آموزه هاى سیاسى در قابوسنامه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
تاریخ اندیشههاى سیاسى در ایران از جمله موضوعات بسیار مهم و شایان توجهى است که نیازمند کالبد شکافى و پژوهشهاى عمیق و بنیادین مىباشد. فرهنگ و ادبیات سیاسى ایران علىرغم وجود پلشتىها و برخى آموزههاى استبدادى، ریا، جاهطلبى و تملق، مشحون از مکارم اخلاقى و آموزههاى رفیع الهى - معنوى است و ارباب اندیشه و قلم و فرهیختگان بزرگ مسلمان ایرانى، با خلاقیت و نوآورىهاى شگرف و درخشان خود نقش به سزایى در حوزه ادبیات و تمدن بشرى داشتهاند. یکى از حوزههاى قابل تأمل، حوزه فرهنگ و ادبیات سیاسى ایران به ویژه سیاست نامه نویسى است. ریشههاى پیدایش حوزه سیاستنامهنویسى به ایران باستان و به ویژه دوره ساسانیان باز مىگردد. سیاستنامهنویسان را شاید بتوان با مقدارى مسامحه به دو گروه تقسیم کرد: 1. گروهى که وظیفه اصلى آنان دبیرى، منشىگرى، و نویسندگى در دربار فرمانروایان و پادشاهان بود و خود به طور مستقیم مسؤولیت سیاسى نداشتند؛ 2. عدهاى که مستقیماً در حوزه سیاست و قدرت مسؤولیت داشتند. فرهنگ رجایى در کتاب معرکه جهانبینىها، سیاستنامه و پندنامهها را به سه گروه متفاوت تقسیم کرده است:
آثارى که نویسندگان در آنها براى رسیدن به هدف خود اخلاق نویسى را پیشه خود ساختهاند مانند گلستان سعدى، یا دستور نویسى را براى بیان مقصود مناسبتر دانستهاند مانند سیاستنامه خواجه نظام الملک، یا از سیره نویسى براى دستیابى به هدف خود سود جستهاند مانند کارنامه اردشیر بابکان.1
در اندرزنامهها و سیاستنامهها داستانهاى تاریخى و تجربهها و مشاهدات عینى نویسنده و حتى داستانها و حکایاتى از زبان حیوانات بیان مىشود. نصیحت دلسوزانه و پندهاى روشن حکمتآمیز و بیان فرجام گذشتگان از پادشاهان و صاحبان قدرت و شوکت در قالب جملههاى روان و بلیغ نمودى عینى از این سبک است.
یکى از آثار درخشان در حوزه ادبیات سیاسى ایران و سیاست نامه نویسى، قابوسنامه امیر عنصرالمعالى کیکاوس بن اسکندر بن قابوس وشمگیر زیارى، از شاهزادگان زیارى آل زیار، است که در سده چهارم و پنجم در گرگان، گیلان، طبرستان و کومش و رى و جبال پادشاهى مىکردند.2
مقاله حاضر براى تبیین آموزههاى سیاسى نهفته در قابوسنامه که در عین حال مىتواند درآمدى بر جامعهشناسى ادبیات و فرهنگ سیاسى سده پنجم هجرى ایران باشد نگاشته شده است.
معرفى نویسنده قابوسنامه
قابوسنامه نوشته امیر عنصرالمعالى کیکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار از شاهزادگان آل زیار است. زیاریان در قرن چهارم و پنجم هجرى در شمال ایران (منطقه گرگان و طبرستان، گیلان، دیلم، رویان، قومس، رى و جبال) حکمرانى مىکردند. عنصرالمعالى داماد سلطان محمود غزنوى و از دختر وى پسرى به نام گیلانشاه داشت و رساله قابوسنامه را در سن 63 سالگى براى فرزندش گیلانشاه تدوین کرده است.3
روش انشاى عنصرالمعالى در این کتاب، نثر مرسل فارسى است که در قرن چهارم و پنجم رایج بوده است. ویژگى قابوسنامه را باید در کهنگى زبان و علاقه مؤلف به آوردن اصطلاحات و تعبیرات و ترکیبات به صورتى که در زبان فارسىِ اوایل قرن پنجم متداول بوده است دید؛ از اینرو با آن که کتاب قابوسنامه تقریباً هم عهد سیاستنامه است لیکن زبان و انشاى آن خیلى کهنهتر از آن به نظر مىرسد. عنصرالمعالى به زبان فارسى و طبرى هم اشعارى مىسرود که قسمتى از آنها را در قابوسنامه نقل کرده است.4
مرحوم ملک الشعراى بهار در کتاب سبکشناسى مىنویسد:
کیکاوس در این کتاب داد سخن داده است و از آوردن مطالب بسیار سودمند اخلاقى و حکمتهاى عملى دقیقهاى فروگذار نکرده است و علاوه بر فواید عظیمى که از حیث شناسایى تمدن قدیم و معیشت ملّى و علم زندگى و دستور حیات در کتاب مذکور مندرج است باید آن را مجموعه تمدن اسلامى پیش از مغول نامید و همچنین سرمشق بزرگى است از بهترین انشا و زیباترین نثر فارسى و به جرأت مىتوان قابوسنامه را در صف نخستین از طراز اول نثر سلیس و کامل و زیبا و مطبوع فارسى گذاشت.5
قابوسنامه به زبانهاى مختلف از جمله ترکى، آلمانى، انگلیسى، روسى و عربى ترجمه شده است.6
قابوسنامه مشتمل بر یک مقدمه و 44 باب است که هر کدام از این بابها در موضوع مستقلى هستند.
امعان نظر در عناوین سر فصلهاى قابوسنامه بیانگر این نکته است که عنصر المعالى با حسن فراست و تیزبینى ویژهاى ابعاد مختلف حیات فردى و اجتماعى انسان را مورد عنایت قرار داده و متناسب با شرایط فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى عصر خویش توصیههایى کاربردى براى فرزندش ارائه کرده است که در آنها اعتدال و عقلانیت مشهود است.
و امیر کیکاوس را مردى مىیابیم که ما را به پیچ و خمهاى خیالات شکآمیز و نظرهاى مردد گرفتار نمىکند، بلکه در هر باب واقعیت را چنان که هست عرصه مىدارد و راه برخورد با مسائل زندگى را در آن مىداند که در اندیشه و رفتار خردمندانه اعتدال را رعایت کنیم تا به افراط و تفریط نیاییم.7
کتاب قابوسنامه و جامعیت آن، هدف تعلیم و تربیت در قرن پنجم هجرى را آشکار مىکند که چگونه درس خواندگان با معلومات کلى و شامل پرورش مىیافتهاند. راست است که امروز وسعت دامنه علم امکان این گونه تحصیلات فراگیر را از مردم سلب کرده است، ولى وقتى برخى از متخصصان امروزى را - که چون از رشته خود قدم بیرون مىنهند در هر دانش دیگر پیادهاند - با عنصرالمعالى قیاس کنیم، ارزش عقیده کسانى که در تعلیم و تربیت طرفدار تخصص محض نیستند آشکار مىشود.8
آرا و دیدگاههاى سیاسى عنصرالمعالى
بررسى بابهاى مختلف قابوسنامه حاکى از ژرف بینى و نکته سنجى نویسنده در خصوص ماهیت قدرت و سیاست است. وى با رویکردى روان شناختى و جامعه شناختى به رفتارشناسى اربابان قدرت و بازیگران عرصه سیاست و ملک مىپردازد و در آن، آموزههاى عقلانیت و خردگرایى و واقع بینى و تقدم مصلحت سیاسى بر سایر امور، نقش بنیادین عدل و عدالت در سامان اجتماعى و استمرار حکومت، نقش محورى مردم در سیاست، نقش نیروهاى مسلح در حکومت، نخبه گرایى و شایسته سالارى، مشارکت دادن و به کارگیرى نخبگان سیاسى در امور اجتماعى و سیاسى و دادن مجال فعالیت به آنها، تأکید بر عمران و آبادانى و اعتدال در دشمنى و دوستى به شکل بسیار زیبا و جذابى مشهود است. این تعالیم را مىتوان در فصلهاى بیستم (اندر آیین حرب و کارزار کردن)، بیست و نهم (اندیشه کردن از دشمن)، سى و هفتم (اندر آداب خدمت کردن پادشاهان)، چهلم (اندر شرایط وزیرى پادشاه)، چهل و یکم (اندر سهم سپهسالارى) و چهل و دوم (اندر آیین و شروط پادشاهى) مشاهده کرد.
براى تبیین دیدگاههاى سیاسى و اجتماعى عنصرالمعالى، موضوعات سیاسى و اجتماعى در موارد زیر در این جا تجزیه و تحلیل شده است.
الف) ویژگىهاى فردى حاکم
1. پارسایى و خویشتن دارى، که از ویژگىهاى اساسى فردى براى حاکمان سیاسى به شمار مىرود: «بدان اى پسر که اگر پادشاه باشى، پارسا باش و چشم و دل از حرم مردمان دور دار و پاک شلوار باش که پاک شلوارى پاک دینى است، ولى در هر کارى رأى را فرمان بردار خود کن».9
2. عاقل بودن و خردمندى، که بى شک نقشى اساسى در موفقیت حکمرانان در عرصه سیاست دارد: «هر کارى را که بخواهى کرد با خرد مشورت کن که وزیر پادشاهى خرد است».10
3. عاقبت اندیشى و پرهیز از عجله در تصمیمات: شتاب و عجله نشان از خامى و ناپختگى است و مىتواند بازتابهاى جبران ناپذیرى در پى داشته باشد: «و تا روى درنگ بینى شتاب زدگى مکن و به هر کارى که در خواهى شدن نخست شمار بیرون آمدن آن برگیر و تا آخر نبینى به اول مبین».11
4. راستگویى و کم سخنى: صداقت بازیگران سیاسى نقش سازنده در دامنه نفوذ اجتماعى و سیاسى آنان در اجتماع دارد: «همیشه راست گوى باش و لیکن کم گوى و کم خنده باش تا کهتران تو بر تو دلیر نگردند که گفتهاند: بدترین کارى پادشاه را دلیرى رعیت و نافرمانى حاشیت باشد».12
ب) روششناسى رفتار با مردم
1. مدارا کردن با مردم و پرهیز از ظلم و تلاش براى استقرار عدل و عدالت:
در همه کارى مدارا نگاه دار و هر کارى را که به مدارا برآید جز به مدارا پیش مبر، و بیداد پسند مباش و همه کارها و سخنها را به چشم داد بین، تا در همه کارها حق و باطل بتوان دید که چون پادشاه چشم خردمندى گشاده ندارد طریق حق و باطل بر وى گشاده نشود.13
از دیدگاه عنصرالمعالى، عدالت باید رکن اساسى و محورى سیاست و حکومت قلمداد گردد:
و نیز رعیت به عدل توان داشت و رعیت از عدل آبادان باشد که دخل از رعیت حاصل مىشود؛ پس بیداد را در مملکت راه مده که خانه ملکان از داد بر جاى باشد و قدیم گردد و خانه بیدادگران زود نیست شود از بهر آنک داد آبادانى بود و بیداد ویرانى، و آبادانى که بر داد بود بماند و ویرانى به بیدادى زود ویران شود؛ چنانک حکما گفتهاند: چشمه خرمى عالم، پادشاه عادل است و چشمه دژمى پادشاه ظالم است.14
2. رحیم بودن بر مردم و رحم نکردن بر ظالمان و ستمگران: رأفت و رحمت بر مردم و سختگیرى بر قانونشکنان و متجاوزان به حقوق فردى و اجتماعى و مجازات آنان از رفتارهاى بسیار مهم و راهبردى حکومتهاى خوب و شایسته به شمار مىرود: «و بر خلقان حق تعالى رحیم باش، اما بر بى رحمان رحمت نکن و بخشایش عادت مکن».15 همچنین «... بر دزد رحمت مکن و عفو کردن خونى روا مدار که اگر مستحق خون نباشد تو نیز به قیامت گرفتار باشى».16 «همیشه در هر کارى که باشى از طریق مردمى باز نگرد».17
3. رعایت اعتدال در ملاقات با مردم و زیردستان: عنصرالمعالى نیک مىداند حضور فراوان حاکم و سلطان در بین مردم و دسترسى سریع همگان به وى به ویژه زیردستان زمینهاى براى تنزل قدر و منزلت و ابهت وى خواهد گردید، از این رو توصیه مىکند: «... و عزیز دیدار باش تا به چشم رعیت و لشکرى خوار نگردى».18 در عین حال تأکید مىکند: «و بر درد بندگان خداوند تعالى صبور مباش و پیوسته خلوت دوست مدار که چون تو از لشکر و مردم نفور باشى لشکر از تو نفور گردند»19، یعنى خود را کاملاً جدا از مردم و لشکر مگردان که زمینه ساز جدایى آنان از تو خواهد شد.
ج) رفتار حاکم با وزیر
1. چگونگى رفتار پادشاه با وزیر و خویشان او: در خصوص رفتار با وزیر مىنویسد:
به سیاست باش خاصه با وزیر خویش، [... ] هر سخنى که وزیر بگوید در باب کسى و طریقى که نماید، بشنو، اما در وقت اجابت مکن، بگوى که تا بنگرم به آن گاه چنانک باید بفرمایم. بعد از آن تفحص آن کار بفرماى کردن، تا در آن کار صلاح تو مىجوید یا نفع خویش، چون معلوم کردى، آن گاه چنانک صواب بینى جواب مىده تا آن را زبون رأى خویش نداند، هر کس را وزارت دادى او را تمکین تمام کن تا کارها و شغل و مملکت تو فرو بسته نماند.20
عنصرالمعالى با فراست هشدار مىدهد که نزدیکان و خویشان وزیر نباید در مناصب سیاسى به کار گرفته شوند، چه این که وزیر از آنان حساب کشى نخواهد کرد و در عین حال تأکید بر مهربانى و حسن رفتار با نزدیکان او را مورد عنایت قرار مىدهد:
و با او و پیوستگان او نیکویى کن. در معاش دادن و خوبى کردن تقصیر مکن، اما خویشان و پیوستگان وزیر را هیچ مفرماى، که یکباره پیه را به گربه نتوان سپرد که وى به هیچ حال حساب پیوستگان خویش به حق نکند و از بهر مال خویشان خود را نیازارد و نیز کسان وزیر به قوت وزیر صد بیدادى کنند بر مردمان که بیگانه از آن صد یکى نکند، وزیر از کسان خویش امضا کند و از بیگانه نکند.21
2. ویژگىهاى ضرورى براى وزیر: به اعتقاد عنصرالمعالى، وزیر باید پخته و با تجربه باشد، چه پادشاه جوان باشد و چه پیر:
و اگر پیر باشى یا جوان، وزیر پیر دار و جوان را وزارت مده، از آن که گفته اند اندرز در این باب، به جز سپهسالار لشکر مباد. اگر تو پیر باشى زشت باشد که جوان مدبر پیر باشد و اگر تو جوان باشى و وزیر جوان، آتش جوانى هر دو به هم یار شود و به هر دو آتش مملکت سوخته گردد.22
3. مهربانى بر کارگزاران حکومت و دادن شغل به هر کدام براى مصون ماندن از آسیبهاى آنان:
اما بر چاکران خود به رحمت باش و ایشان را از بد نگهبان باش که خداوند چون شبان باشد و کهتر چون رمه، اگر شبان بر رمه خویش بى رحمت بوده و ایشان را از سباع نگاه ندارد زود هلاک بشوند و هر کسى را قسطى پیدا کن و اعتماد بر آن مکن که به دیده کرده باشى، و هر کسى را شغلى فرماى و شغلى از ایشان باز مدار تا آن نفع که از شغل بیابند با قسط خویش مضاف کند و بى تقصیر ترینند و تو در باب ایشان بى اندیشهتر باشى.23
4. شایسته سالارى در انتصابات: عنصرالمعالى معیار تصدى مناصب را لیاقت و شایستگى و توانمندى قلمداد مىکند و مىنویسد:
چون تو چاکرى را شغلى دهى نیک بنگر و شغل را به سزاوار شغل ده و کسى که نه مستحق شغل باشد وى را مفرماى. چنانک کسى شراب دارى را شاید، فراشى مفرماى و آنکه خزینه دارى را شاید، حاجبى مده و هر کارى را به کسى نتوان داد که گفتهاند: لکلِ عملٍ رجالٌ. 24
5. به کار نگرفتن دو فرد در یک شغل: «... و چون شغلى فرمایى دو تن را مفرماى تا خلل از آن شغل و فرمان تو دور باشد که گفتهاند:
به یکى شغل دو کس را مفرست از بى آنک
بدو کدبانو ناروفته ماند خانه».25
منظور آن است که یک کار دو متولى نداشته باشد که نتیجه، بر زمین ماندن آن است.
6. مغرور و فریفته نشدن به قدرت: غرور و فریفتگى به قدرت از آسیبهاى مهم ملک و حکومتدارى است و عنصرالمعالى هشدار مىدهد:
اما جهد کن تا از شراب پادشاهى مست نشوى و در شش خصلت تقصیر مکن و نگاهدار: هیبت و داد و دهش و حفاظ و آهستگى و راستگویى. اگر پادشاه از این شش خصلت یکى دور کند نزدیک شود به مستى پادشاهى و هر پادشاهى که از پادشهى مست شود هشیارى او در رفتن پادشاهى بود، اندر پادشاهى غافل مباش.26
7. اطلاع داشتن از واقعیتهاى اجتماع و نظارت دقیق بر احوال زیردستان به ویژه صدر اعظم و وزیر:
پس باید که از حال لشکر و رعیت آگاه باشى و از حال مملکت خویش بى خبر نباشى، خاصه از حال وزیر خود و باید که وزیر تو آب بخورد تو بدانى، که خان و مان خود بدو سپرده، اگر از وى غافل باشى از خان و مان خود غافل بوده باشى، نه از کار و حال وزیر خویش.27
8. اجرا شدن دستورها به طور جدى و تنبیه خاطیان:
در پادشاهى خویش مگذار که کسى فرمان تو را خوار دارد که تو را خوار داشته باشد که در پادشاهى راحت در فرمان دادن است و اگر نه صورت پادشاه با رعیت برابر است و فرق میان پادشاه و رعیت آن است که وى فرمان ده است و رعیت فرمان بردار.28
در جاى دیگرى مىگوید:
پس پادشاه که فرمان او روان نباشد، نه پادشاه باشد؛ همچنان که میان او و میان رعیت فرق است، میان فرمان او و فرمان دیگران فرق باید، که نظام ملک در روانى فرمان است و روانى فرمان به جز سیاست نباشد، پس در سیاست تقصیر نباید کرد تا امرها روان باشد و شغلها بى تقصیر.29
بنابراین اجرا شدن دستورها نشانه نفوذ و اقتدار حکومت بوده و زمین ماندن آن نشانه عدم اقتدار آن است.
9. علو همت و داشتن برنامههاى بزرگ:
و اندر پادشاهى کارهاى بزرگ کن؛ از بهر آنک پادشاه بزرگتر از همه کس است باید که گفتار و کردار او بزرگتر از همه کس باشد تا نام او بزرگ باید.30
د) سازمان دهى لشکر و رفتار با نظامیان
نیروهاى مسلح از مهمترین ارکان ثبات و پایدارى حکومتها و ضامن آسایش و امنیت عمومى و اجتماعى هستند و کمیت و کیفیت آن نقش مهمى در بازدارندگى از دشمن خارجى و تأمین منافع و امنیت ملى ایفا مىکند. عنصرالمعالى در باب «در آیین و رسم سپهسالارى» نکات نغز و آموزندهاى دارد که براى شرایط کنونى نظامهاى سیاسى نیز قابل استفاده و مفید است.
1. انتخاب و استخدام لشکر و نظامیان از گروههاى مختلف اجتماعى:
اما لشکر از یک جنس مدار، که هر پادشاهى را که لشکر یک جنس باشد همیشه اسیر لشکر باشد و دایم زبون لشکر خویش باشد از بهر آنک یک جنس متفق یکدیگر باشند و ایشان را به یکدیگر نتوان مالید، چون از هر جنس باشد این جنس را بدان جنس بمالند و آن جنس را بدین جنس مالش دهند تا آن قوم از بیم این قوم و این قوم از بیم آن قوم بىطاعتى نتوان کرد و فرمان تو بر لشکر روان باشد.31
2. مسلط نکردن نظامیان بر مردم و رعایت اعتدال: «و دیگر سپاه را نگاهدار و بر سر رعیت مسلط مکن، و همچنان که مصلحت لشکر نگاهدارى ، مصلحت رعیت نیز نگاهدار، از بهر آنکه پادشاه چون آفتاب است نشاید بر یکى تابد و بر یکى نتابد».32
3. اکرام و عزیز داشتن نظامیان و رسیدگى به وضعیت آنان: عزت نیروهاى مسلح و برخوردارى از پایگاه و منزلت اجتماعى رفیع و سیر بودن چشم و دل آنان نقش مهم و تعیین کنندهاى در سلامت و کارآمدى آنان ایفا مىکند: «و در نیکو داشتن لشکر و رعیت تقصیر مکن، آن تقصیر توفیر دشمنان باشد».33
ه) روشهاى قضایى
1. طبیعى بودن ارتکاب جرم و گناه توسط انسان:
اى پسر، بدان و آگاه باش و به هر گناهى مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر کسى گناه کند از خویشتن در دل عذر بى گناه او بخواه که آدمى است و نخست گناه آدم کرد، چنانک من گویم:
گر من روزى ز خدمتت گشتم فرد
صد راه دلم از تو پشیمانى خورد
جانا به یکى گناه از سبزه مگرد
من آدمىام گنه نخست آدم کرد34
2. بیهوده عقوبت و مجازات نکردن و عصبانى نشدن: «... و بر خیره عقوبت مکن تا به گناه سزاى عقوبت نگردى و به هر چیزى خشک مشو و در وقت خشم، ضجرت فرو خوردن عادت کن».35
3. مجازات بایستى متناسب با جرم و گناه باشد: «... اما اگر کسى گناهى کند که مستوجب عقوبت باشد حد عقوبت او نگر اندر خور گناه او عقوبت فرماى که خداوندان انصاف چنین گفتهاند که: عقوبت سزاى گناه باید کرد».36
4. پذیرش تقاضاهاى عفو و بخشش مجرمان:
... و چون گناهى را از تو عفو خواهند، عفو کنى و عفو کردن بر خود واجب گردان، اگر چه گناهى سخت بوده که بنده اگر گنهکار نباشد عفو خداوند پیدا نیاید، چون مکافات گناه کرده باشى آن گاه حلم تو چه باشد، و چون عفو کردن واجب دانى از شرف بزرگى خالى نباشى و چون عفو کردى او را سرزنش مکن و از آن گناه یاد مدار که آن گاه چنان باشد که عفو نکرده باشى.37
و) سیاست خارجى
متناسب با شرایط سیاسى و بین المللى آن دوران، عنصرالمعالى نکات شایان توجهى درباره روابط با همسایگان و سایر کشورها توصیه مىکند که به اهم آنها اشارت مىرود:
1. اصل عدم غفلت از همسایگان و اطلاع دقیق از وضعیت آنها: «... و اندر پادشاهى غافل مباش از آگاه بودن احوال ملوک عالم چنین باید که هیچ پادشاهى نفس نزند که تو آگاه نباشى».38
2. اصل روابط حسنه و دوستى مبتنى بر حزم و احتیاط با همسایگان: اعتدال و احتراز از افراط و تفریط و جوانمردى از جمله مفاهیم مورد تأکید قابوسنامه است:
و با پادشاهان عالم که همسران تو باشند اگر دوستى کنى نیم دوست مباش و اگر دشمنى کنى دشمن ظاهرى باش و به آشکارا دشمنى توانى نمود با هم شکل خویش به نهان دشمن مکن. 39
3. وفادارى به معاهدات و پیمانها و قراردادها:
... و دیگر توقیع خویش را بزرگ دار و از بهر محتوایى توقیع مکن، مگر به صلتى بزرگ یا به ولایتى بزرگ یا به معاشى بزرگ که ببخشى، چون توقیع کردى توقیع خود را خلاف مکن الّا به عذرى واضح که خلاف از همه کس ناپسند باشد و از پادشاه زشتتر باشد.40
ز) روشها و اصول تعامل، مقابله و کارزار با دشمن
توسعهطلبى و تزاحم منافع همواره از عوامل اساسى پیدایش منازعات و کشمکشها بوده است. عنصرالمعالى دشمن را به دو گروه خانگى (داخلى) و بیرونى (خارجى) تقسیم کرده و خطر دشمن داخلى را اساسىتر قلمداد مىکند:
و از این که گفتیم دشمن خویش را بسیار مکن و از دشمن به هیچ حال ایمن مباش، خاصه از دشمن خانگى و بیشتر از دشمن خانگى ترس که بیگانه از بد اندیشیدن تو خالى نباشد و بر احوال تو مطلع بوده و دشمن بیرونى آن نداند که وى داند؛ پس با هیچ دشمن دوستى یک دل مکن، دوستى مجازى منماى، مگر مجازى حقیقت گردد که از دشمنى دوستى بسیار خیزد و از دوستى نیز دشمنى، و آن دوستى و دشمنى که چنین بود سختتر باشد و نزدیکى با دشمنان از بیچارگى دان.41
عبارت اخیر عنصرالمعالى بسیار حائز اهمیت است، بدین معنا که نزدیکى و ارتباط و دوستى برقرار کردن با دشمنان نشانه ذلت و بیچارگى است.
1. اصل عدم تخاصم و دشمن پرورى: اما جهد کن تا دشمن نیندوزى، پس اگر دشمنت باشد مترس و دلتنگ مشو که هر که را دشمن نبود دشمن کام بود.42
و جهد کن تا دوستان تو اضعاف دشمنان باشند و بسیار دوست کم دشمن باشد و به امید هزار دوست یکى دشمن مکن و بدان که آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل باشند و آن یک دشمن از نگاه داشت تو غافل نباشد.43
2. اصل عدم غفلت از توطئهها و برنامههاى دشمن: اطلاع از دشمن و برنامههاى آن نقشى مؤثر در امنیت اجتماع ایفا مىکند. در این باره عنصرالمعالى تأکید مىکند: «.. و لیکن در نهان و آشکار از کار دشمن غافل مباش و از بد کردن او میاساى، دایم در تدبیر و مکر او باش و هیچ وقت از حیله او ایمن مباش».44
3. اصل راز دارى و حفاظت اطلاعات: «... و از حال وى خود را روى پوشیده، همى دار تا درِ بلا و آفت و غفلت بر خود بسته باشى».45
4. اصل اقتدار و پوشانیدن ضعفها در مقابل دشمن: «... و خویشتن را به دشمن چنان نماى که اگر چه افتاده باشى با وى خویشتن را از افتادگان منماى».46
5. فریب مجاملات و تعارفهاى دشمن را نخوردن: «... اما به گفتار خوش، دل در دشمن مبند، اگر از دشمن شکرى یابى آن را شرنگى شناس.
عضوى ز تو گر دوست شود با دشمن
دشمن در شمر تیغ دو کش زخم دوزن».47
6. اصل خوار و خفیف نشمردن دشمن:
... و از دشمن قوى خیمه بر ناایمنى باش و ترسان که از دو کس باید ترسید: یکى از دشمن قوى و دیگر از یار غدّار، و دشمن خود را خوار مدار و با دشمن ضعیف چنین دشمنى کن که با دشمن قوى و مگو که او خود کیست و که باشد.48
7. تبلیغ نکردن کوچکى و خوارى دشمن پس از پیروزى بر آن:
... اما با هر کسى که دشمنى کنى، چون بر وى چیره شوى پیوسته آن دشمن خود را منکوه و به عاجزى به مردم منماى، آن گاه بس تو را فخرى نباشد که بر عاجزى و نکوهیده چیره شده باشى و اگر العیاذ بالله او بر تو چیره شود وقتى تو را عیب و عار عظیم باشد که از عاجزى و نکوهیده افتاده باشى.49
8. سستى نکردن در کارزار با دشمن و ضرورت دلیرى و شجاعت:
... اى پسر، چون در کارزار باشى، آن جا درنگ و سستى شرط نیست چنانک پیش از آنک خصم بر تو شام خورد تو بر وى چاشت خورده باشى.50
در جاى دیگر مىنویسد:
... بدان که هر که روزى بزاید روزى بمیرد چه جانور سه نوع است: ناطق حى، ناطق میت، حى میت، یعنى فرشتگان و آدمیان و وحوش و طیور، و در کتابى خواندهام از آن پارسیان به خط پهلوى که زردشت را گفتند جانور چند نوع است؟ هم بر این گونه جواب داد، گفت: زبانى گویا و زبانى گویا میرا و زبانى میرا. پس معلوم شد که همه زنده بمیرد و کسى پیش از اجل نمیرد. پس کارزار از اعتقاد باید کردن و کوشا بودن تا نام و نان حاصل آید. در حدیث مرگ و مردن امیرالمؤمنین على بن ابىطالبعلیه السلام گوید: «متُّ یوم الّذى ولدتُ؛ من آن روز مردم که بزادم».51
9. پرهیز از خون ریزى به ناحق:
... اما به خون ناحق دلیر مباش و خون هیچ مسلمان حلال مدار الاخون صعلوکان و دزدان و نبّاشان و خون کسى که در شریعت خون وى در ریختن واجب شود.52
10. پذیرش تقاضاى صلح و امان دادن براى دشمن:
... و اگر دشمنى از تو زنهار خواهد اگر چه سخت دشمن باشد و با تو بدکردار بود او را زینهار ده و آن را غنیمتى بزرگ دان53
ح) نتیجهگیرى
با عنایت به مواردى که گذشت مىتوان رویکردهاى شایان توجه و مهم در حوزه سیاست و حکومت را در قالب زیر ترسیم کرد:
لشکرو نظامیان عمرانو آبادانى
مردمو مردمدارى شایستهسالارى
وضعیتدسترسىبمناصب
و مسؤولیتها سیاستو حکومت
عفوو اغماضقضایى عدالتگسترى
مصلحتاندیشىسیاسى اعتدالدردشمنىو خصومت
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى دانشگاه علوم انتظامى.
1. فرهنگ رجایى، معرکه جهان بینىها (تهران: احیاء کتاب، 1373) ص 22.
2. على اصغر حلبى، تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسى (تهران: انتشارات اساطیر، 1379) ص249.
3. جهت اطلاعت بیشتر ر.ک: قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفى (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352) ص 12.
4. ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران (تهران: انتشارات فردوسى، چاپ چهاردم) ج2، ص900.
5. محمد تقى بهار، سبکشناسى (تهران، امیرکبیر: چاپ هفتم، 1373) ج 2، ص 114.
6. آخرین تصحیح و چاپ قابوسنامه به دست دکتر غلامحسین یوسفى انجام شده است.
7. غلامحسین یوسفى، دیدار با اهل قلم (تهران: انتشارات علمى، چاپ ششم، 1376) ج1، ص96.
8. همان، ص 92.
9. عنصرالمعالى، پیشین، ص 167.
10. همان.
11. همان.
12. همان.
13. همان.
14. همان، ص 171.
15. همان، ص 167.
16. همان، ص 168.
17. همان، ص 106.
18. همان، ص 167.
19. همان، ص 171.
20. همان، ص 167 - 168.
21. همان، ص 168.
22. همان.
23. همان، ص 169.
24. همان.
25. همان، ص 108.
26. همان، ص 172.
27. همان، ص 175.
28. همان، ص 169.
29. همان، ص 171.
30. همان، ص 175 - 176.
31. همان، ص 171 - 172.
32. همان، ص 171.
33. همان.
34. همان، ص 109.
35. همان.
36. همان.
37. همان.
38. همان.
39. همان، ص 173.
40. همان، ص 175.
41. همان، ص 176.
42. همان، ص 105.
43. همان، ص 103.
44. همان، ص 105.
45. همان، ص 103.
46. همان.
47. همان.
48. همان.
49. همان.
50. همان، ص 104.
51. همان، ص 69.
52. همان، ص 70.
53. همان.
تاریخ اندیشههاى سیاسى در ایران از جمله موضوعات بسیار مهم و شایان توجهى است که نیازمند کالبد شکافى و پژوهشهاى عمیق و بنیادین مىباشد. فرهنگ و ادبیات سیاسى ایران علىرغم وجود پلشتىها و برخى آموزههاى استبدادى، ریا، جاهطلبى و تملق، مشحون از مکارم اخلاقى و آموزههاى رفیع الهى - معنوى است و ارباب اندیشه و قلم و فرهیختگان بزرگ مسلمان ایرانى، با خلاقیت و نوآورىهاى شگرف و درخشان خود نقش به سزایى در حوزه ادبیات و تمدن بشرى داشتهاند. یکى از حوزههاى قابل تأمل، حوزه فرهنگ و ادبیات سیاسى ایران به ویژه سیاست نامه نویسى است. ریشههاى پیدایش حوزه سیاستنامهنویسى به ایران باستان و به ویژه دوره ساسانیان باز مىگردد. سیاستنامهنویسان را شاید بتوان با مقدارى مسامحه به دو گروه تقسیم کرد: 1. گروهى که وظیفه اصلى آنان دبیرى، منشىگرى، و نویسندگى در دربار فرمانروایان و پادشاهان بود و خود به طور مستقیم مسؤولیت سیاسى نداشتند؛ 2. عدهاى که مستقیماً در حوزه سیاست و قدرت مسؤولیت داشتند. فرهنگ رجایى در کتاب معرکه جهانبینىها، سیاستنامه و پندنامهها را به سه گروه متفاوت تقسیم کرده است:
آثارى که نویسندگان در آنها براى رسیدن به هدف خود اخلاق نویسى را پیشه خود ساختهاند مانند گلستان سعدى، یا دستور نویسى را براى بیان مقصود مناسبتر دانستهاند مانند سیاستنامه خواجه نظام الملک، یا از سیره نویسى براى دستیابى به هدف خود سود جستهاند مانند کارنامه اردشیر بابکان.1
در اندرزنامهها و سیاستنامهها داستانهاى تاریخى و تجربهها و مشاهدات عینى نویسنده و حتى داستانها و حکایاتى از زبان حیوانات بیان مىشود. نصیحت دلسوزانه و پندهاى روشن حکمتآمیز و بیان فرجام گذشتگان از پادشاهان و صاحبان قدرت و شوکت در قالب جملههاى روان و بلیغ نمودى عینى از این سبک است.
یکى از آثار درخشان در حوزه ادبیات سیاسى ایران و سیاست نامه نویسى، قابوسنامه امیر عنصرالمعالى کیکاوس بن اسکندر بن قابوس وشمگیر زیارى، از شاهزادگان زیارى آل زیار، است که در سده چهارم و پنجم در گرگان، گیلان، طبرستان و کومش و رى و جبال پادشاهى مىکردند.2
مقاله حاضر براى تبیین آموزههاى سیاسى نهفته در قابوسنامه که در عین حال مىتواند درآمدى بر جامعهشناسى ادبیات و فرهنگ سیاسى سده پنجم هجرى ایران باشد نگاشته شده است.
معرفى نویسنده قابوسنامه
قابوسنامه نوشته امیر عنصرالمعالى کیکاوس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیار از شاهزادگان آل زیار است. زیاریان در قرن چهارم و پنجم هجرى در شمال ایران (منطقه گرگان و طبرستان، گیلان، دیلم، رویان، قومس، رى و جبال) حکمرانى مىکردند. عنصرالمعالى داماد سلطان محمود غزنوى و از دختر وى پسرى به نام گیلانشاه داشت و رساله قابوسنامه را در سن 63 سالگى براى فرزندش گیلانشاه تدوین کرده است.3
روش انشاى عنصرالمعالى در این کتاب، نثر مرسل فارسى است که در قرن چهارم و پنجم رایج بوده است. ویژگى قابوسنامه را باید در کهنگى زبان و علاقه مؤلف به آوردن اصطلاحات و تعبیرات و ترکیبات به صورتى که در زبان فارسىِ اوایل قرن پنجم متداول بوده است دید؛ از اینرو با آن که کتاب قابوسنامه تقریباً هم عهد سیاستنامه است لیکن زبان و انشاى آن خیلى کهنهتر از آن به نظر مىرسد. عنصرالمعالى به زبان فارسى و طبرى هم اشعارى مىسرود که قسمتى از آنها را در قابوسنامه نقل کرده است.4
مرحوم ملک الشعراى بهار در کتاب سبکشناسى مىنویسد:
کیکاوس در این کتاب داد سخن داده است و از آوردن مطالب بسیار سودمند اخلاقى و حکمتهاى عملى دقیقهاى فروگذار نکرده است و علاوه بر فواید عظیمى که از حیث شناسایى تمدن قدیم و معیشت ملّى و علم زندگى و دستور حیات در کتاب مذکور مندرج است باید آن را مجموعه تمدن اسلامى پیش از مغول نامید و همچنین سرمشق بزرگى است از بهترین انشا و زیباترین نثر فارسى و به جرأت مىتوان قابوسنامه را در صف نخستین از طراز اول نثر سلیس و کامل و زیبا و مطبوع فارسى گذاشت.5
قابوسنامه به زبانهاى مختلف از جمله ترکى، آلمانى، انگلیسى، روسى و عربى ترجمه شده است.6
قابوسنامه مشتمل بر یک مقدمه و 44 باب است که هر کدام از این بابها در موضوع مستقلى هستند.
امعان نظر در عناوین سر فصلهاى قابوسنامه بیانگر این نکته است که عنصر المعالى با حسن فراست و تیزبینى ویژهاى ابعاد مختلف حیات فردى و اجتماعى انسان را مورد عنایت قرار داده و متناسب با شرایط فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى عصر خویش توصیههایى کاربردى براى فرزندش ارائه کرده است که در آنها اعتدال و عقلانیت مشهود است.
و امیر کیکاوس را مردى مىیابیم که ما را به پیچ و خمهاى خیالات شکآمیز و نظرهاى مردد گرفتار نمىکند، بلکه در هر باب واقعیت را چنان که هست عرصه مىدارد و راه برخورد با مسائل زندگى را در آن مىداند که در اندیشه و رفتار خردمندانه اعتدال را رعایت کنیم تا به افراط و تفریط نیاییم.7
کتاب قابوسنامه و جامعیت آن، هدف تعلیم و تربیت در قرن پنجم هجرى را آشکار مىکند که چگونه درس خواندگان با معلومات کلى و شامل پرورش مىیافتهاند. راست است که امروز وسعت دامنه علم امکان این گونه تحصیلات فراگیر را از مردم سلب کرده است، ولى وقتى برخى از متخصصان امروزى را - که چون از رشته خود قدم بیرون مىنهند در هر دانش دیگر پیادهاند - با عنصرالمعالى قیاس کنیم، ارزش عقیده کسانى که در تعلیم و تربیت طرفدار تخصص محض نیستند آشکار مىشود.8
آرا و دیدگاههاى سیاسى عنصرالمعالى
بررسى بابهاى مختلف قابوسنامه حاکى از ژرف بینى و نکته سنجى نویسنده در خصوص ماهیت قدرت و سیاست است. وى با رویکردى روان شناختى و جامعه شناختى به رفتارشناسى اربابان قدرت و بازیگران عرصه سیاست و ملک مىپردازد و در آن، آموزههاى عقلانیت و خردگرایى و واقع بینى و تقدم مصلحت سیاسى بر سایر امور، نقش بنیادین عدل و عدالت در سامان اجتماعى و استمرار حکومت، نقش محورى مردم در سیاست، نقش نیروهاى مسلح در حکومت، نخبه گرایى و شایسته سالارى، مشارکت دادن و به کارگیرى نخبگان سیاسى در امور اجتماعى و سیاسى و دادن مجال فعالیت به آنها، تأکید بر عمران و آبادانى و اعتدال در دشمنى و دوستى به شکل بسیار زیبا و جذابى مشهود است. این تعالیم را مىتوان در فصلهاى بیستم (اندر آیین حرب و کارزار کردن)، بیست و نهم (اندیشه کردن از دشمن)، سى و هفتم (اندر آداب خدمت کردن پادشاهان)، چهلم (اندر شرایط وزیرى پادشاه)، چهل و یکم (اندر سهم سپهسالارى) و چهل و دوم (اندر آیین و شروط پادشاهى) مشاهده کرد.
براى تبیین دیدگاههاى سیاسى و اجتماعى عنصرالمعالى، موضوعات سیاسى و اجتماعى در موارد زیر در این جا تجزیه و تحلیل شده است.
الف) ویژگىهاى فردى حاکم
1. پارسایى و خویشتن دارى، که از ویژگىهاى اساسى فردى براى حاکمان سیاسى به شمار مىرود: «بدان اى پسر که اگر پادشاه باشى، پارسا باش و چشم و دل از حرم مردمان دور دار و پاک شلوار باش که پاک شلوارى پاک دینى است، ولى در هر کارى رأى را فرمان بردار خود کن».9
2. عاقل بودن و خردمندى، که بى شک نقشى اساسى در موفقیت حکمرانان در عرصه سیاست دارد: «هر کارى را که بخواهى کرد با خرد مشورت کن که وزیر پادشاهى خرد است».10
3. عاقبت اندیشى و پرهیز از عجله در تصمیمات: شتاب و عجله نشان از خامى و ناپختگى است و مىتواند بازتابهاى جبران ناپذیرى در پى داشته باشد: «و تا روى درنگ بینى شتاب زدگى مکن و به هر کارى که در خواهى شدن نخست شمار بیرون آمدن آن برگیر و تا آخر نبینى به اول مبین».11
4. راستگویى و کم سخنى: صداقت بازیگران سیاسى نقش سازنده در دامنه نفوذ اجتماعى و سیاسى آنان در اجتماع دارد: «همیشه راست گوى باش و لیکن کم گوى و کم خنده باش تا کهتران تو بر تو دلیر نگردند که گفتهاند: بدترین کارى پادشاه را دلیرى رعیت و نافرمانى حاشیت باشد».12
ب) روششناسى رفتار با مردم
1. مدارا کردن با مردم و پرهیز از ظلم و تلاش براى استقرار عدل و عدالت:
در همه کارى مدارا نگاه دار و هر کارى را که به مدارا برآید جز به مدارا پیش مبر، و بیداد پسند مباش و همه کارها و سخنها را به چشم داد بین، تا در همه کارها حق و باطل بتوان دید که چون پادشاه چشم خردمندى گشاده ندارد طریق حق و باطل بر وى گشاده نشود.13
از دیدگاه عنصرالمعالى، عدالت باید رکن اساسى و محورى سیاست و حکومت قلمداد گردد:
و نیز رعیت به عدل توان داشت و رعیت از عدل آبادان باشد که دخل از رعیت حاصل مىشود؛ پس بیداد را در مملکت راه مده که خانه ملکان از داد بر جاى باشد و قدیم گردد و خانه بیدادگران زود نیست شود از بهر آنک داد آبادانى بود و بیداد ویرانى، و آبادانى که بر داد بود بماند و ویرانى به بیدادى زود ویران شود؛ چنانک حکما گفتهاند: چشمه خرمى عالم، پادشاه عادل است و چشمه دژمى پادشاه ظالم است.14
2. رحیم بودن بر مردم و رحم نکردن بر ظالمان و ستمگران: رأفت و رحمت بر مردم و سختگیرى بر قانونشکنان و متجاوزان به حقوق فردى و اجتماعى و مجازات آنان از رفتارهاى بسیار مهم و راهبردى حکومتهاى خوب و شایسته به شمار مىرود: «و بر خلقان حق تعالى رحیم باش، اما بر بى رحمان رحمت نکن و بخشایش عادت مکن».15 همچنین «... بر دزد رحمت مکن و عفو کردن خونى روا مدار که اگر مستحق خون نباشد تو نیز به قیامت گرفتار باشى».16 «همیشه در هر کارى که باشى از طریق مردمى باز نگرد».17
3. رعایت اعتدال در ملاقات با مردم و زیردستان: عنصرالمعالى نیک مىداند حضور فراوان حاکم و سلطان در بین مردم و دسترسى سریع همگان به وى به ویژه زیردستان زمینهاى براى تنزل قدر و منزلت و ابهت وى خواهد گردید، از این رو توصیه مىکند: «... و عزیز دیدار باش تا به چشم رعیت و لشکرى خوار نگردى».18 در عین حال تأکید مىکند: «و بر درد بندگان خداوند تعالى صبور مباش و پیوسته خلوت دوست مدار که چون تو از لشکر و مردم نفور باشى لشکر از تو نفور گردند»19، یعنى خود را کاملاً جدا از مردم و لشکر مگردان که زمینه ساز جدایى آنان از تو خواهد شد.
ج) رفتار حاکم با وزیر
1. چگونگى رفتار پادشاه با وزیر و خویشان او: در خصوص رفتار با وزیر مىنویسد:
به سیاست باش خاصه با وزیر خویش، [... ] هر سخنى که وزیر بگوید در باب کسى و طریقى که نماید، بشنو، اما در وقت اجابت مکن، بگوى که تا بنگرم به آن گاه چنانک باید بفرمایم. بعد از آن تفحص آن کار بفرماى کردن، تا در آن کار صلاح تو مىجوید یا نفع خویش، چون معلوم کردى، آن گاه چنانک صواب بینى جواب مىده تا آن را زبون رأى خویش نداند، هر کس را وزارت دادى او را تمکین تمام کن تا کارها و شغل و مملکت تو فرو بسته نماند.20
عنصرالمعالى با فراست هشدار مىدهد که نزدیکان و خویشان وزیر نباید در مناصب سیاسى به کار گرفته شوند، چه این که وزیر از آنان حساب کشى نخواهد کرد و در عین حال تأکید بر مهربانى و حسن رفتار با نزدیکان او را مورد عنایت قرار مىدهد:
و با او و پیوستگان او نیکویى کن. در معاش دادن و خوبى کردن تقصیر مکن، اما خویشان و پیوستگان وزیر را هیچ مفرماى، که یکباره پیه را به گربه نتوان سپرد که وى به هیچ حال حساب پیوستگان خویش به حق نکند و از بهر مال خویشان خود را نیازارد و نیز کسان وزیر به قوت وزیر صد بیدادى کنند بر مردمان که بیگانه از آن صد یکى نکند، وزیر از کسان خویش امضا کند و از بیگانه نکند.21
2. ویژگىهاى ضرورى براى وزیر: به اعتقاد عنصرالمعالى، وزیر باید پخته و با تجربه باشد، چه پادشاه جوان باشد و چه پیر:
و اگر پیر باشى یا جوان، وزیر پیر دار و جوان را وزارت مده، از آن که گفته اند اندرز در این باب، به جز سپهسالار لشکر مباد. اگر تو پیر باشى زشت باشد که جوان مدبر پیر باشد و اگر تو جوان باشى و وزیر جوان، آتش جوانى هر دو به هم یار شود و به هر دو آتش مملکت سوخته گردد.22
3. مهربانى بر کارگزاران حکومت و دادن شغل به هر کدام براى مصون ماندن از آسیبهاى آنان:
اما بر چاکران خود به رحمت باش و ایشان را از بد نگهبان باش که خداوند چون شبان باشد و کهتر چون رمه، اگر شبان بر رمه خویش بى رحمت بوده و ایشان را از سباع نگاه ندارد زود هلاک بشوند و هر کسى را قسطى پیدا کن و اعتماد بر آن مکن که به دیده کرده باشى، و هر کسى را شغلى فرماى و شغلى از ایشان باز مدار تا آن نفع که از شغل بیابند با قسط خویش مضاف کند و بى تقصیر ترینند و تو در باب ایشان بى اندیشهتر باشى.23
4. شایسته سالارى در انتصابات: عنصرالمعالى معیار تصدى مناصب را لیاقت و شایستگى و توانمندى قلمداد مىکند و مىنویسد:
چون تو چاکرى را شغلى دهى نیک بنگر و شغل را به سزاوار شغل ده و کسى که نه مستحق شغل باشد وى را مفرماى. چنانک کسى شراب دارى را شاید، فراشى مفرماى و آنکه خزینه دارى را شاید، حاجبى مده و هر کارى را به کسى نتوان داد که گفتهاند: لکلِ عملٍ رجالٌ. 24
5. به کار نگرفتن دو فرد در یک شغل: «... و چون شغلى فرمایى دو تن را مفرماى تا خلل از آن شغل و فرمان تو دور باشد که گفتهاند:
به یکى شغل دو کس را مفرست از بى آنک
بدو کدبانو ناروفته ماند خانه».25
منظور آن است که یک کار دو متولى نداشته باشد که نتیجه، بر زمین ماندن آن است.
6. مغرور و فریفته نشدن به قدرت: غرور و فریفتگى به قدرت از آسیبهاى مهم ملک و حکومتدارى است و عنصرالمعالى هشدار مىدهد:
اما جهد کن تا از شراب پادشاهى مست نشوى و در شش خصلت تقصیر مکن و نگاهدار: هیبت و داد و دهش و حفاظ و آهستگى و راستگویى. اگر پادشاه از این شش خصلت یکى دور کند نزدیک شود به مستى پادشاهى و هر پادشاهى که از پادشهى مست شود هشیارى او در رفتن پادشاهى بود، اندر پادشاهى غافل مباش.26
7. اطلاع داشتن از واقعیتهاى اجتماع و نظارت دقیق بر احوال زیردستان به ویژه صدر اعظم و وزیر:
پس باید که از حال لشکر و رعیت آگاه باشى و از حال مملکت خویش بى خبر نباشى، خاصه از حال وزیر خود و باید که وزیر تو آب بخورد تو بدانى، که خان و مان خود بدو سپرده، اگر از وى غافل باشى از خان و مان خود غافل بوده باشى، نه از کار و حال وزیر خویش.27
8. اجرا شدن دستورها به طور جدى و تنبیه خاطیان:
در پادشاهى خویش مگذار که کسى فرمان تو را خوار دارد که تو را خوار داشته باشد که در پادشاهى راحت در فرمان دادن است و اگر نه صورت پادشاه با رعیت برابر است و فرق میان پادشاه و رعیت آن است که وى فرمان ده است و رعیت فرمان بردار.28
در جاى دیگرى مىگوید:
پس پادشاه که فرمان او روان نباشد، نه پادشاه باشد؛ همچنان که میان او و میان رعیت فرق است، میان فرمان او و فرمان دیگران فرق باید، که نظام ملک در روانى فرمان است و روانى فرمان به جز سیاست نباشد، پس در سیاست تقصیر نباید کرد تا امرها روان باشد و شغلها بى تقصیر.29
بنابراین اجرا شدن دستورها نشانه نفوذ و اقتدار حکومت بوده و زمین ماندن آن نشانه عدم اقتدار آن است.
9. علو همت و داشتن برنامههاى بزرگ:
و اندر پادشاهى کارهاى بزرگ کن؛ از بهر آنک پادشاه بزرگتر از همه کس است باید که گفتار و کردار او بزرگتر از همه کس باشد تا نام او بزرگ باید.30
د) سازمان دهى لشکر و رفتار با نظامیان
نیروهاى مسلح از مهمترین ارکان ثبات و پایدارى حکومتها و ضامن آسایش و امنیت عمومى و اجتماعى هستند و کمیت و کیفیت آن نقش مهمى در بازدارندگى از دشمن خارجى و تأمین منافع و امنیت ملى ایفا مىکند. عنصرالمعالى در باب «در آیین و رسم سپهسالارى» نکات نغز و آموزندهاى دارد که براى شرایط کنونى نظامهاى سیاسى نیز قابل استفاده و مفید است.
1. انتخاب و استخدام لشکر و نظامیان از گروههاى مختلف اجتماعى:
اما لشکر از یک جنس مدار، که هر پادشاهى را که لشکر یک جنس باشد همیشه اسیر لشکر باشد و دایم زبون لشکر خویش باشد از بهر آنک یک جنس متفق یکدیگر باشند و ایشان را به یکدیگر نتوان مالید، چون از هر جنس باشد این جنس را بدان جنس بمالند و آن جنس را بدین جنس مالش دهند تا آن قوم از بیم این قوم و این قوم از بیم آن قوم بىطاعتى نتوان کرد و فرمان تو بر لشکر روان باشد.31
2. مسلط نکردن نظامیان بر مردم و رعایت اعتدال: «و دیگر سپاه را نگاهدار و بر سر رعیت مسلط مکن، و همچنان که مصلحت لشکر نگاهدارى ، مصلحت رعیت نیز نگاهدار، از بهر آنکه پادشاه چون آفتاب است نشاید بر یکى تابد و بر یکى نتابد».32
3. اکرام و عزیز داشتن نظامیان و رسیدگى به وضعیت آنان: عزت نیروهاى مسلح و برخوردارى از پایگاه و منزلت اجتماعى رفیع و سیر بودن چشم و دل آنان نقش مهم و تعیین کنندهاى در سلامت و کارآمدى آنان ایفا مىکند: «و در نیکو داشتن لشکر و رعیت تقصیر مکن، آن تقصیر توفیر دشمنان باشد».33
ه) روشهاى قضایى
1. طبیعى بودن ارتکاب جرم و گناه توسط انسان:
اى پسر، بدان و آگاه باش و به هر گناهى مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر کسى گناه کند از خویشتن در دل عذر بى گناه او بخواه که آدمى است و نخست گناه آدم کرد، چنانک من گویم:
گر من روزى ز خدمتت گشتم فرد
صد راه دلم از تو پشیمانى خورد
جانا به یکى گناه از سبزه مگرد
من آدمىام گنه نخست آدم کرد34
2. بیهوده عقوبت و مجازات نکردن و عصبانى نشدن: «... و بر خیره عقوبت مکن تا به گناه سزاى عقوبت نگردى و به هر چیزى خشک مشو و در وقت خشم، ضجرت فرو خوردن عادت کن».35
3. مجازات بایستى متناسب با جرم و گناه باشد: «... اما اگر کسى گناهى کند که مستوجب عقوبت باشد حد عقوبت او نگر اندر خور گناه او عقوبت فرماى که خداوندان انصاف چنین گفتهاند که: عقوبت سزاى گناه باید کرد».36
4. پذیرش تقاضاهاى عفو و بخشش مجرمان:
... و چون گناهى را از تو عفو خواهند، عفو کنى و عفو کردن بر خود واجب گردان، اگر چه گناهى سخت بوده که بنده اگر گنهکار نباشد عفو خداوند پیدا نیاید، چون مکافات گناه کرده باشى آن گاه حلم تو چه باشد، و چون عفو کردن واجب دانى از شرف بزرگى خالى نباشى و چون عفو کردى او را سرزنش مکن و از آن گناه یاد مدار که آن گاه چنان باشد که عفو نکرده باشى.37
و) سیاست خارجى
متناسب با شرایط سیاسى و بین المللى آن دوران، عنصرالمعالى نکات شایان توجهى درباره روابط با همسایگان و سایر کشورها توصیه مىکند که به اهم آنها اشارت مىرود:
1. اصل عدم غفلت از همسایگان و اطلاع دقیق از وضعیت آنها: «... و اندر پادشاهى غافل مباش از آگاه بودن احوال ملوک عالم چنین باید که هیچ پادشاهى نفس نزند که تو آگاه نباشى».38
2. اصل روابط حسنه و دوستى مبتنى بر حزم و احتیاط با همسایگان: اعتدال و احتراز از افراط و تفریط و جوانمردى از جمله مفاهیم مورد تأکید قابوسنامه است:
و با پادشاهان عالم که همسران تو باشند اگر دوستى کنى نیم دوست مباش و اگر دشمنى کنى دشمن ظاهرى باش و به آشکارا دشمنى توانى نمود با هم شکل خویش به نهان دشمن مکن. 39
3. وفادارى به معاهدات و پیمانها و قراردادها:
... و دیگر توقیع خویش را بزرگ دار و از بهر محتوایى توقیع مکن، مگر به صلتى بزرگ یا به ولایتى بزرگ یا به معاشى بزرگ که ببخشى، چون توقیع کردى توقیع خود را خلاف مکن الّا به عذرى واضح که خلاف از همه کس ناپسند باشد و از پادشاه زشتتر باشد.40
ز) روشها و اصول تعامل، مقابله و کارزار با دشمن
توسعهطلبى و تزاحم منافع همواره از عوامل اساسى پیدایش منازعات و کشمکشها بوده است. عنصرالمعالى دشمن را به دو گروه خانگى (داخلى) و بیرونى (خارجى) تقسیم کرده و خطر دشمن داخلى را اساسىتر قلمداد مىکند:
و از این که گفتیم دشمن خویش را بسیار مکن و از دشمن به هیچ حال ایمن مباش، خاصه از دشمن خانگى و بیشتر از دشمن خانگى ترس که بیگانه از بد اندیشیدن تو خالى نباشد و بر احوال تو مطلع بوده و دشمن بیرونى آن نداند که وى داند؛ پس با هیچ دشمن دوستى یک دل مکن، دوستى مجازى منماى، مگر مجازى حقیقت گردد که از دشمنى دوستى بسیار خیزد و از دوستى نیز دشمنى، و آن دوستى و دشمنى که چنین بود سختتر باشد و نزدیکى با دشمنان از بیچارگى دان.41
عبارت اخیر عنصرالمعالى بسیار حائز اهمیت است، بدین معنا که نزدیکى و ارتباط و دوستى برقرار کردن با دشمنان نشانه ذلت و بیچارگى است.
1. اصل عدم تخاصم و دشمن پرورى: اما جهد کن تا دشمن نیندوزى، پس اگر دشمنت باشد مترس و دلتنگ مشو که هر که را دشمن نبود دشمن کام بود.42
و جهد کن تا دوستان تو اضعاف دشمنان باشند و بسیار دوست کم دشمن باشد و به امید هزار دوست یکى دشمن مکن و بدان که آن هزار دوست از نگاه داشتن تو غافل باشند و آن یک دشمن از نگاه داشت تو غافل نباشد.43
2. اصل عدم غفلت از توطئهها و برنامههاى دشمن: اطلاع از دشمن و برنامههاى آن نقشى مؤثر در امنیت اجتماع ایفا مىکند. در این باره عنصرالمعالى تأکید مىکند: «.. و لیکن در نهان و آشکار از کار دشمن غافل مباش و از بد کردن او میاساى، دایم در تدبیر و مکر او باش و هیچ وقت از حیله او ایمن مباش».44
3. اصل راز دارى و حفاظت اطلاعات: «... و از حال وى خود را روى پوشیده، همى دار تا درِ بلا و آفت و غفلت بر خود بسته باشى».45
4. اصل اقتدار و پوشانیدن ضعفها در مقابل دشمن: «... و خویشتن را به دشمن چنان نماى که اگر چه افتاده باشى با وى خویشتن را از افتادگان منماى».46
5. فریب مجاملات و تعارفهاى دشمن را نخوردن: «... اما به گفتار خوش، دل در دشمن مبند، اگر از دشمن شکرى یابى آن را شرنگى شناس.
عضوى ز تو گر دوست شود با دشمن
دشمن در شمر تیغ دو کش زخم دوزن».47
6. اصل خوار و خفیف نشمردن دشمن:
... و از دشمن قوى خیمه بر ناایمنى باش و ترسان که از دو کس باید ترسید: یکى از دشمن قوى و دیگر از یار غدّار، و دشمن خود را خوار مدار و با دشمن ضعیف چنین دشمنى کن که با دشمن قوى و مگو که او خود کیست و که باشد.48
7. تبلیغ نکردن کوچکى و خوارى دشمن پس از پیروزى بر آن:
... اما با هر کسى که دشمنى کنى، چون بر وى چیره شوى پیوسته آن دشمن خود را منکوه و به عاجزى به مردم منماى، آن گاه بس تو را فخرى نباشد که بر عاجزى و نکوهیده چیره شده باشى و اگر العیاذ بالله او بر تو چیره شود وقتى تو را عیب و عار عظیم باشد که از عاجزى و نکوهیده افتاده باشى.49
8. سستى نکردن در کارزار با دشمن و ضرورت دلیرى و شجاعت:
... اى پسر، چون در کارزار باشى، آن جا درنگ و سستى شرط نیست چنانک پیش از آنک خصم بر تو شام خورد تو بر وى چاشت خورده باشى.50
در جاى دیگر مىنویسد:
... بدان که هر که روزى بزاید روزى بمیرد چه جانور سه نوع است: ناطق حى، ناطق میت، حى میت، یعنى فرشتگان و آدمیان و وحوش و طیور، و در کتابى خواندهام از آن پارسیان به خط پهلوى که زردشت را گفتند جانور چند نوع است؟ هم بر این گونه جواب داد، گفت: زبانى گویا و زبانى گویا میرا و زبانى میرا. پس معلوم شد که همه زنده بمیرد و کسى پیش از اجل نمیرد. پس کارزار از اعتقاد باید کردن و کوشا بودن تا نام و نان حاصل آید. در حدیث مرگ و مردن امیرالمؤمنین على بن ابىطالبعلیه السلام گوید: «متُّ یوم الّذى ولدتُ؛ من آن روز مردم که بزادم».51
9. پرهیز از خون ریزى به ناحق:
... اما به خون ناحق دلیر مباش و خون هیچ مسلمان حلال مدار الاخون صعلوکان و دزدان و نبّاشان و خون کسى که در شریعت خون وى در ریختن واجب شود.52
10. پذیرش تقاضاى صلح و امان دادن براى دشمن:
... و اگر دشمنى از تو زنهار خواهد اگر چه سخت دشمن باشد و با تو بدکردار بود او را زینهار ده و آن را غنیمتى بزرگ دان53
ح) نتیجهگیرى
با عنایت به مواردى که گذشت مىتوان رویکردهاى شایان توجه و مهم در حوزه سیاست و حکومت را در قالب زیر ترسیم کرد:
لشکرو نظامیان عمرانو آبادانى
مردمو مردمدارى شایستهسالارى
وضعیتدسترسىبمناصب
و مسؤولیتها سیاستو حکومت
عفوو اغماضقضایى عدالتگسترى
مصلحتاندیشىسیاسى اعتدالدردشمنىو خصومت
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى دانشگاه علوم انتظامى.
1. فرهنگ رجایى، معرکه جهان بینىها (تهران: احیاء کتاب، 1373) ص 22.
2. على اصغر حلبى، تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسى (تهران: انتشارات اساطیر، 1379) ص249.
3. جهت اطلاعت بیشتر ر.ک: قابوسنامه، به اهتمام و تصحیح غلامحسین یوسفى (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1352) ص 12.
4. ذبیح اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران (تهران: انتشارات فردوسى، چاپ چهاردم) ج2، ص900.
5. محمد تقى بهار، سبکشناسى (تهران، امیرکبیر: چاپ هفتم، 1373) ج 2، ص 114.
6. آخرین تصحیح و چاپ قابوسنامه به دست دکتر غلامحسین یوسفى انجام شده است.
7. غلامحسین یوسفى، دیدار با اهل قلم (تهران: انتشارات علمى، چاپ ششم، 1376) ج1، ص96.
8. همان، ص 92.
9. عنصرالمعالى، پیشین، ص 167.
10. همان.
11. همان.
12. همان.
13. همان.
14. همان، ص 171.
15. همان، ص 167.
16. همان، ص 168.
17. همان، ص 106.
18. همان، ص 167.
19. همان، ص 171.
20. همان، ص 167 - 168.
21. همان، ص 168.
22. همان.
23. همان، ص 169.
24. همان.
25. همان، ص 108.
26. همان، ص 172.
27. همان، ص 175.
28. همان، ص 169.
29. همان، ص 171.
30. همان، ص 175 - 176.
31. همان، ص 171 - 172.
32. همان، ص 171.
33. همان.
34. همان، ص 109.
35. همان.
36. همان.
37. همان.
38. همان.
39. همان، ص 173.
40. همان، ص 175.
41. همان، ص 176.
42. همان، ص 105.
43. همان، ص 103.
44. همان، ص 105.
45. همان، ص 103.
46. همان.
47. همان.
48. همان.
49. همان.
50. همان، ص 104.
51. همان، ص 69.
52. همان، ص 70.
53. همان.