تحولات و خط سیر اندیشه اسلامى معاصر (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
با فروپاشى نظام کمونیستى، اسلام به عنوان یک گزینه فرهنگى و تمدنى، انتخاب تازهاى را فراروى انسان معاصر قرار داده است. به بنبست رسیدگان نظام فکرى شرق و سرخوردگان از لیبرالیسم غرب، راه نجات خویش را در اسلام مىبینند. گرایش روز افزون به اسلام زنگ خطر را براى غرب به صدا در آورده است. از سوى دیگر، در این میان برخى از غربىها در صدند تا اسلام را به عنوان دشمن غرب جایگزین نظام کمونیسم سازند. این مسائل ایجاب مىکند که اسلامگرایان با اهتمام بسیار، به اسلام، اندیشه اسلامى و جنبش اسلامى بپردازند و با درک مشکلات، موانع و چالشهاى دنیاى معاصر، راه حلهاى مناسبى را به انسانهاى تشنه معارف اسلامى تقدیم کنند. زکى میلاد در فصل دوم کتاب تحولات و خط سیر اندیشه اسلامى معاصر با دقت بسیار تحولات اندیشه اسلامى معاصر را پى گرفته و به ویژگىها، ضرورتها، چالشها و موانع بر سر راه آن مىپردازد.متن
1. نظامهاى فکرى جهانى؛ پیشرفتها و پسرفتها
اندیشه اسلامى به عنوان یک نظام فرهنگى و تمدنى، در اشتغالات فکرى دنیاى امروز مبحثى بنیادین به شمار مىآید. اندیشه اسلامى، از این نظر، برترى نشان مىدهد و بر بسیارى از نظامهاى فرهنگى، دینى و سیاسى جهان پیشى گرفته است، حتى در زمان حاضر که پیشرفتها و فروپاشىهاى بزرگى را در آن شاهد هستیم. در این میان آن دسته از تحولات براى ما اهمیت دارند که ویژگى فرهنگى و تمدنى دارند، اگر چه با دیدگاهى عمیق، تفکیک بین تحولات سیاسى، اقتصادى و قانون گذارى از جنبههاى فرهنگى و تمدنى آن دشوار است.
در پیشاپیش این تحولات، فروپاشى نظام کمونیستى قرار دارد که تازگى خود را از دست داد و به تاریخ پیوست. این نظام خود را به عنوان تمدنى جایگزین لیبرالیسم سرمایه دارى به جهان و به خصوص اروپا عرضه کرد و با لیبرالیسم سرمایه دارى وارد نزاع شد. کمونیسم شیوههایى را در ابعاد گوناگون معارف انسانى و اجتماعى، مانند ادبیات، هنر، تکنولوژى، علوم اجتماعى، روانشناسى، اقتصاد، سیاست و تاریخ براى خود بنیاد نهاد که در این علوم به روش مارکسیستى معروف هستند؛ اما پس از هفت دهه، در مدت زمان سریعى که براى محافل جهانى غیر منتظره بود، دچار چنان فروپاشىاى گردید که از نظر حجم، سرعت و تأثیرات بر دیگر کشورهاى اروپاى شرقى، جهان را دچار حیرت ساخت. این فروپاشى، جهان کمونیسم را به حالتى از اضطراب فکرى شدید و تشویش روانى وارد کرد و گزینههاى گوناگونى را فرا روى آن قرار داد. این وضعیت معمولاً از نظر فکرى و روانى از سختترین دورهها به حساب مىآید: وفادارى به کمونیسمى که مفاخر آن فرو پاشیده است، پیوستن به غرب که با مفاخر آن دشمنى دارد و با این حال به آن مىپیوندد، و انتخاب توقف و انتظار تا طوفانها آرام گرفته و پراکنده شوند.
در کنار این گزینهها، انتخاب تمدنى دیگر وجود دارد و آن روى آوردن به اسلام است. هر چند که سهم اسلام از دنیاى کمونیسم اندک است ولى به هر حال یک انتخاب در دسترس مىباشد؛ از این رو نمىشود سهم اسلام را تقلیل داد یا آن را در نظر نگرفت. روژه گارودى از فرانسه و احسان طبرى از ایران، اسلام را برگزیدند، در حالى که آن دو از بزرگترین اندیشمندان کمونیست در جهان بودند. همین طور نخبگان فرهیخته دنیاى عرب و جهان اسلام، اسلام را از نظر عدالت اجتماعى و خاستگاه مردمى جایگزین مناسبى براى کمونیسم یافتند و این دین را برگزیدند.
باید بر این نکته تأکید ورزید که سقوط کمونیسم تأثیر روشنى بر شاخصههاى تمدنى دنیاى معاصر به جاى گذاشت و برخى از نخبگان فکرى به منظور شناخت آینده تمدن به بررسى این تأثیر اهتمام ورزیدهاند.
در کنار این تحول و نیم دهه پیش از آن و در گستره تحولات فرهنگىاى که جهان شاهد آن بود، نهضت اسلامى در سراسر جهان اسلام از «طنجه» در غرب تا «جاکارتا» در شرق شروع به رشد و گسترش کرد. این نهضت توانمندى اسلام را در احیا و انگیزش در دورانى که در رفیعترین سطوح نوگرایى و در آستانه قرن جدید و افقهاى تمدنى جدید قرار دارد، براى جهانیان روشن ساخت.
فوکویاما در کتاب پایان تاریخ کوشید تا از اهمیت این نهضت بکاهد و آن را این گونه انگاشت که بیرون از جهان اسلام هیچ گونه جاذبهاى ندارد و در سطح بینالمللى فاقد تأثیر گذارى است. هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها عکس آن را در پیش گرفت و بیان داشت که در دنیاى جدید، دین داراى مرکزیت است و شاید دین همان قدرت بنیادینى باشد که مىتواند مردم را به حرکت درآورده و آنان را گردهم بیاورد. وى در صدد بود تا غرب را به پیشرفت اسلام متوجه سازد؛ اسلامى که در آینده ممکن است در برخورد تمدنها، بیشترین مشکلات را با غرب داشته باشد.(4) اما ادوارد سعید معتقد است این اندیشهها روح جنگ سرد را زنده مىکند، با این تفاوت که اسلام و جهان سوم جاى کمونیسم و اتحاد شوروى را گرفته است ]...[.(5)
در این اوضاع نهضت اسلامى آمد تا حضور اسلام را در جهانى که به سطوحى از پیشرفت نایل شده است تثبیت کند؛ جهان با همه توانمندىهایش نتوانست اسلام را کنار بگذارد یا آن را از روند تاریخ ناپدید سازد. از دیرباز بر این نکته تأکید مىشود که در دنیاى کنونى این امکان وجود دارد که اسلام یکى از گزینههاى تمدنى جهانى باشد. مراد هوفمان در کتاب اسلام به عنوان جایگزین(6)، روژه گارودى درکتاب اسلام دین آینده(7) و عزت بگوویچ در کتاب اسلام بین شرق و غرب(8) نیز از همین مسأله سخن گفتهاند. نکته قابل توجه در این کتابها این است که اینها از پدیدهاى پرده برمىدارند که در جوامع غربى شروع به رشد و گسترش کرده است؛ پدیدهاى که توجه غرب را معطوف به خود خواهد ساخت و در برخورد با آن شیوه مراقبت و احتیاط را برخواهد گزید.
بنابراین بین نظام فروپاشیده کمونیستى و نظام رو به رشد اسلام، باید ببینیم غرب و نظام لیبرالى آن چه جایگاهى دارد؟ اگر لیبرالیسم را از طریق گفتههاى «پایان تاریخ» بررسى کنیم، غرب در حالتى از امیدوارى مبالغه آمیز قرار دارد، ولى اگر از لابهلاى گفتههاى «برخورد تمدنها» بررسى کنیم، غرب در حالتى از احتیاط و تشویش در قبال آینده دیده مىشود. این دو نظر از مهمترین و بارزترین آرایى است که غرب درباره تحولات جهانى پس از جنگ سرد ارائه داده و توجه جهانى را به خود معطوف داشته و گفت وگوهایى جدى را در قارههاى مختلف جهان برانگیخته است. زبیگینو برژینسکى در دو کتاب خود از این دو حالت پرده برداشته است. او در کتاب شکست بزرگ؛ ظهور و سقوط کمونیسم که در سال 1989 منتشر شد خوشبین و امیدوار است؛ اما در کتاب گریز؛ آشفتگى جهانى در شامگاه قرن بیست و یک که در سال 1993 منتشر گردید، محتاط و مشوش به نظر مىرسد.
کیشورى محبوبانى از سنگاپور نیز از همین اضطراب و تشویش پرده داشته، مىگوید: در مراکز اصلى غرب در مورد آینده احساس اضطراب عمیقى وجود دارد؛ اطمینان به این که غرب در قرن بیست و یکم مانند چهار، پنج قرن گذشته سیطره خواهد یافت، جاى خود را به احساس آژیرهاى خطر داده است که قدرتهایى چون اسلام اصولگرا و نوخاسته، پیشرفتهاى بنیادین شرق آسیا و فروپاشى روسیه و اروپاى شرقى تهدیدى حقیقى براى غرب به شمار مىآید. او در آخرین سطر از نقد «برخورد تمدنها»، مقاله خود را با این سخن به پایان مىبرد: انسان باید خارج از غرب بایستد تا ببیند که چگونه غرب با دست خود اسباب فروپاشى خود را فراهم مىسازد.(9) این تشویش با روشنى بیشترى در بیانیه راهبردى سالیانه مرکز روابط بین المللى فرانسه یعنى بیانیه 1995 قابل لمس است.(10) در این جا در صدد احصاى همه اندیشهها و آرایى نیستیم که از تشویش غرب از آینده آن در جهان پرده برمىدارد، اندیشههایى که در سالهاى اخیر بر آنها افزوده شده است.
خلاصه این که بارزترین نظامهاى جهانى بزرگ دچار پیشرفت و پسرفت است. برخى مانند نظام کمونیستى گرفتار فروپاشى شدهاند، برخى مانند نظام سرمایهدارى دچار اضطراب و تشویش هستند و برخى مانند اسلام در حال خیزش و رشدند.
این در گستره ایدئولوژىها بود. اما در حیطه ادیان، حقایق اشاره دارند که از بین ادیان بزرگ (مسیحیت، یهودیت و ادیان شرقى)، اسلام بیشترین گسترش را در بین ملتها در قارههاى مختلف داشته است و غرب و پیروان ادیان دیگر به شدت از این مسأله در هراسند. یکى از رساترین این هراسها در بیانیه مذکور، پاپ ژان پل دوم که در اواخر سال 1990 صادر گردید، دیده مىشود. در بیانیه پاپ غرب را از این مسأله بیم داد که اسلام تنها دینى است که با گسترش مسیحیت مقابله مىکند؛ گرایش به اسلام رو به افزایش است و در خاور نزدیک و افریقا از گستره مسیحیت کاسته مىشود و در جنوب اروپا گرایش به اسلام رو به فزونى نهاده است.(11)
پدیدهاى که توجه و تحیر غرب را به خود جلب کرده، رشد تصاعدى اسلام در درون جوامع غربى است. شناخت علل، ریشهها، مؤلفهها و انگیزههاى این پدیده به پژوهشهاى گسترده و فشردهاى نیاز دارد. سرمنشأ حیرت غرب این است که آنان چگونه پس از این همه دستاوردهاى تمدنى شگرف، از نوگرایى دست بردارند و به سوى اسلامى بروند که فاقد نوگرایى است و دستاوردهاى تمدنى قابل مقایسه با دستاوردهاى غرب امروز را ندارد.
از سوى دیگر، غربى که قرنهاى متمادى کوشید تا اسلام را در خانهاش محصور کند و جلو انتشار و گسترش آن را در بیرون از محدوده آن بگیرد، اکنون دریافته که اسلام بر دروازههاى غرب ایستاده و دژهاى بلند نوگرایى، فنآورى و پیشرفت آن را شکافته است. چیزى که بر این پدیده گواهى مىدهد، کتاب از ایمان به سوى دیگرى نوشته لیزبث روشیه فرانسوى و فاطمه شرقاوى مراکشى است که در نیمه دوم دهه هشتاد در فرانسه منتشر گردید و در آن زمان در درون جوامع غربى جنجالى را برانگیخت. آن گونه که مؤلفان گفتهاند، براى شناخت علل گرویدن غربىها به اسلام سالها در اروپا و امریکا به پژوهش پرداختند. از دیدگاه آن دو، همگان معتقدند پس از آن که تمدن غربى دچار انشعابات خطرناکى گردید و انسان را به تصویرى از غارهاى تاریک حواله کرد، اسلام به این انسان رهایى مىبخشد. این کتاب ذکر مىکند که بیست هزار نفر در فرانسه و سه میلیون نفر در امریکا به اسلام گرویدهاند. آن دو مىافزایند: آنچه نظر پژوهشگران را به خود معطوف داشته این است که اسلام تنها دینى است که در این زمان بیشترین گسترش را داشته است؛ حال آن که ادیان دیگر رو به زوال نهادهاند، و بیشتر غربىهایى که به اسلام گرویدهاند به واسطه باورهاى اعتقادى این کار را انجام دادهاند و هیچگونه عامل سیاسى در آن دخالت نداشته است. در بین آنان، فیلسوف، کارمند بانک و خانوادههاى متدین و اصیل دیده مىشود. نویسندگان کتاب درباره پیدایش اندیشه نگارش آن مىگویند: فکر تدوین کتاب در خلال دیدار با یکى از کارمندان خطوط هوایى فرانسه بروز یافت که به نویسندگان این کتاب گفت اکنون چهل گذرنامه از شهروندان فرانسه دراختیار دارد که به تازگى به اسلام گرویدهاند و براى اداى فریضه حج براى خود جا ذخیره کردهاند. طبق گفته نویسندگان کتاب، آنان از همان لحظه تصمیم گرفتند این مسأله را در اروپا و امریکا بررسى کنند. به گفته آنان، مهمترین دست یافته این پژوهش این است که انگیزههاى اعتقادى هر فرد یا هر گروهى با فرد یا گروه دیگر تفاوت مىکند. این مسأله تبلور توانمندى اعتقادى اسلام است ]...[.(12)
دل مشغولىهاى اندیشه اسلامى معاصر: ویژگىها و مؤلفههاى تصورى و عینى، اسلامى و جهانى و حال و آینده مشغولیتهاى اندیشه اسلامى معاصر کدامند؟
در خلال دهههاى هشتاد و نود، اندیشه اسلامى در حالى خود را بازیافت که با توانى بسیار به مشغولیتهاى جدیدى پرداخته است. متغیرهاى این دوره که نوعاً داراى حجم بسیار، حرکت سریع و حساس بودن است، این مشغولیتها را به اندیشه اسلامى تحمیل کرد؛ از این رو اندیشه اسلامى مىباید با ژرف نگرى به این دوره بنگرد و در چالشها، مشکلات، خواستها و پرسشهاى این دوره بیندیشد و الاّ حضور، همزمانى و همگامى این اندیشه تضمین نمىگردد. پس از آن که اندیشه اسلامى حضور گسترده خود را با ارائه «طرح اسلامى»(13) تثبیت کرد - یعنى از زمان نهضت سید جمال الدین افغانى [1254 - 1315ه/ 1838 - 1897م] در نیمه دوم قرن نوزدهم - براى اولین بار در تاریخ معاصر اسلامى در نیمه دوم قرن بیستم به مرحله اداره حکومت، جامعه و دولت انتقال یافت و از هر سو نگاهها را متوجه خویش ساخت. بنابراین اندیشه اسلامى از هر سوى مورد سؤال، مناظره و گفتوگوهاى گرایشها و جریانهاى درون جهان عرب و دنیاى اسلام، غرب و داخل خود اندیشه اسلامى قرار گرفت. وقتى اندیشه اسلامى به خود مىنگرد و پاسخها، تصورات، جایگزینها و برنامههاى خود را بازنگرى مىکند، براى آن روشن مىشود که در برابر دورهاى بسیار حساس قرار دارد که از نظر اندیشهاى و شناختى هیچگونه آمادگى براى آن ندارد؛ از این رو نیاز دارد که توان اجتهادى و نوسازى خود را به کار اندازد تا در اندازه این دوره، چالشها و نیازمندىهاى فکرى آن باشد و براى خلئى که تحولات جدید از آن پرده برداشته، پاسخى درخور ارائه کند. بنابراین همه کوششهاى اجتهادى، نوسازى، نقد، بازنگرى و تحکیم در پى آن است که در عرصهها و میدانهاى گوناگون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قانونى و تربیتى، جایگزینها و تصورات اسلامى را به دست آورد. اسلامگرایان بدون آماده سازى ابتدایى قانون اسلامى براى کشور به اداره جامعه و دولت در ایران دست یافتند و دریافتند که آنان در برابر رسالت فکرى بزرگى قرار دارند که که پیگیرى آن مدت زمان بسیارى را نیاز دارد؛ زیرا وضع کشور، اصلاحات ریشهاى و فراگیرى را ایجاب مىکند و اندیشهها و مفاهیم در اختیار آنان نه تنها کافى نیست که مشکلات جامعه بسیار بزرگتر از مفاهیم و اندیشههایى است که در جهان اسلام بیش از اجراى عملى به نظریه پردازى، بیش از آرمانگرایى به واقعگرایى، بیش از جمعگرایى به فردگرایى، بیش از اجمال به تفصیل، بیش از ثابتها به متغیرها، بیش از کلیات به جزئیات و بیش از اطلاقها به نسبیتها تمایل دارند. اینها ویژگىهاى همه اندیشههایى است که در دغدغههاى خویش در مقام عمل از پیگیرى واقعیتهاى جامعه به دور هستند.
وضع دیگر تجارب اسلامى که به مرحله اداره جامعه و دولت نرسیدهاند نیز همین گونه است؛ آنها از مرحله مخفى به مرحله آشکار، از نیازهاى گروهى خاص به نیازهاى عمومى مردم، از دستاوردهاى فردى محدود به دستاوردهاى اجتماعى گسترده و از برخورد پشت پرده با واقعیت به برخورد فوق تصور با واقعیت و از حرکت فردى به موجودیتى متکثر و گوناگون منتقل شدهاند. گاهى این اختلاف سیاسى یا روشى در چارچوب مرجعیت فکرى واحد است و گاهى ایدئولوژى و فکرى مىباشد و با توجه به نوع این روابط و تعدد آن، اختلاف بر سر گزینش پیچیدگى، درگیرى، همزیستى یا هماهنگى در امور جزئى است. برآوردها نشان مىدهد که صورتهاى مختلف اسلام گرایى در ابتدا با جامعه و واقعیت برخورد خواهند داشت؛ زیرا نوگرایى در نظامهاى فکرى گروههاى اسلامى همپاى تحولات اجتماعى صورت نمىگیرد.
از درون این گروهها، استاد راشد الغنوشى در سال 1982 در مقالهاى با عنوان «اندیشه اسلامى؛ بین آرمانگرایى و واقعگرایى» به این قضیه پرداخته و معتقد است اندیشه آرمانگرایى که اسلامگرایان از دریچه آن به جامعه خود مىنگرند، یکى از عوامل اصلى ناتوانى آنان در فراگیرى جامعه و توانمندىهاى پویاى آن و تولید اندیشه اسلامى است که آگاهى درست از جامعه و توان در اختیار گیرى توانایىهاى جامعه به نفع منافع طرح تمدن اسلامى را در اختیار انسان مسلمان قرار دهد.(14)
اینها بخشى از متغیرهاى درونى طرح اسلامى معاصر بود که در فعالیت اندیشه اسلامى بازتاب یافته بود؛ اما از مهمترین متغیرهاى عینى این است که دنیاى اسلام گستره بین المللى را به فراموشى سپرده و از آن غایب است و در طول دههها پس از کسب استقلال ملى، در درون خود گرفتار نوعى رکود و جمود گشته است؛ اما به ناگاه در اواخر دهه نود به وضعیتى دیگر که همراه با خیزش و تجدید حیات است منتقل مىگردد و کانون توجهات بین المللى مىشود. بنابراین اوضاع از حالت رکود به حرکتى ناآرام تبدیل شده و رویدادها به سرعت به وقوع مىپیوستند و همگان با احتیاطى بسیار به پیگیرى آن مىپرداختند. این اوضاع که در صدد تفصیل آن نیستیم، به منظور شناخت، ارزیابى و تعیین اولویتها و نیازمندىهاى جامعه اسلامى، تأملات و قرائتهاى تازهاى را دامن زد. این تأملات بر این ضرورت تأکید مىورزید تا اندیشه اسلامى به خواستها، انتظارات و نیازهاى جدید بپردازد. بنابراین خط مشىهاى تازهاى را فرا روى اندیشه اسلامى معاصر گشود.
غرب و احیاى دوباره شرقشناسى: در خارج از جهان اسلام، غرب همواره چالشها و مشکلاتى را فراروى اندیشه اسلامى برمىانگیزد؛ ولى این بار مسأله را بزرگتر از گذشته مىیابیم؛ زیرا غرب توان فکرى و تحقیقى خود را به کار گرفته و از نو به صورتى قابل توجه و تعجب بر انگیز درباره جهان اسلام و اندیشه اسلامى دست به تحقیق زدهاست و در پى آن است تا به انگیزهها و زمینههاى این پدیده دست یابد. اگر چه در سال 1975 جان بیرک شرق شناس فرانسوى، پایان شرق شناسى را اعلام کرد و کنفرانسهاى شرق شناسان را کنفرانسهاى علوم انسانى معرفى کرد، اما اگر بگوییم پژوهشهاى جدید احیاى شرق شناسى است، اغراق نکردهایم.
معروف است که در طى قرنهاى متمادى، شرق شناسى توانست فشردهترین و گستردهترین پژوهشهاى تفصیلى و همه جانبه را درباره جهان اسلام و اندیشه اسلامى در زمینههاى زبان، هنر، میراثهاى تاریخى، دین، جامعه، دولت، علوم، جریانها و مذاهب به انجام برساند. سابقه اولین کرسى تدریس زبانهاى شرقى در دانشگاه فرانسه به سال 1245 م. باز مىگردد، ولى گسترش بسیار این امر به اواخر قرن هجدهم باز مىگردد؛ زیرا کلمه «شرق شناس» اولین بار در زبان انگلیسى در سال 1779 و سپس به زبان فرانسوى در سال 1799 ظهور یافت و فرهنگستان فرانسه در سال 1838 آن را پذیرفت.(15)
قرار بر این بود که شرق شناسى بتواند در تأمین نیازهاى فکرى و شناختى غرب از جهان اسلام و اندیشه اسلامى، غرب را به سرحد کفایت - اگر بیش از آن مقدور نباشد - برساند. از این رو بین شرق شناسان، مؤسسات و فعالیتهاى شرق شناسى دولتهاى اروپایى در امر شناخت دانشها و جستوجوى آن در سرزمینهاى شرقى رقابت درگرفت. آنچه را امروز از غرب درباره توجه آن به پدیدههاى اسلامى - با در نظر داشت حجم، گستره و نوع این توجه - شاهد هستیم، ما را به یاد جنبش شرق شناسى مىاندازد. یعنى توجه غرب به احیاى دوباره شرق شناسى با انگیزهها و خاستگاههاى جدید است.
از سوى دیگر، کسانى که به شرق شناسى مشغول بودند این فرصت را یافتند که غرب را قانع سازند که آنان مىتوانند پژوهشها، تحلیلها و قرائتهایى را درباره مسائل دنیاى اسلام و اندیشه اسلامى در اختیار غرب قرار دهند؛ زیرا با مرور زمان این بخش اهمیت خود را از دست داده و به سرحدى رسیده بود که پایان آن اعلان گشت؛ ولى اوضاع جدید سبب شد که اعتبار شرق شناسى باز گردد و حیات تازهاى به دست آورد. آنچه را ما شرق شناسى یا شبه شرق شناسى نامیدهایم، متمرکزتر و تخصصىتر از شرق شناسى قدیم است، به نحوى که اولویت تحقیقات خود را به بررسى مقولههاى قدرت فعال سازى و بیدار سازى اسلام و آینده آن در دنیاى معاصر، پدیده نهضتهاى اسلامى و رشد، گسترش و پویایى آن، دیدگاه اسلام به زن، غرب، دولت و اقتصاد و مانند آن اختصاص داده است.
حقایق بىشمارى براى ما روشن مىسازد که غرب به صورت گستردهاى به پدیده اسلامگرایى مىپردازد، به طورى که نمىتوانیم به همه گستره آن پى ببریم. تنها براى اثبات گفتههاى خود به بیان برخى از این حقایق بسنده مىکنیم.
محمد حسنین هیکل، نویسنده و روزنامهنگار معروف مصرى، طى یک سخنرانى در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسى دانشگاه قاهره در 9 دسامبر 1987 به برخى از این حقایق اشاره مىکند: طبق گزارش هیأت تحقیق کنگره امریکا درباره رسوایى ایران - کنترا، سازمان مرکزى اطلاعات امریکا در سال 1983 به صورتى کامل یا جزئى، آشکار یا مخفى به حمایت مالى بیش از 120 کنفرانس و نشست در موضوع نهضت اسلامى پرداخته است.(16)
معروف است که بیشتر موضوعات بررسى شده در نشستها و کنفرانسهاى مراکز تحقیقاتى خاورمیانه امریکا به اسلام و پدیده اسلام گرایى اختصاص دارد؛ براى نمونه «میسا» یکى از بارزترین و مهمترین کنفرانسهاى سالیانه امریکاست که درباره خاورمیانه برگزار مىشود. بیست و ششمین کنفرانس «میسا» در سال 1992 در شهر پورتلند ایالت اورگون تشکیل شد. در این کنفرانس در طول چهار روز، نود نشست و سخنرانى ایراد شد که بیشتر آن به اسلام، رشد آن در خاورمیانه و رابطه آن با غرب اختصاص داشت.(17)
شایان ذکر است نشریاتى که در مقیاس فوق العاده زیاد به این موضوع مىپردازند، رو به افزایش هستند. در فرانسه یکى از رویدادهاى تازهاى که به عرصه فرهنگى - سیاسى وارد گردیده و محققان، روزنامهنگاران، اندیشمندان و ناشران را وادار به توجه به آن کرده، پدیده اسلامگرایى است. این امر به انتشار یک سرى نشریات درباره اسلام و جنبشها اسلامى یا تثبیت نشریات قدیمى همراه با تجدید چاپ کتابهاى قدیمى درباره اسلام و جهان عرب منجر گردید که این خود پاسخى به خواست متغیرها بود.(18)
در آلمان «آن مارى شیمل»، شرق شناس در پژوهشهاى اسلامى، برنده جایزه سال 1995 آلمان گردید. در لوح تقدیر این جایزه درج گردیده بود که این جایزه به جهت کارهاى ارزشمند او در خصوص دین اسلام و سهم وى در نزدیکى تمدنها اعطا مىگردد. برخى در آلمان بر این اعتقادند که بزرگداشت یکى از شرق شناسان در این زمان خاص، به معناى احیاى اعتبار علمى است که براى زمانهاى طولانى مهمل گذاشته شده بود و این امر موجى از شادمانى را در محافل شرق شناسان و دانشجویان پژوهشهاى شرقى پدید آورد؛ زیرا آنان براى اولین بار پس از مدتهاى طولانى، بزرگداشت یک گستره علمى را احساس کردند که پیش از این در بیرون از دیوارهاى دانشگاه بازتابى نداشت.(19) همین توجه و مشغولیت را در روسیه، بریتانیا، هلند، اسپانیا، ایتالیا، سوئد و دیگر دولتهاى اروپایى مشاهده مىکنیم. منبع تعدادى از این مشغولیتها، روزنامهها، رسانهها، دانشگاهها، مراکز پژوهشى و ... است. اگر چه این حقایق در برابر حجم واقعى آن اندک است، ولى بر آنچه که ما «احیاى شرق شناسى» با رنگ، انگیزهها و روش جدید توصیف کردیم، صحه مىگذارد.
برخى از مشخصات اساسى شرق شناسى جدید عبارتند از:
1. بررسى اسلام و اندیشه اسلامى، آن گونه که در شیوه سنتى وجود داشت، تنها به شرق محدود نمىشود، بلکه به بررسى اسلام در کشورهاى غربى نیز توجهى خاص شده است؛
2. بررسى اسلام و اندیشه اسلامى به سبکى که در شرق شناسى قدیم رواج داشت به گذشته منحصر نمىگردد، زیرا گذشته از بین رفته است، بلکه به بررسى آینده و نحوه رشد و پیشرفت اسلام مىپردازد؛
3. تأکید بر جنبههاى خاصى که مورد نیاز و ضرورت و اساسى و - به تعبیر فقها - مورد ابتلاست؛ از این رو مانند شرق شناسى قدیم گسترده و تفصیلى نیست؛
4 - تکیه بر فرزندان شرق و به ویژه جهان عرب که در مؤسسات و دانشگاههاى غرب به تحقیق و آموزش مشغول هستند تا درباره اسلام، جهان اسلام و دولتهاى خویش پژوهشها و بحثهایى را ارائه دهند. در دانشگاههاى آمریکا و اروپا تأکید مىکنند که موضوعات این پایان نامهها را به کشورهاى خود، اسلام و پدیده اسلامگرایى اختصاص دهند. بر خلاف شرق شناسى سنتى که بر حضور مستقیم در کشورهاى شرقى تأکید داشت.
هنگامى که غرب با همه توانمندى خود به امرى مىپردازد باید همه دنیا در این کار با آن شریک شوند. ماهیت همه کسانى که تمدن برترى دارند همین است و تسلط غرب بر رسانههاى جهانى و نفوذ گسترده آن در جهان او را در این هدف مساعدت مىکند. در شرق شناسى جدید غرب همه دنیا را به این کار مشغول ساخته است؛ زیرا مىخواهد به صورت گسترده در سراسر جهان فضاى ترس از اسلام را به وجود آورد و تجربه کمونیسم را تکرار کند که در آن کوشید جهان را از کمونیسم بترساند و آن را به عنوان اولین دشمن غرب به تصویر کشد.
ماهیت دل مشغولىهاى غرب در مورد اسلام و اندیشه اسلامى، معضلات و چالشهاى فکرى و شناختى ایجاد مىکند که از شیوه تعامل غرب با این بخش خاص از پژوهشها به دست مىآید. شیوه تعامل غرب با دیدگاهها و موضعگیرىهاى اندیشه اسلامى در مسائلى مانند زن، دموکراسى، حقوق بشر، آزادىها، نوگرایى و دولت، که مورد توجه جهانى است، راههاى گوناگونى دارد و مىتواند شکل سؤال انگیزى، تردید زایى، انتقادى یا انکارى به خود بگیرد. اینها معضلات و چالشهاى فکرى و شناختىاند که غرب در مسائل مورد توجه جهانى، براى اندیشه اسلامى معاصر مطرح مىکند. همه این چیزهایى که گفتیم مهمترین انگیزههاى درونگرا و عینىگرا، اسلامىگرا و جهانىگرا، کنونىگرا و آیندهگرایى است که اندیشه اسلامى معاصر را به سوى دلمشغولىهاى فکرى معاصر و جستوجوى خط مشىهاى جدید سوق مىدهد.
2. تحولات اندیشه اسلامى معاصر؛ روشها و نظام
تحولات سیاسى به جهت روشنى و کثرت مشغولیت به آن معمولاً به بحث و دقت نیازى ندارد، بلکه ماهیت آن توجه و پیگیرى را اقتضا مىکند؛ اما تحولات فکرى معمولاً نیازمند تأمل و نظر است و جز کسانى که با فکر و فرهنگ از حیث پیوند، فراگیرى، تولید، اندیشه و انتقاد سروکار دارند، کسى به آن نمىپردازد.
به طور کلى، تحولات فکرى در جهان اسلام با وجود اندکش، حرکتى آرام داشته و در معرض دید نبوده و مورد نقد، گفتوگو، انتشار، توجه و دل مشغولى قرار نگرفته است. مگر آن اندیشههایى که از انسانهاى مشهور بروز یافته و با عرف یا مقدسات برخورد داشتهاند. این امر از بحران نقد و گفتوگو در اندیشه مسلمانان پرده برمىدارد. یکى از این موارد کتاب اسلام و اصول حکومت على عبدالرازق [1305 - 1386ه / 1887 - 1966م ]است که هفت دهه پیش از این با مقدسات برخورد داشت و در آن زمان غوغاى بزرگى را دامن زد. از موارد معاصر، کتاب سنت نبوى بین اهل فقه و اهل حدیث نوشته شیخ محمد غزالى است. برخى آن را اعاده حیثیت خرد انسان مسلمان قلمداد کردهاند، برخى این کار را سرپیچى از نظر مشهور دانستهاند، گروهى گفتهاند که این کار او مثل سنگى در آب راکد است، برخى دیگر نظر دادهاند که این کتاب دعوت به سوى پروسترویکاى اسلامى است، جمعى نیز گفتهاند که کوششى در جهت تجسم بخشیدن به دیدگاه اسلامگرایان در مورد مشکلات فقهى و دینى آنان در سایه تمدن جدید است. در کنار این آرا، برخى دیگر آن را نقد و رد کرده و با تندى و ناشایستگى بدان خرده گرفتهاند.(20) در حالى که اندیشههایى که خود را به آرامى و به شیوهاى مثبت عرضه مىدارند و به سوى تمدن سازى و بیدار سازى کارآمدى خرد انسان مسلمان دعوت مىکنند، معمولاً آن گونه که سزاوار است بالندگى نداشته و حرکت زا نیستند و این یکى از آفات اندیشه در جهان اسلام است. متغیرى که در خلال ده سال گذشته آن را لمس کردیم این است که تحولات فکرى، در مقایسه با عملکرد گذشته آن، به رشد و حرکت رو نهاده است. اگر تکانهاى شدیدى که دامنگیر جامعه اسلامى گردید نبود، حتى در سطوح اندیشهها و مفاهیم نیز جمود و سکون مشاهده نمىشد.
براى دقت، توصیف و تحلیل در این مسأله بیشتر توقف مىکنیم، زیرا اندیشه اسلامى معاصر تحولاتى را در روشها و مفاهیم پشت سر نهاده و ضمن داشتن آگاهى از این تحولات، در جهت برپایى تمدنى جدید خود را نوسازى مىکند.
1. بیدارى اندیشه اسلامى شیعه: بنا به شرایط درونى و عینى، اندیشه شیعه براى مدتهاى طولانى گرفتار جمود، عقب نشینى و عزلت بود؛ از این رو شیعیان در مقیاس بزرگى از نظر اجتماعى و فرهنگى از پیشرفت جهانى عقب ماندند و براى مشارکت در وظایف عمومى در گستره جامعه و دولت فرصتهاى اندکى را در اختیار داشتند و در کنار آن دچار ضعف اراده نیز بودند. مشغولیتهاى علمى و فکرى علما و فقهاى شیعه به صورت اساسى به عرصههاى فقه، اصول و ادبیات محدود مىگشت و نظام آموزشى حوزههاى علمیه نیز بر همین محور شکل گرفت؛ بزرگترین ضعف این حوزههاى علمیه محرومیت از علوم اجتماعى و دانشهاى جدید بود.
این نکته ثابت شده که اندیشه با گوشهگیرى از جامعه و واقعیت پیشرفت نمىکند؛ واقعیت زنده و تحول زاست که انگیزه را در اختیار اندیشه قرار داده و اندیشه را از نیازمندىهاى مردم و متغیرهاى زندگى و زمانه آگاه مىسازد.
از خود محافل شیعى، تحقیقاتى در اختیار نداریم که به روشنى از این اوضاع اجتماعى و فرهنگى سخن بگویند؛ اما نویسنده کتاب فرهنگ مکتبى درباره اوضاع آن روز جامعه شیعى چنین مىگوید:
در همه جا، از مرزهاى چین در افغانستان تا جنوب لبنان و از بصره تا پادشاهى عمان در خلیج[فارس ]و با عبور از همه ایران و عراق، وضعیت عقب ماندهاى را دیدم، عقب ماندگى شدید و عمیق اوضاع شیعى را سیاه کرده است. على رغم حوادث بسیارى که در طول پنجاه سال اخیر بر آنان گذشته است و با این که یکى از این حوادث کافى بود تا بزرگترین ملتها را به حرکت درآورد و به سوى دست و پنجه نرم کردن با زمان برانگیزد، اما آنان هنوز همان مردم ناتوان، فقیر، متفرق، مورد ستم و شکست خورده هستند. در حالى که سایر ملتهاى معاصر شیعه، در همه حقوق زندگى پیشرفت بیشترى داشتهاند.(21)
این وضعیت دیروز شیعیان بود؛ ولى پس از تحولات اسلامى در ایران به صورت نسبى شیعیان از وضعیت بهترى برخوردارند. این رویداد سبب گردید که در جهان اسلام، اندیشه اسلامى شیعى از تودههاى جمود و رسوبات رکود رهایى یابد و حرکت، بالندگى و کارآمدى در دل آن جاى گیرد؛ و از عزلت به سوى حضور، از جمود به سوى حرکت و از میراثگرایى به سوى نوگرایى بیرون رود. بدین ترتیب حساسیت برخى خلأها در این اندیشه، آثار گوشه گیرى از جامعه و سایر جوامع اسلامى و اکتفا به برخى علوم و در نظر نگرفتن علوم جدید آشکار گردید. پس باید اندیشه اسلامى شیعى کمر همت ببندد تا با وظایف فکرى سنگینى که در انتظار آن است و از هر سوى آن را احاطه کرده، رو به رو گردد.
در ایران، اندیشه اسلامى شیعى خود را در برابر جامعه، مؤسسات و دولتى با گسترهاى وسیع و با جمعیتى بسیار، موقعیتى حساس و داراى قومیتهاى گوناگون رو به رو دید، در حالى که فساد براى مدتهاى طولانى در ضمایم زندگى مردم نفوذ کرده بود؛ بنابراین این جامعه نیازمند چنان عظمت فکرى بود که آن را به سوى ساختارى اسلامى و اسلامى کردن زندگى، دولت و جامعه انتقال دهد. پس انتخاب دیگرى فرا روى اندیشه اسلامى شیعى قرار نداشت جز این که از درون بپاخیزد و با مسؤولیتهاى سنگین فکرى، فرهنگى و قانونىاى که در انتظار آن بود، رو به رو گردد.
استاد راشد الغنوشى درباره این بیدارى در اندیشه اسلامى شیعى و تداوم آن در جهان اسلام چنین مىگوید: پیروزى انقلاب اسلامى در ایران چنان موجى شدید از اندیشه شیعى به وجود آورد که بسیارى از فرهیختگان جهان و اهل سنت را در نوردید. در کوران حماسه پیروزىهاى انقلاب اندیشههاى طلایه داران انقلاب اسلامى، نوشتههاى صدر، مطهرى و شریعتى و حتى میراثهاى شیعى بازتابى شکوهمند مىیافت و پیروزىهاى انقلاب بسان برف روبى در برابر اندیشه شیعى عمل مىکرد و راه را براى اندیشه شیعى باز مىکرد و این اندیشه بدون مقاومت قابل توجهى به پیش مىرفت.(22) تردیدى نیست که بیدارى اندیشه اسلامى شیعى به نفع اندیشه عمومى اسلامى بود و ضرورتى براى آن به شمار مىآمد؛ زیرا از این بیدارى همه جهان اسلام بهره خواهد برد؛ ولى رسالتهاى فکرى بسیارى در انتظار اندیشه اسلامى شیعى است که به اجتهاد، نوگرایى، بازنگرى و ریشه دار سازى نیاز دارد.
2. نوسازى اندیشه اسلامى و گذار به سوى مرحله جدید: کسانى که تحولات اندیشه اسلامى در جهان اسلام را تاریخ نگارى کردهاند، مرحله جدیدى را براى آن مطرح کردهاند، حتى برخى عنوان اندیشه اسلامى جدید را بر آن نهادهاند.(23) دکتر طه جابر العلوانى این مرحله را چهارمین مرحله از تحول اندیشه مسلمانان قلمداد کرده است. از دیدگاه او، مرحله اول همان شوک ابتدایى و تحیر آغازین است. در این مرحله مسلمانان از جایگاههاى فکرى و فرهنگى خویش تکان شدیدى خوردند و اعتماد به اندیشه اسلامىشان را از دست دادند؛ در مرحله دوم، مردم به ثبات نسبى رسیدند و دوره تحیر را پشت سرنهادند؛ مرحله سوم، که در آن یا در بخشى از آن به سر مىبریم، مرحله خیزش اسلامى نامیده شده است، یعنى مرحله آگاهى به خویشتن یا کشف خویش؛ مرحله چهارم، مرحلهاى که به سوى آن گام مىبرداریم و آن مرحله ارائه جایگزین اسلامى و تمدنى براى همه آن چیزهایى است که غرب ارائه داده است.(24)
استاد منیر شفیق براى اندیشه اسلامى جدید، مرحله پنجمى را نیز در نظر گرفته است؛ زیرا از نظر او، مرحله اول همان چیزى است که سید جمال الدین افغانى بدان مىاندیشید؛ یعنى تلاش براى اصلاح دولت عثمانى از درون؛ مرحله دوم مرحله تثبیت گامهاى استعمار است که تا پایان جنگ اول جهانى تداوم مىیابد و نمونه آن اندیشه محمد عبده، رشید رضا، کواکبى و ارسلان است؛ مرحله سوم مرحله استعمار مستقیم است؛ مرحله چهارم تشکیل دولتهاى مستقل عربى پس از جنگ دوم جهانى است و مرحله پنجم پیروزى انقلاب اسلامى در ایران است. آغاز قرن پانزدهم هجرى از ورود به چنین مرحلهاى خبر مىدهد. این مرحله با تلاش اندیشه اسلامى براى بازنگرى تجربههاى گذشته و گذار به سوى اتخاذ موقعیت هجومى و لزوم تغییر جامعه، مشخص مىگردد.(25)
در ادبیات معاصر شاهد نداهاى مداومى هستیم که با عناوین بسیار درصدند تا از مرحله تازهاى که اندیشه اسلامى بدان رسیده، خبر دهند؛ از جمله این عناوین، «نوسازى اندیشه اسلامى»(26)، «اصلاح اندیشه اسلامى»(27)، «ضرورت نوگرایى در اجتهاد»(28)، «احیاى اندیشه دینى»(29)، «دگرگون سازى در فرهنگ و فقه»(30) و «نوسازى اصول فقه اسلامى»(31) است. اندیشه اسلامى با این مرحله در صدد است تا از گرفتارىها و مشغولیتهاى سنتى خود بیرون رود و به سوى مشکلات تمدنى بزرگتر در جهان اسلام گام نهد، با مسائل دنیاى معاصر همراه گردد و حیات اسلامى را به سوى افقهاى رشد همه جانبه برانگیزاند.
3. ارتقاى مبارزه فکرى اسلامى: با دقت در گستره فرهنگ اسلامى در دو دهه اخیر مشاهده مىشود که مبارزه اندیشهاى اسلامى از نظر کمیت و کیفیت دچار دگرگونى گردیده است. از یک سو، درک اهمیت مبارزه فکرى و ضرورت ارتقاى آن رشد کرده است، به ویژه پس از ناکامى و عقب گرد در دهههاى گذشته که اندیشه مسلمانان با گوشهگیرى و جمود به آن دچار شده بود. اگر به ژرفاى مشکلات فکریى که بدان دچار هستیم آگاهى نمىیافتیم و از بىتوجهى به مبارزهاى فکرى که به موارد فردى معدودى محدود مىشود مطلع نمىگشتیم، این بخش بسیار حیاتى همچنان فراموش شده مىماند و ممکن بود اهمیت، ضرورت، دورنماها و آیندههاى آن روشن نشده بماند. در طى دورهاى که در آن تحولات اندیشه اسلامى معاصر را بررسى مىکنیم، با درک اهمیت مبارزه فکرى متمرکز و عمیق، تعدادى از مراکز پژوهشى و مؤسسات تحقیقاتى، انجمنهاى فرهنگى و دانشگاههایى با ویژگى اسلامى شکل گرفت. این مراکز و دانشگاهها آرمان ارتقاى مبارزه فکرى و بر پایى تحقیقات علمى اسلامى و ایجاد ارتباط علمى بین اندیشمندان و پژوهشگران جهان اسلام و دنیاى عرب را به عهده گرفت، بررسىها و تحقیقات اسلامى با ویژگى علمى را سامان بخشید و نشستها و کنفرانسهاى علمى اسلامى را منعقد ساخت. این تلاشها ثمرات ارزشمندى را پدید آورد و هنوز هم زمان کافى در اختیار دارد تا بیش از آن که هست به مراتب رشد و ترقى دست یابد.
از سوى دیگر، حجم وسیعى از نشریات فکرى و فرهنگى در گستره اسلامى پدید آمدند که به رسالت بیدار سازى مبارزه فکرى اسلامى، دگرگون سازى گفتمان تمدن اسلامى معاصر و نقد وضعیت جامعه اسلامى پرداختند.
بنابراین براى ما مجموعهاى از ادبیات فکرى اسلامى شاخص که در گفتمانهاى خویش به موضوعات جدید مىپردازند، از روشمندىهاى علمى برخوردارند، در راه حلهاى خویش منطقى و واقع نگر هستند و اصالت خویش را نیز حفظ کردهاند، آشکار گردید و گروهى از دانشگاهیان اسلامگرا و نسل جدیدى از اندیشمندان اسلامگرا به عرصه اندیشه اسلامى وارد شدند که بین اصولگرایى و بهرهورى از علوم و فرهنگ روز جمع کردند و در عرصه اسلامى به میزان بسیارى سهم گیرى علمى را به خود اختصاص دادند.
4. نقد و بازنگرى: پیدایش بیدارى در اندیشه اسلامى، نوگرایى در روشها و پیشرفت در حرکت این اندیشه در صورتى امکان پذیر بود که با بازنگرىها و نقد اندیشه مسلمانان و گفتمانهاى فرهنگى آنان هماهنگى داشته باشد تا جمود، رسوبات دیرپا، موانع روشى و جنبههاى منفى از آن زدوده شود. سید محمد حسین فضلاللَّه با جرأت بیشتر دعوت کرد باید در حالتى اضطرارى به سر بریم تا از سکون و جمود مردهاى که بر بسیارى از امور فرهنگى اسلامى سیطره یافته است رهایى یابیم.(32)
کسانى که در گذشته به بهانه سختى، زیان، احتیاط، کمبود وسایل و مانند آن در دست زدن به نقد دچار تردید مىشدند، پس از این که این بهانهها برداشته شد، اکنون نقد مىکنند و پس از آن که برخى از پدیدههایى که سکوت در برابر آنها جایز نیست - مانند درگیرى نظامى بین برخى از گروههاى اسلامگرا، پدیده تکفیر و از اعتبار ساقط کردن جریانهاى اسلامى دیگر، دست زدن به خشونت بىجا، سیطره یافتن سنتها به حساب دین و معلق ساختن خرد به چیزهاى غیر از آن - بروز پیدا کرد، نقد به صورت ضرورتى انکار ناپذیر درآمد.
تلاشهاى اغلب گفتمانهاى اسلامى معاصر در این دوره به بازنگرىهاى فکرى در بازسازى، دگرگونى و پیشرفته سازى مفاهیم موجود در آن گذشت؛ از جمله آنها یکى از شاخههاى گفتمان اسلامى سلفى است که خود را به عنوان مظهر روشنفکرى مطرح مىسازد. برخى از این بازنگرىها با روشنى و آشکارا به این کار پرداختهاند و برخى دیگر این کار را پوشیده داشتهاند؛ ولى خرد و حکمت ایجاب مىکند پس از این همه تحولات و تغییرات بزرگى که در جامعه اسلامى و عرصه بین المللى روى داده است، این بازنگرىها ثمره دهند.
در این خصوص مىتوانیم برخى از نوشتههاى اسلامى معاصر را که از این پیشرفت و تحول انتقادى در اندیشه اسلامى سخن راندهاند، برشمریم. برخى از این نوشتهها عبارتند از: مسائل دشوار در فقه زن(33) نوشته شیخ محمد مهدى شمس الدین، بحران عقل مسلمان(34) نوشته دکتر عبدالحمید ابوسلیمان، میراث فکرى ما در ترازوى عقل و دین(35) نوشته شیخ محمد غزالى، نهضت اسلامى بین تفاوت مشروع و جدایى ناپسند(36) نوشته شیخ یوسف قرضاوى، خود انتقادى؛ ضرورت خود انتقادى جنبش اسلامى(37) نوشته دکتر خالص جلبى و جنبش اسلامى در سایه تحولات بین المللى و بحران خلیج[فارس(38)] با تنظیم احمد یوسف.
اینها نمونههایى از نوشتههایى است که به نقد واقعیتهاى اسلامى و بازنگرى برخى مفاهیم و مسائل فکرى که نیاز به بازنگرى و تجدید نظر دارند، پرداختهاند. این نوشتهها به جهت جدى بودن گفتمان انتقادى و چشم اندازهاى آن براى نوگرایى و دگرگونى مورد توجه قرار گرفتهاند.
دنیاى امروز به این نوع از نوشتههاى جدى و با جرأت در باب نقد واقعیتها و اندیشههایى که مانع از بیدارىمان مىشوند، آزادىمان را به بند مىکشند، کارآمدى و پویایى خردهاىمان را متوقف مىسازند و ما را به سوى منفىگرایى، سطحىگرایى و پیچیدگى مىکشاند، نیاز دارد.
5. به دنبال نوگرایى: کسى که با جزئیات و تحولات جامعه زندگى نمىکند، نمىتواند نوگرایى را به عنوان یک روش شناختى درک کند و از آن بهره گیرد؛ حال آن که جامعه و واقعیتهاى آن با همه توانمندىهاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و تبلیغاتى خود وجود دارد و بر انسان تأثیر مىگذارد.
نوگرایى بر شالوده اندیشهها، حرکت و روش پیاده سازى آن در جامعه، اولویتها و نظم این اندیشهها تأثیرات روشنى به جا گذاشته است: این که چه اندیشهاى باید جلو انداخته شود و یا به تأخیر افتد، فوریت دارد یا باید مرحله بندى شود، باید مقدمات آن فراهم گردد یا این که نیازى به فراهم سازى مقدمات آن نیست، باید تعیینى باشد یا انتخابى.
با شناخت روش قرآن کریم در ایجاد رابطه با جامعه در دوره نزول قرآن، مىتوانیم نوگرایى را به عنوان یک روش تشخیص دهیم. قرآن از ابتداى دعوت تا کامل شدن دین در طول 23 سال نبوت حضرت محمد(ص) به صورت بخشى نازل گردید. از آیه «اقرأ» اولین چیزى که از قرآن نازل گردید تا آیه «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً»(39) آخرین بخش از قرآن که نازل گردید؛ اگر چه برخى از روایات در این باره اختلاف دارند.
بنابراین روشى که قرآن کریم در فرود آمدن آیات آن بر رویدادهاى اتفاق افتاده، پیگیرى مىکند، از روش علمى مستحکمى پرده برمىدارد که در آن قانون گذارى با حوادث رویداده ارتباط تنگاتنگى دارد. پس با دگرگون شدن اوضاع و تغییر شرایط جامعه اسلامى، قرآن کریم با توجه به نیازهاى دعوت اسلامى و جامعه اسلامى و ویژگىهاى گفتمانها، شرایط و نیازمندىهاى آن پاسخ لازم را ارائه مىداد. به نحوى که در علوم قرآنى، علم مکى و علم مدنى تشخیص داده شده است. معروف است که قرآن کریم در دوران دعوت، هیچگونه خلأ قانونگذارى باقى نگذاشت و آن را برطرف ساخت، همه مشکلات را رفع کرد، همه رویدادهاى حیرت انگیز را روشن ساخت و به همه نیازها پاسخ مناسب ارائه کرد.
آنچه امروز شاهد آن هستیم این است که اندیشه اسلامى در مقایسه با دو دهه پیش از این، بسیار نوگراتر است، زیرا امروز خود را به جامعه نزدیکتر مىبینید و به زمان و مکان، شرایط و مقتضیات آن آگاهتر مىیابد. امروز اندیشه اسلامى در جایگاهى قرار دارد که به واقعیت نزدیکتر است. اکنون این اندیشه فراگیرتر گشته و گامهاى بیشترى به سوى نوگرایى برداشته است. ما این مسأله را در ایران به خوبى لمس مىکنیم، زیرا اندیشه اسلامى نه تنها به واقعیت نزدیک است، بلکه حرکت جامعه را رهبرى مىکند. بنابراین اندیشه اسلامى در ایران در عرصههاى گوناگون فکرى، قانونى و قانون گذارى، به سرعت به سوى نوگرایى حرکت مىکند؛ در گستره فقه، نقش و مفهوم زمان و مکان در مبانى فقهى مطرح گردیده است. در تفسیر قرآن نیز همین اتفاق رخ داده و جنبش نوگرایى ادامه یافته است، ولى مهم پیگیرى آن است. به صورت کلى، اندیشه اسلامى، امروز نوگراتر از هر زمان دیگر است و نوگرایى تحولى است که متوقف نمىگردد.
3. تحولات اندیشه اسلامى؛ اندیشهها و مفاهیم
منظور از این تحولات، تحولات عمومىاى است که به شالوده شناختى اندیشه اسلامى و روشهاى عمومى آن ارتباط دارند. اما تحولاتى که با پویایى اندیشهها و نوع دل مشغولىهاى فرهنگى اندیشه اسلامى در گستره مفاهیم و در دورهاى که ما به تاریخ نگارى آن پرداختهایم، مربوط مىشود خود به بررسى و تأملى جداگانه نیازمند است. معیارى که ما در جهت تعیین نوع این تحولات برگزیدهایم همان حجم وسیع پرداختن به یک موضوع، به صورتى شاخص و با روشى جدى است که تحولات جامعه را با دو عنصر زمان و مکان و تحولات اندیشه را در مسیر نوگرایى و دگرگونى مد نظر قرار مىدهد. این تحولات جزئى از همان تحولات عمومى است، اما در برخى جزئیات خود با تحولات عمومى تفاوت مىکند. بنابراین چیزى که در این شرایط اولویت دارد ممکن است اولویت خود را در شرایطى دیگر از دست بدهد و جاى خود را به توجه جدیدى بدهد؛ با این حال امکان دارد که در بیشتر شرایط، نوع و ماهیت رابطه خود با شرایط و متغیرات آن را حفظ کند. تحولاتى که خط روندهاى جدید یا قدیمى را تشکیل مىدهند در اندیشه اسلامى معاصر از گذشته تفاوت مىکنند.
1. نوسازى و دگرگون سازى اندیشه انقلابى: کسانى که به جنبش اسلامى پرداخته و درباره آن مىاندیشند، در این دوره بیش از دورههاى گذشته، ضرورت نوسازى جنبش اسلامى و اندیشه انقلابى اسلامى را درک کردهاند؛ به ویژه پس از آن که شرایط و اوضاع دگرگون شد و برخى تغییرات درونى مانند گذار از مخفى کارى به کارهاى علنى، از کار گروهى به کارهاى مردمى، از فعالیتهاى فرهنگى به سیاسى، از فعالیتهاى محدود به فعالیتهاى گسترده، از مخالفت منفى به مخالفت مثبت در برخى عرصهها و از درگیرى به گفتوگو در جنبش اسلامى به وجود آمد. علاوه بر آن، نسل جدیدى از قابلیتهاى جوان به عرصه جنبش اسلامى وارد شدند و کارهاى اساسى را در این جنبش برعهده گرفتند و همین طور نسل جدیدى از جنبشهاى اسلامى پدید آمدند که بر خلاف گذشته از مشکلات جنبشهاى اسلامى سنتى یا قدیمى عبور کردند.
باورهاى امروزى بیش از هر زمان دیگرى بر ضرورت نوسازى و ارزیابى اندیشه انقلابى اسلامى تأکید مىورزند. استاد محمد فرید عبدالخالق، از اعضاى سابق اخوان المسلمین مصر، مىگوید: «گرفتارى مبارزه اسلامى در این زمان ویژگى خاصى دارد. این گرفتارى پیش از آن که مشکلى رفتارى و عملى باشد، یک گرفتارى فکرى است».(40) استاد جاسم مهلهل الیاسین از جنبش قانون اساسى کویت معتقد است: «یکى از بحرانهایى که دامنگیر جنبشهاى اسلامى گشته است، بحران اندیشه انقلابى است که دچار جمود و توقف گردیده است، به نحوى که این اندیشه نمىتواند خود را از این بحران بیرون برد».(41)
استاد موسى ابومرزوق، از جنبش فلسطینى حماس، از این بحران به عنوان اندیشه رنج یاد مىکند و معتقد است اندیشه انقلابى اسلامى در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد با عکس العملهایى نشاندار گردید که سالهاى رنج و ابتلا، آن را به وجود آورده بود؛ از این رو اندیشه رنج رشد یافت که تاکنون از آن در رنج هستیم. به همین دلیل بسیارى از راه حلها و طرحهاى کنونى اندیشمندان معطوف به همین اندیشه است که مىکوشند این اندیشه را تغییر دهند یا آن را به سویى بکشانند که از این اندیشه عبور کند و مبانى انقلابى جدیدى را پایه گذارى نماید.(42)
دکتر حسن الترابى و استاد راشد الغنوشى از کسانىاند که براى نوسازى جنبش اسلامى اقدام و در این باره تأمل کردهاند و به صورت مشترک کتابى را با عنوان جنبش اسلامى و نوسازى(43) نگاشتهاند. منظور از نوسازى در این کتاب، تبلور اندیشه انقلابى جدیدى است که از اندیشه اخوان المسلمین در دو مرحله حسن البنا[ 1324 - 1370ه/ 1903 - 1949م] و سید قطب[ 1324 - 1386ه./ 1923 - 1966م ]اندیشهاى که براى سالهاى طولانى بر نهضت اسلامى شرق و غرب سیطره داشت و اندیشه ابوالاعلى مودودى[ 1321 - 1398ه/ 1903 - 1979م] پا فراتر نهاده بود. کتاب جنبش اسلامى؛ دغدغهها و مشکلات(44) به همین منظور نوشته شده و در مقدمه آن آمده است: «کارآمدى این تأملات به این است که یکى از ابزارهاى انگیزش فکرى باشد که براى نظام فکرى برنامهریزى مىکند. نظامى که مىکوشد روش جدیدى را براى جنبش اسلامى ابداع کند».(45) کتاب جنبش اسلامى، چشم انداز آینده (مقالاتى در باب خود انتقادى) با تنظیم و مقدمه دکتر عبداللَّه نفیسى نیز (46) همین گونه بوده و مشتمل بر چهارده مقاله از اندیشمندان و رهبران اسلامى است.
نشست «اندیشه انقلابى اسلامى و راههاى نوسازى آن»با گسترهاى بیشتر در چارچوب طرح «نوآمدهاى اندیشه اسلامى و آینده» از هشتم تا دهم فوریه 1993 تحت نظارت دبیر خانه اوقاف کویت در کویت تشکیل گردید. با این حال اندیشه انقلابى اسلامى براى رسیدن به سیماى پیشرفتهاى از جنبش اسلامى جدید، هنوز به نوسازىها و دگرگونىهایى نیازمند است.
2. آزادىهاى عمومى و حقوق بشر: اندیشه اسلامى به مسائلى مانند آزادىهاى عمومى و حقوق بشر به عنوان مسائل فکرى، سیاسى، قانونى جدید و قدیم پرداخته است. سابقه این مشغولیت به عنوان یک تحول و پیشرفت فکرى به نیمه اول دهه هشتاد باز مىگردد. در نیمه دوم همین دهه این اهتمام به صورتى شاخص سیرى صعودى یافت، چه در برخى از جوانب نظرى مانند نگارش، نشر و تشکیل نشستها و چه در برخى از اقدامات عملى از طریق تشکیل برخى کمیتههاى حقوقى یا نزدیکى همکارى با سازمانهاى حقوقى بینالمللى. پیش از آن در نیمه دوم دهه هفتاد برخى نوشتههاى اسلامى در این باره وجود داشت، ولى بسیار محدود و غیر معتنابه بود. استاد حسن توفیق ابراهیم در بررسى توصیفى حقوق بشر در کتابها و پایاننامههاى دانشگاهى و برخى نشریات عربى با تأکید ویژه بر مصر،(47) از این تحول در اندیشه اسلامى معاصر پرده برمىدارد. طبق تحقیق او تعداد نسبتاً زیادى از کتابها به حقوق بشر در اسلام پرداختهاند.
عوامل و انگیزههاى بسیارى باعث توجه و اهتمام اندیشه اسلامى به مسائلى چون آزادىهاى عمومى و حقوق بشر شد، یکى از مهمترین عوامل این بود که در خلال سالهاى گذشته اسلام از سوى گرایشهاى دیگر بیشترین گرفتارى را در این باره متحمل گردیده بود. از سوى دیگر، این مسائل مورد توجه همه جهان قرار گرفت و با وجود نقض حقوق بشر و محدود سازى آزادى عمومى در جهان، حضور همیشگى خود را بر جهان تحمیل کرد. تشکیل نشستهاى اسلامى متعدد درباره این موضوع در خلال دورهاى که بدان اشاره کردیم بر موضوعات دیگر پیشى گرفت. این امر بر این نکته تأکید مىورزد که اندیشه اسلامى به این مسأله حیاتى و انسانى توجه داشته و نیاز به چنین توجه گستردهاى را احساس مىکند.
3. مسائل حکومت و دولت در اسلام: در گذشته مسائل حکومت و دولت در اسلام جایگاه مهمى در اندیشه اسلامى نداشت و همواره موضوع درجه دومى به شمار مىآمد و بیشتر اوقات مطرح شدن آن به داشتن ارتباط با موضوعات دیگر مربوط بود و نوشتههایى که در دورههاى گذشته به این موضوعات پرداختهاند با توجه به اهمیتى که این موضوعات داشتهاند فاقد ارزش معرفتىاند. یکى از عوامل اساسى عدم رغبت به این مسائل، جدایى بین علما و دولت بود که یکى از پیامدهاى آن خارج شدن موضوع دولت از محدوده بحثهاى فقهى و قانون گذارى بود؛ از این رو پرداختن به این مسائل به حیطه دولت ستمگر و جائر و با توجهى اندک محدود گردید، زیرا بر دولتهاى موجود در سرزمینهاى اسلامى، عنوان دولت اسلامى صدق نمىکرد و آنها نیز خود را با این عنوان وصف نمىکردند؛ از این رو عنوان دولت اسلامى از فرهنگ واژهها ناپدید گردید.
با پیدایش دولتهاى اسلامى و رشد دعوتهاى خواهان دولت اسلامى و اجراى شریعت اسلامى، این مسائل مورد ابتلاى حقیقى پیدا کرد و انگیزههاى حقیقى و عملى براى پرداختن به موضوعهاى حکومت، دولت و حاکمیت در اسلام تبلور یافت و نوشتههاى بسیارى در این زمینه پدید آمدند. اینها از تحول و رشد اندیشه اسلامى معاصر خبر مىداد. بىتردید در این زمان پیدایش دولتهایى که راه حل اسلامى را پذیرفتهاند تحول بزرگى به شمار مىآید. عظمت این تحول تکانهاى شدیدى در اندیشه اسلامى و فقه اسلامى به وجود آورد؛ به خصوص در اندیشه شیعى که تحولات بنیادینى را در این زمینه شاهد بود. بارزترین این تحولات اساسى عبارتند از:
1 - از گذشته در اندیشه و فقه شیعى این نظریه مطرح بود که در عصر غیبت امام مهدى(عج) به پا داشتن دولت اسلامى مشروعیت ندارد و تنها امام زمان(عج) است که باید این دولت را به پادارد. اکنون از چنین نظراتى که به منفىگرایى و ناامیدى تمایل دارند، چشم پوشى شده و قابل بازگشت نیستند.
2 - تبلور نظریه ولایت فقیه: این نظریه یکى از مهمترین نظریات اندیشه سیاسى اسلامى شیعى است که امروزه مطرح شده است و در بررسىهاى فقهى و پژوهشهاى سیاسى به صورت مشخص و فراوان به آن پرداخته مىشود. براى مدتهاى طولانى به این نظریه پرداخته نمىشد و به آن دعوت نمىشد. امام خمینىقدس سره این نظریه را در درسهاى فقهى خود در نجف اشرف مطرح کرد و پس از آن تحت عنوان حکومت اسلامى گرد آورى گردید و امامقدس سره با جدیت فراوان از آن دفاع کرد. این نظریه در آن زمان بر خلاف امروز، با اهتمام بسیارى مواجه نگردید، ولى این نظریه چشم اندازهاى گستردهاى را در باب رابطه فقها و علما با حکومت و دولت گشود؛ ارتباطى که براى مدتهاى طولانى از اندیشه سیاسى شیعى ناپدید شده بود. البته هنوز درباره این نظر، کشمکشهاى فقهى، قانونى و سیاسى وجود دارد؛
3 - اکنون در پژوهشهاى فقهى شیعى به موضوعات گوناگون دولت مىپردازند؛ در حالى که در گذشته این بحثها همواره پیرامون دولت جائر و ستمگر دور مىزد و در نبود دولت اسلامى، همه احکام دینى طبق عناوین مذکور تعیین مىگردید. به جهت ضعف اعتقاد محافل اسلامى به برپایى دولت اسلامى و این که هیچ یک از دولتهاى موجود در جهان اسلام و دنیاى عرب ادعاى حکومت اسلامى نداشتند، این عنوان از دولتهاى حاکم بر کشورهاى اسلامى عربى گرفته شده بود. با برپایى دولت اسلامى، احکام فقهى بسیارى که متوقف و معطل مانده بود، مورد اصلاح و بازنگرى قرار گرفت و همراه با آن مباحث فقهى، اصولى و حقوقى جدیدى پا گرفت.
یکى از تحولات بسیار بزرگ در این جنبه، دعوت برخى از گروههاى اسلامى به دولت اسلامى از طریق نظام دموکراسى و صندوقهاى رأى گیرى، فراهم آورى برنامههاى سیاسى از سوى گروههاى اسلامى، عینیت بخشیدن به راههاى عملى قانون اسلامى و گرایش به مشارکت سیاسى با نظامهاى موجود بود؛ بنابراین، توجه به مسائل حکومت، دولت و حاکمیت در اسلام را گسترش داد.(48)
4. اسلامىکردن شناخت: هنگامى که برخى از فرهیختگان دانشگاهى مسلمان به علوم اجتماعى و انسانى که بخشى از بررسىها و تخصصهاى علمى آنان بود، نزدیک شدند، دریافتند که این علوم در پیشرفت، رشد، نوسازى و تحول جامعه اهمیت دارد. آنان به این نکته حساستر دست یافتند که اندیشه اسلامى از دانشهایى که فرهنگ اروپایى بر آنها سیطره دارد و اروپا آن را به عنوان علوم انسانى و جهانى ارائه مىکند، بیگانه است. غرب با تسلط خود بر این علوم اساسى، پس از آن که این علوم روشهاى آموزش عالى و تخصصهاى دانشگاهى شدند، حساسترین نقشهاى فرهنگى خود را ایفا کردند، اینان ضرورى دیدند که این علوم را فرا گیرند، پس از آن کوشیدند تا آن بخشى از میراث اسلامى را که ارتباط مستقیم با این علوم دارد، کشف کنند و معارف اسلامى برگرفته از قرآن و سنت را در موضوعات این علوم وارد کنند. این توجه بعدها به یک تلاش شناختى بسیار مهم تبدیل گردید؛ به ویژه تلاشى که «مرکز جهانى اندیشه اسلامى» در واشنگتن دنبال کرد. اسلامى کردن شناخت و اصلاح روشهاى اندیشه اسلامى از مسائل معرفتى مهمى است که فعالیتهاى این مرکز از طریق روش علمى اسلامى درباره آنها تمرکز یافته است.
به اعتقاد من، یکى از مهمترین اولویتها، اجتهاد و نوسازى نظام معرفتى اسلام و روشمندى علمى اسلامى و نوسازى در عرصههاى علوم انسانى است. علومى که در شیوه علمى اسلامى، براى آنها مبنایى اسلامى، اصیل، جدید، عمیق و علمى نمىیابیم. این شیوه جز با ریشهدار ساختن این علوم و فراگیرى آن کامل نمىشود. اگر این ریشهدار سازى به وقوع نپیوندد، ضعف آشکارى در نظام شناخت اسلامى در جنبههاى نظرى و اجرایى پدیدار مىگردد. از سوى دیگر، در انجام این عمل تأخیر بسیارى کردهایم و پیامدهاى این تأخیر در تجاربى آشکار شد که در آنها قوانین و ارزشها بر واقعیتهاى عملى پیاده گردید؛ در حالى که فرهنگ اسلامى همان فرهنگ علوم اجتماعى و انسانى است؛ زیرا فلسفه فرهنگ اسلامى همان انسان، جامعه و تمدن است، با این حال عمیقترین نقصى که دانش اسلامگرایان داشت، همان کمبود آشکار در علوم اجتماعى است که باعث تزلزل و خلل در نظام روشى و شالوده شناخت اسلامى گردید.(49)
با همه اینها، سخن گفتن از اسلامى کردن شناخت هنوز هم با بىرغبتى رو به رو مىشود؛ از این رو اگر کسانى این مسأله را در سخنرانى یا مقالهاى مطرح سازند، دهها صداى اعتراض بلند مىشود که شناخت را با اسلامى کردن چه کار؟ زیرا شناخت، منبع آن هر چه باشد، یکى است و به تمام افراد بشر با همه ملل و فرقههاى گوناگون تعلق دارد. آیا مىخواهید اسلام را در همه چیز به زور جا دهید! در حالى که حقیقت علوم از تلاشهاى تجربى انسان بیرون نیست و تخصصهاى افراد و جوامع در جنبههاى گوناگون زندگى بر روشهاى علمى مشخص و ثابتى استوار است که دین و مذهب دانشمند در آن تأثیرى ندارد، پس چرا اسلام را با آن درمىآمیزید؟ حال آن که اسلام دینى است که فقط رابطه فرد با پروردگارش را تعیین مىکند و رفتار او را پیراسته مىسازد، ولى شناخت، میراث انسانى مشترکى است که تحول و جهانى بودن از ویژگىهاى آن است. ممکن است بدون درک حقیقت طرحى که ما بدان معتقدیم، این مشکل به یک ناتوانى تبدیل شود؛ یعنى نتواند بین علم و خاستگاهها، اهداف، حکمت و ارزشهایى که چپاول فرهنگى به جاى گذاشته است، تمییز دهد. همین طور این بىرغبتى و کراهت بین علم و فرهنگ تفاوتى قائل نیست و نمىتواند بین چیزى که خنثى، نظرى و قطعى بوده و چیزى که جانبدارانه، رفتارى و متحول است، تمییز دهد. اینها تفاوتى است که بین علوم طبیعى و علوم اجتماعى وجود دارد.(50)
این روش در اندیشه اسلامى معاصر توجهات گوناگونى را در پىداشته است. کسانى هستند که بر اسلامى کردن ادبیات، اقتصاد، روان شناسى، علوم اجتماعى و سایر علوم انسانى و اجتماعى تأکید مىکنند. اگر این بررسىها به ضوابط علمى و قوانین روشى پاىبند باشند، حساسیتى که برخى در درباره اسلامى کردن این علوم مطرح مىکنند، ضرورتى نخواهد داشت. این بررسىها با همه کلى بودنشان خلأهاى مهمى را در نظام اندیشه اسلامى پر ساخته است.
5. طرح تمدنى: یکى از مفاهیمى که به صورت گسترده در گفتمانهاى اسلامى معاصر مطرح شده، مفهوم «طرح تمدنى» است. برخى، از این مفهوم به عنوان یک چشم انداز و بعضى به عنوان یک چالش یاد کردهاند و برخى دیگر براى عینیت سازى، مشخص کردن معنا و مؤلفههاى معرفتى آن به گفتوگو درباره آن دعوت مىکنند.
اگر سابقه تاریخ تحولات اندیشه در جهان اسلام را بررسى کنیم درمىیابیم که در دورههاى تاریخى خاصى، اندیشههاى بزرگى استیلا داشتهاند. این اندیشههاى بزرگ ارتباط محکمى با ماهیت دوره، نوع متغیرهاى موجود در آن و گرایشهاى تأثیرگذار بر آن داشتهاند. با حرکت سید جمال الدین افغانى در نیمه دوم قرن نوزدهم، مفهوم «جامعه اسلامى» بروز یافت. این مفهوم بازتاب جدایىها و تفرقههایى بود که دامنگیر جهان اسلام بود. در نیمه اول قرن بیستم، مفهوم «فراگیر بودن اسلام» مطرح گردید. اسلامگرایان مصر با توجه بسیار از این مفهوم سخن مىراندند. این مفهوم در واکنش به فروپاشى خلافت عثمانى در سال 1924 و مطرح شدن جدایى دین از سیاست، جامعه و دولت مطرح شد. در نیمه دوم قرن بیستم، مفهوم «راه حل اسلامى» بروز یافت. این مفهوم پس از شکست اعراب در سال 1967 و در واکنش به عقب گرد ایدئولوژىهاى فکرى مطرح گردید، زیرا دولتهاى نوپاى عربى پس از استقلال، تفکر کمونیسم، لاییسم و مانند آن را پذیرفتند. با پیدایش خیزشهاى اسلامى در دهه هشتاد و تبلور مفهوم دولت اسلامى، مفهوم «طرح تمدنى» بروز یافت. این مفهوم همان جزئى ساختن روشهاى راه حل اسلامى و ارائه اسلام به عنوان یک طرح تمدنى است.(51) بىتردید استیلاى این مفهوم در این زمان، نشانههایى دارد که با محتواهاى این مفهوم و آرمانهاى اندیشه اسلامى در این زمان مرتبط است.
4. اندیشه اسلامى؛ چالشها و موانع
در کنار تحولات معاصر، برخى اندیشهها و مسائلى وجود دارند که اندیشه اسلامى به آنها نپرداخته است، زیرا در برخى حالات راه را به خطا برده، در حالاتى دچار توقف گردیده و در بعضى حالات به خوبى بىاعتنا شده است. بنابراین شایسته است کسانى که به اندیشه اسلامى مىپردازند درمانهاى تازهاى براى این مسائل ارائه کنند. پیش از پرداختن به این مسائل، باید به پدیدهاى اشاره کنیم که همزمان با آغاز دهه هشتاد و پیدایش تحولات پى در پى، بر فعالیت اندیشه اسلامى و تحولات آن تأثیراتى را به جاى گذاشت. و آن از دست دادن گروهى از نخبگان جهان اسلام بود که تأثیرات فکرى مهمى بر تحولات اندیشه اسلامى در ارتباط با متغیرهاى جدید و رویدادهاى تازه داشتند: دکتر على شریعتى(1977م)، شیخ ابوالاعلى مودودى(1979م)، شیخ مرتضى مطهرى(1979م)، سید محمد باقر صدر(1980م)، سید حسن شیرازى(1980م) و سید موسى صدر(1980م). این اندیشمندان با دادههاى فکرى مبرز و اساسى خویش شناخته شدند و تأثیر فکرى روشنى بر جهان اسلام داشتند؛ زیرا آنان از جمله پرچم داران بیدارى، نوسازى و اصلاح امت اسلامى بودند. آنان در حالى جهان اسلام را ترک کردند که جهان اسلام بیشترین نیاز را به آنان داشت ولى قضاى الهى همین بود.
از جمله مسائلى که چالشهایى را در برابر اندیشه اسلامى معاصر نشان مىدهد و نیاز دارد که مورد توجه بسیار و بررسى عمیق و توجه شناختى قرار گیرند، عبارتند از:
1. تا کنون همه تحولاتى که بر اندیشه اسلامى معاصر گذشته است به فرهیختگان و پردازندگان به مسائل اندیشه و فرهنگ اختصاص دارد که با این تحولات آشنا بوده و با آن تعامل داشتهاند؛ از این رو این تحولات از عموم مردم و فهم آنان به دور ماند و سبب گردیده که این تحولات از بالندگى بیشتر بازمانند. یکى از مهمترین مشکلات و موانع در جامعه و اندیشه اسلامى نیز همین است؛ یعنى علما و اندیشمندان در مقایسه با جمعیت بسیار مردم نسبت ناچیزى را تشکیل مىدهند. این نقیصه شکاف عمیق و گستردهاى پدید مىآورد که به بیدارى اندیشه و فرهنگ در جهان اسلام آسیب مىزند. از سوى دیگر، تحولات اندیشه اسلامى نتوانست توجه و همکارى دولت، مؤسسات دولتى، برنامهریزىها و طرحهاى دولتى را به خود جلب کند. از این رو از بالندگى و کارآمدى فرهنگى این تحولات در جهت رشد و پیشرفت جامعه و دولت در جهان اسلام استفادهاى نمىشود.
2. مسائل مربوط به زن در اندیشه اسلامى، به ویژه پس از آن که عرفها، سنتها، میراثها و افسانهها وارد آن شدند، هنوز هم از ابهامات سختى رنج مىبرد و وضع به گونهاى شده که بسیار مشکل مىتوان دیدگاه اصیل اسلام درباره زن و مسائل آن را تشخیص داد. زن مسلمان در جامعهاى که در آن به سر مىبریم، چیزى که او را به سوى رشد و بیدارى تشویق کند و بر بیدارى و پیشرفت سراسر جامعه تأثیرگذار باشد، نمىیابد.
3. از مهمترین معایب اندیشه اسلامى، مسائلى است که در گفتوگو، تعدد و اختلاف در داخل جامعه اسلامى بروز مىیابند. تاکنون این مسائل تشنجات شدیدى را در جامعه اسلامى دامن زده که بسیارى از نزدیک شدن به آن احساس رنج و ترس مىکنند. در حالى که این مشکل از گرایشهاى دیگر برداشته شده و گفتوگو با آنها صورت مىگیرد؛ مانند گفتمان اسلامگرا - مسیحى، گفتمان اسلامگرا - ملىگرا یا حتى گفتمان اسلامگرا - لاییک. ولى این به معناى پرهیز کردن از این گفتوگوها یا اعتراض به آنها نیست. هدف ما این است که از حساسیتها و تشنجاتى که درباره گفتمان اسلامگرا - اسلامگرا وجود دارد، پرده برداریم. این امر سبب شده که برخى از این قضایا روىگردان شوند. در باب تکثر، حق تعدد و اختلاف را براى جریانهاى اسلامى دیگر قائل نیستیم. یعنى حق خردورزى، اندیشه و اجتهاد را از آنان سلب کردهایم. بر این مسائل، جدایى فرهنگى بین اندیشمندان اسلامگراى سنى و شیعه را نیز باید افزود؛ زیرا براى برخى مانعى وجود ندارد که از فرهنگ غرب بگیرند تا این که از اندیشه شیعه بگیرند یا شیعه از اندیشه سنى استفاده کند. برخى با این مسأله با سختى بسیار برخورد مىکنند.
4. مسائل آموزش و پرورش، آموزش عالى و پژوهشهاى علمى در سرزمینهاى عربى و اسلامى از جدىترین دغدغهها و مشکلاتى است که لازم است اندیشه اسلامى مورد توجه قرار دهد، زیرا ما هنوز از آموزش و مبارزه با بىسوادى در حد پایینى حمایت مىکنیم و پس از این همه سال نتوانستهایم بىسوادى را ریشهکن کنیم. این امر اقتضا مىکند که آگاهى و دیدگاه مردم را در نحوه برخورد با علم بالا ببریم. بسیار شگفتانگیز است که آموزههاى دینى ما در خصوص علم و آموزش با وضعیت ما در زمینههاى آموزش و پرورش تناقض کلى دارد و ما قدمى به سوى علم و تمدن برنداشتهایم.
5. مسائل رشد و توسعه از موارد دیگرى است که باید اندیشه اسلامى مورد توجه قرار دهد، زیرا فقر، محرومیت و تنگدستى از خطرناکترین مشکلات اجتماعى و اقتصادى در کشورهاى عربى و اسلامى است.
6. در حالى که دنیا به اسلام مىپردازد و کسانى مىخواهند چهره اسلام را واژگونه نشان دهند و جهان را از رشد و پیشرفت اسلام بترسانند، ما نتوانستهایم اسلام را به جهانیان عرضه کنیم. در این زمینه مسأله رابطه غرب و اسلام، گفتوگو و شناخت تمدنها پدید آمده است. معضل رابطه غرب و اسلام یکى از بزرگترین مسائل فکرى و تمدنى در سطح جهان است. در کنار اینها، مشکل تعامل با میراثها، بحران عقب ماندگى و بحران فرهنگى از امورى است که باید اندیشه اسلامى معاصر مورد توجه قرار دهد.
نتیجهگیرى پایانى این است که ما در دورهاى قرار گرفتهایم که مىتوانیم آن را مرحله تازهاى در روند اندیشه اسلامى بنامیم. در این مرحله، تحولات و متغیرهاى گوناگون از هر سوى اندیشه اسلامى را احاطه کردهاند و آن را مجبور مىسازند که بر مشغولیتهاى خود بیفزاید و روشهاى خود را بازسازى کند تا بتواند رویدادهاى جدیدى را که از هر سو آن را احاطه کردهاند و برخى آن را خلأگاه گسترده نامیدهاند، فرا بگیرد و توانمندىهاى اجتهادى و نوسازى خود را که حضور آن را پس از مدتها غیبت تضمین مىکند، به حرکت درآورد. نتیجه دیگر این که اندیشه اسلامى راه حرکت را در پیش گرفته است؛ در برخى جنبهها رو به پیشرفت نهاده و در برخى جهات دیگر راه خطا را در پیش گرفته است؛ اما هنوز وظایف بسیارى انتظار آن را مىکشند، برخى از اینها از گذشته به جا ماندهاند و برخى دیگر حاصل رویدادهاى جدیدند و برخى دیگر چالشها و دورنماهاى آینده هستند.
من به صورت قاطع نمىتوانم بگویم که توانستهام به همه تحولات اندیشه اسلامى و روند جدید آن یا چالشها و موانع بر سر راه آن بپردازم، ولى معتقدم که به مسائل اساسى و مهم این تحولات پرداختهام.
پى نوشت ها :
1) زکى المیلاد، الفکر الاسلامى؛ تطوراته و مساراته المعاصرة (قم: فصلنامه قضایا اسلامیة معاصرة، 1421ق) فصل دوم.
2) پژوهشگر اندیشه اسلامى و سردبیر مجله الکلمة.
3) دانش آموخته کارشناسى ارشد از دانشگاه شیراز.
4) جمعى از پژوهشگران، صدام الحضارات (بیروت: مرکز مطالعات استراتژیک، 1995م) ص25 - 84.
5) ادوارد سعید، (سخنرانى)، «صراع الحضارات أو خلافات فی التعریف»، نشریه الحیاة، ش 11686 (17 فوریه 1995م).
6) این کتاب در بیروت بدون ذکر ناشر و به دست م. محمد مصطفى مازح در 1993م، منتشر شده است.
7) صدام الحضارات، ص 57 - 62.
8) این کتاب را انتشارات دار الایمان بیروت با ترجمه عبدالمجید بارودی، در 1983م به عربى ترجمه کرده است.
9) این کتاب را انتشارات دار الشروق قاهره با همکارى مجله النور کویتى و انتشارات آلمانى در 1994م منتشر کرده است.
10) قیس جواد العزاوی، «قراءة فی تقریر فرنسی عن العلاقات الدولیة الجدیدة»، نشریه الحیاة، ش 11798 (12 ژوئن 1995م).
11) شوقی أبو خلیل، الاسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین (بیروت: دار الفکر المعاصر، 1995م) ص10. نگاه کنید به: new York Times Intenational, Wendesday, January 23, 1991.The.
12) زکى میلاد، الحرکة الاسلامیة و المنهج الحضاری (بیروت: دار البیان العربی، 1991م) ص 25.
13) المشروع الإسلامی.
14) راشد الغنوشى، محاور اسلامیة (خرطوم: بیت المعرفة، 1989) ص 27.
15) سالم حمیش، الاستشراق فی أفق انسداده (رباط: منشورات المجلس القومی للثقافة العربیة، 1991) ص 7.
16) المستقبل العربی، چاپ لبنان، ش 108 (فوریه، 1988).
17) صالح بن حمد الصقری، (تهیه) مرکز دراسات الشرق الاوسط فی الغرب و اهتمامها بالمسلمین، مقدمهاى بر کنفرانس «المسلمون فی الغرب» که در سال 1993م درلندن منعقد گردید. نگاه کنید: به نشریه الشرق الاوسط (چاپ لندن: ش 5448، (28/10/1993م).
18) نشریه الحیاة، ش 117903 (24 سپتامبر 1995م).
19) همان، ش 11790 (3 ژوئن 1995م).
20) درباره این آرا و مناقشات، ر.ک: زکی المیلاد، «السنة النبویة بین أهل الفقه و أهل الحدیث»، المنهج و أزمة النقد الاسلامی»، نشریه البصائر، چاپ لبنان، سال چهارم، ش 8 (تابستان 1992م).
21) أحمد ناصر، الثقافة الرسالیة (بیروت: دار التوجیه الاسلامی، بىتا) ص3.
22) راشد الغنوشی، الحریات العامة فی الدولة الاسلامیة (بیروت: مرکز مطالعات وحدت عربى، 1993م) ص 142.
23) قیس خزعل العزاوی، الفکر الاسلامى المعاصر نظرات فی مساره و قضایاه (بیروت: دار الرازی، 1992م).
24) طه جابر العلوانی، الأزمة الفکریة المعاصرة تشخیص و مقترحات علاج (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى، 1993م).
25) منیر شفیق، الفکر الاسلامى المعاصر و التحدیات (بیروت: دار الناشر، 1991م) ص 30.
26) زکی المیلاد، الفکر الاسلامی بین التأصیل و التجدید (بیروت: دار الصفوة، 1994م).
27) طه جابر العلوانی، اصلاح الفکر الاسلامی: ورقة عمل (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى،، 1991م).
28) یوسف قرضاوی، مدخل لدراسة الشریعة الاسلامیة (بیروت: مؤسسة الرسالة، 1993م).
29) مرتضی مطهری، احیاء الفکر الدینی (بیروت: دار التعارف، 1989م).
30) سید محمد تقی مدرسی، التشریع الاسلامی مناهجه و مقاصده (تهران: انتشارات مدرسی) ج2.
31) حسن الترابی، تجدید أصول الفقه اسلامی (بیروت: دارالجیل، 1980م).
32) نشریه السفیر، چاپ لبنان، سال 23، ش 7224 (دوشنبه 30 اکتبر 1995م).
33) محمد مهدى شمس الدین، مسائل حرجة فی فقه المرأة (بیروت: مؤسسة بین المللى مطالعات، 1994م).
34) عبدالحمید ابوسلیمان، أزمة العقل المسلم (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى، 1992م).
35) محمد غزالى، تراثنا الفکری بین میزان العقل و الشرع (قاهره: دار الشروق، بىتا).
36) یوسف قرضاوى، الصحوة الاسلامیة بین الاختلاف المشروع و التفرق المذموم (بیروت: مؤسسه الرسالة 1985م).
37) خالص جلبى، فی النقد الذاتی: ضرورة النقد الذاتی للحرکة الاسلامیة (بیروت: مؤسسه الرسالة، 1985م).
38) کتاب حاصل مجموعه نشستهایى است که تحت نظارت مرکز جهانى اندیشه اسلامى با همکارى مؤسسه مطالعات المتحدة در 19 - 21 ژوئن 1992م در واشنگتن تشکیل و به وسیله احمد یوسف تنظیم گردید.
39) مائده(5).
40) نشست «اتجاهات الفکر الاسلامی المعاصر»، - بحرین 22 - 25/2/1985م، کتاب از سوى مکتب التربیة العربی لدول الخلیج، در سال 1987م منتشر گردید (ص449).
41) الفکر الحرکی الاسلامی و سبل تجدیده» بحثها و تحلیلهاى نشست دوم مستجدات الفکر الاسلامی و المستقبل (کویت: دبیر خانه اوقاف، 1993م) ص311.
42) الحرکة الاسلامیة فی ظل التحولات الدولیة و أزمة الخلیج، ص412.
43) الحرکة الاسلامیة و التحدیث (بیروت، دار الجیل، 1984م).
44) این کتاب با نام کیمیاى نظر به فارسى ترجمه شده است.
45) سید محمد حسین فضلاللَّه، الحرکة الاسلامیة هموم و قضایا (بیروت: دار الملاک، 1990م) ص 5.
46) عبداللَّه النفیسى (تنظیم، مقدمه و نشر) الحرکة الاسلامیة رؤیة مستقبلیة: اوراق فی النقد الذاتی (کویت، 1989م).
47) على مصر و حسنین توفیق ابراهیم «حقوق الانسان فی الکتب و الرسائل الجامعیة و بعض الدوریات العربیة» (مع الترکیز على مصر. حسنین توفیق ابراهیم، نشریه، منیر الحوار، سال سوم ش9 (بهار 1988).
48) عبدالجبار الرفاعی، مصادر الدراسة عن الدولة و السیاسة فی الاسلام (تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، 1986م).
49) الفکر الاسلامی بین التأصیل و التجدید، ص396.
50) زکى المیلاد، اصلاح الفکر الاسلامی بین القدرات و العقبات، ص 12.
51) زکى المیلاد، «مقدمات فى صیاغة المشروع الحضارى الاسلامى المعاصر» نشریه الکلمة، چاپ لبنان، سال دوم، ش 7 (بهار 1995م).
اندیشه اسلامى به عنوان یک نظام فرهنگى و تمدنى، در اشتغالات فکرى دنیاى امروز مبحثى بنیادین به شمار مىآید. اندیشه اسلامى، از این نظر، برترى نشان مىدهد و بر بسیارى از نظامهاى فرهنگى، دینى و سیاسى جهان پیشى گرفته است، حتى در زمان حاضر که پیشرفتها و فروپاشىهاى بزرگى را در آن شاهد هستیم. در این میان آن دسته از تحولات براى ما اهمیت دارند که ویژگى فرهنگى و تمدنى دارند، اگر چه با دیدگاهى عمیق، تفکیک بین تحولات سیاسى، اقتصادى و قانون گذارى از جنبههاى فرهنگى و تمدنى آن دشوار است.
در پیشاپیش این تحولات، فروپاشى نظام کمونیستى قرار دارد که تازگى خود را از دست داد و به تاریخ پیوست. این نظام خود را به عنوان تمدنى جایگزین لیبرالیسم سرمایه دارى به جهان و به خصوص اروپا عرضه کرد و با لیبرالیسم سرمایه دارى وارد نزاع شد. کمونیسم شیوههایى را در ابعاد گوناگون معارف انسانى و اجتماعى، مانند ادبیات، هنر، تکنولوژى، علوم اجتماعى، روانشناسى، اقتصاد، سیاست و تاریخ براى خود بنیاد نهاد که در این علوم به روش مارکسیستى معروف هستند؛ اما پس از هفت دهه، در مدت زمان سریعى که براى محافل جهانى غیر منتظره بود، دچار چنان فروپاشىاى گردید که از نظر حجم، سرعت و تأثیرات بر دیگر کشورهاى اروپاى شرقى، جهان را دچار حیرت ساخت. این فروپاشى، جهان کمونیسم را به حالتى از اضطراب فکرى شدید و تشویش روانى وارد کرد و گزینههاى گوناگونى را فرا روى آن قرار داد. این وضعیت معمولاً از نظر فکرى و روانى از سختترین دورهها به حساب مىآید: وفادارى به کمونیسمى که مفاخر آن فرو پاشیده است، پیوستن به غرب که با مفاخر آن دشمنى دارد و با این حال به آن مىپیوندد، و انتخاب توقف و انتظار تا طوفانها آرام گرفته و پراکنده شوند.
در کنار این گزینهها، انتخاب تمدنى دیگر وجود دارد و آن روى آوردن به اسلام است. هر چند که سهم اسلام از دنیاى کمونیسم اندک است ولى به هر حال یک انتخاب در دسترس مىباشد؛ از این رو نمىشود سهم اسلام را تقلیل داد یا آن را در نظر نگرفت. روژه گارودى از فرانسه و احسان طبرى از ایران، اسلام را برگزیدند، در حالى که آن دو از بزرگترین اندیشمندان کمونیست در جهان بودند. همین طور نخبگان فرهیخته دنیاى عرب و جهان اسلام، اسلام را از نظر عدالت اجتماعى و خاستگاه مردمى جایگزین مناسبى براى کمونیسم یافتند و این دین را برگزیدند.
باید بر این نکته تأکید ورزید که سقوط کمونیسم تأثیر روشنى بر شاخصههاى تمدنى دنیاى معاصر به جاى گذاشت و برخى از نخبگان فکرى به منظور شناخت آینده تمدن به بررسى این تأثیر اهتمام ورزیدهاند.
در کنار این تحول و نیم دهه پیش از آن و در گستره تحولات فرهنگىاى که جهان شاهد آن بود، نهضت اسلامى در سراسر جهان اسلام از «طنجه» در غرب تا «جاکارتا» در شرق شروع به رشد و گسترش کرد. این نهضت توانمندى اسلام را در احیا و انگیزش در دورانى که در رفیعترین سطوح نوگرایى و در آستانه قرن جدید و افقهاى تمدنى جدید قرار دارد، براى جهانیان روشن ساخت.
فوکویاما در کتاب پایان تاریخ کوشید تا از اهمیت این نهضت بکاهد و آن را این گونه انگاشت که بیرون از جهان اسلام هیچ گونه جاذبهاى ندارد و در سطح بینالمللى فاقد تأثیر گذارى است. هانتینگتون در کتاب برخورد تمدنها عکس آن را در پیش گرفت و بیان داشت که در دنیاى جدید، دین داراى مرکزیت است و شاید دین همان قدرت بنیادینى باشد که مىتواند مردم را به حرکت درآورده و آنان را گردهم بیاورد. وى در صدد بود تا غرب را به پیشرفت اسلام متوجه سازد؛ اسلامى که در آینده ممکن است در برخورد تمدنها، بیشترین مشکلات را با غرب داشته باشد.(4) اما ادوارد سعید معتقد است این اندیشهها روح جنگ سرد را زنده مىکند، با این تفاوت که اسلام و جهان سوم جاى کمونیسم و اتحاد شوروى را گرفته است ]...[.(5)
در این اوضاع نهضت اسلامى آمد تا حضور اسلام را در جهانى که به سطوحى از پیشرفت نایل شده است تثبیت کند؛ جهان با همه توانمندىهایش نتوانست اسلام را کنار بگذارد یا آن را از روند تاریخ ناپدید سازد. از دیرباز بر این نکته تأکید مىشود که در دنیاى کنونى این امکان وجود دارد که اسلام یکى از گزینههاى تمدنى جهانى باشد. مراد هوفمان در کتاب اسلام به عنوان جایگزین(6)، روژه گارودى درکتاب اسلام دین آینده(7) و عزت بگوویچ در کتاب اسلام بین شرق و غرب(8) نیز از همین مسأله سخن گفتهاند. نکته قابل توجه در این کتابها این است که اینها از پدیدهاى پرده برمىدارند که در جوامع غربى شروع به رشد و گسترش کرده است؛ پدیدهاى که توجه غرب را معطوف به خود خواهد ساخت و در برخورد با آن شیوه مراقبت و احتیاط را برخواهد گزید.
بنابراین بین نظام فروپاشیده کمونیستى و نظام رو به رشد اسلام، باید ببینیم غرب و نظام لیبرالى آن چه جایگاهى دارد؟ اگر لیبرالیسم را از طریق گفتههاى «پایان تاریخ» بررسى کنیم، غرب در حالتى از امیدوارى مبالغه آمیز قرار دارد، ولى اگر از لابهلاى گفتههاى «برخورد تمدنها» بررسى کنیم، غرب در حالتى از احتیاط و تشویش در قبال آینده دیده مىشود. این دو نظر از مهمترین و بارزترین آرایى است که غرب درباره تحولات جهانى پس از جنگ سرد ارائه داده و توجه جهانى را به خود معطوف داشته و گفت وگوهایى جدى را در قارههاى مختلف جهان برانگیخته است. زبیگینو برژینسکى در دو کتاب خود از این دو حالت پرده برداشته است. او در کتاب شکست بزرگ؛ ظهور و سقوط کمونیسم که در سال 1989 منتشر شد خوشبین و امیدوار است؛ اما در کتاب گریز؛ آشفتگى جهانى در شامگاه قرن بیست و یک که در سال 1993 منتشر گردید، محتاط و مشوش به نظر مىرسد.
کیشورى محبوبانى از سنگاپور نیز از همین اضطراب و تشویش پرده داشته، مىگوید: در مراکز اصلى غرب در مورد آینده احساس اضطراب عمیقى وجود دارد؛ اطمینان به این که غرب در قرن بیست و یکم مانند چهار، پنج قرن گذشته سیطره خواهد یافت، جاى خود را به احساس آژیرهاى خطر داده است که قدرتهایى چون اسلام اصولگرا و نوخاسته، پیشرفتهاى بنیادین شرق آسیا و فروپاشى روسیه و اروپاى شرقى تهدیدى حقیقى براى غرب به شمار مىآید. او در آخرین سطر از نقد «برخورد تمدنها»، مقاله خود را با این سخن به پایان مىبرد: انسان باید خارج از غرب بایستد تا ببیند که چگونه غرب با دست خود اسباب فروپاشى خود را فراهم مىسازد.(9) این تشویش با روشنى بیشترى در بیانیه راهبردى سالیانه مرکز روابط بین المللى فرانسه یعنى بیانیه 1995 قابل لمس است.(10) در این جا در صدد احصاى همه اندیشهها و آرایى نیستیم که از تشویش غرب از آینده آن در جهان پرده برمىدارد، اندیشههایى که در سالهاى اخیر بر آنها افزوده شده است.
خلاصه این که بارزترین نظامهاى جهانى بزرگ دچار پیشرفت و پسرفت است. برخى مانند نظام کمونیستى گرفتار فروپاشى شدهاند، برخى مانند نظام سرمایهدارى دچار اضطراب و تشویش هستند و برخى مانند اسلام در حال خیزش و رشدند.
این در گستره ایدئولوژىها بود. اما در حیطه ادیان، حقایق اشاره دارند که از بین ادیان بزرگ (مسیحیت، یهودیت و ادیان شرقى)، اسلام بیشترین گسترش را در بین ملتها در قارههاى مختلف داشته است و غرب و پیروان ادیان دیگر به شدت از این مسأله در هراسند. یکى از رساترین این هراسها در بیانیه مذکور، پاپ ژان پل دوم که در اواخر سال 1990 صادر گردید، دیده مىشود. در بیانیه پاپ غرب را از این مسأله بیم داد که اسلام تنها دینى است که با گسترش مسیحیت مقابله مىکند؛ گرایش به اسلام رو به افزایش است و در خاور نزدیک و افریقا از گستره مسیحیت کاسته مىشود و در جنوب اروپا گرایش به اسلام رو به فزونى نهاده است.(11)
پدیدهاى که توجه و تحیر غرب را به خود جلب کرده، رشد تصاعدى اسلام در درون جوامع غربى است. شناخت علل، ریشهها، مؤلفهها و انگیزههاى این پدیده به پژوهشهاى گسترده و فشردهاى نیاز دارد. سرمنشأ حیرت غرب این است که آنان چگونه پس از این همه دستاوردهاى تمدنى شگرف، از نوگرایى دست بردارند و به سوى اسلامى بروند که فاقد نوگرایى است و دستاوردهاى تمدنى قابل مقایسه با دستاوردهاى غرب امروز را ندارد.
از سوى دیگر، غربى که قرنهاى متمادى کوشید تا اسلام را در خانهاش محصور کند و جلو انتشار و گسترش آن را در بیرون از محدوده آن بگیرد، اکنون دریافته که اسلام بر دروازههاى غرب ایستاده و دژهاى بلند نوگرایى، فنآورى و پیشرفت آن را شکافته است. چیزى که بر این پدیده گواهى مىدهد، کتاب از ایمان به سوى دیگرى نوشته لیزبث روشیه فرانسوى و فاطمه شرقاوى مراکشى است که در نیمه دوم دهه هشتاد در فرانسه منتشر گردید و در آن زمان در درون جوامع غربى جنجالى را برانگیخت. آن گونه که مؤلفان گفتهاند، براى شناخت علل گرویدن غربىها به اسلام سالها در اروپا و امریکا به پژوهش پرداختند. از دیدگاه آن دو، همگان معتقدند پس از آن که تمدن غربى دچار انشعابات خطرناکى گردید و انسان را به تصویرى از غارهاى تاریک حواله کرد، اسلام به این انسان رهایى مىبخشد. این کتاب ذکر مىکند که بیست هزار نفر در فرانسه و سه میلیون نفر در امریکا به اسلام گرویدهاند. آن دو مىافزایند: آنچه نظر پژوهشگران را به خود معطوف داشته این است که اسلام تنها دینى است که در این زمان بیشترین گسترش را داشته است؛ حال آن که ادیان دیگر رو به زوال نهادهاند، و بیشتر غربىهایى که به اسلام گرویدهاند به واسطه باورهاى اعتقادى این کار را انجام دادهاند و هیچگونه عامل سیاسى در آن دخالت نداشته است. در بین آنان، فیلسوف، کارمند بانک و خانوادههاى متدین و اصیل دیده مىشود. نویسندگان کتاب درباره پیدایش اندیشه نگارش آن مىگویند: فکر تدوین کتاب در خلال دیدار با یکى از کارمندان خطوط هوایى فرانسه بروز یافت که به نویسندگان این کتاب گفت اکنون چهل گذرنامه از شهروندان فرانسه دراختیار دارد که به تازگى به اسلام گرویدهاند و براى اداى فریضه حج براى خود جا ذخیره کردهاند. طبق گفته نویسندگان کتاب، آنان از همان لحظه تصمیم گرفتند این مسأله را در اروپا و امریکا بررسى کنند. به گفته آنان، مهمترین دست یافته این پژوهش این است که انگیزههاى اعتقادى هر فرد یا هر گروهى با فرد یا گروه دیگر تفاوت مىکند. این مسأله تبلور توانمندى اعتقادى اسلام است ]...[.(12)
دل مشغولىهاى اندیشه اسلامى معاصر: ویژگىها و مؤلفههاى تصورى و عینى، اسلامى و جهانى و حال و آینده مشغولیتهاى اندیشه اسلامى معاصر کدامند؟
در خلال دهههاى هشتاد و نود، اندیشه اسلامى در حالى خود را بازیافت که با توانى بسیار به مشغولیتهاى جدیدى پرداخته است. متغیرهاى این دوره که نوعاً داراى حجم بسیار، حرکت سریع و حساس بودن است، این مشغولیتها را به اندیشه اسلامى تحمیل کرد؛ از این رو اندیشه اسلامى مىباید با ژرف نگرى به این دوره بنگرد و در چالشها، مشکلات، خواستها و پرسشهاى این دوره بیندیشد و الاّ حضور، همزمانى و همگامى این اندیشه تضمین نمىگردد. پس از آن که اندیشه اسلامى حضور گسترده خود را با ارائه «طرح اسلامى»(13) تثبیت کرد - یعنى از زمان نهضت سید جمال الدین افغانى [1254 - 1315ه/ 1838 - 1897م] در نیمه دوم قرن نوزدهم - براى اولین بار در تاریخ معاصر اسلامى در نیمه دوم قرن بیستم به مرحله اداره حکومت، جامعه و دولت انتقال یافت و از هر سو نگاهها را متوجه خویش ساخت. بنابراین اندیشه اسلامى از هر سوى مورد سؤال، مناظره و گفتوگوهاى گرایشها و جریانهاى درون جهان عرب و دنیاى اسلام، غرب و داخل خود اندیشه اسلامى قرار گرفت. وقتى اندیشه اسلامى به خود مىنگرد و پاسخها، تصورات، جایگزینها و برنامههاى خود را بازنگرى مىکند، براى آن روشن مىشود که در برابر دورهاى بسیار حساس قرار دارد که از نظر اندیشهاى و شناختى هیچگونه آمادگى براى آن ندارد؛ از این رو نیاز دارد که توان اجتهادى و نوسازى خود را به کار اندازد تا در اندازه این دوره، چالشها و نیازمندىهاى فکرى آن باشد و براى خلئى که تحولات جدید از آن پرده برداشته، پاسخى درخور ارائه کند. بنابراین همه کوششهاى اجتهادى، نوسازى، نقد، بازنگرى و تحکیم در پى آن است که در عرصهها و میدانهاى گوناگون سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قانونى و تربیتى، جایگزینها و تصورات اسلامى را به دست آورد. اسلامگرایان بدون آماده سازى ابتدایى قانون اسلامى براى کشور به اداره جامعه و دولت در ایران دست یافتند و دریافتند که آنان در برابر رسالت فکرى بزرگى قرار دارند که که پیگیرى آن مدت زمان بسیارى را نیاز دارد؛ زیرا وضع کشور، اصلاحات ریشهاى و فراگیرى را ایجاب مىکند و اندیشهها و مفاهیم در اختیار آنان نه تنها کافى نیست که مشکلات جامعه بسیار بزرگتر از مفاهیم و اندیشههایى است که در جهان اسلام بیش از اجراى عملى به نظریه پردازى، بیش از آرمانگرایى به واقعگرایى، بیش از جمعگرایى به فردگرایى، بیش از اجمال به تفصیل، بیش از ثابتها به متغیرها، بیش از کلیات به جزئیات و بیش از اطلاقها به نسبیتها تمایل دارند. اینها ویژگىهاى همه اندیشههایى است که در دغدغههاى خویش در مقام عمل از پیگیرى واقعیتهاى جامعه به دور هستند.
وضع دیگر تجارب اسلامى که به مرحله اداره جامعه و دولت نرسیدهاند نیز همین گونه است؛ آنها از مرحله مخفى به مرحله آشکار، از نیازهاى گروهى خاص به نیازهاى عمومى مردم، از دستاوردهاى فردى محدود به دستاوردهاى اجتماعى گسترده و از برخورد پشت پرده با واقعیت به برخورد فوق تصور با واقعیت و از حرکت فردى به موجودیتى متکثر و گوناگون منتقل شدهاند. گاهى این اختلاف سیاسى یا روشى در چارچوب مرجعیت فکرى واحد است و گاهى ایدئولوژى و فکرى مىباشد و با توجه به نوع این روابط و تعدد آن، اختلاف بر سر گزینش پیچیدگى، درگیرى، همزیستى یا هماهنگى در امور جزئى است. برآوردها نشان مىدهد که صورتهاى مختلف اسلام گرایى در ابتدا با جامعه و واقعیت برخورد خواهند داشت؛ زیرا نوگرایى در نظامهاى فکرى گروههاى اسلامى همپاى تحولات اجتماعى صورت نمىگیرد.
از درون این گروهها، استاد راشد الغنوشى در سال 1982 در مقالهاى با عنوان «اندیشه اسلامى؛ بین آرمانگرایى و واقعگرایى» به این قضیه پرداخته و معتقد است اندیشه آرمانگرایى که اسلامگرایان از دریچه آن به جامعه خود مىنگرند، یکى از عوامل اصلى ناتوانى آنان در فراگیرى جامعه و توانمندىهاى پویاى آن و تولید اندیشه اسلامى است که آگاهى درست از جامعه و توان در اختیار گیرى توانایىهاى جامعه به نفع منافع طرح تمدن اسلامى را در اختیار انسان مسلمان قرار دهد.(14)
اینها بخشى از متغیرهاى درونى طرح اسلامى معاصر بود که در فعالیت اندیشه اسلامى بازتاب یافته بود؛ اما از مهمترین متغیرهاى عینى این است که دنیاى اسلام گستره بین المللى را به فراموشى سپرده و از آن غایب است و در طول دههها پس از کسب استقلال ملى، در درون خود گرفتار نوعى رکود و جمود گشته است؛ اما به ناگاه در اواخر دهه نود به وضعیتى دیگر که همراه با خیزش و تجدید حیات است منتقل مىگردد و کانون توجهات بین المللى مىشود. بنابراین اوضاع از حالت رکود به حرکتى ناآرام تبدیل شده و رویدادها به سرعت به وقوع مىپیوستند و همگان با احتیاطى بسیار به پیگیرى آن مىپرداختند. این اوضاع که در صدد تفصیل آن نیستیم، به منظور شناخت، ارزیابى و تعیین اولویتها و نیازمندىهاى جامعه اسلامى، تأملات و قرائتهاى تازهاى را دامن زد. این تأملات بر این ضرورت تأکید مىورزید تا اندیشه اسلامى به خواستها، انتظارات و نیازهاى جدید بپردازد. بنابراین خط مشىهاى تازهاى را فرا روى اندیشه اسلامى معاصر گشود.
غرب و احیاى دوباره شرقشناسى: در خارج از جهان اسلام، غرب همواره چالشها و مشکلاتى را فراروى اندیشه اسلامى برمىانگیزد؛ ولى این بار مسأله را بزرگتر از گذشته مىیابیم؛ زیرا غرب توان فکرى و تحقیقى خود را به کار گرفته و از نو به صورتى قابل توجه و تعجب بر انگیز درباره جهان اسلام و اندیشه اسلامى دست به تحقیق زدهاست و در پى آن است تا به انگیزهها و زمینههاى این پدیده دست یابد. اگر چه در سال 1975 جان بیرک شرق شناس فرانسوى، پایان شرق شناسى را اعلام کرد و کنفرانسهاى شرق شناسان را کنفرانسهاى علوم انسانى معرفى کرد، اما اگر بگوییم پژوهشهاى جدید احیاى شرق شناسى است، اغراق نکردهایم.
معروف است که در طى قرنهاى متمادى، شرق شناسى توانست فشردهترین و گستردهترین پژوهشهاى تفصیلى و همه جانبه را درباره جهان اسلام و اندیشه اسلامى در زمینههاى زبان، هنر، میراثهاى تاریخى، دین، جامعه، دولت، علوم، جریانها و مذاهب به انجام برساند. سابقه اولین کرسى تدریس زبانهاى شرقى در دانشگاه فرانسه به سال 1245 م. باز مىگردد، ولى گسترش بسیار این امر به اواخر قرن هجدهم باز مىگردد؛ زیرا کلمه «شرق شناس» اولین بار در زبان انگلیسى در سال 1779 و سپس به زبان فرانسوى در سال 1799 ظهور یافت و فرهنگستان فرانسه در سال 1838 آن را پذیرفت.(15)
قرار بر این بود که شرق شناسى بتواند در تأمین نیازهاى فکرى و شناختى غرب از جهان اسلام و اندیشه اسلامى، غرب را به سرحد کفایت - اگر بیش از آن مقدور نباشد - برساند. از این رو بین شرق شناسان، مؤسسات و فعالیتهاى شرق شناسى دولتهاى اروپایى در امر شناخت دانشها و جستوجوى آن در سرزمینهاى شرقى رقابت درگرفت. آنچه را امروز از غرب درباره توجه آن به پدیدههاى اسلامى - با در نظر داشت حجم، گستره و نوع این توجه - شاهد هستیم، ما را به یاد جنبش شرق شناسى مىاندازد. یعنى توجه غرب به احیاى دوباره شرق شناسى با انگیزهها و خاستگاههاى جدید است.
از سوى دیگر، کسانى که به شرق شناسى مشغول بودند این فرصت را یافتند که غرب را قانع سازند که آنان مىتوانند پژوهشها، تحلیلها و قرائتهایى را درباره مسائل دنیاى اسلام و اندیشه اسلامى در اختیار غرب قرار دهند؛ زیرا با مرور زمان این بخش اهمیت خود را از دست داده و به سرحدى رسیده بود که پایان آن اعلان گشت؛ ولى اوضاع جدید سبب شد که اعتبار شرق شناسى باز گردد و حیات تازهاى به دست آورد. آنچه را ما شرق شناسى یا شبه شرق شناسى نامیدهایم، متمرکزتر و تخصصىتر از شرق شناسى قدیم است، به نحوى که اولویت تحقیقات خود را به بررسى مقولههاى قدرت فعال سازى و بیدار سازى اسلام و آینده آن در دنیاى معاصر، پدیده نهضتهاى اسلامى و رشد، گسترش و پویایى آن، دیدگاه اسلام به زن، غرب، دولت و اقتصاد و مانند آن اختصاص داده است.
حقایق بىشمارى براى ما روشن مىسازد که غرب به صورت گستردهاى به پدیده اسلامگرایى مىپردازد، به طورى که نمىتوانیم به همه گستره آن پى ببریم. تنها براى اثبات گفتههاى خود به بیان برخى از این حقایق بسنده مىکنیم.
محمد حسنین هیکل، نویسنده و روزنامهنگار معروف مصرى، طى یک سخنرانى در دانشکده اقتصاد و علوم سیاسى دانشگاه قاهره در 9 دسامبر 1987 به برخى از این حقایق اشاره مىکند: طبق گزارش هیأت تحقیق کنگره امریکا درباره رسوایى ایران - کنترا، سازمان مرکزى اطلاعات امریکا در سال 1983 به صورتى کامل یا جزئى، آشکار یا مخفى به حمایت مالى بیش از 120 کنفرانس و نشست در موضوع نهضت اسلامى پرداخته است.(16)
معروف است که بیشتر موضوعات بررسى شده در نشستها و کنفرانسهاى مراکز تحقیقاتى خاورمیانه امریکا به اسلام و پدیده اسلام گرایى اختصاص دارد؛ براى نمونه «میسا» یکى از بارزترین و مهمترین کنفرانسهاى سالیانه امریکاست که درباره خاورمیانه برگزار مىشود. بیست و ششمین کنفرانس «میسا» در سال 1992 در شهر پورتلند ایالت اورگون تشکیل شد. در این کنفرانس در طول چهار روز، نود نشست و سخنرانى ایراد شد که بیشتر آن به اسلام، رشد آن در خاورمیانه و رابطه آن با غرب اختصاص داشت.(17)
شایان ذکر است نشریاتى که در مقیاس فوق العاده زیاد به این موضوع مىپردازند، رو به افزایش هستند. در فرانسه یکى از رویدادهاى تازهاى که به عرصه فرهنگى - سیاسى وارد گردیده و محققان، روزنامهنگاران، اندیشمندان و ناشران را وادار به توجه به آن کرده، پدیده اسلامگرایى است. این امر به انتشار یک سرى نشریات درباره اسلام و جنبشها اسلامى یا تثبیت نشریات قدیمى همراه با تجدید چاپ کتابهاى قدیمى درباره اسلام و جهان عرب منجر گردید که این خود پاسخى به خواست متغیرها بود.(18)
در آلمان «آن مارى شیمل»، شرق شناس در پژوهشهاى اسلامى، برنده جایزه سال 1995 آلمان گردید. در لوح تقدیر این جایزه درج گردیده بود که این جایزه به جهت کارهاى ارزشمند او در خصوص دین اسلام و سهم وى در نزدیکى تمدنها اعطا مىگردد. برخى در آلمان بر این اعتقادند که بزرگداشت یکى از شرق شناسان در این زمان خاص، به معناى احیاى اعتبار علمى است که براى زمانهاى طولانى مهمل گذاشته شده بود و این امر موجى از شادمانى را در محافل شرق شناسان و دانشجویان پژوهشهاى شرقى پدید آورد؛ زیرا آنان براى اولین بار پس از مدتهاى طولانى، بزرگداشت یک گستره علمى را احساس کردند که پیش از این در بیرون از دیوارهاى دانشگاه بازتابى نداشت.(19) همین توجه و مشغولیت را در روسیه، بریتانیا، هلند، اسپانیا، ایتالیا، سوئد و دیگر دولتهاى اروپایى مشاهده مىکنیم. منبع تعدادى از این مشغولیتها، روزنامهها، رسانهها، دانشگاهها، مراکز پژوهشى و ... است. اگر چه این حقایق در برابر حجم واقعى آن اندک است، ولى بر آنچه که ما «احیاى شرق شناسى» با رنگ، انگیزهها و روش جدید توصیف کردیم، صحه مىگذارد.
برخى از مشخصات اساسى شرق شناسى جدید عبارتند از:
1. بررسى اسلام و اندیشه اسلامى، آن گونه که در شیوه سنتى وجود داشت، تنها به شرق محدود نمىشود، بلکه به بررسى اسلام در کشورهاى غربى نیز توجهى خاص شده است؛
2. بررسى اسلام و اندیشه اسلامى به سبکى که در شرق شناسى قدیم رواج داشت به گذشته منحصر نمىگردد، زیرا گذشته از بین رفته است، بلکه به بررسى آینده و نحوه رشد و پیشرفت اسلام مىپردازد؛
3. تأکید بر جنبههاى خاصى که مورد نیاز و ضرورت و اساسى و - به تعبیر فقها - مورد ابتلاست؛ از این رو مانند شرق شناسى قدیم گسترده و تفصیلى نیست؛
4 - تکیه بر فرزندان شرق و به ویژه جهان عرب که در مؤسسات و دانشگاههاى غرب به تحقیق و آموزش مشغول هستند تا درباره اسلام، جهان اسلام و دولتهاى خویش پژوهشها و بحثهایى را ارائه دهند. در دانشگاههاى آمریکا و اروپا تأکید مىکنند که موضوعات این پایان نامهها را به کشورهاى خود، اسلام و پدیده اسلامگرایى اختصاص دهند. بر خلاف شرق شناسى سنتى که بر حضور مستقیم در کشورهاى شرقى تأکید داشت.
هنگامى که غرب با همه توانمندى خود به امرى مىپردازد باید همه دنیا در این کار با آن شریک شوند. ماهیت همه کسانى که تمدن برترى دارند همین است و تسلط غرب بر رسانههاى جهانى و نفوذ گسترده آن در جهان او را در این هدف مساعدت مىکند. در شرق شناسى جدید غرب همه دنیا را به این کار مشغول ساخته است؛ زیرا مىخواهد به صورت گسترده در سراسر جهان فضاى ترس از اسلام را به وجود آورد و تجربه کمونیسم را تکرار کند که در آن کوشید جهان را از کمونیسم بترساند و آن را به عنوان اولین دشمن غرب به تصویر کشد.
ماهیت دل مشغولىهاى غرب در مورد اسلام و اندیشه اسلامى، معضلات و چالشهاى فکرى و شناختى ایجاد مىکند که از شیوه تعامل غرب با این بخش خاص از پژوهشها به دست مىآید. شیوه تعامل غرب با دیدگاهها و موضعگیرىهاى اندیشه اسلامى در مسائلى مانند زن، دموکراسى، حقوق بشر، آزادىها، نوگرایى و دولت، که مورد توجه جهانى است، راههاى گوناگونى دارد و مىتواند شکل سؤال انگیزى، تردید زایى، انتقادى یا انکارى به خود بگیرد. اینها معضلات و چالشهاى فکرى و شناختىاند که غرب در مسائل مورد توجه جهانى، براى اندیشه اسلامى معاصر مطرح مىکند. همه این چیزهایى که گفتیم مهمترین انگیزههاى درونگرا و عینىگرا، اسلامىگرا و جهانىگرا، کنونىگرا و آیندهگرایى است که اندیشه اسلامى معاصر را به سوى دلمشغولىهاى فکرى معاصر و جستوجوى خط مشىهاى جدید سوق مىدهد.
2. تحولات اندیشه اسلامى معاصر؛ روشها و نظام
تحولات سیاسى به جهت روشنى و کثرت مشغولیت به آن معمولاً به بحث و دقت نیازى ندارد، بلکه ماهیت آن توجه و پیگیرى را اقتضا مىکند؛ اما تحولات فکرى معمولاً نیازمند تأمل و نظر است و جز کسانى که با فکر و فرهنگ از حیث پیوند، فراگیرى، تولید، اندیشه و انتقاد سروکار دارند، کسى به آن نمىپردازد.
به طور کلى، تحولات فکرى در جهان اسلام با وجود اندکش، حرکتى آرام داشته و در معرض دید نبوده و مورد نقد، گفتوگو، انتشار، توجه و دل مشغولى قرار نگرفته است. مگر آن اندیشههایى که از انسانهاى مشهور بروز یافته و با عرف یا مقدسات برخورد داشتهاند. این امر از بحران نقد و گفتوگو در اندیشه مسلمانان پرده برمىدارد. یکى از این موارد کتاب اسلام و اصول حکومت على عبدالرازق [1305 - 1386ه / 1887 - 1966م ]است که هفت دهه پیش از این با مقدسات برخورد داشت و در آن زمان غوغاى بزرگى را دامن زد. از موارد معاصر، کتاب سنت نبوى بین اهل فقه و اهل حدیث نوشته شیخ محمد غزالى است. برخى آن را اعاده حیثیت خرد انسان مسلمان قلمداد کردهاند، برخى این کار را سرپیچى از نظر مشهور دانستهاند، گروهى گفتهاند که این کار او مثل سنگى در آب راکد است، برخى دیگر نظر دادهاند که این کتاب دعوت به سوى پروسترویکاى اسلامى است، جمعى نیز گفتهاند که کوششى در جهت تجسم بخشیدن به دیدگاه اسلامگرایان در مورد مشکلات فقهى و دینى آنان در سایه تمدن جدید است. در کنار این آرا، برخى دیگر آن را نقد و رد کرده و با تندى و ناشایستگى بدان خرده گرفتهاند.(20) در حالى که اندیشههایى که خود را به آرامى و به شیوهاى مثبت عرضه مىدارند و به سوى تمدن سازى و بیدار سازى کارآمدى خرد انسان مسلمان دعوت مىکنند، معمولاً آن گونه که سزاوار است بالندگى نداشته و حرکت زا نیستند و این یکى از آفات اندیشه در جهان اسلام است. متغیرى که در خلال ده سال گذشته آن را لمس کردیم این است که تحولات فکرى، در مقایسه با عملکرد گذشته آن، به رشد و حرکت رو نهاده است. اگر تکانهاى شدیدى که دامنگیر جامعه اسلامى گردید نبود، حتى در سطوح اندیشهها و مفاهیم نیز جمود و سکون مشاهده نمىشد.
براى دقت، توصیف و تحلیل در این مسأله بیشتر توقف مىکنیم، زیرا اندیشه اسلامى معاصر تحولاتى را در روشها و مفاهیم پشت سر نهاده و ضمن داشتن آگاهى از این تحولات، در جهت برپایى تمدنى جدید خود را نوسازى مىکند.
1. بیدارى اندیشه اسلامى شیعه: بنا به شرایط درونى و عینى، اندیشه شیعه براى مدتهاى طولانى گرفتار جمود، عقب نشینى و عزلت بود؛ از این رو شیعیان در مقیاس بزرگى از نظر اجتماعى و فرهنگى از پیشرفت جهانى عقب ماندند و براى مشارکت در وظایف عمومى در گستره جامعه و دولت فرصتهاى اندکى را در اختیار داشتند و در کنار آن دچار ضعف اراده نیز بودند. مشغولیتهاى علمى و فکرى علما و فقهاى شیعه به صورت اساسى به عرصههاى فقه، اصول و ادبیات محدود مىگشت و نظام آموزشى حوزههاى علمیه نیز بر همین محور شکل گرفت؛ بزرگترین ضعف این حوزههاى علمیه محرومیت از علوم اجتماعى و دانشهاى جدید بود.
این نکته ثابت شده که اندیشه با گوشهگیرى از جامعه و واقعیت پیشرفت نمىکند؛ واقعیت زنده و تحول زاست که انگیزه را در اختیار اندیشه قرار داده و اندیشه را از نیازمندىهاى مردم و متغیرهاى زندگى و زمانه آگاه مىسازد.
از خود محافل شیعى، تحقیقاتى در اختیار نداریم که به روشنى از این اوضاع اجتماعى و فرهنگى سخن بگویند؛ اما نویسنده کتاب فرهنگ مکتبى درباره اوضاع آن روز جامعه شیعى چنین مىگوید:
در همه جا، از مرزهاى چین در افغانستان تا جنوب لبنان و از بصره تا پادشاهى عمان در خلیج[فارس ]و با عبور از همه ایران و عراق، وضعیت عقب ماندهاى را دیدم، عقب ماندگى شدید و عمیق اوضاع شیعى را سیاه کرده است. على رغم حوادث بسیارى که در طول پنجاه سال اخیر بر آنان گذشته است و با این که یکى از این حوادث کافى بود تا بزرگترین ملتها را به حرکت درآورد و به سوى دست و پنجه نرم کردن با زمان برانگیزد، اما آنان هنوز همان مردم ناتوان، فقیر، متفرق، مورد ستم و شکست خورده هستند. در حالى که سایر ملتهاى معاصر شیعه، در همه حقوق زندگى پیشرفت بیشترى داشتهاند.(21)
این وضعیت دیروز شیعیان بود؛ ولى پس از تحولات اسلامى در ایران به صورت نسبى شیعیان از وضعیت بهترى برخوردارند. این رویداد سبب گردید که در جهان اسلام، اندیشه اسلامى شیعى از تودههاى جمود و رسوبات رکود رهایى یابد و حرکت، بالندگى و کارآمدى در دل آن جاى گیرد؛ و از عزلت به سوى حضور، از جمود به سوى حرکت و از میراثگرایى به سوى نوگرایى بیرون رود. بدین ترتیب حساسیت برخى خلأها در این اندیشه، آثار گوشه گیرى از جامعه و سایر جوامع اسلامى و اکتفا به برخى علوم و در نظر نگرفتن علوم جدید آشکار گردید. پس باید اندیشه اسلامى شیعى کمر همت ببندد تا با وظایف فکرى سنگینى که در انتظار آن است و از هر سوى آن را احاطه کرده، رو به رو گردد.
در ایران، اندیشه اسلامى شیعى خود را در برابر جامعه، مؤسسات و دولتى با گسترهاى وسیع و با جمعیتى بسیار، موقعیتى حساس و داراى قومیتهاى گوناگون رو به رو دید، در حالى که فساد براى مدتهاى طولانى در ضمایم زندگى مردم نفوذ کرده بود؛ بنابراین این جامعه نیازمند چنان عظمت فکرى بود که آن را به سوى ساختارى اسلامى و اسلامى کردن زندگى، دولت و جامعه انتقال دهد. پس انتخاب دیگرى فرا روى اندیشه اسلامى شیعى قرار نداشت جز این که از درون بپاخیزد و با مسؤولیتهاى سنگین فکرى، فرهنگى و قانونىاى که در انتظار آن بود، رو به رو گردد.
استاد راشد الغنوشى درباره این بیدارى در اندیشه اسلامى شیعى و تداوم آن در جهان اسلام چنین مىگوید: پیروزى انقلاب اسلامى در ایران چنان موجى شدید از اندیشه شیعى به وجود آورد که بسیارى از فرهیختگان جهان و اهل سنت را در نوردید. در کوران حماسه پیروزىهاى انقلاب اندیشههاى طلایه داران انقلاب اسلامى، نوشتههاى صدر، مطهرى و شریعتى و حتى میراثهاى شیعى بازتابى شکوهمند مىیافت و پیروزىهاى انقلاب بسان برف روبى در برابر اندیشه شیعى عمل مىکرد و راه را براى اندیشه شیعى باز مىکرد و این اندیشه بدون مقاومت قابل توجهى به پیش مىرفت.(22) تردیدى نیست که بیدارى اندیشه اسلامى شیعى به نفع اندیشه عمومى اسلامى بود و ضرورتى براى آن به شمار مىآمد؛ زیرا از این بیدارى همه جهان اسلام بهره خواهد برد؛ ولى رسالتهاى فکرى بسیارى در انتظار اندیشه اسلامى شیعى است که به اجتهاد، نوگرایى، بازنگرى و ریشه دار سازى نیاز دارد.
2. نوسازى اندیشه اسلامى و گذار به سوى مرحله جدید: کسانى که تحولات اندیشه اسلامى در جهان اسلام را تاریخ نگارى کردهاند، مرحله جدیدى را براى آن مطرح کردهاند، حتى برخى عنوان اندیشه اسلامى جدید را بر آن نهادهاند.(23) دکتر طه جابر العلوانى این مرحله را چهارمین مرحله از تحول اندیشه مسلمانان قلمداد کرده است. از دیدگاه او، مرحله اول همان شوک ابتدایى و تحیر آغازین است. در این مرحله مسلمانان از جایگاههاى فکرى و فرهنگى خویش تکان شدیدى خوردند و اعتماد به اندیشه اسلامىشان را از دست دادند؛ در مرحله دوم، مردم به ثبات نسبى رسیدند و دوره تحیر را پشت سرنهادند؛ مرحله سوم، که در آن یا در بخشى از آن به سر مىبریم، مرحله خیزش اسلامى نامیده شده است، یعنى مرحله آگاهى به خویشتن یا کشف خویش؛ مرحله چهارم، مرحلهاى که به سوى آن گام مىبرداریم و آن مرحله ارائه جایگزین اسلامى و تمدنى براى همه آن چیزهایى است که غرب ارائه داده است.(24)
استاد منیر شفیق براى اندیشه اسلامى جدید، مرحله پنجمى را نیز در نظر گرفته است؛ زیرا از نظر او، مرحله اول همان چیزى است که سید جمال الدین افغانى بدان مىاندیشید؛ یعنى تلاش براى اصلاح دولت عثمانى از درون؛ مرحله دوم مرحله تثبیت گامهاى استعمار است که تا پایان جنگ اول جهانى تداوم مىیابد و نمونه آن اندیشه محمد عبده، رشید رضا، کواکبى و ارسلان است؛ مرحله سوم مرحله استعمار مستقیم است؛ مرحله چهارم تشکیل دولتهاى مستقل عربى پس از جنگ دوم جهانى است و مرحله پنجم پیروزى انقلاب اسلامى در ایران است. آغاز قرن پانزدهم هجرى از ورود به چنین مرحلهاى خبر مىدهد. این مرحله با تلاش اندیشه اسلامى براى بازنگرى تجربههاى گذشته و گذار به سوى اتخاذ موقعیت هجومى و لزوم تغییر جامعه، مشخص مىگردد.(25)
در ادبیات معاصر شاهد نداهاى مداومى هستیم که با عناوین بسیار درصدند تا از مرحله تازهاى که اندیشه اسلامى بدان رسیده، خبر دهند؛ از جمله این عناوین، «نوسازى اندیشه اسلامى»(26)، «اصلاح اندیشه اسلامى»(27)، «ضرورت نوگرایى در اجتهاد»(28)، «احیاى اندیشه دینى»(29)، «دگرگون سازى در فرهنگ و فقه»(30) و «نوسازى اصول فقه اسلامى»(31) است. اندیشه اسلامى با این مرحله در صدد است تا از گرفتارىها و مشغولیتهاى سنتى خود بیرون رود و به سوى مشکلات تمدنى بزرگتر در جهان اسلام گام نهد، با مسائل دنیاى معاصر همراه گردد و حیات اسلامى را به سوى افقهاى رشد همه جانبه برانگیزاند.
3. ارتقاى مبارزه فکرى اسلامى: با دقت در گستره فرهنگ اسلامى در دو دهه اخیر مشاهده مىشود که مبارزه اندیشهاى اسلامى از نظر کمیت و کیفیت دچار دگرگونى گردیده است. از یک سو، درک اهمیت مبارزه فکرى و ضرورت ارتقاى آن رشد کرده است، به ویژه پس از ناکامى و عقب گرد در دهههاى گذشته که اندیشه مسلمانان با گوشهگیرى و جمود به آن دچار شده بود. اگر به ژرفاى مشکلات فکریى که بدان دچار هستیم آگاهى نمىیافتیم و از بىتوجهى به مبارزهاى فکرى که به موارد فردى معدودى محدود مىشود مطلع نمىگشتیم، این بخش بسیار حیاتى همچنان فراموش شده مىماند و ممکن بود اهمیت، ضرورت، دورنماها و آیندههاى آن روشن نشده بماند. در طى دورهاى که در آن تحولات اندیشه اسلامى معاصر را بررسى مىکنیم، با درک اهمیت مبارزه فکرى متمرکز و عمیق، تعدادى از مراکز پژوهشى و مؤسسات تحقیقاتى، انجمنهاى فرهنگى و دانشگاههایى با ویژگى اسلامى شکل گرفت. این مراکز و دانشگاهها آرمان ارتقاى مبارزه فکرى و بر پایى تحقیقات علمى اسلامى و ایجاد ارتباط علمى بین اندیشمندان و پژوهشگران جهان اسلام و دنیاى عرب را به عهده گرفت، بررسىها و تحقیقات اسلامى با ویژگى علمى را سامان بخشید و نشستها و کنفرانسهاى علمى اسلامى را منعقد ساخت. این تلاشها ثمرات ارزشمندى را پدید آورد و هنوز هم زمان کافى در اختیار دارد تا بیش از آن که هست به مراتب رشد و ترقى دست یابد.
از سوى دیگر، حجم وسیعى از نشریات فکرى و فرهنگى در گستره اسلامى پدید آمدند که به رسالت بیدار سازى مبارزه فکرى اسلامى، دگرگون سازى گفتمان تمدن اسلامى معاصر و نقد وضعیت جامعه اسلامى پرداختند.
بنابراین براى ما مجموعهاى از ادبیات فکرى اسلامى شاخص که در گفتمانهاى خویش به موضوعات جدید مىپردازند، از روشمندىهاى علمى برخوردارند، در راه حلهاى خویش منطقى و واقع نگر هستند و اصالت خویش را نیز حفظ کردهاند، آشکار گردید و گروهى از دانشگاهیان اسلامگرا و نسل جدیدى از اندیشمندان اسلامگرا به عرصه اندیشه اسلامى وارد شدند که بین اصولگرایى و بهرهورى از علوم و فرهنگ روز جمع کردند و در عرصه اسلامى به میزان بسیارى سهم گیرى علمى را به خود اختصاص دادند.
4. نقد و بازنگرى: پیدایش بیدارى در اندیشه اسلامى، نوگرایى در روشها و پیشرفت در حرکت این اندیشه در صورتى امکان پذیر بود که با بازنگرىها و نقد اندیشه مسلمانان و گفتمانهاى فرهنگى آنان هماهنگى داشته باشد تا جمود، رسوبات دیرپا، موانع روشى و جنبههاى منفى از آن زدوده شود. سید محمد حسین فضلاللَّه با جرأت بیشتر دعوت کرد باید در حالتى اضطرارى به سر بریم تا از سکون و جمود مردهاى که بر بسیارى از امور فرهنگى اسلامى سیطره یافته است رهایى یابیم.(32)
کسانى که در گذشته به بهانه سختى، زیان، احتیاط، کمبود وسایل و مانند آن در دست زدن به نقد دچار تردید مىشدند، پس از این که این بهانهها برداشته شد، اکنون نقد مىکنند و پس از آن که برخى از پدیدههایى که سکوت در برابر آنها جایز نیست - مانند درگیرى نظامى بین برخى از گروههاى اسلامگرا، پدیده تکفیر و از اعتبار ساقط کردن جریانهاى اسلامى دیگر، دست زدن به خشونت بىجا، سیطره یافتن سنتها به حساب دین و معلق ساختن خرد به چیزهاى غیر از آن - بروز پیدا کرد، نقد به صورت ضرورتى انکار ناپذیر درآمد.
تلاشهاى اغلب گفتمانهاى اسلامى معاصر در این دوره به بازنگرىهاى فکرى در بازسازى، دگرگونى و پیشرفته سازى مفاهیم موجود در آن گذشت؛ از جمله آنها یکى از شاخههاى گفتمان اسلامى سلفى است که خود را به عنوان مظهر روشنفکرى مطرح مىسازد. برخى از این بازنگرىها با روشنى و آشکارا به این کار پرداختهاند و برخى دیگر این کار را پوشیده داشتهاند؛ ولى خرد و حکمت ایجاب مىکند پس از این همه تحولات و تغییرات بزرگى که در جامعه اسلامى و عرصه بین المللى روى داده است، این بازنگرىها ثمره دهند.
در این خصوص مىتوانیم برخى از نوشتههاى اسلامى معاصر را که از این پیشرفت و تحول انتقادى در اندیشه اسلامى سخن راندهاند، برشمریم. برخى از این نوشتهها عبارتند از: مسائل دشوار در فقه زن(33) نوشته شیخ محمد مهدى شمس الدین، بحران عقل مسلمان(34) نوشته دکتر عبدالحمید ابوسلیمان، میراث فکرى ما در ترازوى عقل و دین(35) نوشته شیخ محمد غزالى، نهضت اسلامى بین تفاوت مشروع و جدایى ناپسند(36) نوشته شیخ یوسف قرضاوى، خود انتقادى؛ ضرورت خود انتقادى جنبش اسلامى(37) نوشته دکتر خالص جلبى و جنبش اسلامى در سایه تحولات بین المللى و بحران خلیج[فارس(38)] با تنظیم احمد یوسف.
اینها نمونههایى از نوشتههایى است که به نقد واقعیتهاى اسلامى و بازنگرى برخى مفاهیم و مسائل فکرى که نیاز به بازنگرى و تجدید نظر دارند، پرداختهاند. این نوشتهها به جهت جدى بودن گفتمان انتقادى و چشم اندازهاى آن براى نوگرایى و دگرگونى مورد توجه قرار گرفتهاند.
دنیاى امروز به این نوع از نوشتههاى جدى و با جرأت در باب نقد واقعیتها و اندیشههایى که مانع از بیدارىمان مىشوند، آزادىمان را به بند مىکشند، کارآمدى و پویایى خردهاىمان را متوقف مىسازند و ما را به سوى منفىگرایى، سطحىگرایى و پیچیدگى مىکشاند، نیاز دارد.
5. به دنبال نوگرایى: کسى که با جزئیات و تحولات جامعه زندگى نمىکند، نمىتواند نوگرایى را به عنوان یک روش شناختى درک کند و از آن بهره گیرد؛ حال آن که جامعه و واقعیتهاى آن با همه توانمندىهاى فرهنگى، سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و تبلیغاتى خود وجود دارد و بر انسان تأثیر مىگذارد.
نوگرایى بر شالوده اندیشهها، حرکت و روش پیاده سازى آن در جامعه، اولویتها و نظم این اندیشهها تأثیرات روشنى به جا گذاشته است: این که چه اندیشهاى باید جلو انداخته شود و یا به تأخیر افتد، فوریت دارد یا باید مرحله بندى شود، باید مقدمات آن فراهم گردد یا این که نیازى به فراهم سازى مقدمات آن نیست، باید تعیینى باشد یا انتخابى.
با شناخت روش قرآن کریم در ایجاد رابطه با جامعه در دوره نزول قرآن، مىتوانیم نوگرایى را به عنوان یک روش تشخیص دهیم. قرآن از ابتداى دعوت تا کامل شدن دین در طول 23 سال نبوت حضرت محمد(ص) به صورت بخشى نازل گردید. از آیه «اقرأ» اولین چیزى که از قرآن نازل گردید تا آیه «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الإسلام دیناً»(39) آخرین بخش از قرآن که نازل گردید؛ اگر چه برخى از روایات در این باره اختلاف دارند.
بنابراین روشى که قرآن کریم در فرود آمدن آیات آن بر رویدادهاى اتفاق افتاده، پیگیرى مىکند، از روش علمى مستحکمى پرده برمىدارد که در آن قانون گذارى با حوادث رویداده ارتباط تنگاتنگى دارد. پس با دگرگون شدن اوضاع و تغییر شرایط جامعه اسلامى، قرآن کریم با توجه به نیازهاى دعوت اسلامى و جامعه اسلامى و ویژگىهاى گفتمانها، شرایط و نیازمندىهاى آن پاسخ لازم را ارائه مىداد. به نحوى که در علوم قرآنى، علم مکى و علم مدنى تشخیص داده شده است. معروف است که قرآن کریم در دوران دعوت، هیچگونه خلأ قانونگذارى باقى نگذاشت و آن را برطرف ساخت، همه مشکلات را رفع کرد، همه رویدادهاى حیرت انگیز را روشن ساخت و به همه نیازها پاسخ مناسب ارائه کرد.
آنچه امروز شاهد آن هستیم این است که اندیشه اسلامى در مقایسه با دو دهه پیش از این، بسیار نوگراتر است، زیرا امروز خود را به جامعه نزدیکتر مىبینید و به زمان و مکان، شرایط و مقتضیات آن آگاهتر مىیابد. امروز اندیشه اسلامى در جایگاهى قرار دارد که به واقعیت نزدیکتر است. اکنون این اندیشه فراگیرتر گشته و گامهاى بیشترى به سوى نوگرایى برداشته است. ما این مسأله را در ایران به خوبى لمس مىکنیم، زیرا اندیشه اسلامى نه تنها به واقعیت نزدیک است، بلکه حرکت جامعه را رهبرى مىکند. بنابراین اندیشه اسلامى در ایران در عرصههاى گوناگون فکرى، قانونى و قانون گذارى، به سرعت به سوى نوگرایى حرکت مىکند؛ در گستره فقه، نقش و مفهوم زمان و مکان در مبانى فقهى مطرح گردیده است. در تفسیر قرآن نیز همین اتفاق رخ داده و جنبش نوگرایى ادامه یافته است، ولى مهم پیگیرى آن است. به صورت کلى، اندیشه اسلامى، امروز نوگراتر از هر زمان دیگر است و نوگرایى تحولى است که متوقف نمىگردد.
3. تحولات اندیشه اسلامى؛ اندیشهها و مفاهیم
منظور از این تحولات، تحولات عمومىاى است که به شالوده شناختى اندیشه اسلامى و روشهاى عمومى آن ارتباط دارند. اما تحولاتى که با پویایى اندیشهها و نوع دل مشغولىهاى فرهنگى اندیشه اسلامى در گستره مفاهیم و در دورهاى که ما به تاریخ نگارى آن پرداختهایم، مربوط مىشود خود به بررسى و تأملى جداگانه نیازمند است. معیارى که ما در جهت تعیین نوع این تحولات برگزیدهایم همان حجم وسیع پرداختن به یک موضوع، به صورتى شاخص و با روشى جدى است که تحولات جامعه را با دو عنصر زمان و مکان و تحولات اندیشه را در مسیر نوگرایى و دگرگونى مد نظر قرار مىدهد. این تحولات جزئى از همان تحولات عمومى است، اما در برخى جزئیات خود با تحولات عمومى تفاوت مىکند. بنابراین چیزى که در این شرایط اولویت دارد ممکن است اولویت خود را در شرایطى دیگر از دست بدهد و جاى خود را به توجه جدیدى بدهد؛ با این حال امکان دارد که در بیشتر شرایط، نوع و ماهیت رابطه خود با شرایط و متغیرات آن را حفظ کند. تحولاتى که خط روندهاى جدید یا قدیمى را تشکیل مىدهند در اندیشه اسلامى معاصر از گذشته تفاوت مىکنند.
1. نوسازى و دگرگون سازى اندیشه انقلابى: کسانى که به جنبش اسلامى پرداخته و درباره آن مىاندیشند، در این دوره بیش از دورههاى گذشته، ضرورت نوسازى جنبش اسلامى و اندیشه انقلابى اسلامى را درک کردهاند؛ به ویژه پس از آن که شرایط و اوضاع دگرگون شد و برخى تغییرات درونى مانند گذار از مخفى کارى به کارهاى علنى، از کار گروهى به کارهاى مردمى، از فعالیتهاى فرهنگى به سیاسى، از فعالیتهاى محدود به فعالیتهاى گسترده، از مخالفت منفى به مخالفت مثبت در برخى عرصهها و از درگیرى به گفتوگو در جنبش اسلامى به وجود آمد. علاوه بر آن، نسل جدیدى از قابلیتهاى جوان به عرصه جنبش اسلامى وارد شدند و کارهاى اساسى را در این جنبش برعهده گرفتند و همین طور نسل جدیدى از جنبشهاى اسلامى پدید آمدند که بر خلاف گذشته از مشکلات جنبشهاى اسلامى سنتى یا قدیمى عبور کردند.
باورهاى امروزى بیش از هر زمان دیگرى بر ضرورت نوسازى و ارزیابى اندیشه انقلابى اسلامى تأکید مىورزند. استاد محمد فرید عبدالخالق، از اعضاى سابق اخوان المسلمین مصر، مىگوید: «گرفتارى مبارزه اسلامى در این زمان ویژگى خاصى دارد. این گرفتارى پیش از آن که مشکلى رفتارى و عملى باشد، یک گرفتارى فکرى است».(40) استاد جاسم مهلهل الیاسین از جنبش قانون اساسى کویت معتقد است: «یکى از بحرانهایى که دامنگیر جنبشهاى اسلامى گشته است، بحران اندیشه انقلابى است که دچار جمود و توقف گردیده است، به نحوى که این اندیشه نمىتواند خود را از این بحران بیرون برد».(41)
استاد موسى ابومرزوق، از جنبش فلسطینى حماس، از این بحران به عنوان اندیشه رنج یاد مىکند و معتقد است اندیشه انقلابى اسلامى در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد با عکس العملهایى نشاندار گردید که سالهاى رنج و ابتلا، آن را به وجود آورده بود؛ از این رو اندیشه رنج رشد یافت که تاکنون از آن در رنج هستیم. به همین دلیل بسیارى از راه حلها و طرحهاى کنونى اندیشمندان معطوف به همین اندیشه است که مىکوشند این اندیشه را تغییر دهند یا آن را به سویى بکشانند که از این اندیشه عبور کند و مبانى انقلابى جدیدى را پایه گذارى نماید.(42)
دکتر حسن الترابى و استاد راشد الغنوشى از کسانىاند که براى نوسازى جنبش اسلامى اقدام و در این باره تأمل کردهاند و به صورت مشترک کتابى را با عنوان جنبش اسلامى و نوسازى(43) نگاشتهاند. منظور از نوسازى در این کتاب، تبلور اندیشه انقلابى جدیدى است که از اندیشه اخوان المسلمین در دو مرحله حسن البنا[ 1324 - 1370ه/ 1903 - 1949م] و سید قطب[ 1324 - 1386ه./ 1923 - 1966م ]اندیشهاى که براى سالهاى طولانى بر نهضت اسلامى شرق و غرب سیطره داشت و اندیشه ابوالاعلى مودودى[ 1321 - 1398ه/ 1903 - 1979م] پا فراتر نهاده بود. کتاب جنبش اسلامى؛ دغدغهها و مشکلات(44) به همین منظور نوشته شده و در مقدمه آن آمده است: «کارآمدى این تأملات به این است که یکى از ابزارهاى انگیزش فکرى باشد که براى نظام فکرى برنامهریزى مىکند. نظامى که مىکوشد روش جدیدى را براى جنبش اسلامى ابداع کند».(45) کتاب جنبش اسلامى، چشم انداز آینده (مقالاتى در باب خود انتقادى) با تنظیم و مقدمه دکتر عبداللَّه نفیسى نیز (46) همین گونه بوده و مشتمل بر چهارده مقاله از اندیشمندان و رهبران اسلامى است.
نشست «اندیشه انقلابى اسلامى و راههاى نوسازى آن»با گسترهاى بیشتر در چارچوب طرح «نوآمدهاى اندیشه اسلامى و آینده» از هشتم تا دهم فوریه 1993 تحت نظارت دبیر خانه اوقاف کویت در کویت تشکیل گردید. با این حال اندیشه انقلابى اسلامى براى رسیدن به سیماى پیشرفتهاى از جنبش اسلامى جدید، هنوز به نوسازىها و دگرگونىهایى نیازمند است.
2. آزادىهاى عمومى و حقوق بشر: اندیشه اسلامى به مسائلى مانند آزادىهاى عمومى و حقوق بشر به عنوان مسائل فکرى، سیاسى، قانونى جدید و قدیم پرداخته است. سابقه این مشغولیت به عنوان یک تحول و پیشرفت فکرى به نیمه اول دهه هشتاد باز مىگردد. در نیمه دوم همین دهه این اهتمام به صورتى شاخص سیرى صعودى یافت، چه در برخى از جوانب نظرى مانند نگارش، نشر و تشکیل نشستها و چه در برخى از اقدامات عملى از طریق تشکیل برخى کمیتههاى حقوقى یا نزدیکى همکارى با سازمانهاى حقوقى بینالمللى. پیش از آن در نیمه دوم دهه هفتاد برخى نوشتههاى اسلامى در این باره وجود داشت، ولى بسیار محدود و غیر معتنابه بود. استاد حسن توفیق ابراهیم در بررسى توصیفى حقوق بشر در کتابها و پایاننامههاى دانشگاهى و برخى نشریات عربى با تأکید ویژه بر مصر،(47) از این تحول در اندیشه اسلامى معاصر پرده برمىدارد. طبق تحقیق او تعداد نسبتاً زیادى از کتابها به حقوق بشر در اسلام پرداختهاند.
عوامل و انگیزههاى بسیارى باعث توجه و اهتمام اندیشه اسلامى به مسائلى چون آزادىهاى عمومى و حقوق بشر شد، یکى از مهمترین عوامل این بود که در خلال سالهاى گذشته اسلام از سوى گرایشهاى دیگر بیشترین گرفتارى را در این باره متحمل گردیده بود. از سوى دیگر، این مسائل مورد توجه همه جهان قرار گرفت و با وجود نقض حقوق بشر و محدود سازى آزادى عمومى در جهان، حضور همیشگى خود را بر جهان تحمیل کرد. تشکیل نشستهاى اسلامى متعدد درباره این موضوع در خلال دورهاى که بدان اشاره کردیم بر موضوعات دیگر پیشى گرفت. این امر بر این نکته تأکید مىورزد که اندیشه اسلامى به این مسأله حیاتى و انسانى توجه داشته و نیاز به چنین توجه گستردهاى را احساس مىکند.
3. مسائل حکومت و دولت در اسلام: در گذشته مسائل حکومت و دولت در اسلام جایگاه مهمى در اندیشه اسلامى نداشت و همواره موضوع درجه دومى به شمار مىآمد و بیشتر اوقات مطرح شدن آن به داشتن ارتباط با موضوعات دیگر مربوط بود و نوشتههایى که در دورههاى گذشته به این موضوعات پرداختهاند با توجه به اهمیتى که این موضوعات داشتهاند فاقد ارزش معرفتىاند. یکى از عوامل اساسى عدم رغبت به این مسائل، جدایى بین علما و دولت بود که یکى از پیامدهاى آن خارج شدن موضوع دولت از محدوده بحثهاى فقهى و قانون گذارى بود؛ از این رو پرداختن به این مسائل به حیطه دولت ستمگر و جائر و با توجهى اندک محدود گردید، زیرا بر دولتهاى موجود در سرزمینهاى اسلامى، عنوان دولت اسلامى صدق نمىکرد و آنها نیز خود را با این عنوان وصف نمىکردند؛ از این رو عنوان دولت اسلامى از فرهنگ واژهها ناپدید گردید.
با پیدایش دولتهاى اسلامى و رشد دعوتهاى خواهان دولت اسلامى و اجراى شریعت اسلامى، این مسائل مورد ابتلاى حقیقى پیدا کرد و انگیزههاى حقیقى و عملى براى پرداختن به موضوعهاى حکومت، دولت و حاکمیت در اسلام تبلور یافت و نوشتههاى بسیارى در این زمینه پدید آمدند. اینها از تحول و رشد اندیشه اسلامى معاصر خبر مىداد. بىتردید در این زمان پیدایش دولتهایى که راه حل اسلامى را پذیرفتهاند تحول بزرگى به شمار مىآید. عظمت این تحول تکانهاى شدیدى در اندیشه اسلامى و فقه اسلامى به وجود آورد؛ به خصوص در اندیشه شیعى که تحولات بنیادینى را در این زمینه شاهد بود. بارزترین این تحولات اساسى عبارتند از:
1 - از گذشته در اندیشه و فقه شیعى این نظریه مطرح بود که در عصر غیبت امام مهدى(عج) به پا داشتن دولت اسلامى مشروعیت ندارد و تنها امام زمان(عج) است که باید این دولت را به پادارد. اکنون از چنین نظراتى که به منفىگرایى و ناامیدى تمایل دارند، چشم پوشى شده و قابل بازگشت نیستند.
2 - تبلور نظریه ولایت فقیه: این نظریه یکى از مهمترین نظریات اندیشه سیاسى اسلامى شیعى است که امروزه مطرح شده است و در بررسىهاى فقهى و پژوهشهاى سیاسى به صورت مشخص و فراوان به آن پرداخته مىشود. براى مدتهاى طولانى به این نظریه پرداخته نمىشد و به آن دعوت نمىشد. امام خمینىقدس سره این نظریه را در درسهاى فقهى خود در نجف اشرف مطرح کرد و پس از آن تحت عنوان حکومت اسلامى گرد آورى گردید و امامقدس سره با جدیت فراوان از آن دفاع کرد. این نظریه در آن زمان بر خلاف امروز، با اهتمام بسیارى مواجه نگردید، ولى این نظریه چشم اندازهاى گستردهاى را در باب رابطه فقها و علما با حکومت و دولت گشود؛ ارتباطى که براى مدتهاى طولانى از اندیشه سیاسى شیعى ناپدید شده بود. البته هنوز درباره این نظر، کشمکشهاى فقهى، قانونى و سیاسى وجود دارد؛
3 - اکنون در پژوهشهاى فقهى شیعى به موضوعات گوناگون دولت مىپردازند؛ در حالى که در گذشته این بحثها همواره پیرامون دولت جائر و ستمگر دور مىزد و در نبود دولت اسلامى، همه احکام دینى طبق عناوین مذکور تعیین مىگردید. به جهت ضعف اعتقاد محافل اسلامى به برپایى دولت اسلامى و این که هیچ یک از دولتهاى موجود در جهان اسلام و دنیاى عرب ادعاى حکومت اسلامى نداشتند، این عنوان از دولتهاى حاکم بر کشورهاى اسلامى عربى گرفته شده بود. با برپایى دولت اسلامى، احکام فقهى بسیارى که متوقف و معطل مانده بود، مورد اصلاح و بازنگرى قرار گرفت و همراه با آن مباحث فقهى، اصولى و حقوقى جدیدى پا گرفت.
یکى از تحولات بسیار بزرگ در این جنبه، دعوت برخى از گروههاى اسلامى به دولت اسلامى از طریق نظام دموکراسى و صندوقهاى رأى گیرى، فراهم آورى برنامههاى سیاسى از سوى گروههاى اسلامى، عینیت بخشیدن به راههاى عملى قانون اسلامى و گرایش به مشارکت سیاسى با نظامهاى موجود بود؛ بنابراین، توجه به مسائل حکومت، دولت و حاکمیت در اسلام را گسترش داد.(48)
4. اسلامىکردن شناخت: هنگامى که برخى از فرهیختگان دانشگاهى مسلمان به علوم اجتماعى و انسانى که بخشى از بررسىها و تخصصهاى علمى آنان بود، نزدیک شدند، دریافتند که این علوم در پیشرفت، رشد، نوسازى و تحول جامعه اهمیت دارد. آنان به این نکته حساستر دست یافتند که اندیشه اسلامى از دانشهایى که فرهنگ اروپایى بر آنها سیطره دارد و اروپا آن را به عنوان علوم انسانى و جهانى ارائه مىکند، بیگانه است. غرب با تسلط خود بر این علوم اساسى، پس از آن که این علوم روشهاى آموزش عالى و تخصصهاى دانشگاهى شدند، حساسترین نقشهاى فرهنگى خود را ایفا کردند، اینان ضرورى دیدند که این علوم را فرا گیرند، پس از آن کوشیدند تا آن بخشى از میراث اسلامى را که ارتباط مستقیم با این علوم دارد، کشف کنند و معارف اسلامى برگرفته از قرآن و سنت را در موضوعات این علوم وارد کنند. این توجه بعدها به یک تلاش شناختى بسیار مهم تبدیل گردید؛ به ویژه تلاشى که «مرکز جهانى اندیشه اسلامى» در واشنگتن دنبال کرد. اسلامى کردن شناخت و اصلاح روشهاى اندیشه اسلامى از مسائل معرفتى مهمى است که فعالیتهاى این مرکز از طریق روش علمى اسلامى درباره آنها تمرکز یافته است.
به اعتقاد من، یکى از مهمترین اولویتها، اجتهاد و نوسازى نظام معرفتى اسلام و روشمندى علمى اسلامى و نوسازى در عرصههاى علوم انسانى است. علومى که در شیوه علمى اسلامى، براى آنها مبنایى اسلامى، اصیل، جدید، عمیق و علمى نمىیابیم. این شیوه جز با ریشهدار ساختن این علوم و فراگیرى آن کامل نمىشود. اگر این ریشهدار سازى به وقوع نپیوندد، ضعف آشکارى در نظام شناخت اسلامى در جنبههاى نظرى و اجرایى پدیدار مىگردد. از سوى دیگر، در انجام این عمل تأخیر بسیارى کردهایم و پیامدهاى این تأخیر در تجاربى آشکار شد که در آنها قوانین و ارزشها بر واقعیتهاى عملى پیاده گردید؛ در حالى که فرهنگ اسلامى همان فرهنگ علوم اجتماعى و انسانى است؛ زیرا فلسفه فرهنگ اسلامى همان انسان، جامعه و تمدن است، با این حال عمیقترین نقصى که دانش اسلامگرایان داشت، همان کمبود آشکار در علوم اجتماعى است که باعث تزلزل و خلل در نظام روشى و شالوده شناخت اسلامى گردید.(49)
با همه اینها، سخن گفتن از اسلامى کردن شناخت هنوز هم با بىرغبتى رو به رو مىشود؛ از این رو اگر کسانى این مسأله را در سخنرانى یا مقالهاى مطرح سازند، دهها صداى اعتراض بلند مىشود که شناخت را با اسلامى کردن چه کار؟ زیرا شناخت، منبع آن هر چه باشد، یکى است و به تمام افراد بشر با همه ملل و فرقههاى گوناگون تعلق دارد. آیا مىخواهید اسلام را در همه چیز به زور جا دهید! در حالى که حقیقت علوم از تلاشهاى تجربى انسان بیرون نیست و تخصصهاى افراد و جوامع در جنبههاى گوناگون زندگى بر روشهاى علمى مشخص و ثابتى استوار است که دین و مذهب دانشمند در آن تأثیرى ندارد، پس چرا اسلام را با آن درمىآمیزید؟ حال آن که اسلام دینى است که فقط رابطه فرد با پروردگارش را تعیین مىکند و رفتار او را پیراسته مىسازد، ولى شناخت، میراث انسانى مشترکى است که تحول و جهانى بودن از ویژگىهاى آن است. ممکن است بدون درک حقیقت طرحى که ما بدان معتقدیم، این مشکل به یک ناتوانى تبدیل شود؛ یعنى نتواند بین علم و خاستگاهها، اهداف، حکمت و ارزشهایى که چپاول فرهنگى به جاى گذاشته است، تمییز دهد. همین طور این بىرغبتى و کراهت بین علم و فرهنگ تفاوتى قائل نیست و نمىتواند بین چیزى که خنثى، نظرى و قطعى بوده و چیزى که جانبدارانه، رفتارى و متحول است، تمییز دهد. اینها تفاوتى است که بین علوم طبیعى و علوم اجتماعى وجود دارد.(50)
این روش در اندیشه اسلامى معاصر توجهات گوناگونى را در پىداشته است. کسانى هستند که بر اسلامى کردن ادبیات، اقتصاد، روان شناسى، علوم اجتماعى و سایر علوم انسانى و اجتماعى تأکید مىکنند. اگر این بررسىها به ضوابط علمى و قوانین روشى پاىبند باشند، حساسیتى که برخى در درباره اسلامى کردن این علوم مطرح مىکنند، ضرورتى نخواهد داشت. این بررسىها با همه کلى بودنشان خلأهاى مهمى را در نظام اندیشه اسلامى پر ساخته است.
5. طرح تمدنى: یکى از مفاهیمى که به صورت گسترده در گفتمانهاى اسلامى معاصر مطرح شده، مفهوم «طرح تمدنى» است. برخى، از این مفهوم به عنوان یک چشم انداز و بعضى به عنوان یک چالش یاد کردهاند و برخى دیگر براى عینیت سازى، مشخص کردن معنا و مؤلفههاى معرفتى آن به گفتوگو درباره آن دعوت مىکنند.
اگر سابقه تاریخ تحولات اندیشه در جهان اسلام را بررسى کنیم درمىیابیم که در دورههاى تاریخى خاصى، اندیشههاى بزرگى استیلا داشتهاند. این اندیشههاى بزرگ ارتباط محکمى با ماهیت دوره، نوع متغیرهاى موجود در آن و گرایشهاى تأثیرگذار بر آن داشتهاند. با حرکت سید جمال الدین افغانى در نیمه دوم قرن نوزدهم، مفهوم «جامعه اسلامى» بروز یافت. این مفهوم بازتاب جدایىها و تفرقههایى بود که دامنگیر جهان اسلام بود. در نیمه اول قرن بیستم، مفهوم «فراگیر بودن اسلام» مطرح گردید. اسلامگرایان مصر با توجه بسیار از این مفهوم سخن مىراندند. این مفهوم در واکنش به فروپاشى خلافت عثمانى در سال 1924 و مطرح شدن جدایى دین از سیاست، جامعه و دولت مطرح شد. در نیمه دوم قرن بیستم، مفهوم «راه حل اسلامى» بروز یافت. این مفهوم پس از شکست اعراب در سال 1967 و در واکنش به عقب گرد ایدئولوژىهاى فکرى مطرح گردید، زیرا دولتهاى نوپاى عربى پس از استقلال، تفکر کمونیسم، لاییسم و مانند آن را پذیرفتند. با پیدایش خیزشهاى اسلامى در دهه هشتاد و تبلور مفهوم دولت اسلامى، مفهوم «طرح تمدنى» بروز یافت. این مفهوم همان جزئى ساختن روشهاى راه حل اسلامى و ارائه اسلام به عنوان یک طرح تمدنى است.(51) بىتردید استیلاى این مفهوم در این زمان، نشانههایى دارد که با محتواهاى این مفهوم و آرمانهاى اندیشه اسلامى در این زمان مرتبط است.
4. اندیشه اسلامى؛ چالشها و موانع
در کنار تحولات معاصر، برخى اندیشهها و مسائلى وجود دارند که اندیشه اسلامى به آنها نپرداخته است، زیرا در برخى حالات راه را به خطا برده، در حالاتى دچار توقف گردیده و در بعضى حالات به خوبى بىاعتنا شده است. بنابراین شایسته است کسانى که به اندیشه اسلامى مىپردازند درمانهاى تازهاى براى این مسائل ارائه کنند. پیش از پرداختن به این مسائل، باید به پدیدهاى اشاره کنیم که همزمان با آغاز دهه هشتاد و پیدایش تحولات پى در پى، بر فعالیت اندیشه اسلامى و تحولات آن تأثیراتى را به جاى گذاشت. و آن از دست دادن گروهى از نخبگان جهان اسلام بود که تأثیرات فکرى مهمى بر تحولات اندیشه اسلامى در ارتباط با متغیرهاى جدید و رویدادهاى تازه داشتند: دکتر على شریعتى(1977م)، شیخ ابوالاعلى مودودى(1979م)، شیخ مرتضى مطهرى(1979م)، سید محمد باقر صدر(1980م)، سید حسن شیرازى(1980م) و سید موسى صدر(1980م). این اندیشمندان با دادههاى فکرى مبرز و اساسى خویش شناخته شدند و تأثیر فکرى روشنى بر جهان اسلام داشتند؛ زیرا آنان از جمله پرچم داران بیدارى، نوسازى و اصلاح امت اسلامى بودند. آنان در حالى جهان اسلام را ترک کردند که جهان اسلام بیشترین نیاز را به آنان داشت ولى قضاى الهى همین بود.
از جمله مسائلى که چالشهایى را در برابر اندیشه اسلامى معاصر نشان مىدهد و نیاز دارد که مورد توجه بسیار و بررسى عمیق و توجه شناختى قرار گیرند، عبارتند از:
1. تا کنون همه تحولاتى که بر اندیشه اسلامى معاصر گذشته است به فرهیختگان و پردازندگان به مسائل اندیشه و فرهنگ اختصاص دارد که با این تحولات آشنا بوده و با آن تعامل داشتهاند؛ از این رو این تحولات از عموم مردم و فهم آنان به دور ماند و سبب گردیده که این تحولات از بالندگى بیشتر بازمانند. یکى از مهمترین مشکلات و موانع در جامعه و اندیشه اسلامى نیز همین است؛ یعنى علما و اندیشمندان در مقایسه با جمعیت بسیار مردم نسبت ناچیزى را تشکیل مىدهند. این نقیصه شکاف عمیق و گستردهاى پدید مىآورد که به بیدارى اندیشه و فرهنگ در جهان اسلام آسیب مىزند. از سوى دیگر، تحولات اندیشه اسلامى نتوانست توجه و همکارى دولت، مؤسسات دولتى، برنامهریزىها و طرحهاى دولتى را به خود جلب کند. از این رو از بالندگى و کارآمدى فرهنگى این تحولات در جهت رشد و پیشرفت جامعه و دولت در جهان اسلام استفادهاى نمىشود.
2. مسائل مربوط به زن در اندیشه اسلامى، به ویژه پس از آن که عرفها، سنتها، میراثها و افسانهها وارد آن شدند، هنوز هم از ابهامات سختى رنج مىبرد و وضع به گونهاى شده که بسیار مشکل مىتوان دیدگاه اصیل اسلام درباره زن و مسائل آن را تشخیص داد. زن مسلمان در جامعهاى که در آن به سر مىبریم، چیزى که او را به سوى رشد و بیدارى تشویق کند و بر بیدارى و پیشرفت سراسر جامعه تأثیرگذار باشد، نمىیابد.
3. از مهمترین معایب اندیشه اسلامى، مسائلى است که در گفتوگو، تعدد و اختلاف در داخل جامعه اسلامى بروز مىیابند. تاکنون این مسائل تشنجات شدیدى را در جامعه اسلامى دامن زده که بسیارى از نزدیک شدن به آن احساس رنج و ترس مىکنند. در حالى که این مشکل از گرایشهاى دیگر برداشته شده و گفتوگو با آنها صورت مىگیرد؛ مانند گفتمان اسلامگرا - مسیحى، گفتمان اسلامگرا - ملىگرا یا حتى گفتمان اسلامگرا - لاییک. ولى این به معناى پرهیز کردن از این گفتوگوها یا اعتراض به آنها نیست. هدف ما این است که از حساسیتها و تشنجاتى که درباره گفتمان اسلامگرا - اسلامگرا وجود دارد، پرده برداریم. این امر سبب شده که برخى از این قضایا روىگردان شوند. در باب تکثر، حق تعدد و اختلاف را براى جریانهاى اسلامى دیگر قائل نیستیم. یعنى حق خردورزى، اندیشه و اجتهاد را از آنان سلب کردهایم. بر این مسائل، جدایى فرهنگى بین اندیشمندان اسلامگراى سنى و شیعه را نیز باید افزود؛ زیرا براى برخى مانعى وجود ندارد که از فرهنگ غرب بگیرند تا این که از اندیشه شیعه بگیرند یا شیعه از اندیشه سنى استفاده کند. برخى با این مسأله با سختى بسیار برخورد مىکنند.
4. مسائل آموزش و پرورش، آموزش عالى و پژوهشهاى علمى در سرزمینهاى عربى و اسلامى از جدىترین دغدغهها و مشکلاتى است که لازم است اندیشه اسلامى مورد توجه قرار دهد، زیرا ما هنوز از آموزش و مبارزه با بىسوادى در حد پایینى حمایت مىکنیم و پس از این همه سال نتوانستهایم بىسوادى را ریشهکن کنیم. این امر اقتضا مىکند که آگاهى و دیدگاه مردم را در نحوه برخورد با علم بالا ببریم. بسیار شگفتانگیز است که آموزههاى دینى ما در خصوص علم و آموزش با وضعیت ما در زمینههاى آموزش و پرورش تناقض کلى دارد و ما قدمى به سوى علم و تمدن برنداشتهایم.
5. مسائل رشد و توسعه از موارد دیگرى است که باید اندیشه اسلامى مورد توجه قرار دهد، زیرا فقر، محرومیت و تنگدستى از خطرناکترین مشکلات اجتماعى و اقتصادى در کشورهاى عربى و اسلامى است.
6. در حالى که دنیا به اسلام مىپردازد و کسانى مىخواهند چهره اسلام را واژگونه نشان دهند و جهان را از رشد و پیشرفت اسلام بترسانند، ما نتوانستهایم اسلام را به جهانیان عرضه کنیم. در این زمینه مسأله رابطه غرب و اسلام، گفتوگو و شناخت تمدنها پدید آمده است. معضل رابطه غرب و اسلام یکى از بزرگترین مسائل فکرى و تمدنى در سطح جهان است. در کنار اینها، مشکل تعامل با میراثها، بحران عقب ماندگى و بحران فرهنگى از امورى است که باید اندیشه اسلامى معاصر مورد توجه قرار دهد.
نتیجهگیرى پایانى این است که ما در دورهاى قرار گرفتهایم که مىتوانیم آن را مرحله تازهاى در روند اندیشه اسلامى بنامیم. در این مرحله، تحولات و متغیرهاى گوناگون از هر سوى اندیشه اسلامى را احاطه کردهاند و آن را مجبور مىسازند که بر مشغولیتهاى خود بیفزاید و روشهاى خود را بازسازى کند تا بتواند رویدادهاى جدیدى را که از هر سو آن را احاطه کردهاند و برخى آن را خلأگاه گسترده نامیدهاند، فرا بگیرد و توانمندىهاى اجتهادى و نوسازى خود را که حضور آن را پس از مدتها غیبت تضمین مىکند، به حرکت درآورد. نتیجه دیگر این که اندیشه اسلامى راه حرکت را در پیش گرفته است؛ در برخى جنبهها رو به پیشرفت نهاده و در برخى جهات دیگر راه خطا را در پیش گرفته است؛ اما هنوز وظایف بسیارى انتظار آن را مىکشند، برخى از اینها از گذشته به جا ماندهاند و برخى دیگر حاصل رویدادهاى جدیدند و برخى دیگر چالشها و دورنماهاى آینده هستند.
من به صورت قاطع نمىتوانم بگویم که توانستهام به همه تحولات اندیشه اسلامى و روند جدید آن یا چالشها و موانع بر سر راه آن بپردازم، ولى معتقدم که به مسائل اساسى و مهم این تحولات پرداختهام.
پى نوشت ها :
1) زکى المیلاد، الفکر الاسلامى؛ تطوراته و مساراته المعاصرة (قم: فصلنامه قضایا اسلامیة معاصرة، 1421ق) فصل دوم.
2) پژوهشگر اندیشه اسلامى و سردبیر مجله الکلمة.
3) دانش آموخته کارشناسى ارشد از دانشگاه شیراز.
4) جمعى از پژوهشگران، صدام الحضارات (بیروت: مرکز مطالعات استراتژیک، 1995م) ص25 - 84.
5) ادوارد سعید، (سخنرانى)، «صراع الحضارات أو خلافات فی التعریف»، نشریه الحیاة، ش 11686 (17 فوریه 1995م).
6) این کتاب در بیروت بدون ذکر ناشر و به دست م. محمد مصطفى مازح در 1993م، منتشر شده است.
7) صدام الحضارات، ص 57 - 62.
8) این کتاب را انتشارات دار الایمان بیروت با ترجمه عبدالمجید بارودی، در 1983م به عربى ترجمه کرده است.
9) این کتاب را انتشارات دار الشروق قاهره با همکارى مجله النور کویتى و انتشارات آلمانى در 1994م منتشر کرده است.
10) قیس جواد العزاوی، «قراءة فی تقریر فرنسی عن العلاقات الدولیة الجدیدة»، نشریه الحیاة، ش 11798 (12 ژوئن 1995م).
11) شوقی أبو خلیل، الاسقاط فی مناهج المستشرقین و المبشرین (بیروت: دار الفکر المعاصر، 1995م) ص10. نگاه کنید به: new York Times Intenational, Wendesday, January 23, 1991.The.
12) زکى میلاد، الحرکة الاسلامیة و المنهج الحضاری (بیروت: دار البیان العربی، 1991م) ص 25.
13) المشروع الإسلامی.
14) راشد الغنوشى، محاور اسلامیة (خرطوم: بیت المعرفة، 1989) ص 27.
15) سالم حمیش، الاستشراق فی أفق انسداده (رباط: منشورات المجلس القومی للثقافة العربیة، 1991) ص 7.
16) المستقبل العربی، چاپ لبنان، ش 108 (فوریه، 1988).
17) صالح بن حمد الصقری، (تهیه) مرکز دراسات الشرق الاوسط فی الغرب و اهتمامها بالمسلمین، مقدمهاى بر کنفرانس «المسلمون فی الغرب» که در سال 1993م درلندن منعقد گردید. نگاه کنید: به نشریه الشرق الاوسط (چاپ لندن: ش 5448، (28/10/1993م).
18) نشریه الحیاة، ش 117903 (24 سپتامبر 1995م).
19) همان، ش 11790 (3 ژوئن 1995م).
20) درباره این آرا و مناقشات، ر.ک: زکی المیلاد، «السنة النبویة بین أهل الفقه و أهل الحدیث»، المنهج و أزمة النقد الاسلامی»، نشریه البصائر، چاپ لبنان، سال چهارم، ش 8 (تابستان 1992م).
21) أحمد ناصر، الثقافة الرسالیة (بیروت: دار التوجیه الاسلامی، بىتا) ص3.
22) راشد الغنوشی، الحریات العامة فی الدولة الاسلامیة (بیروت: مرکز مطالعات وحدت عربى، 1993م) ص 142.
23) قیس خزعل العزاوی، الفکر الاسلامى المعاصر نظرات فی مساره و قضایاه (بیروت: دار الرازی، 1992م).
24) طه جابر العلوانی، الأزمة الفکریة المعاصرة تشخیص و مقترحات علاج (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى، 1993م).
25) منیر شفیق، الفکر الاسلامى المعاصر و التحدیات (بیروت: دار الناشر، 1991م) ص 30.
26) زکی المیلاد، الفکر الاسلامی بین التأصیل و التجدید (بیروت: دار الصفوة، 1994م).
27) طه جابر العلوانی، اصلاح الفکر الاسلامی: ورقة عمل (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى،، 1991م).
28) یوسف قرضاوی، مدخل لدراسة الشریعة الاسلامیة (بیروت: مؤسسة الرسالة، 1993م).
29) مرتضی مطهری، احیاء الفکر الدینی (بیروت: دار التعارف، 1989م).
30) سید محمد تقی مدرسی، التشریع الاسلامی مناهجه و مقاصده (تهران: انتشارات مدرسی) ج2.
31) حسن الترابی، تجدید أصول الفقه اسلامی (بیروت: دارالجیل، 1980م).
32) نشریه السفیر، چاپ لبنان، سال 23، ش 7224 (دوشنبه 30 اکتبر 1995م).
33) محمد مهدى شمس الدین، مسائل حرجة فی فقه المرأة (بیروت: مؤسسة بین المللى مطالعات، 1994م).
34) عبدالحمید ابوسلیمان، أزمة العقل المسلم (واشنگتن: مرکز جهانى اندیشه اسلامى، 1992م).
35) محمد غزالى، تراثنا الفکری بین میزان العقل و الشرع (قاهره: دار الشروق، بىتا).
36) یوسف قرضاوى، الصحوة الاسلامیة بین الاختلاف المشروع و التفرق المذموم (بیروت: مؤسسه الرسالة 1985م).
37) خالص جلبى، فی النقد الذاتی: ضرورة النقد الذاتی للحرکة الاسلامیة (بیروت: مؤسسه الرسالة، 1985م).
38) کتاب حاصل مجموعه نشستهایى است که تحت نظارت مرکز جهانى اندیشه اسلامى با همکارى مؤسسه مطالعات المتحدة در 19 - 21 ژوئن 1992م در واشنگتن تشکیل و به وسیله احمد یوسف تنظیم گردید.
39) مائده(5).
40) نشست «اتجاهات الفکر الاسلامی المعاصر»، - بحرین 22 - 25/2/1985م، کتاب از سوى مکتب التربیة العربی لدول الخلیج، در سال 1987م منتشر گردید (ص449).
41) الفکر الحرکی الاسلامی و سبل تجدیده» بحثها و تحلیلهاى نشست دوم مستجدات الفکر الاسلامی و المستقبل (کویت: دبیر خانه اوقاف، 1993م) ص311.
42) الحرکة الاسلامیة فی ظل التحولات الدولیة و أزمة الخلیج، ص412.
43) الحرکة الاسلامیة و التحدیث (بیروت، دار الجیل، 1984م).
44) این کتاب با نام کیمیاى نظر به فارسى ترجمه شده است.
45) سید محمد حسین فضلاللَّه، الحرکة الاسلامیة هموم و قضایا (بیروت: دار الملاک، 1990م) ص 5.
46) عبداللَّه النفیسى (تنظیم، مقدمه و نشر) الحرکة الاسلامیة رؤیة مستقبلیة: اوراق فی النقد الذاتی (کویت، 1989م).
47) على مصر و حسنین توفیق ابراهیم «حقوق الانسان فی الکتب و الرسائل الجامعیة و بعض الدوریات العربیة» (مع الترکیز على مصر. حسنین توفیق ابراهیم، نشریه، منیر الحوار، سال سوم ش9 (بهار 1988).
48) عبدالجبار الرفاعی، مصادر الدراسة عن الدولة و السیاسة فی الاسلام (تهران: سازمان تبلیغات اسلامى، 1986م).
49) الفکر الاسلامی بین التأصیل و التجدید، ص396.
50) زکى المیلاد، اصلاح الفکر الاسلامی بین القدرات و العقبات، ص 12.
51) زکى المیلاد، «مقدمات فى صیاغة المشروع الحضارى الاسلامى المعاصر» نشریه الکلمة، چاپ لبنان، سال دوم، ش 7 (بهار 1995م).