آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

با عنایت به خاتمیت و جاودانگى دین اسلام و تلاش مغرضانه دشمنان آن براى ضربه زدن, این سوال مطرح مى شود که رفتار سیاسى پیامبر در خصوص بسط دین خود و مقابله دشمنان و مخالفان چگونه بوده است. در این مقاله, به سه نوع رفتار پیامبر در سیاست خارجى یعنى ((دعوت)), ((جنگ و دفاع)) و ((صلح)) اشاره شده و جایگاه هر یک تبیین گردیده است; البته رفتار مبتنى بر دعوت, به دلیل جایگاه ویژه اش در سیره پیامبر, بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.


مقدمه
آیات بسیارى در قرآن, حکایت از آن دارد که رسالت نبى اکرم(ص)اختصاص به یک منطقه جغرافیایى, نژاد, زبان و زمان خاصى ندارد; بر این اساس, باید گفت که ویژگى عمده اسلام, جهانى بودن و جاویدان ماندن در ادوار گوناگون تاریخ است. از جمله این آیات
است:
و ما إرسلنک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا;
اى پیامبر, ما تو را جز براى این که عموم انسان ها را بشارت دهى (به رحمت خدا) و بترسانى (از عذاب خدا) نفرستادیم.
قل یا إیها الناس انى رسول الله الیکم جمیعا;
(اى رسول ما) بگو به مردم که من بر همه شما رسول خدا هستم.
خداوند در آیه اخیر واژه ((الناس)) به کار برده است که افاده عموم مى کند و بیانگر عدم اختصاص رسالت پیامبر به مومنان و متقین است. در پایان آیه نیز واژه ((جمیعا)) آمده که علاوه بر تإکید عمومیت ((الناس)), دلالت دارد که پیامبر اسلام براى همه انسان ها بدون استثنا, پیامبر و فرستاده خداست.
با توجه به مطالب فوق, مهم ترین سوالى که مطرح مى شود این است که پیامبر اسلام از چه راهکارها و رفتارهایى براى ابلاغ و به ثمر رساندن پیام الهى به تمام ابناى بشر بهره و سود مى جست؟
براى تبیین رفتارها و راهکارهاى پیامبر, مى توان از شیوه هاى گوناگون, بر اساس مدل ها و نظریه هاى جدید یا بر طبق آیین و رسوم موجود در عصر پیامبر(ص), استفاده کرد, ولى به نظر مى رسد که بهترین شیوه در این راستا, بهره جستن از آیات قرآن کریم است که بدین وسیله مى توان تحلیل و تفسیر درستى از رفتار پیامبر(ص) در جهت تبیین رسالت جهانى خویش در مواجهه با دشمنان ارائه داد.
با بررسى زندگى سیاسى و دینى پیامبر(ص) مى توان رفتارهاى مختلف با توجه به مکان ها و زمان هاى گوناگون مشاهده کرد.در این مقاله با استناد به آیات, مشخصا سه نوع رفتار در حوزه سیاست خارجى پیامبر بررسى مى شود: رفتار مبتنى بر سه اصل ((دعوت)), ((جنگ و دفاع)) و ((صلح)).

دعوت
با توجه به سیره پیامبران الهى, اولین وظیفه دینى هر پیامبرى پس از مبعوث شدن, ((دعوت)) است, یعنى پیامبران وظیفه دارند مردم را به دین خود دعوت کنند. پیامبر اسلام با توجه به این اصل, در آغاز رسالت خویش, نزدیکان و خویشان خود را به اسلام دعوت کرد و آنان را از پلیدىها و زشتى ها انذار داد: ((و انذر عشیرتک الاقربین)).
این شیوه رفتارى پیامبر سه سال طول کشید که این دوره از دعوت پیامبر را ((دوران استتار)) مى نامند. پس از این مرحله, دعوت علنى آغاز شد. پس از اعلان رسمى دین اسلام از سوى پیامبر(ص), عنصر دعوت همچنان جوهره رفتار سیاسى پیامبر محسوب مى شد; از این روست که در آثار دینى مسلمانان, عنصر دعوت, از جایگاه والایى بر خوردار است. بنابراین مى توان گفت که رفتار سیاسى مبتنى بر اصل دعوت, از ضروریات دین اسلام و سیاست خارجى پیامبر به حساب مىآید. آیاتى از قبیل ((و ما إرسلنک الا رحمه للعلمین)),
((ان هو الا ذکر للعلمین))
و ((تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا))
دلالت دارد که رفتار مبتنى بر دعوت از عناصر برتر و برجسته در حوزه سیاست خارجى پیامبر(ص) جهت تبلیغ دین خویش بوده است. با امعان نظر در تاریخ صدر اسلام نیز جایگاه موثر و پیشبرنده دعوت در گسترش اسلام ـ مانند پیمان هاى عقبه اولى و ثانیه با مردم مدینه و تشکیل حکومت اسلامى در مدینه ـ روشن مى شود.
در رفتار سیاسى مبتنى بر دعوت نکاتى مهم و اصولى وجود دارد که اگر به خوبى رعایت شود, دعوت تإثیر گذار بوده و به مراحل بعدى که دفاع و جنگ است, نیازى نخواهد بود. خداوند درباره چگونگى دعوت به اسلام به پیامبر چنین دستور مى دهد: ((إدع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جدلهم بالتى هى إحسن)).

در این آیه, ابتدا دعوت به راه خداوند, به حکمت مقید شده است. حکمت به معناى علم, دانش و منطق و استدلال است. سیاست خارجى که مبتنى بر حکمت باشد, مى تواند مخالفان و دشمنان را به فکر و اندیشه وادارد و در نهایت موجب تحریک آنان شده و تحریک نیز خود موجب بیدار شدن عقول خفته آنها خواهد شد. در ادامه آیه, خداوند گفتار و بیان نیکو را به پیامبر(ص) تذکر مى دهد و ایشان مإمور مى شود که از طریق بیان نیکو و شیوا با مخالفان گفت وگو کند, چرا که وعظ و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد و با تحریک عواطف و احساسات مى توان مردم را به سوى حق و خداوند دعوت کرد; از این رو مى توان گفت که حکمت, بعد عقلى دعوت است و موعظه نیکو, بعد عاطفى آن; البته این موعظه باید حسنه باشد, چون در صورتى موعظه موثر است که خالى از هر گونه برترى جویى, تحقیر طرف مقابل و خشونت گفتارى باشد.
پیامبر اسلام در تمامى مراحل دعوت, چه در مکه و چه در مدینه و نیز دعوت پادشاهان ایران و روم, بر اساس دستور آیه فوق عمل مى کرد. از پیامبر اکرم(ص) حدود 185 نامه به عنوان دعوت یا پیمان در متون تاریخى و حدیثى ثبت شده که در همه آنها, روش پیامبر, بر برهان, حکمت و منطق استوار بوده است, هر چند برخى از نویسندگان مدعى اند که رمز جهان گشایى و موفقیت اسلام, جنگ و شمشیر بوده است.
در صفحات آینده به رد این ادعا خواهیم پرداخت. در متون این نامه ها, نصایح, اندرزها, نرمش هایى که پیامبر به هنگام انعقاد پیمان از خود نشان داده, همه گواه زنده بر ضد دیدگاه برخى خاورشناسان است که چهره اسلام را خشن ارائه مى دهند و پیشرفت اسلام را ناشى از نیزه و شمشیر مى دانند. دعوت مسالمتآمیز از اولویت هاى اساسى سیاست خارجى پیامبر اسلام محسوب مى شد و این رفتار تا آخر حیات پیامبر ادامه داشت. از نامه ها و فرستادگان پیامبر به قبایل و کشورهاى مختلف, تقدم این اصل دعوت به وضوح مشاهده مى شود که پیامبر همواره به فرستادگان خود تإکید مى کرد که مردم را به اسلام دعوت کنند و با آنان از سر جنگ وارد نشوند.
در این راستا, آن جا که مصلحت اسلام اقتضا مى کرد انعطاف هایى نیز نشان مى داد و این نوع رفتار مستند به آیاتى است که از آن جمله است:
و لاتسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم;
شما (مومنان) به آنان که غیر خدا را مى خوانند, دشنام ندهید تا مبادا آنها نیز از روى دشمنى و جهالت خدا را دشنام دهند.
ابن هشام در شإن نزول آیه فوق مى نویسد:
روزى ابوجهل به پیامبر(ص) گفت: اى محمد, به پیروان خود بگو دست از دشنام دادن به خدایان ما بردارند وگرنه ما نیز خداى تو را دشنام مى گوییم. از آن پس, حضرت محمد(ص), از دشنام دادن به خدایان قریش منع شد و به دعوت آنان اکتفا کرد.

علاوه بر این پیامبر در دعوت خود استفاده شایانى از نقاط مشترک افراد جامعه مى کرد. ایشان در مواجهه با کفار مدینه که در نهایت منجر به انعقاد میثاق مدینه گردید, از عنصر مشترکى به نام ((جامعه مدینه)) استفاده مى کرد که شامل همه ساکنان مدینه مى شد; در حقیقت قانون اساسى دولت اسلامى پیامبر اسلام براى ایجاد ارتباط میان اهالى مدینه بود که از اقوام مختلف مدینه با تعبیر امت واحد یاد شده است.

پیامبر(ص) در نامه نگارى به سران کشورهاى غیر مسلمان نیز تإکید بر نقاط مشترک مى کند و این رفتار نیز مستند به آیه شریفه آل عمران است که مى فرماید:
قل یا إهل الکتب تعالوا الى کلمه سوإ بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئا;
بگو اى اهل کتاب, بیاید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروى کنیم که به جز خداى یکتا هیچ کس را نپرستیم و چیزى را با او شریک قرار ندهیم.
براى مثال پیامبر در نامه خود به اسقف رم بر اشتراکات تإکید کرده و مى نویسد:
فان عیسى بن مریم روح الله القاها الى مریم الزکیه و انى إومن بالله و ما إنزل الینا و ما إنزل الى ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و ما إوتى موسى و عیسى و النبیون من ربهم;

همانا عیسى بن مریم روح و کلمه خداست که خداوند آن را بر مریم پاک القا فرمود و من به خداوند و آنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او نازل کرده و آنچه به موسى و عیسى و پیامبران از سوى پروردگار یکتا اعطا شده است, ایمان دارم.
شیوه رفتارى پیامبر در اعلام و ابلاغ دین, با توجه به آیات قرآنى, موجب شد که اسلام به سرعت رشد کند و در کمتر از نیم قرن یکى از بزرگ ترین ادیان در جهان تلقى شود. البته چنین رفتارهایى همواره میسر نبود یا این که در تزاحم با اصول دیگر بوده و یا این که در برخى موارد نیز به سبب عناد کفار موثر واقع نمى شد و از سوى دیگر, کفار نیز در صدد ضربه زدن به مسلمانان برمىآمدند, در این صورت, پیامبر ضرورتا دست به اقدامات نظامى مى زد.

جنگ
جنگ در حقوق بین الملل به برخورد میان دو یا چند دولت که در آن نیروهاى مسلح طرفین درگیر اقدامات خشونتآمیز متقابل شوند,
تعریف مى شود. هر چند این تعریف شامل جنگ میان افراد و قبایل نمى شود, چون مصداق دولت نیستند, ولى از آن جا که از دیرباز جنگ و گریز وجود داشته است بنابراین مى توان تعریف فوق را با حذف دولت مصطلح امروزى, به حاکمیت هاى قرون گذشته نیز تعمیم داد و براساس آن, رفتار مبتنى بر جنگ پیامبر اسلام را بررسى کرد.
پیامبر اسلام هر چند در ابلاغ رسالت خویش اصل را بر دعوت گذارده بود, اما در مواردى به سبب شرایط خاص سیاسى و اجتماعى دعوت مسالمتآمیز به جنگ منجر مى شد, مانند رفتار پیامبر در قبال سران مشرکان قریش که به مخالفت شدید با آن حضرت برخاسته بودند. در ادامه با بررسى آیات مربوط به جنگ, مى توان نتیجه گرفت که این رفتار, رفتار دفاعى بوده نه جنگى, چرا که پیامبر(ص) در طول سیزده سال اقامت در مکه و اعلان رسالت خویش, از اصل دعوت بهره جست و در این راه على رغم اذیت و آزار و شکنجه قریشیان از شیوه هاى دیگر استفاده نکرد. پس از بیعت بخشى از مردم مدینه در عقبه اولى و ثانیه, مسلمانان از لحاظ عده و عده قدرت گرفتند و پیامبر, با مهیا شدن شرایط زمانى و مکانى و هجرت از مکه به مدینه از سوى خداوند دستور مقابله با کفار قریش و استفاده از رفتار مبتنى بر دفاع را دریافت کرد. در این باره آیه زیر نازل شد:
إذن للذین یقتلون بإنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر;
اذن و رخصت دفاع و مقابله با دشمنان اسلام به جنگ جویان مسلمان داده شد, چرا که آنان از دشمن (کفار قریش) سخت ستم کشیدند و ظلم دیدند و خداوند بر یارى آنها قادر و تواناست.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه فوق مى نویسد: این آیه متضمن اذن قتال و جهاد به مومنان است, و با توجه به صراحت و تشریع حکم جهاد و قتال, اولین آیه اى است که درباره جهاد نازل شده است. آیه فوق در جواب درخواست هاى مکرر مومنان و یاران پیامبر است که مکررا از پیامبر(ص) مى خواستند که براى مقابله و جهاد با کفار قریش که همواره مسلمانان را اذیت و آزاد مى کردند, اذن و اجازه اى صادر کند, ولى پیامبر(ص) در جواب درخواست ها تا قبل هجرت از مکه به مدینه مى فرمود هنوز به من در این باره دستور و اذنى از سوى خداوند نرسیده است,
ولى پس از هجرت به مدینه و استقرار دولت اسلامى در آن جا این اذن صادر شد.
خداوند در آیات 190 تا 193 سوره بقره ـ که به آیه ((و قاتلوهم حتى لا تکون فتنه)) ختم مى شود ـ نیز دستور جنگ و قتال با کافران را داده است, البته تا زمانى که فتنه و فساد در روى زمین است. برخى از مفسران معاصر بر اعتقادند که این آیات عهده دار تبیین حکم قتال و جهاد با مشرکان مکه است. نکته اساسى در این آیات این است که جهاد مومنان مقید به قتال شده است, یعنى مومنان مى توانند در برابر مهاجمان مشرک به دفاع برخیزند;
در اسلام حکم دفاعى وجود دارد که براى پاک کردن زمین از لوث شرک و فتنه و توجه دادن مردم به ایمان به خدا و در جهت اعتلاى کلمه حق است.
هر چند این آیات پس از صلح حدیبیه و در زمان اقتدار مسلمانان نازل شده است, با این حال, به جنبه دفاعى این اصل و استراتژى جنگى تإکید دارد.
پیامبر(ص) براى پى گیرى این استراتژى لازم بود از تمام امکانات مادى و معنوى بهره گیرد و مانند سایر انسان ها از فنون نظامى و اصول آن کاملا استفاده کند; از این رو پس از این که فرمان جنگ و قتال را از خداوند دریافت کرد, در اندیشه تهیه مقدمات لازم جهت مقابله با دشمنان بر آمد که این سیره ملهم از آیه کریمه قرآن است که مى فرماید:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم;
و شما اى مومنان, در مقام مبارزه با کافران, خود را مهیا کنید تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و ابزار جنگى و اسبان سوارى براى تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خود کاملا فراهم سازید.
آیه فوق دستور آمادگى در مقابل دشمنان را با ((قوه)) بیان کرده است. این واژه نه تنها وسایل جنگى و سلاح هاى مدرن هر عصرى را در برمى گیرد, بلکه تمام نیروها و قدرت ها, اعم از مادى و معنوى را, که به نوعى در پیروزى بر دشمن اثر دارد شامل مى شود.
اما توجه به فنون نظامى و داشتن ابزارهاى لازم تنها راه پیروزى بر دشمن نیست; بنابراین علاوه بر این که لازم است از پیشرفته ترین سلاح هاى هر زمان به عنوان یک وظیفه قطعى دینى, بهره گیرى کرد, باید به تقویت روحیه و ایمان نیروهاى پرداخت که قوه و نیروى مهم تر و کارآترى است; هر چه درجه ایمان سپاهیان اسلام بیشتر مى شد, پیروزى آنان نیز افزایش مى یافت. خداوند در سوره انفال ضمن تإیید عنصر ایمان و توکل مى فرماید:
ان یکن منکم عشرون صبرون یغلبوا مائتین و ان یکن منکم مائه یغلبوا الفا من الذین کفروا بإنهم قوم لایفقهون;
اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید, بر دویست نفر از دشمنان غالب خواهید شد و اگر صد نفر از شما باشد, بر هزار نفر از کافران غلبه خواهید کرد, زیرا آنها گروهى بى دانش و درک هستند.
ارتباط میان آگاهى و پیروزى و عدم آگاهى و شکست که در آیه بدان اشاره شده, حاکى است که مومنان به راه و هدف خود از جنگ با دشمنان اسلام اعتقاد و آگاهى عمیق دارند; از این رو این آگاهى آنان را ثابت قدم نگه مى دارد و بیست نفر آنها با دویست نفر از کفار برابرى مى کند, از این رو وقتى که افراد خود ساخته, ورزیده و قوى و با ایمان بسیار بالا, همانند بسیارى از رزمندگان جنگ بدر, در میان سپاهیان اسلام باشد, نسبت بین نیروهاى اسلام و دشمن ده برابر خواهد بود, ولى هنگامى که مسلمانان گرفتار ضعف, زبونى و سستى شوند و در میان آنها افراد تازه کار و ناآزموده باشد, مقیاس سنجش نسبت دو برابر خواهد بود که این نسبت را خداوند در آیه دیگر بیان کرده است, که به اعتقاد برخى از مفسران این آیه پس از فتح مکه نازل شده است:

إلئن خفف الله عنکم و علم إن فیکم ضعفا فان یکن منکم مائه صابره یغلبوا مائتین و ان یکن منکم إلف یغلبوا إلفین باذن الله و الله مع الصبرین;
هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد (حکم قبلى که ده برابر بود) و دانست که در شما ضعفى وجود دارد; بنابراین هرگاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر پیروز مى شوند و اگر یکهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است.
خداوند با ذکر وجود عنصر ایمان در جنگجویان پیامبر و نقش آن در پیروزىشان بر دشمن, وعده داده است که اگر شما با جنگ و جهاد خود خداوند را یارى کنید, خداوند نیز شما را یارى کرده و گام هاى شما را استوار خواهد کرد: ((یا إیها الذین ءامنوا ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت إقدامکم)).
خداوند در این آیه روى ثبات قدم تإکید مى فرماید, چرا که ایستادگى در برابر دشمن مهم ترین رمز پیروزى است. در داستان پیکار طالوت فرمانده بزرگ بنى اسرائیل با جالوت مى خوانیم که
مومنان اندکى که با او بودند هنگامى که در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنین گفتند:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت إقدامنا و انصرنا على القوم الکفرین;
پروردگارا, صبر و استقامت را بر ما بریز و گام هاى ما را استوار دار و در برابر قوم کافر یارى فرما.
در صورت دارا بودن شرایط مادى و معنوى در میان سپاهیان اسلام, خداوند آنان را یارى خواهد کرد و آنان نیز به پیروزى خواهند رسید; خداوند در این باره مى فرماید: ((و کان حقا علینا نصر المومنین;
همواره این حق بر ما بوده است که مومنان را یارى کنیم)). تعبیر به واژه ((کان)) نشانه ریشه دار بودن سنت نصرت الهى است و واژه ((حق)) و بعد از آن واژه ((علینا)) تإکیدهاى پى درپى در این زمینه محسوب مى شود و مقدم داشتن ((حقا علینا)) دلالت بر حصر است و این نیز تإکید دیگرى به شمار مىآید.
آنچه در پایان این قسمت از استراتژى پیامبر(ص) لازم است تإکید شود, عدم توجه پیامبر در جنگ هاى خود به اصل ((موازنه قوا)) است. آنچه امروز در میان استراتژیست هاى معاصر مرسوم و متداول است, توجه به موازنه ظاهرى قواست. این استراتژیست ها به هیچ وجه تجویز نمى کنند قوایى مثل قدرت نظامى یک کشور کوچک با یک کشور بزرگ در حال معارضه و جنگ باشد; اما آیات سوره انفال و آیات دیگرى که پیش تر اشاره شد, این حکم را دارد که مسلمانان هرگز نباید در انتظار موازنه ظاهرى قوا با دشمن باشند, بلکه گاهى با دشمنى با دو برابر نیروى خود و گاهى با ده برابر نیروى خود باید به دفاع برخیزند و با عذر کمبود نفرات از برابر دشمن فرار نکنند, جالب این که در بیشتر جنگ هاى مسلمانان تعادل قوا به سود دشمن بوده است; نه تنها در جنگ هاى زمان پیامبر مانند بدر, احد, احزاب و موته ـ که در جنگ اخیر مسلمانان سه هزار نفر و دشمن یکصد و پنجاه هزار نفر بود ـ بلکه در جنگ هایى که بعد از پیامبر(ص) رخ داد نیز این تفاوت به نحو حیرت انگیزى وجود داشت, براى مثال تعداد نفرات ارتش آزادى بخش مسلمانان در جنگ با سپاه ساسانیان, پنجاه هزار نفر بود در حالى که سپاهیان خسرو پرویز به پانصد هزار نفر مى رسید.
مى توان چنین استنتاج کرد که جهاد و جنگ که در اسلام تجویز شده و پیامبر نیز به عنوان یک نوع رفتار سیاسى در مقابل دشمنان و مخالفان پذیرفته است, داراى اصول, حدود و قوانین خاصى است; با عنایت به آیات قرآن کریم, مى توان این اصول را در چند بند زیر خلاصه کرد:
1. در بیشتر آیات قرآن, جهاد و قتال با کفار و مشرکان مقید به قید ((فى سبیل الله)) شده است; به این معنا که راه خیر, صلاح و رحمت براى همگان باشد و در نهایت تعبد و فرمانبرى از خالق یکتا صورت گیرد.
2. باید با کسانى که معترض و مهاجمند مبارزه و جهاد کرد; آیه شریفه ((و قتلوا فى سبیل الله الذین یقتلونکم))
مقید به این معناست که جهاد در حقیقت دفع و رفع تهاجم است یا با کسانى که فتنه و آشوب برمى انگیزند و خلق خدا را منحرف مى کنند و به حقوق و حدود تجاوز مى کنند: ((و قتلوهم حتى لاتکون فتنه))
و در نهایت, مومنان و پیروان پیامبر براى استقرار قانون و حکومت الله مبارزه کنند: ((و یکون الدین لله))
.
3. از حدودى که آیات فوق تبیین کرده است, نباید هیچ فرد و جنگجوى مسلمان تجاوز کند: ((ولا تعتدوا ان الله لایحب المعتدین))
و اگر مهاجمان یا مانعان پیشرفت دعوت از فتنه و تعرض و مقاومت باز ایستادند دیگر نباید متعرض آنها شوند. ((فان انتهوا فان الله غفور رحیم. فان انتهوا فلاعدوان الا على الظلمین)).

4. در نهایت جنگ و جهاد باید در محیطها و زمان هاى امن و صلح ممنوع باشد تا شاید دشمنان و محاربان به تفاهم و فراگرفتن دعوت اسلامى گرایند. جهاد در حدود مسجدالحرام صورت نمى گیرد: ((ولاتقتلوهم عند المسجد الحرام))
و در ماه هاى حرام نیز ممنوع است مگر این که دشمن نقض حدود و قرار داد کند: ((الشهر الحرام با لشهر الحرام و الحرمت قصا
ص)).

صلح
در متون سیاسى و حقوق بین الملل, صلح را دیپلماسى ادامه جنگ مى گویند و آن عبارت است از خاتمه بخشیدن به خشونت و درگیرىها, حل و فصل ادعاهاى جدال برانگیز از طریق مصالحه یا چشم پوشى و برقرارى نظم جدیدى, که صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن, تإمین کننده ثبات, امنیت, آرامش و فراغ خاطر باشد.
در متون فقهى شیعه نیز از صلح تعریفى قریب به تعریف فوق آمده است; در فقه صلح را عبارت مى دانند از: ((التراضى و التسالم على إمر;
رضایت دادن و تسلیم شدن (دو طرف) بر سر یک مسإله اى)).
البته معمولا توافق و تراضى در مسإله اى, پس از نزاع بر سر آن مسإله پدید مىآید. پیامبر(ص) نیز وقتى که دین خود را اعلام کرد, افراد بسیارى از قبایل مختلف با آیین جدید مخالفت کردند و در این راستا, پس از هجرت پیامبر به مدینه جنگ هایى رخ داد. پیامبر پس از این جنگ ها که حدود شش سال طول کشید, استراتژى صلح را دنبال کرد که بارزترین و ملموس ترین نمود عینى آن صلح حدیبیه است.
خداوند در سوره انفال در ادامه آیات جنگ, در آیات 61 تا 62 مسإله صلح را این گونه تبیین مى فرماید:
و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل على الله انه هوالسمیع العلیم. و ان یریدوا إن یخدعوک فان حسبک الله هوالذى إیدک بنصره و بالمومنین;
و اگر تمایل به صلح نشان دهند, تو نیز از در صلح درآ, و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست. و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا براى تو کافى است. او همان کسى است که تو را با یارى خود و مومنان تقویت کرد.
با توجه به آنچه آمد, مى توان چنین نتیجه گرفت که رفتار سیاسى پیامبر اسلام در حوزه سیاست خارجى اصالتا مبتنى بر دعوت بوده است, چرا که این نوع رفتار, در آغاز رسالت و پس از تشکیل حکومت اسلامى در مدینه و نیز فتح مکه ادامه داشت و با مراجعه به متون تاریخى مى توان دریافت که بیشتر نامه هاى پیامبر اسلام به سران کشورهاى غیر مسلمان براى دعوت آنان به اسلام, پس از فتح مکه بوده است
و این روند تا آخر عمر ایشان ادامه داشت; و اما دعوت همواره موفقیتآمیز نبوده است, هر چند داعیان اسلام به دعوت اکتفا مى کردند, ولى مستبدان و طبقات حاکم و سران کفار, مانع دعوت انبیا مى شدند و سعى داشتند به داعیان و پیروان آنان متعرض شده و دین آنان را به مسخره بگیرند. در این صورت انبیا و پیامبر اسلام در مقابل رفتار خشن آنان چاره اى جز مقابله به مثل نداشتند و در این راستا احکام و قوانین مربوط به رفتار جنگى با دشمنان را اعمال مى کردند.
اگر چه پیامبر از رفتار مبتنى بر جنگ حداکثر استفاده را مى کرد, ولى اگر شرایط مهیا مى شد, مى کوشید رفتار مبتنى بر صلح را اتخاذ کند.

پى نوشت ها
1. در این زمینه براى نمونه ر.ک: توبه (9) آیه 9 و انبیا (21) آیه 107 و ص (38) آیه 87 و نسإ (4) آیه 79 و آل عمران (3) آیه 138.
2. سبإ (34) آیه 28.
3. اعراف (7) آیه 158.
4. شعرإ (26) آیه 214.
5. تو را نفرستادیم مگر آن که رحمت براى اهل عالم باشى. ((انبیإ (21) آیه 107)).
6. این قرآن چیزى نیست جزء پند و اندرز عالمیان. ((ص (38) آیه 87.
7. تبارک و بزرگوارى برآن خداى باد که قران را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اندرزهاى وى اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند. ((فرقان (25) آیه 1)).
8. با حکمت و اندرز نیکو به سوى راه پروردگارت دعوت نما, و با آنها به طریقى که نیکوتر است استدلال و مناظره کن. ((نحل (16) آیه 125)).
9. گوستاو لوبون, تمدن اسلام و عرب, ترجمه هاشم حسینى (تهران: کتابفروشى اسلامیه, 1358) ص 145.
10. حسینعلى منتظرى, دراسات فى ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه (بى جا: المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه, 1408ق) ج 2, ص ;711 على احمدى میانجى, مکاتیب الرسول (قم: انتشارات یس, 1363) ص 175.
11. انعام (6) آیه 108.
12. ابن هشام, سیره النبى, ترجمه سیدهاشم رسولى (تهران: دارالکتب الاسلامیه, 1348) ج1, ص 124.
13. حسینعلى منتظرى, پیشین, ص ;711 على احمدى میانجى, پیشین, ص 175.
14. آل عمران(3) آیه 64.
15. على احمدى میانجى, پیشین, ص 169.
16. سیدعلى قادرى, ((مبانى سیاست خارجى در اسلام: مفهوم امنیت)), مجله سیاست خارجى, سال سوم, ش 2 (تیر و شهریور 1368) ص 202.
17. حج (22) آیه و 39.
18. سیدمحمد حسین طباطبایى, المیزان فى التفسیر القرآن (بیروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات, 1417ق) ج 14, ص 384.
19. محمدحسین طباطبایى, پیشین, ج 2, ص 60 ـ 61.
20. همان, ص 67.
21. همان, ص 72.
22. انفال (8) آیه 60.
23. ناصر مکارم شیرازى (زیر نظر), تفسیر نمونه (تهران: انتشارات دارالکتب الاسلامیه, 1367) ج 7, ص 222.
24. انفال (8) آیه 65.
25. ابى على فضل بن حسن طبرسى, مجمع البیان (بیروت: دارالمعرفه, 1408 ق) ج3 ـ 4.
26. انفال (8) آیه 66.
27. محمد (47) آیه 7.
28. ناصر مکارم شیرازى, پیشین, ج 21, ص 426.
29. بقره (2) آیه 250.
30. روم (30) آیه 47.
31. ناصر مکارم شیرازى, پیشین, ج 16, ص 239.
32. بقره (2) آیه 190.
33. همان, آیه 193.
34. همان.
35. همان, آیه 190.
36. همان, آیه 192 و 193.
37. همان, آیه 191.
38. همان, آیه 194.
39. حمیدرضا ملک محمدى نورى, مفاهیم تعلیق مخاصمات و حالت نه جنگ و نه صلح در حقوق بین الملل (تهران: انتشارات وزارت خارجه, 1372) ص 54.
40. امام روح الله خمینى, تحریر الوسیله (قم: انتشارات دارالعلم, بى تا) ج 1, ص 561.
41. ابى على فضل بن حسن طبرسى, پیشین, ج 9, ص 166ـ167.
42. جهت اطلاع بیشتر از زمان نگارش این نوع نامه ها ر.ک: على احمدى میانجى, پیشین.
 

تبلیغات