گروه هاى کلیدى در نهضت مشروطه و ملى شدن نفت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
هدف پژوهش حاضر, بررسى نقش طبقات متوسط سنتى و جدید و میزان تإثیرگذارى آنها, در مقایسه با سایر عوامل, در شکل گیرى جنبش مشروطیت و ملى شدن نفت است. در سطح گروه ها مى توان از چهار گروه کلیدى روحانیان, روشنفکران, بازاریان و کارگران بحث کرد و در سطح ماهیت این دو جنبش, مى توان ویژگى هاى مشترک آنها یعنى ضد استبدادى, ضد استعمارى و شهرىبودن را ملاحظه کرد.متن
مقدمه
این مقاله به بررسى اجمالى دو جنبش اجتماعى مهم ایران نهضت مشروطیت و ملى شدن نفت و نقش گروه هاى کلیدى در آنها مى پردازد.
در مورد نهضت یا جنبش مشروطیت باید گفت که نقطه اوج آن امضاى اولین قانون اساسى در ایران توسط مظفرالدین شاه قاجار (در نهم دیماه 1285 مطابق با سى ام دسامبر 1906) است. این نهضت حرکتى اجتماعى, مردمى, شهرى و با شرکت طبقات متعدد جامعه بود و در آن عواملى چون تإثیر کم و بیش غرب در گروه ها و طبقات, پیچیدگى درونى ساختار اجتماعى و دولت و فشار خارجى از ناحیه دو قدرت روسیه و انگلیس نقش داشتند. در این میان, دو گروه روحانیت و روشنفکران در پیشبرد نهضت مشروطیت داراى نقش برجسته اى بودند و به دنبال آنان, طبقات اجتماعى موثرى مانند بازرگانان و مغازه داران, صنعتگران و حرفه هاى گوناگون و کارگران قرار داشتند.2 نهضت مشروطیت سرانجام به دلیل بروز اختلاف در میان رهبران آن و دخالت خارجى با شکست مواجه شد.
دومین تندباد دگرگونى اجتماعى در ایران, نهضت ملى شدن نفت است. در این دوره نیروهاى ملى و مذهبى شامل روشنفکران و روحانیت واحزاب سیاسى نقش عمده اى داشتند و سایر طبقات اجتماعى مانند بازاریان, دانشجویان و کارگران نیز حضور داشتند. این نهضت نیز حرکتى مردمى و برخاسته از جامعه شهرى بود. با نگاهى به نقش نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى در دوران نهضت ملى شدن نفت مى توان گفت که چهار عامل زیر نقش موثرى داشتند: حزب توده و اتحاد جماهیر شوروى ; شاه, انگلیس و آمریکا ; احزاب سیاسى و از جمله جبهه ملى به رهبرى دکتر مصدق ; گروه هاى اسلامى و آیه الله کاشانى. 3 این نهضت همانند مشروطیت به دلیل بروز اختلاف بین رهبران آن و دخالت خارجى ناکام ماند.
متغیرهاى دخیل در دو نهضت مشروطه و ملى شدن نفت و ویژگى هاى آن دو
مهم ترین ویژگى هاى جنبش هاى اجتماعى در جریان مشروطیت و ملى شدن نفت را مى توان به صورت زیر بیان کرد:
1 - ضد استبداد داخلى و استعمار خارجى بودند; بدین معنا که منشإ و خاستگاه هر دو مورد ناشى از اعتراض ملت ایران و گروه هاى کلیدى به استبداد داخلى و یا استعمار خارجى روسیه و انگلیس بوده است.
2 - پدیده اى شهرى بودند: در هر دو مورد قیام توده هاى شهرى کارساز بوده است ; بدین معنا که طبقات شهرى مانند صنعتگران, بازاریان, کارگران, علما و طلاب علوم دینى و روشنفکران و سایر اقشار در شهرهاى بزرگ به ویژه تهران نقش تعیین کننده داشتند.به طور کلى با توجه به آرایش نیروهاى سیاسى موجود در این دو جنبش مى توان گفت که رهبرى و صفوف هواداران این جنبش ها تقریبا همگى به قشرهاى شهرى تعلق داشتند; از سوى دیگر, هدف هاى مورد نظر در این جنبش ها نه به گونه اى مشخص بیانگر منافع روستاییان بود و نه آنها به طور مستقل مشارکت داشتند. مضافا آن که هیچ گاه خواست عدالت اجتماعى و اقتصادى بیشتر براى دهقانان مطرح نشد. البته استثنائاتى در این میان وجود داشته است; اما به عنوان طبقات اجتماعى و گروه هاى حرفه اى, این اقشار شهرى بودند که مدافع انقلاب و جنبش بوده اند, زیرا پیروزى جنبش هاى فوق قانون, حقوق سیاسى و امنیت فردى بیشترى را به مردم نوید مى داد و اینها به خودى خود ضمانت هاى اقتصادى, و در نتیجه قدرت سیاسى بیشترى, براى مالکیت خصوصى و اقشار شهرى فراهم مى کرد. علاوه بر این, این جنبش ها آزادى فزون تر و جامعه اى بازتر را وعده مى دادند که هم به لحاظ ایدئولوژیک و نیز حرفه اى مورد ستایش نویسندگان, علما و روزنامه نگاران بود. به علاوه این گروه شهرى امید داشت که در پى سقوط استبداد, منزلت و آوازه ایران به سرعت افزونى یابد. 4
3 - طبقات متوسط سنتى و جدید ایران نقش زیادى داشتند: در جریان نهضت مشروطیت صف بندى نیروهاى اجتماعى به این صورت بود که در یک سو, طبقات متوسط سنتى مانند بازرگانان و روحانیت به همراه طبقات جدید مثل روشنفکران, کارگران و طبقه هاى حاشیه شهرى بودند و در طرف مقابل, سلطنت طلبان شامل درباریان قاجار و وابستگان آنها و طبقات حاشیه شهرى قرار داشتند. حامد الگار مى گوید: ((روحانیت دوره قاجار طى چند نسل بر سر موضوع هاى گوناگون و از جمله نفوذ بیگانگان در جامعه ایرانى با دولت مخالف بودند)). 5 از جمله روحانیان مطرح در جریان مشروطیت مى توان به سید عبدالله بهبهانى, سید محمد صادق طباطبایى, سید جمال الدین اصفهانى, ملک المتکلمین و شیخ فضل الله نورى اشاره کرد.
در دوره ملى شدن نفت نیز این دو طبقه در کنار یکدیگر حضور داشتند و دکتر مصدق رهبر گروه طبقه متوسط جدید و آیه الله کاشانى نماینده طبقات سنتى بودند, اگر چه در این دوره روحانیت در مقایسه با زمان مشروطیت از انسجام و یکپارچگى لازم برخوردار نبودند. آبراهامیان معتقد است در دوران ملى شدن نفت و مسائل بعدى مربوط به آن, ((اگر چه دو نیروى ناهمگرا یعنى یکى طبقه متوسط و دیگرى طبقه متوسط جدید با هم ائتلاف کردند و لیکن در عمل محافظه کاران مذهبى, طرفدار حکومت دینى و گروه دوم نیروهاى تجدد گرا و ملى گرا و غیر مذهبى, فن سالار و لیبرال میانه رو بودند)).6
فرضیه اصلى ما این است که حضور طبقات متوسط سنتى و جدید بیش از سایر عوامل در شکل گیرى دو جنبش مشروطیت و ملى شدن نفت در ایران نقش داشته است.
طبقه متوسط
مفهوم ((طبقه)) در جامعه شناسى سیاسى داراى تعابیر گوناگون است. مارکسیست ها طبقه را مفهومى مرکزى تلقى مى کنند. مارکس معتقد است ساختار قدرت منبعث از ساختار طبقاتى آن جامعه است و طبقات اجتماعى بر پایه شیوه تولید شکل مى گیرند و علم, هنر, مذهب, حکومت و نظایر اینها در قالب طبقات هستند و طبقه اى که مالک ابزار تولید است قدرت را نیز در جامعه در دست دارد و در مقابل طبقه فاقد ابزار تولید صرفا کار مى کند و تولیدش را در اختیار صاحب ابزار قرار مى دهد و بخشى از آن را براى خودش بر مى دارد. مارکسیست ها معتقدند به جز جامعه کمونیستى بقیه جوامع طبقاتى هستند و همه چیز مهر طبقه دارد. از نظر مارکس طبقات علاوه بر حائز شروط طبقه بودن, بایستى هویت طبقاتى و آگاهى آن را کسب کند و طبقه اى که خود آگاه مى شود از عهده رسالت تاریخى اش بر مىآید. مارکس پیش بینى کرده بود در جریان توسعه سرمایه دارى فقط دو طبقه پرولتاریا و بورژوازى باقى مى مانند و طبقات میانى و متوسط مانند تولید کنندگان کوچک و استادکاران حرفه اى به تدریج از بین مى روند و بخشى از آنان تبدیل به بورژوا مى شوند. به هر حال, بحث طبقه متوسط در فرهنگ مارکسیستى به عنوان یک مشکل مطرح است که آیا این افراد طبقه اى جدید هستند یا زایده اى از بورژوازى؟ نئومارکسیست ها آنها را طبقه مستقل نمى دانند.
ماکس وبر بر خلاف مارکس معتقد است علم, مذهب و حکومت مى توانند در خیلى موارد نقش مهمى را ایفا کنند و تعیین جایگاه فرد در جامعه مبتنى بر نقش وى در سه پایگاه سیاسى, اقتصادى و اجتماعى است.
به طور کلى درباره طبقه متوسط جدید دیدگاه هاى زیر وجود دارد:
1 - مارکسیست ها معتقد به انکار طبقه متوسط جدید هستند و آن را زایده اى از پرولتاریا یا سرمایه دارى مى دانند ; البته بعدا این طبقه را شبه بورژوازى قلمداد کردند ;
2 - عده اى منکر شکل گیرى این طبقه نمى شوند و لیکن معتقدند طبقه متوسط جدید وحدت مشترک ندارند و هیچ وقت با هم یکى و متحد نمى شوند;
3 - عده اى نیز معتقدند طبقه متوسط جدید تحقق تاریخى یافته است و عملا در جهان صنعتى وجود دارد و در جهان سوم نیز طبقه اى بالنده و سرنوشت ساز است. تئورى پرداز اصلى این نظریه مانفرد هالپرن آلمانى است. وى بر این اعتقاد است که طبقه متوسط به بورژوازى یعنى اقشارى که در شهرها به کسب و کار اشتغال داشتند, اطلاق مى شود. این طبقه شامل سوداگران, مغازه داران, تولیدکنندگان مستقل و تحصیلکردگان مانند حقوق دانان و دانشجویان و اساتید, است.
مفهوم طبقه متوسط جدید از دیدگاه هالپرن مبتنى بر گزاره هاى ذیل است:
1 - مفهومى جدیدالولاده است ;
2 - اعضایش مرکب از گروه هاى اجتماعى بوده و همگون نیستند و درون آنها تضاد وجود دارد ;
3 - به رغم اختلافات موجود در بین آنها, این طبقه مستقل است ;
4 - میان اعضاى آن اگر چه ستیز وجود دارد, لیکن با خود آگاهى به کنترل آن مى پردازند و با وجود دارا بودن منافع متعارض, همبستگى خود را در داخل حفظ مى کنند ;
5 - طبقه متوسط جدید داراى دو سطح بالایى و پایینى است. قشر بالایى به نوسازى تمایل دارد و قشر پایینى چنین تمایلى ندارد ;
6 - نیروهاى انقلابى اعضاى طبقه متوسط هستند;
7 - در جوامع در حال توسعه اصلى ترین تضاد, تضاد میان طبقه متوسط جدید و طبقه حاکمه است.
هالپرن درباره جوامع خاورمیانه سه گزاره دیگر - علاوه بر مراتب فوق - مطرح مى کند: در این کشورها ارتش اصلى ترین قدرت براى ایجاد نظم نوین است ; اگر طبقه متوسط در این کشورها با شکست روبه رو شود تإثیر آن بر ملت هایشان خواهد بود و به توسعه خدشه وارد مى شود ; طبقه متوسط در خاورمیانه در قدرت سهیم است.
طبقه متوسط جدید در ایران
جلال آل احمد از زاویه قشر موسوم به روشنفکر به این موضوع پرداخته است و مى گوید: در زمان مشروطه مردم استنباطشان از منور الفکرها این بود که طبقه مذکور داراى سه خصیصه ذیل هستند: فرنگى مآبى, تظاهر به بى دینى و تحصیلکردگى. از دیدگاه آل احمد روشنفکرى مساوى با بیگانه بودن با محیط بومى, بریدن از سنت ها و تقلید بى چون و چرا از جهان بینى علمى است. وى معتقد به دو تعریف حداقل و حداکثر براى روشنفکر است که در تعریف حداقلى وى, روشنفکر به همه کسانى گفته مى شود که کار فکرى مى کنند و در تعریف حداکثرى از روشنفکر متعهد نام مى برد که در خدمت به محرومان جامعه کمر همت بسته است.
احمد اشرف طبقه متوسط جدید را پذیرفته و این طبقه را محصول نفوذ غرب, گسترش آموزش و پرورش و رشد بوروکراسى مى داند. در الگوى اشرف طبقه متوسط به شرح زیر است:
از دیدگاه اشرف, طبقه متوسط جدید دو ویژگى دارد:
1 - این طبقه در دهه هاى اخیر ایران نقش مهمى در رهبرى جنبش ها داشته است;
2 - اعضاى این طبقه عمدتا داراى ایدئولوژى ملى گرایى و چپ بوده اند.
روابط حاکم بر اعضاى طبقه جدید با هیإت حاکمه پهلوى به سه قسمت ذیل بوده است:
اولا, عده اى دچار انفعال شده و با دستگاه همکارى مى کردند;
ثانیا, عده اى فرصت طلبانه به دستگاه هیإت حاکمه وارد شده و به آن کمک مى کردند;
ثالثا, منتقدان رژیم که جایشان در جاى مخالفان (اپوزیسیون) بود.
جیمز.آ.بیل - تحلیلگر آمریکایى که چند سال در ایران زندگى کرده است - در تعریف طبقه جدید از چارچوب هاى هالپرن استفاده کرده و براى طبقه متوسط جدید در دوران پهلوى, پنج خصوصیت ذکر مى کند:
1 - مناسبات سنتى قدرت را نمى پذیرند;
2 - داراى تحصیلات عالى بوده و یا در مراحل کسب آن قرار دارند;
3 - قدرت آنها از فنونى شامل مى شود که از تحصیلات رسمى کسب کرده اند ;
4 - با فلسفه غرب آشنایى دارند;
5 - با جزم گرایى دینى مخالفت دارند.
1. دوره مشروطیت
الف) وضعیت طبقه متوسط (سنتى و جدید): آبراهامیان درباره طبقه متوسط سنتى و روشنفکران به عنوان نماینده طبقه متوسط جدید در دوران قاجار مى نویسد:
اگر چه طبقه متوسط سنتى در ابتدا هویتى اجتماعى - اقتصادى داشته و نیروى سیاسى فراگیر به حساب نمىآمد, ولیکن از اوایل قرن بیستم به بعد این طبقه به صورت نیرویى گسترده و فراگیرى در آمد و براى نخستین بار به شخصیت مشترک سیاسى خود آگاهى یافت. از سوى دیگر, روشنفکران یا منورالفکرهاى ایرانى به عنوان نمایندگان طبقه متوسط جدید در توصیف خود نوشتند: آراى اندیشمندان غربى به آنها آموخته است تاریخ نه آن طور که روحانیون مسلمان ایرانى معتقد بودند, نمایش اراده خداوند است و نه آن طور که وقایع نگاران معتقدند ظهور و سقوط سلسله هاست, بلکه بیشتر سیر مداوم پیشرفت بشر است. همچنین غرب آنها را اقناع کرده بود که پیشرفت انسان لازم و قابل حصول مى باشد, مشروط به آن که سه زنجیر استبداد سلطنتى, تعصب روحانیت و امپریالیسم بیگانه را بگسلند. آنان استبداد را دشمن آزادى, برابرى و برادرى و تعصب روحانیت را مخالف طبیعى تفکر علمى و عقلایى و امپریالیسم را استثمار کننده سیرىناپذیر کشورهاى کوچکى چون ایران مى دانستند. روشنفکران بدین سان مشروطیت, دنیویت و ناسیونالیسم را سه وسیله حیاتى براى توفیق در ایجاد ایرانى نوین, نیرومند و پیشرفته مى دانستند. آنها معتقد بودند مشروطیت قدرت ارتجاعى سلطنت را از بین مى برد, دنیویت نفوذ سنتى روحانیت را زایل مى سازد و ناسیونالیسم چنگال هاى استثمارگر امپریالیست ها را قطع مى کند. اگر چه موارد فوق متوجه یک هدف بود, ولى غالبا تغییرى موقت در تاکتیک هاى فورى ایجاد مى کرد و روشنفکران گاهى با شاه برضد روحانیت, زمانى با شاه علیه قدرت هاى استعمارى و گاه ـ براى مثال ـ در دوران مشروطه با روحانیت هم بر ضد شاه و هم بر ضد قدرت هاى استعمارى متحد مى شدند. 7
همان طور که پیشتر گفته شد, نهضت مشروطیت حرکتى اجتماعى, مردمى, دموکراتیک, توده اى و شهرى بود و در آن طبقات متعدد جامعه حضور داشتند و عوامل کلیدى دست اندر کار آن عبارت بودند از: تإثیر کم و بیش غرب به گروه ها و طبقات, پیچیدگى درونى ساختار اجتماعى و دولت و فشار خارجى از ناحیه دو قدرت عمده روسیه و انگلیس. در این میان دو گروه کلیدى یعنى روحانیت و روشنفکران متجدد در پیشبرد نهضت مشروطیت داراى نقش برجسته بودند و به دنبال آنان طبقات اجتماعى موثرى مانند بازرگانان و مغازه داران, صنعتگران و صاحبان حرفه هاى گوناگون و کارگران قرار داشتند. اگر چه دهقانان به صورت سازمان یافته در نهضت مشروطیت حضور نداشتند, ولى بعضا و به صورت انفرادى مشارکت داشتند.8
ب) علل عمده نهضت مشروطیت: دو مولفه استبداد سلسله قاجار و دخالت قدرت هاى خارجى عوامل اساسى نهضت مشروطه هستند که از جمله مصادیق آن مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - زورگویى و اخاذى حکومت و حکام ایالت ها ;
2 - سفرهاى پر هزینه و تجملى شاه و همرهانش به فرنگ و نیاز به استقراض جهت تإمین این سفرها ;
3 - ناآرامى شهرها بر اثر افزایش بى رویه قیمت نان;
4 - بر کنارى امین السلطان و روى کارآمدن عین الدوله ;
5 - بحران اقتصادى و بیکارى ;
6 - وضع مقررات گمرکى به نفع تجار روسى و سپردن گمرک ایران به مسیونوز بلژیکى و توهین وى به روحانیت ;
7 - شکست روسیه از ژاپن در سال 1905, به عبارتى پیروزى مشروطه آسیایى ژاپن علیه ابر قدرت آن روز ;
8 - تاکتیک انگلیس در اتحاد با گروه هایى از مردم ایران براى مبارزه با روسیه و کاهش نفوذ آن کشور در ایران ;
9 - انگلیس از فرمول مشروطه سلطنتى به سبک این کشور در ایران حمایت مى کرد تا اعتماد مشروطه طلبان را جلب نماید ; این در حالى بود که مطامع امپریالیستى انگلیس در ایران کمتر از روسیه نبود.
علاوه بر عوامل فوق, از تاریخ ششم اردیبهشت 1284, حوادثى در تهران روى داد که روند نهضت مشروطیت را تشدید کرد ; براى نمونه مى توان به اعتصاب دویست بازرگان جهت یک رشته اصلاحات توسط دولت تنبیه علنى دو تن از تجار سرشناس قند و شکر, اعتراض و به بست نشستن دو هزار روحانى در حرم عبدالعظیم و در خواست برکنارى عین الدوله و برپایى عدالتخانه, برگزارى تظاهرات و اعتراض خشونت بار و سرانجام برپایى دو تحصن بزرگ شامل دو هزار روحانى از جمله سید عبدالله بهبهانى و سید محمد صادق طباطبایى در قم و جماعتى از اقشار مختلف در باغ سفارت انگلیس اشاره کرد. نتیجه آن شد که اولا, عین الدوله صدر اعظم در هشتم مرداد 1285 بر کنار شد ; ثانیا, خواسته مردم مبنى بر تإسیس دارالشورا یا مجلس شوراى ملى در چهاردهم مرداد 1285 جامه عمل پوشید ; ثالثا, قانون اساسى تهیه و تدوین شد و سرانجام فرمان مشروطیت در نهم دى ماه 1285 (سى ام دسامبر 1906) به امضاى مظفرالدین شاه و ولیعهد وقت (محمد على شاه) رسید.
ولى ده روز پس از فرمان مشروطیت - که محمد على شاه به قدرت رسید - مخالفت با آن را آغاز کرد. علاوه بر این, با وجود مواردى از جمله ایجاد شکاف میان روحانیون, انعقاد قرارداد مناطق نفوذ یا تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس, دخالت صریح روس ها و انگلیسى ها در امور داخلى ایران, تضمین حکومت محمد على شاه توسط روسیه, اعلام حکومت نظامى در تهران و به توپ بستن مجلس به دست لیاخوف روسى, انتقال مرکز مخالفت و مقاومت از تهران به تبریز, رشت و اصفهان و سرکوب ناآرامى ها توسط محمد على شاه و سرانجام از کار افتادن موتور مشروطیت پس از شش سال.
ج) تفاسیر موجود از نهضت مشروطیت: ادبیات و تفاسیر موجود از مشروطیت متفاوت است. نویسندگان از طیف هاى مختلف هر یک با توجه به دیدگاه هاى خود از طبقات موثر در مشروطیت به عنوان پیشگام و یا کم تإثیر یاد مى کنند, براى نمونه مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
عده اى مثل احمد کسروى, ناظم الاسلام کرمانى و ملک زاده بر نقش اندیشه ها به خصوص مفاهیم غربى مشروطه خواهى, قانون اساسى و ناسیونالیسم, تإکید و نقش روشنفکران را برجسته کرده اند.
مارکسیست هاى ایرانى و روسى معتقدند نهضت مشروطیت جنبشى بورژوایى بوده و طبقه بازرگانان - که طبقات زمیندار و قدرت هاى خارجى را سد راه دموکراسى مورد نظرشان مى دیدند - این نهضت را رهبرى مى کردند.
دیدگاه هاى جدید - مانند نیکى کدى و لمبتون - به اتحاد طبقاتى در این نهضت معتقدند. البته دیدگاه اینان بیش از آن که بر اساس یک الگوى نظرى باشد جنبه تجربى دارد.
یرواند آبراهامیان معتقد است دو طبقه متوسط شامل بازاریان و روحانیان به عنوان طبقه سنتى و روشنفکران به عنوان طبقه متوسط جدید در مشروطه نقش داشتند که در این میان نقش گروه طبقه سنتى بیشتر از طبقه دوم بوده است. طبقات پایین - مانند لوطیان, چاقوکشان مزدور, عناصر فقیر بازار و کارگران ساده - در مجموع سلطنت طلب بوده و به آسانى آلت دست طبقات بالا قرار گرفته و از سوى شاه براى کودتا علیه مجلس به کار گرفته شدند.
جان فوران معتقد است نهضت مشروطیت بیش از همه دستاورد پیشه وران و روشنفکران بود که با دربار, زمینداران و قدرت هاى خارجى مقابله کردند. بازرگانان و روحانیون یکپارچه نبودند و بسیارى در برابر مشروطیت ایستادند و طبقات پایین, دهقانان و عشایر درگیر نشدند. در این میان طبقه کارگر از نهضت حمایت کردند, ولى با توجه به تعداد اندکشان تإثیر چندانى نداشتند.
د) تحولات ایدئولوژیکى در مشروطیت: به طور کلى در نهضت مشروطیت, دو شکل دینى و غیر دینى وجود دارد:
1 - شکل دینى: از دیدگاه این گروه, حکومت شاه در مقابل حکومت مجتهد اعلم, قانون دولتى در برابر قانون شریعت, سلطه شاه ((خودسرانه)), مداخله بیگانگان در امور کشور به مثابه دخالت بى دینان و کفار تعبیر مى شد. اغلب روحانیون حوادث مشروطیت در سال هاى 1284 و 1285 (1905 و 1906) را تلاش براى اجراى قوانین اسلامى مى دانستند, به ویژه آن که در اصل دوم متمم قانون اساسى آمده بود: ((قوانین مصوب مجلس بایستى مطابق با شریعت اسلام باشد و بدین منظور هیإتى مرکب از پنج نفر از علماى تراز اول به این کار رسیدگى مى نمایند)); البته این اصل قانون اساسى هرگز اجرا نشد. علاوه بر این, شیخ فضل الله نورى به منظور جلوگیرى از ورود تفاسیر دیگر از مشروطیت, مشروطه مشروعه را پیشنهاد کرد. 9
2 - شکل غیر دینى: در این دوران روشنفکران پدید آورندگان اصلى مفاهیمى مانند مجلس, قانون اساسى و مشروطیت بودند. این موارد در قالب مطالباتى نظیر تإسیس عدالتخانه, مجلس شوراى ملى و حکومت مشروطه تجلى یافت. ناسیونالیسم و شعار ((زنده باد ملت ایران)) و افکار ضد دینى در نوشته هاى برخى روشنفکران غیر دینى مانند آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانى مطرح شد. این گروه مداخله بیگانگان را در امور ایران به مثابه دخالت امپریالیسم تلقى مى کردند.
ه') سرانجام و حاصل مشروطیت: اگر چه در مراحل اولیه نهضت مشروطیت در مورد حمایت از آن بین دو گروه دینى و غیر دینى نوعى ائتلاف و همگرایى دیده مى شود, ولیکن به دلیل جابه جایى سریع ائتلاف ها, بروز اختلاف در میان رهبران آن, فشار و مداخله آشکار خارجى این نهضت شکست خورد. البته جنبش مذکور پایانى بر شیوه سنتى حکومت در ایران - که در آن شاه سایه خداوند در زمین تفسیر مى شد - و آغازى بر حاکمیت نسبى مردم بود و توده مردم نقش جدیدى یافتند ; علاوه بر این, به عنوان نهضتى که خواهان بر هم زدن موازنه قدرت و ماهیت جامعه ایرانى بود, در تاریخ ثبت شد. نهضت مشروطیت به دلیل شکنندگى ائتلاف ها شکست خورد و از نظر سیاسى و ایدئولوژیکى قادر به ادامه مسیر نبود, زیرا این امر به جاى تإثیر همگرایى بیشتر منجر به تولید واگرایى مى شد و سرانجام پس از مدتى کوتاه مجددا نظام استبدادى در جامعه شکل گرفت.
2. دوران ملى شدن نفت و کودتاى 28 مرداد 1332
الف. وضعیت سیاسى ایران و طبقه هاى متوسط: دومین تند باد دگرگونى اجتماعى در ایران نهضت ملى شدن نفت و تحولات مربوط به آن است. با نگاهى گذرا به شرایط قبل از ملى شدن نفت, مى توان گفت که در اواخر 1328 محمد رضا شاه داراى ضعف هاى جدى بود ; از آن جمله است عدم مقابله وى با انگلیس در مسإله نفت, تداعى استبداد پدرش با ظهور او در عرصه سیاست و وابستگى نظامى و اقتصادىاش به امریکا. دکتر مصدق با استفاده از این فرصت, به همراه نوزده نفر دیگر مرکب از سیاسیون, دانشجویان و اصناف بازار در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات مجلس در دربار شاه تحصن کرده و با غلامحسین هژیر, وزیر دربار, مذاکره نمود. این تحصن به حدى در حکومت شاه نگرانى ایجاد کرد که سریعا به خواست آنان جامه عمل پوشانده و قول دادند به بى قانونى در انتخابات پایان دهند. پس از این اقدام, اعضاى کمیته مذکور تصمیم به ایجاد تشکل و ائتلاف وسیعى به نام ((جبهه ملى)) به رهبرى دکتر مصدق گرفتند و این جبهه در اولین بیانیه عمومى اش بر سه درخواست: برگزارى انتخابات عادلانه, لغو حکومت نظامى و آزادى مطبوعات تإکید کرد. 10
در ماه هاى بعد احزاب ایران, زحمتکشان, ملت ایران و جامعه مجاهدین اسلام به جبهه ملى پیوستند. حزب ایران شامل گروهى از روشنفکران, فن سالاران, دانشجویان و مشاغل رده بالاى غیر کمونیست و متمایل به چپ بودند. حزب زحمتکشان شامل گروهى از روشنفکران و کارگران به رهبرى خلیل ملکى, که به تازگى از حزب توده انشعاب کرده بود و نیز پیشه وران, مغازه داران و روشنفکران میانه رو به رهبرى مظفر بقایى بودند. حزب کوچک ملت ایران, شامل ناسیونالیست هاى راست بود که دانشآموزان دبیرستانى و طبقات حاشیه شهرى را در بر مى گرفت و جامعه مجاهدین اسلام, شامل رهبران اصناف, مغازه داران, دانشجویان مذهبى و روحانیون به رهبرى آیه الله کاشانى و شمس قنات آبادى بودند که عمدتا حول بازار شکل گرفته بود. 11 به این ترتیب جبهه ملى نماینده دو نیروى مختلف بود: طبقه متوسط سنتى متشکل از بازاریان, روحانیون و روساى اصناف ; طبقه متوسط جدید شامل روشنفکران, متخصصان, کارمندان و دانشجویان.
گروه اول با الهام از معلمان مکتب خانه ها و وعاظ مساجد, اسلام را شیوه اى براى زندگى, شریعت را مبناى اصلى قوانین و روحانیون را ((حافظان راستین تشیع)) مى دانستند. این گروه با توجه به ارتباط با بازار طرفدار تجارت آزاد و مخالف مداخله دولت در اقتصاد بازار بودند. گروه دوم فارغ التحصیلان مدارس دولتى جدید بودند. مذهب را امرى شخصى, قوانین ناپلئونى را مبناى مناسبى براى جامعه مدنى و روشنفکران تحصیلکرده در غرب را شایسته ترین سازندگان و نوسازان جامعه تلقى مى کردند. این گروه قائل به مداخله دولت به عنوان پیشگام نوسازى در اقتصاد بوده و به داد و ستد تجارت اعتمادى نداشتند. سلیقه این دو حتى در مورد خوراک, پوشاک, تفریح و زبان نیز متفاوت بود. طبقه سنتى همیشه به قهوه خانه ها مى رفتند و به ندرت کراوات مى زدند و در محاوره از اصطلاحات عربى استفاده مى کردند, در حالى که اعضاى طبقه متوسط جدید در رستوران هاى به شیوه اروپایى غذا مى خوردند ,لباس کاملا غربى به تن مى کردند و فارسى را با عبارات فرانسوى بیان مى کردند, خلاصه آن که یکى محافظه کار, مذهبى و تئوکرات و تجارت پیشه و دیگرى نوگرا, دنیوى, تکنوکرات و جامعه گرا بود. این نیروهاى ناهمسو با سه علقه مشترک در جبهه ملى گرد هم آمدند: مبارزه دوش به دوش با مجموعه دربار - ارتش, مبارزه با شرکت انگلیسى و قبول شخصیت مصدق.
به این ترتیب جبهه ملى در رهگذر اعتراض دو گانه منتقدان مختلف دولت به تقلب در انتخابات مجلس و مسإله نفت پدید آمد, در نهایت هشت تن از جبهه ملى به مجلس شانزدهم راه یافتند و این هشت نفر با حمایت طبقات متوسط نه تنها مجلس را بلکه خود شاه و همه کشور را به لرزه در آوردند. به قول ریچارد کاتم, نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران, شاه ((مى تواند صدور اجازه انتخابات آزاد در تهران را بزرگ ترین اشتباه دوران سلطنت خود بداند)). 12
یکى از دستاوردهاى مجلس شانزدهم, تصویب قانون ملى شدن نفت در 29 اسفند 1330 بود. در این حال مصدق طرح یک قانون جدید براى اجراى قانون ملى کردن صنعت نفت را که در آن شرکت ملى نفت ایران جایگزین شرکت نفت انگلیس و ایران مى شد را تهیه کرد. به دنبال این اقدام, حسین علا استعفا داد و مصدق نخست وزیر شد.
ب) نقش نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى: با نگاهى به وضعیت و تحولات سیاسى آن دوره مى توان گفت که نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى زیر حضور فعال داشتند.
1 - حزب توده و اتحاد جماهیر شوروى: حزب توده که آشکارا به یک حزب کمونیست تمام عیار ایرانى در آمده بود, به طور علنى مشى خصمانه و مخرب در برابر مصدق, نهضت ملى شدن نفت و جبهه ملى در پیش گرفت و این جبهه را نماینده افراطیون داخلى و مصدق را عامل امپریالیسم آمریکا مى دانست. شوروى هم اگر چه ظاهرا علیه مصدق کارى نکرد, ولى کمکى هم به وى نکرد. علاوه بر این, شوروى مى توانست بدهى هاى خود از دوره اشغال ایران را که دیر زمانى از سر رسید آن گذشته بود و با فقدان در آمد نفت ایران به شدت مورد نیاز بود را به ایران بپردازد, ولى چنین نکرد و دو سال پس از کودتاى 28 مرداد به حکومت دیکتاتورى شاه پرداخت.
2 - شاه, انگلیس و آمریکا: در هنگام ملى شدن نفت, شاه و دربار به امید در دست گرفتن ابتکار عمل در جهت جریان حوادث حرکت مى کردند; اما هم حریف و هم پیامدهاى آن را دست کم گرفته بودند. سپس کوشیدند به همراه انگلیس - و نه لزوما علیه آمریکا - فعالیت هایى بکنند که براى مثال تلاش در جهت روى کارآوردن محافظه کاران ضد استبداد به عنوان راه حل سوم (دوران کوتاه نخست وزیرى قوام در تیرماه 1331) در این راستا بود. انگلیس از ملى شدن نفت در ایران ناخشنود بود. رهبران این کشور مصدق را عوام فریب و طرفدار کمونیسم و پیرمردى خرفت و عصبى و آیه الله کاشانى را فاشیست, متعصب مذهبى و ضد انگلیسى مى خواندند. دولت آمریکا نیز نقش میانجى را بازى مى کرد. از دیدگاه آنان مصدق بهترین بدیل در مقابل کمونیسم در ایران به شمار مى رفت. با روى کار آمدن جمهورى خواهان در آمریکا و رهبرى سیاست خارجى آمریکا به دست جان فاستر دالس افتاد و خطر موهوم قدرت گرفتن کمونیست ها در ایران مطرح شد. آمریکاییان تحت تإثیر متحدان انگلیسى خود و وابستگان ایرانى شان راه حل نهایى را در کودتایى دیدند که به وسیله سازمان جاسوسى سیا علیه حکومت مصدق و مردم ایران طراحى و اجرا شد.
3 - حزب زحمتکشان و سایر احزاب: این حزب ائتلافى از دو گرایش متمایز بود: اکثریت انشعاب کنندگان از حزب توده و روشنفکران طبقه کارگر به رهبرى خلیل ملکى و گروهى از روشنفکران میانه رو و بازرگانان متوسط و کوچک و گروهى دیگر به رهبرى مظفر بقایى. ائتلاف این دو گروه تا زمانى بود که بقایى حمایت از مصدق را به مصلحت خود مى دانست ; اما وى از اواسط 1331 در حمایت از مصدق دچار تردید شد. تردیدى که بعدها تبدیل به مخالفت علنى با وى گردید. این حزب دچار تجزیه شد و جناح ملکى نیروى سوم را تشکیل داد که از مصدق حمایت مى کرد.
4 - آیه الله کاشانى و پیروانش: این گروه از مذهبیون شهرى بودند. کاشانى فعالانه در ملى شدن نفت ایران مشارکت داشت و از دولت مصدق حمایت مى کرد; اما از مرداد 1331 به دلیل بروز اختلاف بین او و مصدق به تدریج از حمایت مصدق دست کشید. پیش از این در تظاهرات شهرهاى بزرگ تصاویر مصدق و کاشانى در کنار هم قرار داشت. 13
ج) سه دوره نخست وزیرى دکتر مصدق: با نگاهى به ائتلاف هاى بین طبقات متوسط سنتى و جدید و سرانجام بروز اختلاف بین آنان مى توان دوران نخست وزیرى دکتر مصدق را به سه دوره مشخص تفکیک و تقسیم کرد:
1 - دوره اول از دوازده اردیبهشت 1330 تا 24 تیر 1331, که در این مقطع زمان آیه الله کاشانى به عنوان نماینده طبقه متوسط سنتى به طور کامل از دکتر مصدق به عنوان نماینده طبقه متوسط جدید حمایت مى کرد و در مقابله با انگلیس متحد بودند ;
2 - دوره دوم به دنبال استعفاى ناگهانى دکتر مصدق (در نتیجه اختلاف با شاه) در 25 تیرماه 1331 و جریان قیام سى ام تیر است. مجلس قصد داشت احمد قوام را به نخست وزیرى تعیین کند که آیه الله کاشانى از مصدق حمایت کرد و شاه را تهدید نمود و تإکید کرد اولا, قوام خائن به ملت است ; ثانیا, مصدق براى ادامه نهضت ملى باید برگردد. متعاقب بازداشت آیه الله کاشانى در 29 تیر, مردم به صحنه آمدند. ضمن آن که دادگاه بین المللى لاهه در غروب همان روز (در قضیه اختلاف ایران و انگلیس بر سر ملى شدن نفت) به نفع ایران رإى داده بود. در این مقطع زمانى نیز طبقه متوسط سنتى دو شادوش طبقه متوسط جدید بود ;
3 - دوره سوم از انتخاب مجدد دکتر مصدق در سى تیر 1331 تا کودتاى 28 مرداد 1332 است. در این دوره اختلاف جدى بین کاشانى و مصدق بروز کرد. به طور اجمال مى توان گفت دلیل اصلى این اختلاف خط مشى سیاسى طرفین بود ; به این ترتیب که مصدق به جدایى دین از سیاست معتقد بود و عملکرد وى منبعث از ایدئولوژى اسلام نبود, در حالى که کاشانى مى کوشید تا حرکت سیاسى خود را در جهت دین اسلام به پیش ببرد و براى نمونه با آزاد سازى مصرف مشروبات الکلى توسط دولت آشکارا مخالفت کرد. 14
با نگاهى به سیر تحولات ایران در دوران قبل از کودتاى 28 مرداد, مى توان گفت مسائل مختلف داخلى و خارجى در این امر دخالت داشت که از آن جمله به موارد ذیل اشاره کنیم:
1 - اختلاف با روحانیت ;
2 - در خواست مصدق از شاه براى انحلال مجلس ;
3 - مبارزه سه شاخه اى که در خلال جنگ جهانى دوم جهانى و پس از آن بین شوروى, انگلیس و آمریکا بر سر ایران شکل گرفت. به این صورت که با شکست جنبش هاى جدایى طلب در ایران (سرکوب همزمان غائله جعفر پیشه ورى (فرقه دموکرات) در آذربایجان و قاضى محمد در کردستان در 1325) شوروى کنار رفت. در جریان ملى شدن نفت, انگلیس تا حدودى بایکوت شد و به آمریکا متوسل گردید و سرانجام با ((عملیات آژاکس)) که توسط سیا طراحى شد و با پشتیبانى انگلیس صورت گرفت, کودتاى 28 مرداد 1332 رخ داد. به این ترتیب موقعیت و نفوذ انگلیس از این مقطع زمانى در ایران کاهش یافت و امریکا بر سرنوشت سیاسى, اقتصادى و نظامى ایران مسلط گردید و این نهضت که جنبشى دموکراتیک براى برقرارى حاکمیتى مستقل از قدرت هاى خارجى و دموکراسى داخلى بود, سرکوب گردید. 15
پى نوشت ها
1. دانشجوى دکترى علوم سیاسى دانشگاه امام صادق(ع) .
2. جان فوران, مقاومت شکننده, تاریخ تحولات اجتماعى ایران, ترجمه احمد تدین (تهران: موسسه خدمات فرهنگى رسا, 1377).
3. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوى, ترجمه محمد رضا نفیسى و کامبیز عزیزى (تهران: نشر مرکز, چاپ سوم, 1372).
4. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, ص 105.
5. Algar ,religion and state- passim: the ulamas traditonalist oppositon to parliament atlanism : 1907 -1909 "( APRIL 1981).
6. یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب, ترجمه کاظم فیروزمند و محسن مدیر شانه چى (تهران: نشر مرکز, چاپ دوم, 1378).
7. همان, ص 53 ـ 57.
8. یرواند آبراهامیان, مقالاتى در جامعه شناسى سیاسى ایران, ترجمه سیهلا ترابى فارسانى (تهران: نشر شیرازه, 1376).
9. شیخ فضل الله نورى در بخشى از پیام خود به متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم نوشت: ((... جماعت آزادى طلب (از نوع غربى آن) به توسط دو لفظ دلرباى عدالت و شورا, برادران ما را فریفته و به سوى لا مذهبى مى رانند و چیزى نگذرد که حریت مطلقه رواج, منکرات مجاز, مسکرات مباح, مخدرات مکشوف, شریعت منسوخ و قرآن مهجور شود. شما بهتر مى دانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه افتاده که باید دستور عدل ما از پاریس و نسخه شوراى ما از انگلیس برسد. شخص اول مملکت بر خلاف مصلحت شرع با این فرقه همراه است. رجال دولت همه خاموش و همه مدهوش کإنهم خشب مسنده... و على التقدیر بر علماى دین واجب است که پادشاه را از عاقبت این فتنه تحذیر نمایند)) - ((سید جلال الدین مدنى, تاریخ سیاسى معاصر (قم, دفتر انتشارات اسلامى, 1361)).
10. این بیست نفر اعضاى موسس جبهه ملى هستند که عبارتند از: محمد مصدق, حسین فاطمى, کریم سنجابى, احمد زیرک زاده, على شایگان, احمد رضوى, شمس الدین امیر علایى, محمود نریمان, اعظم مشار, رضا کاویانى, حسین مکى, مظفر بقایى, ابوالحسن حائرى زاده, آیه الله غروى, ابوالحسن عمیدى نورى, احمد ملکى, محمد رضا جلالى نائینى, عبدالقدیر آزاد, عباس خلیلى و ارسلان خلعتبرى. منشإ طبقاتى این افراد, به ترتیب اعیان زمیندار (ردیف 1,2,6,20) خان (ردیف3), اشراف قاجار (ردیف7) و مابقى جزء طبقه متوسط شهرى بودند. ر.ک: ((یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب)).
11. جان فوران, پیشین, ص 425.
12. یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب, ص 233 - 234.
13. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, ص 210 - 216.
14. جلال الدین مدنى, پیشین, ج 1.
15. محمد على همایون کاتوزیان, استبداد, دموکراسى و نهضت ملى (تهران: نشر مرکز, 1375).
این مقاله به بررسى اجمالى دو جنبش اجتماعى مهم ایران نهضت مشروطیت و ملى شدن نفت و نقش گروه هاى کلیدى در آنها مى پردازد.
در مورد نهضت یا جنبش مشروطیت باید گفت که نقطه اوج آن امضاى اولین قانون اساسى در ایران توسط مظفرالدین شاه قاجار (در نهم دیماه 1285 مطابق با سى ام دسامبر 1906) است. این نهضت حرکتى اجتماعى, مردمى, شهرى و با شرکت طبقات متعدد جامعه بود و در آن عواملى چون تإثیر کم و بیش غرب در گروه ها و طبقات, پیچیدگى درونى ساختار اجتماعى و دولت و فشار خارجى از ناحیه دو قدرت روسیه و انگلیس نقش داشتند. در این میان, دو گروه روحانیت و روشنفکران در پیشبرد نهضت مشروطیت داراى نقش برجسته اى بودند و به دنبال آنان, طبقات اجتماعى موثرى مانند بازرگانان و مغازه داران, صنعتگران و حرفه هاى گوناگون و کارگران قرار داشتند.2 نهضت مشروطیت سرانجام به دلیل بروز اختلاف در میان رهبران آن و دخالت خارجى با شکست مواجه شد.
دومین تندباد دگرگونى اجتماعى در ایران, نهضت ملى شدن نفت است. در این دوره نیروهاى ملى و مذهبى شامل روشنفکران و روحانیت واحزاب سیاسى نقش عمده اى داشتند و سایر طبقات اجتماعى مانند بازاریان, دانشجویان و کارگران نیز حضور داشتند. این نهضت نیز حرکتى مردمى و برخاسته از جامعه شهرى بود. با نگاهى به نقش نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى در دوران نهضت ملى شدن نفت مى توان گفت که چهار عامل زیر نقش موثرى داشتند: حزب توده و اتحاد جماهیر شوروى ; شاه, انگلیس و آمریکا ; احزاب سیاسى و از جمله جبهه ملى به رهبرى دکتر مصدق ; گروه هاى اسلامى و آیه الله کاشانى. 3 این نهضت همانند مشروطیت به دلیل بروز اختلاف بین رهبران آن و دخالت خارجى ناکام ماند.
متغیرهاى دخیل در دو نهضت مشروطه و ملى شدن نفت و ویژگى هاى آن دو
مهم ترین ویژگى هاى جنبش هاى اجتماعى در جریان مشروطیت و ملى شدن نفت را مى توان به صورت زیر بیان کرد:
1 - ضد استبداد داخلى و استعمار خارجى بودند; بدین معنا که منشإ و خاستگاه هر دو مورد ناشى از اعتراض ملت ایران و گروه هاى کلیدى به استبداد داخلى و یا استعمار خارجى روسیه و انگلیس بوده است.
2 - پدیده اى شهرى بودند: در هر دو مورد قیام توده هاى شهرى کارساز بوده است ; بدین معنا که طبقات شهرى مانند صنعتگران, بازاریان, کارگران, علما و طلاب علوم دینى و روشنفکران و سایر اقشار در شهرهاى بزرگ به ویژه تهران نقش تعیین کننده داشتند.به طور کلى با توجه به آرایش نیروهاى سیاسى موجود در این دو جنبش مى توان گفت که رهبرى و صفوف هواداران این جنبش ها تقریبا همگى به قشرهاى شهرى تعلق داشتند; از سوى دیگر, هدف هاى مورد نظر در این جنبش ها نه به گونه اى مشخص بیانگر منافع روستاییان بود و نه آنها به طور مستقل مشارکت داشتند. مضافا آن که هیچ گاه خواست عدالت اجتماعى و اقتصادى بیشتر براى دهقانان مطرح نشد. البته استثنائاتى در این میان وجود داشته است; اما به عنوان طبقات اجتماعى و گروه هاى حرفه اى, این اقشار شهرى بودند که مدافع انقلاب و جنبش بوده اند, زیرا پیروزى جنبش هاى فوق قانون, حقوق سیاسى و امنیت فردى بیشترى را به مردم نوید مى داد و اینها به خودى خود ضمانت هاى اقتصادى, و در نتیجه قدرت سیاسى بیشترى, براى مالکیت خصوصى و اقشار شهرى فراهم مى کرد. علاوه بر این, این جنبش ها آزادى فزون تر و جامعه اى بازتر را وعده مى دادند که هم به لحاظ ایدئولوژیک و نیز حرفه اى مورد ستایش نویسندگان, علما و روزنامه نگاران بود. به علاوه این گروه شهرى امید داشت که در پى سقوط استبداد, منزلت و آوازه ایران به سرعت افزونى یابد. 4
3 - طبقات متوسط سنتى و جدید ایران نقش زیادى داشتند: در جریان نهضت مشروطیت صف بندى نیروهاى اجتماعى به این صورت بود که در یک سو, طبقات متوسط سنتى مانند بازرگانان و روحانیت به همراه طبقات جدید مثل روشنفکران, کارگران و طبقه هاى حاشیه شهرى بودند و در طرف مقابل, سلطنت طلبان شامل درباریان قاجار و وابستگان آنها و طبقات حاشیه شهرى قرار داشتند. حامد الگار مى گوید: ((روحانیت دوره قاجار طى چند نسل بر سر موضوع هاى گوناگون و از جمله نفوذ بیگانگان در جامعه ایرانى با دولت مخالف بودند)). 5 از جمله روحانیان مطرح در جریان مشروطیت مى توان به سید عبدالله بهبهانى, سید محمد صادق طباطبایى, سید جمال الدین اصفهانى, ملک المتکلمین و شیخ فضل الله نورى اشاره کرد.
در دوره ملى شدن نفت نیز این دو طبقه در کنار یکدیگر حضور داشتند و دکتر مصدق رهبر گروه طبقه متوسط جدید و آیه الله کاشانى نماینده طبقات سنتى بودند, اگر چه در این دوره روحانیت در مقایسه با زمان مشروطیت از انسجام و یکپارچگى لازم برخوردار نبودند. آبراهامیان معتقد است در دوران ملى شدن نفت و مسائل بعدى مربوط به آن, ((اگر چه دو نیروى ناهمگرا یعنى یکى طبقه متوسط و دیگرى طبقه متوسط جدید با هم ائتلاف کردند و لیکن در عمل محافظه کاران مذهبى, طرفدار حکومت دینى و گروه دوم نیروهاى تجدد گرا و ملى گرا و غیر مذهبى, فن سالار و لیبرال میانه رو بودند)).6
فرضیه اصلى ما این است که حضور طبقات متوسط سنتى و جدید بیش از سایر عوامل در شکل گیرى دو جنبش مشروطیت و ملى شدن نفت در ایران نقش داشته است.
طبقه متوسط
مفهوم ((طبقه)) در جامعه شناسى سیاسى داراى تعابیر گوناگون است. مارکسیست ها طبقه را مفهومى مرکزى تلقى مى کنند. مارکس معتقد است ساختار قدرت منبعث از ساختار طبقاتى آن جامعه است و طبقات اجتماعى بر پایه شیوه تولید شکل مى گیرند و علم, هنر, مذهب, حکومت و نظایر اینها در قالب طبقات هستند و طبقه اى که مالک ابزار تولید است قدرت را نیز در جامعه در دست دارد و در مقابل طبقه فاقد ابزار تولید صرفا کار مى کند و تولیدش را در اختیار صاحب ابزار قرار مى دهد و بخشى از آن را براى خودش بر مى دارد. مارکسیست ها معتقدند به جز جامعه کمونیستى بقیه جوامع طبقاتى هستند و همه چیز مهر طبقه دارد. از نظر مارکس طبقات علاوه بر حائز شروط طبقه بودن, بایستى هویت طبقاتى و آگاهى آن را کسب کند و طبقه اى که خود آگاه مى شود از عهده رسالت تاریخى اش بر مىآید. مارکس پیش بینى کرده بود در جریان توسعه سرمایه دارى فقط دو طبقه پرولتاریا و بورژوازى باقى مى مانند و طبقات میانى و متوسط مانند تولید کنندگان کوچک و استادکاران حرفه اى به تدریج از بین مى روند و بخشى از آنان تبدیل به بورژوا مى شوند. به هر حال, بحث طبقه متوسط در فرهنگ مارکسیستى به عنوان یک مشکل مطرح است که آیا این افراد طبقه اى جدید هستند یا زایده اى از بورژوازى؟ نئومارکسیست ها آنها را طبقه مستقل نمى دانند.
ماکس وبر بر خلاف مارکس معتقد است علم, مذهب و حکومت مى توانند در خیلى موارد نقش مهمى را ایفا کنند و تعیین جایگاه فرد در جامعه مبتنى بر نقش وى در سه پایگاه سیاسى, اقتصادى و اجتماعى است.
به طور کلى درباره طبقه متوسط جدید دیدگاه هاى زیر وجود دارد:
1 - مارکسیست ها معتقد به انکار طبقه متوسط جدید هستند و آن را زایده اى از پرولتاریا یا سرمایه دارى مى دانند ; البته بعدا این طبقه را شبه بورژوازى قلمداد کردند ;
2 - عده اى منکر شکل گیرى این طبقه نمى شوند و لیکن معتقدند طبقه متوسط جدید وحدت مشترک ندارند و هیچ وقت با هم یکى و متحد نمى شوند;
3 - عده اى نیز معتقدند طبقه متوسط جدید تحقق تاریخى یافته است و عملا در جهان صنعتى وجود دارد و در جهان سوم نیز طبقه اى بالنده و سرنوشت ساز است. تئورى پرداز اصلى این نظریه مانفرد هالپرن آلمانى است. وى بر این اعتقاد است که طبقه متوسط به بورژوازى یعنى اقشارى که در شهرها به کسب و کار اشتغال داشتند, اطلاق مى شود. این طبقه شامل سوداگران, مغازه داران, تولیدکنندگان مستقل و تحصیلکردگان مانند حقوق دانان و دانشجویان و اساتید, است.
مفهوم طبقه متوسط جدید از دیدگاه هالپرن مبتنى بر گزاره هاى ذیل است:
1 - مفهومى جدیدالولاده است ;
2 - اعضایش مرکب از گروه هاى اجتماعى بوده و همگون نیستند و درون آنها تضاد وجود دارد ;
3 - به رغم اختلافات موجود در بین آنها, این طبقه مستقل است ;
4 - میان اعضاى آن اگر چه ستیز وجود دارد, لیکن با خود آگاهى به کنترل آن مى پردازند و با وجود دارا بودن منافع متعارض, همبستگى خود را در داخل حفظ مى کنند ;
5 - طبقه متوسط جدید داراى دو سطح بالایى و پایینى است. قشر بالایى به نوسازى تمایل دارد و قشر پایینى چنین تمایلى ندارد ;
6 - نیروهاى انقلابى اعضاى طبقه متوسط هستند;
7 - در جوامع در حال توسعه اصلى ترین تضاد, تضاد میان طبقه متوسط جدید و طبقه حاکمه است.
هالپرن درباره جوامع خاورمیانه سه گزاره دیگر - علاوه بر مراتب فوق - مطرح مى کند: در این کشورها ارتش اصلى ترین قدرت براى ایجاد نظم نوین است ; اگر طبقه متوسط در این کشورها با شکست روبه رو شود تإثیر آن بر ملت هایشان خواهد بود و به توسعه خدشه وارد مى شود ; طبقه متوسط در خاورمیانه در قدرت سهیم است.
طبقه متوسط جدید در ایران
جلال آل احمد از زاویه قشر موسوم به روشنفکر به این موضوع پرداخته است و مى گوید: در زمان مشروطه مردم استنباطشان از منور الفکرها این بود که طبقه مذکور داراى سه خصیصه ذیل هستند: فرنگى مآبى, تظاهر به بى دینى و تحصیلکردگى. از دیدگاه آل احمد روشنفکرى مساوى با بیگانه بودن با محیط بومى, بریدن از سنت ها و تقلید بى چون و چرا از جهان بینى علمى است. وى معتقد به دو تعریف حداقل و حداکثر براى روشنفکر است که در تعریف حداقلى وى, روشنفکر به همه کسانى گفته مى شود که کار فکرى مى کنند و در تعریف حداکثرى از روشنفکر متعهد نام مى برد که در خدمت به محرومان جامعه کمر همت بسته است.
احمد اشرف طبقه متوسط جدید را پذیرفته و این طبقه را محصول نفوذ غرب, گسترش آموزش و پرورش و رشد بوروکراسى مى داند. در الگوى اشرف طبقه متوسط به شرح زیر است:
از دیدگاه اشرف, طبقه متوسط جدید دو ویژگى دارد:
1 - این طبقه در دهه هاى اخیر ایران نقش مهمى در رهبرى جنبش ها داشته است;
2 - اعضاى این طبقه عمدتا داراى ایدئولوژى ملى گرایى و چپ بوده اند.
روابط حاکم بر اعضاى طبقه جدید با هیإت حاکمه پهلوى به سه قسمت ذیل بوده است:
اولا, عده اى دچار انفعال شده و با دستگاه همکارى مى کردند;
ثانیا, عده اى فرصت طلبانه به دستگاه هیإت حاکمه وارد شده و به آن کمک مى کردند;
ثالثا, منتقدان رژیم که جایشان در جاى مخالفان (اپوزیسیون) بود.
جیمز.آ.بیل - تحلیلگر آمریکایى که چند سال در ایران زندگى کرده است - در تعریف طبقه جدید از چارچوب هاى هالپرن استفاده کرده و براى طبقه متوسط جدید در دوران پهلوى, پنج خصوصیت ذکر مى کند:
1 - مناسبات سنتى قدرت را نمى پذیرند;
2 - داراى تحصیلات عالى بوده و یا در مراحل کسب آن قرار دارند;
3 - قدرت آنها از فنونى شامل مى شود که از تحصیلات رسمى کسب کرده اند ;
4 - با فلسفه غرب آشنایى دارند;
5 - با جزم گرایى دینى مخالفت دارند.
1. دوره مشروطیت
الف) وضعیت طبقه متوسط (سنتى و جدید): آبراهامیان درباره طبقه متوسط سنتى و روشنفکران به عنوان نماینده طبقه متوسط جدید در دوران قاجار مى نویسد:
اگر چه طبقه متوسط سنتى در ابتدا هویتى اجتماعى - اقتصادى داشته و نیروى سیاسى فراگیر به حساب نمىآمد, ولیکن از اوایل قرن بیستم به بعد این طبقه به صورت نیرویى گسترده و فراگیرى در آمد و براى نخستین بار به شخصیت مشترک سیاسى خود آگاهى یافت. از سوى دیگر, روشنفکران یا منورالفکرهاى ایرانى به عنوان نمایندگان طبقه متوسط جدید در توصیف خود نوشتند: آراى اندیشمندان غربى به آنها آموخته است تاریخ نه آن طور که روحانیون مسلمان ایرانى معتقد بودند, نمایش اراده خداوند است و نه آن طور که وقایع نگاران معتقدند ظهور و سقوط سلسله هاست, بلکه بیشتر سیر مداوم پیشرفت بشر است. همچنین غرب آنها را اقناع کرده بود که پیشرفت انسان لازم و قابل حصول مى باشد, مشروط به آن که سه زنجیر استبداد سلطنتى, تعصب روحانیت و امپریالیسم بیگانه را بگسلند. آنان استبداد را دشمن آزادى, برابرى و برادرى و تعصب روحانیت را مخالف طبیعى تفکر علمى و عقلایى و امپریالیسم را استثمار کننده سیرىناپذیر کشورهاى کوچکى چون ایران مى دانستند. روشنفکران بدین سان مشروطیت, دنیویت و ناسیونالیسم را سه وسیله حیاتى براى توفیق در ایجاد ایرانى نوین, نیرومند و پیشرفته مى دانستند. آنها معتقد بودند مشروطیت قدرت ارتجاعى سلطنت را از بین مى برد, دنیویت نفوذ سنتى روحانیت را زایل مى سازد و ناسیونالیسم چنگال هاى استثمارگر امپریالیست ها را قطع مى کند. اگر چه موارد فوق متوجه یک هدف بود, ولى غالبا تغییرى موقت در تاکتیک هاى فورى ایجاد مى کرد و روشنفکران گاهى با شاه برضد روحانیت, زمانى با شاه علیه قدرت هاى استعمارى و گاه ـ براى مثال ـ در دوران مشروطه با روحانیت هم بر ضد شاه و هم بر ضد قدرت هاى استعمارى متحد مى شدند. 7
همان طور که پیشتر گفته شد, نهضت مشروطیت حرکتى اجتماعى, مردمى, دموکراتیک, توده اى و شهرى بود و در آن طبقات متعدد جامعه حضور داشتند و عوامل کلیدى دست اندر کار آن عبارت بودند از: تإثیر کم و بیش غرب به گروه ها و طبقات, پیچیدگى درونى ساختار اجتماعى و دولت و فشار خارجى از ناحیه دو قدرت عمده روسیه و انگلیس. در این میان دو گروه کلیدى یعنى روحانیت و روشنفکران متجدد در پیشبرد نهضت مشروطیت داراى نقش برجسته بودند و به دنبال آنان طبقات اجتماعى موثرى مانند بازرگانان و مغازه داران, صنعتگران و صاحبان حرفه هاى گوناگون و کارگران قرار داشتند. اگر چه دهقانان به صورت سازمان یافته در نهضت مشروطیت حضور نداشتند, ولى بعضا و به صورت انفرادى مشارکت داشتند.8
ب) علل عمده نهضت مشروطیت: دو مولفه استبداد سلسله قاجار و دخالت قدرت هاى خارجى عوامل اساسى نهضت مشروطه هستند که از جمله مصادیق آن مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
1 - زورگویى و اخاذى حکومت و حکام ایالت ها ;
2 - سفرهاى پر هزینه و تجملى شاه و همرهانش به فرنگ و نیاز به استقراض جهت تإمین این سفرها ;
3 - ناآرامى شهرها بر اثر افزایش بى رویه قیمت نان;
4 - بر کنارى امین السلطان و روى کارآمدن عین الدوله ;
5 - بحران اقتصادى و بیکارى ;
6 - وضع مقررات گمرکى به نفع تجار روسى و سپردن گمرک ایران به مسیونوز بلژیکى و توهین وى به روحانیت ;
7 - شکست روسیه از ژاپن در سال 1905, به عبارتى پیروزى مشروطه آسیایى ژاپن علیه ابر قدرت آن روز ;
8 - تاکتیک انگلیس در اتحاد با گروه هایى از مردم ایران براى مبارزه با روسیه و کاهش نفوذ آن کشور در ایران ;
9 - انگلیس از فرمول مشروطه سلطنتى به سبک این کشور در ایران حمایت مى کرد تا اعتماد مشروطه طلبان را جلب نماید ; این در حالى بود که مطامع امپریالیستى انگلیس در ایران کمتر از روسیه نبود.
علاوه بر عوامل فوق, از تاریخ ششم اردیبهشت 1284, حوادثى در تهران روى داد که روند نهضت مشروطیت را تشدید کرد ; براى نمونه مى توان به اعتصاب دویست بازرگان جهت یک رشته اصلاحات توسط دولت تنبیه علنى دو تن از تجار سرشناس قند و شکر, اعتراض و به بست نشستن دو هزار روحانى در حرم عبدالعظیم و در خواست برکنارى عین الدوله و برپایى عدالتخانه, برگزارى تظاهرات و اعتراض خشونت بار و سرانجام برپایى دو تحصن بزرگ شامل دو هزار روحانى از جمله سید عبدالله بهبهانى و سید محمد صادق طباطبایى در قم و جماعتى از اقشار مختلف در باغ سفارت انگلیس اشاره کرد. نتیجه آن شد که اولا, عین الدوله صدر اعظم در هشتم مرداد 1285 بر کنار شد ; ثانیا, خواسته مردم مبنى بر تإسیس دارالشورا یا مجلس شوراى ملى در چهاردهم مرداد 1285 جامه عمل پوشید ; ثالثا, قانون اساسى تهیه و تدوین شد و سرانجام فرمان مشروطیت در نهم دى ماه 1285 (سى ام دسامبر 1906) به امضاى مظفرالدین شاه و ولیعهد وقت (محمد على شاه) رسید.
ولى ده روز پس از فرمان مشروطیت - که محمد على شاه به قدرت رسید - مخالفت با آن را آغاز کرد. علاوه بر این, با وجود مواردى از جمله ایجاد شکاف میان روحانیون, انعقاد قرارداد مناطق نفوذ یا تقسیم ایران بین روسیه و انگلیس, دخالت صریح روس ها و انگلیسى ها در امور داخلى ایران, تضمین حکومت محمد على شاه توسط روسیه, اعلام حکومت نظامى در تهران و به توپ بستن مجلس به دست لیاخوف روسى, انتقال مرکز مخالفت و مقاومت از تهران به تبریز, رشت و اصفهان و سرکوب ناآرامى ها توسط محمد على شاه و سرانجام از کار افتادن موتور مشروطیت پس از شش سال.
ج) تفاسیر موجود از نهضت مشروطیت: ادبیات و تفاسیر موجود از مشروطیت متفاوت است. نویسندگان از طیف هاى مختلف هر یک با توجه به دیدگاه هاى خود از طبقات موثر در مشروطیت به عنوان پیشگام و یا کم تإثیر یاد مى کنند, براى نمونه مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
عده اى مثل احمد کسروى, ناظم الاسلام کرمانى و ملک زاده بر نقش اندیشه ها به خصوص مفاهیم غربى مشروطه خواهى, قانون اساسى و ناسیونالیسم, تإکید و نقش روشنفکران را برجسته کرده اند.
مارکسیست هاى ایرانى و روسى معتقدند نهضت مشروطیت جنبشى بورژوایى بوده و طبقه بازرگانان - که طبقات زمیندار و قدرت هاى خارجى را سد راه دموکراسى مورد نظرشان مى دیدند - این نهضت را رهبرى مى کردند.
دیدگاه هاى جدید - مانند نیکى کدى و لمبتون - به اتحاد طبقاتى در این نهضت معتقدند. البته دیدگاه اینان بیش از آن که بر اساس یک الگوى نظرى باشد جنبه تجربى دارد.
یرواند آبراهامیان معتقد است دو طبقه متوسط شامل بازاریان و روحانیان به عنوان طبقه سنتى و روشنفکران به عنوان طبقه متوسط جدید در مشروطه نقش داشتند که در این میان نقش گروه طبقه سنتى بیشتر از طبقه دوم بوده است. طبقات پایین - مانند لوطیان, چاقوکشان مزدور, عناصر فقیر بازار و کارگران ساده - در مجموع سلطنت طلب بوده و به آسانى آلت دست طبقات بالا قرار گرفته و از سوى شاه براى کودتا علیه مجلس به کار گرفته شدند.
جان فوران معتقد است نهضت مشروطیت بیش از همه دستاورد پیشه وران و روشنفکران بود که با دربار, زمینداران و قدرت هاى خارجى مقابله کردند. بازرگانان و روحانیون یکپارچه نبودند و بسیارى در برابر مشروطیت ایستادند و طبقات پایین, دهقانان و عشایر درگیر نشدند. در این میان طبقه کارگر از نهضت حمایت کردند, ولى با توجه به تعداد اندکشان تإثیر چندانى نداشتند.
د) تحولات ایدئولوژیکى در مشروطیت: به طور کلى در نهضت مشروطیت, دو شکل دینى و غیر دینى وجود دارد:
1 - شکل دینى: از دیدگاه این گروه, حکومت شاه در مقابل حکومت مجتهد اعلم, قانون دولتى در برابر قانون شریعت, سلطه شاه ((خودسرانه)), مداخله بیگانگان در امور کشور به مثابه دخالت بى دینان و کفار تعبیر مى شد. اغلب روحانیون حوادث مشروطیت در سال هاى 1284 و 1285 (1905 و 1906) را تلاش براى اجراى قوانین اسلامى مى دانستند, به ویژه آن که در اصل دوم متمم قانون اساسى آمده بود: ((قوانین مصوب مجلس بایستى مطابق با شریعت اسلام باشد و بدین منظور هیإتى مرکب از پنج نفر از علماى تراز اول به این کار رسیدگى مى نمایند)); البته این اصل قانون اساسى هرگز اجرا نشد. علاوه بر این, شیخ فضل الله نورى به منظور جلوگیرى از ورود تفاسیر دیگر از مشروطیت, مشروطه مشروعه را پیشنهاد کرد. 9
2 - شکل غیر دینى: در این دوران روشنفکران پدید آورندگان اصلى مفاهیمى مانند مجلس, قانون اساسى و مشروطیت بودند. این موارد در قالب مطالباتى نظیر تإسیس عدالتخانه, مجلس شوراى ملى و حکومت مشروطه تجلى یافت. ناسیونالیسم و شعار ((زنده باد ملت ایران)) و افکار ضد دینى در نوشته هاى برخى روشنفکران غیر دینى مانند آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانى مطرح شد. این گروه مداخله بیگانگان را در امور ایران به مثابه دخالت امپریالیسم تلقى مى کردند.
ه') سرانجام و حاصل مشروطیت: اگر چه در مراحل اولیه نهضت مشروطیت در مورد حمایت از آن بین دو گروه دینى و غیر دینى نوعى ائتلاف و همگرایى دیده مى شود, ولیکن به دلیل جابه جایى سریع ائتلاف ها, بروز اختلاف در میان رهبران آن, فشار و مداخله آشکار خارجى این نهضت شکست خورد. البته جنبش مذکور پایانى بر شیوه سنتى حکومت در ایران - که در آن شاه سایه خداوند در زمین تفسیر مى شد - و آغازى بر حاکمیت نسبى مردم بود و توده مردم نقش جدیدى یافتند ; علاوه بر این, به عنوان نهضتى که خواهان بر هم زدن موازنه قدرت و ماهیت جامعه ایرانى بود, در تاریخ ثبت شد. نهضت مشروطیت به دلیل شکنندگى ائتلاف ها شکست خورد و از نظر سیاسى و ایدئولوژیکى قادر به ادامه مسیر نبود, زیرا این امر به جاى تإثیر همگرایى بیشتر منجر به تولید واگرایى مى شد و سرانجام پس از مدتى کوتاه مجددا نظام استبدادى در جامعه شکل گرفت.
2. دوران ملى شدن نفت و کودتاى 28 مرداد 1332
الف. وضعیت سیاسى ایران و طبقه هاى متوسط: دومین تند باد دگرگونى اجتماعى در ایران نهضت ملى شدن نفت و تحولات مربوط به آن است. با نگاهى گذرا به شرایط قبل از ملى شدن نفت, مى توان گفت که در اواخر 1328 محمد رضا شاه داراى ضعف هاى جدى بود ; از آن جمله است عدم مقابله وى با انگلیس در مسإله نفت, تداعى استبداد پدرش با ظهور او در عرصه سیاست و وابستگى نظامى و اقتصادىاش به امریکا. دکتر مصدق با استفاده از این فرصت, به همراه نوزده نفر دیگر مرکب از سیاسیون, دانشجویان و اصناف بازار در اعتراض به آزاد نبودن انتخابات مجلس در دربار شاه تحصن کرده و با غلامحسین هژیر, وزیر دربار, مذاکره نمود. این تحصن به حدى در حکومت شاه نگرانى ایجاد کرد که سریعا به خواست آنان جامه عمل پوشانده و قول دادند به بى قانونى در انتخابات پایان دهند. پس از این اقدام, اعضاى کمیته مذکور تصمیم به ایجاد تشکل و ائتلاف وسیعى به نام ((جبهه ملى)) به رهبرى دکتر مصدق گرفتند و این جبهه در اولین بیانیه عمومى اش بر سه درخواست: برگزارى انتخابات عادلانه, لغو حکومت نظامى و آزادى مطبوعات تإکید کرد. 10
در ماه هاى بعد احزاب ایران, زحمتکشان, ملت ایران و جامعه مجاهدین اسلام به جبهه ملى پیوستند. حزب ایران شامل گروهى از روشنفکران, فن سالاران, دانشجویان و مشاغل رده بالاى غیر کمونیست و متمایل به چپ بودند. حزب زحمتکشان شامل گروهى از روشنفکران و کارگران به رهبرى خلیل ملکى, که به تازگى از حزب توده انشعاب کرده بود و نیز پیشه وران, مغازه داران و روشنفکران میانه رو به رهبرى مظفر بقایى بودند. حزب کوچک ملت ایران, شامل ناسیونالیست هاى راست بود که دانشآموزان دبیرستانى و طبقات حاشیه شهرى را در بر مى گرفت و جامعه مجاهدین اسلام, شامل رهبران اصناف, مغازه داران, دانشجویان مذهبى و روحانیون به رهبرى آیه الله کاشانى و شمس قنات آبادى بودند که عمدتا حول بازار شکل گرفته بود. 11 به این ترتیب جبهه ملى نماینده دو نیروى مختلف بود: طبقه متوسط سنتى متشکل از بازاریان, روحانیون و روساى اصناف ; طبقه متوسط جدید شامل روشنفکران, متخصصان, کارمندان و دانشجویان.
گروه اول با الهام از معلمان مکتب خانه ها و وعاظ مساجد, اسلام را شیوه اى براى زندگى, شریعت را مبناى اصلى قوانین و روحانیون را ((حافظان راستین تشیع)) مى دانستند. این گروه با توجه به ارتباط با بازار طرفدار تجارت آزاد و مخالف مداخله دولت در اقتصاد بازار بودند. گروه دوم فارغ التحصیلان مدارس دولتى جدید بودند. مذهب را امرى شخصى, قوانین ناپلئونى را مبناى مناسبى براى جامعه مدنى و روشنفکران تحصیلکرده در غرب را شایسته ترین سازندگان و نوسازان جامعه تلقى مى کردند. این گروه قائل به مداخله دولت به عنوان پیشگام نوسازى در اقتصاد بوده و به داد و ستد تجارت اعتمادى نداشتند. سلیقه این دو حتى در مورد خوراک, پوشاک, تفریح و زبان نیز متفاوت بود. طبقه سنتى همیشه به قهوه خانه ها مى رفتند و به ندرت کراوات مى زدند و در محاوره از اصطلاحات عربى استفاده مى کردند, در حالى که اعضاى طبقه متوسط جدید در رستوران هاى به شیوه اروپایى غذا مى خوردند ,لباس کاملا غربى به تن مى کردند و فارسى را با عبارات فرانسوى بیان مى کردند, خلاصه آن که یکى محافظه کار, مذهبى و تئوکرات و تجارت پیشه و دیگرى نوگرا, دنیوى, تکنوکرات و جامعه گرا بود. این نیروهاى ناهمسو با سه علقه مشترک در جبهه ملى گرد هم آمدند: مبارزه دوش به دوش با مجموعه دربار - ارتش, مبارزه با شرکت انگلیسى و قبول شخصیت مصدق.
به این ترتیب جبهه ملى در رهگذر اعتراض دو گانه منتقدان مختلف دولت به تقلب در انتخابات مجلس و مسإله نفت پدید آمد, در نهایت هشت تن از جبهه ملى به مجلس شانزدهم راه یافتند و این هشت نفر با حمایت طبقات متوسط نه تنها مجلس را بلکه خود شاه و همه کشور را به لرزه در آوردند. به قول ریچارد کاتم, نویسنده کتاب ناسیونالیسم در ایران, شاه ((مى تواند صدور اجازه انتخابات آزاد در تهران را بزرگ ترین اشتباه دوران سلطنت خود بداند)). 12
یکى از دستاوردهاى مجلس شانزدهم, تصویب قانون ملى شدن نفت در 29 اسفند 1330 بود. در این حال مصدق طرح یک قانون جدید براى اجراى قانون ملى کردن صنعت نفت را که در آن شرکت ملى نفت ایران جایگزین شرکت نفت انگلیس و ایران مى شد را تهیه کرد. به دنبال این اقدام, حسین علا استعفا داد و مصدق نخست وزیر شد.
ب) نقش نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى: با نگاهى به وضعیت و تحولات سیاسى آن دوره مى توان گفت که نیروهاى سیاسى داخلى و خارجى زیر حضور فعال داشتند.
1 - حزب توده و اتحاد جماهیر شوروى: حزب توده که آشکارا به یک حزب کمونیست تمام عیار ایرانى در آمده بود, به طور علنى مشى خصمانه و مخرب در برابر مصدق, نهضت ملى شدن نفت و جبهه ملى در پیش گرفت و این جبهه را نماینده افراطیون داخلى و مصدق را عامل امپریالیسم آمریکا مى دانست. شوروى هم اگر چه ظاهرا علیه مصدق کارى نکرد, ولى کمکى هم به وى نکرد. علاوه بر این, شوروى مى توانست بدهى هاى خود از دوره اشغال ایران را که دیر زمانى از سر رسید آن گذشته بود و با فقدان در آمد نفت ایران به شدت مورد نیاز بود را به ایران بپردازد, ولى چنین نکرد و دو سال پس از کودتاى 28 مرداد به حکومت دیکتاتورى شاه پرداخت.
2 - شاه, انگلیس و آمریکا: در هنگام ملى شدن نفت, شاه و دربار به امید در دست گرفتن ابتکار عمل در جهت جریان حوادث حرکت مى کردند; اما هم حریف و هم پیامدهاى آن را دست کم گرفته بودند. سپس کوشیدند به همراه انگلیس - و نه لزوما علیه آمریکا - فعالیت هایى بکنند که براى مثال تلاش در جهت روى کارآوردن محافظه کاران ضد استبداد به عنوان راه حل سوم (دوران کوتاه نخست وزیرى قوام در تیرماه 1331) در این راستا بود. انگلیس از ملى شدن نفت در ایران ناخشنود بود. رهبران این کشور مصدق را عوام فریب و طرفدار کمونیسم و پیرمردى خرفت و عصبى و آیه الله کاشانى را فاشیست, متعصب مذهبى و ضد انگلیسى مى خواندند. دولت آمریکا نیز نقش میانجى را بازى مى کرد. از دیدگاه آنان مصدق بهترین بدیل در مقابل کمونیسم در ایران به شمار مى رفت. با روى کار آمدن جمهورى خواهان در آمریکا و رهبرى سیاست خارجى آمریکا به دست جان فاستر دالس افتاد و خطر موهوم قدرت گرفتن کمونیست ها در ایران مطرح شد. آمریکاییان تحت تإثیر متحدان انگلیسى خود و وابستگان ایرانى شان راه حل نهایى را در کودتایى دیدند که به وسیله سازمان جاسوسى سیا علیه حکومت مصدق و مردم ایران طراحى و اجرا شد.
3 - حزب زحمتکشان و سایر احزاب: این حزب ائتلافى از دو گرایش متمایز بود: اکثریت انشعاب کنندگان از حزب توده و روشنفکران طبقه کارگر به رهبرى خلیل ملکى و گروهى از روشنفکران میانه رو و بازرگانان متوسط و کوچک و گروهى دیگر به رهبرى مظفر بقایى. ائتلاف این دو گروه تا زمانى بود که بقایى حمایت از مصدق را به مصلحت خود مى دانست ; اما وى از اواسط 1331 در حمایت از مصدق دچار تردید شد. تردیدى که بعدها تبدیل به مخالفت علنى با وى گردید. این حزب دچار تجزیه شد و جناح ملکى نیروى سوم را تشکیل داد که از مصدق حمایت مى کرد.
4 - آیه الله کاشانى و پیروانش: این گروه از مذهبیون شهرى بودند. کاشانى فعالانه در ملى شدن نفت ایران مشارکت داشت و از دولت مصدق حمایت مى کرد; اما از مرداد 1331 به دلیل بروز اختلاف بین او و مصدق به تدریج از حمایت مصدق دست کشید. پیش از این در تظاهرات شهرهاى بزرگ تصاویر مصدق و کاشانى در کنار هم قرار داشت. 13
ج) سه دوره نخست وزیرى دکتر مصدق: با نگاهى به ائتلاف هاى بین طبقات متوسط سنتى و جدید و سرانجام بروز اختلاف بین آنان مى توان دوران نخست وزیرى دکتر مصدق را به سه دوره مشخص تفکیک و تقسیم کرد:
1 - دوره اول از دوازده اردیبهشت 1330 تا 24 تیر 1331, که در این مقطع زمان آیه الله کاشانى به عنوان نماینده طبقه متوسط سنتى به طور کامل از دکتر مصدق به عنوان نماینده طبقه متوسط جدید حمایت مى کرد و در مقابله با انگلیس متحد بودند ;
2 - دوره دوم به دنبال استعفاى ناگهانى دکتر مصدق (در نتیجه اختلاف با شاه) در 25 تیرماه 1331 و جریان قیام سى ام تیر است. مجلس قصد داشت احمد قوام را به نخست وزیرى تعیین کند که آیه الله کاشانى از مصدق حمایت کرد و شاه را تهدید نمود و تإکید کرد اولا, قوام خائن به ملت است ; ثانیا, مصدق براى ادامه نهضت ملى باید برگردد. متعاقب بازداشت آیه الله کاشانى در 29 تیر, مردم به صحنه آمدند. ضمن آن که دادگاه بین المللى لاهه در غروب همان روز (در قضیه اختلاف ایران و انگلیس بر سر ملى شدن نفت) به نفع ایران رإى داده بود. در این مقطع زمانى نیز طبقه متوسط سنتى دو شادوش طبقه متوسط جدید بود ;
3 - دوره سوم از انتخاب مجدد دکتر مصدق در سى تیر 1331 تا کودتاى 28 مرداد 1332 است. در این دوره اختلاف جدى بین کاشانى و مصدق بروز کرد. به طور اجمال مى توان گفت دلیل اصلى این اختلاف خط مشى سیاسى طرفین بود ; به این ترتیب که مصدق به جدایى دین از سیاست معتقد بود و عملکرد وى منبعث از ایدئولوژى اسلام نبود, در حالى که کاشانى مى کوشید تا حرکت سیاسى خود را در جهت دین اسلام به پیش ببرد و براى نمونه با آزاد سازى مصرف مشروبات الکلى توسط دولت آشکارا مخالفت کرد. 14
با نگاهى به سیر تحولات ایران در دوران قبل از کودتاى 28 مرداد, مى توان گفت مسائل مختلف داخلى و خارجى در این امر دخالت داشت که از آن جمله به موارد ذیل اشاره کنیم:
1 - اختلاف با روحانیت ;
2 - در خواست مصدق از شاه براى انحلال مجلس ;
3 - مبارزه سه شاخه اى که در خلال جنگ جهانى دوم جهانى و پس از آن بین شوروى, انگلیس و آمریکا بر سر ایران شکل گرفت. به این صورت که با شکست جنبش هاى جدایى طلب در ایران (سرکوب همزمان غائله جعفر پیشه ورى (فرقه دموکرات) در آذربایجان و قاضى محمد در کردستان در 1325) شوروى کنار رفت. در جریان ملى شدن نفت, انگلیس تا حدودى بایکوت شد و به آمریکا متوسل گردید و سرانجام با ((عملیات آژاکس)) که توسط سیا طراحى شد و با پشتیبانى انگلیس صورت گرفت, کودتاى 28 مرداد 1332 رخ داد. به این ترتیب موقعیت و نفوذ انگلیس از این مقطع زمانى در ایران کاهش یافت و امریکا بر سرنوشت سیاسى, اقتصادى و نظامى ایران مسلط گردید و این نهضت که جنبشى دموکراتیک براى برقرارى حاکمیتى مستقل از قدرت هاى خارجى و دموکراسى داخلى بود, سرکوب گردید. 15
پى نوشت ها
1. دانشجوى دکترى علوم سیاسى دانشگاه امام صادق(ع) .
2. جان فوران, مقاومت شکننده, تاریخ تحولات اجتماعى ایران, ترجمه احمد تدین (تهران: موسسه خدمات فرهنگى رسا, 1377).
3. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوى, ترجمه محمد رضا نفیسى و کامبیز عزیزى (تهران: نشر مرکز, چاپ سوم, 1372).
4. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, ص 105.
5. Algar ,religion and state- passim: the ulamas traditonalist oppositon to parliament atlanism : 1907 -1909 "( APRIL 1981).
6. یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب, ترجمه کاظم فیروزمند و محسن مدیر شانه چى (تهران: نشر مرکز, چاپ دوم, 1378).
7. همان, ص 53 ـ 57.
8. یرواند آبراهامیان, مقالاتى در جامعه شناسى سیاسى ایران, ترجمه سیهلا ترابى فارسانى (تهران: نشر شیرازه, 1376).
9. شیخ فضل الله نورى در بخشى از پیام خود به متحصنین در حرم حضرت عبدالعظیم نوشت: ((... جماعت آزادى طلب (از نوع غربى آن) به توسط دو لفظ دلرباى عدالت و شورا, برادران ما را فریفته و به سوى لا مذهبى مى رانند و چیزى نگذرد که حریت مطلقه رواج, منکرات مجاز, مسکرات مباح, مخدرات مکشوف, شریعت منسوخ و قرآن مهجور شود. شما بهتر مى دانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه افتاده که باید دستور عدل ما از پاریس و نسخه شوراى ما از انگلیس برسد. شخص اول مملکت بر خلاف مصلحت شرع با این فرقه همراه است. رجال دولت همه خاموش و همه مدهوش کإنهم خشب مسنده... و على التقدیر بر علماى دین واجب است که پادشاه را از عاقبت این فتنه تحذیر نمایند)) - ((سید جلال الدین مدنى, تاریخ سیاسى معاصر (قم, دفتر انتشارات اسلامى, 1361)).
10. این بیست نفر اعضاى موسس جبهه ملى هستند که عبارتند از: محمد مصدق, حسین فاطمى, کریم سنجابى, احمد زیرک زاده, على شایگان, احمد رضوى, شمس الدین امیر علایى, محمود نریمان, اعظم مشار, رضا کاویانى, حسین مکى, مظفر بقایى, ابوالحسن حائرى زاده, آیه الله غروى, ابوالحسن عمیدى نورى, احمد ملکى, محمد رضا جلالى نائینى, عبدالقدیر آزاد, عباس خلیلى و ارسلان خلعتبرى. منشإ طبقاتى این افراد, به ترتیب اعیان زمیندار (ردیف 1,2,6,20) خان (ردیف3), اشراف قاجار (ردیف7) و مابقى جزء طبقه متوسط شهرى بودند. ر.ک: ((یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب)).
11. جان فوران, پیشین, ص 425.
12. یرواند آبراهامیان, ایران بین دو انقلاب, ص 233 - 234.
13. محمد على همایون کاتوزیان, اقتصاد سیاسى ایران, ص 210 - 216.
14. جلال الدین مدنى, پیشین, ج 1.
15. محمد على همایون کاتوزیان, استبداد, دموکراسى و نهضت ملى (تهران: نشر مرکز, 1375).