معرفى کتاب((روایات الجهاد فى إعلام العباد)) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
شیخ ابوالحسن بن محمد کاظم جاجرمى, عالم متبحر, ادیب و مصنف زبردست قرن سیزدهم قمرى و معاصر با فتحعلى شاه قاجار است. وى در فقه, اصول, حدیث و تفسیر استاد بود. از جمله تصانیف او, کتاب رایات الجهاد فى اعلام العباد و اخلاق الاولیإ است که کتاب اخیر را به فارسى براى فرزند خود نصر الله در سال 1239 به نظم در آورده است. ینابیع الحکمه دیگر کتابى است که آن را در سال 1240 در اصفهان نگاشته است. همچنین برکات الخاتم و تحفه الامیر نیز از جمله آثار اوست. وى در شعر نیز دستى داشته و متخلص به ((إدا)) است. همچنین رساله اى فارسى درباره جبر و اختیار به اسم محمد تقى میرزاى قاجار نگاشته است. پرسش و پاسخى در عصمت و مسائل آن دارد که از فیلسوف مولى على بن جمشید نورى پرسش کرده است. کتاب دیگر وى الهدایه الملکیه در علم درایه است که آن را براى دیگر فرزند خود محمد حسین نگاشته و فرزند دیگرش نصرالله بر آن حاشیه زده است. پدر وى محمد کاظم بن محمد جاجرمى از علماى معروف و مولف منتخب نشآت یوسفى است که در سال 1177 مى زیست. 1
کتاب ((رایات الجهاد فى اعلام العباد))
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و چهارده فصل و یک خاتمه است. مولف, تاریخ پایان کتاب را شانزدهم جمادى الاولى 1238 نوشته است. از مقدمه کتاب معلوم مى شود این کتاب در دوره دوم جنگ هاى ایران و روس نگاشته شده است, چرا که جاجرمى در مقدمه, دلاورىهاى سربازان اسلام در جنگ ایران و روس را مى ستاید و خطاب به فتحعلى شاه قاجار, از گماردن عباس میرزا براى مقابله با روس ها و در نهایت صلحى که انجام گرفته بود, تمجید مى کند و سبب تإلیف اثر خود را رساله اى در باب جهاد ـ که مشتمل بر آیات و روایات باشد ـ دانسته تا مسلمانان با بهره گیرى از آن در برابر کفار ایستاده و بساط کفر از زمین بر چیدند. وى در وجه تسمیه رایات الجهاد فى اعلام العباد مى نویسد:
چون دیدم که همت ها قاصرند و درد دین را کمتر کسى, کماینبغى, دارد و کفار, خرابى ها در دین احمد مختار(ص) نموده اند و ظن نزدیک به یقین این است که اگر چه امروز که لله الحمد سلطان مسلمانان را اقتدار کامل حاصل است و کفار نابکار را یاراى تجاوز از حد و حدود خود نیست و لکن منتظر امکان فرصتند و چون روباه در کمین مى باشند که اگر رخنه پیدا کند, تعدى و تجاوز از حدود مى نمایند و داعیه ایشان در اسلام عزیز خواهد شد و مردم را در خواب غفلت دیدم به حیثى که اصلا مآل و بال این امر را ملاحظه نمى کنند و هر کس در فکر کار امروز خود مى باشد و در فکر فردا نیست و در حقیقت دین, رو به مرحله وخامت است. پس هر حدیث و آیتى را علم و رایتى قرار دادم تا غافلان را آگاهى واصل آید...2.
مولف در ادامه سخن خود به برخى اشکال تراشى هاى مخالفان جهاد اشاره مى کند و ضمن رد دیدگاه هاى آنان, وجوب عینى جهاد را در دوران خود اثبات مى کند. شیوه بحث ایشان در این رساله به این شکل است که در هر فصل پس از طرح موضوع و توضیح در مورد آن, با استفاده از آیات و روایات, نظر اجتهادى خویش را بیان مى کند.
در فصل اول این اثر, بحثى درباره امر به معروف و نهى از منکر ارائه شده است که نویسنده, سبب آوردن آن را موعظه و آگاهانیدن مردم و ترغیب کردن ایشان به جهاد و دفاع در برابر کفار و نهى نمودن ایشان از تن پرورى و ترک جهاد مى داند. جاجرمى در این فصل در ذیل آیه 67 و 71 سوره توبه3 مى نویسد:
حق تعالى علامت مومن و منافق را بیان فرموده به این که مومن کسى است که امر به معروف و کارهاى نیکو و نهى از منکر کند و منافق را بیان فرموده به این که منافق کسى است که امر به منکر و کارهاى زشت و نهى از معروف و کارهاى نیکو نماید.4
ایشان در ادامه این بحث, تمییز اهل زمانه خویش را دو علامت فوق ذکر کرده, در ذیل آیه 22 سوره محمد 5 مى افزاید:
باید به دیده عبرت و بصیرت در این آیه شریفه نگاه و تفکر کرد و ملاحظه نمود که خداوند یگانه چگونه مذمت و تهدید و لعن نموده است کسانى را که ریاست و حکومت و تسلط بر مردم دارند و در عوض این که باید به شکرانه نعمت سلطنت و حکومت و اقتدار, رعایت رسوم دین و اعانت مظلومین را نمایند, مرتکب مناهى و ملاهى مى شوند و بدعت ها قرار مى دهند براى اخذ مال مردم و فسادها در دین مى کنند و رحم و خویشان را آزار مى کنند و بسیارى از حکام و سلاطین سلف را طریقه همین بوده است.6
ابوالحسن جاجرمى در فصل دوم, ضمن اشاره اجمالى به معناى جهاد و دفاع, و این که دفاع بر چه کسانى و در چه شرایطى واجب است, به اقوال فقهاى متإخر و متقدم اشاره مى کند و به این نتیجه مى رسد که بیشتر فقهاى متإخر ایشان و فقهاى عصر او, قائل به جهاد دفاعى هستند:
علامه قائل به وجوب جهاد دفاعى است و در صورتى که کفار داخل بلاد مسلمین شوند, حتى بر زنان و بندگان بدون اذن مولى, جهاد دفاعى را واجب مى داند. شهید در روضه مى گوید: در صورتى که کفار تسلط بر بلاد مسلمین پیدا کنند دفاع و جهاد بر همه واجب است. شیخ طوسى در کتاب مبسوط فرمود: در فرض هجوم کفار بر دیار مسلمین, بدون اذن امام بر مسلمانان واجب است دفع کردن کفار. شهید در دروس فرموده جهاد با کفار بدون اذن امام عادل یا نایب او جایز نیست و جایز نیست مسلمانان از روى اختیار به متابعت سلطان جبار هجوم بر سر کفار آورند, مگر این که خوف از ضایع شدن اصل اسلام یا قومى از مسلمین باشد که در این صورت واجب است جهاد و دفاع بر هر کس که بشنود که کفار هجوم آورده اند و متابعت غیرامام عادل نیز در این صورت به قصد دفع کفار جایز است. جاجرمى از علماى اهل سنت نیز اجماع نقل مى کند که قائل به جهاد دفاعى هستند.7
نویسنده, فصل سوم را به بیان اوامرى اختصاص داد که از خدا و رسول و ائمه اطهار(علیهم السلام) در خصوص جهاد وارد شده است. ایشان در ذیل آیه پانزدهم سوره حجرات8 مى نویسد:
هر کس مضایقه از مال و جان در راه جهاد کند, ایمان او عاریه است و در حقیقت از مسلمین محسوب نخواهد بود, زیرا خدا فرقه اول را صادق نامیده است, پس فرقه دوم کاذب خواهند بود و هر کس که در ادعاى ایمان کاذب باشد, معلوم است که از چه طایفه اى محسوب است.9
در ذیل آیه 120 توبه10 مى نویسد: ((تخلف از جهاد و تمرد از حکم خدا روا نیست و معصیتى است که بخشش ندارد, مگر با توبه)).11
جاجرمى ثواب جهاد را زیاده از ثواب سایر عبادات مى داند و استدلال مى کند که به جهاد, جان مسلمانان از تعدى کفار محفوظ مى ماند و سایر عبادات را این ثمرات نیست. ایشان جهاد کنندگان را در امداد دین و مسلمانان, به مثابه پیامبران مى داند و رسیدن به قرب خداوند و تقوا و پرهیزگارى را منحصر به جهاد مى داند.
جاجرمى فصل چهارم را به بیان فضیلت انفاق مال در راه خدا اختصاص داده و اعظم و اهم راه خدا را جهاد دانسته است. وى به کمک آیات و روایات استدلال مى کند اگر مسلمانان مال هاى خویش را در راه دفع کفار صرف نکنند, شکر انجام نمى گیرد و دشمن دفع نمى گردد. ایشان از برخى آیات قرآن کریم استفاده مى کند که خداوند صرف کردن مال را پس از ایمان آوردن ذکر نموده تا به بندگان بفهماند که صرف کردن مال در راه خدا, در درجه ثانى و پس از ایمان قرار دارد. او اضافه مى کند که مالکیت مطلق از آن خداست و خداوند نیز به هر که اراده کند, مال خود را حواله به او مى کند. 12
ابوالحسن جاجرمى در فصل پنجم در مذمت کسانى که از صرف و انفاق مال خود در راه خدا بخل و مضایقه مى ورزند, مطالبى آورده و به آیات و روایات بسیارى اشاره مى کند که به توبیخ و تهدید افراد بخیل مى پردازد.
ایشان در فصل ششم, در مذمت کسانى که خود را از جهاد و دفاع نمودن با کفار برکنار مى دارند و مسامحه مى نمایند, مطالبى آورده است و ضمن اشاره به آیات و روایاتى که در مذمت افراد مسامحه کار در جهاد آمده است, در پىآوردن حدیثى از کتاب شریف نهج البلاغه, معناى نفاق و منافق را بیان مى کند.
در فصل هفتم, مولف به بیان وجوب آمادگى مسلمانان و تهیه اداوات جنگى مى پردازد و این امر را موجب شوکت اسلام و ترس کفار از اسلام مى داند.
فصل هشتم در مدح کسانى است که در میادین جنگ زخمى شدند و صبر و پایدارى بر جراحات خود نموده اند. نویسنده با استفاده از آیات و روایات, ثواب و اجر دنیوى و اخروى مجروحان جنگى را بر مى شمارد.
در فصل نهم نیز بر عدم جواز فرار از جنگ استدلال مى کند و به این مطلب اشاره دارد که فرار از جنگ, باعث عقوبت دنیوى و اخروى خواهد بود.
جاجرمى در فصل دهم درباره عدم جواز رابطه و مودت مسلمانان با کفار بحث مى کند و با تمسک به آیات و روایات, ضرر و زیان دوستى با کفار را بر مى شمارد و مسلمانان را از رابطه با کفار منع مى کند.
فصل یازدهم نیز در عدم پاىبندى کفار به عهد و پیمان است. مولف مى گوید: عهد و پیمان آنان جز حیله و مکر نیست. از نمونه هاى آیات و روایاتى که مولف بدان استناد کرده است, استفاده مى شود که مقصود وى از کفار, کفار حربى بوده و در دوره ایشان, در مورد روسیه مصداق پیدا مى کند.
در فصل دوازدهم و سیزدهم, با توجه به این که نویسنده در فصول مختلف کتاب به آیات و روایات فراوان استناد کرده, مناسب دیده است این دو فصل را به آیاتى اختصاص دهد که در مدح کسانى که آیات خدا را گوش فرا مى دهند و مطیع آن هستند و در ذم کسانى که از شنیدن قرآن و متابعت احکام آن کاهل هستند, است.
بالاخره در فصل چهاردهم, نویسنده آداب و رسوم لشکر کشى و تدبیر حالات مجاهدان و کیفیت جهاد با کفار و تشخیص اوضاع را بررسى کرده و در آن ده تبصره آورده است که به اختصار برخى از آنها را توضیح مى دهیم:
1. امور مربوط به امیر و سردار لشکر: مولف معتقد است سردار لشکر باید مردى کار آزموده و با تجربه باشد, زیرا کسى که اهل تجربه نیست, در تدبیر لشکر کشى, خبط بسیار کند و سرانجام کار نیز به فساد مى انجامد. وى ادامه مى دهد اگر سالار جنگ از تواریخ و کیفیت حروب سلاطین سلف و امراى لشکر آنان اطلاع داشته باشد, نور على نور است. علاوه بر تجربه, امیرلشکر باید داراى شجاعت و سیاست باشد و در امر معاش زندگى فردى فقیر و بى چیز نباشد, بلکه فردى سخى بوده و طماع, شارب خمر, عاصى و شهوت پرست نباشد. امیر مى باید صاحب علاقه به زن و فرزندان و اقوام باشد, چرا که بدون علاقه باکى از مغلوب شدن ندارد. همچنین باید از امراض جسمى مبرا باشد و خود به امور لشکر رسیدگى کند و با اهل لشکر نیز عداوت و کینه نداشته باشد. امیر باید دست کم دو نفر از معروفین را که لایق امر امیرى لشکر هستند با خود داشته باشد تا در صورت موت, جانشین او شوند.
همچنین امیر باید اهل مشورت باشد و با افراد کاردان مشورت نماید و در حفظ لشکر خود کوشا بوده و سرکرده هاى سپاه خود را ضیافت کند, که این امر الفت را زیاد مى نماید و نهایت این که امیر باید همواره به خدا توسل داشته و راهى با خدا داشته باشد.
2. در تدبیر رهبرى لشکر و اتحاد و اتفاق آنها: مولف در این قسمت استدلال مى کند فرقه هایى که براى مقابله با دشمن دور هم جمع مى شوند, باید با یکدیگر, در رإى متفق باشند و عداوت در میان ایشان نباشد, زیرا در صورت سابقه عداوت, هیچ کدام راضى نیستند که گروه دیگرى فاتح باشد و پیوسته در کار یکدیگر اخلال مى نمایند و این به نفع دشمن است.
جاجرمى در بخش دیگرى از این تبصره استدلال مى کند که از کیش و مذهب خصم, نباید در لشکر باشد و در صورت لزوم باید مقدار آنها بسیار اندک باشد و معلوم باشد که با خصم نهایت عداوت را دارند.
3. در تدبیر جاسوسى و فرستادن جاسوس به سوى خصم: نویسنده استدلال مى کند که فرستادن جاسوس به سوى دشمن, ثمرات بسیار دارد و مسلمانان را بر اوضاع و احوال لشکر دشمن آگاه مى سازد. وى در این تبصره اشاره دارد که گرفتن جاسوس دشمن بسیار مفید است, چرا که با دستگیرى و تطمیع او, مى توان اطلاعات مفیدى را از دشمن به دست آورد.
4. در تدبیر کسانى که از سپاه دشمن به سوى لشکر اسلام مىآیند: در این قسمت مولف به نحوه برخورد با فرستادگان دشمن براى مذاکره و انتقال پیام اشاره مى کند.
5. چگونگى رفتار با سفیران و ایلچیان: این تبصره در نحوه برخورد و مراقبت از سفیران و آگاهى بر اهداف آنان است. گفتنى است که در لابه لاى این نصایح, مولف به نکات بسیار دقیقى در زمینه دیپلماسى و اصول آن در اسلام, اشاره مى کند.
6. در تدبیر و تمهید و قتال و کارزار با کفار و چگونگى آرایش جنگى.
7. در مصلحت بردن زنان براى جهاد: جاجرمى روایتى از کافى نقل مى کند که پیامبر اکرم(ص) در جنگ ها زنان را به همراه خود مى برد. وى در ذیل این روایت فواید این امر را بیان مى کند.
8. در کیفیت کشتن کفار: در این تبصره, جاجرمى در مورد کشتن کفار, اسیر کردن و مکان کشتن آنان مطالبى را بیان کرده است.
9. در تمییز کشتگان مسلمان از کشتگان کفار.
10. در کیفیت غسل و کفن و دفن شهید.
سرانجام, خاتمه کتاب در بیان دعاهایى است که مجاهدان در سفر جهاد هنگام کارزار مى خوانند تا خداوند, فتح را روزى آنان سازد. همچنین دعاهایى که اسیران جنگى و کسانى که در جهاد حضور ندارند مى خوانند, تا خداوند بر آنها رحم کرده, دین را از شر کفار محفوظ بدارد.
رجبعلى اسفندیار
پى نوشت ها
1. ر.ک: آغابزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشیعه, ج10, ص ;36 همو, الذریعه, ج10, ص 95 و ج25, ص 213 و ج20, ص ;76 سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج2, ص 331.
2. ابوالحسن جاجرمى, رایات الجهاد فى اعلام العباد (قم: کتابخانه آیه الله مرعشى, میکروفیلم, شماره مسلسل 1480) ص 2 ـ 3.
3. ((المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یإمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف)).
((المومنون و المومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.. .)).
4. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 7.
5. ((فهل عسیتم ان تولیتم إن تفسدوا فى الارض و تقطعوا إرحامکم)).
6. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 10.
7. همان.
8. ((انما المومنون الذین إمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و إنفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون)).
9. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, 25.
10. ((ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب إن یتخلفوا عن رسول الله... )).
11. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 27.
12. همان, ص 53.
شیخ ابوالحسن بن محمد کاظم جاجرمى, عالم متبحر, ادیب و مصنف زبردست قرن سیزدهم قمرى و معاصر با فتحعلى شاه قاجار است. وى در فقه, اصول, حدیث و تفسیر استاد بود. از جمله تصانیف او, کتاب رایات الجهاد فى اعلام العباد و اخلاق الاولیإ است که کتاب اخیر را به فارسى براى فرزند خود نصر الله در سال 1239 به نظم در آورده است. ینابیع الحکمه دیگر کتابى است که آن را در سال 1240 در اصفهان نگاشته است. همچنین برکات الخاتم و تحفه الامیر نیز از جمله آثار اوست. وى در شعر نیز دستى داشته و متخلص به ((إدا)) است. همچنین رساله اى فارسى درباره جبر و اختیار به اسم محمد تقى میرزاى قاجار نگاشته است. پرسش و پاسخى در عصمت و مسائل آن دارد که از فیلسوف مولى على بن جمشید نورى پرسش کرده است. کتاب دیگر وى الهدایه الملکیه در علم درایه است که آن را براى دیگر فرزند خود محمد حسین نگاشته و فرزند دیگرش نصرالله بر آن حاشیه زده است. پدر وى محمد کاظم بن محمد جاجرمى از علماى معروف و مولف منتخب نشآت یوسفى است که در سال 1177 مى زیست. 1
کتاب ((رایات الجهاد فى اعلام العباد))
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و چهارده فصل و یک خاتمه است. مولف, تاریخ پایان کتاب را شانزدهم جمادى الاولى 1238 نوشته است. از مقدمه کتاب معلوم مى شود این کتاب در دوره دوم جنگ هاى ایران و روس نگاشته شده است, چرا که جاجرمى در مقدمه, دلاورىهاى سربازان اسلام در جنگ ایران و روس را مى ستاید و خطاب به فتحعلى شاه قاجار, از گماردن عباس میرزا براى مقابله با روس ها و در نهایت صلحى که انجام گرفته بود, تمجید مى کند و سبب تإلیف اثر خود را رساله اى در باب جهاد ـ که مشتمل بر آیات و روایات باشد ـ دانسته تا مسلمانان با بهره گیرى از آن در برابر کفار ایستاده و بساط کفر از زمین بر چیدند. وى در وجه تسمیه رایات الجهاد فى اعلام العباد مى نویسد:
چون دیدم که همت ها قاصرند و درد دین را کمتر کسى, کماینبغى, دارد و کفار, خرابى ها در دین احمد مختار(ص) نموده اند و ظن نزدیک به یقین این است که اگر چه امروز که لله الحمد سلطان مسلمانان را اقتدار کامل حاصل است و کفار نابکار را یاراى تجاوز از حد و حدود خود نیست و لکن منتظر امکان فرصتند و چون روباه در کمین مى باشند که اگر رخنه پیدا کند, تعدى و تجاوز از حدود مى نمایند و داعیه ایشان در اسلام عزیز خواهد شد و مردم را در خواب غفلت دیدم به حیثى که اصلا مآل و بال این امر را ملاحظه نمى کنند و هر کس در فکر کار امروز خود مى باشد و در فکر فردا نیست و در حقیقت دین, رو به مرحله وخامت است. پس هر حدیث و آیتى را علم و رایتى قرار دادم تا غافلان را آگاهى واصل آید...2.
مولف در ادامه سخن خود به برخى اشکال تراشى هاى مخالفان جهاد اشاره مى کند و ضمن رد دیدگاه هاى آنان, وجوب عینى جهاد را در دوران خود اثبات مى کند. شیوه بحث ایشان در این رساله به این شکل است که در هر فصل پس از طرح موضوع و توضیح در مورد آن, با استفاده از آیات و روایات, نظر اجتهادى خویش را بیان مى کند.
در فصل اول این اثر, بحثى درباره امر به معروف و نهى از منکر ارائه شده است که نویسنده, سبب آوردن آن را موعظه و آگاهانیدن مردم و ترغیب کردن ایشان به جهاد و دفاع در برابر کفار و نهى نمودن ایشان از تن پرورى و ترک جهاد مى داند. جاجرمى در این فصل در ذیل آیه 67 و 71 سوره توبه3 مى نویسد:
حق تعالى علامت مومن و منافق را بیان فرموده به این که مومن کسى است که امر به معروف و کارهاى نیکو و نهى از منکر کند و منافق را بیان فرموده به این که منافق کسى است که امر به منکر و کارهاى زشت و نهى از معروف و کارهاى نیکو نماید.4
ایشان در ادامه این بحث, تمییز اهل زمانه خویش را دو علامت فوق ذکر کرده, در ذیل آیه 22 سوره محمد 5 مى افزاید:
باید به دیده عبرت و بصیرت در این آیه شریفه نگاه و تفکر کرد و ملاحظه نمود که خداوند یگانه چگونه مذمت و تهدید و لعن نموده است کسانى را که ریاست و حکومت و تسلط بر مردم دارند و در عوض این که باید به شکرانه نعمت سلطنت و حکومت و اقتدار, رعایت رسوم دین و اعانت مظلومین را نمایند, مرتکب مناهى و ملاهى مى شوند و بدعت ها قرار مى دهند براى اخذ مال مردم و فسادها در دین مى کنند و رحم و خویشان را آزار مى کنند و بسیارى از حکام و سلاطین سلف را طریقه همین بوده است.6
ابوالحسن جاجرمى در فصل دوم, ضمن اشاره اجمالى به معناى جهاد و دفاع, و این که دفاع بر چه کسانى و در چه شرایطى واجب است, به اقوال فقهاى متإخر و متقدم اشاره مى کند و به این نتیجه مى رسد که بیشتر فقهاى متإخر ایشان و فقهاى عصر او, قائل به جهاد دفاعى هستند:
علامه قائل به وجوب جهاد دفاعى است و در صورتى که کفار داخل بلاد مسلمین شوند, حتى بر زنان و بندگان بدون اذن مولى, جهاد دفاعى را واجب مى داند. شهید در روضه مى گوید: در صورتى که کفار تسلط بر بلاد مسلمین پیدا کنند دفاع و جهاد بر همه واجب است. شیخ طوسى در کتاب مبسوط فرمود: در فرض هجوم کفار بر دیار مسلمین, بدون اذن امام بر مسلمانان واجب است دفع کردن کفار. شهید در دروس فرموده جهاد با کفار بدون اذن امام عادل یا نایب او جایز نیست و جایز نیست مسلمانان از روى اختیار به متابعت سلطان جبار هجوم بر سر کفار آورند, مگر این که خوف از ضایع شدن اصل اسلام یا قومى از مسلمین باشد که در این صورت واجب است جهاد و دفاع بر هر کس که بشنود که کفار هجوم آورده اند و متابعت غیرامام عادل نیز در این صورت به قصد دفع کفار جایز است. جاجرمى از علماى اهل سنت نیز اجماع نقل مى کند که قائل به جهاد دفاعى هستند.7
نویسنده, فصل سوم را به بیان اوامرى اختصاص داد که از خدا و رسول و ائمه اطهار(علیهم السلام) در خصوص جهاد وارد شده است. ایشان در ذیل آیه پانزدهم سوره حجرات8 مى نویسد:
هر کس مضایقه از مال و جان در راه جهاد کند, ایمان او عاریه است و در حقیقت از مسلمین محسوب نخواهد بود, زیرا خدا فرقه اول را صادق نامیده است, پس فرقه دوم کاذب خواهند بود و هر کس که در ادعاى ایمان کاذب باشد, معلوم است که از چه طایفه اى محسوب است.9
در ذیل آیه 120 توبه10 مى نویسد: ((تخلف از جهاد و تمرد از حکم خدا روا نیست و معصیتى است که بخشش ندارد, مگر با توبه)).11
جاجرمى ثواب جهاد را زیاده از ثواب سایر عبادات مى داند و استدلال مى کند که به جهاد, جان مسلمانان از تعدى کفار محفوظ مى ماند و سایر عبادات را این ثمرات نیست. ایشان جهاد کنندگان را در امداد دین و مسلمانان, به مثابه پیامبران مى داند و رسیدن به قرب خداوند و تقوا و پرهیزگارى را منحصر به جهاد مى داند.
جاجرمى فصل چهارم را به بیان فضیلت انفاق مال در راه خدا اختصاص داده و اعظم و اهم راه خدا را جهاد دانسته است. وى به کمک آیات و روایات استدلال مى کند اگر مسلمانان مال هاى خویش را در راه دفع کفار صرف نکنند, شکر انجام نمى گیرد و دشمن دفع نمى گردد. ایشان از برخى آیات قرآن کریم استفاده مى کند که خداوند صرف کردن مال را پس از ایمان آوردن ذکر نموده تا به بندگان بفهماند که صرف کردن مال در راه خدا, در درجه ثانى و پس از ایمان قرار دارد. او اضافه مى کند که مالکیت مطلق از آن خداست و خداوند نیز به هر که اراده کند, مال خود را حواله به او مى کند. 12
ابوالحسن جاجرمى در فصل پنجم در مذمت کسانى که از صرف و انفاق مال خود در راه خدا بخل و مضایقه مى ورزند, مطالبى آورده و به آیات و روایات بسیارى اشاره مى کند که به توبیخ و تهدید افراد بخیل مى پردازد.
ایشان در فصل ششم, در مذمت کسانى که خود را از جهاد و دفاع نمودن با کفار برکنار مى دارند و مسامحه مى نمایند, مطالبى آورده است و ضمن اشاره به آیات و روایاتى که در مذمت افراد مسامحه کار در جهاد آمده است, در پىآوردن حدیثى از کتاب شریف نهج البلاغه, معناى نفاق و منافق را بیان مى کند.
در فصل هفتم, مولف به بیان وجوب آمادگى مسلمانان و تهیه اداوات جنگى مى پردازد و این امر را موجب شوکت اسلام و ترس کفار از اسلام مى داند.
فصل هشتم در مدح کسانى است که در میادین جنگ زخمى شدند و صبر و پایدارى بر جراحات خود نموده اند. نویسنده با استفاده از آیات و روایات, ثواب و اجر دنیوى و اخروى مجروحان جنگى را بر مى شمارد.
در فصل نهم نیز بر عدم جواز فرار از جنگ استدلال مى کند و به این مطلب اشاره دارد که فرار از جنگ, باعث عقوبت دنیوى و اخروى خواهد بود.
جاجرمى در فصل دهم درباره عدم جواز رابطه و مودت مسلمانان با کفار بحث مى کند و با تمسک به آیات و روایات, ضرر و زیان دوستى با کفار را بر مى شمارد و مسلمانان را از رابطه با کفار منع مى کند.
فصل یازدهم نیز در عدم پاىبندى کفار به عهد و پیمان است. مولف مى گوید: عهد و پیمان آنان جز حیله و مکر نیست. از نمونه هاى آیات و روایاتى که مولف بدان استناد کرده است, استفاده مى شود که مقصود وى از کفار, کفار حربى بوده و در دوره ایشان, در مورد روسیه مصداق پیدا مى کند.
در فصل دوازدهم و سیزدهم, با توجه به این که نویسنده در فصول مختلف کتاب به آیات و روایات فراوان استناد کرده, مناسب دیده است این دو فصل را به آیاتى اختصاص دهد که در مدح کسانى که آیات خدا را گوش فرا مى دهند و مطیع آن هستند و در ذم کسانى که از شنیدن قرآن و متابعت احکام آن کاهل هستند, است.
بالاخره در فصل چهاردهم, نویسنده آداب و رسوم لشکر کشى و تدبیر حالات مجاهدان و کیفیت جهاد با کفار و تشخیص اوضاع را بررسى کرده و در آن ده تبصره آورده است که به اختصار برخى از آنها را توضیح مى دهیم:
1. امور مربوط به امیر و سردار لشکر: مولف معتقد است سردار لشکر باید مردى کار آزموده و با تجربه باشد, زیرا کسى که اهل تجربه نیست, در تدبیر لشکر کشى, خبط بسیار کند و سرانجام کار نیز به فساد مى انجامد. وى ادامه مى دهد اگر سالار جنگ از تواریخ و کیفیت حروب سلاطین سلف و امراى لشکر آنان اطلاع داشته باشد, نور على نور است. علاوه بر تجربه, امیرلشکر باید داراى شجاعت و سیاست باشد و در امر معاش زندگى فردى فقیر و بى چیز نباشد, بلکه فردى سخى بوده و طماع, شارب خمر, عاصى و شهوت پرست نباشد. امیر مى باید صاحب علاقه به زن و فرزندان و اقوام باشد, چرا که بدون علاقه باکى از مغلوب شدن ندارد. همچنین باید از امراض جسمى مبرا باشد و خود به امور لشکر رسیدگى کند و با اهل لشکر نیز عداوت و کینه نداشته باشد. امیر باید دست کم دو نفر از معروفین را که لایق امر امیرى لشکر هستند با خود داشته باشد تا در صورت موت, جانشین او شوند.
همچنین امیر باید اهل مشورت باشد و با افراد کاردان مشورت نماید و در حفظ لشکر خود کوشا بوده و سرکرده هاى سپاه خود را ضیافت کند, که این امر الفت را زیاد مى نماید و نهایت این که امیر باید همواره به خدا توسل داشته و راهى با خدا داشته باشد.
2. در تدبیر رهبرى لشکر و اتحاد و اتفاق آنها: مولف در این قسمت استدلال مى کند فرقه هایى که براى مقابله با دشمن دور هم جمع مى شوند, باید با یکدیگر, در رإى متفق باشند و عداوت در میان ایشان نباشد, زیرا در صورت سابقه عداوت, هیچ کدام راضى نیستند که گروه دیگرى فاتح باشد و پیوسته در کار یکدیگر اخلال مى نمایند و این به نفع دشمن است.
جاجرمى در بخش دیگرى از این تبصره استدلال مى کند که از کیش و مذهب خصم, نباید در لشکر باشد و در صورت لزوم باید مقدار آنها بسیار اندک باشد و معلوم باشد که با خصم نهایت عداوت را دارند.
3. در تدبیر جاسوسى و فرستادن جاسوس به سوى خصم: نویسنده استدلال مى کند که فرستادن جاسوس به سوى دشمن, ثمرات بسیار دارد و مسلمانان را بر اوضاع و احوال لشکر دشمن آگاه مى سازد. وى در این تبصره اشاره دارد که گرفتن جاسوس دشمن بسیار مفید است, چرا که با دستگیرى و تطمیع او, مى توان اطلاعات مفیدى را از دشمن به دست آورد.
4. در تدبیر کسانى که از سپاه دشمن به سوى لشکر اسلام مىآیند: در این قسمت مولف به نحوه برخورد با فرستادگان دشمن براى مذاکره و انتقال پیام اشاره مى کند.
5. چگونگى رفتار با سفیران و ایلچیان: این تبصره در نحوه برخورد و مراقبت از سفیران و آگاهى بر اهداف آنان است. گفتنى است که در لابه لاى این نصایح, مولف به نکات بسیار دقیقى در زمینه دیپلماسى و اصول آن در اسلام, اشاره مى کند.
6. در تدبیر و تمهید و قتال و کارزار با کفار و چگونگى آرایش جنگى.
7. در مصلحت بردن زنان براى جهاد: جاجرمى روایتى از کافى نقل مى کند که پیامبر اکرم(ص) در جنگ ها زنان را به همراه خود مى برد. وى در ذیل این روایت فواید این امر را بیان مى کند.
8. در کیفیت کشتن کفار: در این تبصره, جاجرمى در مورد کشتن کفار, اسیر کردن و مکان کشتن آنان مطالبى را بیان کرده است.
9. در تمییز کشتگان مسلمان از کشتگان کفار.
10. در کیفیت غسل و کفن و دفن شهید.
سرانجام, خاتمه کتاب در بیان دعاهایى است که مجاهدان در سفر جهاد هنگام کارزار مى خوانند تا خداوند, فتح را روزى آنان سازد. همچنین دعاهایى که اسیران جنگى و کسانى که در جهاد حضور ندارند مى خوانند, تا خداوند بر آنها رحم کرده, دین را از شر کفار محفوظ بدارد.
رجبعلى اسفندیار
پى نوشت ها
1. ر.ک: آغابزرگ تهرانى, طبقات اعلام الشیعه, ج10, ص ;36 همو, الذریعه, ج10, ص 95 و ج25, ص 213 و ج20, ص ;76 سید محسن امین, اعیان الشیعه, ج2, ص 331.
2. ابوالحسن جاجرمى, رایات الجهاد فى اعلام العباد (قم: کتابخانه آیه الله مرعشى, میکروفیلم, شماره مسلسل 1480) ص 2 ـ 3.
3. ((المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یإمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف)).
((المومنون و المومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.. .)).
4. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 7.
5. ((فهل عسیتم ان تولیتم إن تفسدوا فى الارض و تقطعوا إرحامکم)).
6. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 10.
7. همان.
8. ((انما المومنون الذین إمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و إنفسهم فى سبیل الله اولئک هم الصادقون)).
9. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, 25.
10. ((ما کان لاهل المدینه و من حولهم من الاعراب إن یتخلفوا عن رسول الله... )).
11. ابوالحسن جاجرمى, پیشین, ص 27.
12. همان, ص 53.