آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

مقاله حاضر به بررسى رفتار سیاسى فقیهان در دو دوره ((از آغاز غیبت کبرا تا روى کار آمدن ایلخانان مغول)) و ((عصر ایلخانان مغول)) مى پردازد.

دوره اول, آغاز غیبت کبرا تا روى کار آمدن ایلخانان مغول
در این دوره, خلافت عباسى دچار ضعف و سستى شده و امپراتورى بزرگ اسلامى از هم گسیخته است و فرصتى براى پیدایى حکومت هاى شیعى در گوشه و کنار سرزمین هاى اسلامى فراهم شده است. آل بویه در بخشى هایى از ایران قدرت یافت و به تدریج دامنه اقتدار خود را تا بغداد گسترد, حمدانیان در موصل و شام, فاطمیان در مصر, علویان در مناطق شمالى ایران, اشراف حسنى در مکه و مدینه به حکومت دست یافتند و براى پیشرفت آیین تشیع فرصتى تاریخى فراهم آمد و دانشمندان بزرگى مانند شیخ مفید, سید مرتضى, سید رضى و شیخ طوسى با استفاده از موقعیت ممتازى که نزد آل بویه داشتند به ترویج و تبلیغ شیعه پرداختند. در همین دوره, فقه اجتهادى پایه گذارى شد و بحث هاى مربوط به قلمرو اختیارات فقیه در لابه لاى کتاب هاى فقهى رواج شایانى یافت و عالمانى چون سید مرتضى و سید رضى با پذیرش امارت از سوى حاکمان جور, به اعمال ولایت نیز پرداختند. در این جا ابتدا نام چند تن از این بزرگان و مناصبى که پذیرفتند را ذکر مى کنیم, سپس به مبناى فقهى رفتار سیاسى فقیهان این دوره خواهیم پرداخت.

1. ابواحمد حسین بن موسى (طاهر ذوالمناقب): ابو احمد حسین بن موسى ملقب به طاهر اوحد ذوالمناقب, پدر سید رضى یکى از فقیهان این دوره است که از فرصت به دست آمده در دولت شیعى آل بویه استفاده کرده و در عرصه عمل نیز در حد توانش اعمال ولایت کرد. ثعالبى مى نویسد:
ابواحمد (پدر سید رضى) مدت ها منصب نقابت و رسیدگى به حال سادات دودمان ابوطالب و نیز مناصب نظارت دیوان مظالم و سرپرستى حجاج و زایران خانه خدا را به عهده داشت; سپس در سال 380 هجرى تمامى این مناصب را به فرزندش سیدرضى محول کرد. سید رضى نیز در این باره قصیده اى سرود و به پدرش تهنیت گفت و از وى قدردانى کرد. (1)

2. سیدرضى: سیدرضى از جمله فقیهانى است که ولایت و زعامت سیاسى جامعه اسلامى را حق مسلم خود مى دانست و حاکمان وقت را جائر قلمداد مى کرد و براى استیفاى این حق مانند پدر خویش, قسمتى از مناصب سیاسى و دولتى را از طرف امراى آل بویه به عهده گرفت; این مناصب عبارتند از نقابت, امارت حاج, ریاست دیوان مظالم و... که هر یک را به اختصار شرح مى دهیم.

نقابت
ماوردى, هم عصر سیدرضى, درباره منصب نقابت مى نویسد:
نقیب باید در میان کلیه علویان عصر پنج کار را انجام دهد:
1 ـ هرگاه میان سادات و علویان نزاعى در گرفت, شخص نقیب که سرپرست رسمى و رئیس قانونى آنهاست, باید فصل خصومت کند و حکم او نافذ است;
2 ـ اموال و دارایى یتیمان سادات و علویان باید تحت سرپرستى نقیب باشد و فقط اوست که باید به آن رسیدگى کند;
3 ـ اجراى حدود و احکام الهى درباره سادات که گناهى مرتکب مى شوند به عهده نقیب است;
4 ـ باید دختران و زنان بى سرپرست آنان را شوهر دهد و به کار آنان رسیدگى کند;
5 ـ مراقبت از دیوانگان آنان و کسانى که نیاز به سرپرست دارند...;
نقیب مى باید دانشمندى مجتهد باشد تا حکم او صحیح و قضاوتش نافذ باشد.(2)
سید رضى در سال 380 هجرى در 21 سالگى به منصب نقابت از طرف بهإ الدوله دیلمى نایل شد و تا موقعى که القادر بالله او را عزل کرد عهده دار این منصب بود. وى در سال 403 هجرى به مقام نقیب النقبایى سراسر دنیاى اسلام که در قلمرو بنى عباس بود نایل گردید.(3) علامه امینى مى نویسد:
سپس در شانزدهم محرم سال 403 به سرپرستى امور طالبیان در تمام قلمرو اسلامى منصوب شد و نقیب النقبا خوانده شد. گفته شده غیر از حضرت رضا(ع) که ولایت عهدى مإمون را داشت کسى از علویان به این مقام نایل نگشت.(4)
سپس ادامه مى دهد:
آن گاه سمت خلافت بر حرمین شریفین (مکه و مدینه) نیز بر مناصب وى افزوده شد. (5)

ولایت بر دیوان مظالم
دیوان مظالم, دیوانى بود که براى دادخواهى مظلومان, رسیدگى به تعدى و تجاوز والیان, عمال, کاتبان دیوان ها, برگرداندن اموال غصب شده به صاحبانشان, رسیدگى به موقوفات, محاکمه و رسیدگى به جرم افرادى که قاضیان معمولى توانایى محاکمه آنان را ندارند, نظارت بر امور حسبیه که ناظران معمولى از نظارت بر آنها عاجزند, نظارت بر رعایت و اجراى نمازهاى عبادى سیاسى مانند جمعه, اعیاد, حج و جهاد(6) تشکیل مى شد.
به لحاظ اهمیت دیوان مظالم, ولایت و نظارت بر دیوان مظالم به کسانى واگذار مى شد که داراى شرایط ویژه اى باشند. ماوردى در این باره مى نویسد:
من شرط الناظر فیها إن یکون جلیل القدر, نافذ الامر عظیم الهیبه, ظاهر العفه, قلیل الطمع, کثیر الورع, لانه یحتاج فى نظره الى سطوه الحماه و تثبت القضاه فاحتاج الى الجمع بین صفتى الفریقین... و انما یصح هذا فیمن یجوز إن یختار لولایه العهد إو لوزاره التفویض إو لاماره الاقالیم... .(7)
ریاست و نظارت بر دیوان مظالم یکى دیگر از مناصب مهمى بود که سیدرضى آن را به عهده داشت و به این کار مهم نیز رسیدگى مى کرد.(8)

ولایت بر حج
از منصب هاى بزرگ در عصر میانه, منصب ولایت حج بود. ماوردى ولایت بر حج را به دو مرحله تقسیم مى کند: مرحله اول, قبل از رسیدن به مکه و مرحله دوم, پس از رسیدن به مکه. وى بر این باور است که در مرحله اول, ده وظیفه به عهده امیر حاج است که عبارتند از:
1 ـ کنترل کاروان هاى حج و جمع آورى آنان و ممانعت از پراکندگى کاروان;
2 ـ مشخص کردن راه حرکت هر کاروان;
3 ـ رعایت حال عاجزان و ضعیفان کاروان ها;
4 ـ انتخاب بهترین راه ها براى حرکت کاروان ها;
5 ـ آب رسانى به کاروان در صورتى که با کمبود آب رو به رو شوند;
6 ـ حفظ امنیت کاروان ها در منازل بین راه;
7 ـ باز کردن راه ها و برداشتن موانع;
8 ـ اصلاح نزاع ها و دعواهایى که در میان اعضاى کاروان یا کاروان ها با یکدیگر به وجود مىآید;
9 ـ مجازات متجاوزان و اجراى حد و تعزیر در مورد آنان;
10 ـ ملاحظه زمان حرکت, تا کاروان ها به موقع به انجام مناسک و مشاعر برسند.
در مرحله دوم, کلیه اعمال و مناسک حج, خروج به مشاعر, ترتیب انجام مناسک, امامت بر حاج و... به عهده امیر الحاج است.
سید رضى منصب بزرگ ولایت بر حج را در سال 380 هجرى در 21 سالگى با تصویب سلطان دیلمى و اجازه خلیفه وقت از پدر بزرگوارش تحویل گرفت.(9)

مدعى خلافت
بعضى از بزرگان بر این باورند که از اسفار سید رضى و بعضى قراین و شواهد دیگر استفاده مى شود که سید رضى در صدد بوده که خلافت اسلامى را که حق مسلم خود مى دانسته در صورت مساعد بودن شرایط تصاحب کند.(10) احمد بن داود حسنى مى نویسد:
سید رضى خود را مهیاى خلافت مى کرد. ابواسحاق صابى هم او را تشویق به این امر مى نمود و مى پنداشت که طالع وى دال بر آن است. در بعضى کتب دیده ام که نوشته اند رضى زیدى مذهب بوده, چون خود را از سایر افراد قریش سزاوارتر به امامت و خلافت اسلامى مى دید, ولى به گمان من این نسبت از آن جا ناشى شده که رضى این معنا را در بعضى از اشعارش بازگو کرده است, مانند:
هذا إمیرالمومنین محمد
طابت اروئیه وطاب المحتد
إوما کفاک بان امک فاطم
و اباک جبدره و جدک احمد
و سایر اشعارش نیز مشحون به این مطلب است, چنان که به القادر بالله خلیفه عباسى مى گوید: هنگام مفاخرت فرقى بین من و تو نیست جز خلافت که تو امروز طوق آن را به گردن دارى و من ندارم, و القادر هم گفت: آرى على رغم شریف.(11)

3. سید مرتضى: سید مرتضى یکى دیگر از فقیهان است که موقعیت ممتازى در نزد امرا, وزیران و حتى خلفاى عباسى داشت و تعدادى از تإلیفات خود را به تقاضاى آنان و به عنوان دستور العملى براى حاکمان نوشته است; از آن جمله کتاب ارزشمند الانتصار است که به تقاضاى وزیر عمیدالدوله نوشت. وى در مقدمه کتاب مى نویسد:
إما بعد, فانى ممتثل ما رسمته الحضره السامیه القدریه العمیدیه ـ إدام الله سلطانها و إعلا إبدا شإنها و مکانها ـ من بیان المسائل الفقهیه... .(12)
همچنین درباره انگیزه اش از نوشتن رساله فى العمل مع السلطان مى نویسد:
جرى فى مجلس الوزیر السید الاجل إبى القاسم الحسین بن على المصرى ـ إدام الله سلطانهـ فى جمادى الاخره سنه خمس عشره و إربع مائه کلام فى الولایه من قبل الظلمه و کیفیه القول فى حسنها و قبحها, فاقتضى ذلک املإ مسإله وجیزه یطلع بها على ما یحتاج الیه فى هذا الباب.(13)
سید مرتضى بعد از مرگ برادرش سید رضى منصب هاى امارت حج, دیوان مظالم و نقابت طالبیان و همه مسوولیت ها برادرش را به عهده گرفت. ابن جوزى در این باره مى نویسد:
روز شنبه سوم ماه صفر 406 شریف مرتضى امارت حج, دیوان مظالم و نقابت طالبیان, و همه مسوولیت هاى برادرش رضى را پذیرفت و فرمانى را که قادر بالله خلیفه وقت به او داده بود, در حضور فخر الملک و اعیان و اشراف و قضات و فقها قرائت کرد.(14)
سید مرتضى این مناصب را تا آخر عمرش داشت و به خوبى از عهده آنها بر آمد; پس از در گذشت او در سال 436 (سى سال بعد), ابواحمد عدنان فرزند برادرش سید رضى به این مقام منصوب گردید. ابن اثیر در ذیل حوادث سال 436 مى نویسد:
و فیها توفى الشریف المرتضى إبوالقاسم على, إخوالرضى فى آخر الربیع الاول و مولده سنه خمس و خمسین و ثلاثمائه و ولى نقابه العلوبین بعده إبو إحمد عدنان بن إخیه الرضى.(15)
محقق کرکى هم مى نویسد:
فمن ذلک ما تکرر اسماعنا من إحوال الشریف المرتضى علم الهدى ذى المجدین... بلغنا انه کان فى بعض دول الجور ذا حشمه و ثروه جسمیه.(16)

دوره دوم, عصر ایلخانان مغول
پس از واژگونى سلسله آل بویه, ستاره اقبال شیعیان افول کرد و بار دیگر اقلیت شیعه زیر فشار خلافت قرار گرفت. دانشمندان شیعه بار دیگر مجبور شدند به زیر چتر تقیه پناه برند, نشاط علمى از حوزه هاى شیعه رخت بر بست و دوره رکود علوم به ویژه فقه در دنیاى شیعه آغاز گردید و فقیهان به تکرار انظار شیخ طوسى بسنده کردند و در نتیجه مباحث مربوط به فقه سیاسى و قلمرو اختیارات فقیه نیز به فراموشى سپرده شد تا آن جا که براى اولین بار سلار دیلمى فتوا به حرمت اقامه نماز جمعه در عصر غیبت داد.(17)
در نیمه دوم سده هفتم هجرى با واژگونى خلافت پانصد ساله عباسى که نماینده رسمى مذهب تسنن به شمار مى رفت, قدرت سیاسى اهل سنت از دست رفت و بار دیگر شیعیان مجال یافتند که به عرصه درآیند و در گسترش دامنه پیروان و رواج اندیشه هاى خود به تکاپوهاى ژرف و همه جانبه دست یازند. نفوذ خواجه نصیرالدین طوسى در هلاکو خان مغول توانست میان هلاکو و شیعیان روابط نیکویى برقرار کند. تشرف غازان خان به اسلام و گرایش وى به شیعه, روند گسترش اسلام به ویژه تشیع را در جامعه مغولى سرعت بخشید و با روى کار آمدن سلطان محمد خدابنده, اولجایتو, ستاره اقبال شیعیان اوج گرفت و در این برهه, دانشمندانى چون خواجه نصیرالدین طوسى, علامه حلى, فخر المحققین, به تجدید بناى مذهب شیعه پرداختند و با احیاى فقه شیعه, مباحث فقه سیاسى, مانند نیابت فقیه, قلمرو اختیارات فقیه و چگونگى رفتار با حاکمان نیز رواج یافت و فقیهان به اظهار نظر در این باره پرداختند. در این جا نام تعدادى از فقیهانى که با قبول منصب از جانب ایلخانان مغول به مسإله ولایت فقیه در عرصه عمل عینیت بخشیدند را ذکر مى کنیم:

1. خواجه نصیرالدین طوسى: خواجه نصیر الدین طوسى, فیلسوف, فقیه, متکلم و اختر شناس شیعى رفته رفته نزد ایلخانان نفوذ بسیار یافت و به عنوان وزیر هلاکو توانست خدمات ارزنده اى به اسلام, شیعه و ایران زمین بکند.
خواجه نصیر الدین طوسى احیا کننده دو پایگاه معنوى عمده محسوب مى گردد: یکى تشیع که تبلور اندیشه ایرانى بود و طى قرون به دلیل وجود دستگاه خلافت و حکومت هاى سنى مذهب در ایران, در اختفا به سر مى برد و مجال جولان نمى یافت, و اینک به پشتیبانى خواجه سر برون کرده, جایگاهى مردمى و حتى سیاسى مى یافت و پایه هاى خود را در جامعه براى روزى که دین رسمى ایران گردد, استوار مى ساخت, و دیگر ایجاد کانون علمى ـ هنرى مراغه بود که مى توان آن را گنجینه علوم و هنرهاى ایران از آغاز تا آن زمان نام نهاد.
با استقرار این کانون که رشیدالدین آن را ((عالى)) توصیف مى کند,(18) نه تنها نمونه هاى تمدن ایرانى را که در شهرها رو به ویرانى نهاده بود, گردآورى, متمرکز و حراست کرد, بلکه سبب گردید با تجمع بخشیدن به دانشمندان و هنرمندان خودى و بیگانه از هر قوم و گروهى, افکار جدید شرق و غرب را با تمدن ایرانى ترکیب کند و نفخه نو وتر و تازه اى به آن بدمد تا بتواند چهره اى جهانى به خود گیرد. نمونه این تلاش عظیم رصدخانه مراغه است.(19)
یکى از خدمات ارزنده خواجه نصیر تإسیس رصدخانه مراغه است. فضل الله بن عبدالله شیرازى در این باره مى نویسد:
مولانا سلطان الحکمإ المحققین نصیر المله و الدین الطوسى در بندگى تخت سلطنت که قوائمها کانت على فرق فرقد عرضه داشت که اگر رإى غیبت دان ایلخان مستصوب باشد از براى تجرید احکام نجومى و تحقیق متوالیات, رصدى سازد و زیجى استنباط کند... این سخن موافق مزاج و مزید حسن اعتناى ایلخانى گشت و تولیت اوقاف تمامت ممالک بسیطه در نظر صائب او فرمود ویرلیغ داد تا چندان مال که موونت استعمار و مکنت مصالح و اسباب آن را کافى باشد از خزانه و اعمال بدادند و به حکم فرمان مویدالدین عرضى از دمشق و نجم الدین کاتب صاحب منطق از قزوین و فخرالدین مراغى از موصل و فخرالدین اخلاطى را از تفلیس احضار کرد و در مراغه از طرف شمالى بر سرپشته رفیع رصدخانه بنا فرمود در کمال آراستگى و ذالک فى شهور سنه سبع و خمسین و ستمائه.(20)

2. فخر الدین ابوالحسن على بن محمد الحسینى الحلى الیحیوى النسابه(ابن الاعرج): وى از مشایخ سادات و از نقباى بزرگ(21) و در علم انساب کم نظیر بود. او در سال 701 هجرى به گردآورى انساب سادات پرداخت و در سال 702 در گذشت و در آرامگاه حسین بن على(ع) به خاک سپرده شد.

3. خاندان طاووسى: از خاندان هاى روحانى که حق بزرگى بر نضج و رونق مذهب تشیع داشته, خاندان طاووس است که همه افراد آن از محققان و سیاست مداران بنام زمان بوده اند و چهار تن از آنان که به ((ابن طاووس)) شهرت دارند, از دیگران ممتازترند. نسب همگى این چهار تن به سید محمد مى رسد که به دلیل زیبایى صورت و زشتى پا به طاووس شهرت داشت این چهار تن عبارتند از:
سیدبن طاووس:
سید رضى الدین على بن موسى بن جعفر بن طاووس الحسنى, از مشاهیر زهد و علماى شیعه که به قول ابن طقطقى ((مردى محترم و مقدم علما)) بود. وى با ابن العلقمى دوستى داشت و در فتح بغداد از هلاکو پشتیبانى کرد.(22) او که در حله مى زیست به دعوت ابن العلقمى به بغداد رفت و پانزده سال در آن شهر زندگى کرد, ولى هیچ گاه دعوت خلیفه را براى پذیرش نقابت علویان در عراق نپذیرفت, اما همو پس از سیطره مغولان بر بغداد, دعوت هلاکو را براى پذیرش نقابت علویان پاسخ مثبت داد. این روحانى بزرگ صاحب کرامات بود و معروف است که با امامان به خصوص امام مهدى(عج) ملاقات داشته است. او حافظ قرآن بود و احادیث, اخبار, اشعار و حکایات بسیارى مى دانست و آنها را گردآورى مى کرد. خانه اش محل تجمع علما و اشراف بود و کارگزاران حکومتى و فرمانروایان مریدش بودند. از آثار معروف سید بن طاووس فرج المهموم فى احکام النجوم, و الاصطغإ فى تاریخ الملوک و الخلفا را باید نام برد. وى در سال 589 هجرى متولد و به سال 664 وفات یافت و در حرم امام على(ع) به خاک سپرده شد.(23)
ابوالمظفر عبدالکریم بن جمال الدین احمد بن طاووس: این فقیه و دانشمند معتبر شیعى به سال 648 هجرى متولد شد و نزد پدرش و همچنین علامه حلى به تحصیل پرداخت و در سال 693 هجرى در کاظمین وفات یافت و در نجف در حرم امام على(ع) به خاک سپرده شد. در نظم و نثر یگانه دوران خود بود.(24) از آثار معروف او فرحه الغرى (در اثبات این که نجف اشرف مدفن امام على(ع)) و الشمل المنظوم فى مصنفى العلوم (در شرح حال دانشمندان) است.(25)
ابوالفضایل احمد, جمال الدین بن طاووس: وى برادر رضى الدین و فقیهى معروف و شاعرى ممتاز بود. از جمله آثار عمده این فقیه, بشرى المحققین (در فقه در شش جلد) و الملاذ الفقهإ و شواهد القرآن است. این محقق که در حدود هشتاد جلد کتاب نوشته به سال 673 هجرى در حله در گذشت.(26) و در جوار نیاى بزرگوارش امام على(ع) به خاک سپرده شد.(27)
چهارمین فرد از خاندان طاووس به نام و لقب عمویش رضى الدین على معروف بوده است.(28)

3. ابومحمد رضا بن فخرالدین محمد بن رضى الدین محمد حسینى افطسى ابى: از سادات شهر آوه و فقیه و نقیب شهیر دوران خود بود. او در ابتدا از شاگردان نصیر الدین طوسى بود و سپس مدتى در فراهان و آن حدود به شغل قضاوت اشتغال داشت.(29)

4. علامه حلى: علامه حلى و پسرش فخرالمحققین در شیعه کردن اولجایتو نقش زیادى داشتند. عباس اقبال آشتیانى در این باره مى نویسد:
علامه و پسرش فخرالمحققین به خدمت اولجایتو به سلطانیه شتافتند و علامه حلى که از مشهورترین علماى امامیه بود, دو کتاب در اصول عقاید شیعه تإلیف کرد و به پیشگاه اولجایتو آورد: یکى کتاب نهج الحق و کشف الصدق و دیگرى منهاج الکرامه فى باب الامامه. اولجایتو, علامه حلى و پسرش را محترم داشت و ایشان مقیم اردو شدند.(30)
در سفر نامه ابن بطوطه چنین آمده است:
پادشاه عراق سلطان محمد خدابنده را در حال کفر, فقیهى از فقیهان شیعیان امامى به نام جلال الدین بن مطهر مصاحب بود و چون سلطان اسلام آورد و به تبع او قومى بسیار از تاتار به شرف اسلام در آمدند این فقیه مذهب شیعه را در پیش چشم او آراست و آن را به مذاهب دیگر برترى داد و احوال صحابه و خلافت را بر او تقریر کرد... این بیانات سلطان را به قبول تشیع مایل کرد.(31)
5. شهید اول: محمد بن مکى بن محمد بن حامد جزینى ملقب به شهید اول, از جمله فقیهان این دوره است که نهضت علمى در جبل عامل بنیاد نهاد که هم به سبب دستاوردهاى علمى و هم به دلیل تإثیر اجتماعى و سیاسى در خور توجه است. دستاوردهاى علمى و فرهنگى این جنبش تإلیف کتاب هاى فراوان و پروردن فقیهان است. حر عاملى در مقدمه امل الامل مى نویسد:
از برخى استادانم شنیدم که در یکى از روستاهاى جبل عامل در زمان نزدیک به دوره شهید, هفتاد مجتهد بر جنازه اى گرد آمده بودند.(32)
یکى از دستاوردهاى علمى ارزشمند شهید اول, طرح نظریه فقهى سیاسى ولایت فقیه است و چنان که گذشت, وى در کتاب اللمعه الدمشقیه مجموعه بزرگى از فتواهایى که جز بر بنیاد ولایت فقیه امکان ندارد. گرد آورده است و در عرصه عمل نیز به عنوان نایب امام زمان به جمع آورى خمس و زکات پرداخت و در راه انجام وظیفه نیابت, بایسته دید نخست در شهرهاى مجاور مناطق کوهستانى دست به کار شود و دور از چشم حکومت دمشق, در آن نواحى از جانب خود نایبانى براى مناطقى چون طرابلس و غیره تعیین کرد.(33)
یکى از فعالیت هاى سیاسى شهید اول برقرارى ارتباط با نهضت سربداران است تا آن جا که خواجه على موید آخرین امیر سلسله سربداران از شهید اول رسما دعوت کرد تا به خراسان هجرت کند. بدین منظور پیکى به نام شمس الدین محمد آوى را با نامه اى و یک جلد کلام الله مجید به نزد وى فرستاد. شهید اول براى ادامه حرکتى که در جبل عامل شروع کرده بود از پذیرش دعوت على موید سرباز زد, ولى کتاب اللمعه الدمشقیه را براى وى فرستاد تا مردم و حکومت سربداران بر اساس فتاواى فقهى آن عمل کنند. شهید اول در سال 786 هجرى به علت مبارزات سیاسى براى پیشبرد تشیع در دمشق و به فتواى فقیه مالکى مذهب و تإیید یک فقیه شافعى شهید شد.

مبانى رفتار سیاسى فقیهان شیعه در این دوره
در قسمت اول نمونه هاى فراوانى از حسن ارتباط و حتى همکارى فقیهان با حاکمان جور و پذیرش نقابت, قضاوت و ولایت از جانب آنان را نقل کردیم. بى شک این همکارىها بر پایه هاى نظرى و مبانى فقهى این فرزانگان استوار است و در این جا مبانى نظرى پذیرش ولایت از حاکمان جور را در آثار فقهى فقیهان برجسته این دوره پى مى گیریم.
امعان نظر در سخنان و آثار فقهى این دوره روشن مى سازد که مبناى اصلى همکارى و پذیرش ولایت از حاکمان جائر را اصل ولایت فقیه تشکیل مى دهد. بر پایه اصل ولایت فقیه, پذیرش ولایت از حاکمان جور در حقیقت استیفاى بخشى از حقوقى است که معصومان(علیهم السلام) به فقیهان تفویض کرده اند; از این رو بعضى از فقیهان این دوره به صراحت اعلام کرده اند که گر چه در ظاهر فقیه از جانب حاکم جائر منصوب مى شود, لیکن در واقع از جانب امام معصوم(ع) نصب شده است و فقیه باید نیت کند که این ولایت حقى است که از سوى معصومان به او تفویض شده است. استاد فقیهان شیعه, شیخ مفید, نوشته است:
و من تإمر على الناس من إهل الحق بتمکین ظالم له و کان إمیرا من قبله فى ظاهر الحال, فانما هو إمیر فى الحقیقه من قبل صاحب الامر ـ الذى سوغه ذلک و إذن له فیه ـ دون المتغلب من إهل الضلال;(34) هر کسى (فقیهى) از اهل حق که از سوى ظالمى به امارت نصب شود, گر چه در ظاهر از جانب ظالم امیر شده, اما در حقیقت از جانب صاحب الامر ـ که به او چنین اجازه و اذنى داده ـ امیر است نه از سوى آن ظالم سلطه گر گمراه.
شیخ طوسى نوشته است:
و من تولى ولایه من قبل ظالم فى اقامه حد إو تنفیذ حکم فلیعتقد انه متول لذلک من جهه سلطان الحق;(35) کسى که از سوى ظالمى متولى اقامه یا تنفیذ حکمى شود باید معتقد باشد که در حقیقت از جانب سلطان حق(امام معصوم(ع)) متولى چنین امورى هست.
ابوالصلاح حلبى هم نوشته است:
و ان فى الظاهر من قبل المتغلب فهو نائب عن ولى الامر(ع) فى الحکم;(36) فقیه گر چه در ظاهر ولایت را از جانب سلطان سلطه گر مى پذیرد, ولى در واقع نایب امام زمان است.
سایر فقیهان این دوره نیز بر مطلب فوق تإکید کرده اند;(37) بنابراین مبناى رفتار سیاسى فقیهان در این دوره را همان اصل ولایت فقیه تشکیل مى دهد و فقیهان نیز بر آن تصریح کرده اند. بعضى از نویسندگان و پژوهشگران معاصر به دلایل و عوامل دیگرى به عنوان مبناى رفتار سیاسى بزرگان شیعه اعتماد کرده اند, از جمله:
لزوم تلاش براى تبدیل مدینه هاى غیر فاضله به مدینه فاضله, اعتقاد به بهتر بودن سلطان عادل کافر از سلطان ظالم مسلمان, جواز پذیرش ولایت حاکم جائر براى اقامه حق و... .(38)
این عوامل و دلایل, به فرض این که دلایل و شواهد تاریخى هم آنها را تإیید کند, نمى توانند مبناى رفتار فقیهان و دیگر اندیشمندان مسلمان قلمداد شوند, زیرا با این دلایل نمى توان مشروعیت همکارى و پذیرش ولایت از جانب سلطان جور را اثبات کرد. تنها اصلى که مى تواند رفتار علما را توجیه کند و مشروعیت پذیرش ولایت و همکارى را اثبات نماید, همان اصل ولایت فقیه است که فقیهان خود بدان تصریح کرده اند و این عوامل که ذکر شد, پس از اثبات مشروعیت مى توانند در ردیف عوامل مشوق قرار گیرند, یعنى تبدیل مدینه غیرفاضله به مدینه فاضله یا همکارى با حاکم جائر براى اقامه حق و... انگیزه همکارى فقیهان با حاکمان جور را افزایش داده و آنان را به همکارى تشویق کرده است.

پى نوشت ها
1. یتیمه الدهر, ج3, ص;131 جهت اطلاع بیشتر ر.ک: ابن ابى الحدید, شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید (قم: موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, چاپ اول, 1378 ق) ج1, ص 31.
2. ابوالحسن ماوردى, الاحکام السلطانیه (قم: مکتب الاعلام الاسلامى, 1406 ق) ص 82 ـ 88.
3. عبدالحسین امینى, الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب (بیروت: دارالکتاب العربى) ج4, ص 205.
4. همان.
5. همان.
6. ابوالحسن ماوردى, پیشین, ص 78.
7. همان, ص73.
8. عبدالحسین امینى, پیشین.
9. همان.
10. عمده الطالب, ص 172.
11. همان.
12. سید مرتضى, الانتصار (قم: منشورات الشریف الرضى) ص 1, مقدمه.
13. همو, رسائل الشریف المرتضى (قم: مطبعه سید الشهدا, 1405 ق) ص 89.
14. ابن جوزى, المنتظم, ج7, ص ;267 ابن اثیر, الکامل فى التاریخ (بیروت: دار صادر) ج9, ص 263.
15. ابن اثیر, پیشین, ص 526, حوادث سال 436.
16. محقق کرکى, رسائل المحقق الکرکى, رساله قاطعه اللجاج فى تحقیق حل الخراج (قم: منشورات مکتبه آیه الله العظمى مرعشى نجفى) ج1, ص280.
17. سلار دیلمى, سلسله الینابیع الفقهیه, به کوشش على اصغر مروارید (بیروت: الدار الاسلامیه, چاپ اول, 1410ق) ج 9, ص 67.
18. رشید الدین فضل الله همدانى, جامع التواریخ (تهران: انتشارات اقبال) ج3, ص 66.
19. شیرین بیانى, دین و دولت در ایران عهد مغول (تهران: مرکز نشر دانشگاهى, 1371) ج2, ص 404 ; براى اطلاع بیشتر ر.ک: عباس اقبال آشتیانى, تاریخ مغول (تهران: امیرکبیر, 1365) ص 2 و 5.
20. فضل الله بن عبدالله شیرازى, تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول (تبریز: به سرمایه کتابخانه جعفرى) ج1, ص 51 ـ 52.
21. به روساى شیعیان در سازمان روحانى ـ ادارى مملکت اصطلاحا نقیب گفته مى شد و رئیس کل شیعیان را نقیب النقبإ مى خواندند. ((ابن طقطقى محمد بن على بن طبا, تاریخ فخرى در آداب مملکت دارى و دولت هاى اسلامى (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ص 436)).
22. همان, ص19.
23. همان, القسم الثانى, ص 1194, 1195.
24. همان, ص 1194.
25. مدرس رضوى, احوال و آثار و قدوه محققین (تهران: بنیاد فرهنگ ایران) ص 222.
26. همان, ص 318.
27. ابن الفوطى, الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فى المإئه السابقه (بغداد: الفرات, 1351 ق) ص 382.
28. مدرس رضوى, پیشین, ص 318.
29. همان , ص 247 ـ 248.
30. عباس اقبال آشتیانى, تاریخ مغول (تهران: امیرکبیر, 1364); ابوالقاسم عبدالله بن محمد قاشانى, تاریخ اولجایتو (تهران: بنگاه نشر و ترجمه) ص 101.
31. ابن بطوطه, سفرنامه, ترجمه محمد على موحد (بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ج1, ص 218.
32. شیخ حر عاملى, امل الامل, به کوشش سید احمد حسینى (بغداد: بى تا) ج1, ص 15.
33. ابوالفلاح عبدالحى ابن العماد الحنبلى, شذرات الذهب فى اخبار من ذهب (مصر: بى تا) ج6, ص 294.
34. محمد بن محمد نعمان (شیخ مفید), المقنعه (قم: موسسه النشر الاسلامى, چاپ 1410 ق) ص 812.
35. ابوجعفر حسن طوسى (شیخ طوسى), النهایه فى مجرد الفقه و الفتاوى (قم: انتشارات قدس محمدى) ص 301.
36. ابوالصلاح حلبى, الکافى فى الفقه, به نقل از: على اصغر مروارید (گردآورنده), سلسله الینابیع الفقهیه, ج11, ص 54.
37. از جمله ابن براج در المهذب (سلسله الینابیع الفقیه, ج9, ص106) و ابن حمزه در الوسیله (سلسله الینابیع الفقیه, ج21, ص 199) و محقق حلى در شرایع الاسلام (قم: دارالهدى, 1403 ق) ص 266.
38. محسن الویرى, ((مبانى رفتار سیاسى بزرگان شیعه در آغاز استیلاى مغولان)) فصلنامه پژوهشى دانشگاه امام صادق(ع), ش 6 و 7, ص 78 ـ 93.
<

تبلیغات