سیاست در ((موسوعه امام على علیه السلام)) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
موسوعه الامام على بن إبى طالب(ع) فى الکتاب و السنه و التاریخ, محمد الریشهرى; بمساعده السید محمدکاظم الطباطبائى و السید محمود طباطبائى نژاد(قم: دارالحدیث 1421).
((موسوعه امام على (ع))) تلاشى است بدیع براى دست یابى آسان پژوهشگر سیره, اندیشه و سوانح حیات امام على (ع) به ماخذ مورد نیاز. یکى از مشکلاتى که همواره پیش روى محققان اندیشه و سیره امام على وجود داشته, پراکندگى اخبار و نصوص مربوط به زندگى امام در کتب متعدد شیعه و سنى و با گرایش هاى مختلف تاریخى, اخلاقى, سیره نویسى, سیاسى و ادبى بوده است, به ویژه این مسإله در مورد احادیث و اخبار منقول از خود آن حضرت مصداق بیشترى دارد. از سوى دیگر, عدم تقسیم بندى موضوعى این نصوص و اخبار, دست یابى به کلام امام یا خبر خاصى را درباره ایشان مشکل مى سازد و بعضا ممتنع ; به طور مثال نهج البلاغه به عنوان مهم ترین اثر در زمینه شناخت اندیشه و کلام امام على, با هدف گرد آورى متون ادبى تإلیف شده است; از این رو فقط بعضى از خطبه ها, نامه ها و کلمات آن حضرت کنار هم چیده شده بدون این که این خطبه ها یا نامه ها ربط منطقى با هم داشته باشند.
موسوعه امام على, در این راستا, طرحى نو در انداخته و با روش موضوعى و منطقى به تقسیم بندى و ساماندهى نصوص مربوط به سیره, اندیشه و سوانح حیات امام پرداخته است. موسوعه با وجود شمولش بر نصوص شیعه و سنى, حدالامکان به صورت اختصار آمده و زوائد و مکررات خذف شده است و در واقع به صورت مجموعه اى منقح, مصحح و ویرایش شده و جامع در دسترس پژهشگر قرار گرفته است. همچنین در استناد به نصوص و اخبار سعى شده به موارد ثقه ارجاع داده شود و در این راستا به صورت گسترده اى به منابع و مآخذ شیعه (دویست مإخذ) و سنى (250 مإخذ) استناد شده که خود مبین استحکام و استوارى این مجموعه مى باشد. با عنایت به نیاز امروز ما به شناخت اندیشه و سیره امام على, تلاش شده که تجمیع اخبار و منقولات با توجه به مقتضیات امروز و در جهت حل مسائل مبتلا به فکرى, عقیدتى و سیاسى انجام گیرد. توضیحات در پاورقى درباره اشخاص, اماکن و نکته هاى غامض نیز سبب شده که محقق از مراجعات مکرر به دیگر منابع مستغنى باشد.
موسوعه بر اساس ادوار حیات امام و موضوعات خاص سیاسى, اقتصادى, اجتماعى و... در شانزده بخش ساماندهى شده است. این بخش ها عبارتند از: 1. خاندان امام على ; 2. همراهى امام على با پیامبر; 3. تلاش پیامبر در انتخاب امام على به جانشینى خود; 4. امام على در ایام پس از رحلت پیامبر ; 5. سیاست امام على ; 6. جنگ هاى امام على ; 7. روزگار تنهایى امام; 8. شهادت امام على ; 9. دیدگاه هاى مختلف درباره شخصیت امام على ; 10. سجایا و اوصاف امام على ; 11. علوم امام على ; 12. قضاوت هاى امام على ; 13. کرامات امام على ; 14. حب امام على ; 15. بغض و کینه امام على ; 16. اصحاب و کارگزاران امام على.
بخش پنجم این مجموعه ـ که جلد چهارم این دوره را تشکیل مى دهد ـ به ((سیاست علوى)) اختصاص یافته است. سیاست امام در عرصه هاى مختلف, چون منبعث از وحى بوده, مى تواند سیاست انسانى و الهى را در این عرصه ها نشان دهد و راهگشاى بسیارى از مسائل نظرى و عملى در نظام جمهورى اسلامى گردد. به طور کلى مباحث این بخش را مى توان در چند نکته خلاصه کرد: چگونگى رسیدن امام به حکومت, انجام اصلاحات و محورهاى این اصلاحات, مخالفت ها و فتنه ها و جنگ هایى که در برابر سیاست اصلاح گرانه امام انجام شد, ضعف و سستى در سپاه امام و سرپیچى سپاهیان از فرمان آن حضرت, جریان توطئه ترور امام که به شهادت ایشان منتهى شد و اصحاب و فرماندهان و امراى امام.
با توجه به گستره وسیع این موضوع و عرصه هاى مختلف در آن, این بخش در یک درآمد و ده فصل سامان یافته تا با عنایت به مقتضیات روز, سیاست علوى در حوزه هاى مختلف نماینده شود.
((درآمد)) به تحلیل سیاست علوى و اموى و منهج و شیوه حکومت بر قلوب و نیز تبیین کفایت و شایستگى امام براى اداره جامعه اسلامى مى پردازد. در تبیین سیاست اموى معتقد است این سیاست به معناى خدعه و نیرنگ بوده و در آن, هدف, که همانا دست یابى به قدرت و لذایذ دنیوى است, وسیله را توجیه مى کند, ولى در مکتب علوى, سیاست, شناخت راه کارهاى سیاسى مشروع براى تإمین رفاه و آسایش معنوى و مادى مردم است. در ادامه, از شیوه حکومت بر قلوب که همان حکومت علوى است سخن گفته شده و آن را صورتى انسانى از حکومت و مبتنى بر ارزش هاى انسانى تلقى کرده است و در این راستا, اصول سیاست هاى ادارى, فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى و... امام على را بیان کرده است.
فصل اول تحت عنوان ((بیعه النور)) به حوادث مربوط به بیعت مردم با امام پس از قتل خلیفه سوم مى پردازد. درباره تاریخ دقیق این بیعت اختلاف نظر است ; بعضى آن را همان روز قتل عثمان مى دانند و برخى با فاصله چند روز را - که در همین تعداد روزها نیز اختلاف است - گفته اند. در این جا مردم با آزادى کامل دست بیعت به سوى امام دراز کردند و على رغم کراهت امام از قبول خلافت, به اصرار مردم و اتمام حجت امام بر آنان, آن حضرت خلافت را پذیرفتند. بیشتر منابع, طلحه و زبیر را نخستین بیعت کنندگان دانسته اند, هر چند مردم در این زمان به طور گسترده و با شور و هیجان به امام روى آوردند و در مسجد با امام بیعت کردند. در این میان, عده اى از این آزادى انتخاب سوء استفاده کردند و از بیعت با امام سرباز زدند که از آن جمله است :عبدالله بن عمر, سعدبن ابى وقاص, اسامه بن زید و حسان بن ثابت.
فصل دوم با عنوان ((اصلاحات علوى)) به موضوعات اقامه عدالت در جامعه اسلامى فرو رفته در بى عدالتى, عزل کارگزاران عثمان, استراد اموال بیت المال و عدم پیشبرد بعضى از اصلاحات علوى پرداخته است. در روز دوم از خلافت, امام بر منبر رفت و به بیان برنامه هاى سیاسى, اقتصادى و اجتماعى خود پرداخت و فرمود: سنت از بین رفته رسول خدا را احیا مى کنم و به عدالت, حقوق همه مسلمانان خواهم پرداخت و امتیازى بین شان نیست ; از این رو فردا نگویید که حقوق ما را پسر ابى طالب گرفت و از آن محروم کرد. من مال الله را بین شما بالسویه تقسیم مى کنم. در واقع این صداى عدالت بود که جامعه اسلامى پس از دو سه دهه از رحلت پیامبر مى شنید, هر چند که بر عده اى گران آمد.
حضرت على پس از خلافت, از اولین کارهاى حکومتى اش, عزل کارگزاران عثمان, غیر از ابوموسى اشعرى, بود که با معیار خویشاوندى و عشیره اى منصوب شده بودند, حتى معاویه را که براى خود قدرت قابل توجهى را کسب کرده بود, على رغم نصیحت (؟) بعضى اصحاب از امارت شام عزل کرد. از اقدامات عدالت جویانه امام, استرداد اموال بیت المال بود که در زمان خلفاى پیشین به ویژه عثمان در اختیار عده اى قرار داده شده بود ; امام فرمود: ((به خدا سوگند, آنچه از عطایاى عثمان از بیت المال را اگر بیابم, گر چه مهر زنانشان یاثمن کنیز کانشان قرار داده باشند, باز بر خواهم گرداند)) - (نهج البلاغه, خطبه 15). با وجود تلاش گسترده امام در احیاى سنت هاى نبوى و بر چیدن بدعت ها, بعضى از این بدعت و انحرافات چنان ریشه دوانده بود که خشکاندن آنها مستلزم زمان بیشترى بود; از این رو امام فرمود: ((اگر گام هایم استوار ماند و از این فتنه ها خلاص شدم, امورى (بدعت هایى) را تغییر خواهم داد)) - (نهج البلاغه, حکمت 272).
فصل سوم, درباره ((سیاست ادارى)) امام على است. مباحثى چون صداقت و عدم خدعه امام در صحنه سیاسى, التزام ایشان به حق و قانون, نظم در اداره امور, انتخاب کارگزاران صالح, عدم به کارگیرى افراد خائن و عاجز, به کارگیرى جاسوسانى براى مراقبت از کارگزاران, تشویق و تنبیه کارگزاران, عزل خیانت پیشگان, نهى عمال از پذیرش هدیه و توصیه کارگزاران به جمع بین غلظت و رإفت در برخورد با مردم, در این فصل مورد تحقیق قرار گرفته است. امام در حیات سیاسى خود صداقت و التزام به حق و قانون و نیز نظم در اداره دولت اسلامى را در پیش گرفته بود. ایشان براى پیشبرد برنامه ها و سیاست هاى خود, کارگزاران صالح را بر مى گزید و از به کار گرفتن خائنان و عاجزان نهى مى کرد. در این راستا و جهت نظارت دقیق بر اعمال کارگزاران, جاسوسانى را به کار مى گمارد تا مبادا قدم از حیطه وظیفه خود فراتر نهند و حتى آنها را از پذیرفتن هدیه نیز منع مى کرد که برخوردهاى قاطع امام با والیانى چون اشعث بن قیس, زیاد بن ابیه, شریح قاضى, عبدالله بن عباس و عثمان بن حنیف شاهدى بر نظارت و برخورد جدى امام مى باشد, هر چند که محسن و مسىء نزد ایشان یکسان نبودند و در برخورد با مردم غلظت و رإفت را با هم و در کنار هم داشت.
فصل چهارم به ((سیاست فرهنگى)) امام اختصاص یافته است. رشد آموزش و پرورش, نهى از نقض سنت هاى نیک, امر به مبارزه با سنت هاى فاسد, منع از انجام مراسم استقبال از والیان, توصیه به نقد به جاى مدح و تملق و ملاک بودن حق در شناخت مردم, موضوعات مطرح شده در این فصل است. از برنامه هاى حکومتى امام, رشد تعلیم حدود اسلام و ایمان و قرآن و نیز تربیت صالح بود: ((على الامام إن یعلم إهل ولایته حدود الاسلام و الایمان)) - (غررالحکم, 6199). به تبع این سیاست, از نقض سنت هاى صالح نهى مى کرد و به رفع سنت هاى فاسد امر مى نمود, مانند منع مردم شهر انبار از استقبال از امام به سبک شاهان ایرانى. امام مى دانست که تملق و مدح از اسباب انحطاط حکومت هاست, از این رو توصیه مى کرد که والیان به نقد توجه کنند نه مدح, و نیز در شناخت افراد, باید حق محور باشد و افراد را بر اساس آن سنجید نه افراد معیار باشند و حق را بر اساس آنان شناخت.
((سیاست اقتصادى)) عنوان فصل پنجم است. عناوین این مبحث عبارتند از: تحریص به عمل و کار, عمران بلاد, توسعه کشاورزى و صنایع و تجارت, نظارت بر بازار مسلمانان, جلوگیرى از احتکار, توزیع اموال عمومى بین مردم به طور مساوى, تإمین نیازهاى ضرورى مردم , حمایت از اقشار آسیب پذیر, توجه ویژه به ایتام, نهى از بخشش از بیت المال, امساک و احتیاط در هزینه کردن از بیت المال. در روایات متعددى, به ویژه در نامه به مالک اشتر, امام به شدت از کسلى و واگذارى کارها به افراد کسل نهى مى کنند و در برابر به کار و تلاش فرا مى خوانند, به عمران و آبادى بلاد و توسعه کشاورزى, صنایع و تجارت توصیه مى کنند و آن را از وظایف کارگزاران قلمداد مى کنند. در کنار اینها, امام به بازار مسلمانان مى رفتند و تا زیانه به دست, مردم را به تقوا و پرهیز از کم فروشى فرامى خواندند و از احتکار منع مى کردند. از منابع مالى براى اداره حکومت, خراج مى باشد که حضرت در نامه هاو توصیه هاى متعدد, والیان را به اخذ خراج, البته با رعایت شرایطى که امام داشت, فرا مى خواند. آن حضرت براى این که مردم به حق خویش از بیت المال دست پیدا کنند واموال انبار نشود, ((انه کان یقسم ما فى بیت المال فلا تإتى الجمعه و فى بیت المال شى ء)) - (الغارات, ج 1, ص 69); البته این توزیع بر اساس ((القسم بالسویه و العدل فى الرعیه)) انجام مى گرفت و هیچ کس را امتیازى نبود و آنان را که به جهت سبقت در اسلام از زمان خلیفه دوم امتیازى داشتند امتیازشان را قطع کرد ; البته امام به طبقه فرو دست و قشر آسیب پذیر جامعه توجه ویژه اى داشت: ((اسعد الله فى الطبقه السفلى من الذین لا حیله لهم)) - (نهج البلاغه, نامه 53), خصوصا یتیمان را که بسیار مورد لطف و مرحمت قرار مى داد به طورى که او را ((ابوالیتامى)) مى خواندند ; اما امام از بیت المال عطایى نمى بخشید و به ویژه فرزندان و خاندانش را از استفاده از بیت المال به شدت منع مى کرد که درباره ام کلثوم, عقیل, عبدالله بن جعفر و... روایاتى وارد شده است. آن حضرت حتى در استفاده از بیت المال بسیار امساک و احتیاط مى کرد به طورى که وقتى شب هنگام طلحه و زبیر پیش امام در بیت المال مىآیند تا سخنى شخصى بگویند, امام چراغ بیت المال را خاموش مى کند.
فصل ششم تحت عنوان ((سیاست اجتماعى)) به بحث از عدالت, التزام به حقوق مردم, رشد اهتمام در جهت رضایت عمومى, رحمت و محبت به مردم, مردمدارى, اجتناب از غضب بر مردم, نهى از تجسس در عیوب مردم, دفاع از مظلوم, تلاش براى وحدت امت و جلوگیرى از فتنه و تفرقه, پرداخته است. مهم ترین و مفصل ترین بحث این فصل, عدالت علوى است که در اکثر نامه ها و توصیه ها ى امام به والیان و کارگزاران خود مى توان آن را مشاهده کرد و حضرت با عبارات گوناگون سعى در تفهیم این مطلب کرده که بنیان حکومت بر عدل استوار مى گردد و خود نیز حاضر نبود در مقابل اعطاى هفت آسمان, دانه جوى را از دهان مورچه اى به ستم بگیرد. ((ان إفضل قره عین الولاه استقامه العدل فى البلاد)) - (نهج البلاغه, نامه 53) و ((ثبات الدول باقامه سنن العدل)) ـ (غررالحکم, 4715).
فصل هفتم به ((سیاست قضایى)) امام مى پردازد. مباحث مطرح در این فصل از این قرار است: به کارگیرى قضات فاضل, تإمین مالى قضات, تإمین امنیت شغلى قضات, تإکید بر رعایت آداب قضاوت و عزل متخلف از این آداب, نظارت بر کار قضات, اجراى حدود بر افراد نزدیک و دور, تمکین حکم قاضى هر چند به ضرر امام بود, رعایت مصالح نظام اسلامى در صدور احکام. در این فصل از یک سو به اصول و آداب انتخاب قضات و قضاوت و راهکارهاى نظارت بر روند قضایى دولت اسلامى مى پردازد و از سوى دیگر, ترتیبات نظام اسلامى در جهت حمایت مالى و امنیت شغلى قضات را بیان مى کند.
فصل هشتم تحت عنوان ((سیاست امنیتى)) مباحث زیر را مورد بحث قرار مى دهد: اهمیت خاص امنیت نزد امام, کسب اطلاعات, اصلاح دشمنان, صلح همراه با هوشیارى, پرهیز از کوچک شمردن دشمن و مراقبت شدید از دشمن, دورى جستن از نصیحت دشمن مگر براى سنجش میزان عداوتش, غنیمت شمردن فرصت ها در مواجه با دشمن, عدم مجازات بر اساس ظن و تهمت, منع شکنجه, نهى از سب و دشنام, مدارا با مخالفان تا زمانى که به توطئه نپرداخته اند, بیرون کردن توطئه چینان از شهر یا زندانى کردن آنان, امنیت بنیاد هر فعالیت و سازندگى در جامعه است, هر چند آن به وسیله یک امیر فاجر به دست آید: ((ان شر البلاد بلد لا إمن فیه)) ـ (غررالحکم, 5684); از این رو امام تمهیداتى را براى ایجاد امنیت در نظر مى گرفتند, مانند به کارگیرى دستگاه کسب اطلاعات, مراقبت دقیق از دشمن و کوچک نشمردن آن و بیرون کردن توطئه چینان از قلمرو اسلامى و از سوى دیگر, به مداراى با مخالفان مى پرداختند مگر این که به توطئه بپردازند, از شکنجه و دشنام نهى مى کردند و به صلح همراه با هوشیارى فرا مى خواندند.
فصل نهم به ((سیاست نظامى)) امام مى پردازد و در این راستا مباحث زیر را مورد مطالعه قرار مى هد: اهتمام به آموزش نظامى, ایجاد نیروهاى ویژه, توجه خاص به نیروهاى مسلح, اهتمام به افزایش روحیه سپاه, استفاده از خدعه در جنگ, آموزش اخلاق جنگ. با عنایت به زمان امام که بنیاد حکومت بر نیروى نظامى قرار مى یافت, امام توجه و اهتمام ویژه اى به این نیروها داشتند ; به طور مثال در آموزش نظامى نیروها مسائلى چون تعلیم و انضباط سپاه, کسب فرصت و عقب نشینى تاکتیکى را به سپاه آموزش مى داد و یا به روحیه نظامیان عنایت خاصى مى کرد و با ایجاد شوق در آنان و اعتماد به نفس در غلبه بر دشمن و نهى از فرار از مقابل دشمن و نیز پنهان کردن هر آنچه که روحیه سپاه را تضعیف مى کرد, مى کوشید سپاهیان با روحیه قوى به دفاع از کیان اسلامى بپردازند. البته امام در کنار این سیاست نظامى, اخلاق جنگ را هم به نیروهایش آموزش مى داد, مانند نهى از شروع جنگ, مصونیت سیاسى سفیران سپاه دشمن, دعوت به حق پیش از جنگ, رفتار انسانى با باقى مانده سپاه دشمن پس از شکست دشمن.
فصل دهم تحت عنوان ((کشوردارى)), به مباحثى چون عوامل و اسباب بقا و زوال دولت ها و ارشادات و راهنمایى هایى در مورد روابط اجتماعى و سیاسى مى پردازد. امام, عدالت, حسن تدبیر, نیک رفتارى و هوشیارى در حراست از امور کشور را عامل بقاى دولت, و ظلم, خونریزى غیر مشروع, سوء تدبیر, ثروت اندوزى, پایمال کردن اصول را سبب زوال دولت مى داند, و نیز امام براى گسترش و تعمیق روابط اجتماعى و سیاسى, راهکارهایى را مطرح مى کند, مانند وفاى به عهد, اداى امانت, بهره گیرى از علوم بیگانگان, استقلال فرهنگى, پرهیز از دشمن تراشى, قیاس کردن مردم با نفس خود و توجه به امورى که سبب عزت آدمى مى شود.
((موسوعه امام على (ع))) تلاشى است بدیع براى دست یابى آسان پژوهشگر سیره, اندیشه و سوانح حیات امام على (ع) به ماخذ مورد نیاز. یکى از مشکلاتى که همواره پیش روى محققان اندیشه و سیره امام على وجود داشته, پراکندگى اخبار و نصوص مربوط به زندگى امام در کتب متعدد شیعه و سنى و با گرایش هاى مختلف تاریخى, اخلاقى, سیره نویسى, سیاسى و ادبى بوده است, به ویژه این مسإله در مورد احادیث و اخبار منقول از خود آن حضرت مصداق بیشترى دارد. از سوى دیگر, عدم تقسیم بندى موضوعى این نصوص و اخبار, دست یابى به کلام امام یا خبر خاصى را درباره ایشان مشکل مى سازد و بعضا ممتنع ; به طور مثال نهج البلاغه به عنوان مهم ترین اثر در زمینه شناخت اندیشه و کلام امام على, با هدف گرد آورى متون ادبى تإلیف شده است; از این رو فقط بعضى از خطبه ها, نامه ها و کلمات آن حضرت کنار هم چیده شده بدون این که این خطبه ها یا نامه ها ربط منطقى با هم داشته باشند.
موسوعه امام على, در این راستا, طرحى نو در انداخته و با روش موضوعى و منطقى به تقسیم بندى و ساماندهى نصوص مربوط به سیره, اندیشه و سوانح حیات امام پرداخته است. موسوعه با وجود شمولش بر نصوص شیعه و سنى, حدالامکان به صورت اختصار آمده و زوائد و مکررات خذف شده است و در واقع به صورت مجموعه اى منقح, مصحح و ویرایش شده و جامع در دسترس پژهشگر قرار گرفته است. همچنین در استناد به نصوص و اخبار سعى شده به موارد ثقه ارجاع داده شود و در این راستا به صورت گسترده اى به منابع و مآخذ شیعه (دویست مإخذ) و سنى (250 مإخذ) استناد شده که خود مبین استحکام و استوارى این مجموعه مى باشد. با عنایت به نیاز امروز ما به شناخت اندیشه و سیره امام على, تلاش شده که تجمیع اخبار و منقولات با توجه به مقتضیات امروز و در جهت حل مسائل مبتلا به فکرى, عقیدتى و سیاسى انجام گیرد. توضیحات در پاورقى درباره اشخاص, اماکن و نکته هاى غامض نیز سبب شده که محقق از مراجعات مکرر به دیگر منابع مستغنى باشد.
موسوعه بر اساس ادوار حیات امام و موضوعات خاص سیاسى, اقتصادى, اجتماعى و... در شانزده بخش ساماندهى شده است. این بخش ها عبارتند از: 1. خاندان امام على ; 2. همراهى امام على با پیامبر; 3. تلاش پیامبر در انتخاب امام على به جانشینى خود; 4. امام على در ایام پس از رحلت پیامبر ; 5. سیاست امام على ; 6. جنگ هاى امام على ; 7. روزگار تنهایى امام; 8. شهادت امام على ; 9. دیدگاه هاى مختلف درباره شخصیت امام على ; 10. سجایا و اوصاف امام على ; 11. علوم امام على ; 12. قضاوت هاى امام على ; 13. کرامات امام على ; 14. حب امام على ; 15. بغض و کینه امام على ; 16. اصحاب و کارگزاران امام على.
بخش پنجم این مجموعه ـ که جلد چهارم این دوره را تشکیل مى دهد ـ به ((سیاست علوى)) اختصاص یافته است. سیاست امام در عرصه هاى مختلف, چون منبعث از وحى بوده, مى تواند سیاست انسانى و الهى را در این عرصه ها نشان دهد و راهگشاى بسیارى از مسائل نظرى و عملى در نظام جمهورى اسلامى گردد. به طور کلى مباحث این بخش را مى توان در چند نکته خلاصه کرد: چگونگى رسیدن امام به حکومت, انجام اصلاحات و محورهاى این اصلاحات, مخالفت ها و فتنه ها و جنگ هایى که در برابر سیاست اصلاح گرانه امام انجام شد, ضعف و سستى در سپاه امام و سرپیچى سپاهیان از فرمان آن حضرت, جریان توطئه ترور امام که به شهادت ایشان منتهى شد و اصحاب و فرماندهان و امراى امام.
با توجه به گستره وسیع این موضوع و عرصه هاى مختلف در آن, این بخش در یک درآمد و ده فصل سامان یافته تا با عنایت به مقتضیات روز, سیاست علوى در حوزه هاى مختلف نماینده شود.
((درآمد)) به تحلیل سیاست علوى و اموى و منهج و شیوه حکومت بر قلوب و نیز تبیین کفایت و شایستگى امام براى اداره جامعه اسلامى مى پردازد. در تبیین سیاست اموى معتقد است این سیاست به معناى خدعه و نیرنگ بوده و در آن, هدف, که همانا دست یابى به قدرت و لذایذ دنیوى است, وسیله را توجیه مى کند, ولى در مکتب علوى, سیاست, شناخت راه کارهاى سیاسى مشروع براى تإمین رفاه و آسایش معنوى و مادى مردم است. در ادامه, از شیوه حکومت بر قلوب که همان حکومت علوى است سخن گفته شده و آن را صورتى انسانى از حکومت و مبتنى بر ارزش هاى انسانى تلقى کرده است و در این راستا, اصول سیاست هاى ادارى, فرهنگى, اقتصادى, اجتماعى و... امام على را بیان کرده است.
فصل اول تحت عنوان ((بیعه النور)) به حوادث مربوط به بیعت مردم با امام پس از قتل خلیفه سوم مى پردازد. درباره تاریخ دقیق این بیعت اختلاف نظر است ; بعضى آن را همان روز قتل عثمان مى دانند و برخى با فاصله چند روز را - که در همین تعداد روزها نیز اختلاف است - گفته اند. در این جا مردم با آزادى کامل دست بیعت به سوى امام دراز کردند و على رغم کراهت امام از قبول خلافت, به اصرار مردم و اتمام حجت امام بر آنان, آن حضرت خلافت را پذیرفتند. بیشتر منابع, طلحه و زبیر را نخستین بیعت کنندگان دانسته اند, هر چند مردم در این زمان به طور گسترده و با شور و هیجان به امام روى آوردند و در مسجد با امام بیعت کردند. در این میان, عده اى از این آزادى انتخاب سوء استفاده کردند و از بیعت با امام سرباز زدند که از آن جمله است :عبدالله بن عمر, سعدبن ابى وقاص, اسامه بن زید و حسان بن ثابت.
فصل دوم با عنوان ((اصلاحات علوى)) به موضوعات اقامه عدالت در جامعه اسلامى فرو رفته در بى عدالتى, عزل کارگزاران عثمان, استراد اموال بیت المال و عدم پیشبرد بعضى از اصلاحات علوى پرداخته است. در روز دوم از خلافت, امام بر منبر رفت و به بیان برنامه هاى سیاسى, اقتصادى و اجتماعى خود پرداخت و فرمود: سنت از بین رفته رسول خدا را احیا مى کنم و به عدالت, حقوق همه مسلمانان خواهم پرداخت و امتیازى بین شان نیست ; از این رو فردا نگویید که حقوق ما را پسر ابى طالب گرفت و از آن محروم کرد. من مال الله را بین شما بالسویه تقسیم مى کنم. در واقع این صداى عدالت بود که جامعه اسلامى پس از دو سه دهه از رحلت پیامبر مى شنید, هر چند که بر عده اى گران آمد.
حضرت على پس از خلافت, از اولین کارهاى حکومتى اش, عزل کارگزاران عثمان, غیر از ابوموسى اشعرى, بود که با معیار خویشاوندى و عشیره اى منصوب شده بودند, حتى معاویه را که براى خود قدرت قابل توجهى را کسب کرده بود, على رغم نصیحت (؟) بعضى اصحاب از امارت شام عزل کرد. از اقدامات عدالت جویانه امام, استرداد اموال بیت المال بود که در زمان خلفاى پیشین به ویژه عثمان در اختیار عده اى قرار داده شده بود ; امام فرمود: ((به خدا سوگند, آنچه از عطایاى عثمان از بیت المال را اگر بیابم, گر چه مهر زنانشان یاثمن کنیز کانشان قرار داده باشند, باز بر خواهم گرداند)) - (نهج البلاغه, خطبه 15). با وجود تلاش گسترده امام در احیاى سنت هاى نبوى و بر چیدن بدعت ها, بعضى از این بدعت و انحرافات چنان ریشه دوانده بود که خشکاندن آنها مستلزم زمان بیشترى بود; از این رو امام فرمود: ((اگر گام هایم استوار ماند و از این فتنه ها خلاص شدم, امورى (بدعت هایى) را تغییر خواهم داد)) - (نهج البلاغه, حکمت 272).
فصل سوم, درباره ((سیاست ادارى)) امام على است. مباحثى چون صداقت و عدم خدعه امام در صحنه سیاسى, التزام ایشان به حق و قانون, نظم در اداره امور, انتخاب کارگزاران صالح, عدم به کارگیرى افراد خائن و عاجز, به کارگیرى جاسوسانى براى مراقبت از کارگزاران, تشویق و تنبیه کارگزاران, عزل خیانت پیشگان, نهى عمال از پذیرش هدیه و توصیه کارگزاران به جمع بین غلظت و رإفت در برخورد با مردم, در این فصل مورد تحقیق قرار گرفته است. امام در حیات سیاسى خود صداقت و التزام به حق و قانون و نیز نظم در اداره دولت اسلامى را در پیش گرفته بود. ایشان براى پیشبرد برنامه ها و سیاست هاى خود, کارگزاران صالح را بر مى گزید و از به کار گرفتن خائنان و عاجزان نهى مى کرد. در این راستا و جهت نظارت دقیق بر اعمال کارگزاران, جاسوسانى را به کار مى گمارد تا مبادا قدم از حیطه وظیفه خود فراتر نهند و حتى آنها را از پذیرفتن هدیه نیز منع مى کرد که برخوردهاى قاطع امام با والیانى چون اشعث بن قیس, زیاد بن ابیه, شریح قاضى, عبدالله بن عباس و عثمان بن حنیف شاهدى بر نظارت و برخورد جدى امام مى باشد, هر چند که محسن و مسىء نزد ایشان یکسان نبودند و در برخورد با مردم غلظت و رإفت را با هم و در کنار هم داشت.
فصل چهارم به ((سیاست فرهنگى)) امام اختصاص یافته است. رشد آموزش و پرورش, نهى از نقض سنت هاى نیک, امر به مبارزه با سنت هاى فاسد, منع از انجام مراسم استقبال از والیان, توصیه به نقد به جاى مدح و تملق و ملاک بودن حق در شناخت مردم, موضوعات مطرح شده در این فصل است. از برنامه هاى حکومتى امام, رشد تعلیم حدود اسلام و ایمان و قرآن و نیز تربیت صالح بود: ((على الامام إن یعلم إهل ولایته حدود الاسلام و الایمان)) - (غررالحکم, 6199). به تبع این سیاست, از نقض سنت هاى صالح نهى مى کرد و به رفع سنت هاى فاسد امر مى نمود, مانند منع مردم شهر انبار از استقبال از امام به سبک شاهان ایرانى. امام مى دانست که تملق و مدح از اسباب انحطاط حکومت هاست, از این رو توصیه مى کرد که والیان به نقد توجه کنند نه مدح, و نیز در شناخت افراد, باید حق محور باشد و افراد را بر اساس آن سنجید نه افراد معیار باشند و حق را بر اساس آنان شناخت.
((سیاست اقتصادى)) عنوان فصل پنجم است. عناوین این مبحث عبارتند از: تحریص به عمل و کار, عمران بلاد, توسعه کشاورزى و صنایع و تجارت, نظارت بر بازار مسلمانان, جلوگیرى از احتکار, توزیع اموال عمومى بین مردم به طور مساوى, تإمین نیازهاى ضرورى مردم , حمایت از اقشار آسیب پذیر, توجه ویژه به ایتام, نهى از بخشش از بیت المال, امساک و احتیاط در هزینه کردن از بیت المال. در روایات متعددى, به ویژه در نامه به مالک اشتر, امام به شدت از کسلى و واگذارى کارها به افراد کسل نهى مى کنند و در برابر به کار و تلاش فرا مى خوانند, به عمران و آبادى بلاد و توسعه کشاورزى, صنایع و تجارت توصیه مى کنند و آن را از وظایف کارگزاران قلمداد مى کنند. در کنار اینها, امام به بازار مسلمانان مى رفتند و تا زیانه به دست, مردم را به تقوا و پرهیز از کم فروشى فرامى خواندند و از احتکار منع مى کردند. از منابع مالى براى اداره حکومت, خراج مى باشد که حضرت در نامه هاو توصیه هاى متعدد, والیان را به اخذ خراج, البته با رعایت شرایطى که امام داشت, فرا مى خواند. آن حضرت براى این که مردم به حق خویش از بیت المال دست پیدا کنند واموال انبار نشود, ((انه کان یقسم ما فى بیت المال فلا تإتى الجمعه و فى بیت المال شى ء)) - (الغارات, ج 1, ص 69); البته این توزیع بر اساس ((القسم بالسویه و العدل فى الرعیه)) انجام مى گرفت و هیچ کس را امتیازى نبود و آنان را که به جهت سبقت در اسلام از زمان خلیفه دوم امتیازى داشتند امتیازشان را قطع کرد ; البته امام به طبقه فرو دست و قشر آسیب پذیر جامعه توجه ویژه اى داشت: ((اسعد الله فى الطبقه السفلى من الذین لا حیله لهم)) - (نهج البلاغه, نامه 53), خصوصا یتیمان را که بسیار مورد لطف و مرحمت قرار مى داد به طورى که او را ((ابوالیتامى)) مى خواندند ; اما امام از بیت المال عطایى نمى بخشید و به ویژه فرزندان و خاندانش را از استفاده از بیت المال به شدت منع مى کرد که درباره ام کلثوم, عقیل, عبدالله بن جعفر و... روایاتى وارد شده است. آن حضرت حتى در استفاده از بیت المال بسیار امساک و احتیاط مى کرد به طورى که وقتى شب هنگام طلحه و زبیر پیش امام در بیت المال مىآیند تا سخنى شخصى بگویند, امام چراغ بیت المال را خاموش مى کند.
فصل ششم تحت عنوان ((سیاست اجتماعى)) به بحث از عدالت, التزام به حقوق مردم, رشد اهتمام در جهت رضایت عمومى, رحمت و محبت به مردم, مردمدارى, اجتناب از غضب بر مردم, نهى از تجسس در عیوب مردم, دفاع از مظلوم, تلاش براى وحدت امت و جلوگیرى از فتنه و تفرقه, پرداخته است. مهم ترین و مفصل ترین بحث این فصل, عدالت علوى است که در اکثر نامه ها و توصیه ها ى امام به والیان و کارگزاران خود مى توان آن را مشاهده کرد و حضرت با عبارات گوناگون سعى در تفهیم این مطلب کرده که بنیان حکومت بر عدل استوار مى گردد و خود نیز حاضر نبود در مقابل اعطاى هفت آسمان, دانه جوى را از دهان مورچه اى به ستم بگیرد. ((ان إفضل قره عین الولاه استقامه العدل فى البلاد)) - (نهج البلاغه, نامه 53) و ((ثبات الدول باقامه سنن العدل)) ـ (غررالحکم, 4715).
فصل هفتم به ((سیاست قضایى)) امام مى پردازد. مباحث مطرح در این فصل از این قرار است: به کارگیرى قضات فاضل, تإمین مالى قضات, تإمین امنیت شغلى قضات, تإکید بر رعایت آداب قضاوت و عزل متخلف از این آداب, نظارت بر کار قضات, اجراى حدود بر افراد نزدیک و دور, تمکین حکم قاضى هر چند به ضرر امام بود, رعایت مصالح نظام اسلامى در صدور احکام. در این فصل از یک سو به اصول و آداب انتخاب قضات و قضاوت و راهکارهاى نظارت بر روند قضایى دولت اسلامى مى پردازد و از سوى دیگر, ترتیبات نظام اسلامى در جهت حمایت مالى و امنیت شغلى قضات را بیان مى کند.
فصل هشتم تحت عنوان ((سیاست امنیتى)) مباحث زیر را مورد بحث قرار مى دهد: اهمیت خاص امنیت نزد امام, کسب اطلاعات, اصلاح دشمنان, صلح همراه با هوشیارى, پرهیز از کوچک شمردن دشمن و مراقبت شدید از دشمن, دورى جستن از نصیحت دشمن مگر براى سنجش میزان عداوتش, غنیمت شمردن فرصت ها در مواجه با دشمن, عدم مجازات بر اساس ظن و تهمت, منع شکنجه, نهى از سب و دشنام, مدارا با مخالفان تا زمانى که به توطئه نپرداخته اند, بیرون کردن توطئه چینان از شهر یا زندانى کردن آنان, امنیت بنیاد هر فعالیت و سازندگى در جامعه است, هر چند آن به وسیله یک امیر فاجر به دست آید: ((ان شر البلاد بلد لا إمن فیه)) ـ (غررالحکم, 5684); از این رو امام تمهیداتى را براى ایجاد امنیت در نظر مى گرفتند, مانند به کارگیرى دستگاه کسب اطلاعات, مراقبت دقیق از دشمن و کوچک نشمردن آن و بیرون کردن توطئه چینان از قلمرو اسلامى و از سوى دیگر, به مداراى با مخالفان مى پرداختند مگر این که به توطئه بپردازند, از شکنجه و دشنام نهى مى کردند و به صلح همراه با هوشیارى فرا مى خواندند.
فصل نهم به ((سیاست نظامى)) امام مى پردازد و در این راستا مباحث زیر را مورد مطالعه قرار مى هد: اهتمام به آموزش نظامى, ایجاد نیروهاى ویژه, توجه خاص به نیروهاى مسلح, اهتمام به افزایش روحیه سپاه, استفاده از خدعه در جنگ, آموزش اخلاق جنگ. با عنایت به زمان امام که بنیاد حکومت بر نیروى نظامى قرار مى یافت, امام توجه و اهتمام ویژه اى به این نیروها داشتند ; به طور مثال در آموزش نظامى نیروها مسائلى چون تعلیم و انضباط سپاه, کسب فرصت و عقب نشینى تاکتیکى را به سپاه آموزش مى داد و یا به روحیه نظامیان عنایت خاصى مى کرد و با ایجاد شوق در آنان و اعتماد به نفس در غلبه بر دشمن و نهى از فرار از مقابل دشمن و نیز پنهان کردن هر آنچه که روحیه سپاه را تضعیف مى کرد, مى کوشید سپاهیان با روحیه قوى به دفاع از کیان اسلامى بپردازند. البته امام در کنار این سیاست نظامى, اخلاق جنگ را هم به نیروهایش آموزش مى داد, مانند نهى از شروع جنگ, مصونیت سیاسى سفیران سپاه دشمن, دعوت به حق پیش از جنگ, رفتار انسانى با باقى مانده سپاه دشمن پس از شکست دشمن.
فصل دهم تحت عنوان ((کشوردارى)), به مباحثى چون عوامل و اسباب بقا و زوال دولت ها و ارشادات و راهنمایى هایى در مورد روابط اجتماعى و سیاسى مى پردازد. امام, عدالت, حسن تدبیر, نیک رفتارى و هوشیارى در حراست از امور کشور را عامل بقاى دولت, و ظلم, خونریزى غیر مشروع, سوء تدبیر, ثروت اندوزى, پایمال کردن اصول را سبب زوال دولت مى داند, و نیز امام براى گسترش و تعمیق روابط اجتماعى و سیاسى, راهکارهایى را مطرح مى کند, مانند وفاى به عهد, اداى امانت, بهره گیرى از علوم بیگانگان, استقلال فرهنگى, پرهیز از دشمن تراشى, قیاس کردن مردم با نفس خود و توجه به امورى که سبب عزت آدمى مى شود.