دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام (1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر چکیده پژوهشى است که به منظور تهیه متن درسى براى درس «دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام» مقطع کارشناسى علوم سیاسى در دانشگاه باقرالعلوم(ع) انجام شده است. پرسش اساسى پژوهش این است که آیا مىتوان از دیپلماسى اسلامى سخن گفت؟ اصول، مبانى و ویژگىهاى این دیپلماسى چیست؟ از پرسشهاى مزبور در سه بخش و طى فصول متعددى بحث شده است. قسمت نخست این پژوهش که در این شماره فصلنامه تقدیم مىگردد، تمهیدى است براى مباحث بعدى و عناصر اصلى دیپلماسى اسلامى را به بحث مىگذارد و مباحث آن، بررسى مسأله نمایندگى سیاسى، مصونیت نمایندگان و معاهدات بین المللى از دیدگاه اسلام است.متن
مقدمه
با توجه به اهمیت دیپلماسى و چانهزنى سیاسى در تعقیب و پیگیرى اهداف و منافع کشورها، طرح موضوع دیپلماسى اسلام بیش از هر زمان دیگر حایز اهمیت است. مقاله حاضر با استناد به منابع و متون دینى و تاریخى اسلام، در صدد پاسخگویى به این پرسش است که ماهیت، اصول و ویژگىهاى دیپلماسى اسلام چیست؟ پاسخ این سؤال در سه بخش؛ ماهیت، اصول و شاخصهاى دیپلماسى اسلامى ارایه شده است.
1. مفاهیم
1) مفهوم «دیپلماسى»
دیپلماسى (Diplomacy)از واژه یونانى Diploma گرفته شده که به معناى نوشته طومار گونهاى است که به موجب آن امتیازات خاصى به کسى داده مىشود. بعدها این واژه به منشور یا سند رسمى سفیران و فرستادگان دولتها نزد دیگر دولتها اطلاق گردید. به تدریج با افزایش فزاینده معادلات روابط خارجى، ضرورت استخدام افرادى که به نگهدارى این اسناد بپردازند مورد توجه قرار گرفت. به این افراد کلمه دیپلمات اطلاق گردید و شغل آنها را دیپلماسى خوانده شد. مفهوم فعلى واژه دیپلماسى و دیپلمات به اواخر قرن هیجدهم باز مىگردد. علىرغم اجماع نظر نسبى در تلقى از مفهوم دیپلماسى، تعاریف مختلف و متعددى - احتمالاً پنجاه تعریف - از آن ارائه شده است. برخى از تعاریف ناظر به ماهیت دیپلماسى و برخى دیگر ناظر به کار ویژههاى آن است. بیشتر تعاریف صرفاً اختلاف لفظى دارند و نه ماهوى.1
آنچه از مجموع تعاریف دیپلماسى به دست مىآید این است که دیپلماسى داراى ماهیت مسالمت جویانه است، مذاکره و گفتوگو از ویژگىهاى بارز این روش مىباشد، برقرارى و ایجاد صلح و زندگى مسالمتآمیز در دستور کار اصلى این فعالیت قرار دارد و بالأخره کلیه این فعالیتها در حوزه موسوم به سیاست خارجى صورت مىگیرد. بنابراین به دور از جدالهاى لفظى و با توجه به اهداف و ویژگىهاى اساسى دیپلماسى، مىتوان تعریف زیر را مطرح کرد: «دیپلماسى عبارت است از بهرهگیرى دولتها از شیوههاى مسالمتآمیز، نظیرگفتوگو و مذاکره، براى دستیابى به اهداف».2 بنابراین «دیپلمات» به افرادى اطلاق مىشود که به نمایندگى از یک دولت به انجام این فعالیتها مىپردازند.
2) سیره و رفتار سیاسى
در مباحث فقهى و اجتهادى از مفهوم «سیره» در مقابل «حدیث» یاد مىشود. سیره به کردار و رفتار عملى پیامبر و در فقه شیعه امامان معصوم اطلاق مىشود. حدیث به گفتههاى ایشان اطلاق مىگردد و به مجموع هر دو «سنت» مىگویند. که یکى از منابع اجتهادى فقهاى اسلامى را - با اختلاف نظر در برخى موارد - را تشکیل مىدهد.
سیره در لغت به معناى طریق، حالت، مشى، اجلاء و سیاحت آمده است؛ بنابراین در معناى لغوى آن حرکت و گردش جهتدار (السعى و الجد و انشاط) نهفته است.3 اما در ابواب فقهى، سیره به مفهوم تعامل به کار گرفته مىشود که اعم از تعامل خارجى (احکام جنگ و صلح و عهود) و داخلى است. در این معنا سیره به مفهوم وسیعتر از جهاد مىآید.4 بنابراین در این جا سیره ناظر به الگوهاى رفتارى و عینى پیامبر اکرم و رهبران دینى در حوزه سیاسى و در محدوده تعامل خارجى با بیگانگان و جوامع غیراسلامى است.5
3) دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام
در بررسى موضوع پژوهش، این سؤالها مطرح مىشود که آیا مىتوان از دیپلماسى اسلامى سخن گفت؟ اصول، مبانى و ویژگىهاى این دیپلماسى چیست؟ ابتدا توضیح کوتاهى درباره سوال اول داده مىشود سپس به سؤال دوم به طور مستوفا خواهیم پرداخت.
در پاسخ به پرسش اول، مىتوان سؤال را به این صورت توضیح داد که اگر دیپلماسى معاصر محصول دورههاى اخیر تاریخ جهانى است و حداکثر به قرن هیجدهم میلادى باز مىگردد، چگونه مىتوان از مقولهاى به نام دیپلماسى اسلامى سخن گفت؟
پاسخ سؤال را از دو بُعد ماهیت نظرى و تطبیقى و تاریخى بررسى مىکنیم.
1. دیپلماسى به مفهوم امروزى با اصول و قواعد مدون قدمت چندانى ندارد و به صورت غیر رسمى به قرارداد وستفالیا در سال 1648 باز مىگردد و به صورت رسمى با کنوانسیون 1961 وین مدون و قانونمند مىگردد. اما این امر به مفهوم نفى پیشینه تاریخى دیپلماسى به عنوان شیوه حل منارعات و مکانیزم رایج براى تعقیب اهداف دولتها نیست. از نظر تاریخى، دیپلماسى با قدمت شکلگیرى نخستین جوامع و تمدنهاى بشرى پیشینه دارد؛ بدین معنا که تمدنهاى اولیه جوامع بشرى در کنار جنگ از مذاکره و گفتوگو نیز بهره مىبردند و بر اساس چنین نگرشى است که پژوهشگران، دورههاى مختلفى را براى دیپلماسى در تاریخ سیاسى جهان تقریر مىکنند. در این چارچوب از دیپلماسى هیأت آتن در برابر اسپارت و دیپلماسى امپراتورىهاى ایران و روم و بالأخره دیپلماسى مسلمانان و پیامبر در مقابل امپراتورىهاى موجود یاد مىشود. بنابراین دیپلماسى به مفهوم به کارگیرى شیوههاى مسالمتآمیز و استفاده از مذاکره و گفتوگو براى ختم جنگ، اعاده صلح و تأمین اهداف، نه تنها در حکومت مدینة النبى6 که در دورههاى قبل از میلاد نیز وجود داشته است. نکته مهم در تمایز دورههاى تاریخى مختلف دیپلماسى آن است که در گذشته گفتوگو و مذاکره فاقد چارچوبهاى قانونى و ضوابط علمى بوده و عمدتاً بر رسوم و آداب محلى طرفین استوار بود. هر چند برخى از قواعد و مقررات مربوط به دیپلماسى را در تمدنهاى یونان و روم شاهد هستیم، اما در «بیزانس» است که دیپلماسى به صورت یک فن و حرفه مورد توجه قرار گرفته و برخى قوانین براى آن تدوین مىگردد.6
2. دیپلماسى به مفهوم استفاده از شیوههاى مسالمتآمیز در تعقیب اهداف و منافع داراى قدمت تاریخى بلند با سابقه تمدن بشرى است، اما در این چارچوب آنچه حایز اهمیت است سیر تطور و تحول تاریخى این مقوله است. ماهیت اساسى دیپلماسى معاصر که آن را از دیپلماسى قدیم تفکیک مىکند، پیچیدهتر شدن، مدوّن گردیدن و قاعدهمند شدن آن مىباشد. بحث از ریشهها و پیشینه تاریخى مسائل دیپلماسى به نحوى با تمدن اسلامى نیز گِره مىخورد. اسلام در نخستین سالهاى ظهورش براى تعقیب اهداف خود، یعنى دعوت بشر به سوى تعالیم الهى از دیپلماسى استفاده مىکند. پیامبر اسلام6 در سال ششم هجرى پس از انعقاد صلح حدیبیه، سفراى خود را به سوى قیصر روم، کسراى فارس، مقوقس امپراتور مصر، نجاشى، منذرغسانى در شام، منذر بن ساوى در بحرین و ملوک یمن و عمان ارسال کرد.7 موضوع همه این نامهها همانا دعوت به اسلام بود. ارسال نامهها به سران ممالک نقطه آغاز روابط خارجى دولت اسلام با بیگانگان (جوامع غیر اسلامى) بود که تحلیل محتوایى آن ماهیت روابط سیاسى مسلمانان با غیر مسلمانان را از دیدگاه اسلام توضیح مىدهد. هر چند در آغاز دیپلماسى اسلام به صورت ساده و به دور از تشریفات اعمال مىشد و از قاعدهمندى و اصول خاصى نیز برخوردار نبود، اما در دورههاى بعد رفتار عملى پیامبر، رهبر و رئیس دولت اسلامى، به عنوان قوانین و آداب دیپلماسى آشکار شد. عدهاى از ممالک در پاسخ به نامههاى پیامبر هدایایى را براى حضرت فرستادند که وى نیز آنها را پذیرفت. همین امر مبناى جواز قبول هدایاى اهل حرب نزد فقهاى اسلامى تلقى گردید و از سوى دیگر به عنوان یکى از آداب دیپلماسى اسلام در عصر خلفاى بعدى اجرا مىشد.8 نکته شایان ذکر این که براى نخستین بار مصونیت سیاسى سفیران در روابط خارجى اسلام به عنوان یک قانون رسمى و غیر قابل تخلف اعلام گردید.
4) دیپلماسى و اخلاق
رابطه دیپلماسى و اخلاق به بحث دامنهدار و تاریخى جایگاه اخلاق در سیاست باز مىگردد. که بدون در نظر داشت رابطه اخلاق و سیاست، نمىتوان آن را تبیین و تحلیل کرد. اساساً این پرسش به سؤال کلىتر و عامترى با عنوان رابطه سیاست و اخلاق گره مىخورد؛ از این دو ابتدا به بررسى رابطه سیاست و اخلاق مىپردازیم.
در اندیشه سیاسى متفکران اسلامى، اخلاق بخشى از حکمت عملى را تشکیل مىدهد. اما با دو حوزه دیگر حکمت عملى یعنى تدبیر منزل و سیاست مُدن رابطه وثیق پیدا مىکند، زیرا اگر فلسفه سیاسى به دنبال کشف ارزشهاى غایى سیاست و تدوین الگوى مطلوب دولت باشد، این امر بدون استعانت از اصول اخلاقى امکانپذیر نخواهد بود؛ به عبارت دیگر، فلسفه سیاست به ما مىگوید دولت مطلوب و خوب کدام است و معیارهاى آن چیست؟ اما اخلاق مىبایستى معیارهاى خوب بودن و مطلوب بودن را براى ما بازگو کند.9 اندیشه ورزان فلسفه سیاسى اسلام در چارچوب تقسیم بندى کلاسیک علوم به حکمت نظرى و عملى، با قرار دادن اخلاق و سیاست در حوزه حکمت عملى عمدتاً سیاست را بر اساس اخلاق تحلیل کرده و مهمترین هدف آن را سعادت و فضیلت دانستهاند. در آراى سیاسى فارابى، ابن سینا، مسکویه رازى، ابوالحسن عامرى، خواجه نصیر طوسى و دیگران، سعادت و خیر اخلاقى مفهوم کلیدى است که غایت حکومت را رقم مىزند.
پیوند میان سیاست و اخلاق در اندیشه سیاسى متفکران مسلمان ریشه در تعالیم و آموزههاى دینى دارد. در اندیشه اسلام، اخلاق یکى از اجزاى سهگانه و مهم شریعت اسلامى را تشکیل مىدهد. شریعت اسلام در واقع متشکل از سه بخش اصلى؛ عبادات، معاملات و اخلاق است.10 در اسلام ضمن آنکه غایت زندگى و سیاست، سعادت و فضیلت تعریف مىشود؛ از طرف دیگر، مفاهیم اساسى اجتماعى نظیر عدالت، برابرى، آزادى و روابط اجتماعى با اخلاق گره مىخورد. پیامبر اکرم6 مىفرماید: «من براى تکمیل و تتمیم فضایل اخلاقى مبعوث شدم».11 با توجه به اینکه بخش عظیمى از فضایل اخلاقى مرتبط با روابط اجتماعى است، بنابراین تتمیم و احیاى فضایل اخلاقى در برنامههاى اجتماعى پیامبر مطرح مىباشد. البته همانگونه که اشاره شد، چنین برداشتى از کلام پیامبر مبتنى بر قبول رابطه دین و سیاست مىباشد و طبیعى است که اگر این مفروض انکار شود، استدلال فوق مخدوش خواهد شد.
رابطه اخلاق و دیپلماسى از نظر اسلام با غایت سیاست رابطه وثیق دارد. اگر در اندیشه سیاسى اسلام بر سعادت و فضیلت که در چارچوب نظام مبتنى بر عدالت اجتماعى تحقق مىیابد، اذعان کنم، به صورت منطقى در بحث حاضر این نتیجه حاصل خواهد شد که استفاده از ابزارهاى ضد اخلاقى نوعى نقض غرض تلقى مىگردد. دینى که در پى هدایت و سعادت جوامع انسانى است، چگونه مىتواند از ابزارهاى ضد اخلاقى و مغایر با فضیلت انسانى بهرهبردارى کند؟
دیپلماسى، سیاست خارجى و روابط بینالملل
به لحاظ منطقى، دیپلماسى به عنوان یکى از ابزارهاى سیاست خارجى، از اصول، اهداف و مبانى سیاست خارجى متأثر مىباشد. از سوى دیگر، به دلیل آنکه سیاست خارجى یکى از حوزههاى روابط بینالمللى است، تحت تأثیر نگرش یک مکتب به ماهیت روابط خارجى و روابط بینالمللى قرار دارد. بنابراین درک ماهیت دیپلماسى اسلام از نقطه عزیمت روابط بینالملل و ماهیت این روابط از دیدگاه اسلام آغاز مىگردد. رویکرد اسلام به ماهیت روابط اجتماعى و روابط بینالملل جهتگیرى سیاست خارجى دولت اسلامى را تحت تأثیر دارد و این جهتگیرى خود ماهیت دیپلماسى این دولت را شکل مىدهد.
ماهیت روابط خارجى اصول و مبانى سیاست خارجى
دیپلماسى اسلامى
با توجه به نمودار فوق، ماهیت روابط خارجى از دیدگاه اسلام از یک سو و اصول و مبانى سیاست خارجى اسلام از سوى دیگر، خصلت واقعى دیپلماسى اسلامى را باز گو مىکند. بدین ترتیب درک ماهیت این دیپلماسى مستلزم آن است تا دیدگاه اسلام در مورد ماهیت روابط خارجى و نظام بینالملل تبیین گردد و در قدم بعدى اصول و مبانى سیاست خارجى دولت اسلامى توضیح داده شود. این امر در نهایت تصویرى متفاوت از دیپلماسى رایج را از دیدگاه اسلام ارایه خواهد داد که بر اساس آن، دیپلماسى اسلامى در زمینه اهداف، انگیزهها، اصول، عملکردها و نتایج با دیپلماسى رایج غربى متفاوت خواهد بود.
ماهیت نظام بین الملل و روابط خارجى
دو نگرش عام و فراگیر رئالیسم و ایده آلیسم، به عنوان گفتمان غالب نظریات سیاست خارجى، از دیرباز نظریهپردازى در حوزه سیاست خارجى را تحت تأثیر داشته است و هر یک از منظر فلسفى (وجودشناسى) و انسانشناسى متفاوتى به تحلیل و مطالعه مسائل بینالمللى و سیاست خارجى پرداخته است.
در مطالعه سیاست خارجى دولت اسلامى نیز ناگزیر هستیم ابتدا ماهیت روابط خارجى و نظام بینالمللى را روشن سازیم، زیرا تبیین ماهیت روابط خارجى و نظام بینالملل و نحوه نگرش مکاتب و نظریات در این زمینه به صورت طبیعى بر دیگر مسایل حوزه سیاست خارجى تأثیر مىگذارد.
مکاتب و دیدگاههاى مختلف در زمینه ماهیت نظام بینالمللى عمدتاً بر محوریت جنگ و صلح استوار است. پرسش اساسى این است که آیا نظام بینالملل ماهیت جنگ طلبانه دارد یا صلح خواهانه؟ آیا روابط حاکم، بر اصل جنگ و تنازع دایمى استوار مىباشد و صلح عارضى است یا به عکس؟ در این زمینه، دو مکتب فکرى رایج پس از جنگ جهانى دوم در قالب ایدهآلیسم و رئالیسم شکل گرفت. هر یک از این دو نظریه، با خاستگاه فلسفى و انسان شناختى متفاوت، روابط اجتماعى و نظام بینالمللى را توصیف مىکنند. نحوه نگرش رئالیسم به انسان، سیاست و جامعه، آنان را به دیدگاه جنگ محورى در روابط بینالملل هدایت مىکند، در حالى که بر اساس ایدهالیسم و نگرش خاص آن به انسان، سیاست و جامعه اصل حاکم بر روابط بینالملل صلح محور است و جنگ وضعیت عارضى است. به لحاظ فلسفى نگرش رئالیسم در مشرب فلسفى «نیبور» متألهه مسیحى ریشه دارد که انسان را در اثر هبوط اولیه گناهکار، خطاکار و رانده شده از بهشت توصیف مىکند. در این تلقى، انسان ذاتاً شرور و قدرت طلب است و این قدرتطلبى در دولتها انعکاس مىیابد و به تبع صحنه روابط بینالملل به صحنه زور آزمایى دولتها تبدیل مىگردد. شارحان اصلى این نظریه، ماکیاول هابز و هگلاند.
در مقابل، نگرش ایده آلیسم، به لحاظ فلسفى و انسانشناسى وام دار اندیشههاى فلسفى رواقیون و تعالیم مسیحیت به ویژه «سن پیر» است که در قرن هجدهم کانت به آن رنگ فلسفى داد. در حالى که مذهبیون رواقى بر سرشت نیک انسان تأکید داشتند و صلح را نوید مىدادند، کانت عقل را چراغ راه آینده معرفى کرد. به عقیده او انسان رو به جامعه روشن و آزاد مىرود و به صلح ابدى نزدیک مىشود. بدین ترتیب در حالىکه در نگرش رئالیسم دولت محورى و قدرت محورى روابط بینالملل را بر جنگ استوار مىساخت، نظریه ایدهآلیسم تلاش مىکند تا این دو عنصر را که ریشههاى جنگطلبى را شکل مىدهد، از بین برده و به جاى دولت، انسان و به جاى قدرت، انواع روابط سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را قرار دهند.
در این بخش تلاش بر آن است تا نگرش اسلام به ماهیت روابط خارجى و نظام بین الملل و صلح محور یا جنگ محور بودن آن از منظر تعالیم و آموزههاى دینى بحث گذاشته شود. در این راستا لازم است ابتدا نگرش انسان شناختى به روابط خارجى و سپس انسانشناسى اسلام تبیین شود.
انسانشناسى: انسانشناسى دینى مبتنى بر وجودشناسى اسلامى است که بر اساس آن نوعى دوگانگى بر نظام هستى حاکم مىباشد؛ خیر و شر همواره در کنار یکدیگر بر این نظام سایه افکنده است. بر اساس اصل حکمت بالغه الهى، شر مطلق در نظام آفرینش وجود ندارد، بلکه شرور به صورت نسبى همواره مطرح است.
پدیدهاى براى برخى مىتواند شر و فسادانگیز باشد، اما همان پدیده براى دیگران ممکن است با چهره خیر و نیک ظهور یابد؛ بنابراین در نظام آفرینش شر مطلق منتفى است.12
وجود شناسى دو بعدى در نظام هستى از دید اسلام، در انسانشناسى اسلامى نیز تجلى مىیابد. انسان از نظر تعالیم وحیانى موجودى است داراى ماهیت دوگانه: از سویى ریشه در خیر و نیکى دارد و از سوى دیگر با شرور و بدىها همراه است. از منظر تعالیم قرآنى ماهیت انسان ترکیبى است از غرایز و فطرت که از یکسو ریشه در مُلک دارد و از سوى دیگر در ملکوت. بُعد ملکى انسان بیانگر ماهیت غریزى و حیوانى اوست و بُعد ملکوتى او نشان از جنبه روحانى او دارد. سرنوشت غایى انسان و شخصیت او در گرو جدال و کشمکش دایم میان دو نیروى عقل و شهوت یا فطرت و غرایز است.13
سیاستشناسى: در حالى که دو نوع نگاه کاملاً منفى و کاملاً مثبت به سیاست و قدرت باانتقادات جدى روبهروست، اسلام تصویرى کلى و مطلق از سیاست و قدرت ارائه نکرده و هر دو بُعد مثبت و منفى را مورد توجه توجه قرار مىدهد. در این تلقى، سیاست و قدرت بذاته نمىتواند مثبت یا منفى باشد، بلکه این هدف است که خصلت واقعى آن را بازگو مىکند.14 سیاست ابزارى است در دست انسان که اگر به استیلاى غریزى و قواى شهوانى انسان بینجامد از منظر دینى رنگ سیاه پیدا مىکند و اگر در راستاى برترى و سیادت قواى عاقله و حاکمیت فطرت انسانى به کار گرفته شود امرى در خور توجه و ذى قیمت است. بنابراین ماهیت سیاست نیز نوعى دوگانگى را که ریشه در ماهیت انسان دارد بازتاب مىکند. در این تلقى، سیاست نه صرفاً پدیدهاى اخلاقى است و نه واقعیتى آکنده از شرور و تباهى، بلکه داراى ماهیت دوگانهاى است که در یک طرف آن، عقلانیت اندیشه و رفتارى مبتنى بر مصلحت وجود دارد و در طرف دیگر آن، قدرتطلبى، حسادت و فزون خواهى. هر چند غایت و حد نهایى این دوگانگى بامطلوبیت رفتارى مبتنى بر عقلانیت دینى تصویر مىشود، اما همواره در این مسیر با قدرتطلبى و فزون خواهى انسان که بازتاب دهنده غرایز انسانى است روبرو مىباشد.
بنابراین سیاست از منظر اسلام، نه آن چهره زشت و نامطلوبى را دارد که ماکیاول و هابز به تصویر مىکشد و نه آن سیماى صرفاً اخلاقى را که کانت و اصحاب نظریه آرمانگرایى ارایه مىدهد، بلکه سیاست آنگاه که با خرد و عقل آدمى پیوند خورد و زمینههاى استیلا و تفوق عقل بر شهوت و فطرت بر غرایز را فراهم سازد چهره مطلوب و موجّه مىیابد و زمانى که در راستاى تفوق غرایز و امیال شهوانى به کار رود نامطلوب و بىمقدار خواهد بود.
جامعهشناسى (روابط اجتماعى): ماهیت روابط اجتماعى، در سطح ملى یا بینالمللى، تحت تأثیر نگرش به انسان و سیاست قرار دارد. انسانى را که ماکیاول، هابز و لاک تصویر مىکنند از نظر روابط اجتماعى در چارچوب اندیشه تنازع بقا و داروینیسم اجتماعى جاى مىگیرد. در این تلقى، ترس از حذف و نابودى و رابطه گرگ گونه، و نیز حسادت به موقعیت برتر دیگران، بنیان روابط اجتماعى را شکل مىدهد که مبتنى بر تنازع و جدال است. مکتب رئالیسم باالهام از آموزههاى انسانشناسى، سیاستشناسى و جامعهشناسى فلاسفه و اندیشمندان فوق به تجزیه و تحلیل مسائل بینالمللى مىپردازد. در مقابل، مکتب ایدهالیسم با نگاهى کاملاً خوشبینانه به انسان، روابط اجتماعى را کاملاً اخلاقى و انسانى و به دور از تعارضات تحلیل مىکند. 15
آموزههاى اسلامى با اتخاذ موضع میانه در مورد سرشت و ماهیت انسان، روابط اجتماعى را با جنگ و صلح همراه مىداند؛ جنگ براى برترى جویى و صیانت ذات، جنگ براى ارضاى خواست قدرت و انحصارگرایى و جنگ براى رفع تبعیض و تحقق عدالت اجتماعى. از نظر اسلام، جنگ معلول عدم تعادل رابطه فطرت و غرایز انسانى است که در این رابطه، غرایز بر فطرت چیره مىگردد. مکانیزم صلح از نظر اسلام قطع ریشههاى جنگ است که عمدتاً از طریق ایجاد رابطه منطقى میان غرایز و فطرت صورت مىگیرد. انسانها به صورت فطرى از جنگ نفرت دارند و به صلح و ثبات علاقهمندند، اما غریزه برترىطلبى و قدرت جویى او، گاه این خواست عمیق فطرى را زیر پا قرار داده و روابط اجتماعى را به تعارض و جدال مىکشاند. البته در نهایت اسلام با توجه به رسالت جهانىاش در دعوت همگان به سعادت و کمال، همواره ایجاد رابطه صلح محور و مسالمتآمیز را دنبال کرده و اصل را در روابط خارجى خود با جوامع بیگانه بر صلح و همزیستى مسالمتآمیز قرار مىدهد.
مکاتب انسان شناسى سیاست شناسى نظریه دولت روابط بینالملل منطق علّى
رئالیسم بدبینانه قدرت محور دولت محور جنگ محور قدرتطلبى+ترس جنگ دایمى
ایدهآلیسم خوشبینانه عقل محور انسان محور صلح محور تامیناخلاقو آزادى تعاونو همکارى صلح
اسلام ماهیت ترکیبى انسان فطرت + غریزه شرع محور خدا محور صلح و جنگ با تأکیدبر اصالت صلح تقدم فطرت بر غریزه صلح دایم
تقدم غریزه بر فطرت جنگ دایم
تعادل بینشان صلح و احتمال جنگ
از طرف دیگر، چون در اندیشه اسلامى، صلح پایدار تنها بر محوریت قسط و عدالت اجتماعى استوار مىگردد و ظلم و نابرابرى مهمترین عامل تهدید کننده عدالت محسوب مىشود، اسلام مسأله مبارزه با ظلم را براى رسیدن به صلح عادلانه تجویز مىکند. بنابراین صلح و رابطه مسالمتآمیز، محور شریعت اسلامى است؛ اما این نکته را باید مورد توجه قرار داد که دعوت به صلح صادقانه دعوت به عدالت است.16
اصول سیاست خارجى اسلام
تا کنون اجماع نظرى میان دین پژوهان در این زمنیه وجود ندارد و پژوهشگران به فراخور نگرش خویش، عناوین متعدد و مختلفى را ذیل اصول سیاست خارجى اسلام مطرح کردهاند؛ اما در این میان آنچه اهمیت جدى دارد اصل جهاد و دعوت است که به نوعى بیانگر ماهیت روابط خارجى اسلام و تعامل دولت اسلامى با ملل غیرمسلمان مىباشد. در این جا نیز اصول سیاست خارجى با تاکید بر این مسأله ضمن عناوین ذیل بررسى مىشود، که در مقاله جداگانه آمده است:(3#)
1. اصل دعوت و جهاد؛
2. اصل نفى سبیل؛
3. اصل تعهد و التزام به معاهدات بین المللى؛
4. اصل سیادت و عزت دینى.
نکته شایان ذکر این که در این مقاله، دو اصل دعوت و جهاد در طول هم تلقى شده است و نه در عرض هم؛ بدین معنا که جهاد مىتواند یکى از مراحل دعوت دینى مطرح گردد. به همین دلیل است که جهاد غیر مسبوق به دعوت جایز نیست.
ماهیت دیپلماسى اسلام
در بحث از دیپلماسى اسلام، برخى از پژوهشگران، دیپلماسى و رفتار سیاسى پیامبر را از نخستین روزهاى تشکیل حکومت مدینه مورد توجه قرار مىدهند. و مرز سیاست خارجى و فضاى دیپلماسى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را عمدتاً در چارچوب مرزهاى ایدئولوژیکى و اعتقادى ترسیم مىکنند؛ براى مثال مراودات و نحوه رفتار حضرت با یهودیان مدینه و اطراف و انعقاد پیمان سیاسى با آنها، نمودى از رفتار سیاسى حضرت و دیپلماسى دولت مدینه در چارچوب مرزهاى اعتقادى است. به گفته ویل دورانت، پیامبر در مدینه حکومتى دنیوى بنیاد کرد و به ناچار مىبایست قسمت روزافزونى از وقت خویش را به تنظیم امور اجتماعى و مناسبات سیاسى قبایل و امور جنگى صرف مىکرد؛ اما همه مردم مدینه به قدرت بىچون و چراى او تن در ندادند و یهودیان مدینه از این جمله بودند که ضمن استقامت در دین خود، روابط تجارى خود با مکه را نیز حفظ کردند. پیامبر با این یهودیان پیمان بست که نشان کمال مهارت او بود.17 البته روابط خارجى رسمى پیامبر در چارچوب مرزهاى جغرافیایى و حوزه خارج از شبه جزیره عربستان در سال هفتم و با ارسال نامه و اعزام سفیر به امپراتورىهاى همسایه، آغاز مىگردد.18
1. جنبههاى حقوقى روابط دیپلماتیک در اسلام
1) شرایط برقرارى روابط دیپلماتیک و اسلام: از نظر حقوقى، برقرارى روابط دیپلماتیک در رتبه متأخر از شناسایى رسمى دولتها و توافق براى برقرارى روابط، به عنوان ارکان روابط دیپلماتیک، قرار داد. البته بحث شناسایى رسمى و شرط بودن آن، به عنوان یکى از مسائل حقوقى در مباحث بین المللى، به معاهده وستفالیاى 1648 باز مىگردد که در اثر آن واحدهاى رسمى بینالمللى در قالب دولت - ملت به عنوان بازیگران رسمى بینالمللى مطرح گردید. اما قبل آن و به خصوص در تمدنهاى اولیه روم، ایران، یونان، مصر، هند و چین، دولتهاى قبیلهاى و امپراتورىهاى ملوک الطوایفى به عنوان بازیگران رسمى سیاست خارجى ایفاى نقش مىکردند و طعباً برقرارى روابط سیاسى مشروط به شناسایى رسمى نمىگردد؛ از این رو الزاماً چنین رابطهاى میان این دو مقوله مشاهده نمىشود.
همانگونه که اشارت رفت، دین اسلام داراى ماهیت جهانى بوده و مخاطبان خود را عموم افراد بشر قرار داده است؛ در این راستا بر تنوع فرهنگى، تاریخى، نژادى و قبیلهاى اذعان مىکند، امّا هیچگاه در حد یک معیار رفتارى به رسمیت نمىشناسد. اسلام و سیره سیاسى حضرت رسول بر قبول موجودیت قبایل، ملتها و شُعَب صحّه مىگذارد. تبادل سفیر و نامههاى پیامبر به رؤساى ممالک همسایه، امضاى پیمان و معاهدات سیاسى - امنیتى با جوامع بیگانه و غیر مسلمان مبتنى بر قبول موجودیت آنان بوده و بیانگر آن است که اصل شناسایى در روابط خارجى اسلام با جوامع بیگانه مورد توجه بوده است.19 بر این اساس، اگر برقرارى روابط مسالمتآمیز اسلام با دولت خارجى را نوعى شناسایى تلقى کنیم - آنگونه که امروزه نیز برخى از حقوقدانان و پژوهشگران مسائل دیپلماتیک چنین مىاندیشند - موضع اسلام در مورد شناسایى کشورها مثبت خواهد بود؛ اما برخى از نویسندگان این امر را با هدف توسعه تعالیم اسلامى و اصل گسترش اسلام ناسازگار ارزیابى کرده و موضع اسلام مبنى بر فراگیر و جهانى شدن تعالیم دینى را به مفهوم عدم شناسایى کشورهاى موجود دانستهاند.20
یکى از نویسندگان در این زمینه ضمن اذعان بر اصل روابط مسالمتآمیز امت اسلامى با جوامع غیر مسلمان، معتقد است این روابط عمدتاً بنا بر ضرورت و از سر عجز اسلام در به انقیاد در آوردن و مسلمان کردن دیگر جوامع بوده است و از این رو «روابط کشور اسلامى با دیگران بر اساس رضایت طرفین نبود، بلکه مبتنى بر تفسیر و تعبیر سیاسى و اخلاقى خود بود که آن را برتر مىدانستند و نهایتاً لازم بود تمام جهان تابع یک نظام قانونى و دینى باشند و این نظام برتر به وسیله قدرت امام اجرا مىشد و از این رو اسلام غیر از ملت اسلام هیچ ملتى را به رسمیت نمىشناسد».21
پاسخ این اشکال با توجه به شیوه توسعه اسلام و ابزارهاى جهانى شدن باورهاى دینى روشن مىشد. اگر گسترش اسلام در درون کلیه جوامع بشرى ریشه در ماهیت عام و فراگیر این دین آسمانى دارد و رهبران دینى نیز این مهم را هدف اصلى فعالیتهاى سیاسى - دینى شان دانستهاند، از سوى دیگر شیوه گسترش اسلام نیز در چارچوب نفى هرگونه اکراه و اجبار و عمدتاً از طریق جدال احسن، حکمت، استدلال و شیوههاى عقلى و اقناعى مطرح مىگردد.22 اسلام براى گسترش خود روش استفاده از عقل و استدلال را بیش از دیگر شیوهها مورد توجه قرار داده و «اصل دعوت» را به عنوان مبناى روابط خارجى مسلمانان با جوامع غیر مسلمان مطرح مىسازد.23 این نکته بدان معناست که اسلام براى رسانیدن پیام دعوت ناگزیر است از شیوههاى مسالمتآمیز بهره گرفته و روابط خود با جوامع غیرمسلمان را گسترش دهد، زیرا در پرتو چنین رابطهاى است که و گفتوگو، مباحثه و جدال احسن صورت مىگیرد و قول متین و منطقى متابعت مىگردد. این قبیل اشکالات عمدتاً از آنجا ناشى مىشود که نویسندگان مزبور اصل در روابط خارجى اسلام با جوامع غیر اسلامى را بر جهاد و جنگ دایمى مىگذراند؛ اما اگر اصل دعوت جایگزین جهاد شود و آن همواره مسبوق به دعوت باشد،24 اشکال مذکور و نظایر آن مرتفع خواهد شد.
2. مصونیت سیاسى سفیران: مىتوان ادعا کرد که حقوق اسلامى در تدوین حقوق دیپلماتیک و به ویژه مباحث مربوط به مصونیت سیاسى نمایندگان پیشگام بوده است. در حالى که حقوق دیپلماتیکى معاصر و تنظیم و تدوین مسائل حقوقى نظیر مصونیت شخصى، مصونیت خانواده و اماکن نمایندگان سیاسى داراى قدمت چندان نیست و به صورت رسمى به کنوانسیون وین 1961 باز مىگردد، در حقوق اسلامى مصونیت نمایندگان از آغاز مورد توجه قرار گرفته است. شاید به این لحاظ بتوان گفت: نه تنها اسلام در زمینه روابط بینالمللى نوآورىهایى کرده و نخستین نظام حقوقى منسجم در جهان به شمار مىرود که اندیشه شناسایى کامل را براى جوامع سیاسى بیگانه عرضه کرده، بلکه با وضع قوانین مربوط به مصونیت سیاسى سفیران، و نمایندگان سیاسى، در امر تدوین و تنظیم حقوق دیپلماتیک نیز پیشگام بوده است.25 با ردیابى فلسفه مصونیت سیاسى سفیران، این نکته به دست مىآید که آنچه به عنوان نظریه مصونیت تحت عنوان نظریه مصلحت خدمت در کنوانسیون وین 1961 پذیرفته شده، از نظر اسلام و اندیشمندان مسلمان قرنها پیشتر بحث گردیده و مورد تأیید قرار گرفته است. شیبانى در السیر الکبیر مىگوید: چنانچه فرستادگان از امنیت برخوردار نباشند نخواهند توانست رسالت خود را انجام دهند، بنابراین امان بدون هیچ شرطى براى آنان وجود دارد.26 ابویوسف نیز در کتاب الخراج مىنویسد: هر گاه والیان فرستادهاى را ملاقات کنند، پس از احراز نمایندگى، سخن او را پذیرفته و مورد تعرض قرار ندهند. کالا، اسلحه و اموال او غیر قابل تعرض است.27
اصل مصونیت سیاسى سفیران در رفتار سیاسى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و نیز از نظر حقوق اسلامى کاملاً دیده مىشود. به لحاظ نظرى، مصونیت سیاسى نمایندگان در چارچوب عقد امان مورد تأیید قرار مىگیرد. این نکته با توجه به مفهوم امان در قانون اسلام و تحلیل مفهوم مصونیت سیاسى معاصر واضح مىگردد. مقایسه مفهوم امان و مصونیت از یکسو و ریشهیابى فلسفه و دلایل هر دو مىتواند رابطه این دو مفهوم را توضیح داده و «امان» را به عنوان یک مسأله حقوقى در حقوق اسلامى در جایگاه مبناى نظرى مصونیت سیاسى نشاند.
مصونیت به طور کلى بدین معناست که دارنده آن از تعقیب قانونى مأموران دولت در امان است و به عبارت دیگر، قانون و مجریان آن نمىتواند شخص دارنده آن را تعقیب کند. مقصود از مزایا آن است که امتیازاتى به کسى داده شود که سایر مردم، حق استفاده از آن را ندارند.28 البته عدهاى از نویسندگان میان مصونیت و مزایاى سیاسى تفکیک کردهاند. در این تلقى، مصونیت عمدتاً به عنوان پدیده حقوقى و مبتنى بر مبانى حقوق دیپلماتیک تعریف مىشود، در حالى که مزایا عمدتاً داراى ماهیت غیر حقوقى و مبتنى بر نزاکت بین المللى است.29 نامههایى که پیامبر به سران قبایل در اطراف عربستان مىفرستد متضمن اصل «امان» است. در این نامهها حضرت تصریح مىکنند که اگر آنان با مسلمانان وارد جنگ نشوند در امان هستند.30 یکى از نمونههاى رفتارى پیامبر در این زمینه داستان امان دادن دخترش زینب به شوهرش ابوالعاص بن ربیع است.
البته در مورد ماهیت عقد «امان» میان فقهاى شیعى و سنى اختلاف نظر وجود دارد. در حالى که فقهاى حنفى قائل به جایز بودن این عقد هستند و معتقدند اگر حاکم اسلامى مصلحت را در نقض آن بداند مىتواند نقض کند، فقهاى شیعه و زیدیه آن را از عقود لازم دانسته و از طرف مسلمانان غیر قابل نقض مىدانند. مبناى این اختلاف نظر تفاوت در نگرش فقهى فقیهان به شرایط تحقق عقد امان است؛ بدین معنا که برخى وجود مصلحت را شرط مىدانند، در حالى که عدهاى عدم وجود مفسده را.31
هر چند با توجه به اینکه در صدر اسلام فعالیتهاى دیپلماتیک چندان توسعه نیافته بود و طبعاً دولت اسلامى نیز با عنایت به مسائل موجود به اعلام نظر پرداخته است؛ اما در مجموع روایاتى وجود دارد که اصل مصونیت سیاسى را مورد تأیید قرار مىدهد، از جمله:
پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: «لا یقتل الرُسل و لا الرهن؛ فرستادگان و گروگانها کشته نمىشوند».32 در روایت دیگرى حضرت فرمود: «مضت السنّة أن لا تقتل الرُسل؛ سنت بر این جارى است که رسولان و پیام آوران را نباید کُشت».33
در سیره ابن هشام آمده است که مسیلمه کذّاب با ارسال نامهاى به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نوشت: از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا سلام علیک. من در این کار [رسالت] با تو شریک شدهام، نصف زمین براى من و نصف زمین براى قریش؛ و لى قریش قوم تجاوز کارى هستند. آنگاه دو نفر نامه وى را براى آن حضرت آوردند. حضرت به آن دو فرمود شما چه مىگویید؟ گفتند: ما نیز همین را مىگوییم. حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر اینگونه نبود که پیک را نباید کشت، شما را گردن مىزدم. این ماجرا در آخر سال دهم هجرت بود.34
در انساب الاشراف بلاذرى پس از ذکر نامه معاویه به امام علىعلیه السلام مىنویسد: چون علىعلیه السلام وى (نامه رسان) را دید، فرمود چه چیزى در پشت سر پنهان کردهاى؟ گفت مىترسم تو مرا بکشى! فرمود: چگونه تو را بکشم با اینکه تو پیام رسان هستى.35
مصونیت در اعمال مذهبى از دیگر حقوقى است که اسلام براى سفیران مقرر داشته است. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به هیأت نمایندگى مسیحیان نجران اجازه داد که حتى در مسجد النبى آیین مذهبى خود را برپا دارند. مورخان مسلمان به عنوان حادثهاى عجیب ذکر مىکنند که مسیحیان صورت خود را به سوى شرق برگردانده، نیایش به جاى آوردند.36
مصونیت اموال و دارایى نمایندگان: عدم اخذ مالیات و عوارض گمرکى از اموال نمایندگان که در حقوق دیپلماتیک معاصر تحت عنوان «مزایا» مطرح مىشود سابقه طولانى در حقوق بینالملل اسلامى دارد.37
همان طور بیشتر اشاره شد، اگر مصونیت سیاسى نمایندگان از دیدگاه حقوق اسلامى را در چارچوب نظریات رایج معاصر بررسى کنیم، مصونیت نمایندگان عمدتاً با نظریه مصلحت خدمت بیشتر قابل تحلیل خواهد بود؛ اما سیره سیاسى پیامبر اسلام بیانگر آن است که در موارد خاص، به خصوص توقیف نمایندگان، رفتار متقابل باید مورد توجه قرار گیرد؛ از این رو وقتى که مشرکان قریش نماینده حضرت (عثمان) را توقیف کردند، به توقیف متقابل نماینده قریش (سهیل) اقدام کرد.38
3. معاهدات و قراردادهاى بینالمللى از نظر اسلام: از نظر اصطلاح فقهى میان عهد (عقد) و قرارداد تفاوت وجود دارد. این تفاوت را حقوق دانان نیز مورد توجه قرار دادهاند. در حقوق اسلامى، هر قرار دادى الزام آور نیست و تعهدى ایجاد نمىکند، اما عقد على الاصول به منظور ایجاد تعهد واقع مىشود.39 بنابراین نمىتوان هر قراردادى را عقد دانست. در تعریفى کلى مىتوان گفت: قرارداد عبارت است از توافق دو یا چند طرف با صلاحیت در یک مورد خاص که داراى اثر حقوقى نیز مىباشد. این توافق مىتواند در موضوعات مختلف نظیر ایجاد حق، اسقاط یا انتقال حق و یا به منظور شناسایى میان دو یا چند دولت یا سازمان بینالمللى منعقد گردد.
معاهده بر حسب عرف عبارت است از هر نوع توافق و قرارى که بین دو یا چند صاحب حق و تابع حقوق بینالملل منعقد مىگردد. طبق بند الف ماده دوم کنوانسیون وین (1969) این اصطلاح به قرار بینالمللى که کتباً بین کشورها منعقد گردیده و حقوق بینالملل بر آن حاکم است اطلاق مىشود. اصطلاحات «معاهده، موافقتنامه و قرار» به عنوان سه اصطلاح اصلى که شامل کلیه این نوع معاهدات بین المللى مىگردد، استعمال شده است.40 اما در تعریف عقد گفته شده است: «توافق دو یا چند اراده که به منظور ایجاد آثار حقوقى انجام مىشود».41 به نظر مىرسد با توجه به تعاریف فوق، تفاوت ماهوى میان عقد و قرارداد وجود ندارد. به خصوص اگر عقد جایز و غیر لازم را در نظر بگیریم این تشابه نزدیکتر مىشود. به نظر مىرسد سادهترین تفکیک میان این دو مفهوم بر اساس مصادیق و نمودهاى عینى است؛ بدین معنا که اگر عقد داراى مصادیق معین و خارجى باشد مفهوم «عقد» بر آن اطلاق مىشود و اگر مصداق غیر معین باشد قرارداد گفته مىشود؛ براى مثال مصادیق خارجى عقد در فقه اسلامى عبارتند از: بیع، صلح، هبه، اجاره، وکاله، نکاح و ... . اما از مواردى که امروزه در مسائل بینالمللى با آن روبه رو هستیم مىتوان از پروتکل و یادداشت تفاهم یاد کرد.
اما بر اساس تفاوت گذارى مزبور، این اشکال مطرح مىشود که عموم ادله وفاى به عهد و عقود شامل قراردادها به معناى مذکور نمىگردد، زیرا ادله وجوب وفاى به عقد نظیر «أُوفوا بالعقود»42 و حدیث نبوى «المؤمنون عند شروطهم» ناظر به عقد و عهدهاى متعارف و رایج است که همان عقدهاى معروف را شامل مىشود و قراردادهاى بینالمللى را شامل نمىگیرد.
براى توضیح این بحث و پاسخ اشکال اشارهاى به استدلال به آیات قرآن مىکنیم:
1. آیه «الاّ الّذین یعتون إلى قوم بینکم و بینهم میثاق؛43 مگر اقوام و مللى که بین شما و آنها پیمانى وجود داشته باشد، آنها را متعرض نشوید». این آیه دلالت صریح دارد که اگر بین دو قوم یا دو ملت پیمان و میثاقى منعقد گردد این پیمان الزام آور است. بنابراین همه قراردادهاى بینالمللى چون از مصادیق «میثاق» و تعهد هستند جنبه الزامى دارند.
2. «إلاّ الذین عاهدتم عند المسجد الحرام فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم.44 در اینجا نیز به صراحت بر پایدارى در انجام مسؤولیتهاى ناشى از قراردادهاى بینالمللى تاکید شده است، بى آنکه به نوع خاصى از قراردادها اشاره شده باشد.
3. «فاتّموا إلیهم عهدهم إلى مدتهم إنّ الله یحبّ المتقین؛45 به پیمانها تا پایان زمانش وفادار باشید...».
4. مهمترین دلیلى که براى مشروعیت قراردادهاى بینالمللى مىتوان طرح کرد، ارجاع این قراردادها به امور عرفى است. به خصوص اینکه بیشتر عقود و معاهدات معین در حقوق اسلامى حالت امضایى داشته و نه تأسیسى. به جز قراردادهایى که با عناوین مشخص و معین در فقه آمده است.
5. سیره متشرعین از دیگر دلایل و مستندات فقهى معاهدات بینالمللى است؛ بدین معنا که در طول تاریخ اسلام رفتار و عملکرد مسلمانان و دولتهاى اسلامى احترام به قوانین و معاهدات غیر معین بینالمللى بوده است. به خصوص اینکه در دوره حضور امامان معصوم: نیز چنین رویهاى معمول بوده و مورد ردع و منع آنان قرار نگرفته است.
نکته شایان ذکر این که پژوهشگران در مورد اولین قرار داد بین المللى اسلامى اختلاف نظر دارند از همان عقبه،46 منشور مدینه47 و صلح حدیبیه به عنوان نخستین قرار داد بین المللى اسلامى یاد مىکند. مىتوان گفت مفاهیم بینالمللى نظیر معاهدات و قراردادهاى بینالمللى پس از شکلگیرى نظام دولت - ملت مطرح گردید و از نظر مفهومى قابل تسرّى نبوده یا تعمیم آن با تأملات جدى همراه است؛ اما از نظر محتوایى و معنایى تعمیم آن محذورى ندارد، زیرا بیشتر به تعامل واحدهاى سیاسى اشاره دارد. حال این واحدها زمانى در قالب دولت - ملت نمود مىیابد و زمان دیگر در قالب دولت - شهر (City-State) و در شرایط دیگر در قالب دولت - قبیله (Trible-State).
2. جنبههاى عملى روابط دیپلماتیک در اسلام
اسلام و شیوههاى حل اختلافات بینالمللى: اهتمام اسلام بر کشف یا تأیید شیوههاى حل اختلافات بینالمللى، ناشى از دیدگاه صلح طلبانه و مبتنى بر همزیستى مسالمتآمیز این مکتب است. در برخورد با هر پدیده نامطلوب و زیانبارى نظیر جنگ و ناامنى، قطع ریشهها و رفع زمینهها و موجبات آن با سهولت بیشتر و هزینه کمترى انجام خواهد مىگیرد.
اسلام قبل از هر امرى، قطع ریشههاى خصومت و جنگطلبى را در روابط انسانى مورد توجه و تأکید قرار مىدهد. و براى رسیدن به صلح پایدار و تثبیت امنیت و ثبات اجتماعى، عوامل تنش زا و جنگ آفرین را مورد حمله قرار داده و از میان بر مىدارد. پرهیز از آغاز جنگ، نکوهش سیاست انتقام طلبانه، نهى از ناسزا گفتن به دشمن یا تحقیر و توهین او از مواردى است که در راستاى محدود کردن و مهار جنگ مورد توجه قرار مىگیرد.48
در حالى که در منشور ملل متحد صرفاً به حل معارضات و نه قطع ریشههاى آن توجه شده است. در ماده 33 منشور ملل متحد آمده است: طرفین اختلاف ملزم هستند قبل از هر اقدامى، از طریق مذاکره، میانجىگرى، سازش، داورى، رسیدگى قضایى و توسل به مؤسسات منطقهاى یا سایر راههاى مسالمتآمیز راه حل اختلاف را جستوجو کنند.
از طرف دیگر، اسلام به منظور رسیدن به صلح و مهار جنگ، شیوههاى حل منازعات را به عنوان امرى عرفى و امضایى مورد توجه قرار مىدهد. هر راهکارى را که عرف زمانه و عقلاى عصر براى ختم یا جلوگیرى جنگ در پیش گیرند، در صورت عدم مخالفت با قوانین اسلام، مورد پذیرش و استقبال قرار مىگیرد. بنابراین روشهاى متعارف حل منازعات و اختلافات بین المللى، اعم از مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم، میانجىگرى و حکمیت بینالمللى، مورد تأیید اسلام نیز است.
مذاکره از مهمترین ابزارهاى سیاست خارجى دولتها در راستاى تأمین اهداف و منافع خودشان است و این ابزار از گذشتههاى دور مورد توجه اقوام و دولتها بوده و امروزه با اهمیت فزایندهاى که یافته بخش عظیمى از مسائل دیپلماتیک را به خود اختصاص داده است تا جایى که عدهاى از نویسندگان دیپلماسى را به فن مذاکره و چانهزنى تعریف کردهاند.49 از نظر اسلام، مذاکره در چارچوب استدلال و استفاده از حکمت و برهان مورد تأکید و تأیید است. شاید اهتمام اسلام به مذاکره به عنوان شیوه منطقى و مسالمتآمیز نیل به اهداف و حل مناقشات قابل مقایسه با دیدگاههاى رایج در سیاست بینالملل معاصر نباشد، زیرا در دیدگاه رایج، مذاکره و چانهزنى یکى از چندین ابزار سیاست خارجى است که در کنار ابزارهاى دیگر مطرح مىشود؛ اما در اسلام مذاکره مهمترین شیوه براى نیل به اهداف است، زیرا با ردّ هر گونه بهرهبردارى از ابزارهاى اجبارآمیز، این مکانیزم اهمیت مضاعف مىیابد. علاوه بر آیات قرآن کریم که مسلمانان و دولت اسلامى را به مجادله و برخورد کلامى با اهل کتاب و جوامع غیر مسلمان فرا مىخواند50 و استفاده از حکمت، موعظه و جدال احسن را براى تعقیب اهداف دینى مطرح مىکند،51 در سنت و سیره سیاسى پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم نیز نمونههایى از اهتمام به مذاکره و استفاده از این ابزار براى حل منازعات قابل توجه و استفاده است. مذاکرات حضرت با نماینده قریش سهیل بن عمرو که منجر به معاهده صلح حدیبیه گردید، مذاکرات پیامبر با یهود بنى نضیر در مورد دیه دو نفر مقتولى که یکى از مسلمانان به صورت قتل خطا مرتکب شده بود، و مذاکرات حضرت با ابوسفیان در فتح مکه براى جلوگیرى از قتال و کشتار بیشتر52، نمونههایى است که به خوبى مبناى دینى مذاکرات سیاسى را توضیح مىدهد.
بین داورى بین المللى و میانجىگیرى، هر چند از نظر ماهوى تفاوت جدى وجود ندارد، اما از نظر کارکردى و نحوه عمل میان آن دو تفاوت اندکى مشاهده مىشود. در تاریخ اسلام نیز به نمونههایى از داورى و حکمیت و میانجىگرى برمىخوریم که مورد امضا و تأیید پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم قرار گرفته است. البته دیدگاه اسلام در مورد حکمیت و میانجیگرى بینالمللى را از دو منظر مىتوان مطرح کرد: نخست، به صورت یک قاعده کلى، فقهاى اسلامى این نکته را مورد تأیید قرار دادهاند که بیشتر معاهدات و عقود جنبه امضایى دارد و نه تأسیسى، و در همین چارچوب مباحث مربوط به شیوههاى اجرایى احکام و مقررات جاى مىگیرد. در این تلقى، مذاکره، حکمیت و میانجىگرى به عنوان روشهاى عرفى حل منازعات مطرح مىشود و به صورت طبیعى مورد تأیید اسلام نیز قرار مىگیرد.
اما در مورد پذیرش حکمیت بینالمللى از دیدگاه اسلام یک پرسش اساسى همچنان باقى است و آن اینکه چگونه بین پذیرش حکمیت بینالمللى با قاعده نفى سبیل را مىتوان جمع کرد؟ آیا پذیرش حکمیت بینالمللى در صورتىکه هیأت داوران غیر مسلمان باشند نوعى سبیل غیرمسلمان بر مسلمانان نخواهد بود؟
در پاسخ به این پرسش دیدگاههاى مختلفى مطرح گردیده که به اختصار اشاره مىشود:
1. قاعده نفى سبیل بر حکمیت حاکم مىباشد و بنابراین حکمیت غیر مسلمانان مردود است، زیرا این داورى اساس شرعى ندارد.
2. حکمیت همانند سایر معاملات، مبتنى بر رضایت طرفین است و امور شرعى در آن مدخلیت ندارد؛ بنابراین صرف رضایت مسلمانان براى پذیرش آن کافى است و پذیرش داورى همراه با رضایت با «سبیل» و سلطه کفار قابل جمع نیست. و در این صورت، سلطه و سبیل اساساً منتفى است.
3. پذیرش حکمیت بینالمللى از طریق احکام حکومتى یا عناوین ثانوى نظیر ضرورت، مصلحت و اضطرار توجیه مىگردد.
راه حلى که این پژوهش ارائه مىدهد این است که موارد تاریخى حکمیت در سیره پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بلااستثنا بیانگر وضعیتى است که در آن احتمال سلطه بیگانگان به کلى منتفى است. بنابراین مىتوان گفت حکمیت غیر مسلمان بذاته سبیل و سلطه نیست، بلکه اگر موجب استیلاى کفار بر مسلمانان شود تحت قاعده نفى سبیل قرار مىگیرد.
ویژگىهاى سفیر از دیدگاه اسلام: ویژگىهاى سفیر را در سه دسته کلى مىتوان تقسیم کرد:
1. صفات جسمانى: هر چند اسلام معیار اصلى گزینش عمال و کارمندان حکومتى را در دو مقوله اصلى تقوا و پارسایى و دانش و خردورزى مىداند، اما از آنجا که ظاهر حال افراد مىتواند در توفیق و عدم توفیق انجام وظیفه به خصوص ابلاغ پیام اسلام نزد ملل بیگانه مؤثر باشد، بنابراین برخى از اوصاف ظاهرى و جسمانى را نیز براى سفیر مورد توجه قرار مىدهد. از جمله اوصاف جسمانى، خوشرویى (جمیل المنظر) و سلامت بدن است که به گفته ابن فراء «سزاوار است که فرستاده بلند بالا و کشیده قامت و خوش اندام باشد، زیاد فربه یا سخت لاغر نباشد، صدایى رسا و قیافهاى شاداب داشته باشد، چنانکه به دیده تحقیر به او ننگرند».53
2. صفات اخلاقى: اسلام مجموعهاى از صفات اخلاقى را براى سفیران مطرح مىکند که در رأس این اوصاف، خداباورى و اعتقاد راسخ به تعالیم دینى و تقوا قرار دارد. این امر بدان دلیل مطرح است که اولاً تقوا و خداباورى معیار رجحان و برترى افراد بر سایرین مىباشد و ثانیاً اگر سفیر از ویژگى اعتقاد راسخ به تعالیم اسلام و خداباورى جدى برخوردار نباشد، احتمال دارد در برابر زرق و برق خیره کننده بیگانگان و «جوله باطل»54 خویشتن را به فراموشى سپرده و مجذوب گردد. از دیگر ویژگىهاى اخلاقى سفیر، متانت و وقار است که موجب مىشود دیگران او را مورد تعریض و تعرّض قرار ندهد. جرأت و اقدام براى سفیر ضرورى است، زیرا افراد ترسو از ابتکار عمل عاجز و در برابر تهدیدها و بلوفهاى دشمن حاضر به مصالحه و مدارا مىشوند و بالأخره بردبارى و فرو خوردن خشم و تحمل گفتههاى دیگران از دیگر اوصاف اخلاقى سفیران محسوب مىگردد.
3. صفات علمى و فرهنگى: سفارت هر چند در آغاز پیچیدگى امروز را نداشته، اما در عین حال به دلیل وظیفه مهمى که در ابلاغ اهداف و منافع حکومت دینى و اقناع طرفهاى درگیر داشته، از اهمیت خاصى برخوردار بوده است.
در مجموع مهمترین ویژگىهاى سفیر که در اسلام مورد توجه قرار گرفته و ادبیات دیپلماسى معاصر نیز آن را متذکر است، عبارتند از:55
1. سلامت جسم و حسن منظر؛
2. نفوذ راى و صواب اندیشه؛
3. خردورزى و عقل مدارى؛
4. قوت بیان و سرعت هوش و درک؛
5. شکیبایى و بردبارى همراه با جرأت و جسارت اقدام؛
6. معرفت به احکام شرعیه، سیره و تاریخ؛
7. خوش رفتارى (حسن سلوک) و گشاده رویى؛
8. اصالت خانوادگى (شرافت و کرامت خانوادگى)؛
9. راستگویى و درستى در گفتار و کردار؛
10. تخصص و اطلاع همه جانبه در مورد حوزه وظایف به اندازه توان.
در ادبیات معاصر، مباحث دیپلماتیک با اندک تفاوتى، ویژگیها و اوصاف مزبور رابراى دیپلماتها و سفیران مطرح کرده است.56 از نظر تطبیقى، هر چند از سیره پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم در مورد اوصاف و ویژگیهاى اخلاقى و علمى، گزارشهایى در دست است که از جمله مىتوان به انتخاب جعفر بن ابىطالب به عنوان نماینده حضرت در دربار نجاشى حاکم حبشه اشاره کرد که دقیقاً اوصاف و ویژگیهاى مزبور در آن رعایت شده بود. همچنین سفیران حضرت به نزد امپراتوران ایران، روم و حاکمان دیگر بلاد، نیز صفات مزبور را داشتند. اما در مورد تأکید بر اوصاف جسمانى نظیر «حسن المنظر»، روایتى از خلیفه دوم است که در مورد اختیار و گزینش سفیران گفته است: آنکه اسمش نیکوتر است مقدم بر دیگران است و وقتى وارد مىشوید آنکه از دیگران زیباتر است ترجیح داده مىشود.57
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى گروه علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم(ع).
1. از جمله براى مطالعه تعاریف مختلف دیپلماسى، ر.ک: على آلادپوش و علیرضا توتونچیان، دیپلمات و دیپلماسى (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1372) ص4 - 7.
2. تعریف مورد نظر در چارچوب تعریفى قرار مىگیرد که دیپلماسى را مساوى با مذاکره (Negotation) مىداند.
3. ابن منظور، لسان العرب، ماده سَیَرَ.
3#) ر،ک: سیدعبدالقیوم سجادى، «اصول سیاست خارجى در قرآن»، فصلنامه علوم سیاسى (ویژه قرآن،) ش 15.
4. ر.ک: مصطفى نادیه محمود، العلاقات الدولیه فى الاسلام المعهد العالمى للفکر الاسلامى، ج4، ص21.
5. ر.ک: سیدخلیل خلیلیان، حقوق بین الملل اسلامى (تهران: نشر فرهنگ اسلامى، 1362) ص59.
6. براى مطالعه بیشتر در زمینه تحولات تاریخى دیپلماسى در تمدنهاى اولیه، ر.ک: هارولد نیکلتون، تکامل فن دیپلماسى، ترجمه محمد صادق میرفندرسکى (تهران: سازمان مطبوعاتى مرجان، 1346) ص13 و غلام حسین میرزا صالح، مقدمهاى بر تاریخ تئورى دیپلماسى (تهران: دانشگاه ملى ایران، 1356).
7. وهبة الزحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى (دمشق: دارالفکر، چاپ چهارم، 1992 م) ص320.
8. همان، ص 322 - 323.
9. ر.ک: «ابن سینا و حکمت متعالى»، فلسفه در ایران (بىجا: بىتا) ص151.
10. براى مطالعه بیشتر در مورد این طبقه بندى، ر.ک: مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى (تهران: صدرا، 1374).
11. «بُعثت لاتُمم مکارم الاخلاق».
12. ر.ک: مرتضى مطهرى، عدل الهى (تهران: صدرا، 1378).
13. براى توضیح بیشتر، ر.ک: مرتضى مطهرى، فطرت (تهران: صدرا، 1378).
14. ر.ک: نهج البلاغه. در این خطبه امام علىعلیه السلام ارزشمندى قدرت و حکومت را به اجراى عدالت و احقاق حق منوط مىکند و در غیر آن ارزشى براى آن قائل نیست.
15. براى توضیح بیشتر، ر،ک. هانس. جى. مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، چاپ دوم).
16. ر.ک: البواطى رمضان محمد سعید، الجهاد کیف نفهمه و کیف نمارسه (دمشق: دارالکفر، چاپ دوم، 1995 م) ص227.
17. ویل دورانت، تاریخ تمدن (تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1378) ج4 (عصر امام)، بخش اول، ص214.
18. پى. ام. هولت و آن. کى. س. لمبتون، تاریخ اسلام (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه احمد آرام (تهران: امیرکبیر، 1378) ص 69 - 70. براى توضیح بیشتر، ر.ک: جواد صدر، حقوق دیپلماتیکى و کنسولى (تهران: انتشارات دانشگاه، 1376) و محمد رضا دبیرى، دیپلماسى کاربردى و رویههاى دیپلماتیک (تهران: دفتر مطالعات سیاسى وزارت خارجه، 1374) ص 3 به بعد.
19. محمد صفدرى، حقوق بین المللى عمومى (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1346) ج2، ص 57.
20. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین المللى عمومى (تهران: سمت، 1372) ج1، ص 399. مجموعه نامههاى پیامبر به سران امپراتورىها و قبایل را برخى تا حدود 24 نامه ذکر کردهاند. به گفته ابن سعد در طبقات، پیامبر در یک روز شش نامه به شش حاکم، از جمله حکام ایران و روم فرستادند. ر.ک: محمد حمید الله، سلوک دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق محقق داماد (تهران: انتشارات علوم اسلامى، چاپ دوم، 1379).
21. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، پیشین، ص 401 - 400.
22. مجید خدورى، جنگ و صلح در اسلام.
23. بقره (2) آیه 256، «لااکراه فى الدین».
24. ر.ک: عبدالعزیز مقر، العلاقات الدولیه فى الاسلام وقت الحرب، به نقل از: نادیه محمود مصطفى، العلاقات الدولیة فى الاصول الاسلامیه (قاهره: المعهد العالمى للفکر الاسلامى، 1996 م) ج6، ص 11 - 13.
25. صرف نظر از روایات که اصل دعوت را قبل از جهاد به عنوان یک تکلیف واجب مطرح مىسازد، در میان فقهاى اسلامى نیز اجتماع نظر وجود دارد که جهاد مسبوق به دعوت است و اگر قبل از جهاد دعوت انجام نگرفته باشد، جهاد مشروعیت ندارد.
26. بو آزار مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه محسن مؤیدى (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361) ص217.
27. جواد صدر، پیشین، ص 77.
28. همان.
29. على اصغر حلبى، مبانى اندیشههاى سیاسى در ایران و جهان اسلام (تهران: انتشارات بهبهانى، 1365) ص176.
30. براى توضیح بیشتر، ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى (تهران: سمت، 1379) ص47.
31. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج11، ابواب جهاد العدو، باب 44، ص 90، ح2.
32. بیهقى، سُنن، ج9، ص 212.
33. ابن هشام، السیرة النبویه (بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1985) ج4، ص 247.
34. همان، ج2، ص 75.
35. احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف (قم: مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1416 ق) ج2، ص 211.
36. ابن هشام، پیشین، ص 402؛ محمد حمید الله، سلوک بین المللى دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق مصطفى محقق داماد (تهران: مرکز نشر علوم اسلامى، 1380) ص 173.
37. ابو یوسف قاضى یعقوب بن ابراهیم، کتاب الخراج (بیروت: دارالمعرفة، بى تا) ص 116.
38. ابن هشام، پیشین، ج2، ص 46. نیز براى مطالعه جزئیات، ر.ک: شمس الدین سرخى، شرح السیر الکبیر، ج4، ص320.
39. عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص5.
40. غلامرضا بابایى، فرهنگ علوم سیاسى (تهران: ویس، 1369) ج1، ص 744 - 746.
41. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنى، قواعد عمومى قرار دادها، ج1، ص 24.
42. مائده (6) آیه 1.
43. نسا (4) آیه 92.
44. توبه (9) آیه 7.
45. همان، آیه 4.
46. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 11.
47. محمد رضا ضیایى بیگدلى، اسلام و حقوق بینالملل (تهران: شرکت سهامى انتشارات، 1366) ص 42 -46.
48. براى تفصیل بیشتر، ر.ک: سید عبدالقیوم سجادى، «سیاست خارجى و دولت اسلامى از دیدگاه امام على»، فصلنامه علوم سیاسى (ویژه نامه امام علىعلیه السلام).
49. هالستى، ص 281.
50. عنکبوت (29) آیه 42: «ولاتجادلوا أهل الکتاب، الاّ بالتى هى أحسن» .
51. نحل (16) آیه 125: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن» .
52. احمد عبدالونیس شتا، الاصول العامه للعلاقات الدولیه فى الاسلام وقت السلم، گردآورنده: نادیه محمود مصطفى (المعهد العالمى للفکر اسلامى، 1996م) ص19.
53. ابن الفراء، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1363) ص143.
54. حدیثى است که مىفرماید: «للحق دولة و للباطل جولة؛ حق پایدار است اما باطل پر زرق و برق».
55. احمد عبدالونیس شتا، الدولة العباسیه من التخلى عن سیاسات الفتح الى سقوط (قاهره: المعهد للفکر الاسلامى، 1417 ق) ص 21 - 23.
56. براى مقایسه ویژگىهاى مذکور با اوصافِ سفیران در ادبیات دیپلماسى معاصر، ر.ک: محمد رضا دبیرى، استراتژى و تاکتیک در مذاکرات دیپلماتیک (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1369) فصل سوم، ص 19.
57. ابن الفراء، پیشین، ص 156.
با توجه به اهمیت دیپلماسى و چانهزنى سیاسى در تعقیب و پیگیرى اهداف و منافع کشورها، طرح موضوع دیپلماسى اسلام بیش از هر زمان دیگر حایز اهمیت است. مقاله حاضر با استناد به منابع و متون دینى و تاریخى اسلام، در صدد پاسخگویى به این پرسش است که ماهیت، اصول و ویژگىهاى دیپلماسى اسلام چیست؟ پاسخ این سؤال در سه بخش؛ ماهیت، اصول و شاخصهاى دیپلماسى اسلامى ارایه شده است.
1. مفاهیم
1) مفهوم «دیپلماسى»
دیپلماسى (Diplomacy)از واژه یونانى Diploma گرفته شده که به معناى نوشته طومار گونهاى است که به موجب آن امتیازات خاصى به کسى داده مىشود. بعدها این واژه به منشور یا سند رسمى سفیران و فرستادگان دولتها نزد دیگر دولتها اطلاق گردید. به تدریج با افزایش فزاینده معادلات روابط خارجى، ضرورت استخدام افرادى که به نگهدارى این اسناد بپردازند مورد توجه قرار گرفت. به این افراد کلمه دیپلمات اطلاق گردید و شغل آنها را دیپلماسى خوانده شد. مفهوم فعلى واژه دیپلماسى و دیپلمات به اواخر قرن هیجدهم باز مىگردد. علىرغم اجماع نظر نسبى در تلقى از مفهوم دیپلماسى، تعاریف مختلف و متعددى - احتمالاً پنجاه تعریف - از آن ارائه شده است. برخى از تعاریف ناظر به ماهیت دیپلماسى و برخى دیگر ناظر به کار ویژههاى آن است. بیشتر تعاریف صرفاً اختلاف لفظى دارند و نه ماهوى.1
آنچه از مجموع تعاریف دیپلماسى به دست مىآید این است که دیپلماسى داراى ماهیت مسالمت جویانه است، مذاکره و گفتوگو از ویژگىهاى بارز این روش مىباشد، برقرارى و ایجاد صلح و زندگى مسالمتآمیز در دستور کار اصلى این فعالیت قرار دارد و بالأخره کلیه این فعالیتها در حوزه موسوم به سیاست خارجى صورت مىگیرد. بنابراین به دور از جدالهاى لفظى و با توجه به اهداف و ویژگىهاى اساسى دیپلماسى، مىتوان تعریف زیر را مطرح کرد: «دیپلماسى عبارت است از بهرهگیرى دولتها از شیوههاى مسالمتآمیز، نظیرگفتوگو و مذاکره، براى دستیابى به اهداف».2 بنابراین «دیپلمات» به افرادى اطلاق مىشود که به نمایندگى از یک دولت به انجام این فعالیتها مىپردازند.
2) سیره و رفتار سیاسى
در مباحث فقهى و اجتهادى از مفهوم «سیره» در مقابل «حدیث» یاد مىشود. سیره به کردار و رفتار عملى پیامبر و در فقه شیعه امامان معصوم اطلاق مىشود. حدیث به گفتههاى ایشان اطلاق مىگردد و به مجموع هر دو «سنت» مىگویند. که یکى از منابع اجتهادى فقهاى اسلامى را - با اختلاف نظر در برخى موارد - را تشکیل مىدهد.
سیره در لغت به معناى طریق، حالت، مشى، اجلاء و سیاحت آمده است؛ بنابراین در معناى لغوى آن حرکت و گردش جهتدار (السعى و الجد و انشاط) نهفته است.3 اما در ابواب فقهى، سیره به مفهوم تعامل به کار گرفته مىشود که اعم از تعامل خارجى (احکام جنگ و صلح و عهود) و داخلى است. در این معنا سیره به مفهوم وسیعتر از جهاد مىآید.4 بنابراین در این جا سیره ناظر به الگوهاى رفتارى و عینى پیامبر اکرم و رهبران دینى در حوزه سیاسى و در محدوده تعامل خارجى با بیگانگان و جوامع غیراسلامى است.5
3) دیپلماسى و رفتار سیاسى در اسلام
در بررسى موضوع پژوهش، این سؤالها مطرح مىشود که آیا مىتوان از دیپلماسى اسلامى سخن گفت؟ اصول، مبانى و ویژگىهاى این دیپلماسى چیست؟ ابتدا توضیح کوتاهى درباره سوال اول داده مىشود سپس به سؤال دوم به طور مستوفا خواهیم پرداخت.
در پاسخ به پرسش اول، مىتوان سؤال را به این صورت توضیح داد که اگر دیپلماسى معاصر محصول دورههاى اخیر تاریخ جهانى است و حداکثر به قرن هیجدهم میلادى باز مىگردد، چگونه مىتوان از مقولهاى به نام دیپلماسى اسلامى سخن گفت؟
پاسخ سؤال را از دو بُعد ماهیت نظرى و تطبیقى و تاریخى بررسى مىکنیم.
1. دیپلماسى به مفهوم امروزى با اصول و قواعد مدون قدمت چندانى ندارد و به صورت غیر رسمى به قرارداد وستفالیا در سال 1648 باز مىگردد و به صورت رسمى با کنوانسیون 1961 وین مدون و قانونمند مىگردد. اما این امر به مفهوم نفى پیشینه تاریخى دیپلماسى به عنوان شیوه حل منارعات و مکانیزم رایج براى تعقیب اهداف دولتها نیست. از نظر تاریخى، دیپلماسى با قدمت شکلگیرى نخستین جوامع و تمدنهاى بشرى پیشینه دارد؛ بدین معنا که تمدنهاى اولیه جوامع بشرى در کنار جنگ از مذاکره و گفتوگو نیز بهره مىبردند و بر اساس چنین نگرشى است که پژوهشگران، دورههاى مختلفى را براى دیپلماسى در تاریخ سیاسى جهان تقریر مىکنند. در این چارچوب از دیپلماسى هیأت آتن در برابر اسپارت و دیپلماسى امپراتورىهاى ایران و روم و بالأخره دیپلماسى مسلمانان و پیامبر در مقابل امپراتورىهاى موجود یاد مىشود. بنابراین دیپلماسى به مفهوم به کارگیرى شیوههاى مسالمتآمیز و استفاده از مذاکره و گفتوگو براى ختم جنگ، اعاده صلح و تأمین اهداف، نه تنها در حکومت مدینة النبى6 که در دورههاى قبل از میلاد نیز وجود داشته است. نکته مهم در تمایز دورههاى تاریخى مختلف دیپلماسى آن است که در گذشته گفتوگو و مذاکره فاقد چارچوبهاى قانونى و ضوابط علمى بوده و عمدتاً بر رسوم و آداب محلى طرفین استوار بود. هر چند برخى از قواعد و مقررات مربوط به دیپلماسى را در تمدنهاى یونان و روم شاهد هستیم، اما در «بیزانس» است که دیپلماسى به صورت یک فن و حرفه مورد توجه قرار گرفته و برخى قوانین براى آن تدوین مىگردد.6
2. دیپلماسى به مفهوم استفاده از شیوههاى مسالمتآمیز در تعقیب اهداف و منافع داراى قدمت تاریخى بلند با سابقه تمدن بشرى است، اما در این چارچوب آنچه حایز اهمیت است سیر تطور و تحول تاریخى این مقوله است. ماهیت اساسى دیپلماسى معاصر که آن را از دیپلماسى قدیم تفکیک مىکند، پیچیدهتر شدن، مدوّن گردیدن و قاعدهمند شدن آن مىباشد. بحث از ریشهها و پیشینه تاریخى مسائل دیپلماسى به نحوى با تمدن اسلامى نیز گِره مىخورد. اسلام در نخستین سالهاى ظهورش براى تعقیب اهداف خود، یعنى دعوت بشر به سوى تعالیم الهى از دیپلماسى استفاده مىکند. پیامبر اسلام6 در سال ششم هجرى پس از انعقاد صلح حدیبیه، سفراى خود را به سوى قیصر روم، کسراى فارس، مقوقس امپراتور مصر، نجاشى، منذرغسانى در شام، منذر بن ساوى در بحرین و ملوک یمن و عمان ارسال کرد.7 موضوع همه این نامهها همانا دعوت به اسلام بود. ارسال نامهها به سران ممالک نقطه آغاز روابط خارجى دولت اسلام با بیگانگان (جوامع غیر اسلامى) بود که تحلیل محتوایى آن ماهیت روابط سیاسى مسلمانان با غیر مسلمانان را از دیدگاه اسلام توضیح مىدهد. هر چند در آغاز دیپلماسى اسلام به صورت ساده و به دور از تشریفات اعمال مىشد و از قاعدهمندى و اصول خاصى نیز برخوردار نبود، اما در دورههاى بعد رفتار عملى پیامبر، رهبر و رئیس دولت اسلامى، به عنوان قوانین و آداب دیپلماسى آشکار شد. عدهاى از ممالک در پاسخ به نامههاى پیامبر هدایایى را براى حضرت فرستادند که وى نیز آنها را پذیرفت. همین امر مبناى جواز قبول هدایاى اهل حرب نزد فقهاى اسلامى تلقى گردید و از سوى دیگر به عنوان یکى از آداب دیپلماسى اسلام در عصر خلفاى بعدى اجرا مىشد.8 نکته شایان ذکر این که براى نخستین بار مصونیت سیاسى سفیران در روابط خارجى اسلام به عنوان یک قانون رسمى و غیر قابل تخلف اعلام گردید.
4) دیپلماسى و اخلاق
رابطه دیپلماسى و اخلاق به بحث دامنهدار و تاریخى جایگاه اخلاق در سیاست باز مىگردد. که بدون در نظر داشت رابطه اخلاق و سیاست، نمىتوان آن را تبیین و تحلیل کرد. اساساً این پرسش به سؤال کلىتر و عامترى با عنوان رابطه سیاست و اخلاق گره مىخورد؛ از این دو ابتدا به بررسى رابطه سیاست و اخلاق مىپردازیم.
در اندیشه سیاسى متفکران اسلامى، اخلاق بخشى از حکمت عملى را تشکیل مىدهد. اما با دو حوزه دیگر حکمت عملى یعنى تدبیر منزل و سیاست مُدن رابطه وثیق پیدا مىکند، زیرا اگر فلسفه سیاسى به دنبال کشف ارزشهاى غایى سیاست و تدوین الگوى مطلوب دولت باشد، این امر بدون استعانت از اصول اخلاقى امکانپذیر نخواهد بود؛ به عبارت دیگر، فلسفه سیاست به ما مىگوید دولت مطلوب و خوب کدام است و معیارهاى آن چیست؟ اما اخلاق مىبایستى معیارهاى خوب بودن و مطلوب بودن را براى ما بازگو کند.9 اندیشه ورزان فلسفه سیاسى اسلام در چارچوب تقسیم بندى کلاسیک علوم به حکمت نظرى و عملى، با قرار دادن اخلاق و سیاست در حوزه حکمت عملى عمدتاً سیاست را بر اساس اخلاق تحلیل کرده و مهمترین هدف آن را سعادت و فضیلت دانستهاند. در آراى سیاسى فارابى، ابن سینا، مسکویه رازى، ابوالحسن عامرى، خواجه نصیر طوسى و دیگران، سعادت و خیر اخلاقى مفهوم کلیدى است که غایت حکومت را رقم مىزند.
پیوند میان سیاست و اخلاق در اندیشه سیاسى متفکران مسلمان ریشه در تعالیم و آموزههاى دینى دارد. در اندیشه اسلام، اخلاق یکى از اجزاى سهگانه و مهم شریعت اسلامى را تشکیل مىدهد. شریعت اسلام در واقع متشکل از سه بخش اصلى؛ عبادات، معاملات و اخلاق است.10 در اسلام ضمن آنکه غایت زندگى و سیاست، سعادت و فضیلت تعریف مىشود؛ از طرف دیگر، مفاهیم اساسى اجتماعى نظیر عدالت، برابرى، آزادى و روابط اجتماعى با اخلاق گره مىخورد. پیامبر اکرم6 مىفرماید: «من براى تکمیل و تتمیم فضایل اخلاقى مبعوث شدم».11 با توجه به اینکه بخش عظیمى از فضایل اخلاقى مرتبط با روابط اجتماعى است، بنابراین تتمیم و احیاى فضایل اخلاقى در برنامههاى اجتماعى پیامبر مطرح مىباشد. البته همانگونه که اشاره شد، چنین برداشتى از کلام پیامبر مبتنى بر قبول رابطه دین و سیاست مىباشد و طبیعى است که اگر این مفروض انکار شود، استدلال فوق مخدوش خواهد شد.
رابطه اخلاق و دیپلماسى از نظر اسلام با غایت سیاست رابطه وثیق دارد. اگر در اندیشه سیاسى اسلام بر سعادت و فضیلت که در چارچوب نظام مبتنى بر عدالت اجتماعى تحقق مىیابد، اذعان کنم، به صورت منطقى در بحث حاضر این نتیجه حاصل خواهد شد که استفاده از ابزارهاى ضد اخلاقى نوعى نقض غرض تلقى مىگردد. دینى که در پى هدایت و سعادت جوامع انسانى است، چگونه مىتواند از ابزارهاى ضد اخلاقى و مغایر با فضیلت انسانى بهرهبردارى کند؟
دیپلماسى، سیاست خارجى و روابط بینالملل
به لحاظ منطقى، دیپلماسى به عنوان یکى از ابزارهاى سیاست خارجى، از اصول، اهداف و مبانى سیاست خارجى متأثر مىباشد. از سوى دیگر، به دلیل آنکه سیاست خارجى یکى از حوزههاى روابط بینالمللى است، تحت تأثیر نگرش یک مکتب به ماهیت روابط خارجى و روابط بینالمللى قرار دارد. بنابراین درک ماهیت دیپلماسى اسلام از نقطه عزیمت روابط بینالملل و ماهیت این روابط از دیدگاه اسلام آغاز مىگردد. رویکرد اسلام به ماهیت روابط اجتماعى و روابط بینالملل جهتگیرى سیاست خارجى دولت اسلامى را تحت تأثیر دارد و این جهتگیرى خود ماهیت دیپلماسى این دولت را شکل مىدهد.
ماهیت روابط خارجى اصول و مبانى سیاست خارجى
دیپلماسى اسلامى
با توجه به نمودار فوق، ماهیت روابط خارجى از دیدگاه اسلام از یک سو و اصول و مبانى سیاست خارجى اسلام از سوى دیگر، خصلت واقعى دیپلماسى اسلامى را باز گو مىکند. بدین ترتیب درک ماهیت این دیپلماسى مستلزم آن است تا دیدگاه اسلام در مورد ماهیت روابط خارجى و نظام بینالملل تبیین گردد و در قدم بعدى اصول و مبانى سیاست خارجى دولت اسلامى توضیح داده شود. این امر در نهایت تصویرى متفاوت از دیپلماسى رایج را از دیدگاه اسلام ارایه خواهد داد که بر اساس آن، دیپلماسى اسلامى در زمینه اهداف، انگیزهها، اصول، عملکردها و نتایج با دیپلماسى رایج غربى متفاوت خواهد بود.
ماهیت نظام بین الملل و روابط خارجى
دو نگرش عام و فراگیر رئالیسم و ایده آلیسم، به عنوان گفتمان غالب نظریات سیاست خارجى، از دیرباز نظریهپردازى در حوزه سیاست خارجى را تحت تأثیر داشته است و هر یک از منظر فلسفى (وجودشناسى) و انسانشناسى متفاوتى به تحلیل و مطالعه مسائل بینالمللى و سیاست خارجى پرداخته است.
در مطالعه سیاست خارجى دولت اسلامى نیز ناگزیر هستیم ابتدا ماهیت روابط خارجى و نظام بینالمللى را روشن سازیم، زیرا تبیین ماهیت روابط خارجى و نظام بینالملل و نحوه نگرش مکاتب و نظریات در این زمینه به صورت طبیعى بر دیگر مسایل حوزه سیاست خارجى تأثیر مىگذارد.
مکاتب و دیدگاههاى مختلف در زمینه ماهیت نظام بینالمللى عمدتاً بر محوریت جنگ و صلح استوار است. پرسش اساسى این است که آیا نظام بینالملل ماهیت جنگ طلبانه دارد یا صلح خواهانه؟ آیا روابط حاکم، بر اصل جنگ و تنازع دایمى استوار مىباشد و صلح عارضى است یا به عکس؟ در این زمینه، دو مکتب فکرى رایج پس از جنگ جهانى دوم در قالب ایدهآلیسم و رئالیسم شکل گرفت. هر یک از این دو نظریه، با خاستگاه فلسفى و انسان شناختى متفاوت، روابط اجتماعى و نظام بینالمللى را توصیف مىکنند. نحوه نگرش رئالیسم به انسان، سیاست و جامعه، آنان را به دیدگاه جنگ محورى در روابط بینالملل هدایت مىکند، در حالى که بر اساس ایدهالیسم و نگرش خاص آن به انسان، سیاست و جامعه اصل حاکم بر روابط بینالملل صلح محور است و جنگ وضعیت عارضى است. به لحاظ فلسفى نگرش رئالیسم در مشرب فلسفى «نیبور» متألهه مسیحى ریشه دارد که انسان را در اثر هبوط اولیه گناهکار، خطاکار و رانده شده از بهشت توصیف مىکند. در این تلقى، انسان ذاتاً شرور و قدرت طلب است و این قدرتطلبى در دولتها انعکاس مىیابد و به تبع صحنه روابط بینالملل به صحنه زور آزمایى دولتها تبدیل مىگردد. شارحان اصلى این نظریه، ماکیاول هابز و هگلاند.
در مقابل، نگرش ایده آلیسم، به لحاظ فلسفى و انسانشناسى وام دار اندیشههاى فلسفى رواقیون و تعالیم مسیحیت به ویژه «سن پیر» است که در قرن هجدهم کانت به آن رنگ فلسفى داد. در حالى که مذهبیون رواقى بر سرشت نیک انسان تأکید داشتند و صلح را نوید مىدادند، کانت عقل را چراغ راه آینده معرفى کرد. به عقیده او انسان رو به جامعه روشن و آزاد مىرود و به صلح ابدى نزدیک مىشود. بدین ترتیب در حالىکه در نگرش رئالیسم دولت محورى و قدرت محورى روابط بینالملل را بر جنگ استوار مىساخت، نظریه ایدهآلیسم تلاش مىکند تا این دو عنصر را که ریشههاى جنگطلبى را شکل مىدهد، از بین برده و به جاى دولت، انسان و به جاى قدرت، انواع روابط سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را قرار دهند.
در این بخش تلاش بر آن است تا نگرش اسلام به ماهیت روابط خارجى و نظام بین الملل و صلح محور یا جنگ محور بودن آن از منظر تعالیم و آموزههاى دینى بحث گذاشته شود. در این راستا لازم است ابتدا نگرش انسان شناختى به روابط خارجى و سپس انسانشناسى اسلام تبیین شود.
انسانشناسى: انسانشناسى دینى مبتنى بر وجودشناسى اسلامى است که بر اساس آن نوعى دوگانگى بر نظام هستى حاکم مىباشد؛ خیر و شر همواره در کنار یکدیگر بر این نظام سایه افکنده است. بر اساس اصل حکمت بالغه الهى، شر مطلق در نظام آفرینش وجود ندارد، بلکه شرور به صورت نسبى همواره مطرح است.
پدیدهاى براى برخى مىتواند شر و فسادانگیز باشد، اما همان پدیده براى دیگران ممکن است با چهره خیر و نیک ظهور یابد؛ بنابراین در نظام آفرینش شر مطلق منتفى است.12
وجود شناسى دو بعدى در نظام هستى از دید اسلام، در انسانشناسى اسلامى نیز تجلى مىیابد. انسان از نظر تعالیم وحیانى موجودى است داراى ماهیت دوگانه: از سویى ریشه در خیر و نیکى دارد و از سوى دیگر با شرور و بدىها همراه است. از منظر تعالیم قرآنى ماهیت انسان ترکیبى است از غرایز و فطرت که از یکسو ریشه در مُلک دارد و از سوى دیگر در ملکوت. بُعد ملکى انسان بیانگر ماهیت غریزى و حیوانى اوست و بُعد ملکوتى او نشان از جنبه روحانى او دارد. سرنوشت غایى انسان و شخصیت او در گرو جدال و کشمکش دایم میان دو نیروى عقل و شهوت یا فطرت و غرایز است.13
سیاستشناسى: در حالى که دو نوع نگاه کاملاً منفى و کاملاً مثبت به سیاست و قدرت باانتقادات جدى روبهروست، اسلام تصویرى کلى و مطلق از سیاست و قدرت ارائه نکرده و هر دو بُعد مثبت و منفى را مورد توجه توجه قرار مىدهد. در این تلقى، سیاست و قدرت بذاته نمىتواند مثبت یا منفى باشد، بلکه این هدف است که خصلت واقعى آن را بازگو مىکند.14 سیاست ابزارى است در دست انسان که اگر به استیلاى غریزى و قواى شهوانى انسان بینجامد از منظر دینى رنگ سیاه پیدا مىکند و اگر در راستاى برترى و سیادت قواى عاقله و حاکمیت فطرت انسانى به کار گرفته شود امرى در خور توجه و ذى قیمت است. بنابراین ماهیت سیاست نیز نوعى دوگانگى را که ریشه در ماهیت انسان دارد بازتاب مىکند. در این تلقى، سیاست نه صرفاً پدیدهاى اخلاقى است و نه واقعیتى آکنده از شرور و تباهى، بلکه داراى ماهیت دوگانهاى است که در یک طرف آن، عقلانیت اندیشه و رفتارى مبتنى بر مصلحت وجود دارد و در طرف دیگر آن، قدرتطلبى، حسادت و فزون خواهى. هر چند غایت و حد نهایى این دوگانگى بامطلوبیت رفتارى مبتنى بر عقلانیت دینى تصویر مىشود، اما همواره در این مسیر با قدرتطلبى و فزون خواهى انسان که بازتاب دهنده غرایز انسانى است روبرو مىباشد.
بنابراین سیاست از منظر اسلام، نه آن چهره زشت و نامطلوبى را دارد که ماکیاول و هابز به تصویر مىکشد و نه آن سیماى صرفاً اخلاقى را که کانت و اصحاب نظریه آرمانگرایى ارایه مىدهد، بلکه سیاست آنگاه که با خرد و عقل آدمى پیوند خورد و زمینههاى استیلا و تفوق عقل بر شهوت و فطرت بر غرایز را فراهم سازد چهره مطلوب و موجّه مىیابد و زمانى که در راستاى تفوق غرایز و امیال شهوانى به کار رود نامطلوب و بىمقدار خواهد بود.
جامعهشناسى (روابط اجتماعى): ماهیت روابط اجتماعى، در سطح ملى یا بینالمللى، تحت تأثیر نگرش به انسان و سیاست قرار دارد. انسانى را که ماکیاول، هابز و لاک تصویر مىکنند از نظر روابط اجتماعى در چارچوب اندیشه تنازع بقا و داروینیسم اجتماعى جاى مىگیرد. در این تلقى، ترس از حذف و نابودى و رابطه گرگ گونه، و نیز حسادت به موقعیت برتر دیگران، بنیان روابط اجتماعى را شکل مىدهد که مبتنى بر تنازع و جدال است. مکتب رئالیسم باالهام از آموزههاى انسانشناسى، سیاستشناسى و جامعهشناسى فلاسفه و اندیشمندان فوق به تجزیه و تحلیل مسائل بینالمللى مىپردازد. در مقابل، مکتب ایدهالیسم با نگاهى کاملاً خوشبینانه به انسان، روابط اجتماعى را کاملاً اخلاقى و انسانى و به دور از تعارضات تحلیل مىکند. 15
آموزههاى اسلامى با اتخاذ موضع میانه در مورد سرشت و ماهیت انسان، روابط اجتماعى را با جنگ و صلح همراه مىداند؛ جنگ براى برترى جویى و صیانت ذات، جنگ براى ارضاى خواست قدرت و انحصارگرایى و جنگ براى رفع تبعیض و تحقق عدالت اجتماعى. از نظر اسلام، جنگ معلول عدم تعادل رابطه فطرت و غرایز انسانى است که در این رابطه، غرایز بر فطرت چیره مىگردد. مکانیزم صلح از نظر اسلام قطع ریشههاى جنگ است که عمدتاً از طریق ایجاد رابطه منطقى میان غرایز و فطرت صورت مىگیرد. انسانها به صورت فطرى از جنگ نفرت دارند و به صلح و ثبات علاقهمندند، اما غریزه برترىطلبى و قدرت جویى او، گاه این خواست عمیق فطرى را زیر پا قرار داده و روابط اجتماعى را به تعارض و جدال مىکشاند. البته در نهایت اسلام با توجه به رسالت جهانىاش در دعوت همگان به سعادت و کمال، همواره ایجاد رابطه صلح محور و مسالمتآمیز را دنبال کرده و اصل را در روابط خارجى خود با جوامع بیگانه بر صلح و همزیستى مسالمتآمیز قرار مىدهد.
مکاتب انسان شناسى سیاست شناسى نظریه دولت روابط بینالملل منطق علّى
رئالیسم بدبینانه قدرت محور دولت محور جنگ محور قدرتطلبى+ترس جنگ دایمى
ایدهآلیسم خوشبینانه عقل محور انسان محور صلح محور تامیناخلاقو آزادى تعاونو همکارى صلح
اسلام ماهیت ترکیبى انسان فطرت + غریزه شرع محور خدا محور صلح و جنگ با تأکیدبر اصالت صلح تقدم فطرت بر غریزه صلح دایم
تقدم غریزه بر فطرت جنگ دایم
تعادل بینشان صلح و احتمال جنگ
از طرف دیگر، چون در اندیشه اسلامى، صلح پایدار تنها بر محوریت قسط و عدالت اجتماعى استوار مىگردد و ظلم و نابرابرى مهمترین عامل تهدید کننده عدالت محسوب مىشود، اسلام مسأله مبارزه با ظلم را براى رسیدن به صلح عادلانه تجویز مىکند. بنابراین صلح و رابطه مسالمتآمیز، محور شریعت اسلامى است؛ اما این نکته را باید مورد توجه قرار داد که دعوت به صلح صادقانه دعوت به عدالت است.16
اصول سیاست خارجى اسلام
تا کنون اجماع نظرى میان دین پژوهان در این زمنیه وجود ندارد و پژوهشگران به فراخور نگرش خویش، عناوین متعدد و مختلفى را ذیل اصول سیاست خارجى اسلام مطرح کردهاند؛ اما در این میان آنچه اهمیت جدى دارد اصل جهاد و دعوت است که به نوعى بیانگر ماهیت روابط خارجى اسلام و تعامل دولت اسلامى با ملل غیرمسلمان مىباشد. در این جا نیز اصول سیاست خارجى با تاکید بر این مسأله ضمن عناوین ذیل بررسى مىشود، که در مقاله جداگانه آمده است:(3#)
1. اصل دعوت و جهاد؛
2. اصل نفى سبیل؛
3. اصل تعهد و التزام به معاهدات بین المللى؛
4. اصل سیادت و عزت دینى.
نکته شایان ذکر این که در این مقاله، دو اصل دعوت و جهاد در طول هم تلقى شده است و نه در عرض هم؛ بدین معنا که جهاد مىتواند یکى از مراحل دعوت دینى مطرح گردد. به همین دلیل است که جهاد غیر مسبوق به دعوت جایز نیست.
ماهیت دیپلماسى اسلام
در بحث از دیپلماسى اسلام، برخى از پژوهشگران، دیپلماسى و رفتار سیاسى پیامبر را از نخستین روزهاى تشکیل حکومت مدینه مورد توجه قرار مىدهند. و مرز سیاست خارجى و فضاى دیپلماسى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را عمدتاً در چارچوب مرزهاى ایدئولوژیکى و اعتقادى ترسیم مىکنند؛ براى مثال مراودات و نحوه رفتار حضرت با یهودیان مدینه و اطراف و انعقاد پیمان سیاسى با آنها، نمودى از رفتار سیاسى حضرت و دیپلماسى دولت مدینه در چارچوب مرزهاى اعتقادى است. به گفته ویل دورانت، پیامبر در مدینه حکومتى دنیوى بنیاد کرد و به ناچار مىبایست قسمت روزافزونى از وقت خویش را به تنظیم امور اجتماعى و مناسبات سیاسى قبایل و امور جنگى صرف مىکرد؛ اما همه مردم مدینه به قدرت بىچون و چراى او تن در ندادند و یهودیان مدینه از این جمله بودند که ضمن استقامت در دین خود، روابط تجارى خود با مکه را نیز حفظ کردند. پیامبر با این یهودیان پیمان بست که نشان کمال مهارت او بود.17 البته روابط خارجى رسمى پیامبر در چارچوب مرزهاى جغرافیایى و حوزه خارج از شبه جزیره عربستان در سال هفتم و با ارسال نامه و اعزام سفیر به امپراتورىهاى همسایه، آغاز مىگردد.18
1. جنبههاى حقوقى روابط دیپلماتیک در اسلام
1) شرایط برقرارى روابط دیپلماتیک و اسلام: از نظر حقوقى، برقرارى روابط دیپلماتیک در رتبه متأخر از شناسایى رسمى دولتها و توافق براى برقرارى روابط، به عنوان ارکان روابط دیپلماتیک، قرار داد. البته بحث شناسایى رسمى و شرط بودن آن، به عنوان یکى از مسائل حقوقى در مباحث بین المللى، به معاهده وستفالیاى 1648 باز مىگردد که در اثر آن واحدهاى رسمى بینالمللى در قالب دولت - ملت به عنوان بازیگران رسمى بینالمللى مطرح گردید. اما قبل آن و به خصوص در تمدنهاى اولیه روم، ایران، یونان، مصر، هند و چین، دولتهاى قبیلهاى و امپراتورىهاى ملوک الطوایفى به عنوان بازیگران رسمى سیاست خارجى ایفاى نقش مىکردند و طعباً برقرارى روابط سیاسى مشروط به شناسایى رسمى نمىگردد؛ از این رو الزاماً چنین رابطهاى میان این دو مقوله مشاهده نمىشود.
همانگونه که اشارت رفت، دین اسلام داراى ماهیت جهانى بوده و مخاطبان خود را عموم افراد بشر قرار داده است؛ در این راستا بر تنوع فرهنگى، تاریخى، نژادى و قبیلهاى اذعان مىکند، امّا هیچگاه در حد یک معیار رفتارى به رسمیت نمىشناسد. اسلام و سیره سیاسى حضرت رسول بر قبول موجودیت قبایل، ملتها و شُعَب صحّه مىگذارد. تبادل سفیر و نامههاى پیامبر به رؤساى ممالک همسایه، امضاى پیمان و معاهدات سیاسى - امنیتى با جوامع بیگانه و غیر مسلمان مبتنى بر قبول موجودیت آنان بوده و بیانگر آن است که اصل شناسایى در روابط خارجى اسلام با جوامع بیگانه مورد توجه بوده است.19 بر این اساس، اگر برقرارى روابط مسالمتآمیز اسلام با دولت خارجى را نوعى شناسایى تلقى کنیم - آنگونه که امروزه نیز برخى از حقوقدانان و پژوهشگران مسائل دیپلماتیک چنین مىاندیشند - موضع اسلام در مورد شناسایى کشورها مثبت خواهد بود؛ اما برخى از نویسندگان این امر را با هدف توسعه تعالیم اسلامى و اصل گسترش اسلام ناسازگار ارزیابى کرده و موضع اسلام مبنى بر فراگیر و جهانى شدن تعالیم دینى را به مفهوم عدم شناسایى کشورهاى موجود دانستهاند.20
یکى از نویسندگان در این زمینه ضمن اذعان بر اصل روابط مسالمتآمیز امت اسلامى با جوامع غیر مسلمان، معتقد است این روابط عمدتاً بنا بر ضرورت و از سر عجز اسلام در به انقیاد در آوردن و مسلمان کردن دیگر جوامع بوده است و از این رو «روابط کشور اسلامى با دیگران بر اساس رضایت طرفین نبود، بلکه مبتنى بر تفسیر و تعبیر سیاسى و اخلاقى خود بود که آن را برتر مىدانستند و نهایتاً لازم بود تمام جهان تابع یک نظام قانونى و دینى باشند و این نظام برتر به وسیله قدرت امام اجرا مىشد و از این رو اسلام غیر از ملت اسلام هیچ ملتى را به رسمیت نمىشناسد».21
پاسخ این اشکال با توجه به شیوه توسعه اسلام و ابزارهاى جهانى شدن باورهاى دینى روشن مىشد. اگر گسترش اسلام در درون کلیه جوامع بشرى ریشه در ماهیت عام و فراگیر این دین آسمانى دارد و رهبران دینى نیز این مهم را هدف اصلى فعالیتهاى سیاسى - دینى شان دانستهاند، از سوى دیگر شیوه گسترش اسلام نیز در چارچوب نفى هرگونه اکراه و اجبار و عمدتاً از طریق جدال احسن، حکمت، استدلال و شیوههاى عقلى و اقناعى مطرح مىگردد.22 اسلام براى گسترش خود روش استفاده از عقل و استدلال را بیش از دیگر شیوهها مورد توجه قرار داده و «اصل دعوت» را به عنوان مبناى روابط خارجى مسلمانان با جوامع غیر مسلمان مطرح مىسازد.23 این نکته بدان معناست که اسلام براى رسانیدن پیام دعوت ناگزیر است از شیوههاى مسالمتآمیز بهره گرفته و روابط خود با جوامع غیرمسلمان را گسترش دهد، زیرا در پرتو چنین رابطهاى است که و گفتوگو، مباحثه و جدال احسن صورت مىگیرد و قول متین و منطقى متابعت مىگردد. این قبیل اشکالات عمدتاً از آنجا ناشى مىشود که نویسندگان مزبور اصل در روابط خارجى اسلام با جوامع غیر اسلامى را بر جهاد و جنگ دایمى مىگذراند؛ اما اگر اصل دعوت جایگزین جهاد شود و آن همواره مسبوق به دعوت باشد،24 اشکال مذکور و نظایر آن مرتفع خواهد شد.
2. مصونیت سیاسى سفیران: مىتوان ادعا کرد که حقوق اسلامى در تدوین حقوق دیپلماتیک و به ویژه مباحث مربوط به مصونیت سیاسى نمایندگان پیشگام بوده است. در حالى که حقوق دیپلماتیکى معاصر و تنظیم و تدوین مسائل حقوقى نظیر مصونیت شخصى، مصونیت خانواده و اماکن نمایندگان سیاسى داراى قدمت چندان نیست و به صورت رسمى به کنوانسیون وین 1961 باز مىگردد، در حقوق اسلامى مصونیت نمایندگان از آغاز مورد توجه قرار گرفته است. شاید به این لحاظ بتوان گفت: نه تنها اسلام در زمینه روابط بینالمللى نوآورىهایى کرده و نخستین نظام حقوقى منسجم در جهان به شمار مىرود که اندیشه شناسایى کامل را براى جوامع سیاسى بیگانه عرضه کرده، بلکه با وضع قوانین مربوط به مصونیت سیاسى سفیران، و نمایندگان سیاسى، در امر تدوین و تنظیم حقوق دیپلماتیک نیز پیشگام بوده است.25 با ردیابى فلسفه مصونیت سیاسى سفیران، این نکته به دست مىآید که آنچه به عنوان نظریه مصونیت تحت عنوان نظریه مصلحت خدمت در کنوانسیون وین 1961 پذیرفته شده، از نظر اسلام و اندیشمندان مسلمان قرنها پیشتر بحث گردیده و مورد تأیید قرار گرفته است. شیبانى در السیر الکبیر مىگوید: چنانچه فرستادگان از امنیت برخوردار نباشند نخواهند توانست رسالت خود را انجام دهند، بنابراین امان بدون هیچ شرطى براى آنان وجود دارد.26 ابویوسف نیز در کتاب الخراج مىنویسد: هر گاه والیان فرستادهاى را ملاقات کنند، پس از احراز نمایندگى، سخن او را پذیرفته و مورد تعرض قرار ندهند. کالا، اسلحه و اموال او غیر قابل تعرض است.27
اصل مصونیت سیاسى سفیران در رفتار سیاسى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و نیز از نظر حقوق اسلامى کاملاً دیده مىشود. به لحاظ نظرى، مصونیت سیاسى نمایندگان در چارچوب عقد امان مورد تأیید قرار مىگیرد. این نکته با توجه به مفهوم امان در قانون اسلام و تحلیل مفهوم مصونیت سیاسى معاصر واضح مىگردد. مقایسه مفهوم امان و مصونیت از یکسو و ریشهیابى فلسفه و دلایل هر دو مىتواند رابطه این دو مفهوم را توضیح داده و «امان» را به عنوان یک مسأله حقوقى در حقوق اسلامى در جایگاه مبناى نظرى مصونیت سیاسى نشاند.
مصونیت به طور کلى بدین معناست که دارنده آن از تعقیب قانونى مأموران دولت در امان است و به عبارت دیگر، قانون و مجریان آن نمىتواند شخص دارنده آن را تعقیب کند. مقصود از مزایا آن است که امتیازاتى به کسى داده شود که سایر مردم، حق استفاده از آن را ندارند.28 البته عدهاى از نویسندگان میان مصونیت و مزایاى سیاسى تفکیک کردهاند. در این تلقى، مصونیت عمدتاً به عنوان پدیده حقوقى و مبتنى بر مبانى حقوق دیپلماتیک تعریف مىشود، در حالى که مزایا عمدتاً داراى ماهیت غیر حقوقى و مبتنى بر نزاکت بین المللى است.29 نامههایى که پیامبر به سران قبایل در اطراف عربستان مىفرستد متضمن اصل «امان» است. در این نامهها حضرت تصریح مىکنند که اگر آنان با مسلمانان وارد جنگ نشوند در امان هستند.30 یکى از نمونههاى رفتارى پیامبر در این زمینه داستان امان دادن دخترش زینب به شوهرش ابوالعاص بن ربیع است.
البته در مورد ماهیت عقد «امان» میان فقهاى شیعى و سنى اختلاف نظر وجود دارد. در حالى که فقهاى حنفى قائل به جایز بودن این عقد هستند و معتقدند اگر حاکم اسلامى مصلحت را در نقض آن بداند مىتواند نقض کند، فقهاى شیعه و زیدیه آن را از عقود لازم دانسته و از طرف مسلمانان غیر قابل نقض مىدانند. مبناى این اختلاف نظر تفاوت در نگرش فقهى فقیهان به شرایط تحقق عقد امان است؛ بدین معنا که برخى وجود مصلحت را شرط مىدانند، در حالى که عدهاى عدم وجود مفسده را.31
هر چند با توجه به اینکه در صدر اسلام فعالیتهاى دیپلماتیک چندان توسعه نیافته بود و طبعاً دولت اسلامى نیز با عنایت به مسائل موجود به اعلام نظر پرداخته است؛ اما در مجموع روایاتى وجود دارد که اصل مصونیت سیاسى را مورد تأیید قرار مىدهد، از جمله:
پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: «لا یقتل الرُسل و لا الرهن؛ فرستادگان و گروگانها کشته نمىشوند».32 در روایت دیگرى حضرت فرمود: «مضت السنّة أن لا تقتل الرُسل؛ سنت بر این جارى است که رسولان و پیام آوران را نباید کُشت».33
در سیره ابن هشام آمده است که مسیلمه کذّاب با ارسال نامهاى به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نوشت: از مسیلمه رسول خدا به محمد رسول خدا سلام علیک. من در این کار [رسالت] با تو شریک شدهام، نصف زمین براى من و نصف زمین براى قریش؛ و لى قریش قوم تجاوز کارى هستند. آنگاه دو نفر نامه وى را براى آن حضرت آوردند. حضرت به آن دو فرمود شما چه مىگویید؟ گفتند: ما نیز همین را مىگوییم. حضرت فرمود: به خدا سوگند اگر اینگونه نبود که پیک را نباید کشت، شما را گردن مىزدم. این ماجرا در آخر سال دهم هجرت بود.34
در انساب الاشراف بلاذرى پس از ذکر نامه معاویه به امام علىعلیه السلام مىنویسد: چون علىعلیه السلام وى (نامه رسان) را دید، فرمود چه چیزى در پشت سر پنهان کردهاى؟ گفت مىترسم تو مرا بکشى! فرمود: چگونه تو را بکشم با اینکه تو پیام رسان هستى.35
مصونیت در اعمال مذهبى از دیگر حقوقى است که اسلام براى سفیران مقرر داشته است. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به هیأت نمایندگى مسیحیان نجران اجازه داد که حتى در مسجد النبى آیین مذهبى خود را برپا دارند. مورخان مسلمان به عنوان حادثهاى عجیب ذکر مىکنند که مسیحیان صورت خود را به سوى شرق برگردانده، نیایش به جاى آوردند.36
مصونیت اموال و دارایى نمایندگان: عدم اخذ مالیات و عوارض گمرکى از اموال نمایندگان که در حقوق دیپلماتیک معاصر تحت عنوان «مزایا» مطرح مىشود سابقه طولانى در حقوق بینالملل اسلامى دارد.37
همان طور بیشتر اشاره شد، اگر مصونیت سیاسى نمایندگان از دیدگاه حقوق اسلامى را در چارچوب نظریات رایج معاصر بررسى کنیم، مصونیت نمایندگان عمدتاً با نظریه مصلحت خدمت بیشتر قابل تحلیل خواهد بود؛ اما سیره سیاسى پیامبر اسلام بیانگر آن است که در موارد خاص، به خصوص توقیف نمایندگان، رفتار متقابل باید مورد توجه قرار گیرد؛ از این رو وقتى که مشرکان قریش نماینده حضرت (عثمان) را توقیف کردند، به توقیف متقابل نماینده قریش (سهیل) اقدام کرد.38
3. معاهدات و قراردادهاى بینالمللى از نظر اسلام: از نظر اصطلاح فقهى میان عهد (عقد) و قرارداد تفاوت وجود دارد. این تفاوت را حقوق دانان نیز مورد توجه قرار دادهاند. در حقوق اسلامى، هر قرار دادى الزام آور نیست و تعهدى ایجاد نمىکند، اما عقد على الاصول به منظور ایجاد تعهد واقع مىشود.39 بنابراین نمىتوان هر قراردادى را عقد دانست. در تعریفى کلى مىتوان گفت: قرارداد عبارت است از توافق دو یا چند طرف با صلاحیت در یک مورد خاص که داراى اثر حقوقى نیز مىباشد. این توافق مىتواند در موضوعات مختلف نظیر ایجاد حق، اسقاط یا انتقال حق و یا به منظور شناسایى میان دو یا چند دولت یا سازمان بینالمللى منعقد گردد.
معاهده بر حسب عرف عبارت است از هر نوع توافق و قرارى که بین دو یا چند صاحب حق و تابع حقوق بینالملل منعقد مىگردد. طبق بند الف ماده دوم کنوانسیون وین (1969) این اصطلاح به قرار بینالمللى که کتباً بین کشورها منعقد گردیده و حقوق بینالملل بر آن حاکم است اطلاق مىشود. اصطلاحات «معاهده، موافقتنامه و قرار» به عنوان سه اصطلاح اصلى که شامل کلیه این نوع معاهدات بین المللى مىگردد، استعمال شده است.40 اما در تعریف عقد گفته شده است: «توافق دو یا چند اراده که به منظور ایجاد آثار حقوقى انجام مىشود».41 به نظر مىرسد با توجه به تعاریف فوق، تفاوت ماهوى میان عقد و قرارداد وجود ندارد. به خصوص اگر عقد جایز و غیر لازم را در نظر بگیریم این تشابه نزدیکتر مىشود. به نظر مىرسد سادهترین تفکیک میان این دو مفهوم بر اساس مصادیق و نمودهاى عینى است؛ بدین معنا که اگر عقد داراى مصادیق معین و خارجى باشد مفهوم «عقد» بر آن اطلاق مىشود و اگر مصداق غیر معین باشد قرارداد گفته مىشود؛ براى مثال مصادیق خارجى عقد در فقه اسلامى عبارتند از: بیع، صلح، هبه، اجاره، وکاله، نکاح و ... . اما از مواردى که امروزه در مسائل بینالمللى با آن روبه رو هستیم مىتوان از پروتکل و یادداشت تفاهم یاد کرد.
اما بر اساس تفاوت گذارى مزبور، این اشکال مطرح مىشود که عموم ادله وفاى به عهد و عقود شامل قراردادها به معناى مذکور نمىگردد، زیرا ادله وجوب وفاى به عقد نظیر «أُوفوا بالعقود»42 و حدیث نبوى «المؤمنون عند شروطهم» ناظر به عقد و عهدهاى متعارف و رایج است که همان عقدهاى معروف را شامل مىشود و قراردادهاى بینالمللى را شامل نمىگیرد.
براى توضیح این بحث و پاسخ اشکال اشارهاى به استدلال به آیات قرآن مىکنیم:
1. آیه «الاّ الّذین یعتون إلى قوم بینکم و بینهم میثاق؛43 مگر اقوام و مللى که بین شما و آنها پیمانى وجود داشته باشد، آنها را متعرض نشوید». این آیه دلالت صریح دارد که اگر بین دو قوم یا دو ملت پیمان و میثاقى منعقد گردد این پیمان الزام آور است. بنابراین همه قراردادهاى بینالمللى چون از مصادیق «میثاق» و تعهد هستند جنبه الزامى دارند.
2. «إلاّ الذین عاهدتم عند المسجد الحرام فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم.44 در اینجا نیز به صراحت بر پایدارى در انجام مسؤولیتهاى ناشى از قراردادهاى بینالمللى تاکید شده است، بى آنکه به نوع خاصى از قراردادها اشاره شده باشد.
3. «فاتّموا إلیهم عهدهم إلى مدتهم إنّ الله یحبّ المتقین؛45 به پیمانها تا پایان زمانش وفادار باشید...».
4. مهمترین دلیلى که براى مشروعیت قراردادهاى بینالمللى مىتوان طرح کرد، ارجاع این قراردادها به امور عرفى است. به خصوص اینکه بیشتر عقود و معاهدات معین در حقوق اسلامى حالت امضایى داشته و نه تأسیسى. به جز قراردادهایى که با عناوین مشخص و معین در فقه آمده است.
5. سیره متشرعین از دیگر دلایل و مستندات فقهى معاهدات بینالمللى است؛ بدین معنا که در طول تاریخ اسلام رفتار و عملکرد مسلمانان و دولتهاى اسلامى احترام به قوانین و معاهدات غیر معین بینالمللى بوده است. به خصوص اینکه در دوره حضور امامان معصوم: نیز چنین رویهاى معمول بوده و مورد ردع و منع آنان قرار نگرفته است.
نکته شایان ذکر این که پژوهشگران در مورد اولین قرار داد بین المللى اسلامى اختلاف نظر دارند از همان عقبه،46 منشور مدینه47 و صلح حدیبیه به عنوان نخستین قرار داد بین المللى اسلامى یاد مىکند. مىتوان گفت مفاهیم بینالمللى نظیر معاهدات و قراردادهاى بینالمللى پس از شکلگیرى نظام دولت - ملت مطرح گردید و از نظر مفهومى قابل تسرّى نبوده یا تعمیم آن با تأملات جدى همراه است؛ اما از نظر محتوایى و معنایى تعمیم آن محذورى ندارد، زیرا بیشتر به تعامل واحدهاى سیاسى اشاره دارد. حال این واحدها زمانى در قالب دولت - ملت نمود مىیابد و زمان دیگر در قالب دولت - شهر (City-State) و در شرایط دیگر در قالب دولت - قبیله (Trible-State).
2. جنبههاى عملى روابط دیپلماتیک در اسلام
اسلام و شیوههاى حل اختلافات بینالمللى: اهتمام اسلام بر کشف یا تأیید شیوههاى حل اختلافات بینالمللى، ناشى از دیدگاه صلح طلبانه و مبتنى بر همزیستى مسالمتآمیز این مکتب است. در برخورد با هر پدیده نامطلوب و زیانبارى نظیر جنگ و ناامنى، قطع ریشهها و رفع زمینهها و موجبات آن با سهولت بیشتر و هزینه کمترى انجام خواهد مىگیرد.
اسلام قبل از هر امرى، قطع ریشههاى خصومت و جنگطلبى را در روابط انسانى مورد توجه و تأکید قرار مىدهد. و براى رسیدن به صلح پایدار و تثبیت امنیت و ثبات اجتماعى، عوامل تنش زا و جنگ آفرین را مورد حمله قرار داده و از میان بر مىدارد. پرهیز از آغاز جنگ، نکوهش سیاست انتقام طلبانه، نهى از ناسزا گفتن به دشمن یا تحقیر و توهین او از مواردى است که در راستاى محدود کردن و مهار جنگ مورد توجه قرار مىگیرد.48
در حالى که در منشور ملل متحد صرفاً به حل معارضات و نه قطع ریشههاى آن توجه شده است. در ماده 33 منشور ملل متحد آمده است: طرفین اختلاف ملزم هستند قبل از هر اقدامى، از طریق مذاکره، میانجىگرى، سازش، داورى، رسیدگى قضایى و توسل به مؤسسات منطقهاى یا سایر راههاى مسالمتآمیز راه حل اختلاف را جستوجو کنند.
از طرف دیگر، اسلام به منظور رسیدن به صلح و مهار جنگ، شیوههاى حل منازعات را به عنوان امرى عرفى و امضایى مورد توجه قرار مىدهد. هر راهکارى را که عرف زمانه و عقلاى عصر براى ختم یا جلوگیرى جنگ در پیش گیرند، در صورت عدم مخالفت با قوانین اسلام، مورد پذیرش و استقبال قرار مىگیرد. بنابراین روشهاى متعارف حل منازعات و اختلافات بین المللى، اعم از مذاکرات مستقیم و غیر مستقیم، میانجىگرى و حکمیت بینالمللى، مورد تأیید اسلام نیز است.
مذاکره از مهمترین ابزارهاى سیاست خارجى دولتها در راستاى تأمین اهداف و منافع خودشان است و این ابزار از گذشتههاى دور مورد توجه اقوام و دولتها بوده و امروزه با اهمیت فزایندهاى که یافته بخش عظیمى از مسائل دیپلماتیک را به خود اختصاص داده است تا جایى که عدهاى از نویسندگان دیپلماسى را به فن مذاکره و چانهزنى تعریف کردهاند.49 از نظر اسلام، مذاکره در چارچوب استدلال و استفاده از حکمت و برهان مورد تأکید و تأیید است. شاید اهتمام اسلام به مذاکره به عنوان شیوه منطقى و مسالمتآمیز نیل به اهداف و حل مناقشات قابل مقایسه با دیدگاههاى رایج در سیاست بینالملل معاصر نباشد، زیرا در دیدگاه رایج، مذاکره و چانهزنى یکى از چندین ابزار سیاست خارجى است که در کنار ابزارهاى دیگر مطرح مىشود؛ اما در اسلام مذاکره مهمترین شیوه براى نیل به اهداف است، زیرا با ردّ هر گونه بهرهبردارى از ابزارهاى اجبارآمیز، این مکانیزم اهمیت مضاعف مىیابد. علاوه بر آیات قرآن کریم که مسلمانان و دولت اسلامى را به مجادله و برخورد کلامى با اهل کتاب و جوامع غیر مسلمان فرا مىخواند50 و استفاده از حکمت، موعظه و جدال احسن را براى تعقیب اهداف دینى مطرح مىکند،51 در سنت و سیره سیاسى پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم نیز نمونههایى از اهتمام به مذاکره و استفاده از این ابزار براى حل منازعات قابل توجه و استفاده است. مذاکرات حضرت با نماینده قریش سهیل بن عمرو که منجر به معاهده صلح حدیبیه گردید، مذاکرات پیامبر با یهود بنى نضیر در مورد دیه دو نفر مقتولى که یکى از مسلمانان به صورت قتل خطا مرتکب شده بود، و مذاکرات حضرت با ابوسفیان در فتح مکه براى جلوگیرى از قتال و کشتار بیشتر52، نمونههایى است که به خوبى مبناى دینى مذاکرات سیاسى را توضیح مىدهد.
بین داورى بین المللى و میانجىگیرى، هر چند از نظر ماهوى تفاوت جدى وجود ندارد، اما از نظر کارکردى و نحوه عمل میان آن دو تفاوت اندکى مشاهده مىشود. در تاریخ اسلام نیز به نمونههایى از داورى و حکمیت و میانجىگرى برمىخوریم که مورد امضا و تأیید پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم قرار گرفته است. البته دیدگاه اسلام در مورد حکمیت و میانجیگرى بینالمللى را از دو منظر مىتوان مطرح کرد: نخست، به صورت یک قاعده کلى، فقهاى اسلامى این نکته را مورد تأیید قرار دادهاند که بیشتر معاهدات و عقود جنبه امضایى دارد و نه تأسیسى، و در همین چارچوب مباحث مربوط به شیوههاى اجرایى احکام و مقررات جاى مىگیرد. در این تلقى، مذاکره، حکمیت و میانجىگرى به عنوان روشهاى عرفى حل منازعات مطرح مىشود و به صورت طبیعى مورد تأیید اسلام نیز قرار مىگیرد.
اما در مورد پذیرش حکمیت بینالمللى از دیدگاه اسلام یک پرسش اساسى همچنان باقى است و آن اینکه چگونه بین پذیرش حکمیت بینالمللى با قاعده نفى سبیل را مىتوان جمع کرد؟ آیا پذیرش حکمیت بینالمللى در صورتىکه هیأت داوران غیر مسلمان باشند نوعى سبیل غیرمسلمان بر مسلمانان نخواهد بود؟
در پاسخ به این پرسش دیدگاههاى مختلفى مطرح گردیده که به اختصار اشاره مىشود:
1. قاعده نفى سبیل بر حکمیت حاکم مىباشد و بنابراین حکمیت غیر مسلمانان مردود است، زیرا این داورى اساس شرعى ندارد.
2. حکمیت همانند سایر معاملات، مبتنى بر رضایت طرفین است و امور شرعى در آن مدخلیت ندارد؛ بنابراین صرف رضایت مسلمانان براى پذیرش آن کافى است و پذیرش داورى همراه با رضایت با «سبیل» و سلطه کفار قابل جمع نیست. و در این صورت، سلطه و سبیل اساساً منتفى است.
3. پذیرش حکمیت بینالمللى از طریق احکام حکومتى یا عناوین ثانوى نظیر ضرورت، مصلحت و اضطرار توجیه مىگردد.
راه حلى که این پژوهش ارائه مىدهد این است که موارد تاریخى حکمیت در سیره پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بلااستثنا بیانگر وضعیتى است که در آن احتمال سلطه بیگانگان به کلى منتفى است. بنابراین مىتوان گفت حکمیت غیر مسلمان بذاته سبیل و سلطه نیست، بلکه اگر موجب استیلاى کفار بر مسلمانان شود تحت قاعده نفى سبیل قرار مىگیرد.
ویژگىهاى سفیر از دیدگاه اسلام: ویژگىهاى سفیر را در سه دسته کلى مىتوان تقسیم کرد:
1. صفات جسمانى: هر چند اسلام معیار اصلى گزینش عمال و کارمندان حکومتى را در دو مقوله اصلى تقوا و پارسایى و دانش و خردورزى مىداند، اما از آنجا که ظاهر حال افراد مىتواند در توفیق و عدم توفیق انجام وظیفه به خصوص ابلاغ پیام اسلام نزد ملل بیگانه مؤثر باشد، بنابراین برخى از اوصاف ظاهرى و جسمانى را نیز براى سفیر مورد توجه قرار مىدهد. از جمله اوصاف جسمانى، خوشرویى (جمیل المنظر) و سلامت بدن است که به گفته ابن فراء «سزاوار است که فرستاده بلند بالا و کشیده قامت و خوش اندام باشد، زیاد فربه یا سخت لاغر نباشد، صدایى رسا و قیافهاى شاداب داشته باشد، چنانکه به دیده تحقیر به او ننگرند».53
2. صفات اخلاقى: اسلام مجموعهاى از صفات اخلاقى را براى سفیران مطرح مىکند که در رأس این اوصاف، خداباورى و اعتقاد راسخ به تعالیم دینى و تقوا قرار دارد. این امر بدان دلیل مطرح است که اولاً تقوا و خداباورى معیار رجحان و برترى افراد بر سایرین مىباشد و ثانیاً اگر سفیر از ویژگى اعتقاد راسخ به تعالیم اسلام و خداباورى جدى برخوردار نباشد، احتمال دارد در برابر زرق و برق خیره کننده بیگانگان و «جوله باطل»54 خویشتن را به فراموشى سپرده و مجذوب گردد. از دیگر ویژگىهاى اخلاقى سفیر، متانت و وقار است که موجب مىشود دیگران او را مورد تعریض و تعرّض قرار ندهد. جرأت و اقدام براى سفیر ضرورى است، زیرا افراد ترسو از ابتکار عمل عاجز و در برابر تهدیدها و بلوفهاى دشمن حاضر به مصالحه و مدارا مىشوند و بالأخره بردبارى و فرو خوردن خشم و تحمل گفتههاى دیگران از دیگر اوصاف اخلاقى سفیران محسوب مىگردد.
3. صفات علمى و فرهنگى: سفارت هر چند در آغاز پیچیدگى امروز را نداشته، اما در عین حال به دلیل وظیفه مهمى که در ابلاغ اهداف و منافع حکومت دینى و اقناع طرفهاى درگیر داشته، از اهمیت خاصى برخوردار بوده است.
در مجموع مهمترین ویژگىهاى سفیر که در اسلام مورد توجه قرار گرفته و ادبیات دیپلماسى معاصر نیز آن را متذکر است، عبارتند از:55
1. سلامت جسم و حسن منظر؛
2. نفوذ راى و صواب اندیشه؛
3. خردورزى و عقل مدارى؛
4. قوت بیان و سرعت هوش و درک؛
5. شکیبایى و بردبارى همراه با جرأت و جسارت اقدام؛
6. معرفت به احکام شرعیه، سیره و تاریخ؛
7. خوش رفتارى (حسن سلوک) و گشاده رویى؛
8. اصالت خانوادگى (شرافت و کرامت خانوادگى)؛
9. راستگویى و درستى در گفتار و کردار؛
10. تخصص و اطلاع همه جانبه در مورد حوزه وظایف به اندازه توان.
در ادبیات معاصر، مباحث دیپلماتیک با اندک تفاوتى، ویژگیها و اوصاف مزبور رابراى دیپلماتها و سفیران مطرح کرده است.56 از نظر تطبیقى، هر چند از سیره پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم در مورد اوصاف و ویژگیهاى اخلاقى و علمى، گزارشهایى در دست است که از جمله مىتوان به انتخاب جعفر بن ابىطالب به عنوان نماینده حضرت در دربار نجاشى حاکم حبشه اشاره کرد که دقیقاً اوصاف و ویژگیهاى مزبور در آن رعایت شده بود. همچنین سفیران حضرت به نزد امپراتوران ایران، روم و حاکمان دیگر بلاد، نیز صفات مزبور را داشتند. اما در مورد تأکید بر اوصاف جسمانى نظیر «حسن المنظر»، روایتى از خلیفه دوم است که در مورد اختیار و گزینش سفیران گفته است: آنکه اسمش نیکوتر است مقدم بر دیگران است و وقتى وارد مىشوید آنکه از دیگران زیباتر است ترجیح داده مىشود.57
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى گروه علوم سیاسى دانشگاه باقرالعلوم(ع).
1. از جمله براى مطالعه تعاریف مختلف دیپلماسى، ر.ک: على آلادپوش و علیرضا توتونچیان، دیپلمات و دیپلماسى (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1372) ص4 - 7.
2. تعریف مورد نظر در چارچوب تعریفى قرار مىگیرد که دیپلماسى را مساوى با مذاکره (Negotation) مىداند.
3. ابن منظور، لسان العرب، ماده سَیَرَ.
3#) ر،ک: سیدعبدالقیوم سجادى، «اصول سیاست خارجى در قرآن»، فصلنامه علوم سیاسى (ویژه قرآن،) ش 15.
4. ر.ک: مصطفى نادیه محمود، العلاقات الدولیه فى الاسلام المعهد العالمى للفکر الاسلامى، ج4، ص21.
5. ر.ک: سیدخلیل خلیلیان، حقوق بین الملل اسلامى (تهران: نشر فرهنگ اسلامى، 1362) ص59.
6. براى مطالعه بیشتر در زمینه تحولات تاریخى دیپلماسى در تمدنهاى اولیه، ر.ک: هارولد نیکلتون، تکامل فن دیپلماسى، ترجمه محمد صادق میرفندرسکى (تهران: سازمان مطبوعاتى مرجان، 1346) ص13 و غلام حسین میرزا صالح، مقدمهاى بر تاریخ تئورى دیپلماسى (تهران: دانشگاه ملى ایران، 1356).
7. وهبة الزحیلى، آثار الحرب فى الفقه الاسلامى (دمشق: دارالفکر، چاپ چهارم، 1992 م) ص320.
8. همان، ص 322 - 323.
9. ر.ک: «ابن سینا و حکمت متعالى»، فلسفه در ایران (بىجا: بىتا) ص151.
10. براى مطالعه بیشتر در مورد این طبقه بندى، ر.ک: مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى (تهران: صدرا، 1374).
11. «بُعثت لاتُمم مکارم الاخلاق».
12. ر.ک: مرتضى مطهرى، عدل الهى (تهران: صدرا، 1378).
13. براى توضیح بیشتر، ر.ک: مرتضى مطهرى، فطرت (تهران: صدرا، 1378).
14. ر.ک: نهج البلاغه. در این خطبه امام علىعلیه السلام ارزشمندى قدرت و حکومت را به اجراى عدالت و احقاق حق منوط مىکند و در غیر آن ارزشى براى آن قائل نیست.
15. براى توضیح بیشتر، ر،ک. هانس. جى. مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، چاپ دوم).
16. ر.ک: البواطى رمضان محمد سعید، الجهاد کیف نفهمه و کیف نمارسه (دمشق: دارالکفر، چاپ دوم، 1995 م) ص227.
17. ویل دورانت، تاریخ تمدن (تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1378) ج4 (عصر امام)، بخش اول، ص214.
18. پى. ام. هولت و آن. کى. س. لمبتون، تاریخ اسلام (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه احمد آرام (تهران: امیرکبیر، 1378) ص 69 - 70. براى توضیح بیشتر، ر.ک: جواد صدر، حقوق دیپلماتیکى و کنسولى (تهران: انتشارات دانشگاه، 1376) و محمد رضا دبیرى، دیپلماسى کاربردى و رویههاى دیپلماتیک (تهران: دفتر مطالعات سیاسى وزارت خارجه، 1374) ص 3 به بعد.
19. محمد صفدرى، حقوق بین المللى عمومى (تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1346) ج2، ص 57.
20. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، اسلام و حقوق بین المللى عمومى (تهران: سمت، 1372) ج1، ص 399. مجموعه نامههاى پیامبر به سران امپراتورىها و قبایل را برخى تا حدود 24 نامه ذکر کردهاند. به گفته ابن سعد در طبقات، پیامبر در یک روز شش نامه به شش حاکم، از جمله حکام ایران و روم فرستادند. ر.ک: محمد حمید الله، سلوک دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق محقق داماد (تهران: انتشارات علوم اسلامى، چاپ دوم، 1379).
21. دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، پیشین، ص 401 - 400.
22. مجید خدورى، جنگ و صلح در اسلام.
23. بقره (2) آیه 256، «لااکراه فى الدین».
24. ر.ک: عبدالعزیز مقر، العلاقات الدولیه فى الاسلام وقت الحرب، به نقل از: نادیه محمود مصطفى، العلاقات الدولیة فى الاصول الاسلامیه (قاهره: المعهد العالمى للفکر الاسلامى، 1996 م) ج6، ص 11 - 13.
25. صرف نظر از روایات که اصل دعوت را قبل از جهاد به عنوان یک تکلیف واجب مطرح مىسازد، در میان فقهاى اسلامى نیز اجتماع نظر وجود دارد که جهاد مسبوق به دعوت است و اگر قبل از جهاد دعوت انجام نگرفته باشد، جهاد مشروعیت ندارد.
26. بو آزار مارسل، اسلام در جهان امروز، ترجمه محسن مؤیدى (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361) ص217.
27. جواد صدر، پیشین، ص 77.
28. همان.
29. على اصغر حلبى، مبانى اندیشههاى سیاسى در ایران و جهان اسلام (تهران: انتشارات بهبهانى، 1365) ص176.
30. براى توضیح بیشتر، ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، فقه سیاسى (تهران: سمت، 1379) ص47.
31. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج11، ابواب جهاد العدو، باب 44، ص 90، ح2.
32. بیهقى، سُنن، ج9، ص 212.
33. ابن هشام، السیرة النبویه (بیروت: دار احیاء التراث العربى، 1985) ج4، ص 247.
34. همان، ج2، ص 75.
35. احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف (قم: مجمع احیاء الثقافة الاسلامیه، 1416 ق) ج2، ص 211.
36. ابن هشام، پیشین، ص 402؛ محمد حمید الله، سلوک بین المللى دولت اسلامى، ترجمه و تحقیق مصطفى محقق داماد (تهران: مرکز نشر علوم اسلامى، 1380) ص 173.
37. ابو یوسف قاضى یعقوب بن ابراهیم، کتاب الخراج (بیروت: دارالمعرفة، بى تا) ص 116.
38. ابن هشام، پیشین، ج2، ص 46. نیز براى مطالعه جزئیات، ر.ک: شمس الدین سرخى، شرح السیر الکبیر، ج4، ص320.
39. عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص5.
40. غلامرضا بابایى، فرهنگ علوم سیاسى (تهران: ویس، 1369) ج1، ص 744 - 746.
41. ناصر کاتوزیان، حقوق مدنى، قواعد عمومى قرار دادها، ج1، ص 24.
42. مائده (6) آیه 1.
43. نسا (4) آیه 92.
44. توبه (9) آیه 7.
45. همان، آیه 4.
46. ر.ک: عباسعلى عمید زنجانى، پیشین، ص 11.
47. محمد رضا ضیایى بیگدلى، اسلام و حقوق بینالملل (تهران: شرکت سهامى انتشارات، 1366) ص 42 -46.
48. براى تفصیل بیشتر، ر.ک: سید عبدالقیوم سجادى، «سیاست خارجى و دولت اسلامى از دیدگاه امام على»، فصلنامه علوم سیاسى (ویژه نامه امام علىعلیه السلام).
49. هالستى، ص 281.
50. عنکبوت (29) آیه 42: «ولاتجادلوا أهل الکتاب، الاّ بالتى هى أحسن» .
51. نحل (16) آیه 125: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى أحسن» .
52. احمد عبدالونیس شتا، الاصول العامه للعلاقات الدولیه فى الاسلام وقت السلم، گردآورنده: نادیه محمود مصطفى (المعهد العالمى للفکر اسلامى، 1996م) ص19.
53. ابن الفراء، رسل الملوک (سفیران)، ترجمه پرویز اتابکى (تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1363) ص143.
54. حدیثى است که مىفرماید: «للحق دولة و للباطل جولة؛ حق پایدار است اما باطل پر زرق و برق».
55. احمد عبدالونیس شتا، الدولة العباسیه من التخلى عن سیاسات الفتح الى سقوط (قاهره: المعهد للفکر الاسلامى، 1417 ق) ص 21 - 23.
56. براى مقایسه ویژگىهاى مذکور با اوصافِ سفیران در ادبیات دیپلماسى معاصر، ر.ک: محمد رضا دبیرى، استراتژى و تاکتیک در مذاکرات دیپلماتیک (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1369) فصل سوم، ص 19.
57. ابن الفراء، پیشین، ص 156.