آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

فصول منتزعه(2) اولین اثر در اخلاق مدنى (حکمت عملى) است که در جهان اسلام به دست موسس فلسفه سیاسى اسلام تإلیف شده است و بعدها ابوعلى مسکویه در نگارش تهذیب الاخلاق از آن الهام گرفت و خواجه نصیرالدین طوسى نیز تهذیب را تحت عنوان اخلاق ناصرى ترجمه و تلخیص کرد. ویژگى عمده و منحصر به فرد این کتاب آن است که بین سه بعد حکمت عملى ترتب منطقى قائل شده است. او از مجراى ((تهذیب نفس)) به ضرورت ((تدبیر منزل)) و از آن به ضرورت ((تدبیر مدن)) مى رسد; در حالى که فارابى در کتاب سیاسه مدنیه و آرإ اهل المدینه الفاضله از راه مبانى و مبادى نظرى به سیاست مى رسد و در کتاب المله از راه دین و آیین بدان منتقل مى شود.
این کتاب را اولین بار استاد د.م دنلوب در سال 1961 با عنوان فصول المدنى در دانشگاه کمبریج انگلستان به چاپ رساند. این مقاله معرفى فصول منتزعه است که خواننده را با محتواى آن آشنا مى کند.
بخش اول:
فارابى در فصول آغازین کتاب با مطالعه اى تطبیقى در حوزه قلمرو طبابت و سیاست, مى گوید: نفس انسانى صحت و مرضى دارد که در گرایشش به خیرات یا شرور منعکس مى شود; بدن هم از صحت و مرضى برخوردار است که در اعتدال مزاج و انحراف از آن است و مدینه هم صحت و سلامتى دارد که در اعتدال اخلاق اهل آن است و مرضش در انحراف از اخلاق; همان طورى که مرض بدن با طبیب قابل علاج است, مرض مدینه هم با((مدنى)) و ((ملک )) معالجه مى شود, با این تفاوت که طبیب بدن را سالم نگه مى دارد و در چگونگى استفاده از سلامت و به کار گرفتن آن بى طرف است و آن را در اختیار دیگرى که همان ((مدنى )) است قرار مى دهد و در ((صناعت مدنیه )) و ((صناعت ملکیه )) در مورد استفاده از آن و درباره افراد به کارگیرنده آن و انواع صحت, اندازه گیرى و اندیشه و تدبیر مى شود.
فارابى بعد از اعتقاد به این که کار نفس به مدنى و ملک ارتباط دارد و براى او ضرورت دارد که نفس و اجزا و حالات و هیئات نفسانیه را بشناسد(3) و چگونگى ازاله رذایل را از اهل مدینه بداند, وارد بحث از اجزا و قواى نفسانى مى شود و نفس را داراى پنج قوه مى داند1:ـ قوه غاذیه; 2ـ قوه حاسه; 3ـقوه متخیله; 4ـ قوه نزوعیه; 5ـ قوه ناطقه. وى سپس کار ویژه هر یک از قوا را چنین بیان مى کند: قوه غاذیه, رساندن غذا به بدن را انجام مى دهد; کار قوه حاسه ادراک به وسیله حواس پنج گانه است ; قوه متخیله به حفظ رسوم محسوسات در ذهن و تجزیه و ترکیب آن مى پردازد; کار قوه نزوعیه, ایجاد شوق, کراهت, طلب, اراده, ایثار, اجتناب, غضب, رضا, خوف, اقدام, قساوت, رحمت, محبت, شهوت, و سایر عوارض نفسانى است ; قوه ناطقه که مهم ترین قوه انسانى و ممیز او از سایر موجودات است چهار وظیفه را بر عهده دارد: 1ـ وسیله تعقل انسان است; 2ـ ابزار تفکر و رویه آدمى است; 3ـ وسیله تحصیل علوم و صناعات است; 4ـ وسیله تمییز بین افعال زیبا و زشت است.
این قوه خود بر دو قسم است :
الف) قوه ناطقه نظرى که انسان به وسیله آن به اشیا و موجودات غیر عملى معرفت پیدا مى کند;
ب) قوه ناطقه عملى که این قوه نیز خود بر دو قسم است: 1) قوه ناطقه عملى مهنى که وظیفه آن در خصوص مهن و فنون و حرفه هایى مثل نجارى, کشاورزى, طبابت و کشتیبانى است; 2) قوه ناطقه عملى فکرى که انسان به وسیله آن در هنگام عمل فکر مى کند که آیا این عمل ممکن است یا نه؟ و اگر ممکن است چگونه مى شود آن را انجام داد؟
در ادامه بحث قواى نفسانى, مسإله فضایل و رذایل و ارتباط آنها با این قوا بیان مى شود که فضایل بر دو صنف است: صنف اول, فضایل نطقى که مربوط به جزء ناطق است, مثل حکمت, عقل, کیاست, ذکاوت و جودت فهم, و ضد آنها رذایل نطقى مى باشد; صنف دوم, فضایل خلقى که مربوط به جزء نزوعى است, مثل عفت, شجاعت, سخاوت و عدالت, که ضد آنها رذایل اخلاقى مى باشد.
فارابى ((نفس انسانى)) را طبعا و فطرتا نه فاضل مى داند و نه خبیث, و معتقد است انسان از اول هیچ گونه فضیلت و رذیلتى ندارد; البته ممکن است که زمینه و استعداد گرایش به یک طرف در او بیشتر باشد و این استعداد طبیعى نظیر گرایش انسان به نوعى از صنایع و فنون و حرفه هاست که در اکثر انسان ها مطلق و تام نیست; به این معنا که هر انسانى استعداد گرایش به همه علوم و صنایع را ندارد, بلکه مستعد نوع خاصى از آنهاست که اگر در همان نوع خاص, اخلاق هماهنگ و همگون با آن ایجاد شود به نحو کامل در آن فضیلت یا رذیلت رشد مى کند; چنانچه کسى یافت شود که استعداد گرایش به همه فضایل یا رذایل را داشته باشد و با اخلاق و عادت مماثل آن را هماهنگ کند, قدما به آن ((انسان الهى )) و در صورت اتصاف به رذایل, ((انسان سبعى)) مى گفتند. انسان الهى فوق مراتب انسانى است و شإن او بالاتر و برتر از آن است که در خدمت مدینه اى باشد, بلکه او ((ملک )) و ((پادشاه حقیقى )) است و تمام مدینه ها را تدبیر و رهبرى مى کند; اما انسان سبعى هیچ گونه ریاست و خدمتى در مدینه نخواهد داشت و باید از همه مدینه ها اخراج شود. (4)
فارابى معتقد است بعضى از گرایش هاى طبیعى و استعدادها را مى شود از بین برد یا با عادت تغییر داد و به جاى آن هیئات دیگرى جایگزین کرد. از همین جا دو اصطلاح ((انسان فاضل)) و ((انسان ضابط لنفسه)) ایجاد شده است. ((انسان فاضل)) کسى است که بر اساس همان گرایش ها و استعدادهاى طبیعى خود فضایل را انجام مى دهد و انسان ((ضابط لنفسه)) کسى است که بر خلاف گرایش ها و استعدادهاى طبیعى خود فضایل را انجام مى دهد و خود را وادار به انجام آن مى کند. حال اگر ((مدبر مدینه)) اخلاق محموده داشته باشد و خوبى ها در نفسش به صورت ملکه در آمده باشد او بالاتر و برتر از این است که ((ضابط لنفسه)) بر او اطلاق گردد.
در مقابل او ((انسان مدنى)) ـ کسى که عمران و آبادى مدینه با اوست ـ اگر براساس ناموس و شریعت ضابط لنفسه باشد, در او نیز به تناسب مقامش, فضایل طبعى نیست, زیرا کسى که ضابط لنفسه و قیم ناموس است و لیاقت فضیلت اجتهاد را هم دارد, اگر لغزشى کند در صورتى که ((مدنى)) باشد نه رئیس, روسا او را به راه مىآورند و گناه و فسادش فراگیر نمى شود, اما چون صلاح رئیس عمومى است و براى همه اهل مملکت است, از این رو لغزش هاى او گریبانگیر همه مى شود, پس ضرورى است که فضایل در وجود او به صورت طبعى و ملکه اى باشد.
((شرورى)) که در مدینه ایجاد مى شود با یکى از سه راه برطرف مى گرد:
1ـ تبدیل شرور به فضایل در نفوس مردم ;
2ـ اصلاح مردم به صورت ((ضابطین لانفسهم ));
3ـ اخراج افرادى که شرایط فوق را ندارند از مدینه.
البته هیچ انسانى در انجام دادن افعال مطابق یا مخالف استعدادهاى طبیعى خود مجبور و مکره نیست و مى تواند ضد آن را هم انجام بدهد.
فارابى بعد از بیان ویژگى هاى عاملان, درباره افعال در مراحل افراط, تفریط و اعتدال بحث مى کند و مى گوید: (( افعال خیر)) افعال معتدل و متوسط بین دو شر افراط و تفریط هستند و صفات و افعالى نظیر عفت, سخاوت, شجاعت, تواضع, حریت, کرامت, حلم, حیا و دوستى نیز خیراتى هستند که در دو سوى آنها شرورى وجود دارد; البته اعتدال و خیرات هم گاهى نفسى هستند یعنى فى نفسه معتدل و خیر هستند و گاهى اضافى و در مقایسه با چیز دیگرى معتدل و خیر محسوب مى شوند. عوامل زیادى مثل زمان, مکان, محیط و سن در اعتدال رفتار آدمى تإثیر دارد. این اعتدال نسبت به آدم ها متفاوت و نسبى است و براى حفظ و نگهدارى آن نیاز به پادشاه است, کسى که با ((صناعت مدنیه)) و ((مهنه ملکیه)) خویش مراقب اخلاق و رفتار اهل مدینه است .
بخش دوم:
در این بخش از کتاب, فارابى از مجراى اخلاق به ضرورت صناعت مدنى و مهنه ملکى مى رسد. ابتدا اولین نهاد اجتماع یعنى خانواده را با عنوان ((تدبیر منزل)) بررسى مى کند و سپس وارد مقوله ((تدبیر مدن)) مى شود.
مراد قدما از ((مدینه)) و ((منزل)) صرفا ظرف مکانى آن نبود, بلکه علاوه بر آن, به اهل آن و کیفیت منازل و مساکن آن که به صورت زیرزمینى است یا فوق زمین, و از چوب, گل, پشم یا موى درست شده یا غیر اینها نیز توجه مى شد, زیرا نوع مسکن, اخلاق متناسب با خود را ایجاب مى کند ; براى مثال منازلى که از مو و پوست در صحرا ساخته شده است, موجب ملکه بیدارى, هوشیارى, حزم, شجاعت و آمادگى مى شود و مساکنى که به صورت قلعه هاى محکم ساخته شده است, باعث به وجود آمدن ملکات ترس, امان و بزدلى مى شود; بنابراین ((مدبر مدینه)) باید مراقب کیفیت مساکن و منازل مردم باشد.
هر منزل و خانواده اى از چهار جزء تشکیل شده است:
1ـ زوج و زوجه; 2ـ عبد و مولا; 3ـ والد و ولد; 4ـ قنیه و مقتنى.
یک فرد لازم است همه این اجزا را هماهنگ و در جهت غرض واحد که موجب بسط و حفظ خیرات و عمارت منزل مى شود به کار گیرد. به این مدبر ((رب المنزل)) یا ((مدبر المنزل)) گفته مى شود و کار او شبیه (( مدبر المدینه )) است. هر کدام از ((منزل)) و ((مدینه)) شبیه ساختمان بدن آدمى است که از اجزا و اعضاى مختلف تشکیل شده است و همه آنها در افعال مختلف با هم تعاون دارند تا هم غرض نهایى بدن را بر آورده کنند و هم هر کدام براى دیگرى نافع باشد. این حرکت سیستماتیک باید در اجزا و اعضاى مدینه و منزل نیز اجرا شود و چنانچه عضوى از بدن آدمى مریض و فاسد گردد, ((مدبر)) آن که طبیب است طورى به معالجه مى پردازد که هم آن عضو براى مجموعه بدن مفید باشد و هم براى اجزاى مجاور نافع بشود و چنانچه آن عضو فاسد قابل علاج نباشد و خوف سرایت به سایر اعضا برود آن را قطع مى کند. در مدینه پادشاه نیز باید به یکى از دو طریق اعضاى فاسد را معالجه کند: یا آن را سالم و سودمند به حال تمام مدینه و اجزاى آن نماید و در غیر این صورت و در صورت خوف تعدى به دیگران, براى صلاح همه باید او را تبعید و از مدینه اخراج کند.
مدینه بر دو قسم است :
1ـ مدینه ضروریه: مدینه اى که اهل آن براى رسیدن به ضروریات که قوام انسان و زندگى و حفظ حیاتش به آن وابسته است با هم تعاون و همکارى دارند;
2ـ مدینه فاضله: مدینه اى که اهل آن براى رسیدن به برترین چیزهایى که وجود انسان و قوام او و حفظ حیاتش به آن وابسته است با هم تعاون دارند; البته در مورد (( برترین )) اختلاف وجود دارد: عده اى تمتع از لذات را برترین چیز مى دانند, جمعى ثروت و یسار را و گروهى جمع بین هر دو را برترین چیزها مى دانند.
اما سقراط و افلاطون و ارسطو معتقدند انسان دو حیات دارد: حیات دنیوى معیشتى که قوامش با تغذیه و از خارج است ; دیگرى حیات اخروى که قوامش بذاته است. بر این اساس, براى انسان دو کمال دنیوى و اخروى متصور است که کمال اخروى همان سعادت قصو است که ((خیر مطلق)) است; بنابراین مدینه فاضله مدینه اى است که اهل آن براى رسیدن به کمال اخروى که همان سعادت قصواست با هم تعاون دارند; از این رو طبیعى است که فقط اهل این مدینه همه فضایل را دارا هستند و اهل مدینه هاى دیگر که دنبال ثروت و لذت هستند نیازى به همه فضایل و حتى یک فضیلت هم ندارند و همکارى و عدالتى که از آن دم مى زنند در واقع صورى و شبه عدالت است. حاکم و مدبر مدینه باید حد اعتدال را در همه امور و افعال اهل مدینه مقدر و جارى کند و در این کار سعادت را که غایت همه افعال است نصب العین خود قرار دهد. در واقع پادشاه حقیقى کسى است که غرضش از سیاست و صناعت ملکیه اش, رساندن خود و اهل مدینه به ((سعادت حقیقى )) باشد ; البته لازمه اش این است که ((ملک مدینه)) خودش از کامل ترین سعادت برخوردار باشد.
اما در مورد هدف و غایت تدبیر مدن و فن زمام دارى دیدگاه هاى مختلفى وجود دارد:
1ـ عده اى معتقدند غایت تدبیر مدن, کسب شوکت و جلالت و کرامت و نفوذ و غلبه است و این امور خود هدف هستند و تمام ابزارها و سنت هاى مدینه براى رسیدن به آنها به کار گرفته مى شود. بعضى از رهبران با استفاده از فضایل و خوبى هاى موجود در مدینه و همراهى اهل آن و مراعات سنت هاى پسندیده آنها به کرامت والا مى رسند, این گروه از رهبران را (( روساى کرامت )) یا (( برترین روسا)) مى نامند; گروه دیگرى از اینها کرامت را در ثروت مى پندارند و عده اى آن را در حسب و نسب, و جمعى کرامت را در غلبه و مقهور و خوار و ذلیل کردن اهل مدینه مى پندارند;
2ـ عده اى مقصود از تدبیر مدن را رسیدن به ثروت مى دانند و معتقدند همه فعالیت هاى سیاسى باید براى رسیدن به ثروت و مکنت باشد; به عبارتى, ثروت فى نفسه هدف است نه این که وسیله براى رسیدن به کرامت باشد. روسایى که چنین تفکرى دارند آنها را اهل ((خساسه الرئاسه)) مى نامند;
3ـ گروهى بر این باورند که غایت نهایى تدبیر مدن و سیاست بهره مندى و تمتع از لذات است;
4ـ جمعى دیگر معتقدند همه موارد فوق یعنى کرامت, ثروت و لذت به طور جمعى هدف سیاست و تدبیر مدن است.
قدما هیچ کدام از رهبران دیدگاه هاى چهار گانه فوق را ملک و پادشاه نمى نامیدند و از این جاست که فارابى بر اساس تفکر شیعى خود پادشاه و ملک واقعى و امام مدینه را تعریف مى کند و مى گوید:
ملک کسى است که ((مهنه ملکیه)) و صناعت تدبیر مدن دارد و داراى قدرت و اقتدار به کارگیرى صناعت ملکیه را در هر جایى دارد, خواه به این صناعتش مشهور شده باشد یا خیر, خواه لوازم اعمال قدرتش فراهم باشد یا نباشد, خواه مقبول عامه واقع شود یا نشود, خواه مردم از او پیروى و اطاعت کنند و مورد اکرام واحترام باشد یا نباشد,فقیر باشد یا داراى ثروت و مکنت باشد.
اینها همان ویژگى هاى امام در مذهب شیعه است و در روایت آمده است: ((الحسن و الحسین امامان قاما إو قعدا))(5). فارابى امام و ملک واقعى مدینه را به ((طبیب)) تشبیه مى کند که طبیب فن طبابت را مى داند و متلبس به مبدإ طبابت است, خواه مردم او را بشناسند یا نشناسند, وسایل کارش فراهم باشد و به درمان مریض بپردازد یا در خانه بماند, خدمت گزارانى براى اعمال تخصصش باشد یا نباشد, بیمارانى به او مراجعه بکنند و قولش را بپذیرند یا نپذیرند, در هر صورت او طبیب است. البته معلم ثانى بر اساس واقعیت موجود جامعه, مى گوید گروهى مخالف این نظریه هستند و معتقدند کسى که مهنه ملکیه را مى داند اما در مدینه کسى از او اطاعت نمى کند و مورد تکریم نیست عنوان ((ملک)) بر او صادق نیست. عده دیگرى قید ((ثروت )) را هم جزء شرایط ملک دانسته اند و گروهى ویژگى سلطه با هر وسیله اى که باشد مثل زور, ایجاد ترس و وحشت و اذلال را شرط اطلاق این عنوان مى دانند. فارابى با رد نظریات فوق مى گوید اینها هیچ کدام جزء شرایط ((ملک)) نیستند, بلکه صرفا اسباب و وسایلى اند که گاهى در ((مهنه ملکیه)) و فن زمام دارى به کار گرفته مى شود.
فارابى در بحث معرفت شناسى سیاسى خویش به تشریح مفاهیم فلسفه سیاسى خود مى پردازد که به اجمال به آنها اشاره مى کنیم:
1.تعقل: قدرت بر جودت رویه و استنباط در جهت تحصیل سعادت است و بر چند قسم است :
الف) تعقل منزلى که مربوط به تدبیر و اداره منزل است;
ب) تعقل مدنى که مربوط به تدبیر و اداره مدینه است;
ج) تعقل معاش که براى رسیدن به خیرات انسانى نظیر ثروت و جلالت و غیره مى باشد و خود بر دو نوع است: 1ـ تعقل مشورتى: از انواع تعقل معاشى است که انسان امرى را استنباط مى کند نه براى خویش, بلکه براى مشورت با دیگران در جهت تدبیر منزل یا مدینه و غیر ذلک ; 2ـ تعقل خصومتى: از اقسام تعقل معاشى است که قدرت بر استنباط رإى صحیح و نیکو در مقابل دشمن است.
2. حکمت: علم به اسباب بعیده است که به واسطه آن وجود سایر موجودات و وجود اسباب قریبه تحصیل مى شود تا برسد به موجود واحدى که حقیقتا او سبب اول همه موجودات است.
3. علم حقیقى: آنچه که همواره صادق است و در هیچ زمانى کذب در آن راه ندارد.
4. عقل نظرى: قوه اى است غیر اکتسابى که طبعا براى انسان حاصل است.
5. جوده الاقناع: قدرت بر القاى گفتار براى تإثیر گذارى بر مخاطب به همراه تصدیق او.
6. جوده التخییل: قدرت بر القاى گفتار و تإثیر در ذهن و نفس مخاطب و ایجاد انگیزه شوق یا کراهت در او.
7. جوده الرإى: این که انسان صاحب رإى یا جید الرإى باشد و آن به این است که انسان در افعالش فاضل و خیرخواه باشد و اقوال و آرا و مشورت هایش مجرب و آزموده باشد تا به صورت قول سدید و صحیح انسان را به نتایج پسندیده برساند و به واسطه آن انسان مقبول القول و مشهور به فضیلت گفتار گردد و در مشورت هایش از اقامه حجت و دلیل بى نیاز شود. جوده الرإى نیز نوعى تعقل است واصول مورد نیاز آن, یا امور مشهوره هستند و یا امور حاصله از تجربه و مشاهده.
8. ظن صوابى: نوعى ظن است که انسان را در همه مشاهداتش به واقع و صواب هدایت مى کند.
9. ذهن: قدرت بر مصادفت با حکم صواب در مورد اختلاف آرا وجودت استنباط در تشخیص رإى صحیح از سقیم است. این ذهن نیز نوعى تعقل است.
10. غمر: کسى که مشهورات را تخییل مى کند بدون آن که تجربه عملى در آنها کسب کرده باشد.
11.جنون: اگر تخییلات آدمى به طور مداوم بر خلاف مشهورات و محسوسات و عادیات باشد.
12. حمق: مواردى که مشهورات به طور صحیح تخیل مى شوند, اما در عمل به ضد آن رفتار و غایتى غیر آنها پیموده مى شود.
13. ذکاوت: جودت حدس و انتقال سریع در مورد چیزى بدون ملاحظه زمان.
14. کیاست: قدرت بر جودت استنباط امور برتر براى رسیدن به خیرات جزئى.
فارابى پس از ارائه تعریفى از مفاهیم فلسفه سیاسى خود, وارد مقوله ((مدینه فاضله )) مى شود. وى در آغار معتقد است مدینه پنج طبقه دارد:
1. طبقه افاضل: شامل حکیمان, عقلا و اندیشمندان و حاملان دین (فقها و متکلمان);
2. ذووا السنه: سخنوران که شامل خطبا, بلغا, شعرا, خوانندگان, نویسندگان و غیره است;
3. مقدران: اصنافى نظیر حسابداران, مهندسان, پزشکان و منجمان هستند;
4. مجاهدان: جنگجویان و مرزداران و پاسداران و غیر آنها را شامل مى شود;
5. مالیون: تولید کنندگان مدینه نظیر کشاورزان و رعایا;
روساى مدینه و رهبران که جزء طبقه ((افاضل )) هستند خود به چهار صنف تقسیم مى شوند:
الف) ملک حقیقى که همان رئیس اول است باید شش شرط را دارا باشد: 1ـ حکمت ; 2ـ تعقل تام; 3ـ جوده الاقناع; 4ـ جوده التخییل; 5ـ قدرت بر جهاد; 6ـ سلامت جسم.
کسى که این شرایط را دارد, مقتداى امت است و سیره و افعال و گفتار و وصایایش باید اطاعت شود و او با رإى و اراده خویش مدینه را رهبرى مى کند.
ب) روساالاخیار و ریاست افاضل: در صورتى که ملک حقیقى یافت نشود, ولى شرایط او در جمعى یافت شود, براى مثال یکى حکمت دارد و دیگرى تعقل تام و سومى جوده الاقناع و چهارمى جوده التخییل و..., این جمع رهبرى مدینه فاضله را به عنوان جانشینان ملک به عهده مى گیرند.
ج) ملک سنت: در صورت فقدان ملک و جانشینان او, ریاست مدینه به عهده کسى است که شرایط ذیل را دارد:
1 ـ آشنا به شرایع و سنت هاى پیشینیان و رهبران قبلى باشد;
2 ـ تشخیص صحیح از امکنه و احوال متناسب با سنت هاى گذشته ;
3 ـ قدرت استنباط در مسائل و احکام نوپیدا بر طبق سنت هاى پیشین ;
4 ـ جوده رإى و تعقل در حوادث و موضوعات نو پیدا;
5 ـ جوده الاقناع در مورد مردم ;
6 ـ جوده التخییل در مورد مردم ;
7 ـ قدرت بر جهاد.
د) روساى سنت: در صورت فقدان ملک سنت, چنانچه جماعتى داراى شرایط فوق باشد اجتماع آنها جانشین ملک سنت مى شود.
فارابى در ادامه بحث اجزا و مراتب مدینه, مى فرماید در هر جزء و صنفى از اجزاى مدینه به طور نسبى یک قدرت برتر به نام رئیس وجود دارد که فوق او ریاستى نیست و در قاعده هرم قدرت یک مرووس هست که بر هیچ کس ریاست ندارد و در درون این هرم, مراتبى از قدرت وجود دارد که نسبت به پایین ریاست دارند و نسبت به بالا مرووس هستند. البته در مدینه عده اى نیز یافت مى شوند که فقط مى توانند خدمت گزار و غلام دیگران باشند. اینها طبعا ریاست ندارند و همواره خادم و عبد هستند. در عین حال مدینه, به عنوان یک کل, ترکیبى است که اجزاى آن با رشته ((محبت )) و به تبع آن ((عدالت)) به هم گره خورده است که معلم ثانى به دلیل اهمیت این بحث, آن را در دو مرحله مورد بررسى قرار داده است:
مرحله اول, مسإله محبت است. گاهى محبت طبیعى است, نظیر محبت والدین به فرزندشان و گاهى ارادى است که این محبت بر سه محور استوار است:
1. محبت بر محور فضیلت ;
2. محبت بر محور منفعت ;
3. محبت بر محور لذت .
محبت بر محور فضیلت از اهمیت خاصى برخوردار است و اهل مدینه فاضله با اشتراک در آرا و افعال, آن را ایجاد مى کنند.(6) این آرا در سه چیز خلاصه مى شوند:
الف) آراى مربوط به مبدإ: آرایى که درمورد خداى تعالى, موجودات روحانى, نیکان که آنها مقتدا و الگو هستند, آغاز عالم و اجزاى آن به ویژه نحوه تکوین انسان, مراتب اجزاى عالم, نسبت بعضى از اجزا به بعضى دیگر, منزلت هستى نزد خداوند و موجودات روحانى, مقام شامخ انسانى نزد خدا و نزد موجودات روحانى است ;
ب) آراى مربوط به معاد و منتها که در واقع همان سعادت قصواست;
ج) آراى مربوط به مابین مبدإ و معاد, یعنى افعالى که موجب رسیدن به سعادت مى شود.
چنانچه اهل مدینه به این آرا معرفت پیدا کنند و با اعمال سعادت آور آن را کامل نمایند, در مدینه به واسطه محبت و عواملى نظیر سودمندى, منفعت و لذت ـ که موجب ازدیاد محبت مى شوندـ ائتلاف و ارتباط و انسجام درونى مدینه مستحکم مى گردد.
مرحله دوم, مسإله عدالت در مدینه است. پس از آن انسجام درونى در مدینه, اهمیت عدالت روشن مى شود و آن عبارت است از:
1. تقسیم خیرات مشترک بین اهل مدینه. خیرات در سه چیز است: سلامتى, مال و کرامت, که اگر به عدالت تقسیم نشوند و کم یا زیاد در آن اعمال شود ظلم خواهد بود, زیرا کم گذاشتن آن ظلم بر شخص است و زیاد گذاشتن آن ظلم بر اهل مدینه است.
2. محافظت از حقوق و خیرات اهل مدینه تا حق آنها ضایع نگردد و اموالشان بدون رضایت از دست شان خارج نشود و آنچه از او سلب مى شود باید با رضایت او باشد مثل معامله و هبه و قرض. در صورتى که بدون رضایت باشد باید جبران گردد و الا ظلم است و ظلم به اهل مدینه روا نیست و ممکن است ظلم بر هر فردى موجب ظلم به تمام مدینه و اهل آن باشد.
3. انجام دادن کارهاى شایسته و با فضیلت توسط افراد در روابط با افراد دیگر و روابط اجتماعى شان.
فارابى به تناسب بحث عدالت به حقوق اجتماعى افراد اهل مدینه نیز اشاره مى کند و مى گوید: هر کس که در مدینه فاضله زندگى مى کند باید داراى شغل باشد که بتواند معاشش را تإمین کند, البته به هر فرد فقط یک شغل باید واگذار شود, چه در مرتبه ریاست باشد و چه در مرتبه خدمات و پایین تر. فارابى براى این راهکار سه دلیل ارائه مى کند:
1. یک نفر شایستگى انجام هر عمل و هر صنعتى را ندارد;
2. اگر یک نفر متصدى یک شغل و صنعتى باشد, تمرکز مهارتش در آن موجب استحکام و اتقان بیشتر در آن کار شده و بهره ورى بیشترى خواهد داد;
3. بسیارى از کارها زمان خاصى دارند که اگر چند کار به یک نفر واگذار شود ممکن است به دلیل تلاقى زمانى موجب فوت اهمیت و ضرورت آن کار بشود.
فارابى بعد از بیان ((مشاغل )), به مسإله (( بیت المال )) و ذخایر مالى مدیر اشاره مى کند و مى گوید: ((عده)) اموالى است که براى گروه هایى از مردم که معمولا درآمدى ندارند اختصاص مى یابد, خواه هدف شغلى اش کسب درآمد نباشد, مانند حاملان دین و علماو نویسندگان و پزشکان که از اجزاى بزرگ مدینه بوده و مدینه و اهل آن نیازمند آنها هستندو خواه ناتوان و زمین گیر باشند.
وى بعد از مسإله بیت المال مدینه, درباره جنگ بحث مى کند, زیرا جنگ از لوازم و تبعات تشکیل مدینه است. جنگ انواعى دارد:
الف) جنگ دفاعى در مقابل هجوم دشمن به مدینه ;
ب) براى گرفتن حقوق و خیرات مدینه, نظیر مجازات کسانى که جنایت کرده اند تا دیگران جرإت تجاوز و طمع به حریم مدینه پیدا نکنند و یا براى دفع دشمنان بالقوه و...;
ج) براى اجبار و وادار کردن مردمى که مصلحت وخیر خودشان را نمى فهمند;
د) براى مقابله با افرادى که منقاد مدینه نیستند و از وظیفه خدمت گزارى خود سرباز مى زنند;
ه'.) براى وادار کردن غیر اهل مدینه به رعایت عدل و انصاف .
اینها جنگ هاى عادلانه هستند. در مقابل, جنگ هاى ظالمانه قرار دارد که روسا و رهبران براى بسط نفوذ و قدرت خودشان و تسلیم دیگران به پذیرش اوامر شان و تکریم و تعظیم آنها انجام مى دهند.همچنین جنگ هایى که صرفا براى غلبه و پیروزى یا لذت بردن از پیروزى و یا فرونشاندن خشم است نیز ظالمانه و جابرانه مى باشد.
به تبع مسإله ((جنگ)), بحث مرگ و شهادت مطرح مى شود. فارابى در این باره مى فرماید: انسان فاضل مرگ و حیاتش براى مدینه سودمند است, اما نباید در مردن تعجیل کند بلکه باید با تدبیر در بقاى خویش بکوشد تا افعال سعادتمندانه بیشترى انجام دهد و اهل مدینه هم از فضایل او بهره مند شوند; اما چنانچه منافع مدینه در مرگ و شهادت او باشد آن گاه شایسته است که بر آن اقدام کند. فارابى به افراد غیر فاضل از مدینه هاى جاهله و فاسقه نیز اشاره مى کند که آنها با مرگ همه چیزشان را از دست مى دهند; البته اهل مدینه فاسقه با مرگ هم دنیایشان را از دست مى دهند و هم سعادت خود را تمام نشده تلقى مى کنند و به همین جهت در مقایسه با اهل مدینه جاهله, نگرانى بیشترى دارند, زیرا اهل مدینه جاهله اصلا سعادت بعد از مرگ را درک نمى کنند.
در مباحث پایانى کتاب, فارابى مبحث ((سیاست)) بمعنى الاخص را مطرح مى کند و مى فرماید:
سیاست به طور مطلق جنس براى سایر اصناف سیاسات نیست, بلکه مثل اسم مشترک بین ذوات مختلف است, زیرا بین سیاست فاضله و سیاست جاهله هیچ نوع اشتراک معنوى وجود ندارد. سیاست فاضله عبارت است از آنچه سیاست مداران و مردم و رعیت به وسیله آن به نوعى از فضایل دست مى یابند و در واقع بیشترین فضایل از این راه به دست مىآید, اما سیاست جاهله سیاستى ترکیبى و تلفیقى است که فارابى آن را ((سیاست ممزوج)) مى نامد, زیرا رفتار روساى مدینه هیچ گاه واحد و متوازن نیست و تدابیر در مدینه از آرا و ظنون و انگیزه هاى شخصى نشإت مى گیرد ; از این رو سیاست ها تلفیقى از انواع سیاست هایى است که در اصناف مختلف این نوع مدینه ها به وجود آمده است. ایشان با تشریح وضعیت این مدینه ها و شرور و بدىهاى آنها مى گوید: چنانچه انسان فاضلى در این گونه مدینه ها باشد, اقامت او حرام بوده و بر او واجب است از آن جا به مدینه فاضله ـ در صورت موجود بودن ـ مهاجرت کند و الا فاضل در دنیا غریب بوده و مرگ براى او بهتر از ادامه زندگى است.
در پایان فارابى مجددا با مقایسه ((ساختار مدینه)) با ((ساختار بدن)) آدمى, سیاست رئیس اول مدینه را با طبابت طبیب مقایسه مى کند و با روشى واقع گرایانه مى فرماید: همان طورى که در بدن آدمى انواع صحت و مریضى, خلقت و طبیعت و عادت و حالت هاى زندگى و... وجود دارد و طبیب نمى تواند در درمان خویش به حد کمال آنها اقدام نماید, بلکه به حد توان خویش و حداکثر صحت اقدام مى کند, در مدینه نیز چنین است که سیاست مدار فاضل و رئیس اول به تناسب افراد مدینه و با ملاحظه منافع اهل مدینه به قدر میسور آنها را به فضایل مى رساند و به سوى سعادت رهنمون مى شود.
پى نوشت ها
*ابونصر محمد فارابى, فصول منتزعه, تحقیق فوزى مترى نجار (بیروت: دارالمشرق, 1917).
2. در انتساب این اثر به فارابى همه مترجمان اتفاق نظر دارند: ر.ک به: ابن ابى اصیبعه, عیون الانبإ, ج2, ص 140 ـ 141 و الصفدى, الوافى بالوفیات, ج1, ص 109 و القفطى, اخبار الحکمإ, ص280.
3. فارابى در سیاست مدنیه نفس را جزء مبادى موجودات مى داند که معرفت به آن به ویژه براى پادشاه لازم است.
4. فارابى تعبیر اخراج از مدینه را در دو کتاب دیگرش سیاست مدنیه, و آرإ اهل مدینه فاضله مطرح کرده و مختص به ((نوابت)) مدینه فاضله است و این انسان سبعى منطبق بر ویژگى هاى نوابت است و اخراجش فقط از مدینه فاضله است اگر چه در این جا فارابى تعبیر ((یخرج عن المدن کلها.
5. دکتر جعفر آل یاسین در شرح دیدگاه فارابى در تحصیل السعاده, به همین روایت استناد کرده است.
6. مجموعه این آراى مشترک را فارابى در کتاب آرإ اهل مدینه فاضله گرد آورده است.

تبلیغات