آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

((فیلون)) اولین متفکر با نفوذى بود که خود را با مسإله ایجاد توافقى بین فلسفه یونانى به عنوان یک حقیقت و شرع (کتاب مقدس) به عنوان وحى, و افلاطون و حضرت موسى روبه رو یافت.(1) از سویى ترتولیانوس متفکر مسیحى در رد عقل و کفایت نقل براى حیات بشر, مى گوید:
بیچاره ارسطو که براى این مردم شیوه جدل منطقى, و فن اقامه و رد و نقض برهان را ابداع کرد ـ هنرى که ظنیاتش تا این حد دور از ذهن و احتجاجاتش بسى خام و تا این حد مایه ایجاد نزاع مى شود ـ که حتى خود نیز از حل تناقضاتش وامى ماند. به هیچ چیز ابقا نمى کند و به درد هیچ چیز نمى خورد... ما که عیسى مسیح داریم دیگر طالب هیچ بحث عجیبى نیستیم و نمى خواهیم جست وجویى براى لذت بیشتر از انجیل بنماییم. با ایمان خود ما احتیاج به اعتقاد دیگر نداریم.(2)
دعواى میان اصحاب عقل و نقل (وحى) در میان مسلمانان نیز استمرار یافت. آغاز خلافت حضرت على(ع) و وقوع جنگ هاى داخلى میان مسلمانان, خبر از ظهور گروه ها و فرقه هاى کلامى در اسلام مى داد. ((حسبنا کتاب الله)) شعارى بود که محور کار خوارجى قرار گرفت که مى توان از آنان به عنوان ((نقل گرایان)) اولیه در اسلام یاد کرد. مهم ترین مسإله اى که باعث به وجود آمدن موضع گیرىهاى عقلانى و نقلانى در میان مسلمانان (معتزله, اشاعره مرجئه و شیعه) شد, ناشى از توجه خاص هر کدام به برخى از آیات قرآن بود که این آیات برخى موید ((عقل)) و ((تعقل)) و برخى دیگر موید ((تعبد)) هستند. آمیختن این دو (عقل و نقل) با یکدیگر و جمع میان آیات قرآن, هنر ظریف متفکران شیعه بود که به راهنمایى و ارشاد ائمه هدى(علیهم السلام) صورت گرفت.
((معتزله)) راه افراط را در توجه به عقل قائل شدند و ((اشاعره)) آن را به کنارى نهادند; در این میان ((شیعه)) راه میانه و تفاهم میان عقل و نقل را برگزید.
معتزله در اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم هجرى شکل گرفت. این مکتب معتقد به اولویت عقل بر نقل از سویى و اصل آزادى اراده و اختیار انسان از سوى دیگر است. بنابر اصل اخیر, معتزلیان انسان را صاحب اراده معرفى مى کردند که مسوول و پاسخ گو در برابر افعال و کردار خویش است. شهرستانى در این باره مى نویسد:
... اتفاق دارند بر آن که بنده قادر است بر افعال خویش هم بر نیک و هم بر بد و موافق کردار خود مستحق ثواب و عقاب مى شود در آخرت.(3)
سرانجام با سیطره فکرى اشاعره و در آمیختن آن با قدرت سیاسى, بساط عقل گرایى از جهان اسلام برچیده شد و دوره اى طولانى از جمود فکرى و قشرىگرى در قالب مسلک اشعرى بر جوامع اسلامى چیره شد.
در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم مکتب اشعرى در برابر اعتزال قد علم کرد. ابوالحسن اشعرى, که سال ها در نزد قاضى عبدالجبار معتزلى مکتب اعتزال را فرا گرفته بود, از اعتزال رو برگرداند. وى همه اصول اهل السنه را بر پایه هاى استدلالى خاصى بنا نهاد و آنها را به صورت یک مکتب در آورد. مکتبى که اشعرى پى ریزى کرد دو اصل مهم را در خود جاى داد: 1. تقدم نقل بر عقل; 2.فعل انسان و مسإله ((کسب)).
به هنگامه منازعات میان عقل و نقل در زمان حضور ائمه(علیهم السلام), شیعیان در پرتو هدایت و راهنمایى ائمه, راه صواب را جسته و هر یک از عقل و نقل را در جایگاه خاص و واقعى خود قرار مى داد. در زمان پیامبر اکرم(ص) به جهت وجود وحى, اجتهاد و کاربرد عقل براى یافتن حکم شرعى موضوعیت نداشت. همچنین در دوران حضور ائمه معصوم(علیهم السلام), بنابر اعتقاد شیعه, مسإله همانند دوران پیامبر اکرم (ص) بود; البته در دوره پیامبر و ائمه, کاربرد اجتهاد در مورد صحابه مطرح بود, اما به دلیل دسترسى به منبع اصلى احکام, دغدغه جدى محسوب نمى شود. شروع دوره غیبت کبرا و عدم دسترسى به امام, سرآغاز تکاپویى جدید از سوى فقهاى شیعه و عالمان دینى آن در جهت پر کردن این خلا و یافتن احکام الهى در تبیین و بیان وظایف مسلمانان و مکلفان دغدغه ذهنى اندیشمندان شیعه است. این تکاپو زمینه ساز دو جریان فکرى در اندیشه فقهى عالمان شیعى گردید. گروهى که دست یابى به احکام الهى و وظایف مکلفان را صرفا در رجوع به کتاب و سنت (نقل) جست وجو مى کرد و گروهى دیگر که در این مهم علاوه بر کتاب و سنت, ((عقل)) را نیز مطرح مى کرد.
گروه اول که از آن به گرایش اخبارى یا فقه حدیثى یاد مى کنیم صرفا به نقل و جمع آورى احادیث مى پرداخت. این گرایش از کاوش و تبیین احکام فقهى جز با الفاظى که در نصوص آمده بود هراس داشت. اساسا این گروه با هرگونه تإویل و یا تفسیر در احادیث مخالف بوده و غیر از این طریق را ناروا و غیر مشروع مى دانست. آثار فقهى این گروه مجموعه اى از متون و روایات است که باب بندى و عنوان گذارى شده است.
گرایش دیگرى که در فقه شیعى پى گیرى شد, گرایش اصولى یا فقه اجتهادى است. جوهره اصلى این گرایش را ((عقل در خدمت تعالیم دین)) تشکیل مى دهد.
دو جریان اصولیون و اخبارىها را در قالب دو مکتب متمایل به عقل و متمایل به نقل در فقه امامیه بررسى مى کنیم. آغاز این پى گیرى را دوران حکومت آل بویه قرار مى دهیم که در پرتو حکومت آنها, بستر فعالیت هاى فرهنگى مهیا شد و در آن تضارب آرا و افکار فرقه ها و مکتب هاى مختلف اعم از شیعى و غیرشیعى فراهم گشت. برخى از متفکران, دوران حکومت این خاندان را عصر رنسانس اسلامى نامیده اند.(4)

1. نقل گرایان
شهر قم در قرون سوم و چهارم هجرى مرکز مهم و اصلى اصحاب حدیث (نقل) بود. دو دانشمند برجسته این نحله عبارتنداز:

1) محمدبن یعقوب کلینى (مولف کافى): نجاشى در شرح حال کلینى مى نویسد:
در حدیث موفق ترین و ضابطترین به شمار مىآمد, او کتاب خود, کافى را در ظرف بیست سال تإلیف کرد.(5)
در کتاب کافى, مجموعا 15339 روایت وجود دارد.(6)

2) شیخ صدوق: ابوجعفر محمد بن على بن موسى بن بابویه قمى از محدثان طراز اول و از بنیان گذاران فقه (گرایش حدیثى) شیعه محسوب مى شود و از وى به عنوان رئیس محدثان یاد مى شود.(7)
از شیخ صدوق آثار حدیثى زیادى بر جاى مانده که مهم ترین آن کتاب من لایحضره الفقیه است. این کتاب مشتمل بر 5998 حدیث است که از طریق پانصد راوى در باب مسائل فقه نگاشته شده است. تقدم نقل بر عقل اصل مهم معرفت شناختى مکتب فقه حدیثى است. بنابر اعتقاد صدوق و کلینى عقل را توان و صلاحیت لازم براى ورود به وادى شریعت نیست; بنابراین اصل معرفت شناختى است که ضدیت حدیث گرایان با اصحاب عقل روشن مى شود. از این منظر راهکار دست یابى به اصول و احکام, مراجعه مستقیم و بدون هیچ گونه پیش فرضى به نصوص دینى است. بر طبق این روش شناسى, سیاست نیز همانند سایر اصول و احکام تابع متون و روایات است که از سوى ائمه معصوم(علیهم السلام) صادر شده و وظیفه عالم دینى در این حوزه (سیاست) نقل احکام مربوط به سیاست است.

2) عقل گرایان
در قرن چهارم با پیدایى مکتب کلامى ـ فقهى بغداد که از کلام عقلانى و روش شناسى اصول فقه در برابر پیوستگى گسترده به حدیث گرایى جانبدارى مى کرد, مکتب قم رو به افول گرایید.(8) مشخصه اصلى این مکتب در برابر مکتب قم (رى) روش شناسى آن است; این روش که در میان فقها از آن به ((اصول فقه)) تعبیر مى شود ناشى از معرفت شناسى اصحاب مکتب بغداد است که قائل به کاربرد ((عقل)) در فهم احکام الهى است.
اصول فقه علم به قواعدى است که براى استنباط احکام شرعى فرعى به وسیله ادله تفصیلى تمهید شده است. ادله اربعه موضوع علم اصول عبارتند از: کتاب (قرآن), سنت (گفتار, کردار و تقریر رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام)), اجماع و عقل. (9)

برخى از نمایندگان برجسته مکتب اصولى عبارتند از:
1) ابو محمد حسن بن على عمانى معروف به ابن ابى عقیل (متوفاى 328 یا 329 ه'): نخستین فقیهى است که باب اجتهاد را به گونه علمى و فنى و به طور مفصل در فقه شیعه گشود و آن را تدوین کرد. وى در این زمینه کتابى به نام المستمسک بحبل آل الرسول را تصنیف کرده است. وى در این کتاب با تلاش و کوشش بسیار اصول احکام و قواعد اجتهادى و عناصر مشترک و آنچه را که در استنباط حکم دخالت دارد در همه ابعاد و جوانب مورد بررسى قرار داده است.(10)

2) ابو على محمدبن احمد کاتب اسکافى معروف به ابن جنید (متوفاى 381 ه'): دومین فردى است که مسائل فقه را به صورت علمى, اجتهادى تدوین کرد. تإلیفات وى در این زمینه عبارتند از: تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه و المختصر الاحمدى للفقه المحمدى. (11)
عمانى و ابن جنید در میان امامیه به ((قدیمین)) شهرت دارند. قدیمین را باید طلایه داران دانش اصول دانست.

3) شیخ محمد بن نعمان مشهور به شیخ مفید (338ـ 413 ه'): شیخ مفید مهم ترین و برجسته ترین نماینده مکتب بغداد است که از بنیان گذاران شیوه اجتهادى در فقه امامیه محسوب مى شود. وى با تفکر اجتهادى در مصاف با گرایش حدیث قرار گرفت و با انتقاد خویش پایه هاى فکرى آنان را متزلزل ساخت. شیخ مفید دریایى از دانش بود که از دو رودخانه عقل و نقل مشروب مى شد. وى در اجتهاد و مکتب عقل شاگرد مبرز ابن جنید اسکافى و در گرایش حدیث شاگردمحمد بن على بابویه بود. ضمن آن که کلام را نزد حسین بن على بصرى معتزلى (293ـ369ه') از بزرگان و شیوخ مکتب اعتزال آموخت.(12) نقش موثر شیخ مفید در توسعه مکتب اجتهاد و برچیدن گرایش حدیثى, بعدها استرآبادى (متوفاى 1033 ه') را بر آن داشت که این گونه اظهار تإسف کند:
این مفید بود که پس از ابن جنید و ابن ابى عقیل ظهور کرد و آثار و افکار عقلى و اجتهادى ناپسند آن دو را نزد شاگردانش به ویژه مرتضى و طوسى ستود و موجب گردید این شیوه در اصحاب ما رواج یابد.(13)
مفید حرکتى انتقادى در برابر گرایش حدیثى به وجود آورد و به مبارزه اى سخت با تفکر قشرى این گروه دست زد. وى در کتاب مقابس الانوار فى الرد على اهل الاخبار در حمله به اخبارى مسلکان مى نویسد:
اصحاب اخبارى مسلک ما, داراى ذهنى سالم ولى دور از تعمق بوده و بهره کمى از هوشیارى دارند و بدون دقت از کنار احادیث مى گذرند و در سند آن نیز تإمل نمى کنند و حق و باطل آن را از هم جدا نمى سازند.(14)
شیخ مفید با مدافعان همه مذاهب در عهد آل بویه مناظره مى کرد. مهارت وى در مناظره آنچنان بارز بود که دشمنانش را بر آن داشت تا این گونه اعتراف کنند: ((او قادر بود حریف خود را متقاعد سازد که ستونى چوبى در واقع از طلا بود)).(15)

4) سید مرتضى مشهور به علم الهدى (355ـ 436 ه'): پس از شیخ مفید, شاگردش سید مرتضى پرچمدار اصولى ها شد و در دانش اصول کتابى مستقل به نام الذریعه نوشت. سید مرتضى در سنگر دفاع از تفکر عقلانى به نقد و رد آراى اهل حدیث و اخبارى مسلکان پرداخت و آثار بسیارى را در رد آنان نگاشت; از جمله جوابات الموصلیات الثالثه و رساله فى ابطال العمل باخبار الاحاد و رساله فى الرد على اصحاب العدو و... .
وى در تخطئه اخباریان مى گوید: کتب شیعه و نیز مخالفانش از احادیثى انباشته شده است که همه نوع خطا و گفته ناحق در آنها وجود دارد. بدین ترتیب ناگزیر باید هر حدیثى را ابتدا با مقایسه با عقل و سپس اگر با عقل تعارض نداشت با سندى معتبر همانند قرآن مورد سنجش انتقادى قرار داد. وى در احتجاجات خود به ندرت به نقل حدیث مى پردازد و اگر حدیثى نقل مى کند دلیل تبعى به شمار مىآید.(16) شریف مرتضى در قلع و قمع محدثان و مکتب آنان نقشى مهم داشته است. او در بسیارى از آثار خود بر آنان سخت تاخت و همه محدثان, به جز شیخ صدوق, را به فساد عقیده و انحراف مذهبى متهم(17) ساخت.

5) شیخ محمد بن حسن طوسى (385 ـ 460 ه'): از بزرگ ترین فقیهان و مجتهدان شیعه است; از این رو به ((شیخ الطایفه)) ملقب شده است. بذر دانش اصول که فقهاى قبل در فقه و اصول امامیه افشانده بودند, به دست وى آبیارى شد و به بار نشست. شیخ طوسى با تإلیف کتاب العده فى الاصول و کتاب المبسوط (در فقه), این دو علم را به دوره جدیدى از پختگى فکرى رساند. او اولین مجتهدى است که اجتهاد و استنباط احکام شرعى از اصول کلى آن را به صورت علمى وارد فقه شیعه کرد.
کتاب مبسوط شیخ اولین کتابى است که به صورت فقه استدلالى و با استفاده از قواعد و اصول کلى و ارجاعات فروع فقهى به اصول کلى تدوین یافته است. هرچند اقدامات شیخ طوسى در دوشاخه فقه و اصول, این دو دانش را به اوج خود رساند, اما پس از شیخ طوسى به مدت دو سده, شاهد رکود و ایستایى نسبى در دانش اصول و فقه هستیم.
آیه الله صدر علل این ایستایى را چنین بیان مى کند:
1 ـ هجرت شیخ طوسى از بغداد به نجف: چون حوزه نجف به جهت نوبنیاد بودن, در آن سطح نبود که با تکامل و پیشرفتى که شیخ در زمینه اندیشه علمى محقق ساخت همگامى و هماهنگى مبتکرانه داشته باشد.(18)
2 ـ گروهى از دانشوران, معتقدند شیخ طوسى در نزد شاگردانش داراى مقامى بس بلند گردید, که او را در دیدگان ایشان از هرگونه نقدى برتر آورد, و آرا و نظریات او را در نگاه ایشان مقدس گردانید که نمى شد بر آن خرده گرفت یا زیر نقد و بررسى گذاشت.(19)
3 ـ توقف اجتهاد در نزد اهل سنت: توضیح آن که بحث اصولى در حوزه قلمرو اندیشه سنى و بالندگى این بحث بر پایه اصول مذهب سنى همواره براى اندیشوران و فقیهان امامى, انگیزه اى بود که این مباحث را در حوزه قلمرو اندیشه امامى مطرح سازند و نظریاتى وضع کنند که با مباحث انگیخته شده از بحث و پژوهش سنى, و مسائل و مشکلات آن هماهنگ باشد. در سده پنجم و ششم, تإملات اصولى سنى افول کرد به طورى که سرانجام به بسته شدن رسمى باب اجتهاد انجامید. با توقف اجتهاد و اندیشورى اصولى سنى که عامل انگیزاننده اندیشورى اصولى شیعه بود, پویایى در فقه شیعه نیز رو افول رفت.(20)

6) ابن ادریس حلى (543 ـ 598 ه'): رکود و ایستایى که با رحلت شیخ طوسى, گریبانگیر دانش فقه و اصول شده بود, با ظهور ابن ادریس ـ از نوادگان شیخ طوسى ـ مجددا حیات تازه اى یافت. ابن ادریس در توصیف وضعیت دانش روزگار خود مى نویسد:
چون بى میلى اهل این روزگار در علم شریعت محمدى و احکام اسلامى را دیدم, و گران جانى ایشان در جست وجوى آن را یافتم, و از دشمنى ایشان با نادانسته هاشان آگاه گشتم, و دیدم آنچه را هم که مى دانند, پایمال مى کنند, و مشاهده کردم که هر بزرگ سال این روزگار بر اثر گرفتار شدن در چنگال کودنى, آنچه را که روزگار بدو سپرده, ضایع مى کند, و از پى جویى دانش بایسته, کوتاهى مى ورزد, گویى که زاده همین روز است و همین لحظه خواهد از جهان درگذرد,... و دیدم که لگام دانش در دست خوارى است و کسى اسب در آوردگاه آن نمى تازاند, اندک مایه بازمانده از آن را دریافتم, و جانى را که بر لب آن آمده بود, فرو گرفتم تا کالبد به یکباره از آن تهى نگردد.(21)
ابن ادریس دو اقدام مهم و تإثیر گذار را انجام داد:
یکم, مبارزه با روحیه اخبارىگرى:
دوم, پیشبرد استدلال هاى عقلى در فقه: گرچه به کارگیرى عقل در استنباط از سوى پیشگامان ابن ادریس انجام گرفته بود, ولى استدلال به عقل در سرائر به گونه اى صریح و در دامنه اى وسیع انجام گرفت.(22) ارمغان استدلال به عقل در نزد ابن ادریس در قلمرو فقه, تضعیف ((عمل و اعتنا به خبر واحد)) بود. وى همچون سلف خود سید مرتضى اعتنا به خبر واحد را به حد اقل کاهش داد. ابن ادریس درباره روش خود در سرایر چنین توضیح مى دهد:
من در این کتاب تحقیق خود را بر پایه سبکى تازه بنا نهادم, زیرا کشف احکام تنها به یکى از راه هاى ذیل ممکن است: یا از راه کتاب خدا, یا سنت متواتر پیامبر یا اجماع یا دلیل عقل; در صورتى که از سه راه اول امکان دسترسى به حکم شرعى نبود, آن گاه محققان دینى در مسائل شرعى به دلیل عقل تکیه مى کنند و از آن راه به همه احکام شرعى و مسائل فقهى آگاهى مى یابند; پس باید به آن اعتماد و تکیه کرد. (23)
ابن ادریس, رد و انکار استدلال عقلى در فقه را در نگاهى ایدئولوژى گرایانه متهم به گمراهى و گفتارى خارج از مذهب تشیع مى داند:
هرکس حجیت آن[ عقل] را انکار کند به گمراهى رفته و راه در تاریکى پیموده و گفتارى بیرون از محدوده مذهب به زبان آورده است.(24)

7) نجم الدین جعفر بن حسین حلى معروف به محقق حلى (600ـ 676 ه'): از جمله رهروان برجسته ابن ادریس حلى در عقل گرایى, محقق حلى صاحب کتاب شرایع الاسلام است. تعمق و ژرفاى شرایع الاسلام, به آن حد رسید که جایگزین کتاب النهایه شیخ طوسى که سالیان دراز تسلط خود را بر حوزه ها حفظ کرده بود, شد. جایگزین شدن این کتاب به جاى النهایه, در حوزه, بدین معنا بود که حرکت فرع سازى و استخراج احکام, همگانى گشته و گسترش یافته, به سانى که سراسر حوزه را در برگرفته است.(25)
نو آورى محقق در عرصه فقه, تحولى را ایجاد کرد که دستمایه علماى بعد از وى گشت. وى سهم عمده اى در رشد عقل گرایى ورشد علم اصول در فقه امامیه دارد. او رسما ادله فقه را عبارت از کتاب, سنت, اجماع و عقل دانست.(26)
پس از محقق, ((علامه حلى)) پرچم دار طریقت اصولى شد. علامه با تإلیف تذکره الفقهإ فقه را به صورت ((دایره المعارف)) به نمایش گذاشت و با تصنیف کتاب المختلف, مسائل مورد اختلاف عالمان شیعه را گرد آورى کرده و در آن جاى داد.
در این زمان شهر حله به دلیل در امان ماندن از تهاجم مغول, پذیراى فقها وطلابى شد که از بغداد مهاجرت کرده بودند و همراه این کاروان, جنبشى علمى از بغداد وارد حله شد و بدین سان مکتب حله نقش شگرفى را در تحول و دگرگونى فقه و اصول امامیه ایفا کرد.(27) مکتب حله با پرچم دارى مجتهدان اصولى, بسیارى از عناصر زنده اى را که شیخ طوسى از گفتمان فقه سنى به فقه شیعى منتقل ساخته بود, مدون ساخته و به شکل اصولى و منطقى جدید مر(28)تب کرد و بار دیگر اجتهاد را که از کالبد جامعه دانشمندان شیعه رخت بر بسته بود بازگرداند.(29)
حرکت رو به جلوى اجتهاد و اصول در فقه امامیه با بزرگانى همچون فخر المحققین فرزند علامه حلى (682 ـ 771 ه') صاحب ایضاح القواعد, و شهید اول (786 ه') صاحب کتاب اللمعه الدمشقیه و شهید ثانى (965 ه') مولف الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه و محمد بن على عاملى (1009 ه') صاحب مدارک الاحکام و حسن بن زین الدین (1011ه') صاحب معالم و شیخ بهایى (1030ه') فقیه بزرگ عصر شاه عباس صفوى صاحب کتاب زبده الاصول ادامه یافت تا آن که به سد و مانع بزرگ اخباریان در قرن دوازدهم برخورد کرد و از حرکت بازماند.

ظهور مجدد اخبارىگرى
تفکر و اندیشه ((اخبارىگرى)) با رهبرى مولى محمد امین استرآبادى (متوفاى 1033 یا 1036 ه') بار دیگر در قرن یازدهم هجرى در حوزه فقه عرض اندام کرد. هرچند استرآبادى رهبرى و زعامت مکتب اخبارى را در قرن یازدهم به عهده گرفت و آن را به صورت جدى مطرح نمود, اما به اعتقاد گرجى زمینه گسترش تفکر اخبارىگرى به تدریج از یک قرن قبل آغاز شده بود. وى در این باره مى نویسد:
زمینه گسترش این تفکر, به تدریج ازیک قرن قبل آغاز شده بود. شهید دوم رساله اى علیه پیروى بدون تحقیق از پیشینیان نوشت و شاگردش حسین بن عبدالصمد عاملى همان راه را ادامه داد و رساله اى نگاشت که در آن ادعا شده بود, اجتهاد تنها راه کشف احکام نیست. پس از او عبدالنبى بن سعد جزایرى در کتاب خود به نام الاقتصاد فى شرح الارشاد, روش مکتب اصولى را مورد انتقاد قرار داد. مقدس اردبیلى در مواردى که نظریات فقهاى پیشین با روایات مخالفت داشت, در رد نظر آنان تردید نمى کرد. سید محمد عاملى صاحب مدارک نیز از همین روش پیروى کرد. حسن بن زین الدین عاملى, صاحب معالم نیز با تإلیفاتى نظیر منتقى الجمان و تحریر طاووسى به این احیا کمک کرد; در همین زمان کتب بسیارى در علم حدیث و علوم وابسته به آن نوشته شد; موضوعاتى از قبیل حجیت خبر واحد در اصول مورد بحث واقع شد و مبارزه با منطق و فلسفه و کلا تحلیل هاى عقلى که بسیارى از مسائل اصول بدان وابسته بود شدت گرفت. (30)
عوامل ظهور و پیدایى مکتب اخبارى را مى توان به دو بخش عوامل بیرونى و درونى تقسیم کرد. عوامل بیرونى, عناصر خارج از فقه و متون روایى است که عمده آنها از این قرار است:
1. زمینه هاى علمى: برخى از دانشمندان از همزمانى طرح اخبارىگرى در جهان اسلام با طرح و رواج فلسفه حسى در اروپا این گونه استنباط کرده اند که موسس مکتب اخبارى از صاحب نظران فلسفه حسى اروپایى که گرایش هاى ضد عقلانى داشته اند متإثر بوده است. جناتى به نقل از مدافعان این ایده مى نویسد:
در آغاز قرن یازدهم هجرى, مقارن ایامى که اندیشه حس گرایى و تجربه در محافل علمى اروپا طرح شده و پا مى گرفت, شیوه اى به نام اخبارىگرى در صحنه مباحث علمى و فقهى اسلامى عرض اندام کرد. مکتب حس گرایى یا فلسفه حسى به وسیله جان لاک و دیوید هیوم در محافل فلسفى اروپا راه یافت و سبب شد که گروهى از دانشمندان و فلاسفه غرب حجیت و اعتبار عقل را در مسائل علمى انکار کنند و تجربه و حس را, تنها راه قابل اعتماد براى کشف و حل مسائل علمى و واقعیت هاى هستى بشناسند. بنیان گذار مکتب اخبارىگرى و طرح کننده اصلى آن در محافل اسلامى, محمد امین استر آبادى... با فرانسیس بیکن, که دانشمندان او را زمینه ساز فلسفه حسى اروپایى مى دانند معاصر بوده است. به عقیده برخى از بزرگان, پیدایش اخبارىگرى در عالم اسلام, بازتاب و انعکاسى از پیدایش فلسفه حسى در اروپا بوده است, زیرا بازگشت هر دو مکتب اخبارىگرى و فلسفه حسى به یک چیز است و آن ملغا کردن و باطل دانستن همه احکام عقلى غیر مستند به حس است و نیز نتیجه اى که از این دو مکتب حاصل شد, نزدیک به هم است, زیرا حرکت استرآبادى علیه دریافت هاى عقلى و شناخت هایى که حس و تجربه نمى تواند آنها را ثابت کند سبب گردید که او در نهایت ادله عقلى توحید و اثبات صانع را بى اعتبار شمارد و به مناقشه و معارضه با آن ادله بپردازد.(31)
عامل بیرونى دیگر در ظهور مجدد اخبارىگرى در فقه امامیه, رواج مجدد مکتب اشاعره و اهل حدیث در حوزه هاى علمى اهل سنت است. در زمان محمد امین استر آبادى, اشاعره واهل حدیث بر حوزه هاى علمى حرمین درحجاز مسلط شده بودند و ظواهر کتاب وسنت و اصول مذهب مالک و احمد بن حنبل اساس فقه و فتوا بود. عقیده ظاهریان یعنى حجیت ظاهر آیات و احادیث و مخالفت با اجتهاد و رإى قیاس که ابو سلیمان داود اصفهانى (متوفاى 270ه') و پسرش محمد بن داود (متوفاى 297 ه') در بغداد بنیان نهاده و برخى علماى مصر و اندلس چون ابن تیمیه و ابن حزم آن را استوار کرده بودند در حجاز رواج داشت و بیشتر محدثان آن خطه به این رویه عقیده داشتند. شیخ محمد بن عبدالوهاب نجدى (1115 ـ 1206 ه') و شاه ولى الله احمد بن عبدالرحیم فاروقى دهلوى (1110 ـ 1176 ه') تحت تإثیر همان جو علمى قرار گرفتند که اولى فرقه وهابى را در نجد و دومى مکتب اهل حدیث را در هند بنیان نهادند. میرزا محمد استر آبادى و شاگردش میرزا محمد امین استرآبادى نیز به احتمال قوى تحت تإثیر محیط حرمین بودند که طریقت اخبارى را بنیان نهادند.(32) موید احتمال بالا آن است که کتاب فواید المدنیه در حمله به علم اصول و اصحاب در مدینه تإلیف شده است.

2. زمینه سیاسى: بعضى بر این باورند, از جمله امورى که زمینه ساز رواج وگسترش مکتب اخبارى در فقه امامیه در ایران شد, حمایت سیاسى حکام دولت صفوى با توجه به اهداف ایدئولوژیک سیاسى از صاحبان اندیشه اخبارىگرى بوده است:
در دو قرن یازدهم و دوازهم هجرى ... حفظ مقام زمامداران و استقلال کشور ایجاب مى کرد که شیعیان حساب خود را کاملا از سنیان جدا کنند و از عامه تبرا جویند و مذهب اثنى عشرى مانند کشور شیعه هویت و استقلال خود را حفظ کند, به خصوص که جنگ هاى ایران و عثمانى جریان داشت و ایرانیان براى حفظ وحدت ملى و شور و حماسه عقیدتى به ((ایدئولوژى)) و هدف نیاز داشتند و این ((هدف)) را چیزى بهتر از محبت على و اولاد او و اطاعت محض از ((کلام معصوم)) که به وسیله علماى دین ابلاغ و تفسیر مى شود تإمین نمى نمود و فداکارى در راه رهبر و مرشد کامل (که شاه صفوى بود) جز از این طریق تإمین نمى گردید, از این رو طبعا مشرب اخبارى بر مشرب اصولى غلبه کرد و علماى بزرگ آن دوره به سلک اخبارى اقبال نمودند.(33)
محمد امین فرزند محمد شریف, فقیه ومحدث شیعه و از علماى بزرگ مکتب اخبارى و مجدد آن در فقه شیعه است. وى در جوانى به عتبات رفت و در خدمت استادان بزرگ شیعه از جمله میرزا محمد بن على تلمذ کرد و از حسن بن زین الدین (متوفاى 1011 ه') معروف به صاحب معالم ومحمد بن على موسوى عاملى (م 1009م) معروف به صاحب مدارک اجازه اجتهاد گرفت. استرآبادى در ابتدا از زمره اصولیون و مجتهدان بوده و تا مرحله اجتهاد در مکتب اصولى طى کرد, اما بعدها از مکتب اصولى کناره گرفت و احیاگر مکتب اخبارى در فقه شیعه لقب گرفت. در چرایى آن مى توان به ارشادات و راهنمایى هاى استادش محمد بن على بن ابراهیم فارسى استرآبادى (متوفاى 1028 ه') صاحب رجال کبیر و متوسط و صغیر که به مشرب اخبارى و مبادى عرفانى تمایل داشت و با مجتهدان خصومت مى ورزید, اشاره کرد.(34) نکته جالب در تغییر عقیده استرآبادى از مکتب اصولى به مکتب اخبارى, یادآور تغییر عقیده و روش ابو الحسن اشعرى از مکتب اعتزال (عقلى) به مکتب اشعرى (نقلى) است. محمد امین استرآبادى پس از آن که از اساتید خود صاحب معالم و صاحب مدارک اجازه اجتهاد گرفت, به ناگاه مکتب عقلانى را رها کرده و مکتب اخبارى را جانى تازه بخشید و با تضعیف مکتب اصولى, مشرب اخبارى را مکتب مسلط در فقه امامیه کرد.
نکته دیگر که در کلام استرآبادى جلب توجه مى کند تإلیف الفوائد المدنیه فى الرد على القائل بالاجتهاد والتقلید فى الاحکام الالهیه در مدینه منوره است که نشان از تإثیر پذیرى استرآبادى ازجو علمى مکتب نقل گرا دارد. فوائد المدنیه که در سال 1031 تإلیف شده, مهم ترین و جامع ترین و در عین حال مستدل ترین کتاب اخبارى است. استرآبادى در این کتاب با لحنى تند به مجتهدان و اصولیون حمله کرده و روش آنان را مورد تخطئه قرار داده است. به گفته علامه بحرانى ـ از پیروان استرآبادى اما با روشى معتدل تر ـ استرآبادى در کتاب خود در برخى از مواقع از مرحله استدلال خارج شده و زبان به تشنیع بر مجتهدان مى گشاید.(35)
به هر روى فوائد المدنیه مورد توجه علماى امامیه قرار گرفت و گرایش اخبارى رو به گسترش نهاد. از دهه چهارم قرن یازدهم, گرایش اخبارى در برخى از شهرها و مراکز علمى بین النهرین, ایران و بحرین غلبه یافت.
در این راستا روش آنان که جمع آورى و عرصه متون روایى بود پدیدار شد. بر مبناى مشرب اخبارى تمامى آنچه که مورد نیاز انسان از صدر اسلام تا قیامت است, همه در میان سنت پیامبر(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) وجود دارد; از این رو باید در گردآورى سنت آنان که عبارت از سیره و بیانات آنهاست تلاش کرد. با اقبال علماى دین به افکار استرآبادى, پس از چند قرن, دوباره شاهد تإلیف و تدوین دایره المعارف ها و مجموعه هاى روایى در جهان تشیع هستیم.
مهم ترین آثارى که در این دوران در پرتو مشرب اخبارى پدید آمدند, عبارتند از: بحارالانوار تإلیف علامه محمد باقر مجلسى (متوفاى 1110 ه'), وسائل الشیعه اثر شیخ محمد بن حسن حر عاملى (متوفاى 1104 ه'), کتاب وافى تإلیف مولى محسن فیض کاشانى (متوفاى 1091 ه') و البرهان تإلیف سید هاشم بحرانى (متوفاى 1107 ه').

پیروزى مکتب اصولى بر مکتب اخبارى
علامه وحید بهبهانى (1117 ـ 1205 ه') ملقب به ((استاد الکل فى الکل)) که به سبب مبارزه شدید با اخباریان نزد مجتهدان به ((مروج)) یا ((مروج رإس مإه)) مشهور است با تإلیف کتاب الاجتهاد و الاصول موفق شد مشرب اصولى را که دو قرن تحت الشعاع مکتب اخبارى بود جان تازه اى بخشد و با دمیدن روح اصولى به کالبد فقه امامیه, مکتب نقل گرا را از میدان رقابت خارج کند. بهبهانى آرا و افکار ژرفى را ارائه داد و در اصول شناخت راویان اخبار, نظریه جدیدى ابراز کرد و آن را از روش تقلیدى دیرینه اش به روش تحقیق آزادانه سوق داد و بدین وسیله توانست احادیث بسیارى را که اساس مسائل فقهى بود تصحیح کند و استدلال هاى محکم و قوى او بود که توانست اندیشه اخبارىگرى را تضعیف و رد کند.(36)
بهبهانى پرچمدار علم اصول, مبارزات فراوانى را با اخبارىگرى در دو عرصه علم و عمل انجام داد. وى به شهر بهبهان که از مراکز مهم فعالیت اخبارىگرى در ایران و جهان اسلام محسوب مى شد ـ چون با تسلط و غلبه خوارج بر بحرین, علماى شیعه که عمدتا اخبارى بودند مجبور به ترک بحرین شده و به بهبهان روى آوردند ـ مسافرت کرد و پس از مبارزه بى امان در بهبهان, به کربلا, مرکز اصلى و عمده اخبارىگرى در جهان تشیع هجرت نمود. در آن برهه شیخ یوسف بحرانى صاحب الحدائق الناضره ریاست و پرچمدارى مکتب اخبارى را برعهده داشت. وى در این مبارزه تا بدانجا پیش رفت که سرانجام مکتب اخبارى را مغلوب کرده و مکتب اصولى را بار دیگر در جهان تشیع رونق بخشید.
بهبهانى علاوه بر تإلیف آثار متعدد, اقدام به کادرسازى و تربیت شاگردانى کرد که در صف مقدم مبارزه با اخباریان قرار داشته و پس از وى نقش به سزایى در تثبیت مکتب اصولى در فقه امامیه داشتند. از تربیت شدگان مکتب وحید بهبهانى مى توان به سید محمد مهدى طباطبایى معروف به بحر العلوم (1212 ه'), شیخ جعفر کاشف الغطا (1227 ه'), سید على طباطبایى صاحب ریاض( 1231 ه'), سید محمد طباطبایى معروف به مجاهد (1242 ه'), شریف العلما (1245 ه') و... اشاره کرد.
از گویاترین متونى که منازعه دو مکتب اخبارى و اصولى را بازگو مى کند کتاب منتهى المقال است. نویسنده که درپى بازگویى نقش به سزاى وحید بهبهانى در قلع و قمع اخبارىهاست, موقعیت کربلا را این چنین ترسیم مى کند:
شهرهاى عراق به خصوص کربلا و نجف پیش از آمدن علامه بهبهانى پر از علماى اخبارى و عوام الناس آنها بود و به قدرى متصلب در اخبارىگرى بودند که اگر یک نفر از آنان مى خواست کتابى از کتب مجتهدین[ و علماى اصولى] را به دست بگیرد, براى این که دستش نجس نشود آن را در دستمالى پیچیده و به دست مى گرفت, ولى پروردگار منان شهرهاى عراق را به برکت قدوم وى از وجود آنان پاک گردانید.(37)
بازار نزاع و درگیرى میان اصحاب دو مکتب اخبارى و اصولى در جهان تشیع به ویژه شهر کربلا داغ بود. اصحاب دو مکتب یکدیگر را به انواع اتهامات و افتراها متهم مى کردند و در این میان رایج ترین کالا, تکفیر و تفسیق و اتهام بدعت گذارى در دین اسلام عموما و مذهب تشیع به طور خاص بود. بهبهانى در کربلا آشکارا اخباریان را تخطئه ومذمت کرد و خواندن نماز پشت سر شیخ یوسف بحرانى را جایز ندانست و کار را بر او چنان تنگ گرفت که شاگردانش از بیم عوام از حوزه او دست کشیده و به حوزه وحید بهبهانى روى آوردند, حتى خواهر زاده وحید, سید على صاحب ریاض, نیز در تاریکى شب و پنهانى از دایى خود به درس شیخ یوسف مى رفت. میرزا محمد اخبارى, خاتم فقهاى اخباریه, درباره رفتار تند بهبهانى با اخباریان چنین گفته است:
او مجتهدى صرف و خالى از تحصیل بود, چنان که کتاب هاى او بر این امر گواه است; با اهل حدیث شدیدا مخالف بود و علم هاى اخبار ائمه(علیهم السلام) در عهد او مندرس و کهنه گردید. زبان دشمنان بر محدثین دراز گشت تا جایى که اخباریان و اهل حدیث را در زمره اهل بدعت شمرد و فتوا به اخراج ایشان صادر کرد و اگر مى توانست همه را مى کشت. در نتیجه محدث ماهرى که عمر خود را در قال الله و قال رسول الله (ص) گذرانده بود از یهود ومجوس واصحاب حلول ذلیل تر شد... .(38)
نکته جالب در نزاع میان دو مکتب اخبارى و اصولى به رهبرى بهبهانى و بحرانى, سعه صدر و بردبارى بحرانى رئیس طریقت اخبارى است. مامقانى مى نویسد:
از جمله غرایبى که نقل مى کنند و کاشف از قوه دیانت صاحب حدایق مى باشد, این است که وحید حکم کرده بود که نماز خواندن پشت سر صاحب حدایق باطل است, ولى صاحب حدایق حکم کرد که نماز گزاردن پشت سر وحید صحیح است و چون به وى خبر دادند که وحید درباره شما چنین مى گوید, گفت تکلیف شرعى وى همان است که او مى گوید و تکلیف شرعى من این است که مى گویم و هر یک از ما عمل مى کنیم به آنچه خداوند ما را به آن مکلف داشته است.(39)
انعطاف علمى و عملى بحرانى در برابر مکتب اصولى, این توهم را براى اصحاب اصول به وجود آورد که بحرانى اصولى بوده اما به جهت ترس از اطرافیان جرإت بیان آن را نداشته است.
در غلبه مکتب اصولى بر مکتب اخبارى از نقش به سزاى بحرانى با توجه به ویژگى هاى شخصى و انعطاف علمى و عملى نمى توان غفلت کرد و آن را نادیده گرفت. دوانى در این باره مى نویسد:
... مسلم است که عکس العمل مرحوم صاحب حدایق در موقعیت وحید بهبهانى سهم به سزایى داشت و آن بزرگ مرد با این از خود گذشتگى, خدمت بزرگى به عالم شیعه نمود. چه اگر وى در برابرآقا ایستادگى مى کرد و مردم اعم از شاگردان یا مریدان خود را از تماس و شرکت در درس و بحث و نماز و مجلس وحید بهبهانى منع مى نمود, مسلما با آن ریاست و نفوذ کلامى که داشت کار به نزاع و کشمکش مى کشید.(40)
با رحلت صاحب حدایق, هرگز مجادلات دو مکتب اخبارى و اصولى و اصحاب آن دو پایان نیافت. میرزا محمد اخبارى (1178 ـ 1232 ه') در حفظ پرچم نیمه جان مکتب اخبارى در برابر مکتب اصولى تلاش کرد. وى که از اخباریان تندرو و افراطى به حساب مىآمد, نزاع هاى فراوانى را در برابر علماى مکتب اصولى انجام داد. بهره گیرى از قدرت حاکم وقت از جمله حربه هاى اصحاب دو مکتب در برابر دیگرى جهت ترویج و شکست مکتب و مرام رقیب بود. میرزا محمد اخبارى پس از ورود به ایران به فتحعلى شاه نزدیک گردید و از مقربان خاقان شد. وى بعد از آن که فتحعلى شاه را با خود همراه دید به اتکاى قدرت وى به ترویج مسلک اخبارى پرداخت و در مدت زمانى اندک بسیارى را در تهران وهمدان و یزد و اصفهان اخبارى گردانید.(41) درپى منازعات و مجادلات شیخ جعفر کبیر و میرزا محمد اخبارى, که به تخاصم و عداوت انجامیده بود, کاشف الغطا, کتاب کشف الغطإ عن معایب میرزا محمد عدو العلمإ را نگاشت که درپى رد و تخطئه افکار اخباریان و میرزا محمد بود. شیخ جعفر پس از تصنیف کتاب, آن را براى فتحعلى شاه قاجار فرستاد تا وى را در ابطال مکتب اخبارى روشن کرده و علاوه بر آن, میرزا محمد را که به قدرت نزدیک شده و از آن در رویارویى با مکتب اصولى بهره مى گرفت در گمان شاه دشمن مذهب شیعه جلوه دهد. سرانجام تخاصم میان عالمان اخبارى وعالمان مکتب اصولى که عالمان امامیه محسوب مى شدند, بدانجا رسید که از دایره ادب خارج شده و یکدیگر را به انواع و اقسام معاصى و گناهان متهم مى کردند. جعل حسب و نسب از مواردى است که میرزا محمد, کاشف الغطا را به آن متهم مى کند و در مقابل نیز مقابله به مثل را از سوى کاشف الغطا شاهد هستیم. میرزا محمد درپى آن, کتاب قبسه العجول را در جواب کتاب کاشف الغطا نوشت و میرزاى قمى عالم اصولى کتاب عین العین را در جواب آن نگاشت و کتاب انسان العین تصنیف میرزا محمد در جواب کتاب میرزاى قمى نگاشته شد.(42)
مکتب اخبارى بعد از میرزا محمد تقریبا منقرض شد و کربلا و کاظمین که مرکز اخباریان بود به دست علماى اصولى افتاد. در ایران نیز از آن پس عالم اخبارى بزرگى برنخاست.
دانش اصول با زعامت شیخ مرتضى انصارى (1214 ـ 1281 ه')در فقه امامیه واردمرحله جدیدى از تحول و تطور خود شد. انصارى به جهت مراتب بالاى فقهى و اصولى در میان امامیه به ((شیخ اعظم)) ملقب گشته است.
انصارى از محضر بزرگان اصولى همچون سید محمد مجاهد, شریف العلماى مازندرانى (م 1245 ه'), شیخ موسى کاشف الغطا (م 1242 ه'), ملا احمد نراقى (م 1244 ه') و شیخ جعفر کاشف الغطا بهره مند گردید.
از جمله نوآورىهاى وى در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس, استحسان و مصالح مرسله (مسائلى که از اصول اهل تسنن وارد اصول شیعه شده بود) پاک ساخت و در عوض مسائل بسیارى را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در استنباط دخالت دارند مانند مباحث امارات و اصول عملیه را در علم اصول وارد کرد. (43)
گرجى در مورد مبارزه شیخ اعظم با اخباریان مى نویسد:
در مبارزه بااخباریان, مبارزه را به نحو مثبت انجام داد, نظر خود را در مورد یکایک از امهات آنچه که اخباریان بدان معتقد بودند, اظهار داشت و اثبات نمود; از قبیل حجیت قطع حاصل از مقدمات عقلیه و تقدم آن بر ادله نقلیه ظنیه, حجیت ظواهر کتاب, جریان اصل برإت در شبهات حکمیه تحریمیه, جریان استصحاب در شبهات حکمیه و مسائلى از این قبیل... و خلاصه این که مبارزه اى را که استاد اکبر, وحید بهبهانى آغاز کرد, شیخ انصارى با قدرت تمام ادامه داد و بدون شک در شکست علمى اخباریان تإثیر فراوان داشت.(44)
سخن پایانى آن که حوزه هاى علمیه امروزه, میراث دار دانش اصولى است که به دست انصارى بسط یافته و نهادینه شده است.

پى نوشت ها
الف. دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد علوم سیاسى.
1. ار. ج.اربرى, عقل و وحى از نظر متفکران اسلامى, ترجمه حسن جوادى (تهران: امیرکبیر, چاپ دوم, 1372) ص 18.
2. همان, ص 21.
3. ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانى, الملل و النحل, ترجمه سیدمحمد رضا جلالى نائینى (بى جا: چاپخانه علمى, بى تا) ص 65.
4. از جمله ر.ک: جوئل کرومر, احیاى فرهنگى در دوران آل بویه, ترجمه محمد سعید حنایى کاشانى (تهران: نشر دانشگاهى, 1375).
5. مجید معارف, تاریخ عمومى حدیث (تهران: انتشارات کویر, 1377) ص 358.
6. همان.
7. همان, ص 370.
8. داود فیرحى, قدرت, دانش و مشروعیت در اسلام (تهران: نشرنى, 1378) ص 266.
9. جمعى از نویسندگان, دائره المعارف تشیع (تهران: سازمان دایره المعارف تشیع, چاپ دوم, 1372) ج2, ص300.
10. همان.
11. همان.
12. سید محمد جواد شبیرى, ((ناگفته هایى از حیات شیخ مفید)), مجله حوزه, ش54, ص 15.
13. محمد امین استرآبادى, فوائد المدنیه (قم: دار النشر لاهل البیت) بى تا, ص 29.
14. محمد بن محمد بن نعمان بغدادى (شیخ مفید), تصحیح الاعتقاد (قم: الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید, 1371) ص 38.
15. ویلفرد مادلونگ, مکتب ها و فرقه هاى اسلامى در سده هاى میانه, ترجمه جواد قاسمى (مشهد: آستان قدس رضوى, 1375) ص 111.
16. همان.
17. حسین مدرسى طباطبایى, زمین در فقه اسلامى (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1362) ص 56.
19. سید محمد باقر صدر, ((پیدایش و تطور علم اصول)) پیام حوزه (تیر1363) ص 22.
20. همان.
21. همان.
22. سید محمد باقر صدر, پیشین, ص42, به نقل از: ابن ادریس حلى, السرائر.
23. ابراهیم جناتى, ادوار اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامى (تهران: موسسه کیهان, 1372) ص 283.
24. همان. ص 265, به نقل از ابن ادریس حلى, السرائر.
25. همان.
26. سید محمد باقر صدر, پیشین.
27. ابو الفضل عزتى, ((نقش عقل در نظام حقوقى غرب و اسلام)),نامه مفید, سال دوم, ش 6 (تابستان 1378)ص128.
28. محمد مهدى آصفى ((مدارس فقه)) کیهان اندیشه, ش 4 (اسفند 1364) ص 18.
29. علیرضا فیض, مبادى فقه و اصول (تهران: دانشگاه تهران, 1371) ص 133.
30. ابو القاسم گرجى, تاریخ فقه و فقها (تهران: سمت, 1375) ص 221.
31. همان, ص 238, به نقل از: حسین مدرسى طباطبایى, پیشین.
32. ابراهیم جناتى, پیشین, ص 307.
33. جمعى از نویسندگان, دائره المعارف تشیع, ص 12.
34. همان.
35. همان, ص8.
36. یوسف بحرانى, الحدائق الناضره فى احکام العتره الطاهره (قم: موسسه النشر الاسلامى, 1363) ص 21.
37. جمعى از نویسندگان, دائره المعارف تشیع, پیشین, ص 249.
38. على دوانى, وحیدبهبهانى (قم: چاپخانه دارالعلم, بى تا) ص143.
39. جمعى از نویسندگان, دائره المعارف تشیع, ص 11.
40. على دوانى, پیشین, ص145.
41. همان, ص 148.
42. همان, ص 250.
43. سید محمد باقر خوانسارى, روضات الجنات, ترجمه محمد باقرساعدى (قم: کتابفروشى اسلامیه, 1360) ج7,ص248.
44. ابو القاسم گرجى, پیشین, ص 267.
45. همان, ص269.
<

تبلیغات