جهانى شدن و منافع ملى جمهورى اسلامى ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
مطالعه منافع ملى و راههاى تأمین آن در عصر فراصنعت و فرااطلاعات نیازمند نگاه ویژهاى به آن است. در دوران جدید و روند فزاینده جهانى شدن، مفهوم منافع ملى صرفاً در برگیرنده مرزهاى ملى نظم وستفالى نمىباشد، بلکه دولتها ناگزیرند بیش از گذشته به محیط عملیاتى و متغیرهاى مربوط به بستر جهانى شدن توجه نمایند. در شرایط جدید، چگونگى تأمین منافع ملى ایران تا حد زیادى نیازمند شناخت فرآیندهاى جهانى شدن و تعامل هدفمند با بازیگران روابط بین المللى است. در این راستا، سیاست گفتوگوى تمدنها و تنش زدایى مىتواند باعث تقویت قدرت ملى و منطقهاى ایران شده و زمینه را براى استفاده از امکانات و فرصتهاى بین المللى فراهم سازد.متن
مقدمه
تحولات شتابان عصر فرا صنعت، دولتها را در عرصه تأمین منافع ملى با وضعیتها و فرآیندهاى جدید و بىسابقهاى مواجه ساخته است. دورانى که سیاست، امنیت، اقتصاد، فرهنگ، اطلاعات و ارتباطات با پسوند جهانى زمینه ساز انواع محدویتها و امکانات براى افراد، گروهها، نهادها، سازمانها و دولتها گردیده است. در شرایط کنونى به دلیل پیچیدگى فزاینده عرصه سیاست بین الملل و رفتار بازیگران بین المللى، بررسى و مطالعه مفهوم منافع ملى بدون در نظر گرفتن فرآیندهاى جهانى شدن و سیاستهاى جهانى سازى امکانپذیر نیست و نمىتوان دریافت همه جانبهاى را براى تأمین منافع ملى منطقهاى و جهانى فراهم کرد. مفهوم منافع ملى را چه به عنوان اهداف عام و همیشگى و آرزوهاى یک دولت بنامیم(2) یا آن را «واقعیتى عینى»(3) تلقى کنیم تحت تأثیر نظام بین المللى و فرآیند جهانى شدن قرار دارد. در این مقاله تلاش مىشود منافع ملى و چگونگى دست یابى به آن، در تعامل با محیط عملیاتى و پیامدهاى فرآیند جهانى شدن مورد بررسى قرار گیرد و در این راستا منافع ملى ایران در بستر جهانى شدن با توجه به سیاست گفتوگوى تمدنها و تنش زدایى تبیین گردد. در ابتدا ضمن بیان مفهوم و دیدگاههاى مربوط به جهانى شدن، تأثیر آن بر ساختار نظام بین المللى و قواعد بازى بین المللى بررسى مىشود.
1. مفهوم جهانى شدن
درباره جهانى شدن تعاریف متعددى بیان شده است. این امر ناشى از نوبودن آن در شرایط دوران پس از جنگ سرد، جامعه جهانى، ارتباطات و ابعاد آن مىباشد، زیرا جهانى شدن پدیدهاى تک بعدى نیست و همه قلمروهاى فردى و جمعى را در زمینههاى سیاسى و غیرسیاسى در بر مىگیرد. از دیدگاه روزنا:
جهانى شدن، فرآیندى است که در وراى مرزهاى ملى گسترش یافته و افراد، گروهها، نهادها و سازمانها را به انجام رفتارهاى یکسان یا شرکت در فرآیندها، سازمانها یا نظامهاى فراگیر و منسجم وا مىدارد.(4)
در تعریفى دیگر مفهوم جهانى شدن چنین معرفى شده است:
جهانى شدن، عبارت از گسترش روابط و پیوندهاى گوناگون بین دولتها و جوامعى که نظام نوین جهانى را شکل مىدهند [ مىباشد]. فرآیندهایى که بنابر آنها، رخدادها، تصمیمها و فعالیتها در یک بخش از جهان مىتواند پیامدهاى مهمى براى افراد و جوامع بخش کاملاً مجزایى از جهان در بر داشته باشد.(5)
دیوید هلد نیز مىگوید:
جهانى شدن حداقل بر دو پدیده متمایز دلالت دارد. نخست آنکه زنجیرههاى متعددى از فعالیت اقتصادى و اجتماعى در عرصه جهانى در حال ظهور است و دوم آنکه حالت فزاینده سطوحى از تعامل و بهم پیوستگى در درون و میان جوامع و کشورها وجود داشته است.(6)
از سوى دیگر، باید میان جهانى شدن و «یکپارچگى جهانى»(7) تفاوت قائل شد:
یکپارچگى جهانى، به وضعیت و شرایطى اطلاق مىشود که در آن، تمامى شش میلیارد نفر مردم جهان بامحیط و نقش خود به عنوان شهروندان و مصرف کنندگان یا تولید کنندگان (جهانى)، ارزشهاى مشترکى را دارا بوده و نفع خود را در اقدام جمعى براى حل مشکلات خویش جست و جو مىنمایند.(8)
2. دیدگاههاى مربوط به جهانى شدن
با توجه به تعاریف فوق، پدیده جهانى شدن از منظرهاى متفاوتى مورد توجه قرار گرفته است. گاهى نقطه عزیمت و نگرش به فرآیندهاى جهانى شدن با تأکید بر اقتصاد صورت مىگیرد. از این منظر مهمترین ویژگى نظام بین الملل کنونى اهمیت فزآینده اقتصاد از فرآیندهاى منطقه گرایى و جهانى شدن نظام سرمایهدارى است.(9) «این نظام با اولویت قائل شدن براى انباشت بى وقفه سرمایه عمل مىکند و این امر از طریق تقسیم جغرافیایى بهینه مىشود».(10) در این عرصه دو تحول و تغییر اساسى مشاهده مىشود: تحول نخست مربوط به ظهور شرکتهاى چند ملیتى و نقش فزاینده آنها بر اقتصاد، فرهنگ و هویتهاى ملى است، به گونهاى که مىتوان گفت:
در ابتداى سال 1990 حدود 37 هزار شرکت چند ملیتى وجود داشت که 170 هزار سازمان وابسته به خودشان را اداره و کنترل کردند. حدود 24 هزار شرکت از این تعداد مربوط به کشورهاى پیشرفته و چهارده کشور عمده صنعتى بود که مىتوان گفت 70 درصد شرکتها به این کشورها مربوط مىشدند. ناگفته نماند که 90 درصد شرکتهاى چندملیتى در کشورهاى پیشرفته ساکن هستند.(11)
هدف هر شرکت چند ملیتى حداکثر کردن سود براى یک واحد تولیدى نیست، بلکه به طور کلى حداکثر ساختن سود براى گروه مؤسسات فرعى نیز مىباشد و غالباً مالکیت و کنترل این شرکتها در کشور مرکز قرار گرفته است. در دوران اخیر سرمایه گذارى مستقیم این شرکتها در کشورهاى دیگر مهمترین ویژگى اقتصاد جهانى محسوب مىشود و این سرمایه گذارىها مىتواند به منظور صدور، بسط بازار و به تشویق دولت میزبان صورت گیرد.(12) به طور کلى نقش انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى بر مبادلات بین المللى را مىتوان به صورت زیر بیان کرد:
1- کنترل بازار به وسیله انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى؛
2- نقش شرکتهاى چند ملیتى و انحصارات در تعیین قیمتهاى بینالمللى؛
3- نقش انحصارات در تعیین نرخ حمل و نقل بیمه؛
4- تحقیق و توسعه و فروش تکنولوژى به وسیله انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى.(13)
تحول و تغییر دیگر در بعد اقتصادى مربوط به مقررات زدایى جهت ترویج تجارت آزاد جهانى و رفع موانع گردش سرمایه، کالا و خدمات است.(14) بر این مبنا، گات (توافق عمومى درباره تعرفه و تجارت) پس از جنگ جهانى دوم در سال 1947 تشکیل شد که هدف آن کاهش تعرفهها و از میان برداشتن موانع و محدودیتهاى دیگر تجارى بود و سرانجام سازمان تجارت جهانى در سال 1995 به جاى گات تشکیل شد و روند جهانى شدن اقتصاد را تسریع نمود. تحت این شرایط، مفاهیم اقتصاد ملى، سرمایه ملى، بازار ملى و مرزهاى ملى تا حدى کارآیى خود را از دست داده است. کنیچى اوماى در این زمینه مىگوید:
عصر دولت - ملت در برابر شدت میدان بازار جهانى به پایان خط رسیده است. چهره مسلط زمانه ما وابستگى و رقابت اقتصادى شدت یافتهاى است که در آن اقتصادها باید وارد یک سطح جهانى بشوند....دولت ملت نه تنها در معرض ناپدید شدن است، بلکه اخیراً راههاى ایجاد این روند ناپدید شدن به وجود آمده است....در کمتر از سى سال، دویست یا سیصد شهر به طور گستردهاى جانشین دولت - ملت خواهند شد، دولت - شهرها و دولتهاى منطقهاى مهمتر خواهند شد و دلیل آن این است که آنها مستقیماً وارد اقتصاد یک پارچه جهانى مىشوند، براى مثال اگر هنگ کنگ، لندن، نیویورک، فرانکفورت، بارسلون و بمبئى، را ملاحظه کنید، تعداد بیشمارى از تولیداتشان براى بازارهاى جهانى و سمت و سویشان به طرف یکپارچگى جهانى است.(15)
در مجموع مىتوان گفت، استمرار حرکت جهانى شدن اقتصاد، علىرغم نظریه لیبرالیستى که معتقد است مىتواند منشأ صلح و رفاه جهانى گردد،(16) باعث «محدود شدن میزان تأثیر سیاست پولى مستقل و کنترلها، کاهش استقلال سیاست مالى، افزایش نابرابرى بین کشورها و افزایش نیاز به همکارى و هماهنگى اقتصادى مىگردد».(17) همچنین با افزایش روبه تزاید فاصله شمال - جنوب بر دامنه مسائل و مشکلات اقتصادى و اجتماعى کشورهاى جنوب مىافزاید.
گاهى نگرش به جهانى شدن بر اساس مسائل و روابط اجتماعى و فرهنگى بیان مىگردد. از این دیدگاه، مهمترین بعد جهانى شدن، ایجاد تغییر و تحول در فرهنگ، هویت ملى، ارزشها و روابط اجتماعى است. در دنیاى کنونى جهان از طریق اینترنت به شدت متداخل شده و فواصل دور بسیار نزدیک و در جوار یکدیگر قرار گرفته است.(18) این شبکه جهانى، فرصتها و امکانات زیادى براى دولتها و ملتها فراهم ساخته است. در پرتو ابزارهاى فنى جدید از وسایل ساده گرفته تا پیچیده که محصول تکنولوژى خودکار مىباشند دولتها و ملتها قادر مىشوند با امکان بیشترى تحت شرایط مشخص بر فرآیندهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بین المللى اثر گذار بوده و منافع ملى خود را تأمین کنند.
به نظر مىرسد پیامدهاى جهانى شدن در حوزه فرهنگ، ارزشها و روابط اجتماعى از اهمیت فزایندهاى برخوردار است و این امر باعث ایجاد هویتهاى جمعى، خودآگاهىهاى سیاسى جدید، روابط بین ذهنى و فضاى جدیدى از روابط فرهنگى و اجتماعى مىگردد و نزدیک شدن اذهان به سیال شدن هویتها مىانجامد، آن چیزى که رابرتسون نسبیت گرایى هویتى مىنامد؛ به عبارت دیگر، ما به دورانى قدم خواهیم نهاد که اساساً هویتها ثابت نخواهند بود و نسبت میان افراد با گروههاى مرجع خواه شخص، گروههاى اجتماعى یا ملیتها دائماً دستخوش دگرگونىاست.(19)
از سوى دیگر، سرعت ارتباطات و جهانى شدن به حدى است که دولتها را در انجام وظایف سنتى خود ناتوان ساخته است. مارسل مرل از شرایط جدید که نمودار سومین رویداد بزرگ تاریخ جهان است،(20) به عنوان «فروپاشى فضا» و نفوذ پذیرى شدید مرزها یاد مىکند و جان هرتز معتقد است دولت نقش حمایتى خود را تا حد زیادى از دست داده. «فرد» دیگر در قلمرو خود احساس امنیت نمىکند.(21) بر اساس نظریه ناهمسازى ادراکى «لئوفستینگر»، وقتى شخص در موقعیت تعارضآمیز قرار گرفت یعنى وقتى برداشتها و اعتقادات و موضعگیرىهاى او با واقعیتهاى عینى سازگار نبود یا واقعیتها با برداشتهاى او تضاد آشکار داشت نوعى تعارض شخصیتى در وى ایجاد مىشود و در این حالت سه امکان وجود دارد:
الف) یا شخص مىکوشد واقعیت را تغییر دهد، بطورى که با برداشتها و اعتقادات و موضعگیرىهایش نزدیک شود. این کار در حالت عادى عملى نیست؛
ب) یا فرد تلاش مىکند برداشتها، اعتقادات و موضعگیرىهاى خود را با واقعیت تطبیق دهد. این کار سادهاى است ولى فرد یا گروه مزبور را با یک فاجعه ایدئولوژیکى روبه رو مىکند؛ از این رو آن فرد یا گروه حاضر است دست به هر کارى بزند ولى در برداشتهاى خود بازنگرى نکند؛
ج) فرد واقعیتها را انکار مىکند و مىکوشد آنها را از ذهن خود براند و نداى واقعیتها را که نفى کننده تصورات...اوست ناشنیده مىگیرد. (22)
اثر این تحولات و فرآیندها مىتواند «اضمحلال مشروعیت سیاسى، افزایش ابهام در مناسبترین ساختارهاى اقتدار جهت مدیریت مسائل امنیتى، فرهنگى و سیاسى مشترک و نیز سلطه هرج و مرج (آنارشى) باشد».(23) گرچه به نظر مىرسد در برخى زمینهها فرآیند جهانى شدن مىتواند حامل پیام همگرایى، وفاق و امکانات مطلوب براى تقویت امنیت ملى و تشدید مرزهاى هویتى باشد، اما غالباً در قلمروهاى فرهنگى، ارزشى و روابط اجتماعى موجد محدودیتها و موانع متعددى گردیده است. این پیامدها در زمینههاى فرهنگى و اجتماعى گرچه همانند تراز منفى تجارت خارجى کشورها، قابل رؤیت نبوده یا کمتر مشاهده مىشود، اما آسیبهاى فراوانى را مىتواند به امنیت و ارزشهاى حیاتى جوامع وارد سازد.(24)
نگرش دیگر به پدیده جهانى شدن، مطالعه آن در چارچوب فرآیند تعاملى دولت - ملت با نظام بین الملل است. از دیدگاه گیدنز، معناى جهانى شدن صرفاً ناظر بر یکپارچگى جهانى و از میان رفتن ارزشها و هویتهاى ملى نیست، بلکه در برخى از ابعاد، جهانى شدن با تفرق، پراکندگى و تکثر همراه است؛ از این رو جهانى شدن پدیدهاى چند بعدى است. وى با طرح نظریه ساخت یابى مىکوشد تا ضمن پرهیز از تقلیل گرایى، فرآیندهاى جهانى شدن و پیامدهاى آن در تعامل کارگزاران دولت - ملت با نظام بینالملل را بیان کند. به اعتقاد وى: «فردى شدن، قطب شخصى جهانگرایى است و قطب دیگر آن جهانى شدن نهادهاى بزرگ است».(25) همچنین «یکپارچگى جهانى به طور خلاصه مربوط به تأثیر فضا و زمان در زندگى ماست».(26) وى درباره نقش دولت در فرآیند جهانى شدن مىگوید: «دولت در جهان یکپارچه شده نقش بزرگترى را بازى مىکند نه نقش کوچکترى را، و این نقش حتى چیزى بیش از یک نقش ملى است. اگر چه اهمیت ملتها باقى مىماند؛ حاکمیت آنها در حال تغییر است. شکل ظاهرى دولت - ملت در حال تغییر است و دولت - ملت مجبور مىشود هویتش را باز سازى کند».(27)
جهانى شدن، تحول در نظام بین الملل و منافع ملى
با توجه به دیدگاههاى بیان شده در عصر جهانى شدن، ساختار نظام بین الملل، قواعد و فرآیندهاى بین المللى دستخوش تحول شده و مفهوم منافع ملى و راههاى تأمین آن نیز تحت تأثیر فزاینده عوامل محیطى قرار گرفته است. این تحولات عبارتند از:
1 - در عصر فرا صنعت و رشد فزاینده تکنولوژى اطلاعاتى و ارتباطاتى، دولت محورى ساختار نظام بین الملل به شدت متزلزل گردیده و پیوسته بر نقش و اهمیت بازیگران غیردولتى اضافه مىشود و تا حدود زیادى ماهیت کارکرد دولت تحول یافته است و دولتها با مسائل و مشکلات نوینى مواجه شدهاند. در شرایط فعلى پاسخ به مسائل محیط زیست، آلودگى هوا، مواد مخدر، تروریسم، یکسان سازى فرهنگى و غیره در توان یک دولت نیست و نیازمند همکارى و تعاون در سطح جهانى مىباشد. از سوى دیگر، سرعت ارتباطات و جهانى شدن، مرزهاى ملى را به شدت نفوذپذیر ساخته و از حق ملى دولتها کاسته است.(28) در وضعیت جارى، دولتها با مجموعهاى از روابط غیررسمى مواجهاند که بدون اطلاع و تایید حکومتها به سهولت در سطوح مختلف اقتصادى، تجارى و فرهنگى انجام مىگیرد؛ براى مثال «به سختى مىتوان سرمایهها، افراد، ایدهها، اطلاعات و منابعى که در وراى مرزهاى ملى حرکت مىکنند را به طریقى کنترل کرد. این عدم توانایى در کنترل به حدى است که مرزهاى کشورى اهمیت خود را از دست مىدهد»،(29) به گونهاى که مىتوان آنها را صرفاً خطوط فرضى همانند نصف النهار نامید. از دیدگاه سوزان استرنج، امروزه اقتدار کشور به سه موضوع دفاع، دارایى و امور مالى و تأمین رفاه کاهش یافته است.(30)
2 - در عصر انقلاب اطلاعات و ارتباطات، مفهوم قدرت نیز متحول شده و صرف داشتن سرزمین، جمعیت و تولیدات اقتصادى کافى نیست، بلکه بعد نرمافزارى قدرت و تولید دانش از اهمیت خاصى برخوردار گشته(31) و بنیاد قدرت بر آن استوار گردیده است. از سوى دیگر، «محیط جدید الکترونیکى، امنیت عنصر اقتصادى و اقتصاد مبتنى بر فن آورى تولید دانش و اطلاعات را برجسته کرده است... و عملاً مرزهاى جدید الکترونیکى به هم پیوسته شده، که در کمتر برههاى از تاریخ مىتوان مورد مشابهى براى آن یافت».(32)
3 - در شرایط جهانى شدن، مفهوم امنیت نیز که در قلمرو منافع حیاتى دولت ملى قرار مىگیرد متحول شده است(33) و نمىتوان آن را در چارچوب مرزهاى ملى مطالعه نمود، بلکه باید آن را در متن و قلمرو جهانى شدن تعریف کرد. در مفهوم جدید، بین امنیت، با اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... در سطوح ملى، منطقهاى و جهانى پیوند عمیقى برقرار شده است. اگر در نظام بین المللى مبتنى بر نظم دولتها جهت تأمین منافع ملى خود، صرفاً به امنیت مرزهاى ملى و سیاستهاى خودخواهانه مىپرداختند، در وضعیت حاضر به دلیل افزایش وابستگى متقابل وتشدید فرآیند حرکت به سمت یکپارچگى جهان، هر گونه بىثباتى در یک کشور مىتواند امنیت سایر کشورها را نیز تحت تأثیر قرار دهد، از این رو تأمین امنیت یک کشور تا حدى در ارتباط با امنیت دولتهاى دیگر امکانپذیر مىگردد و دیدگاه ناسیونالیستى به امنیت، کارآیى خود را از دست مىدهد.
4 - با رشد فرآیند منطقهگرایى، قاعده «بازى با حاصل جمع صفر» دیگر حاکم نیست و تأکید بر منافع ملى سنتى نمىتواند رشد و توسعه یک کشور را به همراه آورد. از این منظر، منافع ملى ابعاد فراملى و بین المللى پیدا کرده و مفهوم منافع ملى مبتنى بر خودیارى واحدهاى سیاسى کارایى خود را از دست داده است. در این شرایط مفهوم «منفعت مشترک» رشد و توسعه مىیابد. «در منفعت مشترک هر دولتى منفعتش را با منافع سایر دولتها هماهنگ مىکند تا کلیت و تمامیت منفعت مشترک را شکل دهد».(34) در این وضعیت منافع ملى یک کشور مستلزم رفاه کامیابى جامعه بین المللى نیز مىباشد و دولتها تشویق مىشوند که منافع مشترک خود تأکید کنند. در مواردى که منافع مشترک عمومى شکل مىگیرد، تضمین حق ویژه براى یک دولت قابل توجیه نیست و این منافع صرفاً قلمرو مسائل محیط زیست را شامل نمىشود، بلکه عرصههاى مشترک سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... را در بر مىگیرد. از این دیدگاه همکارى اقدامى مشترک جهت نیل به اهداف و منافع مشترک است.(35)
5 - مقررات زدایى به ویژه در زمینه اقتصادى باعث کاهش تفرقهها و موانع سرمایهگذارى گردیده و امکان تولید، انتقال کالا و خدمات را افزایش داده است. تحت این شرایط امکان جابه جایى عوامل تولید در صورتى که با کاهش سودهى مواجه شود بیشتر فراهم گردیده و مىتواند تحت شرایطى سطح رفاه کشورها را ارتقا بخشیده و به تامین هر چه بیشتر منافع ملى کمک کند. از سوى دیگر، رقابتى شدن اقتصاد در سطح جهانى براى کشورهاى جهان سومى و در حال رشد مىتواند عواقب محدود کننده و زیان بارى را به همراه آورد، زیرا دولتهاى بزرگ به صورت فعالانه در زمینه شرایط گمرکى، توافقهاى تجارى، گرفتن امتیازات مالیاتى، تأمین زمینههاى سرمایهگذارى در مذاکرات خود با سایر کشورها از شرکتهاى فراملى حمایت مىکند. این نوع مداخله که به «سیاست صنعتى» معروف گشته باعث تصویب قواعدى در فضاى رقابتى بین المللى به نفع شرکتهاى چند ملیتى و کشورهاى بزرگ مىگردد و مىتواند روابط وابستگى یا وابستگى متقابل نامتقارن کشورها را افزایش دهد و بحرانهاى شدیدى را براى کشورها به ویژه دول در حال توسعه و جهان سومى فراهم سازد. نشست تاریخى پانصد تن از نخبگان و شخصیتهاى سیاسى و اقتصادى جهان در سان فرانسیسکو در سپتامبر 1995 که به دعوت میخائیل گورباچف برگزار گردید خبر از تحقق جامعه «20 به 80» در آینده را گزارش مىداد. جامعهاى که بیست در صد نیروى کار فعلى، براى به چرخش در آوردن اقتصاد جهانى کافى خواهد بود و هشتاد در صد انسانها بى کار خواهند ماند.(36)
6 - هویت زدایى فردى و شکلگیرى هویتهاى جمعى نیز داراى پیامدهاى مثبت و منفى براى دولتهاست. اگر در گذشته هویتها بر مبناى، قومى، محلى و ملى تعریف مىشد در عصر جهانى شدن تا حدى مفاهیم سنتى هویت، جاى خود را به روابط جدید اجتماعى، فرهنگى و مراکز جدید مشروعیت داده است. در جامعه ارتباطاتى و اطلاعاتى حاضر، به علت افزایش آگاهى شهر وندان، از یک سو زمینههاى استقلال خواهى و حمایت از هویتهاى ملى تقویت گردیده و از سوى دیگر، شکلگیرى اذهان جمعى زمینه ساز رشد انسجام جمعى و حرکت به سمت همکارى در سطح منطقهاى و جهانى گردیده است.
با توجه به مطالب فوق تحول در مختصات نظم وستفالى، دولتها را در وضعیت تازهاى قرار داده است. در نظم و ستفالى به دلیل مرکز گریزى و ناسیونالیزم قوى، منافع ملى از طریق تقویت حاکمیت و مرزهاى ملى تعقیب مىشود؛ اما در شرایط فرا وستفالى تأمین منافع ملى در گروسهیم کردن بازیگران دیگر در بخشى از صلاحیتها و اقتدار ملى است، به گونهاى که اگر دولتها در ابتدا در واگذارى برخى از اختیارات و صلاحیتهاى خود به یک نهاد فراملى اکراه داشتند در دوران جهانى شدن، دولتها داوطلبانه طرفهاى مقابل را در وضع سیاستها و تصمیمها ى سیاست خارجى سهیم مىکنند. از دیدگاه واقع گرایان، حرکت به سمت همکارى با ویژگىهاى نظام بین المللى دولت محورى سازگار نیست؛ اما به نظر مىرسد افزایش وابستگى متقابل و جهانى شدن، دولتها را بر اساس منطق عقلانیت بر همکارىهاى جمعى و منطقهاى هدایت مىکند. کارکرد گرایانى مانند هاس و لیندربر(37) معتقدند در فرآیند یکپارچگى جهانى وفادارىها، انتظارات و اقدامات متحول شده و فرآیند منطقه گرایى تقویت مىگردد.
جهانى شدن و منافع ملى جمهورى اسلامى ایران
ایران اسلامى نیز همانند سایر دولتها تحت تأثیر پیامدهاى جهانى شدن قرار دارد و باید جهت تأمین منافع ملى و دستیابى به توسعه همه جانبه اقتصادى و اجتماعى از فرصتها و امکانات استفاده کند و از محدودیتهاى فرایند جهانى شدن در حد امکان بکاهد. در این راستا مهمترین وظایف کارگزاران سیاست خارجى جهت تحقق منافع ملى باید به محورهاى زیر معطوف گردد:
1. انطباق میان مسؤولیتها و تعهدات ایران با امکانات و مقررات در سطح ملى، منطقهاى و جهانى؛
2. تلاش براى دست یابى به سیستم دیپلماسى کارآتر جهت حفظ دستاوردها و جلوگیرى از منازعات جدید؛
3. تقویت بنیه نظامى و امنیتى کشور به منظور تقویت قوه باز دارندگى؛
4. توسعه اقتصادى کشور در قالب برنامههاى پنج ساله اقتصادى؛
5. تقویت همکارى و تشریک مساعى با سایر دولتها بر اساس برابرى، عدم مداخله و احترام متقابل.
از سوى دیگر، سیاست گفتوگوى تمدنها، اعتماد سازى و تنش زدایى نهتنها مىتواند نقش و اهمیت ایران را در نظام بین المللى افزایش دهد، بلکه در تأمین منافع ملى داراى پیامدهاى مؤثرى است.
1. گفتوگوى تمدنها و منافع ملى ایران
گفتوگوى تمدنها از دیدگاه آقاى خاتمى به مفهوم «وانهادن و ترک اراده معطوف به قدرت و تمسک و گرایش معطوف به عشق است»(38) و «گفتوگو از آنرو مطلوب است که مبتنى بر آزادى و اختیار است. در گفتوگو نمىتوان هیچ فکرى را به طرف مقابل تحمیل کرد، در گفتوگو به وجود مستقل و حیثیات فکرى، اعتقادى و فرهنگى مستقل طرف گفتوگو باید احترام گذاشت و فقط در این صورت است که گفتوگوى تمدنها مقدمهاى براى صلح امنیت و عدالت خواهد بود».(39) آقاى خاتمى در بحث گفتوگوى تمدنها خواستار شناخت متقابل تمدن غرب و اسلامى مىباشد و مطالعات شرقشناسى را که در آن شرق صرفاً موضوع شناخت است مورد انتقاد قرار داده و خواستار ورود شرق به عنوان شریک بحث و طرف مکالمه است.(40) وى همچنین با رد ساختار نظام بین المللى موجود و غلبه کشورهاى مسلط به خاطر فزونىطلبىها، بى عدالتىها و دیگر ناپذیرىها، خواستار همکارىهاى مشترک جهان اسلام - اروپا و ایران - اروپا، مىباشد(41) و ضمن توجه به واقعیتها بر جنبههاى ارزشى و اخلاقى گفتوگوى تمدنها تأکید مىکند.
فهم عبارت گفتوگوى تمدنها به نحو تجویزى متضمن توجه به نکاتى است که یکى از آنها نسبت میان سیاست مدار و هنرمند و دیگرى نسبت میان اخلاق و سیاست است... در باب نسبت میان سیاست و اخلاق از جنبه تئوریک...توجه به جنبه اخلاقى پیشنهاد گفتوگوى تمدنهاست. براى تحقق این پیشنهاد ناچار باید تحولى اساسى در اخلاق سیاسى بوجود آید. تواضع، وفاى به عهدو مشارکت از مهمترین لوازم اخلاقى تحقق گفتوگوى تمدنها در عرصه سیاست و روابط بین المللى است.(42)
با نگاهى به مفاهیم فوق مىتوان گفت که گفتوگوى تمدنها دیدگاهى واقع گرا و ارزشى است. واقعگرا از آن جهت که واقعیتهاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جهان کنونى را در نظر مىگیرد و ارزش گرا به جهت تأکید آن بر همکارى، همیارى، مدارا، وفاى به عهد و ارزشهاى انسانى مىباشد. این دیدگاه مورد توجه و استقبال جامعه جهانى قرار گرفت و مجمع عمومى سازمان ملل سال 2001 را سال ملل متحد براى گفتوگوى میان تمدنها اعلام کرد و کوفىعنان نیز خواستار گفتوگو در میان جوامع بر اساس احترام متقابل گردید. از دیدگاه وى:
سازمان ملل متحد عمدتاً بر اساس این باور برپا گردید که سرانجام گفتوگو بر اختلاف و ناسازگارى چیره خواهد شد.[و] با این رویکرد سازمان ملل متحد مىتواند خانه واقعى گفتوگوى میان تمدنها باشد.(43)
طرح گفتوگوى تمدنها از جانب ایران در دوران پس از جنگ سرد و در مقابل نظریه برخورد تمدنها، راهى براى تأثیر گذارى ایران بر نظام بین الملل گردید و تا حدّ زیادى تبلیغات مربوط به جنگطلبى ایران از میان برد و چهره مسالمتآمیزى از اسلام و ایران ارائه کرد. این نظریه در تعامل با نظریه برخورد تمدنهاى هانتینگتون بود که بر اختلاف و برخورد میان تمدنها تأکید مىکند و از خطر برخورد میان تمدن غربى و تمدن اسلامى سخن به میان مىآورد و تلاش مىکند تا آیین اسلام را، جنگ طلب و خشونتآمیز معرفى کند:
...اسلام از آغاز دین شمشیر بوده و شرافتهاى نظامى را پاس داشته است. اصل اسلام از قبایل چادر نشینى بدوى و جنگجو بوده است و این امر باعث شده که خشونت با بنیاد اسلام عجین شود.(44) وى از هفت یا هشت تمدن بزرگ یاد مىکند و معتقد است خطوط گسل میان آنها، خاکریزهاى نبرد آینده خواهد بود.(45)
از نظر وى، با توجه به برداشتهایى که مسلمانان و غربىها از یکدیگر دارند و نیز با توجه به رشد بنیادگرایى اسلامى پس از انقلاب ایران در سال 1979، یک حالت شبه جنگ بین تمدنى میان اسلام و غرب به وجود آمده است.(46) هانتینگتون ضمن استناد به تحقیقات تدرابرت گار(47)، «نیویورک تایمز» و «رات لجر سیوارد»(48) مىگوید:
در اوایل دهه 1990 مسلمانان در مقایسه با غیر مسلمانان در خشونتهاى بین گروهى بیشتر درگیر بودهاند و از دو سوم تا سه چهارم جنگهاى بین تمدنى، میان مسلمانان و غیر مسلمانان واقع شده است. مرزهاى اسلام خونین است و درونه آن هم نمىتواند جز این باشد.(49)
2. تنش زدایى و منافع ملى ایران
سیاست تنش زدایى در سیاست خارجى ایران نیز در پى آن است که با الهام از اصول همزیستى، همکارى و همیارى با جوامع دیگر و پذیرش تعاملات سیاسى و اقتصادى بر مسائل و مشکلات فایق آید و با اتخاذ رویهاى واقع گرایانه در جهت سازگارى و انطباق هدفمند با محیط عملیاتى اقدام کند. در این فرآیند تلاش مىشود تا از طریق مفاهیم و منافع مشترک موضوعات منطقهاى و جهانى مورد نظر بررسى گردد. همچنین فرآیند تنش زدایى و اعتماد سازى متضمن اقداماتى جهت کاهش زمینههاى ناامنى در منطقه و جهان است. فرآیندى که در آن طرفهاى درگیر باید ضمن گفتوگو و شناسایى زمینههاى تهدیدآمیز، از بازى با حاصل جمع صفر خوددارى کرده و با احترام به انگیزهها و علایق و منافع یکدیگر، زمینههاى تبدیل گرایشهاى تخاصمى و رقابتى به تمایلات همکارى و همیارى را فراهم سازند. تنش زدایى در سیاست خارجى ایران ضمن پویاتر کردن آن به ایجاد فضاى اعتماد و تفاهم میان ایران و کشورهاى منطقه کمک نموده است. مهمترین پیامد آن مىتواند کاهش زمینههاى حضور گسترده قدرتهاى خارجى در منطقه و تقویت سیستم امنیت منطقهاى باشد.
سیاست تنش زدایى مىتواند در دو سطح منطقهاى و فرامنطقهاى ظاهر شود.
الف) سطح منطقهاى: مهمترین پیامد تنش زدایى ایران در سطح منطقهاى به منظور استفاده از فرصتهاى جهانى شدن در رابطه با دولت شوراى همکارى خلیج فارس به ویژه عربستان سعودى است. پس از خاتمه جنگ ایران و عراق و سپرى شدن روابط تیره میان ایران و عربستان، دو کشور رسماً روابط خود را در دهم فروردین 1370 از سر گرفتند و براى ایجاد تفاهم و همکارى بیشتر در روابط دو جانبه تلاش کردند. دیدار امیر عبدالله، ولیعهد عربستان با آقاى هاشمى رئیس جمهورى ایران در فروردین 1376 در اسلام آباد و توافق و همکارى عربستان با برگزارى هشتمین اجلاس سران کشورهاى اسلامى در تهران، نقطه عطف دیگرى در روابط دو جانبه محسوب مىشود. همچنین حضور هیأت بلند پایه سعودى در اجلاس تهران به ریاست امیر عبدالله بن عبدالعزیز، زمینه ساز روابط گستردهتر ایران و عربستان شد. پس از انتخاب آقاى خاتمى به عنوان رئیس جمهور در سال 1376 و اتخاذ سیاست تنش زدایى و اعتماد سازى در سیاست خارجى، گامهاى مؤثرترى در ارتقاء روابط سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دو جانبه برداشته شد.(50) با سفر آقاى هاشمى رفسنجانى در اسفند 1376 موافقتنامه عمومى همکارى در زمینههاى بازرگانى، اقتصادى، سرمایه گذارى، فنى، علمى، آموزشى، فرهنگى و ورزشى بررسى شد و در جریان سفر وزیر امور خارجه عربستان به تهران در خرداد 1377 توسط وزراى خارجه دو کشور به امضا رسید و پس از آن اولین کمیسیون مشترک تجارى دو کشور به ریاست وزراى بازرگانى در آذر 1377 در ریاض به تصویب رسید.(51) همچنین با سفر سلطان بن عبدالعزیز، معاون دوم شوراى وزیران، به همراه وزیر دفاع و هوانوردى و بازرس کل عربستان به تهران، در اردیبهشت 1378 موافقتنامه حمل و نقل هوایى بین دو کشور به امضا رسید.(52) با دیدار آقاى خاتمى از عربستان در روزهاى 25 الى 29 اردیبهشت 1378 روابط ایران و عربستان هرچه بیشتر تقویت شد، و در بیانیه مشترک دو کشور بر موارد زیر تأکید گردید:
1- منافع مشترک امت اسلامى؛
2- نقش سازمان کنفرانس اسلامى در جهت تعمیق همبستگى کشورهاى مسلمان؛
3- پیوندهاى دینى و میراث مشترک؛
4- حسن همجوارى؛
5- عدم مداخله در امور یکدیگر؛
6- احترام به حق حاکمیت ملى و همزیستى مسالمتآمیز از یک سو و مسائلى همچون بحران عراق، حفظ استقلال و تمامیت ارضى این کشور، مبارزه با اسرائیل، منع گسترش سلاح کشتار جمعى، مبارزه با تروریسم.(53)
در این دوره دو کشور ایران و عربستان در جهت تقویت هرچه بیشتر همکارىهاى دو جانبه حرکت کردند و بر گسترش اعتماد، رفع تنش و منافع متقابل تأکید نمودند. براى جمهورى اسلامى ایران، تثبیت قیمت نفت و جلوگیرى از سقوط بىرویه آن ارزش حیاتى دارد و در این راستا کشور عربستان به عنوان بزرگترین کشور تولید کننده نفت اوپک مىتواند نقش مهمى را ایفا کند،(54) ایران اسلامى با استفاده از سیاست اعتماد سازى و تنش زدایى توانست باتفاهم عربستان و همکارى سایر اعضاى اوپک به معیارى جهت کنترل قیمت نفت دست یابد؛ در این معیار قیمتها براى سبد نفتى اوپک 25 دلار در نظر گرفته شد و محدوده قیمت آن ( 3+ ) تعریف گردید. به عبارت دیگر، براى سبد نفتى اوپک حداقل قیمت 22 دلار و حداکثر 28 دلار در نظر گرفته شد و مکانیزم حمایتى براى حراست از این محدوده میزان (000/500+ - ) بشکه نفت در جهت کاهش و افزایش تعیین گردید و زمان لازم براى اجراى این امر به صورت بیست روز متوالى مشخص شد؛ یعنى اگر بیست روز متوالى قیمت نفت پایینتر از 22 دلار یا بیش از 28 دلار باشد این مکانیزم قابلیت اجرا پیدا مىکند.(55)
پیامد دیگر سیاست تنش زدایى در منطقه براى ایران اسلامى، تقویت ثبات، آرامش و امنیت و کاهش زمینههاى حضور قدرتهاى خارجى مىباشد. بعلاوه روند عادى سازى روابط ایران و عربستان مىتواند بر حل مسائل جزایر تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسى مؤثر واقع شود، به گونهاى که وزیر دفاع عربستان سلطان بن عبدالعزیز در پاسخ به انتقادهاى وزیر امور خارجه امارات متحده عربى در مورد نزدیکى روابط ریاض و تهران و تنها گذاشتن این کشور، این مقام اماراتى را ناآگاه و غیر واقع بین توصیف کرد.(56)
از سوى دیگر، عربستان سعودى نیز در این دوره از سیاست تنش زدایى ایران استقبال نمود و ملک فهد پادشاه عربستان در این زمینه گفت:
ایران و سعودى گامهاى خود را براى ایجاد اعتماد متقابل و احترام عمیق پى مىگیرند و بهبود رابطه دو کشور مىتواند به بهبود روابط ایران با کشورهاى خلیج فارس، اعراب و به طور کلى، کشورهاى اسلامى کمک کند.(57)
سیاست تنش زدایى ضمن اینکه مىتواند در تثبیت بهاى نفت و افزایش درآمدهاى نفتى عربستان مؤثر واقع شود، عربستان را در کنترل رفتارهاى انقلابى در سطح منطقهاى و ملى یارى مىدهد. بعلاوه تحکیم روابط با جمهورى اسلامى ایران مىتواند باعث کسب اعتبار بیشتر بینالمللى وى گردد و در مجموع به اهداف منطقهاى دو کشور جهت ایجاد ائتلاف و اتحاد امت اسلامى کمک نماید.
ب) سطح فرامنطقهاى: سطح فرامنطقهاى عمدتاً مربوط به روابط ایران و اروپاست، زیرا گسترش روابط دو جانبه ایران و اتحادیه اروپا در پرتو مذاکرات سازنده و فراگیر مىتواند متضمن منافع دو جانبه باشد. کشورهاى عضو اتحادیه اروپایى در پىگیرى و توسعه مناسبات بهتر با ایران در صدد تامین منافع خود و دستیابى به اهداف مورد نظر هستند. از دیدگاه آنها ایران اسلامى با داشتن موقعیت استراتژیک و منابع نفت مىتواند نقش مهمى را در برقرارى ثبات و امنیت منطقه خلیج فارس ایفا کند و همچنین در فرآیند صلح اعراب و اسرائیل مؤثر واقع شود. از سوى دیگر، ایران اسلامى مىتواند زمینه مناسبى جهت سرمایه گذارىهاى اروپایى و بازار مصرف کالاهاى صنعتى دول اتحادیه اروپایى باشد. ایران نیز در برقرارى و توسعه روابط خود با اتحادیه اروپا تلاش کرده است تا از آن به عنوان یک وزنه در برابر آمریکا استفاده کند و تا حدى از فشارهاى اقتصادى و سیاسى آمریکا علیه ایران بکاهد. همچنین از سرمایه و تکنولوژى اروپایى در جهت رشد و توسعه اقتصادى استفاده کند. در مجموع گرچه موانع و محدودیتهایى در روابط گسترده میان ایران و اروپا در زمینههاى امنیت منطقهاى، فرآیند صلح اعراب و اسرائیل و حمایت ایران از ملت فلسطین و ملل محروم وجود دارد، امّا زمینههاى اشتراک منافع اتحادیه اروپا و ایران در قلمروهاى سیاسى، اقتصادى و امنیتى در روابط دوجانبه در سطح منطقهاى و بین المللى باعث تقویت گفتوگوهاى سازنده و فراگیر شده است.(58)
در مجموع مىتوان گفت سیاست گفتوگوى تمدنها و تنش زدایى مىتواند حداقل به طرق زیر منافع ملى ایران را در بستر جهانى شدن حفظ کرده و کشور را از امکانات و فرصتهاى بین المللى برخوردار سازد:
1. سیاست گفتوگو و تقویت روابط فرهنگى سازنده و هدفمند مىتواند موقعیت و اعتبار بین المللى کشور را افزایش داده و زمینه را براى پذیرش ارزشها و الگوى ایران جهت برقرارى صلح، ثبات و عدالت جهانى فراهم سازد؛
2. سیاست اعتماد سازى و تنش زدایى به تدریج باعث شکلگیرى تصویر ذهنى منطقى طرفهاى مقابل و تقویت دیپلماسى منطقهاى میان ایران و کشورهاى اسلامى گردیده و دولت اسلامى را در فرایند ائتلاف و اتحاد جهت کاهش تهدیدها و محدویتهاى جهانى شدن یارى مىدهد؛
3. سیاست تنش زدایى مىتواند به تقویت «اکو» و سازمان کنفرانس اسلامى کمک کند و کشورهاى اسلامى را از فرصتهاى منطقه گرایى بهرهمند سازد؛
4. با ایجاد ثبات سیاسى و اقتصادى منطقهاى زمینه جذب سرمایه خارجى و انتقال تکنولوژى بیشتر شده و این امر مىتواند باعث تقویت قدرت اقتصادى ایران و کشورهاى اسلامى منطقه در بازار رقابتى جهانى گردد.
پىنوشتها
1) استادیار روابط بینالملل دانشگاه باقرالعلومعلیه السلام.
2) جوزف، فرانکل، روابط بین الملل در جهان متغیر، ترجمه عبدالرحمن عالم (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1370) ص 118.
3) درباره منافع ملى به عنوان یک واقعیت عینى، ر.ک:
هانس جى مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1374) فصل اول.
4) روزنا، جیمز، «پیچیدگىها و تناقضهاى جهانى شدن»، ترجمه احمد صادقى، مجله سیاست خارجى، سال سیزدهم، ش 4 (زمستان 1378) ص 1023 و 1024.
5) پل کوک و کالین کرک پاتریک، «جهانى شدن، منطقهاى شدن و توسعه جهان سوم»، ترجمه ناصر بیات، فصلنامه راهبرد، ش 15 و 16 (بهار و تابستان 1377) ص 165.
6) David Held, Democracy and the Global order )From the Modern State to Cosmopolitan Governance(. )Cambridge: Polity Press 6991( p.12.
7) Globalism.
8) جیمز روزنا، پیشین، ص 1024.
9) درباره ارتباط میان فرآیندهاى منطقه گرایى و جهان گرایى و دیدگاههاى مربوط به آن، ر. ک: احمد حسین پور میبدى، «روند جهانى شدن اقتصاد و ضرورت تقویت اصل چندجانبه گرابى»، فصلنانه سیاست خارجى، سال چهارم، ش3، پاییز 1379) ص 765 - 784.
10) ایمانوئل والرشتاین، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى (ژئوپلتیک و ژئوکالچر)، ترجمه پیروز ایزدى (تهران: نشرنى، 1377) ص 277.
11) پاول هیرست و گراهام تامبسون، گفتوگوى تمدنها یا انتحار قدرت، ترجمه قدیر گلکاریان (تهران: دانیال، 1378) ص 131.
12) مهدى تقوى، تجارت بین الملل (تهران: پیشبرد، 1366) ص 135 - 138.
13) همان، ص 143.
14) درباره جهانى شدن، تجارت و تولید، ر. ک: احمد سیف، مقدمهاى بر اقتصاد سیاسى (تهران: نشر نى، 1372) ص 169 - 227.
15) آنتونى گیدنز، جهان رها شده؛ گفتارهایى درباره یکپارچگى جهانى، ترجمه على اصغر سعیدى و یوسف حاجى عبدالوهاب (تهران: علم و ادب، 1379) ص 29 - 30.
16) ر. ک:
Charles W.Kegley jr, Controversies in International Relations Theory )New york: St. Martimns press 5991 ( p. 182.
17) مهدى تقوى، اقتصاد سیاسى بین الملل (تهران: پژوهشکده امور اقتصادى، 1379) ص 157 - 166.
18) درباره نقش اینترنت در تعاملات فرهنگى، ر.ک: عباس عراقچى، «اینترنت عرصهیى جدید در تعامل فرهنگها»، مجله سیاست خارجى، سال دوازدهم، ش 2 (تابستان 1377) ص 364- 358.
19) محمدهادى سمتى، «جهانى شدن و روابط بین الملل: معماى سیاست در عصر پسامدرن»، فصلنامه سیاست خارجى، سال چهاردهم، ش 3 (پاییز 1379) ص 653.
20) رویداد نخست مربوط به پیدایش کیهان، رویداد دوم مربوط به ظهور حیات و رویداد سوم اختراع هوش مصنوعى مىباشد. ر.ک: جرمى ریف کین، پایان «کار»، زوال نیروى کار جهانى و طلوع عصر پسا بازار، ترجمه حسن مرتضوى، (تهران: نشر دانش ایران، 1379) ص 103.
21) ر.ک: ژاک هونتزنیگر، در آمدى بر روابط بین الملل، ترجمه عباس آگاهى (تهران: آستان قدس رضوى، 1368) ص 211 -213. همچنین ر.ک:
Held, Op.cit, PP. 98-89.
22) آتورلیوپیچى و دیگران، جهان در آستانه قرن بیست و یکم، ترجمه على اسدى (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370) ص 159.
23) رابرت ماندل، چهره متغیر امنیت ملى، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردى (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1377) ص 46.
24) در این زمینه حتى کشورهاى پیشرفته نیز مصون از ناهنجارىهاى ناشى از تحولات جدید و صنعتى شدن نمىباشند. در این رابطه ر. ک: فرانسیس فوکویاما، پایان نظم، ترجمه غلامعباس توسلى (تهران: جامعه ایرانیان، 1379) ص 20 - 62.
25) گیدنز، پیشین، ص 37.
26) همان، ص 38.
27) همان، ص 39 - 40.
28) درباره پیامدهاى ارتباطات در جهان سوم، ر.ک: جرالد ساسمن و جان. اى. لنت، ارتباطات فراملى و جهان سوم، ترجمه طاهره ژیان احمدى.
29) جیمز باربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاستگذارى خارجى در دنیاى وابستگى متقابل کشورها، ترجمه و تحشیه حسین سیف زاده (تهران: قومس، 1370) ص 74.
30) محمد کاظم بحارپور، جهانى شدن: برداشتها و پیامدها (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1381) ص118.
31) درباره تحول منابع قدرت، ک: حسین پور احمدى، «اقتصاد سیاسى انقلاب اطلاعاتى - ارتباطاتى: جهانى شدن و تبیین نو از منابع قدرت ملى»، فصلنامه سیاسى - اجتماعى، ش 3 (تابستان، 1381) ص 47 - 74.
32) همان، ص 153.
33) در بحث امنیت، ر.ک: هارولدسى ریلاش، «کتمان علم، بحثى در امنیت ملى و جریان آزاد اطلاعات»، ترجمه سعید بهنام، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش سوم (بهار، 1378) و رابرت ماندن، پیشین.
34) جمعى از نویسندگان، جامعه مدنى جهانى، ترجمه حسین شریفى طراز کوهى (تهران: دادگستر، 1378) ص 173 - 174.
35) همان، ص 176.
36) ر.ک: هانس پیترمارتین و هارالد شومن، دام جهانى شدن، تهاجم به دموکراسى و رفاه، ترجمه حمید رضا شهمیرزادى (تهران: موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381) ص 53 - 57.
37) ر.ک: مایکل اسمیت، پیشین، ص 78.
38) متن سخنرانى رئیس جمهور در اجلاس هزاره سوم مجمع عمومى سازمان ملل، روزنامه همشهرى، تاریخ 19/6/79.
39) بابک داد، خاتمى در ایتالیا 99 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى 1378) ص 87.
40) همان، ص 84.
41) همان، ص 68 و 73.
42) بابک داد، خاتمى در پاریس (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378) ص 89 -91.
43) مهدى ذاکریان، (گردآورى و تدوین)، ارزیابى سیاست خارجى خاتمى از منظر صاحبنظران (تهران: همشهرى، 1380)، ص13.
44) ساموئل. پى. هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ترجمه محمدعلى حمید رفیعى (تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1378) ص 421.
45) مجتبى امیرى، «ویراستار و مترجم» نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون و منتقدانش، (تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1375)، ص 22.
46) هانتینگتون، پیشین، ص 344.
47) Ted Robert Gurr.
48) Ruth Leger Sivard.
49) همان، ص 412.
50) بهرام اخوان کاظمى، «واگراییها و همگراییهاى روابط ایران و عربستان»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال هفتم، ش2 (تابستان 1379) ص 132 - 133.
51) مهدى ذاکریان، پیشین، ص 86 - 87.
52) اخوان کاظمى، پیشین، ص 133.
53) محمد فرازمند، «جمهورى اسلامى ایران و عربستان، به سوى توافقهاى جدید همکارى»، مجله سیاست خارجى، ش 2، (تابستان 1378) ص 433.
54) انوشیروان احتشامى، سیاست خارجى ایران در دوران سازندگى، اقتصاد، دفاع، امنیت، ترجمه ابراهیم متقى و زهره پوستین چى (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1378) ص 135-136.
55) مهدى ذاکریان، پیشین، ص 88 - 89.
56) همان، ص 92.
57) همان، ص
58) در زمینه اشتراک و تعارض منافع ایران و اتحادیه اروپا ر. ک: على رحمانى و سعید تائب (گردآورنده)، گفت و گوى ایران و اروپا (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1375
تحولات شتابان عصر فرا صنعت، دولتها را در عرصه تأمین منافع ملى با وضعیتها و فرآیندهاى جدید و بىسابقهاى مواجه ساخته است. دورانى که سیاست، امنیت، اقتصاد، فرهنگ، اطلاعات و ارتباطات با پسوند جهانى زمینه ساز انواع محدویتها و امکانات براى افراد، گروهها، نهادها، سازمانها و دولتها گردیده است. در شرایط کنونى به دلیل پیچیدگى فزاینده عرصه سیاست بین الملل و رفتار بازیگران بین المللى، بررسى و مطالعه مفهوم منافع ملى بدون در نظر گرفتن فرآیندهاى جهانى شدن و سیاستهاى جهانى سازى امکانپذیر نیست و نمىتوان دریافت همه جانبهاى را براى تأمین منافع ملى منطقهاى و جهانى فراهم کرد. مفهوم منافع ملى را چه به عنوان اهداف عام و همیشگى و آرزوهاى یک دولت بنامیم(2) یا آن را «واقعیتى عینى»(3) تلقى کنیم تحت تأثیر نظام بین المللى و فرآیند جهانى شدن قرار دارد. در این مقاله تلاش مىشود منافع ملى و چگونگى دست یابى به آن، در تعامل با محیط عملیاتى و پیامدهاى فرآیند جهانى شدن مورد بررسى قرار گیرد و در این راستا منافع ملى ایران در بستر جهانى شدن با توجه به سیاست گفتوگوى تمدنها و تنش زدایى تبیین گردد. در ابتدا ضمن بیان مفهوم و دیدگاههاى مربوط به جهانى شدن، تأثیر آن بر ساختار نظام بین المللى و قواعد بازى بین المللى بررسى مىشود.
1. مفهوم جهانى شدن
درباره جهانى شدن تعاریف متعددى بیان شده است. این امر ناشى از نوبودن آن در شرایط دوران پس از جنگ سرد، جامعه جهانى، ارتباطات و ابعاد آن مىباشد، زیرا جهانى شدن پدیدهاى تک بعدى نیست و همه قلمروهاى فردى و جمعى را در زمینههاى سیاسى و غیرسیاسى در بر مىگیرد. از دیدگاه روزنا:
جهانى شدن، فرآیندى است که در وراى مرزهاى ملى گسترش یافته و افراد، گروهها، نهادها و سازمانها را به انجام رفتارهاى یکسان یا شرکت در فرآیندها، سازمانها یا نظامهاى فراگیر و منسجم وا مىدارد.(4)
در تعریفى دیگر مفهوم جهانى شدن چنین معرفى شده است:
جهانى شدن، عبارت از گسترش روابط و پیوندهاى گوناگون بین دولتها و جوامعى که نظام نوین جهانى را شکل مىدهند [ مىباشد]. فرآیندهایى که بنابر آنها، رخدادها، تصمیمها و فعالیتها در یک بخش از جهان مىتواند پیامدهاى مهمى براى افراد و جوامع بخش کاملاً مجزایى از جهان در بر داشته باشد.(5)
دیوید هلد نیز مىگوید:
جهانى شدن حداقل بر دو پدیده متمایز دلالت دارد. نخست آنکه زنجیرههاى متعددى از فعالیت اقتصادى و اجتماعى در عرصه جهانى در حال ظهور است و دوم آنکه حالت فزاینده سطوحى از تعامل و بهم پیوستگى در درون و میان جوامع و کشورها وجود داشته است.(6)
از سوى دیگر، باید میان جهانى شدن و «یکپارچگى جهانى»(7) تفاوت قائل شد:
یکپارچگى جهانى، به وضعیت و شرایطى اطلاق مىشود که در آن، تمامى شش میلیارد نفر مردم جهان بامحیط و نقش خود به عنوان شهروندان و مصرف کنندگان یا تولید کنندگان (جهانى)، ارزشهاى مشترکى را دارا بوده و نفع خود را در اقدام جمعى براى حل مشکلات خویش جست و جو مىنمایند.(8)
2. دیدگاههاى مربوط به جهانى شدن
با توجه به تعاریف فوق، پدیده جهانى شدن از منظرهاى متفاوتى مورد توجه قرار گرفته است. گاهى نقطه عزیمت و نگرش به فرآیندهاى جهانى شدن با تأکید بر اقتصاد صورت مىگیرد. از این منظر مهمترین ویژگى نظام بین الملل کنونى اهمیت فزآینده اقتصاد از فرآیندهاى منطقه گرایى و جهانى شدن نظام سرمایهدارى است.(9) «این نظام با اولویت قائل شدن براى انباشت بى وقفه سرمایه عمل مىکند و این امر از طریق تقسیم جغرافیایى بهینه مىشود».(10) در این عرصه دو تحول و تغییر اساسى مشاهده مىشود: تحول نخست مربوط به ظهور شرکتهاى چند ملیتى و نقش فزاینده آنها بر اقتصاد، فرهنگ و هویتهاى ملى است، به گونهاى که مىتوان گفت:
در ابتداى سال 1990 حدود 37 هزار شرکت چند ملیتى وجود داشت که 170 هزار سازمان وابسته به خودشان را اداره و کنترل کردند. حدود 24 هزار شرکت از این تعداد مربوط به کشورهاى پیشرفته و چهارده کشور عمده صنعتى بود که مىتوان گفت 70 درصد شرکتها به این کشورها مربوط مىشدند. ناگفته نماند که 90 درصد شرکتهاى چندملیتى در کشورهاى پیشرفته ساکن هستند.(11)
هدف هر شرکت چند ملیتى حداکثر کردن سود براى یک واحد تولیدى نیست، بلکه به طور کلى حداکثر ساختن سود براى گروه مؤسسات فرعى نیز مىباشد و غالباً مالکیت و کنترل این شرکتها در کشور مرکز قرار گرفته است. در دوران اخیر سرمایه گذارى مستقیم این شرکتها در کشورهاى دیگر مهمترین ویژگى اقتصاد جهانى محسوب مىشود و این سرمایه گذارىها مىتواند به منظور صدور، بسط بازار و به تشویق دولت میزبان صورت گیرد.(12) به طور کلى نقش انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى بر مبادلات بین المللى را مىتوان به صورت زیر بیان کرد:
1- کنترل بازار به وسیله انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى؛
2- نقش شرکتهاى چند ملیتى و انحصارات در تعیین قیمتهاى بینالمللى؛
3- نقش انحصارات در تعیین نرخ حمل و نقل بیمه؛
4- تحقیق و توسعه و فروش تکنولوژى به وسیله انحصارات و شرکتهاى چند ملیتى.(13)
تحول و تغییر دیگر در بعد اقتصادى مربوط به مقررات زدایى جهت ترویج تجارت آزاد جهانى و رفع موانع گردش سرمایه، کالا و خدمات است.(14) بر این مبنا، گات (توافق عمومى درباره تعرفه و تجارت) پس از جنگ جهانى دوم در سال 1947 تشکیل شد که هدف آن کاهش تعرفهها و از میان برداشتن موانع و محدودیتهاى دیگر تجارى بود و سرانجام سازمان تجارت جهانى در سال 1995 به جاى گات تشکیل شد و روند جهانى شدن اقتصاد را تسریع نمود. تحت این شرایط، مفاهیم اقتصاد ملى، سرمایه ملى، بازار ملى و مرزهاى ملى تا حدى کارآیى خود را از دست داده است. کنیچى اوماى در این زمینه مىگوید:
عصر دولت - ملت در برابر شدت میدان بازار جهانى به پایان خط رسیده است. چهره مسلط زمانه ما وابستگى و رقابت اقتصادى شدت یافتهاى است که در آن اقتصادها باید وارد یک سطح جهانى بشوند....دولت ملت نه تنها در معرض ناپدید شدن است، بلکه اخیراً راههاى ایجاد این روند ناپدید شدن به وجود آمده است....در کمتر از سى سال، دویست یا سیصد شهر به طور گستردهاى جانشین دولت - ملت خواهند شد، دولت - شهرها و دولتهاى منطقهاى مهمتر خواهند شد و دلیل آن این است که آنها مستقیماً وارد اقتصاد یک پارچه جهانى مىشوند، براى مثال اگر هنگ کنگ، لندن، نیویورک، فرانکفورت، بارسلون و بمبئى، را ملاحظه کنید، تعداد بیشمارى از تولیداتشان براى بازارهاى جهانى و سمت و سویشان به طرف یکپارچگى جهانى است.(15)
در مجموع مىتوان گفت، استمرار حرکت جهانى شدن اقتصاد، علىرغم نظریه لیبرالیستى که معتقد است مىتواند منشأ صلح و رفاه جهانى گردد،(16) باعث «محدود شدن میزان تأثیر سیاست پولى مستقل و کنترلها، کاهش استقلال سیاست مالى، افزایش نابرابرى بین کشورها و افزایش نیاز به همکارى و هماهنگى اقتصادى مىگردد».(17) همچنین با افزایش روبه تزاید فاصله شمال - جنوب بر دامنه مسائل و مشکلات اقتصادى و اجتماعى کشورهاى جنوب مىافزاید.
گاهى نگرش به جهانى شدن بر اساس مسائل و روابط اجتماعى و فرهنگى بیان مىگردد. از این دیدگاه، مهمترین بعد جهانى شدن، ایجاد تغییر و تحول در فرهنگ، هویت ملى، ارزشها و روابط اجتماعى است. در دنیاى کنونى جهان از طریق اینترنت به شدت متداخل شده و فواصل دور بسیار نزدیک و در جوار یکدیگر قرار گرفته است.(18) این شبکه جهانى، فرصتها و امکانات زیادى براى دولتها و ملتها فراهم ساخته است. در پرتو ابزارهاى فنى جدید از وسایل ساده گرفته تا پیچیده که محصول تکنولوژى خودکار مىباشند دولتها و ملتها قادر مىشوند با امکان بیشترى تحت شرایط مشخص بر فرآیندهاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى بین المللى اثر گذار بوده و منافع ملى خود را تأمین کنند.
به نظر مىرسد پیامدهاى جهانى شدن در حوزه فرهنگ، ارزشها و روابط اجتماعى از اهمیت فزایندهاى برخوردار است و این امر باعث ایجاد هویتهاى جمعى، خودآگاهىهاى سیاسى جدید، روابط بین ذهنى و فضاى جدیدى از روابط فرهنگى و اجتماعى مىگردد و نزدیک شدن اذهان به سیال شدن هویتها مىانجامد، آن چیزى که رابرتسون نسبیت گرایى هویتى مىنامد؛ به عبارت دیگر، ما به دورانى قدم خواهیم نهاد که اساساً هویتها ثابت نخواهند بود و نسبت میان افراد با گروههاى مرجع خواه شخص، گروههاى اجتماعى یا ملیتها دائماً دستخوش دگرگونىاست.(19)
از سوى دیگر، سرعت ارتباطات و جهانى شدن به حدى است که دولتها را در انجام وظایف سنتى خود ناتوان ساخته است. مارسل مرل از شرایط جدید که نمودار سومین رویداد بزرگ تاریخ جهان است،(20) به عنوان «فروپاشى فضا» و نفوذ پذیرى شدید مرزها یاد مىکند و جان هرتز معتقد است دولت نقش حمایتى خود را تا حد زیادى از دست داده. «فرد» دیگر در قلمرو خود احساس امنیت نمىکند.(21) بر اساس نظریه ناهمسازى ادراکى «لئوفستینگر»، وقتى شخص در موقعیت تعارضآمیز قرار گرفت یعنى وقتى برداشتها و اعتقادات و موضعگیرىهاى او با واقعیتهاى عینى سازگار نبود یا واقعیتها با برداشتهاى او تضاد آشکار داشت نوعى تعارض شخصیتى در وى ایجاد مىشود و در این حالت سه امکان وجود دارد:
الف) یا شخص مىکوشد واقعیت را تغییر دهد، بطورى که با برداشتها و اعتقادات و موضعگیرىهایش نزدیک شود. این کار در حالت عادى عملى نیست؛
ب) یا فرد تلاش مىکند برداشتها، اعتقادات و موضعگیرىهاى خود را با واقعیت تطبیق دهد. این کار سادهاى است ولى فرد یا گروه مزبور را با یک فاجعه ایدئولوژیکى روبه رو مىکند؛ از این رو آن فرد یا گروه حاضر است دست به هر کارى بزند ولى در برداشتهاى خود بازنگرى نکند؛
ج) فرد واقعیتها را انکار مىکند و مىکوشد آنها را از ذهن خود براند و نداى واقعیتها را که نفى کننده تصورات...اوست ناشنیده مىگیرد. (22)
اثر این تحولات و فرآیندها مىتواند «اضمحلال مشروعیت سیاسى، افزایش ابهام در مناسبترین ساختارهاى اقتدار جهت مدیریت مسائل امنیتى، فرهنگى و سیاسى مشترک و نیز سلطه هرج و مرج (آنارشى) باشد».(23) گرچه به نظر مىرسد در برخى زمینهها فرآیند جهانى شدن مىتواند حامل پیام همگرایى، وفاق و امکانات مطلوب براى تقویت امنیت ملى و تشدید مرزهاى هویتى باشد، اما غالباً در قلمروهاى فرهنگى، ارزشى و روابط اجتماعى موجد محدودیتها و موانع متعددى گردیده است. این پیامدها در زمینههاى فرهنگى و اجتماعى گرچه همانند تراز منفى تجارت خارجى کشورها، قابل رؤیت نبوده یا کمتر مشاهده مىشود، اما آسیبهاى فراوانى را مىتواند به امنیت و ارزشهاى حیاتى جوامع وارد سازد.(24)
نگرش دیگر به پدیده جهانى شدن، مطالعه آن در چارچوب فرآیند تعاملى دولت - ملت با نظام بین الملل است. از دیدگاه گیدنز، معناى جهانى شدن صرفاً ناظر بر یکپارچگى جهانى و از میان رفتن ارزشها و هویتهاى ملى نیست، بلکه در برخى از ابعاد، جهانى شدن با تفرق، پراکندگى و تکثر همراه است؛ از این رو جهانى شدن پدیدهاى چند بعدى است. وى با طرح نظریه ساخت یابى مىکوشد تا ضمن پرهیز از تقلیل گرایى، فرآیندهاى جهانى شدن و پیامدهاى آن در تعامل کارگزاران دولت - ملت با نظام بینالملل را بیان کند. به اعتقاد وى: «فردى شدن، قطب شخصى جهانگرایى است و قطب دیگر آن جهانى شدن نهادهاى بزرگ است».(25) همچنین «یکپارچگى جهانى به طور خلاصه مربوط به تأثیر فضا و زمان در زندگى ماست».(26) وى درباره نقش دولت در فرآیند جهانى شدن مىگوید: «دولت در جهان یکپارچه شده نقش بزرگترى را بازى مىکند نه نقش کوچکترى را، و این نقش حتى چیزى بیش از یک نقش ملى است. اگر چه اهمیت ملتها باقى مىماند؛ حاکمیت آنها در حال تغییر است. شکل ظاهرى دولت - ملت در حال تغییر است و دولت - ملت مجبور مىشود هویتش را باز سازى کند».(27)
جهانى شدن، تحول در نظام بین الملل و منافع ملى
با توجه به دیدگاههاى بیان شده در عصر جهانى شدن، ساختار نظام بین الملل، قواعد و فرآیندهاى بین المللى دستخوش تحول شده و مفهوم منافع ملى و راههاى تأمین آن نیز تحت تأثیر فزاینده عوامل محیطى قرار گرفته است. این تحولات عبارتند از:
1 - در عصر فرا صنعت و رشد فزاینده تکنولوژى اطلاعاتى و ارتباطاتى، دولت محورى ساختار نظام بین الملل به شدت متزلزل گردیده و پیوسته بر نقش و اهمیت بازیگران غیردولتى اضافه مىشود و تا حدود زیادى ماهیت کارکرد دولت تحول یافته است و دولتها با مسائل و مشکلات نوینى مواجه شدهاند. در شرایط فعلى پاسخ به مسائل محیط زیست، آلودگى هوا، مواد مخدر، تروریسم، یکسان سازى فرهنگى و غیره در توان یک دولت نیست و نیازمند همکارى و تعاون در سطح جهانى مىباشد. از سوى دیگر، سرعت ارتباطات و جهانى شدن، مرزهاى ملى را به شدت نفوذپذیر ساخته و از حق ملى دولتها کاسته است.(28) در وضعیت جارى، دولتها با مجموعهاى از روابط غیررسمى مواجهاند که بدون اطلاع و تایید حکومتها به سهولت در سطوح مختلف اقتصادى، تجارى و فرهنگى انجام مىگیرد؛ براى مثال «به سختى مىتوان سرمایهها، افراد، ایدهها، اطلاعات و منابعى که در وراى مرزهاى ملى حرکت مىکنند را به طریقى کنترل کرد. این عدم توانایى در کنترل به حدى است که مرزهاى کشورى اهمیت خود را از دست مىدهد»،(29) به گونهاى که مىتوان آنها را صرفاً خطوط فرضى همانند نصف النهار نامید. از دیدگاه سوزان استرنج، امروزه اقتدار کشور به سه موضوع دفاع، دارایى و امور مالى و تأمین رفاه کاهش یافته است.(30)
2 - در عصر انقلاب اطلاعات و ارتباطات، مفهوم قدرت نیز متحول شده و صرف داشتن سرزمین، جمعیت و تولیدات اقتصادى کافى نیست، بلکه بعد نرمافزارى قدرت و تولید دانش از اهمیت خاصى برخوردار گشته(31) و بنیاد قدرت بر آن استوار گردیده است. از سوى دیگر، «محیط جدید الکترونیکى، امنیت عنصر اقتصادى و اقتصاد مبتنى بر فن آورى تولید دانش و اطلاعات را برجسته کرده است... و عملاً مرزهاى جدید الکترونیکى به هم پیوسته شده، که در کمتر برههاى از تاریخ مىتوان مورد مشابهى براى آن یافت».(32)
3 - در شرایط جهانى شدن، مفهوم امنیت نیز که در قلمرو منافع حیاتى دولت ملى قرار مىگیرد متحول شده است(33) و نمىتوان آن را در چارچوب مرزهاى ملى مطالعه نمود، بلکه باید آن را در متن و قلمرو جهانى شدن تعریف کرد. در مفهوم جدید، بین امنیت، با اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... در سطوح ملى، منطقهاى و جهانى پیوند عمیقى برقرار شده است. اگر در نظام بین المللى مبتنى بر نظم دولتها جهت تأمین منافع ملى خود، صرفاً به امنیت مرزهاى ملى و سیاستهاى خودخواهانه مىپرداختند، در وضعیت حاضر به دلیل افزایش وابستگى متقابل وتشدید فرآیند حرکت به سمت یکپارچگى جهان، هر گونه بىثباتى در یک کشور مىتواند امنیت سایر کشورها را نیز تحت تأثیر قرار دهد، از این رو تأمین امنیت یک کشور تا حدى در ارتباط با امنیت دولتهاى دیگر امکانپذیر مىگردد و دیدگاه ناسیونالیستى به امنیت، کارآیى خود را از دست مىدهد.
4 - با رشد فرآیند منطقهگرایى، قاعده «بازى با حاصل جمع صفر» دیگر حاکم نیست و تأکید بر منافع ملى سنتى نمىتواند رشد و توسعه یک کشور را به همراه آورد. از این منظر، منافع ملى ابعاد فراملى و بین المللى پیدا کرده و مفهوم منافع ملى مبتنى بر خودیارى واحدهاى سیاسى کارایى خود را از دست داده است. در این شرایط مفهوم «منفعت مشترک» رشد و توسعه مىیابد. «در منفعت مشترک هر دولتى منفعتش را با منافع سایر دولتها هماهنگ مىکند تا کلیت و تمامیت منفعت مشترک را شکل دهد».(34) در این وضعیت منافع ملى یک کشور مستلزم رفاه کامیابى جامعه بین المللى نیز مىباشد و دولتها تشویق مىشوند که منافع مشترک خود تأکید کنند. در مواردى که منافع مشترک عمومى شکل مىگیرد، تضمین حق ویژه براى یک دولت قابل توجیه نیست و این منافع صرفاً قلمرو مسائل محیط زیست را شامل نمىشود، بلکه عرصههاى مشترک سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... را در بر مىگیرد. از این دیدگاه همکارى اقدامى مشترک جهت نیل به اهداف و منافع مشترک است.(35)
5 - مقررات زدایى به ویژه در زمینه اقتصادى باعث کاهش تفرقهها و موانع سرمایهگذارى گردیده و امکان تولید، انتقال کالا و خدمات را افزایش داده است. تحت این شرایط امکان جابه جایى عوامل تولید در صورتى که با کاهش سودهى مواجه شود بیشتر فراهم گردیده و مىتواند تحت شرایطى سطح رفاه کشورها را ارتقا بخشیده و به تامین هر چه بیشتر منافع ملى کمک کند. از سوى دیگر، رقابتى شدن اقتصاد در سطح جهانى براى کشورهاى جهان سومى و در حال رشد مىتواند عواقب محدود کننده و زیان بارى را به همراه آورد، زیرا دولتهاى بزرگ به صورت فعالانه در زمینه شرایط گمرکى، توافقهاى تجارى، گرفتن امتیازات مالیاتى، تأمین زمینههاى سرمایهگذارى در مذاکرات خود با سایر کشورها از شرکتهاى فراملى حمایت مىکند. این نوع مداخله که به «سیاست صنعتى» معروف گشته باعث تصویب قواعدى در فضاى رقابتى بین المللى به نفع شرکتهاى چند ملیتى و کشورهاى بزرگ مىگردد و مىتواند روابط وابستگى یا وابستگى متقابل نامتقارن کشورها را افزایش دهد و بحرانهاى شدیدى را براى کشورها به ویژه دول در حال توسعه و جهان سومى فراهم سازد. نشست تاریخى پانصد تن از نخبگان و شخصیتهاى سیاسى و اقتصادى جهان در سان فرانسیسکو در سپتامبر 1995 که به دعوت میخائیل گورباچف برگزار گردید خبر از تحقق جامعه «20 به 80» در آینده را گزارش مىداد. جامعهاى که بیست در صد نیروى کار فعلى، براى به چرخش در آوردن اقتصاد جهانى کافى خواهد بود و هشتاد در صد انسانها بى کار خواهند ماند.(36)
6 - هویت زدایى فردى و شکلگیرى هویتهاى جمعى نیز داراى پیامدهاى مثبت و منفى براى دولتهاست. اگر در گذشته هویتها بر مبناى، قومى، محلى و ملى تعریف مىشد در عصر جهانى شدن تا حدى مفاهیم سنتى هویت، جاى خود را به روابط جدید اجتماعى، فرهنگى و مراکز جدید مشروعیت داده است. در جامعه ارتباطاتى و اطلاعاتى حاضر، به علت افزایش آگاهى شهر وندان، از یک سو زمینههاى استقلال خواهى و حمایت از هویتهاى ملى تقویت گردیده و از سوى دیگر، شکلگیرى اذهان جمعى زمینه ساز رشد انسجام جمعى و حرکت به سمت همکارى در سطح منطقهاى و جهانى گردیده است.
با توجه به مطالب فوق تحول در مختصات نظم وستفالى، دولتها را در وضعیت تازهاى قرار داده است. در نظم و ستفالى به دلیل مرکز گریزى و ناسیونالیزم قوى، منافع ملى از طریق تقویت حاکمیت و مرزهاى ملى تعقیب مىشود؛ اما در شرایط فرا وستفالى تأمین منافع ملى در گروسهیم کردن بازیگران دیگر در بخشى از صلاحیتها و اقتدار ملى است، به گونهاى که اگر دولتها در ابتدا در واگذارى برخى از اختیارات و صلاحیتهاى خود به یک نهاد فراملى اکراه داشتند در دوران جهانى شدن، دولتها داوطلبانه طرفهاى مقابل را در وضع سیاستها و تصمیمها ى سیاست خارجى سهیم مىکنند. از دیدگاه واقع گرایان، حرکت به سمت همکارى با ویژگىهاى نظام بین المللى دولت محورى سازگار نیست؛ اما به نظر مىرسد افزایش وابستگى متقابل و جهانى شدن، دولتها را بر اساس منطق عقلانیت بر همکارىهاى جمعى و منطقهاى هدایت مىکند. کارکرد گرایانى مانند هاس و لیندربر(37) معتقدند در فرآیند یکپارچگى جهانى وفادارىها، انتظارات و اقدامات متحول شده و فرآیند منطقه گرایى تقویت مىگردد.
جهانى شدن و منافع ملى جمهورى اسلامى ایران
ایران اسلامى نیز همانند سایر دولتها تحت تأثیر پیامدهاى جهانى شدن قرار دارد و باید جهت تأمین منافع ملى و دستیابى به توسعه همه جانبه اقتصادى و اجتماعى از فرصتها و امکانات استفاده کند و از محدودیتهاى فرایند جهانى شدن در حد امکان بکاهد. در این راستا مهمترین وظایف کارگزاران سیاست خارجى جهت تحقق منافع ملى باید به محورهاى زیر معطوف گردد:
1. انطباق میان مسؤولیتها و تعهدات ایران با امکانات و مقررات در سطح ملى، منطقهاى و جهانى؛
2. تلاش براى دست یابى به سیستم دیپلماسى کارآتر جهت حفظ دستاوردها و جلوگیرى از منازعات جدید؛
3. تقویت بنیه نظامى و امنیتى کشور به منظور تقویت قوه باز دارندگى؛
4. توسعه اقتصادى کشور در قالب برنامههاى پنج ساله اقتصادى؛
5. تقویت همکارى و تشریک مساعى با سایر دولتها بر اساس برابرى، عدم مداخله و احترام متقابل.
از سوى دیگر، سیاست گفتوگوى تمدنها، اعتماد سازى و تنش زدایى نهتنها مىتواند نقش و اهمیت ایران را در نظام بین المللى افزایش دهد، بلکه در تأمین منافع ملى داراى پیامدهاى مؤثرى است.
1. گفتوگوى تمدنها و منافع ملى ایران
گفتوگوى تمدنها از دیدگاه آقاى خاتمى به مفهوم «وانهادن و ترک اراده معطوف به قدرت و تمسک و گرایش معطوف به عشق است»(38) و «گفتوگو از آنرو مطلوب است که مبتنى بر آزادى و اختیار است. در گفتوگو نمىتوان هیچ فکرى را به طرف مقابل تحمیل کرد، در گفتوگو به وجود مستقل و حیثیات فکرى، اعتقادى و فرهنگى مستقل طرف گفتوگو باید احترام گذاشت و فقط در این صورت است که گفتوگوى تمدنها مقدمهاى براى صلح امنیت و عدالت خواهد بود».(39) آقاى خاتمى در بحث گفتوگوى تمدنها خواستار شناخت متقابل تمدن غرب و اسلامى مىباشد و مطالعات شرقشناسى را که در آن شرق صرفاً موضوع شناخت است مورد انتقاد قرار داده و خواستار ورود شرق به عنوان شریک بحث و طرف مکالمه است.(40) وى همچنین با رد ساختار نظام بین المللى موجود و غلبه کشورهاى مسلط به خاطر فزونىطلبىها، بى عدالتىها و دیگر ناپذیرىها، خواستار همکارىهاى مشترک جهان اسلام - اروپا و ایران - اروپا، مىباشد(41) و ضمن توجه به واقعیتها بر جنبههاى ارزشى و اخلاقى گفتوگوى تمدنها تأکید مىکند.
فهم عبارت گفتوگوى تمدنها به نحو تجویزى متضمن توجه به نکاتى است که یکى از آنها نسبت میان سیاست مدار و هنرمند و دیگرى نسبت میان اخلاق و سیاست است... در باب نسبت میان سیاست و اخلاق از جنبه تئوریک...توجه به جنبه اخلاقى پیشنهاد گفتوگوى تمدنهاست. براى تحقق این پیشنهاد ناچار باید تحولى اساسى در اخلاق سیاسى بوجود آید. تواضع، وفاى به عهدو مشارکت از مهمترین لوازم اخلاقى تحقق گفتوگوى تمدنها در عرصه سیاست و روابط بین المللى است.(42)
با نگاهى به مفاهیم فوق مىتوان گفت که گفتوگوى تمدنها دیدگاهى واقع گرا و ارزشى است. واقعگرا از آن جهت که واقعیتهاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى جهان کنونى را در نظر مىگیرد و ارزش گرا به جهت تأکید آن بر همکارى، همیارى، مدارا، وفاى به عهد و ارزشهاى انسانى مىباشد. این دیدگاه مورد توجه و استقبال جامعه جهانى قرار گرفت و مجمع عمومى سازمان ملل سال 2001 را سال ملل متحد براى گفتوگوى میان تمدنها اعلام کرد و کوفىعنان نیز خواستار گفتوگو در میان جوامع بر اساس احترام متقابل گردید. از دیدگاه وى:
سازمان ملل متحد عمدتاً بر اساس این باور برپا گردید که سرانجام گفتوگو بر اختلاف و ناسازگارى چیره خواهد شد.[و] با این رویکرد سازمان ملل متحد مىتواند خانه واقعى گفتوگوى میان تمدنها باشد.(43)
طرح گفتوگوى تمدنها از جانب ایران در دوران پس از جنگ سرد و در مقابل نظریه برخورد تمدنها، راهى براى تأثیر گذارى ایران بر نظام بین الملل گردید و تا حدّ زیادى تبلیغات مربوط به جنگطلبى ایران از میان برد و چهره مسالمتآمیزى از اسلام و ایران ارائه کرد. این نظریه در تعامل با نظریه برخورد تمدنهاى هانتینگتون بود که بر اختلاف و برخورد میان تمدنها تأکید مىکند و از خطر برخورد میان تمدن غربى و تمدن اسلامى سخن به میان مىآورد و تلاش مىکند تا آیین اسلام را، جنگ طلب و خشونتآمیز معرفى کند:
...اسلام از آغاز دین شمشیر بوده و شرافتهاى نظامى را پاس داشته است. اصل اسلام از قبایل چادر نشینى بدوى و جنگجو بوده است و این امر باعث شده که خشونت با بنیاد اسلام عجین شود.(44) وى از هفت یا هشت تمدن بزرگ یاد مىکند و معتقد است خطوط گسل میان آنها، خاکریزهاى نبرد آینده خواهد بود.(45)
از نظر وى، با توجه به برداشتهایى که مسلمانان و غربىها از یکدیگر دارند و نیز با توجه به رشد بنیادگرایى اسلامى پس از انقلاب ایران در سال 1979، یک حالت شبه جنگ بین تمدنى میان اسلام و غرب به وجود آمده است.(46) هانتینگتون ضمن استناد به تحقیقات تدرابرت گار(47)، «نیویورک تایمز» و «رات لجر سیوارد»(48) مىگوید:
در اوایل دهه 1990 مسلمانان در مقایسه با غیر مسلمانان در خشونتهاى بین گروهى بیشتر درگیر بودهاند و از دو سوم تا سه چهارم جنگهاى بین تمدنى، میان مسلمانان و غیر مسلمانان واقع شده است. مرزهاى اسلام خونین است و درونه آن هم نمىتواند جز این باشد.(49)
2. تنش زدایى و منافع ملى ایران
سیاست تنش زدایى در سیاست خارجى ایران نیز در پى آن است که با الهام از اصول همزیستى، همکارى و همیارى با جوامع دیگر و پذیرش تعاملات سیاسى و اقتصادى بر مسائل و مشکلات فایق آید و با اتخاذ رویهاى واقع گرایانه در جهت سازگارى و انطباق هدفمند با محیط عملیاتى اقدام کند. در این فرآیند تلاش مىشود تا از طریق مفاهیم و منافع مشترک موضوعات منطقهاى و جهانى مورد نظر بررسى گردد. همچنین فرآیند تنش زدایى و اعتماد سازى متضمن اقداماتى جهت کاهش زمینههاى ناامنى در منطقه و جهان است. فرآیندى که در آن طرفهاى درگیر باید ضمن گفتوگو و شناسایى زمینههاى تهدیدآمیز، از بازى با حاصل جمع صفر خوددارى کرده و با احترام به انگیزهها و علایق و منافع یکدیگر، زمینههاى تبدیل گرایشهاى تخاصمى و رقابتى به تمایلات همکارى و همیارى را فراهم سازند. تنش زدایى در سیاست خارجى ایران ضمن پویاتر کردن آن به ایجاد فضاى اعتماد و تفاهم میان ایران و کشورهاى منطقه کمک نموده است. مهمترین پیامد آن مىتواند کاهش زمینههاى حضور گسترده قدرتهاى خارجى در منطقه و تقویت سیستم امنیت منطقهاى باشد.
سیاست تنش زدایى مىتواند در دو سطح منطقهاى و فرامنطقهاى ظاهر شود.
الف) سطح منطقهاى: مهمترین پیامد تنش زدایى ایران در سطح منطقهاى به منظور استفاده از فرصتهاى جهانى شدن در رابطه با دولت شوراى همکارى خلیج فارس به ویژه عربستان سعودى است. پس از خاتمه جنگ ایران و عراق و سپرى شدن روابط تیره میان ایران و عربستان، دو کشور رسماً روابط خود را در دهم فروردین 1370 از سر گرفتند و براى ایجاد تفاهم و همکارى بیشتر در روابط دو جانبه تلاش کردند. دیدار امیر عبدالله، ولیعهد عربستان با آقاى هاشمى رئیس جمهورى ایران در فروردین 1376 در اسلام آباد و توافق و همکارى عربستان با برگزارى هشتمین اجلاس سران کشورهاى اسلامى در تهران، نقطه عطف دیگرى در روابط دو جانبه محسوب مىشود. همچنین حضور هیأت بلند پایه سعودى در اجلاس تهران به ریاست امیر عبدالله بن عبدالعزیز، زمینه ساز روابط گستردهتر ایران و عربستان شد. پس از انتخاب آقاى خاتمى به عنوان رئیس جمهور در سال 1376 و اتخاذ سیاست تنش زدایى و اعتماد سازى در سیاست خارجى، گامهاى مؤثرترى در ارتقاء روابط سیاسى، اقتصادى و فرهنگى دو جانبه برداشته شد.(50) با سفر آقاى هاشمى رفسنجانى در اسفند 1376 موافقتنامه عمومى همکارى در زمینههاى بازرگانى، اقتصادى، سرمایه گذارى، فنى، علمى، آموزشى، فرهنگى و ورزشى بررسى شد و در جریان سفر وزیر امور خارجه عربستان به تهران در خرداد 1377 توسط وزراى خارجه دو کشور به امضا رسید و پس از آن اولین کمیسیون مشترک تجارى دو کشور به ریاست وزراى بازرگانى در آذر 1377 در ریاض به تصویب رسید.(51) همچنین با سفر سلطان بن عبدالعزیز، معاون دوم شوراى وزیران، به همراه وزیر دفاع و هوانوردى و بازرس کل عربستان به تهران، در اردیبهشت 1378 موافقتنامه حمل و نقل هوایى بین دو کشور به امضا رسید.(52) با دیدار آقاى خاتمى از عربستان در روزهاى 25 الى 29 اردیبهشت 1378 روابط ایران و عربستان هرچه بیشتر تقویت شد، و در بیانیه مشترک دو کشور بر موارد زیر تأکید گردید:
1- منافع مشترک امت اسلامى؛
2- نقش سازمان کنفرانس اسلامى در جهت تعمیق همبستگى کشورهاى مسلمان؛
3- پیوندهاى دینى و میراث مشترک؛
4- حسن همجوارى؛
5- عدم مداخله در امور یکدیگر؛
6- احترام به حق حاکمیت ملى و همزیستى مسالمتآمیز از یک سو و مسائلى همچون بحران عراق، حفظ استقلال و تمامیت ارضى این کشور، مبارزه با اسرائیل، منع گسترش سلاح کشتار جمعى، مبارزه با تروریسم.(53)
در این دوره دو کشور ایران و عربستان در جهت تقویت هرچه بیشتر همکارىهاى دو جانبه حرکت کردند و بر گسترش اعتماد، رفع تنش و منافع متقابل تأکید نمودند. براى جمهورى اسلامى ایران، تثبیت قیمت نفت و جلوگیرى از سقوط بىرویه آن ارزش حیاتى دارد و در این راستا کشور عربستان به عنوان بزرگترین کشور تولید کننده نفت اوپک مىتواند نقش مهمى را ایفا کند،(54) ایران اسلامى با استفاده از سیاست اعتماد سازى و تنش زدایى توانست باتفاهم عربستان و همکارى سایر اعضاى اوپک به معیارى جهت کنترل قیمت نفت دست یابد؛ در این معیار قیمتها براى سبد نفتى اوپک 25 دلار در نظر گرفته شد و محدوده قیمت آن ( 3+ ) تعریف گردید. به عبارت دیگر، براى سبد نفتى اوپک حداقل قیمت 22 دلار و حداکثر 28 دلار در نظر گرفته شد و مکانیزم حمایتى براى حراست از این محدوده میزان (000/500+ - ) بشکه نفت در جهت کاهش و افزایش تعیین گردید و زمان لازم براى اجراى این امر به صورت بیست روز متوالى مشخص شد؛ یعنى اگر بیست روز متوالى قیمت نفت پایینتر از 22 دلار یا بیش از 28 دلار باشد این مکانیزم قابلیت اجرا پیدا مىکند.(55)
پیامد دیگر سیاست تنش زدایى در منطقه براى ایران اسلامى، تقویت ثبات، آرامش و امنیت و کاهش زمینههاى حضور قدرتهاى خارجى مىباشد. بعلاوه روند عادى سازى روابط ایران و عربستان مىتواند بر حل مسائل جزایر تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسى مؤثر واقع شود، به گونهاى که وزیر دفاع عربستان سلطان بن عبدالعزیز در پاسخ به انتقادهاى وزیر امور خارجه امارات متحده عربى در مورد نزدیکى روابط ریاض و تهران و تنها گذاشتن این کشور، این مقام اماراتى را ناآگاه و غیر واقع بین توصیف کرد.(56)
از سوى دیگر، عربستان سعودى نیز در این دوره از سیاست تنش زدایى ایران استقبال نمود و ملک فهد پادشاه عربستان در این زمینه گفت:
ایران و سعودى گامهاى خود را براى ایجاد اعتماد متقابل و احترام عمیق پى مىگیرند و بهبود رابطه دو کشور مىتواند به بهبود روابط ایران با کشورهاى خلیج فارس، اعراب و به طور کلى، کشورهاى اسلامى کمک کند.(57)
سیاست تنش زدایى ضمن اینکه مىتواند در تثبیت بهاى نفت و افزایش درآمدهاى نفتى عربستان مؤثر واقع شود، عربستان را در کنترل رفتارهاى انقلابى در سطح منطقهاى و ملى یارى مىدهد. بعلاوه تحکیم روابط با جمهورى اسلامى ایران مىتواند باعث کسب اعتبار بیشتر بینالمللى وى گردد و در مجموع به اهداف منطقهاى دو کشور جهت ایجاد ائتلاف و اتحاد امت اسلامى کمک نماید.
ب) سطح فرامنطقهاى: سطح فرامنطقهاى عمدتاً مربوط به روابط ایران و اروپاست، زیرا گسترش روابط دو جانبه ایران و اتحادیه اروپا در پرتو مذاکرات سازنده و فراگیر مىتواند متضمن منافع دو جانبه باشد. کشورهاى عضو اتحادیه اروپایى در پىگیرى و توسعه مناسبات بهتر با ایران در صدد تامین منافع خود و دستیابى به اهداف مورد نظر هستند. از دیدگاه آنها ایران اسلامى با داشتن موقعیت استراتژیک و منابع نفت مىتواند نقش مهمى را در برقرارى ثبات و امنیت منطقه خلیج فارس ایفا کند و همچنین در فرآیند صلح اعراب و اسرائیل مؤثر واقع شود. از سوى دیگر، ایران اسلامى مىتواند زمینه مناسبى جهت سرمایه گذارىهاى اروپایى و بازار مصرف کالاهاى صنعتى دول اتحادیه اروپایى باشد. ایران نیز در برقرارى و توسعه روابط خود با اتحادیه اروپا تلاش کرده است تا از آن به عنوان یک وزنه در برابر آمریکا استفاده کند و تا حدى از فشارهاى اقتصادى و سیاسى آمریکا علیه ایران بکاهد. همچنین از سرمایه و تکنولوژى اروپایى در جهت رشد و توسعه اقتصادى استفاده کند. در مجموع گرچه موانع و محدودیتهایى در روابط گسترده میان ایران و اروپا در زمینههاى امنیت منطقهاى، فرآیند صلح اعراب و اسرائیل و حمایت ایران از ملت فلسطین و ملل محروم وجود دارد، امّا زمینههاى اشتراک منافع اتحادیه اروپا و ایران در قلمروهاى سیاسى، اقتصادى و امنیتى در روابط دوجانبه در سطح منطقهاى و بین المللى باعث تقویت گفتوگوهاى سازنده و فراگیر شده است.(58)
در مجموع مىتوان گفت سیاست گفتوگوى تمدنها و تنش زدایى مىتواند حداقل به طرق زیر منافع ملى ایران را در بستر جهانى شدن حفظ کرده و کشور را از امکانات و فرصتهاى بین المللى برخوردار سازد:
1. سیاست گفتوگو و تقویت روابط فرهنگى سازنده و هدفمند مىتواند موقعیت و اعتبار بین المللى کشور را افزایش داده و زمینه را براى پذیرش ارزشها و الگوى ایران جهت برقرارى صلح، ثبات و عدالت جهانى فراهم سازد؛
2. سیاست اعتماد سازى و تنش زدایى به تدریج باعث شکلگیرى تصویر ذهنى منطقى طرفهاى مقابل و تقویت دیپلماسى منطقهاى میان ایران و کشورهاى اسلامى گردیده و دولت اسلامى را در فرایند ائتلاف و اتحاد جهت کاهش تهدیدها و محدویتهاى جهانى شدن یارى مىدهد؛
3. سیاست تنش زدایى مىتواند به تقویت «اکو» و سازمان کنفرانس اسلامى کمک کند و کشورهاى اسلامى را از فرصتهاى منطقه گرایى بهرهمند سازد؛
4. با ایجاد ثبات سیاسى و اقتصادى منطقهاى زمینه جذب سرمایه خارجى و انتقال تکنولوژى بیشتر شده و این امر مىتواند باعث تقویت قدرت اقتصادى ایران و کشورهاى اسلامى منطقه در بازار رقابتى جهانى گردد.
پىنوشتها
1) استادیار روابط بینالملل دانشگاه باقرالعلومعلیه السلام.
2) جوزف، فرانکل، روابط بین الملل در جهان متغیر، ترجمه عبدالرحمن عالم (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1370) ص 118.
3) درباره منافع ملى به عنوان یک واقعیت عینى، ر.ک:
هانس جى مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1374) فصل اول.
4) روزنا، جیمز، «پیچیدگىها و تناقضهاى جهانى شدن»، ترجمه احمد صادقى، مجله سیاست خارجى، سال سیزدهم، ش 4 (زمستان 1378) ص 1023 و 1024.
5) پل کوک و کالین کرک پاتریک، «جهانى شدن، منطقهاى شدن و توسعه جهان سوم»، ترجمه ناصر بیات، فصلنامه راهبرد، ش 15 و 16 (بهار و تابستان 1377) ص 165.
6) David Held, Democracy and the Global order )From the Modern State to Cosmopolitan Governance(. )Cambridge: Polity Press 6991( p.12.
7) Globalism.
8) جیمز روزنا، پیشین، ص 1024.
9) درباره ارتباط میان فرآیندهاى منطقه گرایى و جهان گرایى و دیدگاههاى مربوط به آن، ر. ک: احمد حسین پور میبدى، «روند جهانى شدن اقتصاد و ضرورت تقویت اصل چندجانبه گرابى»، فصلنانه سیاست خارجى، سال چهارم، ش3، پاییز 1379) ص 765 - 784.
10) ایمانوئل والرشتاین، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانى (ژئوپلتیک و ژئوکالچر)، ترجمه پیروز ایزدى (تهران: نشرنى، 1377) ص 277.
11) پاول هیرست و گراهام تامبسون، گفتوگوى تمدنها یا انتحار قدرت، ترجمه قدیر گلکاریان (تهران: دانیال، 1378) ص 131.
12) مهدى تقوى، تجارت بین الملل (تهران: پیشبرد، 1366) ص 135 - 138.
13) همان، ص 143.
14) درباره جهانى شدن، تجارت و تولید، ر. ک: احمد سیف، مقدمهاى بر اقتصاد سیاسى (تهران: نشر نى، 1372) ص 169 - 227.
15) آنتونى گیدنز، جهان رها شده؛ گفتارهایى درباره یکپارچگى جهانى، ترجمه على اصغر سعیدى و یوسف حاجى عبدالوهاب (تهران: علم و ادب، 1379) ص 29 - 30.
16) ر. ک:
Charles W.Kegley jr, Controversies in International Relations Theory )New york: St. Martimns press 5991 ( p. 182.
17) مهدى تقوى، اقتصاد سیاسى بین الملل (تهران: پژوهشکده امور اقتصادى، 1379) ص 157 - 166.
18) درباره نقش اینترنت در تعاملات فرهنگى، ر.ک: عباس عراقچى، «اینترنت عرصهیى جدید در تعامل فرهنگها»، مجله سیاست خارجى، سال دوازدهم، ش 2 (تابستان 1377) ص 364- 358.
19) محمدهادى سمتى، «جهانى شدن و روابط بین الملل: معماى سیاست در عصر پسامدرن»، فصلنامه سیاست خارجى، سال چهاردهم، ش 3 (پاییز 1379) ص 653.
20) رویداد نخست مربوط به پیدایش کیهان، رویداد دوم مربوط به ظهور حیات و رویداد سوم اختراع هوش مصنوعى مىباشد. ر.ک: جرمى ریف کین، پایان «کار»، زوال نیروى کار جهانى و طلوع عصر پسا بازار، ترجمه حسن مرتضوى، (تهران: نشر دانش ایران، 1379) ص 103.
21) ر.ک: ژاک هونتزنیگر، در آمدى بر روابط بین الملل، ترجمه عباس آگاهى (تهران: آستان قدس رضوى، 1368) ص 211 -213. همچنین ر.ک:
Held, Op.cit, PP. 98-89.
22) آتورلیوپیچى و دیگران، جهان در آستانه قرن بیست و یکم، ترجمه على اسدى (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370) ص 159.
23) رابرت ماندل، چهره متغیر امنیت ملى، ترجمه پژوهشکده مطالعات راهبردى (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1377) ص 46.
24) در این زمینه حتى کشورهاى پیشرفته نیز مصون از ناهنجارىهاى ناشى از تحولات جدید و صنعتى شدن نمىباشند. در این رابطه ر. ک: فرانسیس فوکویاما، پایان نظم، ترجمه غلامعباس توسلى (تهران: جامعه ایرانیان، 1379) ص 20 - 62.
25) گیدنز، پیشین، ص 37.
26) همان، ص 38.
27) همان، ص 39 - 40.
28) درباره پیامدهاى ارتباطات در جهان سوم، ر.ک: جرالد ساسمن و جان. اى. لنت، ارتباطات فراملى و جهان سوم، ترجمه طاهره ژیان احمدى.
29) جیمز باربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاستگذارى خارجى در دنیاى وابستگى متقابل کشورها، ترجمه و تحشیه حسین سیف زاده (تهران: قومس، 1370) ص 74.
30) محمد کاظم بحارپور، جهانى شدن: برداشتها و پیامدها (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1381) ص118.
31) درباره تحول منابع قدرت، ک: حسین پور احمدى، «اقتصاد سیاسى انقلاب اطلاعاتى - ارتباطاتى: جهانى شدن و تبیین نو از منابع قدرت ملى»، فصلنامه سیاسى - اجتماعى، ش 3 (تابستان، 1381) ص 47 - 74.
32) همان، ص 153.
33) در بحث امنیت، ر.ک: هارولدسى ریلاش، «کتمان علم، بحثى در امنیت ملى و جریان آزاد اطلاعات»، ترجمه سعید بهنام، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش سوم (بهار، 1378) و رابرت ماندن، پیشین.
34) جمعى از نویسندگان، جامعه مدنى جهانى، ترجمه حسین شریفى طراز کوهى (تهران: دادگستر، 1378) ص 173 - 174.
35) همان، ص 176.
36) ر.ک: هانس پیترمارتین و هارالد شومن، دام جهانى شدن، تهاجم به دموکراسى و رفاه، ترجمه حمید رضا شهمیرزادى (تهران: موسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381) ص 53 - 57.
37) ر.ک: مایکل اسمیت، پیشین، ص 78.
38) متن سخنرانى رئیس جمهور در اجلاس هزاره سوم مجمع عمومى سازمان ملل، روزنامه همشهرى، تاریخ 19/6/79.
39) بابک داد، خاتمى در ایتالیا 99 (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى 1378) ص 87.
40) همان، ص 84.
41) همان، ص 68 و 73.
42) بابک داد، خاتمى در پاریس (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1378) ص 89 -91.
43) مهدى ذاکریان، (گردآورى و تدوین)، ارزیابى سیاست خارجى خاتمى از منظر صاحبنظران (تهران: همشهرى، 1380)، ص13.
44) ساموئل. پى. هانتینگتون، برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ترجمه محمدعلى حمید رفیعى (تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1378) ص 421.
45) مجتبى امیرى، «ویراستار و مترجم» نظریه برخورد تمدنها، هانتینگتون و منتقدانش، (تهران، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1375)، ص 22.
46) هانتینگتون، پیشین، ص 344.
47) Ted Robert Gurr.
48) Ruth Leger Sivard.
49) همان، ص 412.
50) بهرام اخوان کاظمى، «واگراییها و همگراییهاى روابط ایران و عربستان»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، سال هفتم، ش2 (تابستان 1379) ص 132 - 133.
51) مهدى ذاکریان، پیشین، ص 86 - 87.
52) اخوان کاظمى، پیشین، ص 133.
53) محمد فرازمند، «جمهورى اسلامى ایران و عربستان، به سوى توافقهاى جدید همکارى»، مجله سیاست خارجى، ش 2، (تابستان 1378) ص 433.
54) انوشیروان احتشامى، سیاست خارجى ایران در دوران سازندگى، اقتصاد، دفاع، امنیت، ترجمه ابراهیم متقى و زهره پوستین چى (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1378) ص 135-136.
55) مهدى ذاکریان، پیشین، ص 88 - 89.
56) همان، ص 92.
57) همان، ص
58) در زمینه اشتراک و تعارض منافع ایران و اتحادیه اروپا ر. ک: على رحمانى و سعید تائب (گردآورنده)، گفت و گوى ایران و اروپا (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1375