد؛ براى مثال جشنهاى دو هزار و پانصد ساله که بر نفى همه نمودارهاى ایدئولوژى شیعه استوار بود. ایدئولوژى حاکم بر اساس تقویت سلطنت و ناسیونالیسم ایرانى بنا گردیده بود که به تعبیر ماروین زونیس، این اقدام تلاشى بود «براى کاستن نقش اسلام در جامعه ایران و نشان دادن این نکته که مشروعیت رژیم به گذشته پیش از اسلام مربوط مىشود».31 اما آنچه در باور عمومى مردم ایران در مورد رهبرى موفق وجود داشت، رهبرى دین دار و حافظ دین اسلام و همدل با مردم بود، در حالى که ایدئولوژى حاکم این را بیان نمىکرد.
در مقابل تلاشهاى بىوقفه رژیم پهلوى در راستاى دگرگونى فرهنگى، روحانیت با رهبرى مستقیم امام در سالهاى 1341 به بعد، از طریق ابزارهاى جامعهپذیرى که در اختیار داشت به ترویج و تبیین فرهنگ اسلامى در عرصههاى مختلف زندگى مردم از جمله سیاست پرداخت. با بیان مبانى اسلام به صورت استدلالى نوعى آشنایى بیشتر و نزدیکتر مردم با اسلام در حال شکلگیرى بود که از گذشته تداوم مىیافت. مردم ایران سرافرازى و پیروزى خود را در سایه اسلام و اقتدار کشور مىدیدند که در ایدئولوژى رژیم پهلوى وجود نداشت.
بنابراین در باور سیاسى مردم ایران چندگانگى و چند پارگى در مورد نظام سیاسى را مشاهده مىکنیم؛ اما از آن جا که ایدئولوژى رژیم بر محور اسطورهسازى و ناسیونالیسم شکل گرفته بود و نوعى تعارض را در خود مىپروراند و با باورهاى اعتقادى و مذهبى مردم نیز فاصله داشت، با تلاش روحانیت و نیروهاى مذهبى، پیروزى به سود فرهنگ سیاسى اسلام، که با باورهاى اعتقادى مردم عجین شده بود، متحقق شد.
پىنوشتها
*) دانش آموخته حوزه علمیه قم و عضو هیأت علمى دانشگاه مازندران.
1. Rogers cruton, adictionary of political thought, london: the macmillan press LTD, 1986, P.428.
2. على اکبر شعارىنژاد، فرهنگ علوم رفتارى (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364) ص415.
3. Michacl G. Roskin, etal., Political seience, An Introduction, Newjersy; Prentice-hali
inter national Inc, 1988, P. 141.
4. Gabriel A. Almond, and bingham Powell jr, Comparative Politice, System,
Process and Policy, Little brown and company Boston. 1818, P. 79.
5. Robert G. Meadow, Politics As Communication , Newjersy; Ablex Pablishing
corporation: 1980, P. 23.
6. مهرداد، هرمز، جامعه پذیرى سیاسى، چاپ اول (تهران: پاژنگ، 1376) ص46.
7. گى روشه، مقدمهاى بر جامعهشناسى عمومى، کنش اجتماعى، ترجمه هما زنجانىزاده (مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد، 1367) ج 1، ص 168.
8. آلموند و پاول، «جامعهپذیرى سیاسى و فرهنگ سیاسى»، ترجمه علیرضا طیّب، مجله اطلاعات سیاسى، اقتصادى، ش 113 و 114 (1375).
9. سید علىاصغر کاظمى، بحران نوگرایى و فرهنگ سیاسى در ایران معاصر (تهران: نشر قومس، 1376) ص 35.
10. همان، ص 28.
11. آلموند و پاول، پیشین.
12. منوچهر محسنى، مقدمات جامعهشناسى (تهران: ناشر: مؤلف، چاپخانه مروى، چاپ سوم، 1367) ص 168.
13. بروس کوئن، درآمدى بر جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى (تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، 1370) ص 47.
14. محمد معین، فرهنگ فارسى (تهران: امیرکبیر).
15. على گلیانى، مشروعیت و ثبات سیاسى در ایران 57 - 1332 (تهران: دانشگاه تربیت مدرس، دانشکده علوم انسانى، 1378) ص 8.
16. عبدالعلى قوام، چالشهاى توسعه سیاسى (تهران: نشر قومس، 1379) ص 54.
17. آن. کى. اس. لمبتون، نظریه دولت در ایران، ترجمه چنگیز پهلوان (تهران: نشر گیو، چاپ دوم، 1379) ص 140.
18. حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى (تهران: نشر نى، چاپ دوم، 1374)، ص 242.
19. همان، ص 241.
20. علیرضا ازغندى، تاریخ تحولات سیاسى و اجتماعى ایران (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 130.
21. عبدالهادى حایرى، تشیع و مشروطیت در ایران (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1360) ص 2 (دیباچه).
22. ادوار براون، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمه مهرى قزوینى (تهران: انتشارات کویر، 1376) ص128.
23. همان، ص133.
24. در جست وجوى راه از کلام امام، دفتر هشتم، روحانیت (از بیانات و اعلامیههاى امام خمینى از 1341 تا 1361) (تهران: امیرکبیر، 1362) ص 210.
25. خاطرات مرتضى الویرى، به کوشش دفتر ادبیات انقلاب اسلامى (تهران: حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1375) ص 64 - 65.
26. بهرام افراسیابى و سعید دهقان، طالقانى و تاریخ (تهران: انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، 1360) ص64.
27. علیرضا زهیرى، عصر پهلوى به روایت اسناد (قم: دفتر نشر و پخش معارف، 1379) ص 290 - 291.
28. جان. دى. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعى (تهران: مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، چاپ دوم، 1378) ص 68.
29. سلسله پهلوى و نیروهاى مذهبى به روایت تاریخ کمبریج، ترجمه عباس مخبر (تهران: طرح نو، 1372) ص 37.
30. محمد اقبال لاهورى، کلیات اشعار فارسى، مقدمه و شرح احوال و تفسیر کامل احمد سروش (تهران: کتابخانه سنایى، چاپ چهارم، 1368)، ص 367.
31. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدى (تهران: نشر نور، 1370)، ص 161.