آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

مقدمه
واژه مردم سالارى چندى است که در ادبیات سیاسى جامعه ما رواج یافته و مورد بحث و مداقه صاحب نظران داخلى و خارجى, محافل آکادمیک و دانشگاهى, مطبوعات و رسانه ها و احزاب و تشکل هاى مختلف سیاسى قرار گرفته است. از سوى دیگر, امسال به ابتکار مقام معظم رهبرى به نام مبارک امیرمومنان على(ع) مزین گشت و با این امر بسترى فرهنگى ـ تحقیقاتى در راستاى شناخت بیشتر ابعاد وجودى آن حضرت در جامعه ما فراهم آمد. با توجه به این که همه مفاهیم و کلمات بسته به فضاى فرهنگى و ارزشى خاص حاکم بر جامعه, مى باید مورد استفاده قرار گیرند و طبعا در جمهورى اسلامى نیز واژه هایى چون دموکراسى یا مردم سالارى, جامعه مدنى در چارچوب هنجارها و نرم هاى خاص جامعه مورد نظر است, و نیز با عنایت به سابقه درخشان حکومت دینى امام على(ع) در مقطعى خاص در امت اسلامى که مردم سالارى به مفهوم حقیقى را تجلى مى بخشید و امروز نیز بشر نیازمند چنان نظم اجتماعى بر پایه معنویت است, تصمیم گرفتم که با اشاره به دیدگاه هاى نظرى و سیره عملى امام على به تبیین این موضوع بپردازم. (1) آنچه گرد آمده, نه در حد و اندازه عظمت آن شخصیت بى بدیل که در حد بضاعت اندک و با توجه به رعایت اختصار بوده است.

بخش اول, نقش مردم در شکل گیرى حکومت دینى و نظام سیاسى
یکى از مباحث مهم در شکل گیرى نظام هاى سیاسى و تإسیس نهادهاى حکومتى مسإله مشروعیت سیاسى(2) است. منظور از مشروعیت سیاسى به طور خلاصه, عامل عقلانى توجیه اعمال قدرت سیاسى است یا به عبارت دیگر, عامل یا عنصرى است که قدرت برهنه و عریان را به اقتدار مورد پذیرش مردم تبدیل مى کند. در این جا قصد بحث درباره مبناى مشروعیت سیاسى در حکومت دینى و تمایز مقبولیت و مشروعیت در نظریه حکومت دینى نداریم ; اما به طور مختصر مى توان گفت حکومتى مشروعیت دارد که مردم از روى رضا و رغبت اوامر حکومت کنندگان را بپذیرند. در دیدگاه اسلامى به مسإله مشروعیت حکومت از دو زاویه نگاه شده است:
الف) دیدگاه دولت - امامت (دیدگاه تشیع): این دیدگاه خود داراى دو مرحله ظهور و غیبت است. در زمان ظهور امام, تشیع امامت را یک بحث اعتقادى در امتداد نبوت مى داند و آن را جزو اصول مذهب خود قلمداد مى کند و به نص آیات(3) (4)و روایات آن را عهد الهى مى داند که از سوى خدا با ائمه بسته شده و مشروعیت حکومت ائمه بدین سان تنها از ناحیه خداوند است و حتى وصیت امام هم منشإ مشروعیت امام بعدى نیست. البته در این دیدگاه میان مشروعیت و مقبولیت تمایز وجود دارد, یعنى حکومت ائمه که مشروعیت الهى دارد, هیچ گاه به زور بر مردم حکومت نخواهد کرد; به عبارت دیگر, با پذیرش مردم قدرت و توان اعمال مى یابد ; اما در عصر غیبت بحث هاى فراوانى درباره مشروعیت حکومت در این دوره صورت گرفته است و ثمره آن مباحث, سه نظریه مختلف است که ذکر همه آنها از حوصله این مقاله خارج است و فقط فهرست گونه به آنها اشاره مى شود:
1. نظریه ولایت نیابى: شیعه - برخى از علماى شیعه و از جمله امام خمینى1 ـ با استناد به آیات و روایات, ولایت فقها را نیز در امتداد ولایت ائمه قرار مى دهند به عبارت دیگر, آن را یک بحث کلامى مى دانند نه فقهى, و وظایف و اختیارات آنان را کما و کیفابه فقها نیز تسرى مى دهند. امام خمینى1 با تمسک به آیه اى که مى فرماید: ((ان الله یإمرکم إن تودوا الامانات الى إهلها و اذا حکمتم بین الناس فإحکموا بالعدل))(5) و روایتى که در ذیل این آیه آمده است مى گوید: ((إن تودوا الامانات الى إهلها)) مربوط به ائمه معصومین است و ((اذا حکمتم بین الناس فاحکموا بالعدل)) مربوط به امراست و آیه پس از آن که به آیه اولى الامر(6) معروف است خطاب به جامعه مسلمانان است.(7)
2. نظریه توکیل: برخى از علماى شیعه معتقدند در عصر غیبت فقیه پس از انتخاب از سوى مردم, به وکالت از آنان به اداره امور خواهد پرداخت ; پس چنین وکالت سیاسى مبناى مشروعیت حکومت فقیه در عصر غیبت است و حکومت نوعى قرارداد و معاهده بین مردم و فقیه منتخب تلقى مى شود و بیعت هم تمامیت یافتن این قرارداد است.(8)
3. نظریه حکم شرعى: بر اساس این نظریه در عصر غیبت, فقیه به حکم شرع موظف به حکومت کردن و تشکیل حکومت است و مردم هم وظیفه متابعت دارند; نه نیابت در کار است و نه وکالت از سوى امام یا مردم. بدین سان حکومت و ولایت فقیه از احکام شرعى مستقلى تلقى مى شود.(9)
ب) دیدگاه خلافت - دولت: این دیدگاه به نظریه اهل سنت درباره حکومت مى پردازد و به مبانى شورا و بیعت در ایجاد مشروعیت سیاسى حکومت در اسلام تإکید مى کند که به دلیل رعایت حوزه بحث از توضیح آن خوددارى مى شود.
گذشته از این مباحث تئوریک, مقصود بیان جایگاه مردم در تشکیل حکومت دینى و نظام سیاسى بر اساس بینش و منش حکومتى امام على بود. در این زمینه با نگاهى به عملکرد (سیره عملى) و بیانات حضرت على در نهج البلاغه, چنین استفاده مى شود که از دید آن حضرت مردم مسلمان در قبال حکومت دینى پنج مسوولیت خطیر و مهم بر عهده دارند که در ذیل به آنها اشاره مى شود:
1. تإسیس و برپایى حکومت دینى منوط به پذیرش قانون و حاکم اسلامى از جانب مردم است: صرف نظر از تمایز مشروعیت و مقبولیت و داورى در زمینه آن, فى الجمله این حق براى مردم وجود دارد و باید که حاکمان اسلامى را خود انتخاب کنند و پس از انتخاب از آنان آگاهانه حمایت و تبعیت نمایند. حضرت امیر در جاى جاى نهج البلاغه و کتب دیگر به این موضوع پرداخته اند ; براى نمونه به چند مورد اشاره مى کنیم.
و الواجب فى حکم الله و حکم الاسلام على المسلمین بعد ما یموت امامهم إو یقتل ضالا إو مهتدیا, مظنونا کان إو ظالما حلال الدم إو حرام الدم, إن لا یعلموا عملا و لا یحدثوا حدثا و لا یقدموا یدا إو رجلا و یبدوا شیئا قبل إن یختاروا لانفسهم اماما عفیفا عالما ورعا عارفا بالقضإ و السنه یجمع إمرهم و یحکم بینهم ما یإخذ للمظلوم من الظالم و... ;(10) بر مسلمانان به حکم الهى و اسلامى واجب است که پس از کشته شدن یامردن رهبرشان - اعم از این که رهبر گمراه باشد یا اهل هدایت, مورد ستم یا ستمگر, خونش حلال باشد یا حرام - قبل از هر کار و اقدام, به انتخاب رهبرى براى خویش اقدام کنند که پاکدامن, عالم, پرهیزکار و آشنا به احکام قضایى و سنت نبوى باشد و سبب وحدت آنان و حکومت (استقرار نظم) در جامعه آنان شود و داد مظلوم از ظالم بستاند.
یا إیها الناس عن ملإ و اذن هذا إمرکم لیس لاحد فیه حق الا من إمرتم و قد افترقنا بالامس على إمر, فان شئتم قعدت لکم و الا فلا اجد على إحد;(11) اى مردم, کسى در امر حکومت حقى ندارد مگر آن کس که شما مإمور به حکومت کنید. دیروز بر سر مسإله اى از هم جدا شدیم و اینک اگر دوست دارید و بخواهید به امر حکومت شما مى پردازم و در غیر این صورت از کسى هم گله مند نیستم.
در سیره حکومتى امام على چنین مرسوم بود که به فرمانداران یا استانداران اعزامى خود مى گفت حکم حکومتى را بر مردم بخوانید, سپس مى فرمود:
فان ولوک فى عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم فى إمرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه;(12) اگر با رضایت شما را تبعیت کردند و وفاق عمومى بر حکومت شما پیدا شد به امر حکومت آنان بپرداز و در غیر این صورت امر آنان را رها کن.
در سیره حکومتى امام على اهمیت حضور مردم در برپایى حکومت دینى - هر چند مشروعیت الهى آن به رإى مردم نیست - بسیار مورد تإکید قرار گرفته است. زمانى که پس از قتل خلیفه سوم, مردم به سراغ حضرت آمدند و از او مصرانه تقاضاى قبول خلافت و رهبرى امت اسلامى را کردند فرمودند: مکرر نزد من آمدید و رفتید شرطى دارم, اگر قبول کنید کار شما را مى پذیرم و گرنه نیازى به آن ندارم. گفتند: هر چه بگویى مى پذیریم. حضرت فرمود: بیعت من باید در مسجد و با رضایت مسلمانان باشد. صبح گاه همه در مسجد حاضر شدند. حضرت به منبر رفت و فرمود: خلافت شما را خوش نداشتم, ولى اصرار کردید که خلیفه باشم. آن گاه امام پس از ذکر شروط خود, خطاب به مردم فرمود: آیا رضایت مى دهید؟ گفتند: آرى. فرمود: خداوندا, بر آنها شاهد باش, و آن گاه با آنها بیعت کرد.(13)
همچنان که گفته شد, اعلام رضایت مردم براى رهبر و حکومت اسلامى از سوى حضرت امیر به عنوان حق مسلمانان به رسمیت شناخته شده است و امام اخذ رضایت مردم براى حکومت بر آنان را نه یک امر تشریفاتى که به مثابه شیوه صحیح حکومت دارى تلقى مى کرده اند و جزء اعتقاد امام بوده است که مردم باید به حکومت رضایت دهند و از این رفتار امام چنین استفاده مى شود که کارآمدى نظام اسلامى حتى در صورت قرار گرفتن معصوم در رإس آن حکومت و نظام, تنها با مشروعیت الهى تحقق نمى یابد و محتاج مقبولیت مردمى نیز هست. حتى امام در مواردى به بیعت مردم با خویش به عنوان مبناى استدلال و برهان در مقابل مخالفان استناد کرده اند و در اولین نامه اى که به معاویه نوشته, آمده است:
مردمى که با ابوبکر و عثمان بیعت کردند, به همان شکل نیز با من بیعت کرده اند. (14)
یعنى اگر دلیل مشروعیت خلافت آنها رإى مردم بوده است در مورد حکومت من هم چنین مبنایى وجود دارد و مخالفت با آن مخالفت با رإى مردم است.
2. نظارت بر حاکمان منتخب در نظام اسلامى حق دیگر مردم در یک نظام مردم سالارى محسوب مى شود: از آن جا که قدرت سیاسى مى تواند به فساد, دیکتاتورى و استبداد از سوى حاکمان بینجامد, مسإله نظارت بر کار حکومت از مهم ترین مسائل و در عین حال پیچیده ترین امور در نظام هاى سیاسى گذشته و حال بوده است و حتى مسإله تفکیک قوا که در نظام هاى جمهورى مورد پذیرش قرار گرفته و مبناى تقسیم وظایف حکومت است, به عنوان یک ساز و کار نظارتى مورد توجه قرار مى گیرد ; همچنین قوانین اساسى کشورها به اشکال مختلف تلاش دارند که از یک سو, راه را بر بروز خود کامگى سد کنند و از سوى دیگر, راه الزام حکومت ها به انجام وظایفشان را هموار نمایند. آرمان مطلوب اسلامى چنین است که انسان ها در سایه توجه به خدا و واقعیت روز جزا و این که خداوند شاهد و ناظر بر اعمال ماست, نوعى کنترل درونى را تجربه کنند که البته بهترین شکل نظارت با ویژگى هاى خاص آن همین است ; اما به عنوان راهکار عملى به ویژه در عرصه مسائل سیاسى و حکومتى قابل قبول نیست که به صرف اعتماد به مدیران و حاکمان و این که آنان مسلمانند و به روز جزا اعتقاد دارند, هیچ گونه نظارتى بر عملکرد آنان اعمال نشود. از مهم ترین راهکارهاى عملى نظارت بر عملکرد حکومت و حاکمان, نظارت خود مردم به عنوان صاحبان اصلى حکومت است. امام على به این حق مردم یعنى نظارت بر کار حکومت تصریح کرده اند و به مردمى که با ایشان بیعت کرده بودند مى فرمود:
الا و ان لکم عندى ان لا احتجز دونکم سرا الا فى حرب و لا إطوى دونکم إمرا فى حکم(15) ; آگاه باشید که حق شماست بر من که چیزى را از شما مخفى ندارم مگر در مسائل نظامى و امور جنگ (که قطعا باید پوشیده بمانند) و یا این که کارى را مگر آن جا که حکم شرع در کار باشد, بدون در نظر گرفتن خواست و نظر شما انجام ندهم.
امام على در موارد متعددى بنابر نظر و نظارت مردم بر کار حاکمان و والیان, حاکمان متخلف را عزل مى کرد و این به معناى احترام به نظارت عمومى بر کار دولت است. داستان سوده (از زنان صدر اسلام) و شکایت او از یکى از والیان حضرت در تاریخ مشهور است که مى گوید: وقتى از ظلم مإمور على به او شکایت بردم و گزارش دادم. حضرت بى درنگ بر روى قطعه پوستى خطاب به آن حاکم چنین نوشت:
فاذا قرإت کتابى هذا فاحتفظ بما فى یدک من عملنا حتى یقدم علیک من تقبضه منک;(16) وقتى نامه مرا خواندى, آنچه از کار ما (مإموریت) در دست تو است حفظ کن تا کسى به سراغت آید و آنها را از تو تحویل بگیرد.
یکى از اقدامات مهم و عملى آن حضرت براى تحقق نظارت مردم, تشکیل ((ولایه المظالم)) بود که به صورت دادگاهى منحصرا به شکایات مردم از دولت و مإموران دولتى رسیدگى مى کرد. همچنان که ملاحظه مى شود, امام على(ع) هم در مرحله تئورى و نظر, نظارت مردم بر حکومت و حاکمان را یک حق مسلم براى مردم مى داند و هم ساز و کارىهاى لازم براى تحقق آن را فراهم مىآورد.
3. مشاوره و نصیحت گرى به حاکمان ویژگى یک نظام مردم سالار دینى از دیدگاه امام على محسوب مى شود: امام على با درک محدودیت هاى بینش و توانایى هاى حاکمان و این که آنان به ویژه در شرایط خاص اقتدار که قرار مى گیرند, بیشتر در معرض خطا و اشتباه هستند, براى مردم به طور عموم و براى آگاهان جامعه به طور خاص نقش ویژه اى در مشاوره و نصیحت گرى به حاکم یا حاکمان قائل است و حتى آن را یک وظیفه, هم براى حاکمان و هم براى مردم و آگاهان تلقى مى کند. وظیفه آگاهان و مردم است که با بیان حقایق - گرچه تلخ باشند - به اصلاح ساختار حکومتى کمک کنند و از ایجاد انحراف در مسیر حکومت مردم سالار دینى و عدالت گستر جلوگیرى نمایند و وظیفه حاکم است که خویش را براى پذیرش این حقایق و نصایح آماده کند و هیچ گاه از این نصایح و حقایق غافل نشود و حتى استقبال کند.
حضرت امیر در سخنانى به حاکمان گوشزد مى کند که با اهل اندیشه و فکر همنشینى و گفت گو داشته باشند و مى فرماید:
و إکثر مدار سه العلمإ و مناقشه الحکمإ فى تثبیت ما صلح علیه إمر بلادک و اقامه ما استقام به الناس قبلک(17) ; با دانشمندان فراوان گفت و گو کن و با حکیمان فراوان سخن در میان نه, در آنچه کار شهرهایت را استوار دارد و نظمى را که مردم پیش از تو بر آن بوده اند برقرار.
این فراز از سخنان حکیمانه حضرت على که در عهدنامه ایشان به مالک اشتر آمده است, ناخودآگاه انسان را به یاد سخن افلاطون مى اندازد که معتقد بود یا حاکمان باید فیلسوف گردند و یا فلاسفه حاکم شوند و آن را بهترین شکل حکومت خردمندانه مى دانست. در بیان دیگرى, آن حضرت که داراى مقام عصمت بوده اند, فرض خطا کردن خویش را نیز مى پذیرند و بزرگوارانه از مردم مى خواهند که او را در امر حکومت دارى و اداره جامعه یارى دهند و از ارائه حقایق و اطلاعات و مشاوره هاى لازم کوتاهى نکنند:
فلا تکفوا عن مقاله بحق إو مشوره بعدل. فانى لست فى نفسى بفوق إن اخطى و لا امن ذلک من فعلى الا إن یکفى الله من نفسى ما هو إملک به منى;(18) از گفتن حق یا رإى زدن در عدالت بازنایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم, مگر که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.
حضرت با این بینش و منش در حکومت دارى, فضایى باز و به اصطلاح امروز دموکراتیک را به روى مردم و منتقدان جامعه مى گشاید تا با آزادى کامل ایرادات, اشکالات و پیشنهادات خود را در جهت اصلاح هر چه بیشتر امور به او عرضه کنند و حتى به حاکمان توصیه مى کند کسانى را بیشتر پذیرا باشند و بر دیگران مقدم بدارند که به گفتن حقایق تلخ بیشتر اقدام مى کنند و حاکم را در غیر حق و عدل کمتر یارى مى کنند:
و لیکن اثرهم عندک إقولهم بمر الحق لک و إقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لاولیائه واقعا ذلک من هواک حیث وقع;(19) و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنى یا گویى و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد کمتر یارىات کند.
وجود روحیه نصیحت گرى و خیرخواهى نسبت به حاکمان نه تنها نشانه ضعف نظام هاى سیاسى محسوب نمى شود, بلکه نشان دهنده پویایى و زنده بودن جامعه سیاسى و بلوغ سیاسى مردم و حتى بلوغ علمى و فرهنگى آنان است و از سوى دیگر نشان دهنده علاقه و عشق مردم به نظام سیاسى حاکم و رهبران آن است, زیرا مردم براى دوام حکومت و پیشگیرى از زوال آن و تثبیت نظام سیاسى به خیرخواهى مشفقانه و نصیحت گویى به حاکمان مى پردازند. حضرت امیر دقیقا این امر را نشانه توسعه سیاسى در یک جامعه انسانى مى دانند و مى فرمایند:
و لا تصح نصیحتهم الا بحیطتهم على ولاه الامور و قله استثقال دولهم و ترک استبطإ انقطاع مدتهم;(20) و خیرخواهى و نصیحت گرى آنان (مردم براى حکومت) جز با احاطه و اشراف آنان بر حاکمان و این که دوام حکومت آنان را سنگین نشمارند و گفت و گو از دیر ماندن آنان بر سر کار را واگذارند, راست نیاید.
یعنى مردم وقتى حقیقتا به نصیحت رهبران خویش روى مىآورند که خواهان اداره حکومت و نظام سیاسى موجود باشند و تحمل دولت ها بر آنان گران نباشد و آنها را از خود بدانند. به هر حال مبحث نصیحت به رهبران جامعه از ظرایف و لطایف حکومت دارى در اسلام محسوب مى شود و با عنوان خاص ((النصیحه لائمه المسلمین))(21) در میان آرا و نظریات فلاسفه و فقهاى اسلامى مورد بحث و مداقه قرار (22)گرفته است ; بنابراین یکى از حقوق واجب رهبر بر مردم از زبان امیرمومنان نصیحت رهبر و حاکم اسلامى است که فرمود:
إیها الناس ان لى علیکم حقا و لکم على حق فإما حقکم على فالنصیحه لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلمیکم کیلا تهجلوا و تإدیبکم کیما تعلموا و إما حقى علیکم فالوفإ و بالبیعه و النصیحه فى المشهد و المغیب و الاجابه حین إدعوکم و الطاعه حین امرکم;(23) مردم, مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى. بر من است که از خیرخواهى شما دریغ نکنم و حقى را که از بیت المال دارید, نگذارم, شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید و آداب آموزم تا بدانید ; اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهى ادا کنید, چو شما را بخوانم بیایید و چون فرمان دهم بپذیرید و از عهده برآیید.
در حقیقت حضرت در این بیان کوتاه انتظارات حکومت از مردم و انتظارات مردم از حکومت را تبیین فرموده اند. نکته قابل توجه در این زمینه آن است که انتقاد کردن, بیان حقایق تلخ به حاکمان و توجه دادن آنان به انحرافات و کژىها, مانع اطاعت از حاکم و نظام اسلامى و قوانین آن نیست ; به عبارت دیگر, همچنان که مردم موظف به ارائه دیدگاه هاى خیرخواهانه خویش هستند, موظف به اطاعت از حاکم در مواقع لزوم نیز مى باشند.
4. سوال و استیضاح از عملکرد حاکمان و حکومت از دیگر نقش هاى مردم در یک نظام مردم سالارى تلقى مى شود: سوال و استیضاح دو نمود بارز از مشارکت سیاسى مردم است و از جمله حقوق سیاسى افراد محسوب مى شود و یک نظام مردم سالار در حقیقت نظامى است که براى مردم حق سوال و استیضاح از عملکرد و برنامه هاى خود را با استفاده از سازو کارهاى مناسب قائل باشد; به عبارت دیگر, حکومت و نظام اسلامى, حکومت و نظام پاسخ گوست و موظف است هم امکان سوال و استیضاح را فراهم آورد, هم نسبت به آن احساس تعهد و مسوولیت کند و متعهدانه پاسخ گو باشد. اصولا احساس پاسخ گو بودن در مقابل مردم, حکومت ها را از ورود به کژراهه ها و غلتیدن در دیکتاتورى و استبداد باز مى دارد. این که جزء اصول اعتقادى ما مسلمانان توجه به ضرورت پاسخ گویى از اعمال در روز جزاست و معتقدیم یک روز باید در درگاه الهى در قبال آنچه کرده ایم پاسخ گو باشیم و از همه ما سوال خواهد شد,(24) حکمتى دارد و آن این است که انسان مسوول مى سازد و انسانى که در برابر خداوند خود را مسوول و پاسخ گو احساس کند, سعى در اصلاح رفتار و حرکت در مسیر صواب خواهد کرد. همین گونه است احساس تعهد به پاسخ گویى دولت ها در مقابل مردم که بى شک اگر دولت ها به خواست, نظر و مشکلات و دیدگاه هاى مردم توجه کنند و خود را موظف به حل مشکلات آنان و تحقق آمال و آرزوهاى آنها ـ به ویژه در یک جامعه اسلامى - بدانند, توسعه سیاسى در حد بسیار بالایى تحقق خواهد یافت; البته این مهم محتاج سازوکارهاى حقوقى, اجتماعى ـ سیاسى و حتى قضایى لازم است و از جمله نقش احزاب سیاسى در یک نظام اسلامى مى تواند تحقق بخش این کار ویژه باشد.
حضرت امیر در عهدنامه مالک اشتر چنین مى فرماید:
و ان ظنت الرعیه بک حیفا فإصحرلهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم; باصحارک فان فى ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اغدارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم على الحق;(25) اگر رعیت بر تو گمان ستم برد, عذر خود را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار آنان را از بدگمانى شان خارج ساز, که بدین رفتار خود را به عدالت, خوى و عادت مى دهى و با عذرى که مىآورى, به آنچه مى خواهى مى رسى و آنان را نیز به حق استوار مى سازى.
شفاف سازى مواضع, برنامه ها و عملکردهاى یک دولت و نظام اسلامى کمک بسیار موثرى در پیشبرد مقاصد آن و جلب پشتیبانى مردم از نظام خواهد کرد.
نکته قابل توجه آن است که پاسخ گو بودن رهبران و مدیران در یک نظام اسلامى در مقابل مردم و پذیرش انتقادات و سوالات آنان, تعارضى با پاسخ گویى آنان در مقابل خداوند و روز قیامت ندارد, بلکه در راستا و در تکمیل آن تحلیل مى شود. قطعا کسانى که به دلیل اعتقادات دینى و آموزه هاى اسلامى در برابر کوچک ترین عملکرد خود, احساس مسوولیت در برابر خدا دارند, هرگز از پذیرش سوال و استیضاح مردم شانه خالى نمى کنند, چون پاسخ گویى به سوال مردم به مراتب سهل تر از پاسخ گویى در مقابل خداست, و کسى که آماده پاسخ گویى در مقابل خداست, در مقام پاسخ گویى به مردم آماده تر است. حضرت امیر وقتى گمان کرد که یکى از عاملان حکومتى اش در بیت المال خیانت کرده است به او چنین نوشت:
فارفع الى حسابک و اعلم إن حساب الله إعظم من حساب الناس;(26) حساب خود را براى من باز پس بده و بدان که حساب خدا بزرگ تر از حساب مردمان است.
بدین سان امام تنها بر اعتماد به عاملان خویش و این که اینان در مقابل خدا پاسخ گو هستند و ان شإ الله مرتکب خلاف نخواهند شد, اکتفا نمى کند, بلکه حسابرسى از عاملان حکومت خود را در کنار حسابرسى خداوند امرى لازم و از جمله اسباب و لوازم حکومت دارى صحیح مى داند.
وجود فضاى باز سوال و استیضاح در جامعه سیاسى و یک نظام مردم سالار دینى راه را بر هر گونه ستایش هاى افراطى و متملقانه که آفت یک حکومت مردمى و اسلامى است سد مى کند. بینش و منش حکومتى امام على راه میانه بین مدح و ستایش چاپلوسانه و مخالفت هاى غیر منصفانه با نظام اسلامى را نشان مى دهد و مردم را به نقد منصفانه حکومت که مبتنى بر مشاهده محاسن و معایب با هم است دعوت مى کند و به شدت حاکم اسلامى را از این که بى جهت و افراطى مورد ستایش قرار گیرد نهى مى کند و مى گوید:
و ان من إستحف حالات الولاه عند صالح الناس إن یظن بهم حب الفخر و یوضع إمرهم على الکبر, و قد کرهت إن یکون جال فى ظنکم إنى إحب الاطرإ و استماع الثنإ و لست بحمدالله کذلک و لو کنت إحب إن یقال ذلک لترکته;(27) در دیده مردم پارسا, زشت ترین خوى والیان آن است که بخواهند مردم آنان را دوستدار بزرگمنشى بشمارند و کارهایشان را به حساب کبر و خود خواهى بگذارند و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن. سپاس خدا را که بر چنین صفت نزادم و اگر ستایش دوست بودم آن را وا مى نهادم.
گرایش فرهنگ عمومى جامعه به تعریف و تمجید و ستایش حاکمان و تبعیت محض از آنان و تنزیه مطلق عملکرد آنان باعث مى شود ویژگى منتقدانه خود را از دست بدهد و عادت رهبران به تکریم و ستایش مانع شنیدن و برتافتن اعتراض و انتقاد خواهد شد.
5. مخالفت با حکومت در صورت خروج از مدار شرع و احکام دینى وظیفه مردم در برابر حکومت است: بر پایه مبانى کلامى شیعه که حکومت از آن خدا و مإذونین از جانب اوست, هیچ حکومتى و حاکمى جز در چارچوب قوانین شرع مجاز به حکومت نیست و در این صورت حکومت او نامشروع و مخالفت در مقابل آن وظیفه است ; البته روشن است که در این صورت چنین حکومتى وجه و صبغه دینى را از دست مى دهد, چون ((لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق))(28) ; به عبارت ساده تر, حکومت دینى حکومت احکام و ارزش هاى الهى و دینى در جامعه است که در قالب قوانین اساسى و موضوعه غیر مغایر با موازین شرع تجلى مى یابد و بدیهى است خروج از این مدار سبب و مجوز عدم اطاعت از آن خواهد بود. حضرت امیر زمانى که عبدالله بن عباس را براى حکومت بصره مإمور مى ساخت, خطاب به مردم فرمود:
یا معاشر الناس, قد استخلفت علیکم عبدالله بن عباس, فاسمعوا له و اطیعوا إمره ما إطاع الله و رسوله فان إحدث فیکم إو زاغ عن الحق فاعملونى اعزله عنکم;(29) اى مردم, من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشین خود بر شما حاکم و والى قرار دادم. سخن او را بشنوید و از امر او مادام که در اطاعت خدا و رسول اوست اطاعت کنید و اگر بدعتى نهاد یا از حق روى گردان شد به من اطلاع دهید تا او را از حکومت کردن بر شما عزل کنم.
چند نکته قابل توجه در این عبارت وجود دارد: اولا, ملاک تبعیت از حاکم, حرکت و رفتار او بر مبناى شریعت و حق و احکام الهى است ; ثانیا, وظیفه مردم نظارت بر کار حاکمان است و در صورت مشاهده خلاف شرع و به حکم خرد جمعى مسلمانان موظف به برکنارى او هستند ; ثالثا, این برکنارى باید قانونمند و از طرق قانونى صورت گیرد و در یک نظام حکومتى مردم سالار همه چیز بر وفق قانون باید صورت گیرد ; از این رو حضرت فرمودند در صورت خروج عبدالله بن عباس از حق به من اطلاع دهید تا او را عزل کنم, یعنى خودسرانه عمل نکنید و نظم و امنیت جامعه را برهم نزنید.
اصولا بیعت مردم با حاکم اسلامى بر ملاک تعهد حاکم به اطاعت از خدا و رسول است; زمانى که مردم براى حکومت حضرت على بیعت مى کردند, همین شرط را (بیعت گیرندگان) با آنان در میان مى گذاشتند:
نبایعکم على طاعه الله و سنه رسوله و ان لم نف لکم فلا طاعه لنا علیکم و لا بیعه فى إعناقکم و القرآن امامنا و امامکم; ما از شم(30)ا به شرط اطاعت از خدا و رسول خدا بیعت مى گیریم و اگر بر آن وفادار نماندم, هیچ اطاعتى بر شما نیست و بر گردن شما هم بیعتى نیست. قرآن راهنماى ما و شماست.
بنابراین حکومت دینى متعهد به عمل به مقتضاى شرع است و اگر حکومت به تعهد خود عمل نکرد, مردم مجاز به مخالفت از دستورهاى حاکمند ; به عبارت دیگر, تعهدات مردم و حکومت دینى متقابل است و اگر حکومت به تعهد خود پایدار نماند, متقابلا محلى براى وفادار ماندن مردم به تعهدات خود نمى داند.
قیس بن سعد بن عباده, حاکم امام على در مصر, وقتى براى امام از مردم بیعت مى گرفت, به آنان مى گفت:
فقوموا و بایعوا على کتاب الله و سنه نبیه فان لم نعمل فیکم بکتاب الله و سنه رسوله فلا بیعه لنا علیکم;(31) برخیزید و بر ملاک و مبناى عمل به قرآن و سنت پیامبرش با (على) بیعت کنید و اگر ما به کتاب خدا و سنت رسولش در میان شما عمل نکردیم, هیچ بیعتى بر شما نداریم.
اصولا در بینش و منش حکومتى امام على عمل حاکمان به تعهدات خود پیش فرض و مقدم بر عمل مردم به بیعت و اطاعت است:
و اذا فعلت ذلک وجبت لله علیکم النعمه ولى علیکم الطاعه;(32) اگر من چنین کردم (اشاره به تعهدات خویش در مقابل مردم است) نعمت دادن شما بر خداست و طاعت من بر شماست.
اصولا هرگونه خروج از مدار شریعت نوعى ستم بر خدا و مردم تلقى مى شود و مخالفت و سرپیچى مردم از حکومتى که از مدار شریعت خارج گشته است, در حقیقت مبارزه با ستم و مخالفت با ستمکار است ; البته همچنان که عدالت داراى مراتبى است, ستم نیز چنین است و به هر صورت تمکین در مقابل ستمکار جایز نیست.

بخش دوم, مسوولیت و وظایف حاکمان منتخب در مقابل مردم در نظام مردم سالار دینى
آنچه در بخش اول آوردم, نقش هاى پنج گانه مردم در قبال حکومت دینى بود - که البته با رعایت اختصار به آنها پرداختم - اما در بینش و منش حکومتى امام على مردم سالارى دو سویه است, یعنى نظامى مردم سالار تلقى مى شود که علاوه بر ابتناى بر رإى و رضایت مردم, بتواند کار ویژه هاى یک نظام مردمى را هم از خود بروز دهد; به عبارت دیگر, مردم سالارى حکومت به این نیست که صرفا مردم با رإى خود آن را سر کار آورده باشند, بلکه این یک بعد قضیه است و بعد دیگر و مهم تر آن رفتار مردم سالارانه حکومت در انجام وظایف و تعهدات خویش است. این بخش از مردم سالارى جایگاه رفیعى در بینش و منش حکومتى امام على به خود اختصاص داده است و به راستى مى توان در این بینش و منش, شیوه صحیح و حقیقتا دموکراتیک حکومت را مشاهده کرد. محورهاى عمده این بخش از مردم سالارى در بینش و منش حکومتى امام على(ع) چنین است:
1. تلاش حاکمان مردمى در جهت گسترش عدالت در ابعاد مختلف و مبارزه با فقر و فساد در چهره هاى گوناگون آن: با نگاهى عمیق به مبانى حکومت در اسلام, به این نکته پى مى بریم که اصولا حکومت فى نفسه داراى ارزش ذاتى نیست و تنها وسیله اى براى تحقق عدالت اجتماعى مطلوب است, و گر چه انبیا و اوصیا همه براى برقرارى حکومت صالح تلاش کرده اند, اما پیگیرى اقتدار سیاسى از سوى آنان, نه براى خود اقتدار و اعمال سلطه و حکومت که براى کارآمدىمهم حکومت صالح یعنى گسترش و تعمیم عدالت بوده است ; البته در این مقاله مختصر پرداختن به این بحث در قرآن و سنت میسور نیست و خوانندگان مى توانند به کتب مفید در این زمینه مراجعه کنند.(33) گفتنى است عدالت در گفتمان دینى به اقامه حق و ازاله باطل تعبیر مى شود, به ویژه در عرصه هاى اجتماعى و سیاسى. در مکالمه کوتاه میان ابن عباس و حضرت امیر به این نکته اشاره شده است آن جا که حضرت از او پرسیدند: ((ما قیمه هذا النعل؟)) (حضرت در حال وصله کردن کفش هاى خود بودند). گفتم: ((لا قیمه لها)). فرمود: ((والله لهى إحب الى من إمرئکم الا إن إقیم حقا إو إدفع باطلا; به خدا این را از حکومت شما دوست تر دارم مگر آن که حقى را برپا سازم و یا باطلى را براندازم)).(34)
هم در گفتار حضرت امیر و هم در عملکرد حکومتى آن حضرت عنایت و توجه به عدالت جایگاه رفیعى را به خود اختصاص داده است تا آن جا که برخى حضرت را کشته عدالت خویش خوانده و گفته اند: ((قتل فى محراب عبادته لشده عدله)) و حتى شخصیت على را در عدالت محورى او خلاصه کرده اند(35) و موارد فراوانى از اجراى دقیق عدالت به دست حضرت در دوره حکومت کوتاهش در تاریخ نقل شده است که همگى مى تواند مورد توجه نظام اسلامى قرار گیرد. حضرت در مقام پاسخ به کسى که پرسید: ((العدل إفضل إم الجود؟)) فرمود: ((العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها(36) ; عدل جریان امور را در مجراى طبیعى خود قرار مى دهد; اما جود باعث خروج آنها از مجراى طبیعى خویش است)). توضیح آن که جود گرچه یک خصیصه انسانى در وجود جواد و بخشنده محسوب مى شود و از نظر اخلاق فردى بالاتر از رعایت حقوق دیگران (عدل) قرار گیرد, زیرا در آن نوعى ایثار نهفته است; اما با نظر به جامعه (و نه شخص بخشنده), این عدالت است که سبب استقرار جریان امور اجتماعى در مسیر اصلى و طبیعى است و اتفاقا جود حاکى از آن است که در بخش هایى از جامعه حقوق تضییع شده اى وجود دارد و بخشندگان سعى در ترمیم این حقوق تضییع شده دارند.
اصولا حضرت امیر یکى از کار ویژه هاى حکومت خویش را پس از اصرار مردم و بیعتشان با آن حضرت, تحقق عدالت مى داند و مى فرماید:
لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما إخذ الله على العلمإ إن لا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها و تسقیت آخرها بکإس إولها;(37) اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران, حجت بر من تمام نمى کردند, و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یارى گرسنگان ستمدیده بشتابند, رشته این کار (حکومت) را از دست مى گذاشتم و پایانش را چون آغازش مى انگاشتم.
در حالى که در نظام هاى غیر دینى, تبعیض, رفیق بازى, باند بازى و دهان ها را با لقمه بزرگ بستن و دوختن, همواره ابزار لازم سیاست قلمداد شده و مى شود. در نظام حکومت علوى مهم ترین دشمنى ها با این مفاهیم و مقولات است و هدف و ایده اش مبارزه با این نوع سیاست بازىهاست و کار حکومت بر مدار عدالت و تساوى همگان در حقوق و نفى تبعیضات نژادى, زبانى و اقتصادى و نسبى است.
توجه به عدالت و رعایت حقوق عمومى از سوى حضرت امیر به ویژه در مورد نزدیکان خود, شاهکار حکومت مردم سالار علوى است. قصه برخورد قاطعانه او با عقیل (برادر نابینایش) شنیدنى است. عقیل که در خواست یک من گندم از بیت المال را براى گذران امور زندگى فقیرانه خود داشت با آهن گداخته برادر مواجه شد و چنان فریاد برآورد که بیمار از سنگینى درد به ناله افتد. حضرت به او فرمود: نوحه گران در سوگ تو بگریند, آیا از آهن پاره اى مى نالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته؟ اما تو مرا به آتشى مى کشانى که خداى جبارش به خشم گداخته است(38) و نیز داستان برخورد او با دخترش زینب, آن گاه که از على بن ابى رافع (نگهبان بیت المال) گردن بندى را براى عید قربان به عاریه مضمونه گرفته بود, بسیار تکان دهنده و عبرتآموز است و حضرت فرمود: ابن ابى رافع! همین روز باید آن را پس گیرى و به جاى خود بگذارى و اگر بعد از این چنین کنى کیفر سختى خواهى شد و چنانچه دختر من زینب آن گردن بند را به رسم عاریه مضمونه نگرفته بود, اولین زن هاشمى بود که دست او را به جرم سرقت مى بریدم,(39) یا در مورد امام حسن که از قنبر به اندازه سهم خودش (به دلیل ورود مهمان به خانه اش) مقدارى عسل (از بیت المال) برداشته بود که پس از مدتى امام على متوجه شدند و فرمودند حسن را حاضر کنید و چون امام حسن آمدند, حضرت فرمود: پسرم هنوز مسلمانان حقوق و سهم خود را نبرده اند, تو چرا بردى؟ اگر ندیده بودم که رسول خدا6 دندان ثنایاى تو را مى بوسید, تو را تإدیب مى کردم,(40) و سپس حضرت پول به قنبر داد تا قدرى عسل بهتر از آن عسل بخرد و در جاى آن بگذارد. در تاریخ طبرى آمده است: روزى حضرت على از بیرون شهر صدایى شنید که کمک مى طلبد. نزدیک شد و دو نفر را در حال مشاجره دید. پس از پرس و جو, معلوم شد شخصى پیراهنى به نه درهم فروخته و خریدار پول تقلبى به وى داده و یک سیلى هم به او زده است. حضرت ابتدا دستور دادند پول ها را عوض کنند و به فروشنده گفت براى قصاص آماده باشد. فروشنده گفت بخشیدم. حضرت فرمود: هر طور صلاح مى دانى, سپس چند سیلى به صورت ضارب نواخت و فرمود این هم حق حاکم.(41)
در آغاز خلافت خویش, آنچه عثمان تیول بعضى کرده بود امام آن را برگرداند و کلامى دارند که نهایت قاطعیت آن حضرت را در اجراى عدالت اقتصادى بیان مى دارد, حضرت فرمود:
و الله لو وجدته قد تزوج به النسإ و ملک به الامإ لرددته فان فى العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه إضیق; به خد(42)ا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته باشد, آن را باز مى گردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت را برنتابد, ستم را سخت تر یابد.
نمونه هاى ذکر شده و نمونه هاى فراوان دیگر نشان مى دهد هیچ هدفى براى حاکم اسلامى پس از به قدرت رسیدن, از دیدگاه حکومتى حضرت امیر مقدس تر ازتلاش در جهت گسترش عدالت و مبارزه با مظاهر تبعیض و فساد به ویژه مبارزه با فساد ادارى و دست اندازى به بیت المال و حمایت از حقوق عمومى مردم نیست, زیرا پایه و اساس ماندگارى یا زوال حکومت ها بسته به میزان تعهد آنها در اجراى عدالت و تحقق عملى آن است و هر حکومت به همان میزانى که از عدالت فاصله مى گیرد و به نفع گروه ها, اشخاص و طبقات خاص از عدل عام و فراگیر جامعه غفلت کند به زوال خویش کمک خواهد کرد که معروف است ((الملک یبقى مع الکفر و لا یبقى مع الظلم)), حضرت على در نامه به مالک اشتر فرموده اند:
و لیکن إحب الامور الیک إوسطها فى الحق و إعمها فى العدل و إجمعها لرضى العامه فان سخط العامه یجحف برضى الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضى العامه(43) ; و باید از کارها آن را بیشتر دوست بدارى که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند و عدالت را فراگیرتر بود و رعیت را دلپذیرتر, که ناخوشنودى همگان, خوشنودى نزدیکان را بى اثر کند و خشم نزدیکان, خوشنودى همگان را زیانى نمى رساند.
آنچه که امروزه تحت عنوان انحصارات گروهى و یا رانت خوارى در حکومت ها رایج است, به شدت در بینش و منش حکومتى امام على(ع) مطرود و مبغوض است و در یک نظام مردم سالار دینى باید با آن مبارزه شود و عدالت اجتماعى به معناى فراهم کردن فرصت هاى مساوى براى آحاد جامعه براى رشد و تعالى اى است که به شدت از آن فاصله دارد. در مردم سالارى دینى گرایش هاى جناحى و حزبى در برابر مصالح و منافع ملى رنگ مى بازد و در مسإله توزیع امکانات اقتصادى و به ویژه بهره ورى از اموال و امکانات عمومى در جهت برابر کردن این فرصت ها تلاش مى شود. حضرت در نامه به مالک اشتر توصیه مى کنند که مبادا نزدیکان و همفکران و خویشاوندان و طبقات خاص و ممتاز توجه تو را جلب کنند و به منافع و امتیازات آنان بها دهى و از منافع و مصالح عامه غفلت کنى و استدلال مى کنند که ((و لیس إحد من الرعیه إثقل على الوالى موونه فى الرخإ و إقل معونه له فى البلإ و إکره للانصاف و إسإل بالالحاف و إقل شکرا عند الاعطإ و إبطا عذرا عند المنع و إضعف صبرا عند ملمات الدهر من إهل الخاصه;(44) به هنگام فراخى زندگانى, سنگینى بار نزدیکان بر والى از همه افراد رعیت بیشتر است و در روز گرفتارى یارى آنان از همه کمتر, و انصاف را از همه ناخشنود دارند و چون در خواست (چیزى) کنند فزون تر از دیگران ستانند و به هنگام عطا سپاس از همه کمتر گزارند و چون به آنان (چیزى) ندهند دیرتر از همه عذر پذیرند و در سختى روزگار شکیبایى را از همه کمتر پیشه کنند)).
در پایان این قسمت به طور خلاصه یاد آور مى شوم از آن جا که عدالت مطلوب همه انسان ها در همه جوامع است و به ویژه در یک جامعه اسلامى محور همه چیز مى باشد; از این رو مهم ترین ویژگى یک نظام مردم سالار دینى توجه به تحقق واقعى عدالت در ابعاد مختلف اجتماعى و اقتصادى است; از همین رو مسوولیت حاکم منتخب در یک نظام مردم سالار رساندن جامعه به حدى از برخوردارىهاى عادلانه است که این برخوردارىها مقدمه رشد و تعالى انسان ها در بعد معنوى باشد و در جامعه اى که فقر و فاقه و تبعیض و فساد رایج و معمول باشد کمتر مى توان به اهداف بلند معنوى دست یافت, اگر نگوییم این دست یابى محال است.
2. توزیع مسوولیت ها و مناصب حکومتى در یک نظام مردم سالار دینى بر پایه کفایت و امانت صورت مى گیرد. مردمى که نظامى را با رإى خود بر سر کار مىآورند و از آن نیز حمایت مى کنند, طبیعى است که انتظار داشته باشند مشکلات و مسائل جامعه آنها, چه در بعد اداره امور جارى و چه در بعد اصلاح و رشد و تعالى جامعه, به دست شایستگان با جدیت و پشتکار دنبال شود, قطعا شایسته سالارى از این بعد همان مردم سالارى است. حضرت امیر در بیانى نورانى یکى از عوامل سقوط دولت ها و انقراض حکومت ها را پیش افتادن فرومایگان در پذیرش و واگذارى مسوولیت ها و عقب راندن شایستگان در این مورد مى داند و مى فرماید:
یستدل على إدبار الدول بإربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تإخیر الافاضل;(45) چهار چیز نشانه فروپاشى دولت هاست: تباه سازى اصول و آرمان هایا کارهاى مهم (خط قرمزها), پرداختن به امور جزئى و حاشیه اى و فرعى, جلوافتادن فرومایگان و پس ماندن شایستگان.
البته مفهوم شایسته سالارى ریشه قرآنى هم دارد, آن جا که خداوند از قول دختر شعیب(ع) خطاب به پدر در مورد اجیر کردن موسى براى شبانى مى فرماید:
یا إبت استاجره ان خیر من استإجرت القوى الامین;(46) اى پدر جان, این مرد را براى چوپانى به کار بگمار که بهترین کسى که به کارى مى گمارى کسى است که دو ویژگى حسن تدبیر و امانت را دارا باشد.
حقیقا اگر تمامى مسوولان و صاحب منصبان و مقامات در یک نظام مردمى بر اساس شایستگى و نه وابستگى هاى گروهى و جناحى و حتى طایفه اى و... انتخاب شوند و کار به کاردان در همه زمینه ها سپرده شود و تعهد و تخصص در واگذارى مسوولیت ها لحاظ شود, روند امور جامعه به سمت صلاح خواهد بود. حضرت امیر مى فرمایند:
ثم انظر فى امور عمالک فاستعملهم اختبارا ولا تولهم محاباه و إثره;(47) (اى مالک) پس در کار عاملان خود بیندیش و آنان را پس از آزمایش به کار بگمار و هرگز به میل خود و بى مشورت دیگران به کارى مخصوصشان مدار.
حضرت به ویژه در مورد متصدیان امر قضا بر این نکته تإکید بیشترى دارند و مى فرماید:
ثم اختر للحکم بین الناس ; إفضل رعیتک فى نفسک ممن لا تضیق به الامور و لا تمحکمه الخصوم و لا یتمادى فى الزله;(48) براى داورى میان مردم از رعیت خود آن را گزین که نزد تو برترین است و کارها بر او دشوار نگردد و ستیز خصمان, وى را به لجاجت نکشاند و در خطا پایدار نبود (یعنى در کار او سهو و اشتباه مکرر واقع نشود).
در مورد امور نظامى و فرماندهان نیز تإکید دارند که سران لشکر و سپاه نیز کاردان و شایسته آن کار باشند:
و لیکن اثر روس جندک عندک من واساهم فى معونته و إفضل علیهم من جدته بما یسعهم ویسع من ورإهم من خلوف إهلیهم حتى یکون همهم هما واحدا فى جهاد العدو(49); باید گزیده ترین سران سپاه تو آن باشد که با سپاهیان یار باشد و آنان را کمک کار, و از آنچه دارد بر آنان بخشاید که شایسته خود و اهلشان که در خانه نهاده اند باشد تا عزم همگى در جهاد با دشمن عزم گردد.
در جایى دیگر در مورد فرماندهان نظامى تإکید مى فرماید:
فول من جنودک إنصحهم فى نفسک لله و لرسوله و لامامک و إنقاهم جیبا و إفضلهم حلما ممن یبطىء عن الغضب;(50) پس از سپاهیان خود کسى را بگمار که خیرخواهى وى براى خدا و رسول او و امام خود بیشتر باشد و دامن او را پاک تر و بردبارىاش برتر که دیر به خشم آید.
ابو الاسود دوئلى که از اصحاب یاران امام بود, از سوى ایشان به منصب قضاوت رسید, ولى پس از مدتى حضرت او را از قضاوت عزل فرمود و چون ابوالاسود از علت عزل خویش سوال کرد, حضرت فرمود: در تو خیانتى ندیدم, لکن صداى تو به هنگام قضاوت بالاتر از صداى طرفین دعواست.(51) به این میزان توجه به شایسته سالارى و مراعات ظرافت هاى مدیریت در امور مختلف تنها از حکومت عدالت گستر امام على انتظار مى رود.
3. حفظ رابطه حقیقى حاکمان با مردم, ساده زیستى آنان و همطرازى آنان در برخوردارىهاى دنیوى با اقشار ضعیف جامعه از دیگر وظایف حاکمان در یک نظام مردم سالار دینى و علوى است.
به نظر مى رسد این امر جز در حکومت دینى سراغ گرفتنى نیست و تاریخ بشرى و حکومت هاى مختلف از نظام هاى سلطنتى پیشین و پسین و جمهورىهاى غربى و شرقى در این امر متإسفانه کارنامه سیاه و غیر قابل توجهى دارند و اصولا دست یابى به قدرت, گویا وسیله اى براى دست یابى هر چه بیشتر به برخوردارىهاى دنیوى بوده و هست, همواره حاکمان جز در موارد معدودى همچون گاندى و برخى رهبران انگشت شمار دیگر, سرمایه دارترین و متمول ترین اقشار جامعه محسوب مى شوند, در حالى که در جوامع آنها اقشار ضعیف و کم درآمد و محروم فراوان است, حتى در نظام هاى سوسیالیستى نیز که داعیه طرفدارى از حقوق طبقات زحمتکش و کارگران را دارند, وضع زندگى رهبران و روساى جمهورى هیچ تفاوتى با وضع زندگى پادشاهان و سلاطین و زورمداران تاریخ نداشته و ندارد, به عکس, رهبران دینى, انبیاى عظام و ائمه اطهار و علماى بزرگوار دین, ویژگى مشترک و عامى داشته اند که عبارت از زهد و پارسایى, و زهد و پارسایى به معناى تلاش فراوان و برخوردارى کمتر یا کمترین است. در این مورد زندگى و سیره حضرت امیر بسیار درخشان, درسآموز و قابل الگوگیرى است. این در حالى است که آن حضرت با توجه به کار و کوشش و کشاورزى و احداث چشمه و نخلستان ها جزء ثروتمندترین افراد عصر خویش بود; اما میزان بهره ورى و برخوردارى از متاع دنیا را در حد ضعیف ترین مردم رسانده بود به حدى که گاه مورد اعتراض دوستان نیز قرار مى گرفت. ابن جوزى مى نویسد: روزى عبدالله بن زرین به خانه على رفت و دید آن حضرت کمى گوشت و آرد جو با آب مخلوط کرده و در کاسه اى مى جوشاند. عبدالله عرض کرد یا امیر المومنین, این چه غذایى است که شما مى خورید؟ شما خلیفه مسلمانان هستید و تمام بیت المال در دست شماست و شما مجازید که به اندازه سد جوع از اغذیه بخورید. امام على در جواب فرمود: براى والى مسلمانان بیش از این جایز نیست.(52) همو از عمرى از سوید بن غصله روایت کرده است که بر على وارد شدم و دیدم در خانه او جز تکه حصیرى, زیر انداز دیگرى نیست, گفتم: تو حاکم بر مسلمانان و بیت المال هستى, گروه هاى مهمان بر تو مىآید و تو غیر از این حصیر ندارى؟ فرمود: اى سوید, آدم عاقل در خانه انتقالى اثاثیه گرد نمىآورد و خانه همیشگى ما پیش روى ماست و ما زندگى و اثاث خود را بدان جا منتقل کرده ایم و به زودى به آن جا خواهیم رفت.(53) راوى گوید: شب هنگام در نزد معاویه بودم, شام بسیار چرب و شیرینى داشت. گفتم این چیست؟ معاویه گفت از مغز گندم و مغز سر حیوانات و روغن بادام است. گفتم شبى در دارالاماره خدمت على بودم. افطار من یک دانه نان و کمى شیر و غذاى على یک نان خشک بود که در آب مى زد و تناول مى کرد و آرد آن نان ها از گندم زمینى بود که خود کاشته بود. به خادمه گفتم على پیر شده از غذاى او مواظبت کنید. خادمه گریست و گفت: ایشان راضى نمى شود که مقدارى روغن زیتون به این نان ها بمالم. حضرت به من گفت رئیس مسلمان ها باید از نظر غذا و مسکن و لباس از همه پایین تر باشد تا روز قیامت بازخواست او کمتر باشد.(54)
در تاریخ است که حضرت على روزى عاصم بن زیاد را با لباس خشن دید که ترک دنیا کرده, فرمود: چرا به خود و زن و فرزندت رحم نمى کنى مگر خداوند طیبات را حلال نکرده است. گفت: مگر خود شما لباس خشن نمى پوشید؟ نان خشک نمى خورید؟ فرمود: واى بر تو, من با تو فرق دارم. خداوند بر رهبران عادل واجب کرده است که زندگى را همانند ضعیف ترین مردم عصر خویش قرار دهند تا فقرا به خاطر فقرشان طغیان نکنند(55). این سخن حضرت از ابعاد جامعه شناختى و آسیب شناسى اجتماعى بسیار حایز اهمیت است. ایشان مستدل بیان کرده اند که اگر مردم وضع اقتصادى رهبران خویش را همانند ضعفا و محرومان نیابند و احساس کنند که آنان در رفاهند و نام رهبران را نیز بر خود نهاده اند, تحمل این اوضاع بر آنان دشوار خواهد بود و ممکن است شورش و طغیان کنند. این اظهار همدردى با طبقات محروم نشان از یکرنگى و همراهى رهبران با مردم ضعیف دارد و حاکى از مردم سالارى حقیقى در یک نظام سیاسى است. عدم دلبستگى امام على به متاع دنیا و اقتدار سیاسى و توجه به کار ویژه هاى مهم حکومت اسلامى, امرى است که مى تواند مورد توجه حاکمان کشورهاى اسلامى قرار گیرد. روزى مستمندى به امام على وارد شد و تقاضاى کمک کرد. حضرت به مإمور خزانه فرمود: یک هزار دینار به او بدهید. خزانه دار پرسید: یک هزار دینار طلا یا نقره؟ حضرت فرموند: هر دوى آنها نزد من سنگى بیش نیست, هر کدام به حال این حاجتمند سودمندتر است به او بدهید.(56) گرچه سخن در این زمینه و ذکر موارد تاریخى در این باره ((لاتعد و لاتحصى)) است ; اما به دلیل رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا مى شود. بارى ساده زیستى, زهد و قناعت از نشانه هاى حکومت مردم سالار دینى است و امید است مسوولان نظام اسلامى بیش از پیش در این زمینه دقت و مراعات لازم را مبذول کنند تا بر حمایت هاى مردمى از نظام و همراهى هاى مردم براى حل مشکلات مختلف اقتصادى و اجتماعى افزوده گردد.

نتیجه گیرى و جمع بندى
از آنچه گذشت نتیجه گرفته مى شود که مردم سالارى از شعار تا واقعیت بسیار متفاوت است و حقیقت آن جز در حکومت صالحان یافت نمى شود و عالى ترین شکل و نماد چنین حکومتى در صدر اسلام پس از مدینه النبى, حکومت علوى بوده است که در مدت کوتاه خلافت و على رغم درگیرىهاى ناخواسته و تحمیلى نظامى در حوزه اسلامى که امکان کار بیشتر را از حضرت در زمینه حاکمیت یک نظام دینى مردم سالار گرفت و نهایتا نیز با شهادت ایشان این تجربه ناتمام ماند, توانسته است چشم تاریخ و دوست و دشمن را به خود جلب کند. حرمت نهادن به مردم, حقوق آنان را پاس داشتن, دل به حال آنان سوختن و همراهى با ضعیف ترین مردم و ایجاد فضاى باز انتقاد و سوال و استیضاح و مشورت خواهى و ده ها مقوله دیگر که از علایم یک نظام حکومت مردم سالار است همه در حکومت کوتاه علوى گرده آمده و به نظر مى رسد اگر امروز شیعه و سنى به دور از تنش هاى و تعصبات مذهبى و فرقه اى, بر روى این تجربه حکومتى متمرکز شوند و مطالعات و پژوهش هاى موثرى را انجام دهند و در عمل به این سیره نیر وفادار بمانند, این امر خود مى تواند یکى از محورهاى وحدت میان مذاهب مختلف اسلامى و حتى ادیان دیگر باشد. بجاست در شرایطى که در سال امیر مومنان به سر مى بریم و از سوى دیگر با پذیرش جهانى, همین سال, سال گفت و گوى تمدن ها نامیده شده است و جمهورى اسلامى به دلیل پیشنهاد گفت و گوى تمدن ها در سطح جهانى و عرصه روابط بین المللى از جایگاه ویژه اى برخوردار گشته است, نظام اسلامى و متولیان امر به ویژه دستگاه سیاست خارجى و متولیان مسائل کلان فرهنگى کشور دین خود را به آن امام همام ادا کرده و با ارائه مجدد و به روز این تجربه حکومتى در عرصه جهانى, یکبار دیگر جهانیان را متوجه مردم سالارى دینى کنند. امرى که قرن ها مغفول مانده و به نظر مى رسد جز این راهکار براى مشکلات امروز بشرى در سطح جهانى راه دیگرى وجود ندارد; به این معنا که استقرار نظم اجتماعى بر پایه دین و رإى مردم جدى گرفته شود و به عنوان یک برون رفت بى بدیل از معضلات و ناکارآمدىهاى نظام هاى دموکراتیک و غیر دموکراتیک در مناطق مختلف جهان مورد بازنگرى عمیق اندیشه ورزان و اصحاب فکر و فرهنگ و تمدن قرار گیرد. ان شإ الله.

پى نوشت ها
عضو هیإت علمى دانشگاه بوعلى سینا (همدان) و دانشجوى دکترى علوم سیاسى دانشگاه امام صادق(ع) . 1. نهج البلاغه, ترجمه سید جعفر شهیدى (تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى, چاپ هفدهم, 1379) نامه 45, ص 317.
Political Legetimacy .2 . 3. ر.ک: بقره (2) آیه 124.
4. محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, کتاب الحجه, باب ان الامامه عهد من الله.
5. نسإ (4) آیه 58.
6. همان, آیه 59.
7. ر.ک: امام خمینى, ولایت فقیه, حکومت اسلامى (قم: انتشارات آزادى, بى تا) ص 96.
8. ر.ک: صالحى نجف آبادى, ولایت فقیه, حکومت صالحان (تهران: نشر فرهنگى رسا, 1363) ص50 ; حسینعلى منتظرى, مبانى فقهى حکومت اسلامى, ج2, ترجمه محمود صلواتى (قم: نشر تفکر) ص 297.
9. براى آشنایى بیشتر ر.ک: میر فتاح حسینى مراغى, العناوین.
10. محمد باقر مجلسى, بحار الانوار, تصحیح محمد باقر محمودى (تهران: وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1368) ج 33, ص 144.
11. محمد بن جریر طبرى, تاریخ طبرى (بیروت: موسسه الاعلمى للمطبوعات, 1879 م) ج3, ص 456.
12. جورج جرداق, الامام على(ع) صوت العداله الانسانیه (بیروت: دار المکتبه الحیاه, 1970 م) ص288.
13. محمد بن جریر طبرى, پیشین, ج3, ص450-456.
14. نهج البلاغه, ص 274.
15. نهج البلاغه, نامه 50, ص223.
16. محمد باقر مجلسى, پیشین, ج 4, ص 144.
17. نهج البلاغه, نامه 53, ص 329.
18. همان, خطبه 216, ص 250.
19. همان, نامه 53, ص 328.
20. همان, نامه 53, ص 331.
21. این عنوان به دفعات در گفتار معصومین: وارد شده است.
22. براى مطالعه در این زمینه ر.ک: محمد سروش محلاتى, ((نصیحت إئمه مسلمین)), مجله حکومت اسلامى, سال اول, شماره اول (پاییز 1375) ص 169.
23. نهج البلاغه, خطبه 34, ص 35.
24. وقفوهم انهم مسئولون ((صافات (37) آیه 24)) و و لتسئلن یومئذ عن النعیم ((تکاثر (102)آیه8)).
25. نهج البلاغه, نامه 53, ص 338.
26. همان, نامه 40, ص 313.
27. همان, خطبه 216, ص 249-250.
28. همان, کلمات قصار, شماره 165, ص 391.
29. شیخ مفید, الجمل, تحقیق سید على میر شریفى (قم: مکتب الاعلام الاسلامى, 1371) ص 420.
30. محمد باقر مجلسى, بحارالانوار, ج 32, ص 27, باب 1, ح 9.
31. همان, ج 33, ص 535.
32. نهج البلاغه, نامه 50, ص 323.
33. از جمله کتاب مقدمه اى بر جهان بینى استاد شهید مطهرى, جلد سوم, بحث پیرامون اهداف بعثت انبیا.
34. نهج البلاغه, خطبه 33, ص 34.
35. ر.ک: جورج جرداق, الامام على صوت العداله الانسانیه (بیروت: دارمکتبه الحیاه, 1970 م).
36. نهج البلاغه, حکمت 437, ص 440.
37. همان, خطبه3 (شقشقیه), ص 11.
38. همان, خطبه 224, ص 259.
39. محمد باقر مجلسى, بحار الانوار, ج 9, ص 503.
40. ابن شهر آشوب, مناقب, ج 2, ص 107 (با اندکى تلخیص).
41. محمد بن جریر طبرى, پیشین, ج 4, ص 120.
42. نهج البلاغه, خطبه 15, ص 16.
43. همان, نامه 53, ص 327.
44. همان.
45. به نقل از کتاب المنهج التقویم لتعلم لغه القرآن الکریم (تهران: سمت, 1372) ص 67.
46. قصص (28) آیه 26.
47. نهج البلاغه, نامه 53, ص 332.
48. همان.
49. همان, ص 331.
50. همان, ص 330.
51. به نقل از: حمید رضاکناش, یکصد و ده درس زندگى از سیره امام على(ع) (تهران: نشر عابد, 1379) ص 75 و 76.
52. فضل الله کمپانى, على کیست؟ (تهران, دار الکتب الاسلامیه, 1336) ص 27.
53. تذکره الخواص, ص 110.
54. آیه الله مظاهرى, زندگانى چهارده معصوم, ص 59.
55. محمد عبده, شرح نهج البلاغه, ج 1, ص ;448 نهج البلاغه, خطبه 207.
56. محمد باقر مجلسى, بحار الانوار, ج 41, ص 32.

تبلیغات