اخلاق مدنى در اندیشه ملا احمد نراقى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
اندیشمندان مسلمان در مواجهه با اخلاق و سیاست به دو گونه عمل کرده اند. برخى چون فارابى با رویکرد سیاسى به ضرورت اخلاق رسیده اند و برخى چون مسکویه و نراقى از مجراى اخلاق نظریات سیاسى خود را مطرح ساخته اند. مهم ترین سوال فرا روى دسته دوم آن است که آیا سیاست و حکومت چیزى جز ایجاد فضیلت و تقوا و تهذیب شهروندان و شهریاران است؟ ملااحمد نراقى مى کوشد تا بر اساس نظریه ((اخلاق فلسفى ـ شرعى)) اصول و قواعد رفتارى جامعه سیاسى خود را تبیین نماید. از نظر او جامعه سیاسى مجموعه شهروندان فاضل و شهریاران عادلى است که با رعایت حقوق و وظایف متقابل, جامعه مطلوب و نظام سیاسى عادلانه را به وجود مىآورند.متن
مقدمه
مقاله حاضر بر آن است تا این مدعا را روشن کند که نراقى در سرتاسر آثارش لحظه اى از توجه به سیاست و حیات سیاسى غافل نبوده و حتى موضوعات اعتقادى, اخلاقى, تعلیم و تربیت, فقه و اصول موجود در آثارش بر آمده از این اندیشه است. براى روشن شدن جایگاه سیاست در نزد وى, باید این پرسش ها را پاسخ گفت که آیا به نظر او سیاست ,سازمان دادن به جامعه و حکومت و اداره مردم در آن زمان و تعلیم و تربیت اخلاقى, ایجاد تقوا و فضیلت سیاسى شهریاران و شهروندان است؟ به راستى هدف نراقى از بستر سازى عقلى براى اخلاق فردى و اجتماعى چیست؟ او از نگارش معراج السعاده و اهداى آن به ((شاه قاجار)) و ((کافه انام)) چه اهدافى را تعقیب مى کند؟ و همچنین فتواى او در ضرورت واگذارى ولایت عامه به فقیهان در آن شرایط با چه انگیزه اى صادر شده است؟
از جمله پاسخ هایى که به این سوال ها داده شده, آن است که بر مبناى رویکردهاى اخلاقى و عرفانى نراقى نمى توان ((اندیشه سیاسى)) را بنا نهاد, زیرا مبناى احکام اخلاقى و عرفانى بر ناپایدارى دنیا و سراى طبیعت است و دنیا بت خانه سه شهوت بطن, فرج و دوستى فرزند است که همه حجابند و احکام اخلاقى جز به مذمت این دنیاى فانى و امر به زهد و عزلت و فرار از آن, نمى پردازد; در حالى که بناى اندیشه سیاسى بر ((بقا)) و ثبات دنیاست; بنابراین دو حوزه اخلاق و سیاست با هم سازگار نیستند و پى ریزى سیاست ((بقا ـ محور)) بر اخلاق ((فنا ـ محور)) امکان پذیر نیست و آنچه نراقى و امثال او در باب سیاست و زندگى سیاسى بیان داشته اند, صرفا آراى پراکنده اى است و نمى تواند اساس اندیشه سیاسى قرار گیرد.2
در این مقاله با رد چنین پاسخى و ارائه اندیشه سیاسى نراقى, مخدوش بودن نظریه امتناع اندیشه سیاسى برمبناى اخلاق و عرفان اسلامى را نشان خواهیم داد.
هستى اخلاق مدنى
برداشتى که در مقدمه بدان اشاره رفت که بر مبناى بقا و فناى اخلاقى به امتناع اندیشه سیاسى در حوزه اخلاق نراقى مى رسید, مبتنى بر درک نادرستى از اندیشه اخلاقى اوست و گویا پیش فرض این تلقى آن است که نراقى حوزه اخلاق را تنها در صفاى باطن و زهد و مذمت دنیا ـ بر مبناى تلقى مشهور ـ تفسیر مى کند; در حالى که آثار ایشان به ویژه معراج السعاده سخن از سیاست و عدالت پادشاه, عدم مغایرت حکومت و ریاست با زهد,3 همسویى قدرت و مکنت با عرفان و فضیلت,4 مقوله اهتمام به امور مسلمانان,5 قیام به امر به معروف و نهى از منکر,6 عاقبت فساد و اصلاح جامعه,7 اصول مملکت دارى,8 فواید انس و وحدت اجتماعى9 و... دارد. فهم صحیح رویکرد اخلاقى نراقى که بخشى از حکمت عملى اوست,10 نیاز به تبیین فلسفه اخلاق و روش شناسى او در حوزه اخلاق دارد. در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى, جریان هاى فکرى و معرفت اخلاقى متعددى ظهور یافتند, مانند ((اخلاق اعتزالى)), ((اخلاق شرعى)), ((اخلاق فلسفى)), ((اخلاق صوفى گرایانه)) و ((اخلاق شرعى فلسفى)). با اندکى تإمل در معراج السعاده مى توان حکم کرد که حوزه اخلاقى او در چار چوب جریان ((اخلاق شرعى ـ فلسفى)) قرار مى گیرد; براى همین هم در همه مباحث معراج السعاده به عقل و شرع استناد مى کند. نراقى در آغاز معراج السعاده در مقوله ((نفس شناسى)), قوا و غرایز انسانى را مطرح مى کند و با استناد فضایل و رذایل به قوا و غرایز, از آیات و روایات بهره مى گیرد.11
نراقى در مکتب اخلاقى خود, اخلاق را به ساحت هاى مختلف تقسیم مى کند. یک ساحت اخلاقى که به دنبال پالایش و آرایش درون است و به رابطه درونى انسان ها با خداوند مربوط مى شود. انسان از آن لحاظ که عبد خداوند است باید متصف به یک سرى فضایل باشد; ساحت دیگرى از ارزش هاى اخلاقى, نه از نظر عبودیت, بلکه از لحاظ انسانیت انسان است. بعضى از رفتارها و فضایل از انسان پسندیده هستند, خواه انسان مومن باشد یا نباشد. سومین ساحت اخلاقى مربوط به ارزش هاى اخلاقى انسان در معاشرت با دیگران است و این ارزش ها رفتار اجتماعى انسان را سمت و سوى مى بخشند.
در ساحت اول, فضایلى چون ((عبادت الهى)),12 ((ذکر)),13 ((دعا)),14 ((محبت الهى)),15 ((رضایت الهى)),16 ((توکل))17 و ((مناجات))18 قرار مى گیرند. در ساحت دوم, فضایلى هم چون ((قصر امل)),19 ((کسب حلال))20 و ((اعتدال در قوه شهویه))21 قرار مى گیرند و در ساحت سوم از گسترده ترین نوع اخلاقیات که با انواع روابط اجتماعى, سیاسى سر و کار دارد, سخن به میان مىآید. این ساحت را با عنوان ((اخلاق مدنى)) مطرح خواهیم کرد. ارزش ها و فضایلى که در این حوزه قرار مى گیرند از چند نظر قابل تقسیم هستند:
تقسیم اول: 1 ـ بعضى از اخلاقیات با هدف برقرارى رابطه انسان حداقل با یک نفر طراحى شده اند, همانند احترام به استاد,22 و رفتار با همسر;
2 ـ برخى از این ارزش ها در مواجهه انسان با جمع محدودى به سامان دهى و تنظیم رفتار آدمى مى پردازد; نظیر برقرارى عدالت و مساوات در خانواده, ابراز محبت به فرزندان, صله رحم با نزدیکان,23 رعایت حقوق همسایگان و24 احترام به والدین25;
3 ـ ساخت و ماهیت برخى از ارزش هاى اخلاقى به گونه اى است که براى مواجهه انسان با جمع کثیرى طراحى شده اند, همانند اهتمام به امور مسلمانان 26و عدالت پادشاه27;
4 ـ برخى دیگر از ارزش هاى اخلاقى که در اجتماع انسانى مطرح است رویکرد عمومى دارد, به گونه اى که در اتصاف به آن فرد یا جمع خاصى و یا کثرت و قلت جمعیت لحاظ نشده است, بلکه تحقق یک حکم اخلاقى در جامعه مقصود است که البته ممکن است موضوع آن حکم یک نفر یا جمع نامحدودى باشد, نظیر امر به معروف و نهى از منکر28 و قضاى حوایج مسلمانان.29
نراقى بعد از تقسیم عدالت به سه قسم, در مورد قسم دوم مى گوید:
دوم عدالتى است که در میان مردم مى باشد و از بعضى نسبت به بعضى دیگر حاصل مى شود, از ادا کردن حقوق و رد امانت و انصاف دادن در معاملات و تعظیم بزرگان و احترام پیران و فریاد رسى مظلومان و دست گیرى ضعیفان.30
تقسیم دوم: اخلاق مدنى گاهى به اعتبار اجتماعى بودن یا سیاسى بودن تقسیم مى شود: ارزش هاى اخلاقى اى که ((ماهیت اجتماعى)) دارند, مانند عدالت در خانواده, احترام به همسایگان, تواضع و فروتنى در قبال دیگران, خدمات عام المنفعه اى که در راستاى قضاى حوایج مومنان و اهتمام به امور اجتماعى مسلمانان باشد; البته بعضى از این ارزش هاى اجتماعى ممکن است با رویکرد اقتصادى صورت گیرد, نظیر سخاوت, ایثار, بخشش مالى,31 ترک بخل,32 سوال و گدایى,33 کسب مال حرام,34 و یا به دنبال بسط و گسترش فضایل معنوى و ارزش هاى والاى انسانى باشد, مانند امر به معروف و نهى از منکر, دعوت و تبلیغ صفات پسندیده اجتماعى و نهى از غیبت,35 سعایت,36 تهمت و سوء ظن به مومنان, عیب جویى,37 دروغ,38 و استهزإ.39
قسم دوم, ارزش هاى اخلاقى اى که ((ماهیت سیاسى)) دارند و مرحوم نراقى با همین رویکرد به طرح آن پرداخته است, نظیر عدل و ظلم سلطان,40 اهتمام به امور سیاسى مسلمانان,41 و فضیلت جهاد.42
در این قسم مرحوم نراقى مسائل کلان سیاسى را پیش مى کشد و اصول مملکت دارى را از منظر اخلاق مدنى مطرح مى کند.43
موضوع اخلاق مدنى
از جمله مباحثى که در فلسفه دانش هاى اسلامى مطرح بوده و نراقى نیز بدان عنایت دارد, مقوله ((فضیلت علوم)) است که در آن از تعریف, موضوع, فایده و غایت هر علم بحث مى شود. در جهان اسلام اولین بار ابو نصر فارابى در رساله فضیله العلوم شرافت همه دانش ها را در سه امر شناسایى و منحصر کرد:
1 ـ شرف موضوع دانش;
2 ـ استقصاى براهین;
3 ـ بهره بسیارى که در آن موجوداست.44
نراقى نیز به تبع فارابى, اخلاق را از دو نظر ((فایده آن)) و ((شرف موضوع)) جزء برترین دانش ها مى داند و بر آن نام ((اکسیر اعظم)) مى نهد و مى فرماید:
چون که شناختى که حیات ابد و سعادت سرمد از براى انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله و کسب ملکات ملکیه و صفات قدسیه, و این میسر نمى شود مگر به شناختن رذایل صفات و فضایل ملکات و تمیز نیک و بد آنها از یک دیگر و دانستن معالجاتى که در علم اخلاق از براى تهذیب نفس مقرر است, معلوم مى شود که شرف این علم از سایر علوم برتر و فایده اش بیشتر است و چگونه چنین نباشد و حال آن که شرافت هر علمى به شرافت موضوع اوست و موضوع این علم, نفس ناطقه انسانیه است که اشرف انواع کاینات و افضل طوایف ممکنات است... و کدام علم اشرف از علمى است که پست ترین موجودات را به اشرف کاینات مى رساند.45
بنابراین موضوع علم اخلاق, شناخت نفس انسانى و مطالعه درباره چگونگى اتصاف آن به فضایل است. ارتباط اخلاق فردى به اخلاق مدنى از دو ناحیه صورت مى گیرد: نخست از مدنى الطبع بودن انسان و دوم از ماهیت فضایل اخلاقى.
نراقى قواى نفس انسان مدنى را در چهار قوه عقل و شهوت و غضب و وهم مطرح مى کند که این قوا همواره در حال نزاع هستند تا یکى غالب شود و فرمان قواى ادراکى و تحریکى انسان را در اختیار گیرد و رفتار بیرونى آدمى را مطیع خود گرداند.
به سبب اختلاف هواهاى این قواى اربع و تفاوت آراى این چهار سرهنگ, پیوسته مملکت بدن میدان محاربه آنها و معرکه تنازع ایشان است... و همیشه چنین است و اگر غلبه از براى دیگران باشد آثار آن در آن جا پیدا مى شود و مملکت خراب و ویران و امر معاش و معاد اختلال به هم مى رساند و صاحب آن دل در حزب بهایم یا سباع یا شیاطین مى شود.46
جامعه انسانى شکل گرفته از مجموعه اى از انسان هایى است با طبایع مختلف که علاوه بر منازعه درونى, با دیگران هم در حال کنش هاى دایمى هستند. یکى با غلبه سلطه قوه غضبیه خوى سبعیت به خود مى گیرد و ((توحد)) و فردگرایى بر او غالب آمده, پست تر از هر حیوانى مى گردد و هم او استخدام و استعباد و غلبه بر دیگران مى شود; دیگرى با غلبه قوه وهمیه و متخیله, زندگى زاهدانه و گریز از اجتماع در پیش مى گیرد و به تعبیر موسس اخلاق اسلامى, مسکویه رازى, براى زندگى خود از جامعه بهره مى گیرد بدون آن که به دیگران بهره اى برساند.47 یکى جامعه را به افساد مى کشاند و یکى در فکر اصلاح آن است.
این است که نراقى به این اعتقاد مى رسد که مدنى بالطبع بودن تنها یک گرایش طبیعى است که در درون همه انسان ها وجود دارد و این گرایش هیچ گونه الزام و اجبارى براى تن دادن به مدنیت و الزامات اجتماعى ایجاد نمى کند. انسان ها قبل از هر گرایشى تحت تإثیر فضایل و رذایل اخلاقى هستند و چون طبیعت انسان ها مختلف است و منافع متفاوت دارند, آنچه در میان آنها اعتدال برقرار مى کند و آنها را وادار به پاى بندى به اصول زندگى اجتماعى مى نماید, اخلاق و فضایل مدنى است.
از گفتار سوم این نتیجه به دست مىآید که رفتار انسان مدنى بالطبع موضوع مطالعه اخلاق مدنى است و آنچه به حیات اجتماعى قوام و ثبات و تداوم مى بخشد ملکات و سجایاى اخلاقى است.
مدنیت مبتنى بر اخلاق مدنى
نراقى براى برقرارى نظم اجتماعى که در سایه آن, اصول شریعت اجرا شود و شهروندان بتوانند رفتار و روابط خود را بر مبناى عدالت تنظیم کنند و به سعادت حقیقى نایل شوند, ضرورت مدنیت و حکومت را مطرح مى کند:
در فترات انبیا چه مفاسد حاصل و در فقدان روسا چه مصایب و شرور متحقق هست و عاده الله در حق این نوع به دفع و رفع خود جارى نگشته و رشته خلافت این قوم را به کف کفایت خلفاى انسانیت گذاشته, با وجود این که رفع منازعات و بیان احکام مجادلات مخلوقات را به جز هم جنس ایشان نتواند, الا به منبع ایشان از نزاع و اختلاف ایشان و این امرى است که خلاف آن ظاهر و انتفاى آن محسوس است و از این رو, هر قومى بى رئیس در معرض هلاک بوده و هر طایفه بى مطاعى پیوسته در نزاع و جدالند, و سبب آن است که به مقتضاى حکمت هاى بالغه خود این نوع اختیارى داده و زمام قدرتى در کف کفایتشان نهاده.48
تشکیل اجتماع سیاسى و تدبیر آن به وسیله رهبرى امکان پذیر مى شود. با وجود رهبرى است که افراد جامعه مى توانند به اهداف مادى و معنوى خود برسند, عدالت و امنیت برقرار شود; اما پرسش اساسى آن است که چه کسى حق دارد رهبرى جامعه را بر عهده بگیرد و وظیفه چه کسى است که متصدى این مسوولیت خطیر شود؟ همه صاحب نظران مسلمان, اعم از فیلسوفان و فقیهان و اصحاب اخلاق و عرفان, بر این امر اتفاق نظر دارند که خداوند حکیم که عالم به تمام ابعاد انسانى و نیازهاى مادى و معنوى آدمى است, نمى تواند انسان ها را به حال خود رها کند و بر مبناى ((قاعده لطف)) بر او واجب عقلى است که براى انسان ها رهبر و هادى منصوب کند.
تعبیر زیباى نراقى آن است که خداوند آدم ابو البشر را با ((ایل و آلوس به محله وسطى و ربع مسکون زمین کوچ داده است))49 و در آن جا نمى تواند او را بدون هادى و رهبر رها کند.
اصول اخلاقى شهریارى
نراقى از آن رو که فقیه است, براى تدبیر جامعه سیاسى و حکومت و زمام دارى, قواعد, شرایط و وظایفى را پیش مى کشد و از منظر اخلاق به گونه دیگرى به طرح آن مى پردازد; بر خلاف فقه سیاسى که به حکومت و رهبرى از منظر وظایف و تکالیف مى نگرد, اخلاق مدنى بدانها با رویکرد فضیلت و ارزش هاى انسانى نگاه مى کند; اما در هر دو حوزه, نراقى بر اساس سنت گذشته, جامعه سیاسى و حکومت را در شخص حاکم مى بیند و مسائل حکومتى را به حاکم نسبت مى دهد. در فقه سیاسى با مسإله ((ولایت فقیه)) و در اخلاق مدنى با ((سلطان عادل)) مواجه است. در هر دو دانش, اهداف, کارویژه ها, شرایط و قواعد حکومتى را از منظر حاکم باید مطالعه کرد; بااین وصف حاکم به دلیل نقش اساسى خود در هرم قدرت باید واجد همه فضایل و بایسته هاى رهبرى باشد.
از نظر نراقى حاکم اسلامى, کسى است که فضایل مبتنى بر اصول چهارگانه اخلاقى را در حد کمال در وجود خویش محقق ساخته و متصف به فضیلت حکمت, شجاعت, عفت و عدالت است. او بر خلاف نظر پدرش در جامع السعادات,50 عدالت را ثمره همه فضایل سه گانه قواى ناطقه, شهویه و غضبیه مى داند که انسان با اصلاح و اعتدال در آنها به فضایل حکمت, عفت و شجاعت مى رسد و مجموع آنها در انسان ملکه اى به نام عدالت را به وجود مىآورند که ((افضل فضایل و اشرف کمالات است, زیرا مستلزم جمیع صفات کمالیه, بلکه عین آنها است)).51 از این منظر است که نراقى به خلاف اسلاف خویش بیشتر بر فضیلت عدالت اصرار دارد و حکیم بودن سلطان را در ذیل عدالت او جست و جو مى کند و بر این حقیقت تصریح دارد: ((عادل واقعى واجب است که حکیمى باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به نوامیس نبویه و...)).52
نراقى با تقسیم مجارى و حوزه هاى عدالت به پنج محور اخلاق, افعال, اموال, معاملات و سیاست,53 عدالت در حوزه سیاست و حکومت را بعد از شریعت, مهم ترین نوع عدالت مى داند.
مرحوم نراقى اصول و قواعد شهریارى را در بحث عدالت سلطان با عنوان ((لوازم عدالت)) مطرح کرده است که برخى از آنها را به صورت خلاصه ارائه مى کنیم.
1. اتکال به خداوند:
در هر حالى از احوال به ذات پاک ایزد متعال متوکل و به فضل و رحمت بى غایت خداوند لم یزل و لایزال متوسل بوده, توفیق انجام هر مهمى را بر وجه صواب از درگاه رب الارباب مسإلت نماید و تمشیت هر امرى را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار سلوک راه درست را طلبد.
2. حفظ ارزش هاى دینى:
در هر امرى از امور به قدر مقدور پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملت بیضا را مکنون ضمیر منیر و پیش نهاد خاطر حق پذیر گرداند تا در شماتت مخالفین اسلام باز و زبان طعن و ملامت اعادى دین را بر خود دراز نگرداند و چون ملوک و سلاطین پاس این معنا دارند و در ترویج دین و اجراى آن اهتمام نمایند به حکم ((الناس على دین ملوکهم)) احدى از حکام و عمال هر دیار و سایر متوطنین بلاد را مجال انحراف ورزیدن از آن نباشد و از برکت دین قویم خانه دین و دنیاى خود و کافه رعایا آباد و معمور گردد.
3. برقرارى عدالت و امنیت:
به باز داشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا ننماید, بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاست بساط امن و امان را گسترده, ساحت مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار به جاروب معدلت بروبد, چه هر ظلمى که در ولایت فرمان روایى بر مظلومى مى شود فى الحقیقه دامن گیر او مى شود.
4. دفاع از مرزها:
((حفظ و حراست اطراف مملکت را از دشمنان بر ذمه همت خود لازم شمارد و در امنیت طرق و شوارع سعى خود را مبذول فرماید)).
5. نصب کارگزاران عادل:
چون خواهد زمام اختیار جمعى از رعایا و فقرا را به دست کسى دهد و احدى را به تفویض شغلى و عملى ارجمند سازد, همین به کفایت و کاردانى او در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده, پاکى و ناپاکى او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید. اگر رعیت را به ظالمى سپارد, در امانتى که خدا به او سپرده خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگرى خواهد کرد و غبار بد نامى آن بر صفحات وجنات او خواهد ماند.
6. داشتن دستگاه اطلاعاتى صالح:
در استفسار احوال سلوک او[ کارگزار حکومتى] نهایت اهتمام نماید و کیفیت رفتار او را با رعایا تفحص فرماید, چه دامن تزویر دراز و در تلبیس و خدعه باز است و در تفحص و تجسس احتیاط نمود, از خبر داران خدا ترس و آگاهان قوى النفس خالى از غرض استفسار فرماید, زیرا که بسى باشد جمعى را که مظله عرض حال به خدمت صاحب اختیار به ایشان وارد به رشوت و مال فریفته باشد, چه ظالم و شریر پیوسته در رضا جویى مقربان پادشاهان یا امیر ساعى مى باشند, و به انواع خدمات ایشان را از خود راضى مى دارند. و باشد طایفه اى که رشوت قبول نکنند و از اهل تدین باشند از ضعف نفس و اندیشه عاقبت خود زبان در کام خموشى کشیده باشند یا از عاقبت اندیشى از بیان واقع احتیاط کنند... الحاصل صاحبان اختیار را از چگونگى سلوک کارکنان خود در هر ناحیه و بلوک از نزدیک و دور همیشه مطلع بودن لازم و ضرور است.
7. داشتن دستگاه قضایى عادلانه:
حشمت فرمان فرمایى و شرکت جهان بانى مانع از دادرسى بیچارگان نشود و از فریاد دادخواهان روى نگرداند و از ناله ستم دیدگان نرنجد, تظلم بى ادبانه فقیرانى که خدا امرشان را به او محول فرموده گوش دهد و افغان بى تابانه ضعیفانى که پروردگار ایشان را به او محتاج کرده استماع نماید... راه آمد و شد گدایان پریشان را به سیاه دلان درشت خو بر خود نبندد. آرى هر که سر شد دردسرش باید کشید و هر که سرور شد به زیر دستان بایدش بخشید.
تظلم رعیت نشان عدل پادشاه است و به درد دل همه کس رسیدن لازمه مرتبه ظل الله, شکوه دادخواهان فر پادشاهى است, دل جویى سر و پا برهنگان شکرانه صاحب کلاهى.
8. جلوگیرى از بدعت در دین:
((نهایت اجتناب فرماید از گذاردن بدعتى, چه اگر آن را نفعى باشد در زمانى اندک به سر خواهد آمد و تا قیام قیامت بدنامى و لعنت از براى او خواهد بود)).
9. عفو و گذشت:
چون از احدى خیانتى یا خباثتى صادر شود یا در طریق خدمت خطایى یا لغزشى سر زند تا ممکن باشد قلم عفو بر آن کشیده و دیده التفات از آن پوشند, چه عفو از جرایم از اشرف مکارم است, چنانچه جناب مستطاب امیر المومنین 7 فرموده اند که: ((جمال السیاسه العدل فى الامره والعفو مع القدره, یعنى جمال شهریارى و حسن مملکت دارى عدل نمودن در فرمان فرمایى و با قدرت انتقام, عفو فرمودن است)).
10. حفظ اسرار:
این صفت هیچ طایفه را این قدر در کار نیست که سلاطین والاتبار را, و پوشیدن اسرار از شرایط سلطنت و جهان بانى و[ از] امهات ضوابط کشور ستانى است, چه ایشان را دشمنان و مدعیان بسیار که هر گاه بر مکنون ضمیر پادشاه مطلع شوند در صدد تدارک بر مىآیند; پس باید محرمان و دانایان و امناى دولت نیز اسرار را مخفى دارند که محرم را نیز محرمى باشد و بسا باشد که منجر به هلاک و فساد مى گردد.54
11. امر به معروف و نهى از منکر:
علاوه بر وظیفه فردى هر مسلمان در انجام این فریضه, دولت نیز در سطح کلان موظف است خوبى ها را ترویج و از بدىها جلوگیرى کند:
و در هر زمانى که... سلطان عادلى همت بر این امر خطیر نگماشت و این کار عظیم را سهل انگاشت, امر مردم فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته, مردم به لهو و لعب مشغول و به هوا و هوس گرفتار و خود سر شوند. یاد خدا و فکر روز جزا فراموش و از باده معاصى مست و مدهوش گشتند.55
12. نداشتن اهداف نفسانى:
با عنایت به این که اصول و قواعد یازده گانه فوق از منظر اخلاق مدنى نگارش یافته و رعایت آنها مبتنى بر ارزش هاى اخلاقى است, مى فرماید:
[ قاعده دوازدهم که] عمده لوازم بلکه موقوف علیه همه آنهاست, آن است که مقصود از مملکت دارى و فرمان فرمایى استیفاى خطوط نفسانیه و پیروى لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهى و مناهى باز دارد و همه همت او بر آسایش و آرایش مصروف نباشد.
سکندر که او ملک عالم گرفت
پى جستن کام خود کم گرفت
حضرت امیر المومنین(ع) مى فرماید که: ((رإس آلافات الوله باللذات; سر همه آفات شیفته شدن به لذت هاست)).
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگه دار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش خواهى و بس
و شاعر عرب گوید:
اذا غدا ملک باللهو مشتغلا
فاحکم على ملکه بالویل والخرب
چون پادشاه مشغول لهو و لعب و مفتون لذات نفس گردد و اوقات خود را صرف آن سازد, حکم کن که ملک آن تباه و ویران خواهد شد.56
پى نوشت ها
1. حجه الاسلام و المسلمین مهاجرنیا پژوهشگر پژوهشکده اندیشه سیاسى اسلام.
2. ر.ک: سید جواد طباطبایى, درآمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران (تهران: انتشارات کویر, 1372) ص 161 ـ 181.
3. ملااحمد نراقى, معراج السعاده (تهران: کتابفروشى اسلامیه, 1380 ق) ص 209 و 340.
4. همان, ص 212.
5. همان, ص 287.
6. همان, ص 289 ـ 297.
7. همان, ص 314.
8. همان, ص 279 ـ 284.
9. همان, ص 245 ـ 248.
10. همان, ص 22.
11. جلال الدین مجتبوى, علم اخلاق اسلامى (گزیده معراج السعاده) ـ (تهران: انتشارات حکمت, 1367), ص 25.
12. ملااحمد نراقى, معراج السعاده, ص493.
13. همان, ص 512.
14. همان.
15. همان, ص 429.
16. همان, ص 452 ـ 455.
17. همان, ص 459.
18. همان, ص 421.
19. همان, ص 385.
20. همان, ص 251.
21. همان, ص 179.
22. همان, ص 45.
23. همان, ص 301.
24. همان, ص 307. 25. همان, ص 303 ـ 306.
26. همان, ص 287.
27. همان, ص 41 و 275.
28. همان, ص 289.
29. همان, ص 287.
30. همان, ص 39.
31. همان, ص 229 ـ 232.
32. همان, ص 228. 33. همان, ص 217.
34. همان, ص 248.
35. همان, ص 320.
36. همان, ص 312.
37. همان, ص 309.
38. همان, ص 309.
39. همان, ص 318.
40. همان, ص 41.
41. همان, ص 41 و 287.
42. همان, ص 279.
43. ر.ک: همان, ص 284.
44. ابونصر محمد فارابى, فضیله العلوم (حیدرآباد دکن: دائره المعارف النظامیه, 1340 ق) ص ;1 همو, مایصح و مالایصح من احکام النجوم, تحقیق جعفرآل یاسین, (تهران: انتشارات, حکمت, 1371) ص48.
45. ملااحمد نراقى, معراج السعاده, ص 14 ـ 15.
46. همان, ص 17.
47. محسن مهاجرنیا, اندیشه سیاسى مسکویه (قم: بوستان کتاب قم, 1380) ص 38.
48. ملااحمد نراقى, سیف الامه, ص 49.
49. همو, معراج السعاده, ص 275.
50. همان, ص 23.
51. همان, ص 36.
52. همان, ص 37.
53. همان, ص 37.
54. همان, ص 311.
55همان, ص 290.
56. همان, ص 279 ـ 284.
مقاله حاضر بر آن است تا این مدعا را روشن کند که نراقى در سرتاسر آثارش لحظه اى از توجه به سیاست و حیات سیاسى غافل نبوده و حتى موضوعات اعتقادى, اخلاقى, تعلیم و تربیت, فقه و اصول موجود در آثارش بر آمده از این اندیشه است. براى روشن شدن جایگاه سیاست در نزد وى, باید این پرسش ها را پاسخ گفت که آیا به نظر او سیاست ,سازمان دادن به جامعه و حکومت و اداره مردم در آن زمان و تعلیم و تربیت اخلاقى, ایجاد تقوا و فضیلت سیاسى شهریاران و شهروندان است؟ به راستى هدف نراقى از بستر سازى عقلى براى اخلاق فردى و اجتماعى چیست؟ او از نگارش معراج السعاده و اهداى آن به ((شاه قاجار)) و ((کافه انام)) چه اهدافى را تعقیب مى کند؟ و همچنین فتواى او در ضرورت واگذارى ولایت عامه به فقیهان در آن شرایط با چه انگیزه اى صادر شده است؟
از جمله پاسخ هایى که به این سوال ها داده شده, آن است که بر مبناى رویکردهاى اخلاقى و عرفانى نراقى نمى توان ((اندیشه سیاسى)) را بنا نهاد, زیرا مبناى احکام اخلاقى و عرفانى بر ناپایدارى دنیا و سراى طبیعت است و دنیا بت خانه سه شهوت بطن, فرج و دوستى فرزند است که همه حجابند و احکام اخلاقى جز به مذمت این دنیاى فانى و امر به زهد و عزلت و فرار از آن, نمى پردازد; در حالى که بناى اندیشه سیاسى بر ((بقا)) و ثبات دنیاست; بنابراین دو حوزه اخلاق و سیاست با هم سازگار نیستند و پى ریزى سیاست ((بقا ـ محور)) بر اخلاق ((فنا ـ محور)) امکان پذیر نیست و آنچه نراقى و امثال او در باب سیاست و زندگى سیاسى بیان داشته اند, صرفا آراى پراکنده اى است و نمى تواند اساس اندیشه سیاسى قرار گیرد.2
در این مقاله با رد چنین پاسخى و ارائه اندیشه سیاسى نراقى, مخدوش بودن نظریه امتناع اندیشه سیاسى برمبناى اخلاق و عرفان اسلامى را نشان خواهیم داد.
هستى اخلاق مدنى
برداشتى که در مقدمه بدان اشاره رفت که بر مبناى بقا و فناى اخلاقى به امتناع اندیشه سیاسى در حوزه اخلاق نراقى مى رسید, مبتنى بر درک نادرستى از اندیشه اخلاقى اوست و گویا پیش فرض این تلقى آن است که نراقى حوزه اخلاق را تنها در صفاى باطن و زهد و مذمت دنیا ـ بر مبناى تلقى مشهور ـ تفسیر مى کند; در حالى که آثار ایشان به ویژه معراج السعاده سخن از سیاست و عدالت پادشاه, عدم مغایرت حکومت و ریاست با زهد,3 همسویى قدرت و مکنت با عرفان و فضیلت,4 مقوله اهتمام به امور مسلمانان,5 قیام به امر به معروف و نهى از منکر,6 عاقبت فساد و اصلاح جامعه,7 اصول مملکت دارى,8 فواید انس و وحدت اجتماعى9 و... دارد. فهم صحیح رویکرد اخلاقى نراقى که بخشى از حکمت عملى اوست,10 نیاز به تبیین فلسفه اخلاق و روش شناسى او در حوزه اخلاق دارد. در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى, جریان هاى فکرى و معرفت اخلاقى متعددى ظهور یافتند, مانند ((اخلاق اعتزالى)), ((اخلاق شرعى)), ((اخلاق فلسفى)), ((اخلاق صوفى گرایانه)) و ((اخلاق شرعى فلسفى)). با اندکى تإمل در معراج السعاده مى توان حکم کرد که حوزه اخلاقى او در چار چوب جریان ((اخلاق شرعى ـ فلسفى)) قرار مى گیرد; براى همین هم در همه مباحث معراج السعاده به عقل و شرع استناد مى کند. نراقى در آغاز معراج السعاده در مقوله ((نفس شناسى)), قوا و غرایز انسانى را مطرح مى کند و با استناد فضایل و رذایل به قوا و غرایز, از آیات و روایات بهره مى گیرد.11
نراقى در مکتب اخلاقى خود, اخلاق را به ساحت هاى مختلف تقسیم مى کند. یک ساحت اخلاقى که به دنبال پالایش و آرایش درون است و به رابطه درونى انسان ها با خداوند مربوط مى شود. انسان از آن لحاظ که عبد خداوند است باید متصف به یک سرى فضایل باشد; ساحت دیگرى از ارزش هاى اخلاقى, نه از نظر عبودیت, بلکه از لحاظ انسانیت انسان است. بعضى از رفتارها و فضایل از انسان پسندیده هستند, خواه انسان مومن باشد یا نباشد. سومین ساحت اخلاقى مربوط به ارزش هاى اخلاقى انسان در معاشرت با دیگران است و این ارزش ها رفتار اجتماعى انسان را سمت و سوى مى بخشند.
در ساحت اول, فضایلى چون ((عبادت الهى)),12 ((ذکر)),13 ((دعا)),14 ((محبت الهى)),15 ((رضایت الهى)),16 ((توکل))17 و ((مناجات))18 قرار مى گیرند. در ساحت دوم, فضایلى هم چون ((قصر امل)),19 ((کسب حلال))20 و ((اعتدال در قوه شهویه))21 قرار مى گیرند و در ساحت سوم از گسترده ترین نوع اخلاقیات که با انواع روابط اجتماعى, سیاسى سر و کار دارد, سخن به میان مىآید. این ساحت را با عنوان ((اخلاق مدنى)) مطرح خواهیم کرد. ارزش ها و فضایلى که در این حوزه قرار مى گیرند از چند نظر قابل تقسیم هستند:
تقسیم اول: 1 ـ بعضى از اخلاقیات با هدف برقرارى رابطه انسان حداقل با یک نفر طراحى شده اند, همانند احترام به استاد,22 و رفتار با همسر;
2 ـ برخى از این ارزش ها در مواجهه انسان با جمع محدودى به سامان دهى و تنظیم رفتار آدمى مى پردازد; نظیر برقرارى عدالت و مساوات در خانواده, ابراز محبت به فرزندان, صله رحم با نزدیکان,23 رعایت حقوق همسایگان و24 احترام به والدین25;
3 ـ ساخت و ماهیت برخى از ارزش هاى اخلاقى به گونه اى است که براى مواجهه انسان با جمع کثیرى طراحى شده اند, همانند اهتمام به امور مسلمانان 26و عدالت پادشاه27;
4 ـ برخى دیگر از ارزش هاى اخلاقى که در اجتماع انسانى مطرح است رویکرد عمومى دارد, به گونه اى که در اتصاف به آن فرد یا جمع خاصى و یا کثرت و قلت جمعیت لحاظ نشده است, بلکه تحقق یک حکم اخلاقى در جامعه مقصود است که البته ممکن است موضوع آن حکم یک نفر یا جمع نامحدودى باشد, نظیر امر به معروف و نهى از منکر28 و قضاى حوایج مسلمانان.29
نراقى بعد از تقسیم عدالت به سه قسم, در مورد قسم دوم مى گوید:
دوم عدالتى است که در میان مردم مى باشد و از بعضى نسبت به بعضى دیگر حاصل مى شود, از ادا کردن حقوق و رد امانت و انصاف دادن در معاملات و تعظیم بزرگان و احترام پیران و فریاد رسى مظلومان و دست گیرى ضعیفان.30
تقسیم دوم: اخلاق مدنى گاهى به اعتبار اجتماعى بودن یا سیاسى بودن تقسیم مى شود: ارزش هاى اخلاقى اى که ((ماهیت اجتماعى)) دارند, مانند عدالت در خانواده, احترام به همسایگان, تواضع و فروتنى در قبال دیگران, خدمات عام المنفعه اى که در راستاى قضاى حوایج مومنان و اهتمام به امور اجتماعى مسلمانان باشد; البته بعضى از این ارزش هاى اجتماعى ممکن است با رویکرد اقتصادى صورت گیرد, نظیر سخاوت, ایثار, بخشش مالى,31 ترک بخل,32 سوال و گدایى,33 کسب مال حرام,34 و یا به دنبال بسط و گسترش فضایل معنوى و ارزش هاى والاى انسانى باشد, مانند امر به معروف و نهى از منکر, دعوت و تبلیغ صفات پسندیده اجتماعى و نهى از غیبت,35 سعایت,36 تهمت و سوء ظن به مومنان, عیب جویى,37 دروغ,38 و استهزإ.39
قسم دوم, ارزش هاى اخلاقى اى که ((ماهیت سیاسى)) دارند و مرحوم نراقى با همین رویکرد به طرح آن پرداخته است, نظیر عدل و ظلم سلطان,40 اهتمام به امور سیاسى مسلمانان,41 و فضیلت جهاد.42
در این قسم مرحوم نراقى مسائل کلان سیاسى را پیش مى کشد و اصول مملکت دارى را از منظر اخلاق مدنى مطرح مى کند.43
موضوع اخلاق مدنى
از جمله مباحثى که در فلسفه دانش هاى اسلامى مطرح بوده و نراقى نیز بدان عنایت دارد, مقوله ((فضیلت علوم)) است که در آن از تعریف, موضوع, فایده و غایت هر علم بحث مى شود. در جهان اسلام اولین بار ابو نصر فارابى در رساله فضیله العلوم شرافت همه دانش ها را در سه امر شناسایى و منحصر کرد:
1 ـ شرف موضوع دانش;
2 ـ استقصاى براهین;
3 ـ بهره بسیارى که در آن موجوداست.44
نراقى نیز به تبع فارابى, اخلاق را از دو نظر ((فایده آن)) و ((شرف موضوع)) جزء برترین دانش ها مى داند و بر آن نام ((اکسیر اعظم)) مى نهد و مى فرماید:
چون که شناختى که حیات ابد و سعادت سرمد از براى انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله و کسب ملکات ملکیه و صفات قدسیه, و این میسر نمى شود مگر به شناختن رذایل صفات و فضایل ملکات و تمیز نیک و بد آنها از یک دیگر و دانستن معالجاتى که در علم اخلاق از براى تهذیب نفس مقرر است, معلوم مى شود که شرف این علم از سایر علوم برتر و فایده اش بیشتر است و چگونه چنین نباشد و حال آن که شرافت هر علمى به شرافت موضوع اوست و موضوع این علم, نفس ناطقه انسانیه است که اشرف انواع کاینات و افضل طوایف ممکنات است... و کدام علم اشرف از علمى است که پست ترین موجودات را به اشرف کاینات مى رساند.45
بنابراین موضوع علم اخلاق, شناخت نفس انسانى و مطالعه درباره چگونگى اتصاف آن به فضایل است. ارتباط اخلاق فردى به اخلاق مدنى از دو ناحیه صورت مى گیرد: نخست از مدنى الطبع بودن انسان و دوم از ماهیت فضایل اخلاقى.
نراقى قواى نفس انسان مدنى را در چهار قوه عقل و شهوت و غضب و وهم مطرح مى کند که این قوا همواره در حال نزاع هستند تا یکى غالب شود و فرمان قواى ادراکى و تحریکى انسان را در اختیار گیرد و رفتار بیرونى آدمى را مطیع خود گرداند.
به سبب اختلاف هواهاى این قواى اربع و تفاوت آراى این چهار سرهنگ, پیوسته مملکت بدن میدان محاربه آنها و معرکه تنازع ایشان است... و همیشه چنین است و اگر غلبه از براى دیگران باشد آثار آن در آن جا پیدا مى شود و مملکت خراب و ویران و امر معاش و معاد اختلال به هم مى رساند و صاحب آن دل در حزب بهایم یا سباع یا شیاطین مى شود.46
جامعه انسانى شکل گرفته از مجموعه اى از انسان هایى است با طبایع مختلف که علاوه بر منازعه درونى, با دیگران هم در حال کنش هاى دایمى هستند. یکى با غلبه سلطه قوه غضبیه خوى سبعیت به خود مى گیرد و ((توحد)) و فردگرایى بر او غالب آمده, پست تر از هر حیوانى مى گردد و هم او استخدام و استعباد و غلبه بر دیگران مى شود; دیگرى با غلبه قوه وهمیه و متخیله, زندگى زاهدانه و گریز از اجتماع در پیش مى گیرد و به تعبیر موسس اخلاق اسلامى, مسکویه رازى, براى زندگى خود از جامعه بهره مى گیرد بدون آن که به دیگران بهره اى برساند.47 یکى جامعه را به افساد مى کشاند و یکى در فکر اصلاح آن است.
این است که نراقى به این اعتقاد مى رسد که مدنى بالطبع بودن تنها یک گرایش طبیعى است که در درون همه انسان ها وجود دارد و این گرایش هیچ گونه الزام و اجبارى براى تن دادن به مدنیت و الزامات اجتماعى ایجاد نمى کند. انسان ها قبل از هر گرایشى تحت تإثیر فضایل و رذایل اخلاقى هستند و چون طبیعت انسان ها مختلف است و منافع متفاوت دارند, آنچه در میان آنها اعتدال برقرار مى کند و آنها را وادار به پاى بندى به اصول زندگى اجتماعى مى نماید, اخلاق و فضایل مدنى است.
از گفتار سوم این نتیجه به دست مىآید که رفتار انسان مدنى بالطبع موضوع مطالعه اخلاق مدنى است و آنچه به حیات اجتماعى قوام و ثبات و تداوم مى بخشد ملکات و سجایاى اخلاقى است.
مدنیت مبتنى بر اخلاق مدنى
نراقى براى برقرارى نظم اجتماعى که در سایه آن, اصول شریعت اجرا شود و شهروندان بتوانند رفتار و روابط خود را بر مبناى عدالت تنظیم کنند و به سعادت حقیقى نایل شوند, ضرورت مدنیت و حکومت را مطرح مى کند:
در فترات انبیا چه مفاسد حاصل و در فقدان روسا چه مصایب و شرور متحقق هست و عاده الله در حق این نوع به دفع و رفع خود جارى نگشته و رشته خلافت این قوم را به کف کفایت خلفاى انسانیت گذاشته, با وجود این که رفع منازعات و بیان احکام مجادلات مخلوقات را به جز هم جنس ایشان نتواند, الا به منبع ایشان از نزاع و اختلاف ایشان و این امرى است که خلاف آن ظاهر و انتفاى آن محسوس است و از این رو, هر قومى بى رئیس در معرض هلاک بوده و هر طایفه بى مطاعى پیوسته در نزاع و جدالند, و سبب آن است که به مقتضاى حکمت هاى بالغه خود این نوع اختیارى داده و زمام قدرتى در کف کفایتشان نهاده.48
تشکیل اجتماع سیاسى و تدبیر آن به وسیله رهبرى امکان پذیر مى شود. با وجود رهبرى است که افراد جامعه مى توانند به اهداف مادى و معنوى خود برسند, عدالت و امنیت برقرار شود; اما پرسش اساسى آن است که چه کسى حق دارد رهبرى جامعه را بر عهده بگیرد و وظیفه چه کسى است که متصدى این مسوولیت خطیر شود؟ همه صاحب نظران مسلمان, اعم از فیلسوفان و فقیهان و اصحاب اخلاق و عرفان, بر این امر اتفاق نظر دارند که خداوند حکیم که عالم به تمام ابعاد انسانى و نیازهاى مادى و معنوى آدمى است, نمى تواند انسان ها را به حال خود رها کند و بر مبناى ((قاعده لطف)) بر او واجب عقلى است که براى انسان ها رهبر و هادى منصوب کند.
تعبیر زیباى نراقى آن است که خداوند آدم ابو البشر را با ((ایل و آلوس به محله وسطى و ربع مسکون زمین کوچ داده است))49 و در آن جا نمى تواند او را بدون هادى و رهبر رها کند.
اصول اخلاقى شهریارى
نراقى از آن رو که فقیه است, براى تدبیر جامعه سیاسى و حکومت و زمام دارى, قواعد, شرایط و وظایفى را پیش مى کشد و از منظر اخلاق به گونه دیگرى به طرح آن مى پردازد; بر خلاف فقه سیاسى که به حکومت و رهبرى از منظر وظایف و تکالیف مى نگرد, اخلاق مدنى بدانها با رویکرد فضیلت و ارزش هاى انسانى نگاه مى کند; اما در هر دو حوزه, نراقى بر اساس سنت گذشته, جامعه سیاسى و حکومت را در شخص حاکم مى بیند و مسائل حکومتى را به حاکم نسبت مى دهد. در فقه سیاسى با مسإله ((ولایت فقیه)) و در اخلاق مدنى با ((سلطان عادل)) مواجه است. در هر دو دانش, اهداف, کارویژه ها, شرایط و قواعد حکومتى را از منظر حاکم باید مطالعه کرد; بااین وصف حاکم به دلیل نقش اساسى خود در هرم قدرت باید واجد همه فضایل و بایسته هاى رهبرى باشد.
از نظر نراقى حاکم اسلامى, کسى است که فضایل مبتنى بر اصول چهارگانه اخلاقى را در حد کمال در وجود خویش محقق ساخته و متصف به فضیلت حکمت, شجاعت, عفت و عدالت است. او بر خلاف نظر پدرش در جامع السعادات,50 عدالت را ثمره همه فضایل سه گانه قواى ناطقه, شهویه و غضبیه مى داند که انسان با اصلاح و اعتدال در آنها به فضایل حکمت, عفت و شجاعت مى رسد و مجموع آنها در انسان ملکه اى به نام عدالت را به وجود مىآورند که ((افضل فضایل و اشرف کمالات است, زیرا مستلزم جمیع صفات کمالیه, بلکه عین آنها است)).51 از این منظر است که نراقى به خلاف اسلاف خویش بیشتر بر فضیلت عدالت اصرار دارد و حکیم بودن سلطان را در ذیل عدالت او جست و جو مى کند و بر این حقیقت تصریح دارد: ((عادل واقعى واجب است که حکیمى باشد دانا به قواعد شریعت الهیه و عالم به نوامیس نبویه و...)).52
نراقى با تقسیم مجارى و حوزه هاى عدالت به پنج محور اخلاق, افعال, اموال, معاملات و سیاست,53 عدالت در حوزه سیاست و حکومت را بعد از شریعت, مهم ترین نوع عدالت مى داند.
مرحوم نراقى اصول و قواعد شهریارى را در بحث عدالت سلطان با عنوان ((لوازم عدالت)) مطرح کرده است که برخى از آنها را به صورت خلاصه ارائه مى کنیم.
1. اتکال به خداوند:
در هر حالى از احوال به ذات پاک ایزد متعال متوکل و به فضل و رحمت بى غایت خداوند لم یزل و لایزال متوسل بوده, توفیق انجام هر مهمى را بر وجه صواب از درگاه رب الارباب مسإلت نماید و تمشیت هر امرى را به مشیت آن جناب منوط دانسته و روز و شب به زبان عجز و انکسار از دربار حضرت آفریدگار سلوک راه درست را طلبد.
2. حفظ ارزش هاى دینى:
در هر امرى از امور به قدر مقدور پاس شریعت غرا و حفظ احکام ملت بیضا را مکنون ضمیر منیر و پیش نهاد خاطر حق پذیر گرداند تا در شماتت مخالفین اسلام باز و زبان طعن و ملامت اعادى دین را بر خود دراز نگرداند و چون ملوک و سلاطین پاس این معنا دارند و در ترویج دین و اجراى آن اهتمام نمایند به حکم ((الناس على دین ملوکهم)) احدى از حکام و عمال هر دیار و سایر متوطنین بلاد را مجال انحراف ورزیدن از آن نباشد و از برکت دین قویم خانه دین و دنیاى خود و کافه رعایا آباد و معمور گردد.
3. برقرارى عدالت و امنیت:
به باز داشتن خود از ارتکاب ظلم اکتفا ننماید, بلکه احدى از رعیت و سپاهى و کارکنان و گماشتگان را مجال ارتکاب ظلم و ستم ندهد و به حسن سیاست بساط امن و امان را گسترده, ساحت مملکت و ولایت را از خس و خار گزند ظالمان مردم آزار به جاروب معدلت بروبد, چه هر ظلمى که در ولایت فرمان روایى بر مظلومى مى شود فى الحقیقه دامن گیر او مى شود.
4. دفاع از مرزها:
((حفظ و حراست اطراف مملکت را از دشمنان بر ذمه همت خود لازم شمارد و در امنیت طرق و شوارع سعى خود را مبذول فرماید)).
5. نصب کارگزاران عادل:
چون خواهد زمام اختیار جمعى از رعایا و فقرا را به دست کسى دهد و احدى را به تفویض شغلى و عملى ارجمند سازد, همین به کفایت و کاردانى او در ضبط و ربط مخارج و مداخل دیوانیه اکتفا ننماید بلکه ابتدا نقد گوهر او را بر محک اعتبار زده, پاکى و ناپاکى او را امتحان فرماید و انصاف و مروت او را ملاحظه نماید. اگر رعیت را به ظالمى سپارد, در امانتى که خدا به او سپرده خیانت کرده و ظلم و ستم را دیگرى خواهد کرد و غبار بد نامى آن بر صفحات وجنات او خواهد ماند.
6. داشتن دستگاه اطلاعاتى صالح:
در استفسار احوال سلوک او[ کارگزار حکومتى] نهایت اهتمام نماید و کیفیت رفتار او را با رعایا تفحص فرماید, چه دامن تزویر دراز و در تلبیس و خدعه باز است و در تفحص و تجسس احتیاط نمود, از خبر داران خدا ترس و آگاهان قوى النفس خالى از غرض استفسار فرماید, زیرا که بسى باشد جمعى را که مظله عرض حال به خدمت صاحب اختیار به ایشان وارد به رشوت و مال فریفته باشد, چه ظالم و شریر پیوسته در رضا جویى مقربان پادشاهان یا امیر ساعى مى باشند, و به انواع خدمات ایشان را از خود راضى مى دارند. و باشد طایفه اى که رشوت قبول نکنند و از اهل تدین باشند از ضعف نفس و اندیشه عاقبت خود زبان در کام خموشى کشیده باشند یا از عاقبت اندیشى از بیان واقع احتیاط کنند... الحاصل صاحبان اختیار را از چگونگى سلوک کارکنان خود در هر ناحیه و بلوک از نزدیک و دور همیشه مطلع بودن لازم و ضرور است.
7. داشتن دستگاه قضایى عادلانه:
حشمت فرمان فرمایى و شرکت جهان بانى مانع از دادرسى بیچارگان نشود و از فریاد دادخواهان روى نگرداند و از ناله ستم دیدگان نرنجد, تظلم بى ادبانه فقیرانى که خدا امرشان را به او محول فرموده گوش دهد و افغان بى تابانه ضعیفانى که پروردگار ایشان را به او محتاج کرده استماع نماید... راه آمد و شد گدایان پریشان را به سیاه دلان درشت خو بر خود نبندد. آرى هر که سر شد دردسرش باید کشید و هر که سرور شد به زیر دستان بایدش بخشید.
تظلم رعیت نشان عدل پادشاه است و به درد دل همه کس رسیدن لازمه مرتبه ظل الله, شکوه دادخواهان فر پادشاهى است, دل جویى سر و پا برهنگان شکرانه صاحب کلاهى.
8. جلوگیرى از بدعت در دین:
((نهایت اجتناب فرماید از گذاردن بدعتى, چه اگر آن را نفعى باشد در زمانى اندک به سر خواهد آمد و تا قیام قیامت بدنامى و لعنت از براى او خواهد بود)).
9. عفو و گذشت:
چون از احدى خیانتى یا خباثتى صادر شود یا در طریق خدمت خطایى یا لغزشى سر زند تا ممکن باشد قلم عفو بر آن کشیده و دیده التفات از آن پوشند, چه عفو از جرایم از اشرف مکارم است, چنانچه جناب مستطاب امیر المومنین 7 فرموده اند که: ((جمال السیاسه العدل فى الامره والعفو مع القدره, یعنى جمال شهریارى و حسن مملکت دارى عدل نمودن در فرمان فرمایى و با قدرت انتقام, عفو فرمودن است)).
10. حفظ اسرار:
این صفت هیچ طایفه را این قدر در کار نیست که سلاطین والاتبار را, و پوشیدن اسرار از شرایط سلطنت و جهان بانى و[ از] امهات ضوابط کشور ستانى است, چه ایشان را دشمنان و مدعیان بسیار که هر گاه بر مکنون ضمیر پادشاه مطلع شوند در صدد تدارک بر مىآیند; پس باید محرمان و دانایان و امناى دولت نیز اسرار را مخفى دارند که محرم را نیز محرمى باشد و بسا باشد که منجر به هلاک و فساد مى گردد.54
11. امر به معروف و نهى از منکر:
علاوه بر وظیفه فردى هر مسلمان در انجام این فریضه, دولت نیز در سطح کلان موظف است خوبى ها را ترویج و از بدىها جلوگیرى کند:
و در هر زمانى که... سلطان عادلى همت بر این امر خطیر نگماشت و این کار عظیم را سهل انگاشت, امر مردم فاسد و بازار علم و عمل کاسد گشته, مردم به لهو و لعب مشغول و به هوا و هوس گرفتار و خود سر شوند. یاد خدا و فکر روز جزا فراموش و از باده معاصى مست و مدهوش گشتند.55
12. نداشتن اهداف نفسانى:
با عنایت به این که اصول و قواعد یازده گانه فوق از منظر اخلاق مدنى نگارش یافته و رعایت آنها مبتنى بر ارزش هاى اخلاقى است, مى فرماید:
[ قاعده دوازدهم که] عمده لوازم بلکه موقوف علیه همه آنهاست, آن است که مقصود از مملکت دارى و فرمان فرمایى استیفاى خطوط نفسانیه و پیروى لذات و شهوات جسمانیه نباشد و عنان نفس را از ملاهى و مناهى باز دارد و همه همت او بر آسایش و آرایش مصروف نباشد.
سکندر که او ملک عالم گرفت
پى جستن کام خود کم گرفت
حضرت امیر المومنین(ع) مى فرماید که: ((رإس آلافات الوله باللذات; سر همه آفات شیفته شدن به لذت هاست)).
شنیدم که در وقت نزع روان
به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطر نگه دار درویش باش
نه در بند آسایش خویش باش
نیاساید اندر دیار تو کس
چو آسایش خویش خواهى و بس
و شاعر عرب گوید:
اذا غدا ملک باللهو مشتغلا
فاحکم على ملکه بالویل والخرب
چون پادشاه مشغول لهو و لعب و مفتون لذات نفس گردد و اوقات خود را صرف آن سازد, حکم کن که ملک آن تباه و ویران خواهد شد.56
پى نوشت ها
1. حجه الاسلام و المسلمین مهاجرنیا پژوهشگر پژوهشکده اندیشه سیاسى اسلام.
2. ر.ک: سید جواد طباطبایى, درآمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران (تهران: انتشارات کویر, 1372) ص 161 ـ 181.
3. ملااحمد نراقى, معراج السعاده (تهران: کتابفروشى اسلامیه, 1380 ق) ص 209 و 340.
4. همان, ص 212.
5. همان, ص 287.
6. همان, ص 289 ـ 297.
7. همان, ص 314.
8. همان, ص 279 ـ 284.
9. همان, ص 245 ـ 248.
10. همان, ص 22.
11. جلال الدین مجتبوى, علم اخلاق اسلامى (گزیده معراج السعاده) ـ (تهران: انتشارات حکمت, 1367), ص 25.
12. ملااحمد نراقى, معراج السعاده, ص493.
13. همان, ص 512.
14. همان.
15. همان, ص 429.
16. همان, ص 452 ـ 455.
17. همان, ص 459.
18. همان, ص 421.
19. همان, ص 385.
20. همان, ص 251.
21. همان, ص 179.
22. همان, ص 45.
23. همان, ص 301.
24. همان, ص 307. 25. همان, ص 303 ـ 306.
26. همان, ص 287.
27. همان, ص 41 و 275.
28. همان, ص 289.
29. همان, ص 287.
30. همان, ص 39.
31. همان, ص 229 ـ 232.
32. همان, ص 228. 33. همان, ص 217.
34. همان, ص 248.
35. همان, ص 320.
36. همان, ص 312.
37. همان, ص 309.
38. همان, ص 309.
39. همان, ص 318.
40. همان, ص 41.
41. همان, ص 41 و 287.
42. همان, ص 279.
43. ر.ک: همان, ص 284.
44. ابونصر محمد فارابى, فضیله العلوم (حیدرآباد دکن: دائره المعارف النظامیه, 1340 ق) ص ;1 همو, مایصح و مالایصح من احکام النجوم, تحقیق جعفرآل یاسین, (تهران: انتشارات, حکمت, 1371) ص48.
45. ملااحمد نراقى, معراج السعاده, ص 14 ـ 15.
46. همان, ص 17.
47. محسن مهاجرنیا, اندیشه سیاسى مسکویه (قم: بوستان کتاب قم, 1380) ص 38.
48. ملااحمد نراقى, سیف الامه, ص 49.
49. همو, معراج السعاده, ص 275.
50. همان, ص 23.
51. همان, ص 36.
52. همان, ص 37.
53. همان, ص 37.
54. همان, ص 311.
55همان, ص 290.
56. همان, ص 279 ـ 284.