آشنایى با میراث مباحث سیاسى در آثار علامه مجلسى(1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه:
علامه محمد باقر مجلسى(1110 - 1037ه' ق) فرزند مولا محمد تقى مجلسى, از علماى مشهور و نامدار دوره پایانى عهد صفوى است. به اعتقاد بسیارى از دانشمندان شیعى و غیر شیعى, وى مروج مذهب امامیه در سده یازدهم هجرى در ایران بوده, و از نخستین کسانى است که به ترجمه و نشر احادیث ائمه اطهار (ع) به زبان فارسى در ایران همت گماشت.
این در حالى است که در آن دوران علماى برجسته, فارسى نویسى با نثر ساده و دور از تکلف و تصنع را فروتر از شإن و مقام علمى خود مى دانستند. آثار انبوه و پر حجم او, اعم از تإلیفات فارسى وعربى, در موضوعات گوناگون مانند: تاریخ معصومین(ع) عقاید, ادعیه, اخلاق و آداب و سنن, از زمان تإلیف آن ها, مورد توجه و استفاده خواص و نیز عموم مردم بوده است.
اثر پر ارج وى ((بحارالانوار)) در شمار مهم ترین کتب اربعه متإخره قرار دارد. (2) نفوذ و تإثیر او در سلاطین صفوى, معرف جایگاه بلند سیاسى اجتماعى او در عهد صفوى است.
برخى از نویسندگان, او را به دلیل تلاش فراوان و طاقت فرسایش, در ترویج مذهب تشیع و دفاع از عقاید امامیه, عالمى متعصب به شمار آورده اند, و بعضى از دیدگاه هاى علمى او درباره فلسفه و تصوف, و نیز عملکرد سیاسى اجتماعى او از قبیل ستیز با صوفیان و فلاسفه, و همچنین همکارى وى با سلاطین صفوى را مورد انتقاد قرار داده اند.
ولى در برابر این گروه اندک از منتقدان, شمار زیادى از دانشمندان شیعى او را با القاب و اوصاف اغراقآمیز ستوده, و موضع و رفتارهاى سیاسى اجتماعى اش را منطبق با شرایط و مقتضیات زمان و مثبت ارزیابى کرده اند. در خصوص زندگى علمى و سیاسى این محدث بزرگ, در فرصتى دیگر ـ در بیان اندیشه سیاسى وى ـ اشاراتى خواهیم داشت.
در این مقال کوتاه, نگاهى اجمالى خواهیم داشت به مباحث سیاسى در آثار علامه مجلسى و موضوعات مطرح شده در کتب و رسائل ایشان در باب سیاست. امید است این تلاش ناچیز و دست مایه اندک, مورد استفاده دانش پژوهان گرامى واقع گردد و گامى هر چند کوچک در جهت آشنایى با تفکر و اندیشه سیاسى این محدث ارجمند و بزرگ مرد علم و دین باشد.
کتابشناسى سیاسى آثار علامه مجلسى:
علامه مجلسى از راه شناخت نیازهاى علمى و فکرى مردم زمان خود, به تغذیه روحى و فکرى جامعه مبادرت ورزیده و با الهام از مکتب ائمه (ع) در زمینه هاى گوناگون, به تإلیف و تصنیف کتب و رسائل براى طبقات مختلف جامعه از خواص و عوام پرداخت. و بالطبع در این میان, از نصیحت ملوک و ارشاد و هدایت حکام زمان خود نیز غافل نبود. تإلیف رساله اى مستقل در باب شرح وظایف حاکم اسلامى, به اضافه مطالب آموزنده و ارزنده اى که در باب, سیاست و رهبرى و مدیریت سیاسى جامعه در تإلیفات دیگر خود آورده است, نشان گر حس مسوولیت و همت بلند این بزرگ مرد در هدایت حکام و متولیان امور جامعه است.
پس از مطالعه و بررسى مجموعه آثار و تإلیفات علامه مجلسى از بعد سیاسى, به معرفى جایگاه این مباحث در نوشته هاى ایشان به طور اجمال اشاره مى شود. البته با عنایت به مسلک اخبارى علامه مجلسى, این معنا روشن است که تکیه گاه وى در مسائل و موضوعات سیاسى, بر مفاد آیات و مضامین روایات ائمه معصومین (ع) استوار است ; لذا وى از بررسى و تحلیل مسائل سیاسى در شکل نظرى و در چارچوب استدلال عقلى احتراز نموده است; زیرا از نظر او, عقل بشرى به تنهایى از درک مصالح و مفاسد امور عاجز بوده و بدون کمک و راهنمایى شرع, قادر به تإمین سعادت فرد و جامعه نیست و همین نکته, منشإ آن شده است که ایشان, تمام مباحث و معارف دینى از جمله سیاست را از زبان وحى و اهل وحى بیان کند. از میان انبوه آثار علامه مجلسى, مهم ترین و تنها نوشته ایشان در باب سیاست همان رساله ((آداب سلوک حاکم با رعیت)) است که ترجمه عهدنامه على(ع) به مالک اشتر, به همراه سه حدیث دیگر است. مجلسى به غیر از این رساله, اثر مستقل دیگرى در این خصوص ارائه نکرده است. البته نکته اى که در این جا نباید از آن غفلت نمود, این است که کتاب شناسى سیاسى مجلسى از یک ویژگى خاصى برخوردار بوده و آن این که با توجه به مسلک فقهى و روش علمى و فکرى ایشان, از طریق کتاب شناسى سیاسى این دانشمند, علاوه بر آشنایى با آرا و اندیشه هاى سیاسى وى به منابع عظیم روایى او در مباحث سیاسى نیز مى توان دست یافت; بویژه کتاب بحارالانوار که در بردارنده حجم زیادى از احادیث شیعه است. در این گفتار بر اساس مطالعه و بررسى تفصیلى که از آثار ایشان به عمل آمده, اجمالا به منابعى که در آن ها بحث هاى سیاسى عنوان شده است, اشاره مى کنیم.
رساله آداب سلوک حاکم با رعیت:
یکى از تإلیفات علامه مجلسى که در آن فقط از مباحث و مسائل سیاسى سخن گفته شده, ترجمه عهد نامه مالک اشتر است. این رساله که با عنوان ((آداب سلوک حاکم با رعیت)) نگارش یافته, با توجه به مسلک اخبارى مولف, به نظر مى رسد که مهم ترین اثر سیاسى وى در بین آثار متعدد و متنوع ایشان باشد(3)
مجلسى در معرفى این رساله و انگیزه تإلیف آن مى گوید:((این رساله اى است در ترجمه بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافه عباد که ودایع رب الاربابند وارده شده. براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت که هم گنان منوط به صلاح ایشان است, و فساد ایشان, مورث اخلال نظام بنى نوع انسان که زبده مکنونات و اشرف مخلوقاتند.(4)
رساله فوق در دو فصل تدوین یافته است; فصل نخست, در ترجمه عهد نامه مالک اشتر است: در عهدنامه مذکور وظایف مهم حاکم اسلامى در زمینه هاى مسائل عبادى, اخلاقى و سیاسى و اقتصادى, مانند کیفیت انتخاب کارگزاران, قضاه, فرماندهان نظامى و اهتمام به عمران و آبادانى, کیفیت جمع آورى خراج و نحوه مصرف آن و نیز مطالب و نکات مهمى درباره کشوردارى و اداره جامعه آمده است.(5)
فصل دوم این رساله, در ترجمه سه حدیث دیگر است که با عهدنامه مالک وحدت عنوان و وحدت موضوع دارند.
حدیث اول:
نامه على(ع) به عثمان ابن حنیف, والى آن حضرت در بصره است. على(ع) این نامه را بعد از اطلاع از حضور عثمان ابن حنیف در میهمانى یکى از اشراف بصره, در نکوهش وى نوشته است.
امیرالمومنین (ع), والى خود را به پیروى از سیره و ساده زیستى خود و تمسک به تقوا فراخوانده, و او را به یارى و دستگیرى مستمندان جامعه ترغیب مى کند. در این حدیث, على(ع) ضمن مذمت دنیا و دنیاطلبى, بخش هایى از سیره و زندگى و ساده زیستى خود را در دوران حکومتش بیان کرده است. این حدیث در نهج البلاغه فیض الاسلام, صص 965 ـ 976 نامه شماره 45 آمده است و در بحارالانوار, ج 33, حدیث 686, ص 473 نیز نقل شده است.
حدیث دوم:
که مجلسى آن را معتبر مى داند, نامه امام صادق (ع) به عبدالله نجاشى والى اهواز است از طرف منصور دوانیقى به این سمت گماره شده است. نجاشى که از شیعیان امام صادق(ع) است, ضمن نامه اى به امام, خبر از ابتلائش به ولایت اهواز مى دهد و از حضرت تقاضاى ارشاد و راهنمایى مى کند. امام صادق(ع) در پاسخ وى ضمن ابراز خرسندى و تإسف از این امر - خرسندى از آن جهت که ((شاید به آب لطف او, آتش جور مخالفان را از آل محمد ((شیعیان)) خاموش بگرداند)) و نگرانى از این جهت که مبادا بر مومنى از آل محمد سخت بگیرد و به واسطه این سخت گیرى, بهشت را بر خود حرام گرداند - نصایح و رهنمودهایى را که درباره مدارا و مردم دارى به وى ارائه مى کند و راه خلاصى او را از مقایسه این شغل; ((یعنى قبول ولایت از طرف حاکم جور)), رفتار به عدل و داد و اجتناب از ظلم و ستم نسبت به مردم و شیعیان مى داند و به وى توصیه مى فرماید که از حیف و میل و استفاده شخصى از بیت المال, زراندوزى, ترساندن بى مورد مومنان و تجسس از لغزش ها, و عیوب خصوصى مردم اجتناب نموده و نسبت به مستضعفان و دادرسى مظلومان و رعایت ورع و تقوا اهتمام ورزد. این حدیث, در جلد 75 بحارالانوار, صص360ـ366ذکر شده است.
حدیث سوم:
نصایح مردى است به منصور دوانیقى که در ایام حج و در حال طواف, با او سخن گفته است. به گمان راوى, این مرد, حضرت خضر بوده است که در آن جا ظاهر شده بود. حضرت خضر در این گفت و گو, از گسترش ظلم و جور و قتل و آدم کشى توسط منصور دوانیقى انتقاد و شکایت کرده و براى تنبیه و بیدار ساختن منصور, وى را با پادشاه مشرک کشور چین که با وجود مشرک بودن; رعایت حال بت پرستان را مى کرد, مقایسه کرد. و منصور دوانیقى را با این که حاکم مسلمان بود به دلیل این که ظلم و ستم بر مسلمین روا مى داشت, سرزنش نموده است.
همچنین او را سفارش کرده که با دانایان و هادیان و علما مشورت نماید و علت گریزان بودن علما از او را, ترس آنها از جور و بدى اعمال منصور مى داند و راه نجاتش را منوط به اتخاذ سیاست مردم دارى و رفتار به عدالت و دادرسى مظلومان و کاستن از تعداد حاجبان خود بیان نموده است. این حدیث نیز در بحارالانوار ج 72, صص 351 - 352 حدیث 60 آمده است. در خصوص برداشت هایى که از این احادیث مى شود, و نیز آنچه از مقدمه و خاتمه این رساله استنباط مى شود, در فصل هاى آینده سخن خواهیم گفت.
گفتنى است, ترجمه علامه مجلسى از عهد نامه مالک اشتر بر اساس نسخه تحف العقول صورت گرفته است.
رساله مال ناصبى:
این رساله را مى توان یکى از آثار سیاسى علامه مجلسى به حساب آورد. رساله مزبور, درباره جایگاه و احکام یکى از اقلیت هاى مذهبى ((یعنى نواصب)) در فقه سیاسى شیعه سخن مى گوید. مولف در این نوشته, حکم مال ناصبى((جواز اخذ و تصرف و یا اتلاف آن)) و نیز حکم شرعى ((جواز)) قتل ناصبى را بیان کرده است. مجلسى در این رساله, سه روایت را درباره حلیت مال و خون ناصبى آورده است. مفاد این سه حدیث, حلال بودن مال ناصبى براى شیعیان بعد از پرداختن خمس آن و نیز جواز قتل ناصبى است; لکن امام(ع), شیعیان را از کشتن ناصبى به خاطر خوف از گرفتار شدن شیعیان به قصاص, نهى کرده است و در روایت دیگرى در این رساله نقل کرده, امر قتل آنها را به امام ارجاع داده است.
در این رساله, تنها این سه حدیث با عنوان رساله منطبق است و بقیه احادیثى که مولف آورده است, برخى از آنها درباره تعریف ناصبى, و بعضى دیگر مربوط به مذمت و عقال اخروى ناصبى است و تعدادى دیگر, مربوط به عناوینى از قبیل مشرک, زندیق و کافر بودن ناصبى مى باشد. رساله فوق در مجموعه بیست و پنج رساله فارسى در صفحات 373ـ381 آمده است.
رساله صواعق الیهود:
این رساله درباره آداب و احکام جزیه است. مولف در مقدمه رساله, اهل کتاب را از دیگر کفار به هدایت نزدیک تر مى داند و علت تشریع اخذ جزیه از اهل ذمه را امکان گرایش تدریجى آنها به دین اسلام دانسته و در این خصوص مى گوید: (( ... و هر گاه شرایط جزیه را در حق ایشان رعایت نمایند و به خوارى و مذلت در میان مسلمانان زندگانى کنند, تعصب ایشان را مانع از قبول دین نخواهد گردید و به زودى مقبول دین اسلام خواهند نمود.))
مولف, اهل کتاب را در سه طائفه, یعنى ((یهود, نصارا و زرتشتیان)) منحصر کرده است. اخذ جزیه از سایر کفار را جایز نمى داند. وى سپس در مورد افرادى از اهل ذمه که جزیه به آنها تعلق مى گیرد و نیز مقدار جزیه بحث کرده و به دنبال آن, شرایط هفت گانه ذمه راآورده و بعد از آن شرائط شش گانه اى را طرح کرده که در صورت صلاحدید حاکم اسلامى, اهل ذمه ملزم به رعایت آن شرائط مى گردند. وى در خاتمه به مواردى از: آداب معاشرت و معامله مسلمانان با اهل ذمه اشاره نموده است. این رساله در مجموعه بیست و پنج رساله فارسى در صفحات 515 ـ 522 آمده است.
مباحث سیاسى در عین الحیات:
علامه مجلسى در این کتاب, فصلى را با عنوان((احوال سلاطین عدل وجور)), ((کیفیت معاشرت با سلاطین)), ((حقوق پادشاهان و نیز مفاسد قرب به پادشاهان)) طرح کرده است. وى در آغاز هر بحث, اجمالى از نظر خود را که همان مفاد روایات است بازگو نموده, سپس احادیث مربوط به هر عنوان را مستقلا به طور جداگانه ذکر کرده است.
وى در آغاز این فصل با اشاره به اهمیت عدل و جور و صلاح و فساد سلاطین و امرا و آثار اعمال آنها مى گوید: ((بدان که عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است و عدل و صلاح ایشان, موجب صلاح جمیع عباد و معمورى بلاد است. و فسق و فجور ایشان, مورث اختلال نظام امور اکثر عالمیان و میل اکثر ناس به طور ((یعنى رویه و رفتار)) ایشان مى گردد))(6) و بعد از این مقدمه, این حدیث معروف و مشهور را نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود: ((دو صنف اند از امت من, اگر ایشان صالح و شایسته اند, امت نیز صالحند و اگر ایشان فاسدند, امت من نیز فاسدند. صحابه پرسید: کیستند ایشان یا رسول الله؟ فرمود: فقها و امرا(7))) و بعد از آن, احادیثى را درباره مذمت جور سلاطین و آثار آن در دنیا و عقاب سلطان جائر در آخرت نقل مى کند.
مولف در بخش دیگر این فصل, بحثى را تحت عنوان چگونگى معاشرت حکام با رعایا و همچنین حقوقى که مردم بر حاکمان دارند طرح مى کند. وى در این فصل نیز سراغ احادیث مى رود و روایاتى را درباره توصیه سلاطین به لزوم رعایت حقوق مردم و عدالت اجتماعى ذکر مى کند. و کسانى را که خواستار آگاهى بیشتر از آداب امرا و حکام و به عبارت دیگر, وظایف حاکم اسلامى هستند, به نامه هاى حضرت امیرالمومنین(ع) که به عمال و والیان خود نوشته; خصوصا نامه طولانى آن حضرت به مالک اشتر و همچنین نامه اى که به سهل ابن حنیف و به محمد ابن ابى بکر نوشته اند, ارجاع مى دهد.
وى در ادامه, به این قانون و سنت اجتماعى اشاره مى کند که:
((اگر پادشاهان در قدرت و استیلاى خود شکر کنند و رعایت رعیت و حقوق ایشان بکنند, ملک ایشان پاینده مى ماند, والا به زودى زایل مى گردد; چنان چه گفته اند که ملک با کفر باقى مى ماند و با ظلم باقى نمى ماند.))(8)
علامه مجلسى در دنباله این فصل, از حقوق پادشاهان بر مردم و به عبارت دیگر وظایف مردم در قبال حاکم اسلامى سخن مى گوید که مردم ملزم به رعایت آن حقوق هستند, البته ایشان این حقوق را مختص پادشاهانى مى داند که ((بر دین حق باشند)) و در برابر خدماتى که پادشاه به مردم مى کند از قبیل دفع دشمنان دین از ایشان و حفظ دین و مال و عرض, آنها نیز متقابلا موظفند که حقوق پادشاه را رعایت کنند.
از جمله حقوقى که پادشاه بر عهده مردم دارد عبارت است از: دعا کردن براى صلاح پادشاه, بزرگداشت و تعظیم پادشاه عادل, و اگر عادل نباشد دعا نمایند براى صلاح ایشان و یا خود را اصلاح نمایند تا خدا ایشان را به صلاح آورد. و نیز تقیه از پادشاه جابر و ظالم و خود رااز ضرر و قهر او حفظ کردن را واجب مى داند. و در ضمن نقل احادیث متعدد که دلالت بر لزوم رعایت حقوق پادشاه توسط مردم دارد, حدیثى را از پیامبر(ص) ذکر مى کند که بین صلاح امت و برخوردارى آنها از پادشاه عادل و نیز میان ابتلإ جامعه فاسد به پادشاه ظالم رابطه على و معلولى وجود دارد.
نکته قابل تإمل آن که, علامه مجلسى مردم را از شورش و آشوب و مخالفت علیه پادشاه جابر و ظالم بر حذر مى دارد و مى گوید; وظیفه مردم در چنین شرائطى, عمل به تقیه, صبر, اطاعت و دعا براى اصلاح پادشاه ظالم است. او با آوردن حدیثى, مخالفت با پادشاه را موجب وقوع در مهلکه مى داند.
علامه مجلسى در بحث بیان مفاسد قرب به پادشاهان, ضمن مذمت این عمل و نهى از اعانت ظالمان و راضى بودن به ظلم ایشان و مدح آنها, مفاسد قرب به پادشاهان را در هشت مورد خلاصه کرده است:
1) اعانت و مشارکت در ظلم ظالم, 2) محبت و دوستى ظالم; 3) رضایت به ظلم ظالم; 4) سرایت اعمال قبیح و گناهان پادشاهان و امرا به مقربان آنها; 5) نفاق از راه مدح قبایح اعمال پادشاهان در حضور آنها; 6) ترک نهى از منکر 7) محبت بقاى ظالم; 8) مبتلا شدن به موارد شبهه و حرام. مولف بعد از این مقدمه, احادیث مربوطه را آورده است.
مطلب بعدى که ایشان ذکر کرده است, مربوط به علل و اسباب جواز و حتى وجوب همکارى و تعامل با حکام است.
مجلسى در این باره مى گوید: ((بدان که گاه هست که معاشرت با حکام و امرا و تردد به خانه هاى ایشان, واجب مى شود به سببى چند)) و در ادامه بحث سه مورد از این اسباب را بدین ترتیب نقل مى کند:
1) تقیه, در صورت خوف ضرر نفس یا مال یا عرض براى دفع آن ضرر و در این باب, استناد مى کند به سیره ائمه معصومین (ع) که با خلفاى عباسى مدارا مى کردند; 2) دفع ضرر و ظلم از مظلوم یا جلب نفع براى مومن; 3) هدایت حکام, اگر قابل باشند به نزد ایشان مى رود که شاید یکى از ایشان را هدایت نماید. بالاخره علامه مجلسى در این باره, به ذکر این سه مورد بسنده مى کند و در پایان, از تبعیت و پیروى هواهاى نفسانى در توجیه تقرب به پادشاهان هشدار مى دهد. مطالب فوق در عین الحیوه در صفحات 364 تا 378 آمده است.
مولف در فصل دیگرى از کتاب عین الحیوه به بحث پیرامون مذمت دنیا و دنیاطلبى پرداخته و تمثیلات ده گانه اى را در روشن ساختن موضوع ذکر کرده است. تمثیل دهم, مشتمل بر داستان بلوهر و یوذاسف است. مولف حکایت فوق را از کتاب کمال الدین و اتمام النعمه ابن بابویه نقل کرده است.
توضیح مختصر درباره این داستان این که: یوذاسف فرزند پادشاه جبار, ظالم, بت پرست و مخالف دین و اهل دیانت هندوستان بود. و سعى این پادشاه بر آن بود, که فرزند خود را نیز مانند خود پرورش و تربیت کند تا سیاست وى را در مبارزه با آئین هاى الهى, موحدان و دین داران جامعه ادامه دهد. لذا او را از محیطهاى دینى و علماى دینى دور کرد و در شهرى او را محبوس نمود تا با موحدان تماس نداشته باشد. لیکن یوذاسف با فراست و زیرکى که داشت, قصد پدر را دریافت و على رغم خواست پدر, به کسب شناخت و معرفت در مسائل دینى پرداخت. و چون آوازه و شهرت یوذاسف در عالم منتشر شد و به گوش بلوهر حکیم سر اندیب رسید, وى روانه سرزمین هندوستان شد تا این شاهزاده را با تعالیم دینى و اخلاقى آشنا سازد و در گفت و گوهایى که بین بلوهر و یوذاسف صورت گرفت این شاهزاده دین توحید را پذیرفت و با مواعظ نصایح تمثیل هایى که این حکیم بر وى ارائه کرد, بالاخره دست از سلطنت شسته و به عنوان عالم دینى به ارشاد و هدایت و دعوت مردم به یگانه پرستى, مشغول گردید.
این حکایت ضمن اشتمال بر مواعظ و پند و اندرزهاى اخلاقى, حاوى نمونه هایى از سیره پسندیده و رفتار عادلانه برخى از پادشاهان و نیز توبه و تحول روحى بعضى از پادشاهان ظالم و تغییر و تبدیل آنها به پادشاهان عادل و دادگر مى باشد. ذکر چهار مورد از سرگذشت پادشاهان گذشته, به اضافه اصل داستان که شخصیت هاى محورى آن پادشاه هند و فرزندش و نیز حکیم بلوهر است. از جمله قرائنى است براین که انگیزه مولف از ترجمه و نقل این حکایت در این کتاب, نصیحت ملوک و حکام و ارشاد و هدایت غیر مستقیم پادشاهان و امراى معاصر خود بوده است.
معناى ضمنى و التزامى حکایت فوق, بیان گر این مطلب است که سیاست و حکومت بر جامعه بشرى باید در دست حاکم حکیم یا حکیمان حاکم باشد, و در صورت انفکاک این دو از یکدیگر, اداره جامعه باید به دست حاکمى سپرده شود که در کنار او, وزیرى دانا و حکیم, مشاور و راهنماى او باشد. آنچه مطلوب جامعه بشرى بویژه جامعه اسلامى به عنوان مدینه فاضله است, این است که جامعه باید توسط حاکم دانشمند و خردمند, تدبیر و اداره گردد, البته مراد از حکمت در دیدگاه متشرعین و محدثین امامیه, دانشى است که بر اساس آموزه هاى شریعت و برگرفته از قرآن وسنت و تعلیمات ائمه(ع) که حکیمان واقعى این امت هستند, باشد. در هر صورت مى توان این اصل و قاعده عقلى و عقلایى را یعنى; ((تقدیم انسان کامل در علم و دیگر فضائل انسانى بر دیگران و به عبارتى تقدیم افضل بر فاضل و اعلم بر عالم)) که از سوى پیامبر (ص) و ائمه معصومین(ع) تإسیس گردیده است در راستاى تحقق این اندیشه ایده آل بشرى در نیل به مدینه فاضله دانست.
مباحث سیاسى در حق الیقین:
کتاب حق الیقین, آخرین تصنیف علامه مجلسى است که به سال 1109 ه' ق آن را به پایان برده است. این اثر درباره اصول دین نگاشته شده و مصنف با استناد به آیات و اخبار و ادله عقلى به اثبات توحید, نبوت, امامت و معاد پرداخته و بیشترین حجم آن را مبحث امامت به خود اختصاص داده که عمدتا راجع به تاریخ سیاسى و اندیشه سیاسى شیعه در زمان حضور است.
علامه مجلسى در بحث امامت, در تعریف امام مى گوید: ((امام, کسى است که مقتدا و پیشواى امت باشد در جمیع امور دنیا و دین به نحوى که پیامبر(ص) مى کرد, به نیابت و جانشینى نه بر سبیل استقلال ))(9) وى سپس با استناد به اتفاق فرقه امامیه, نصب امام را بر خداوند عقلا و نقلا واجب مى داند و ادله عقلى و نقلى آن را ذکر مى کند و ضمن اشاره به صفات و شرائط امام که از نظر وى, همان افضل بودن امام در جمیع جهات, و عصمت و هاشمى بودن است, گفتار مفصلى را درباره راههاى شناخت امام, اثبات امامت على(ع) و سایر ائمه(ع) و وجود امام زمان (عج) و غیبت آن حضرت ارائه مى دهد.
مجلسى در اثبات و بیان رجعت ; ((یعنى فرجام سیاسى جامعه بشرى از دیدگاه شیعه)) مى نویسد:
((از جمله اجماعات شیعه; بلکه ضروریات مذهب فرقه محقه, حقیت رجعت است; یعنى پیش از قیامت در زمان حضرت قائم (عج) جمعى از نیکان بسیار نیک و بدان بسیار بد به دنیا برمى گرداند; نیکان براى آن که به دیدن دولت ائمه خود, دیده هاى ایشان روشن گردد.. و بدان بسیار بد, از براى عقوبت و عذاب دنیا[ و] مشاهده اضعاف آن دولتى که نمى خواستند به اهل بیت رسالت برسد و انتقام کشیدن شیعیان از ایشان... ))(10)
نکته قابل توجه و تإمل در مورد این اثر, آن است که علامه مجلسى با وجود این که بحث امامت را در این کتاب به تفصیل مورد بحث قرار داده و وجود امام دوازدهم و غیبت آن حضرت را اثبات کرده, لیکن به مسإله رهبرى سیاسى جامعه و اداره امور دنیوى مردم در زمان غیبت و فترت تا زمان ظهور و نیز به وظایف شیعیان در این دوران طولانى متعرض نشده است.
یکى از منابع سیاسى مورد استناد در تبیین و توضیح مبانى اندیشه سیاسى علامه مجلسى که به عنوان مدرک و مستند عملکرد سیاسى وى نیز مى تواند مورد استفاده قرار بگیرد, خطبه اى است که هنگام جلوس شاه سلطان حسین صفوى بر تخت سلطنت در مراسم تاج گذارى او, انشإ و ایراد نموده است.
نکات و مطالبى که در این خطبه آمده, موضع و دیدگاه مجلسى را درباره حکومت در عصر غیبت و مشروعیت حکومت صفویه, به خوبى روشن مى سازد.(11)
دیباچه هاى کتب فارسى علامه مجلسى:
مورد دیگرى که مى توان به دیدگاه هاى سیاسى علامه مجلسى درباره حکومت و سلاطین صفویه دست یافت, مقدمه هایى است که در دیباچه برخى از کتب خود نگاشته است; مانند: مقدمه کتاب حق الیقین, زاد المعاد و حیات القلوب ج (1) و... وى در مقدمه این کتب, بعد از بیان هدف از تإلیف آنها که عبارت از ترجمه اخبار معصومین(ع) براى استفاده فارسى زبانان است, دیدگاهش را نسبت به حکومت و سلاطین صفویه, انتساب این سلسله به خاندان اهلبیت(ع) و نیز نظر مثبت خود را راجع به عادل بودن سلاطین صفوى معاصر خود ابراز داشته است, از این نکات و اشارات مى توان به علل و انگیزه هاى همکارى ایشان با سلاطین صفوى, در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامى, امامت جمعه و قضاوت پى برده و آنها را تبیین نمود.
طرح مباحث سیاسى در بحارالانوار:
بحارالانوار, بزرگترین مجموعه حدیثى شیعه و به عبارت دیگر, دائره المعارف شیعه است, طبعا این اثر مشتمل بر بسیارى از مباحث و مسائل سیاسى است; مباحثى که در قالب عناوین کلى از قبیل: تاریخ سیاسى, کلام سیاسى و فقه سیاسى و در شکل کلى تر, در قالب و چارچوب اندیشه سیاسى شیعه مطرح شده است.
البته روشن است که مولف مباحث سیاسى را در این کتاب به صورت منسجم و مستقل و مستدل مورد بحث و بررسى قرار نداده است; بلکه مولف - با توجه به مسلک اخبارى وى - در ضمن ابوابى که مطرح ساخته, احادیثى را که داراى مضامین سیاسى بوده, به تناسب آن باب آورده است; ولى نه از نگاه سیاسى; بلکه از زاویه همخوانى آنها با عنوان باب.
به عنوان مثال, وى وظایف حاکم اسلامى و ظایف مردم در قبال حاکم را در این کتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نداده است; این مباحث را بلکه مانند بسیارى ازمقوله هاى سیاسى دیگر از قبیل: بیعت, شورا, امور حسبیه, ولایت فقیه, امر به معروف و نهى از منکر و... به طور پراکنده در ابواب مختلف مطرح ساخته است. لذا پژوهش گر اندیشه سیاسى این محدث, براى بازیابى و بازشناسى مفاهیم سیاسى, باید در سراسر این مجموعه به مطالعه و جست وجو بپردازد تا به آرا و نظرات سیاسى علامه مجلسى و نیز چشم انداز کلى از اندیشه سیاسى شیعه از دیدگاه, احادیث دست یابد.
البته این مقصود به مقدار زیادى با مراجعه به فهرست جامعى که از مباحث سیاسى بحارالانوار تهیه و گردآورى شده است, عملا تحقق یافته و محقق را از مطالعه مجدد این مجموعه بى نیاز مى سازد. با مراجعه به این فهرست تفصیلى, به دهها موضوع اصلى و فرعى که در ضمن احادیث, و یا نقل قول دانشمندان اسلامى و یا نظر مولف که در ذیل احادیث با عنوان بیان و توضیح آمده است, مى توان دست یافت. و با تهیه فهرست موضوعى براى این فهرست که به ترتیب مجلدات بحارالانوار فراهم گشته است, یافتن احادیث هم مضمون; بسیار آسان تر خواهد شد. به نظر مى رسد که این فهرست تا حدى ما را از کتاب شناسى سیاسى بحارالانوار بى نیاز ساخته باشد. فهرست فوق در بیش از دویست صفحه و قریب به پنج هزار فیش از سوى نگارنده در واحد اندیشه سیاسى گرد آورى و تدوین شده است.
لازم به یادآورى است که این فهرست در دو قسمت ارائه گردیده است; قسمت اول, مربوط به فیش هایى است که با کد ((1)) مشخص گردیده و بیان گر نظرات سیاسى علامه مجلسى است.
و قسمت دوم, فیش هاى با کد ((2)) مى باشد که مختص آن دسته از مطالب و موضوعات سیاسى است که در احادیث بحارالانوار آمده و یا نقل قول دیگر دانشمندان اسلامى است; لیکن مولف در ذیل آنها توضیح و بیانى ندارد.
در تدوین اندیشه سیاسى علامه مجلسى که اکنون در دست انجام است و انشإالله در آینده نزدیک به اتمام خواهد رسید, در کنار استفاده از سایر کتب و رسائل ایشان, فقط بخش نخست فیش هاى بحارالانوار مورد استفاده و استناد قرار گرفته است. در مجموعه حاضر نیز تنها بخش اول فیش هاى بحارالانوار ارائه شده است.
لازم به یاد آورى است فیشهاى بخش نخست, ((باکد (1))) در هفتاد و چهار صفحه آماده گردیده که به عنوان نمونه, فیش هاى جلد 70 بحارالانوار ضمیمه مقاله حاضر مى باشد.
(در صورت نیاز به جدول نخست فیش هاى بحارالانوار به اصل مجله مراجعه فرمایید.)
فهرست منابع
1- علامه مجلسى محمد باقر: بحارالانوار, مجلدات مختلف آن, بیروت, انتشارات موسسه وفإ.
2- علامه مجلسى, محمد باقر: حق الیقین, چاپ دوم, انتشارات رشیدى, 1363, ه' ش.
3- علامه مجلسى, محمد باقر: عین الحیات, چاپ دوم, انتشارات رشیدى, 1363, ه' ش.
4- علامه مجلسى, محمد باقر: بیست و پنج رساله فارسى, قم, انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى. 1412ق.
5- علامه مجلسى, محمد باقر: دستور شهریاران, محمد ابراهیم نصیرى, تهران, انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار, 1373, ش.
6- علامه مجلسى, محمد باقر: حیات القلوب, جلد اول.
7- علامه مجلسى, محمد باقر: زاد المعاد.
8- نهج البلاغه, ترجمه فیض الاسلام, چاپ دوم, 1351, ه' ش.
1ـ مقاله فوق بخشى از مجموعه اى است که در واحد اندیشه سیاسى دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم در حال تدوین مى باشد که بزودى مجموعه کامل آن به چاپ خواهد رسید.
2- در عهد صفوى, چهارتن از عالمان شیعى, چهار اثر حدیثى سترگ به وجود آوردند, که به کتب اربعه متإخره شهرت یافت که به ترتیب عبارتند از:
1- جوامع الکلم, از سید میرزا محمدابن شرف الدین على ابن نعمه الله جزائرى.
2- کتاب وافى, از ملامحسن فیض کاشانى, ((متوفى 1091 ه' ق.))
3- وسائل الشیعه, از شیخ محمد حسن حر عاملى, ((متوفى 1104 ه' ق)).
4- بحارالانوار, از ملا محمد باقر مجلسى,((متوفى 1110ه' ق)).
3- محقق نائینى در کتاب ((تنبیه الامه و تنزیه المله)), درباره اهمیت عهدنامه مالک مى نویسد:((استاد علامه ما, آیه الله العظمى میرزاى شیرازى, این عهد را سر مشق خود قرار داده, و بر عمل به آن مواظبت مى فرمود. و تمام مراجع امور شرعى و سیاسى, به تناسب کارشان به آن توجه مى کردند. اروپائیان بارها آن را ترجمه و در استنباط قوانین خویش از آن سود مى بردند)) تنبیه الامه و تنزیه المله, ص 104.
4- بیست رساله فارسى, ص135.
5- علامه مجلسى در بحارالانوار, عهدنامه مالک اشتر را در دو مورد نقل کرده است, نخست, در جلد 33 بحار صص 599 ـ 638 از نهج البلاغه سید رضى آورده و لغات آن را شرح کرده است و مورد دوم, در کتاب روضه
6- عین الحیوه, ص 364.
7- همان.
8- عین الحیوه, ص 367.
9- حق الیقین, ص 27.
10- همان, ص 248.
11- دستور شهریاران, صص 21 ـ 24.
علامه محمد باقر مجلسى(1110 - 1037ه' ق) فرزند مولا محمد تقى مجلسى, از علماى مشهور و نامدار دوره پایانى عهد صفوى است. به اعتقاد بسیارى از دانشمندان شیعى و غیر شیعى, وى مروج مذهب امامیه در سده یازدهم هجرى در ایران بوده, و از نخستین کسانى است که به ترجمه و نشر احادیث ائمه اطهار (ع) به زبان فارسى در ایران همت گماشت.
این در حالى است که در آن دوران علماى برجسته, فارسى نویسى با نثر ساده و دور از تکلف و تصنع را فروتر از شإن و مقام علمى خود مى دانستند. آثار انبوه و پر حجم او, اعم از تإلیفات فارسى وعربى, در موضوعات گوناگون مانند: تاریخ معصومین(ع) عقاید, ادعیه, اخلاق و آداب و سنن, از زمان تإلیف آن ها, مورد توجه و استفاده خواص و نیز عموم مردم بوده است.
اثر پر ارج وى ((بحارالانوار)) در شمار مهم ترین کتب اربعه متإخره قرار دارد. (2) نفوذ و تإثیر او در سلاطین صفوى, معرف جایگاه بلند سیاسى اجتماعى او در عهد صفوى است.
برخى از نویسندگان, او را به دلیل تلاش فراوان و طاقت فرسایش, در ترویج مذهب تشیع و دفاع از عقاید امامیه, عالمى متعصب به شمار آورده اند, و بعضى از دیدگاه هاى علمى او درباره فلسفه و تصوف, و نیز عملکرد سیاسى اجتماعى او از قبیل ستیز با صوفیان و فلاسفه, و همچنین همکارى وى با سلاطین صفوى را مورد انتقاد قرار داده اند.
ولى در برابر این گروه اندک از منتقدان, شمار زیادى از دانشمندان شیعى او را با القاب و اوصاف اغراقآمیز ستوده, و موضع و رفتارهاى سیاسى اجتماعى اش را منطبق با شرایط و مقتضیات زمان و مثبت ارزیابى کرده اند. در خصوص زندگى علمى و سیاسى این محدث بزرگ, در فرصتى دیگر ـ در بیان اندیشه سیاسى وى ـ اشاراتى خواهیم داشت.
در این مقال کوتاه, نگاهى اجمالى خواهیم داشت به مباحث سیاسى در آثار علامه مجلسى و موضوعات مطرح شده در کتب و رسائل ایشان در باب سیاست. امید است این تلاش ناچیز و دست مایه اندک, مورد استفاده دانش پژوهان گرامى واقع گردد و گامى هر چند کوچک در جهت آشنایى با تفکر و اندیشه سیاسى این محدث ارجمند و بزرگ مرد علم و دین باشد.
کتابشناسى سیاسى آثار علامه مجلسى:
علامه مجلسى از راه شناخت نیازهاى علمى و فکرى مردم زمان خود, به تغذیه روحى و فکرى جامعه مبادرت ورزیده و با الهام از مکتب ائمه (ع) در زمینه هاى گوناگون, به تإلیف و تصنیف کتب و رسائل براى طبقات مختلف جامعه از خواص و عوام پرداخت. و بالطبع در این میان, از نصیحت ملوک و ارشاد و هدایت حکام زمان خود نیز غافل نبود. تإلیف رساله اى مستقل در باب شرح وظایف حاکم اسلامى, به اضافه مطالب آموزنده و ارزنده اى که در باب, سیاست و رهبرى و مدیریت سیاسى جامعه در تإلیفات دیگر خود آورده است, نشان گر حس مسوولیت و همت بلند این بزرگ مرد در هدایت حکام و متولیان امور جامعه است.
پس از مطالعه و بررسى مجموعه آثار و تإلیفات علامه مجلسى از بعد سیاسى, به معرفى جایگاه این مباحث در نوشته هاى ایشان به طور اجمال اشاره مى شود. البته با عنایت به مسلک اخبارى علامه مجلسى, این معنا روشن است که تکیه گاه وى در مسائل و موضوعات سیاسى, بر مفاد آیات و مضامین روایات ائمه معصومین (ع) استوار است ; لذا وى از بررسى و تحلیل مسائل سیاسى در شکل نظرى و در چارچوب استدلال عقلى احتراز نموده است; زیرا از نظر او, عقل بشرى به تنهایى از درک مصالح و مفاسد امور عاجز بوده و بدون کمک و راهنمایى شرع, قادر به تإمین سعادت فرد و جامعه نیست و همین نکته, منشإ آن شده است که ایشان, تمام مباحث و معارف دینى از جمله سیاست را از زبان وحى و اهل وحى بیان کند. از میان انبوه آثار علامه مجلسى, مهم ترین و تنها نوشته ایشان در باب سیاست همان رساله ((آداب سلوک حاکم با رعیت)) است که ترجمه عهدنامه على(ع) به مالک اشتر, به همراه سه حدیث دیگر است. مجلسى به غیر از این رساله, اثر مستقل دیگرى در این خصوص ارائه نکرده است. البته نکته اى که در این جا نباید از آن غفلت نمود, این است که کتاب شناسى سیاسى مجلسى از یک ویژگى خاصى برخوردار بوده و آن این که با توجه به مسلک فقهى و روش علمى و فکرى ایشان, از طریق کتاب شناسى سیاسى این دانشمند, علاوه بر آشنایى با آرا و اندیشه هاى سیاسى وى به منابع عظیم روایى او در مباحث سیاسى نیز مى توان دست یافت; بویژه کتاب بحارالانوار که در بردارنده حجم زیادى از احادیث شیعه است. در این گفتار بر اساس مطالعه و بررسى تفصیلى که از آثار ایشان به عمل آمده, اجمالا به منابعى که در آن ها بحث هاى سیاسى عنوان شده است, اشاره مى کنیم.
رساله آداب سلوک حاکم با رعیت:
یکى از تإلیفات علامه مجلسى که در آن فقط از مباحث و مسائل سیاسى سخن گفته شده, ترجمه عهد نامه مالک اشتر است. این رساله که با عنوان ((آداب سلوک حاکم با رعیت)) نگارش یافته, با توجه به مسلک اخبارى مولف, به نظر مى رسد که مهم ترین اثر سیاسى وى در بین آثار متعدد و متنوع ایشان باشد(3)
مجلسى در معرفى این رساله و انگیزه تإلیف آن مى گوید:((این رساله اى است در ترجمه بعضى از احادیث شریفه که در کیفیت سلوک ولات عدل با کافه عباد که ودایع رب الاربابند وارده شده. براى تنبیه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت که هم گنان منوط به صلاح ایشان است, و فساد ایشان, مورث اخلال نظام بنى نوع انسان که زبده مکنونات و اشرف مخلوقاتند.(4)
رساله فوق در دو فصل تدوین یافته است; فصل نخست, در ترجمه عهد نامه مالک اشتر است: در عهدنامه مذکور وظایف مهم حاکم اسلامى در زمینه هاى مسائل عبادى, اخلاقى و سیاسى و اقتصادى, مانند کیفیت انتخاب کارگزاران, قضاه, فرماندهان نظامى و اهتمام به عمران و آبادانى, کیفیت جمع آورى خراج و نحوه مصرف آن و نیز مطالب و نکات مهمى درباره کشوردارى و اداره جامعه آمده است.(5)
فصل دوم این رساله, در ترجمه سه حدیث دیگر است که با عهدنامه مالک وحدت عنوان و وحدت موضوع دارند.
حدیث اول:
نامه على(ع) به عثمان ابن حنیف, والى آن حضرت در بصره است. على(ع) این نامه را بعد از اطلاع از حضور عثمان ابن حنیف در میهمانى یکى از اشراف بصره, در نکوهش وى نوشته است.
امیرالمومنین (ع), والى خود را به پیروى از سیره و ساده زیستى خود و تمسک به تقوا فراخوانده, و او را به یارى و دستگیرى مستمندان جامعه ترغیب مى کند. در این حدیث, على(ع) ضمن مذمت دنیا و دنیاطلبى, بخش هایى از سیره و زندگى و ساده زیستى خود را در دوران حکومتش بیان کرده است. این حدیث در نهج البلاغه فیض الاسلام, صص 965 ـ 976 نامه شماره 45 آمده است و در بحارالانوار, ج 33, حدیث 686, ص 473 نیز نقل شده است.
حدیث دوم:
که مجلسى آن را معتبر مى داند, نامه امام صادق (ع) به عبدالله نجاشى والى اهواز است از طرف منصور دوانیقى به این سمت گماره شده است. نجاشى که از شیعیان امام صادق(ع) است, ضمن نامه اى به امام, خبر از ابتلائش به ولایت اهواز مى دهد و از حضرت تقاضاى ارشاد و راهنمایى مى کند. امام صادق(ع) در پاسخ وى ضمن ابراز خرسندى و تإسف از این امر - خرسندى از آن جهت که ((شاید به آب لطف او, آتش جور مخالفان را از آل محمد ((شیعیان)) خاموش بگرداند)) و نگرانى از این جهت که مبادا بر مومنى از آل محمد سخت بگیرد و به واسطه این سخت گیرى, بهشت را بر خود حرام گرداند - نصایح و رهنمودهایى را که درباره مدارا و مردم دارى به وى ارائه مى کند و راه خلاصى او را از مقایسه این شغل; ((یعنى قبول ولایت از طرف حاکم جور)), رفتار به عدل و داد و اجتناب از ظلم و ستم نسبت به مردم و شیعیان مى داند و به وى توصیه مى فرماید که از حیف و میل و استفاده شخصى از بیت المال, زراندوزى, ترساندن بى مورد مومنان و تجسس از لغزش ها, و عیوب خصوصى مردم اجتناب نموده و نسبت به مستضعفان و دادرسى مظلومان و رعایت ورع و تقوا اهتمام ورزد. این حدیث, در جلد 75 بحارالانوار, صص360ـ366ذکر شده است.
حدیث سوم:
نصایح مردى است به منصور دوانیقى که در ایام حج و در حال طواف, با او سخن گفته است. به گمان راوى, این مرد, حضرت خضر بوده است که در آن جا ظاهر شده بود. حضرت خضر در این گفت و گو, از گسترش ظلم و جور و قتل و آدم کشى توسط منصور دوانیقى انتقاد و شکایت کرده و براى تنبیه و بیدار ساختن منصور, وى را با پادشاه مشرک کشور چین که با وجود مشرک بودن; رعایت حال بت پرستان را مى کرد, مقایسه کرد. و منصور دوانیقى را با این که حاکم مسلمان بود به دلیل این که ظلم و ستم بر مسلمین روا مى داشت, سرزنش نموده است.
همچنین او را سفارش کرده که با دانایان و هادیان و علما مشورت نماید و علت گریزان بودن علما از او را, ترس آنها از جور و بدى اعمال منصور مى داند و راه نجاتش را منوط به اتخاذ سیاست مردم دارى و رفتار به عدالت و دادرسى مظلومان و کاستن از تعداد حاجبان خود بیان نموده است. این حدیث نیز در بحارالانوار ج 72, صص 351 - 352 حدیث 60 آمده است. در خصوص برداشت هایى که از این احادیث مى شود, و نیز آنچه از مقدمه و خاتمه این رساله استنباط مى شود, در فصل هاى آینده سخن خواهیم گفت.
گفتنى است, ترجمه علامه مجلسى از عهد نامه مالک اشتر بر اساس نسخه تحف العقول صورت گرفته است.
رساله مال ناصبى:
این رساله را مى توان یکى از آثار سیاسى علامه مجلسى به حساب آورد. رساله مزبور, درباره جایگاه و احکام یکى از اقلیت هاى مذهبى ((یعنى نواصب)) در فقه سیاسى شیعه سخن مى گوید. مولف در این نوشته, حکم مال ناصبى((جواز اخذ و تصرف و یا اتلاف آن)) و نیز حکم شرعى ((جواز)) قتل ناصبى را بیان کرده است. مجلسى در این رساله, سه روایت را درباره حلیت مال و خون ناصبى آورده است. مفاد این سه حدیث, حلال بودن مال ناصبى براى شیعیان بعد از پرداختن خمس آن و نیز جواز قتل ناصبى است; لکن امام(ع), شیعیان را از کشتن ناصبى به خاطر خوف از گرفتار شدن شیعیان به قصاص, نهى کرده است و در روایت دیگرى در این رساله نقل کرده, امر قتل آنها را به امام ارجاع داده است.
در این رساله, تنها این سه حدیث با عنوان رساله منطبق است و بقیه احادیثى که مولف آورده است, برخى از آنها درباره تعریف ناصبى, و بعضى دیگر مربوط به مذمت و عقال اخروى ناصبى است و تعدادى دیگر, مربوط به عناوینى از قبیل مشرک, زندیق و کافر بودن ناصبى مى باشد. رساله فوق در مجموعه بیست و پنج رساله فارسى در صفحات 373ـ381 آمده است.
رساله صواعق الیهود:
این رساله درباره آداب و احکام جزیه است. مولف در مقدمه رساله, اهل کتاب را از دیگر کفار به هدایت نزدیک تر مى داند و علت تشریع اخذ جزیه از اهل ذمه را امکان گرایش تدریجى آنها به دین اسلام دانسته و در این خصوص مى گوید: (( ... و هر گاه شرایط جزیه را در حق ایشان رعایت نمایند و به خوارى و مذلت در میان مسلمانان زندگانى کنند, تعصب ایشان را مانع از قبول دین نخواهد گردید و به زودى مقبول دین اسلام خواهند نمود.))
مولف, اهل کتاب را در سه طائفه, یعنى ((یهود, نصارا و زرتشتیان)) منحصر کرده است. اخذ جزیه از سایر کفار را جایز نمى داند. وى سپس در مورد افرادى از اهل ذمه که جزیه به آنها تعلق مى گیرد و نیز مقدار جزیه بحث کرده و به دنبال آن, شرایط هفت گانه ذمه راآورده و بعد از آن شرائط شش گانه اى را طرح کرده که در صورت صلاحدید حاکم اسلامى, اهل ذمه ملزم به رعایت آن شرائط مى گردند. وى در خاتمه به مواردى از: آداب معاشرت و معامله مسلمانان با اهل ذمه اشاره نموده است. این رساله در مجموعه بیست و پنج رساله فارسى در صفحات 515 ـ 522 آمده است.
مباحث سیاسى در عین الحیات:
علامه مجلسى در این کتاب, فصلى را با عنوان((احوال سلاطین عدل وجور)), ((کیفیت معاشرت با سلاطین)), ((حقوق پادشاهان و نیز مفاسد قرب به پادشاهان)) طرح کرده است. وى در آغاز هر بحث, اجمالى از نظر خود را که همان مفاد روایات است بازگو نموده, سپس احادیث مربوط به هر عنوان را مستقلا به طور جداگانه ذکر کرده است.
وى در آغاز این فصل با اشاره به اهمیت عدل و جور و صلاح و فساد سلاطین و امرا و آثار اعمال آنها مى گوید: ((بدان که عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است و عدل و صلاح ایشان, موجب صلاح جمیع عباد و معمورى بلاد است. و فسق و فجور ایشان, مورث اختلال نظام امور اکثر عالمیان و میل اکثر ناس به طور ((یعنى رویه و رفتار)) ایشان مى گردد))(6) و بعد از این مقدمه, این حدیث معروف و مشهور را نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود: ((دو صنف اند از امت من, اگر ایشان صالح و شایسته اند, امت نیز صالحند و اگر ایشان فاسدند, امت من نیز فاسدند. صحابه پرسید: کیستند ایشان یا رسول الله؟ فرمود: فقها و امرا(7))) و بعد از آن, احادیثى را درباره مذمت جور سلاطین و آثار آن در دنیا و عقاب سلطان جائر در آخرت نقل مى کند.
مولف در بخش دیگر این فصل, بحثى را تحت عنوان چگونگى معاشرت حکام با رعایا و همچنین حقوقى که مردم بر حاکمان دارند طرح مى کند. وى در این فصل نیز سراغ احادیث مى رود و روایاتى را درباره توصیه سلاطین به لزوم رعایت حقوق مردم و عدالت اجتماعى ذکر مى کند. و کسانى را که خواستار آگاهى بیشتر از آداب امرا و حکام و به عبارت دیگر, وظایف حاکم اسلامى هستند, به نامه هاى حضرت امیرالمومنین(ع) که به عمال و والیان خود نوشته; خصوصا نامه طولانى آن حضرت به مالک اشتر و همچنین نامه اى که به سهل ابن حنیف و به محمد ابن ابى بکر نوشته اند, ارجاع مى دهد.
وى در ادامه, به این قانون و سنت اجتماعى اشاره مى کند که:
((اگر پادشاهان در قدرت و استیلاى خود شکر کنند و رعایت رعیت و حقوق ایشان بکنند, ملک ایشان پاینده مى ماند, والا به زودى زایل مى گردد; چنان چه گفته اند که ملک با کفر باقى مى ماند و با ظلم باقى نمى ماند.))(8)
علامه مجلسى در دنباله این فصل, از حقوق پادشاهان بر مردم و به عبارت دیگر وظایف مردم در قبال حاکم اسلامى سخن مى گوید که مردم ملزم به رعایت آن حقوق هستند, البته ایشان این حقوق را مختص پادشاهانى مى داند که ((بر دین حق باشند)) و در برابر خدماتى که پادشاه به مردم مى کند از قبیل دفع دشمنان دین از ایشان و حفظ دین و مال و عرض, آنها نیز متقابلا موظفند که حقوق پادشاه را رعایت کنند.
از جمله حقوقى که پادشاه بر عهده مردم دارد عبارت است از: دعا کردن براى صلاح پادشاه, بزرگداشت و تعظیم پادشاه عادل, و اگر عادل نباشد دعا نمایند براى صلاح ایشان و یا خود را اصلاح نمایند تا خدا ایشان را به صلاح آورد. و نیز تقیه از پادشاه جابر و ظالم و خود رااز ضرر و قهر او حفظ کردن را واجب مى داند. و در ضمن نقل احادیث متعدد که دلالت بر لزوم رعایت حقوق پادشاه توسط مردم دارد, حدیثى را از پیامبر(ص) ذکر مى کند که بین صلاح امت و برخوردارى آنها از پادشاه عادل و نیز میان ابتلإ جامعه فاسد به پادشاه ظالم رابطه على و معلولى وجود دارد.
نکته قابل تإمل آن که, علامه مجلسى مردم را از شورش و آشوب و مخالفت علیه پادشاه جابر و ظالم بر حذر مى دارد و مى گوید; وظیفه مردم در چنین شرائطى, عمل به تقیه, صبر, اطاعت و دعا براى اصلاح پادشاه ظالم است. او با آوردن حدیثى, مخالفت با پادشاه را موجب وقوع در مهلکه مى داند.
علامه مجلسى در بحث بیان مفاسد قرب به پادشاهان, ضمن مذمت این عمل و نهى از اعانت ظالمان و راضى بودن به ظلم ایشان و مدح آنها, مفاسد قرب به پادشاهان را در هشت مورد خلاصه کرده است:
1) اعانت و مشارکت در ظلم ظالم, 2) محبت و دوستى ظالم; 3) رضایت به ظلم ظالم; 4) سرایت اعمال قبیح و گناهان پادشاهان و امرا به مقربان آنها; 5) نفاق از راه مدح قبایح اعمال پادشاهان در حضور آنها; 6) ترک نهى از منکر 7) محبت بقاى ظالم; 8) مبتلا شدن به موارد شبهه و حرام. مولف بعد از این مقدمه, احادیث مربوطه را آورده است.
مطلب بعدى که ایشان ذکر کرده است, مربوط به علل و اسباب جواز و حتى وجوب همکارى و تعامل با حکام است.
مجلسى در این باره مى گوید: ((بدان که گاه هست که معاشرت با حکام و امرا و تردد به خانه هاى ایشان, واجب مى شود به سببى چند)) و در ادامه بحث سه مورد از این اسباب را بدین ترتیب نقل مى کند:
1) تقیه, در صورت خوف ضرر نفس یا مال یا عرض براى دفع آن ضرر و در این باب, استناد مى کند به سیره ائمه معصومین (ع) که با خلفاى عباسى مدارا مى کردند; 2) دفع ضرر و ظلم از مظلوم یا جلب نفع براى مومن; 3) هدایت حکام, اگر قابل باشند به نزد ایشان مى رود که شاید یکى از ایشان را هدایت نماید. بالاخره علامه مجلسى در این باره, به ذکر این سه مورد بسنده مى کند و در پایان, از تبعیت و پیروى هواهاى نفسانى در توجیه تقرب به پادشاهان هشدار مى دهد. مطالب فوق در عین الحیوه در صفحات 364 تا 378 آمده است.
مولف در فصل دیگرى از کتاب عین الحیوه به بحث پیرامون مذمت دنیا و دنیاطلبى پرداخته و تمثیلات ده گانه اى را در روشن ساختن موضوع ذکر کرده است. تمثیل دهم, مشتمل بر داستان بلوهر و یوذاسف است. مولف حکایت فوق را از کتاب کمال الدین و اتمام النعمه ابن بابویه نقل کرده است.
توضیح مختصر درباره این داستان این که: یوذاسف فرزند پادشاه جبار, ظالم, بت پرست و مخالف دین و اهل دیانت هندوستان بود. و سعى این پادشاه بر آن بود, که فرزند خود را نیز مانند خود پرورش و تربیت کند تا سیاست وى را در مبارزه با آئین هاى الهى, موحدان و دین داران جامعه ادامه دهد. لذا او را از محیطهاى دینى و علماى دینى دور کرد و در شهرى او را محبوس نمود تا با موحدان تماس نداشته باشد. لیکن یوذاسف با فراست و زیرکى که داشت, قصد پدر را دریافت و على رغم خواست پدر, به کسب شناخت و معرفت در مسائل دینى پرداخت. و چون آوازه و شهرت یوذاسف در عالم منتشر شد و به گوش بلوهر حکیم سر اندیب رسید, وى روانه سرزمین هندوستان شد تا این شاهزاده را با تعالیم دینى و اخلاقى آشنا سازد و در گفت و گوهایى که بین بلوهر و یوذاسف صورت گرفت این شاهزاده دین توحید را پذیرفت و با مواعظ نصایح تمثیل هایى که این حکیم بر وى ارائه کرد, بالاخره دست از سلطنت شسته و به عنوان عالم دینى به ارشاد و هدایت و دعوت مردم به یگانه پرستى, مشغول گردید.
این حکایت ضمن اشتمال بر مواعظ و پند و اندرزهاى اخلاقى, حاوى نمونه هایى از سیره پسندیده و رفتار عادلانه برخى از پادشاهان و نیز توبه و تحول روحى بعضى از پادشاهان ظالم و تغییر و تبدیل آنها به پادشاهان عادل و دادگر مى باشد. ذکر چهار مورد از سرگذشت پادشاهان گذشته, به اضافه اصل داستان که شخصیت هاى محورى آن پادشاه هند و فرزندش و نیز حکیم بلوهر است. از جمله قرائنى است براین که انگیزه مولف از ترجمه و نقل این حکایت در این کتاب, نصیحت ملوک و حکام و ارشاد و هدایت غیر مستقیم پادشاهان و امراى معاصر خود بوده است.
معناى ضمنى و التزامى حکایت فوق, بیان گر این مطلب است که سیاست و حکومت بر جامعه بشرى باید در دست حاکم حکیم یا حکیمان حاکم باشد, و در صورت انفکاک این دو از یکدیگر, اداره جامعه باید به دست حاکمى سپرده شود که در کنار او, وزیرى دانا و حکیم, مشاور و راهنماى او باشد. آنچه مطلوب جامعه بشرى بویژه جامعه اسلامى به عنوان مدینه فاضله است, این است که جامعه باید توسط حاکم دانشمند و خردمند, تدبیر و اداره گردد, البته مراد از حکمت در دیدگاه متشرعین و محدثین امامیه, دانشى است که بر اساس آموزه هاى شریعت و برگرفته از قرآن وسنت و تعلیمات ائمه(ع) که حکیمان واقعى این امت هستند, باشد. در هر صورت مى توان این اصل و قاعده عقلى و عقلایى را یعنى; ((تقدیم انسان کامل در علم و دیگر فضائل انسانى بر دیگران و به عبارتى تقدیم افضل بر فاضل و اعلم بر عالم)) که از سوى پیامبر (ص) و ائمه معصومین(ع) تإسیس گردیده است در راستاى تحقق این اندیشه ایده آل بشرى در نیل به مدینه فاضله دانست.
مباحث سیاسى در حق الیقین:
کتاب حق الیقین, آخرین تصنیف علامه مجلسى است که به سال 1109 ه' ق آن را به پایان برده است. این اثر درباره اصول دین نگاشته شده و مصنف با استناد به آیات و اخبار و ادله عقلى به اثبات توحید, نبوت, امامت و معاد پرداخته و بیشترین حجم آن را مبحث امامت به خود اختصاص داده که عمدتا راجع به تاریخ سیاسى و اندیشه سیاسى شیعه در زمان حضور است.
علامه مجلسى در بحث امامت, در تعریف امام مى گوید: ((امام, کسى است که مقتدا و پیشواى امت باشد در جمیع امور دنیا و دین به نحوى که پیامبر(ص) مى کرد, به نیابت و جانشینى نه بر سبیل استقلال ))(9) وى سپس با استناد به اتفاق فرقه امامیه, نصب امام را بر خداوند عقلا و نقلا واجب مى داند و ادله عقلى و نقلى آن را ذکر مى کند و ضمن اشاره به صفات و شرائط امام که از نظر وى, همان افضل بودن امام در جمیع جهات, و عصمت و هاشمى بودن است, گفتار مفصلى را درباره راههاى شناخت امام, اثبات امامت على(ع) و سایر ائمه(ع) و وجود امام زمان (عج) و غیبت آن حضرت ارائه مى دهد.
مجلسى در اثبات و بیان رجعت ; ((یعنى فرجام سیاسى جامعه بشرى از دیدگاه شیعه)) مى نویسد:
((از جمله اجماعات شیعه; بلکه ضروریات مذهب فرقه محقه, حقیت رجعت است; یعنى پیش از قیامت در زمان حضرت قائم (عج) جمعى از نیکان بسیار نیک و بدان بسیار بد به دنیا برمى گرداند; نیکان براى آن که به دیدن دولت ائمه خود, دیده هاى ایشان روشن گردد.. و بدان بسیار بد, از براى عقوبت و عذاب دنیا[ و] مشاهده اضعاف آن دولتى که نمى خواستند به اهل بیت رسالت برسد و انتقام کشیدن شیعیان از ایشان... ))(10)
نکته قابل توجه و تإمل در مورد این اثر, آن است که علامه مجلسى با وجود این که بحث امامت را در این کتاب به تفصیل مورد بحث قرار داده و وجود امام دوازدهم و غیبت آن حضرت را اثبات کرده, لیکن به مسإله رهبرى سیاسى جامعه و اداره امور دنیوى مردم در زمان غیبت و فترت تا زمان ظهور و نیز به وظایف شیعیان در این دوران طولانى متعرض نشده است.
یکى از منابع سیاسى مورد استناد در تبیین و توضیح مبانى اندیشه سیاسى علامه مجلسى که به عنوان مدرک و مستند عملکرد سیاسى وى نیز مى تواند مورد استفاده قرار بگیرد, خطبه اى است که هنگام جلوس شاه سلطان حسین صفوى بر تخت سلطنت در مراسم تاج گذارى او, انشإ و ایراد نموده است.
نکات و مطالبى که در این خطبه آمده, موضع و دیدگاه مجلسى را درباره حکومت در عصر غیبت و مشروعیت حکومت صفویه, به خوبى روشن مى سازد.(11)
دیباچه هاى کتب فارسى علامه مجلسى:
مورد دیگرى که مى توان به دیدگاه هاى سیاسى علامه مجلسى درباره حکومت و سلاطین صفویه دست یافت, مقدمه هایى است که در دیباچه برخى از کتب خود نگاشته است; مانند: مقدمه کتاب حق الیقین, زاد المعاد و حیات القلوب ج (1) و... وى در مقدمه این کتب, بعد از بیان هدف از تإلیف آنها که عبارت از ترجمه اخبار معصومین(ع) براى استفاده فارسى زبانان است, دیدگاهش را نسبت به حکومت و سلاطین صفویه, انتساب این سلسله به خاندان اهلبیت(ع) و نیز نظر مثبت خود را راجع به عادل بودن سلاطین صفوى معاصر خود ابراز داشته است, از این نکات و اشارات مى توان به علل و انگیزه هاى همکارى ایشان با سلاطین صفوى, در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامى, امامت جمعه و قضاوت پى برده و آنها را تبیین نمود.
طرح مباحث سیاسى در بحارالانوار:
بحارالانوار, بزرگترین مجموعه حدیثى شیعه و به عبارت دیگر, دائره المعارف شیعه است, طبعا این اثر مشتمل بر بسیارى از مباحث و مسائل سیاسى است; مباحثى که در قالب عناوین کلى از قبیل: تاریخ سیاسى, کلام سیاسى و فقه سیاسى و در شکل کلى تر, در قالب و چارچوب اندیشه سیاسى شیعه مطرح شده است.
البته روشن است که مولف مباحث سیاسى را در این کتاب به صورت منسجم و مستقل و مستدل مورد بحث و بررسى قرار نداده است; بلکه مولف - با توجه به مسلک اخبارى وى - در ضمن ابوابى که مطرح ساخته, احادیثى را که داراى مضامین سیاسى بوده, به تناسب آن باب آورده است; ولى نه از نگاه سیاسى; بلکه از زاویه همخوانى آنها با عنوان باب.
به عنوان مثال, وى وظایف حاکم اسلامى و ظایف مردم در قبال حاکم را در این کتاب به صورت مستقل مورد بحث قرار نداده است; این مباحث را بلکه مانند بسیارى ازمقوله هاى سیاسى دیگر از قبیل: بیعت, شورا, امور حسبیه, ولایت فقیه, امر به معروف و نهى از منکر و... به طور پراکنده در ابواب مختلف مطرح ساخته است. لذا پژوهش گر اندیشه سیاسى این محدث, براى بازیابى و بازشناسى مفاهیم سیاسى, باید در سراسر این مجموعه به مطالعه و جست وجو بپردازد تا به آرا و نظرات سیاسى علامه مجلسى و نیز چشم انداز کلى از اندیشه سیاسى شیعه از دیدگاه, احادیث دست یابد.
البته این مقصود به مقدار زیادى با مراجعه به فهرست جامعى که از مباحث سیاسى بحارالانوار تهیه و گردآورى شده است, عملا تحقق یافته و محقق را از مطالعه مجدد این مجموعه بى نیاز مى سازد. با مراجعه به این فهرست تفصیلى, به دهها موضوع اصلى و فرعى که در ضمن احادیث, و یا نقل قول دانشمندان اسلامى و یا نظر مولف که در ذیل احادیث با عنوان بیان و توضیح آمده است, مى توان دست یافت. و با تهیه فهرست موضوعى براى این فهرست که به ترتیب مجلدات بحارالانوار فراهم گشته است, یافتن احادیث هم مضمون; بسیار آسان تر خواهد شد. به نظر مى رسد که این فهرست تا حدى ما را از کتاب شناسى سیاسى بحارالانوار بى نیاز ساخته باشد. فهرست فوق در بیش از دویست صفحه و قریب به پنج هزار فیش از سوى نگارنده در واحد اندیشه سیاسى گرد آورى و تدوین شده است.
لازم به یادآورى است که این فهرست در دو قسمت ارائه گردیده است; قسمت اول, مربوط به فیش هایى است که با کد ((1)) مشخص گردیده و بیان گر نظرات سیاسى علامه مجلسى است.
و قسمت دوم, فیش هاى با کد ((2)) مى باشد که مختص آن دسته از مطالب و موضوعات سیاسى است که در احادیث بحارالانوار آمده و یا نقل قول دیگر دانشمندان اسلامى است; لیکن مولف در ذیل آنها توضیح و بیانى ندارد.
در تدوین اندیشه سیاسى علامه مجلسى که اکنون در دست انجام است و انشإالله در آینده نزدیک به اتمام خواهد رسید, در کنار استفاده از سایر کتب و رسائل ایشان, فقط بخش نخست فیش هاى بحارالانوار مورد استفاده و استناد قرار گرفته است. در مجموعه حاضر نیز تنها بخش اول فیش هاى بحارالانوار ارائه شده است.
لازم به یاد آورى است فیشهاى بخش نخست, ((باکد (1))) در هفتاد و چهار صفحه آماده گردیده که به عنوان نمونه, فیش هاى جلد 70 بحارالانوار ضمیمه مقاله حاضر مى باشد.
(در صورت نیاز به جدول نخست فیش هاى بحارالانوار به اصل مجله مراجعه فرمایید.)
فهرست منابع
1- علامه مجلسى محمد باقر: بحارالانوار, مجلدات مختلف آن, بیروت, انتشارات موسسه وفإ.
2- علامه مجلسى, محمد باقر: حق الیقین, چاپ دوم, انتشارات رشیدى, 1363, ه' ش.
3- علامه مجلسى, محمد باقر: عین الحیات, چاپ دوم, انتشارات رشیدى, 1363, ه' ش.
4- علامه مجلسى, محمد باقر: بیست و پنج رساله فارسى, قم, انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى. 1412ق.
5- علامه مجلسى, محمد باقر: دستور شهریاران, محمد ابراهیم نصیرى, تهران, انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار, 1373, ش.
6- علامه مجلسى, محمد باقر: حیات القلوب, جلد اول.
7- علامه مجلسى, محمد باقر: زاد المعاد.
8- نهج البلاغه, ترجمه فیض الاسلام, چاپ دوم, 1351, ه' ش.
1ـ مقاله فوق بخشى از مجموعه اى است که در واحد اندیشه سیاسى دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم در حال تدوین مى باشد که بزودى مجموعه کامل آن به چاپ خواهد رسید.
2- در عهد صفوى, چهارتن از عالمان شیعى, چهار اثر حدیثى سترگ به وجود آوردند, که به کتب اربعه متإخره شهرت یافت که به ترتیب عبارتند از:
1- جوامع الکلم, از سید میرزا محمدابن شرف الدین على ابن نعمه الله جزائرى.
2- کتاب وافى, از ملامحسن فیض کاشانى, ((متوفى 1091 ه' ق.))
3- وسائل الشیعه, از شیخ محمد حسن حر عاملى, ((متوفى 1104 ه' ق)).
4- بحارالانوار, از ملا محمد باقر مجلسى,((متوفى 1110ه' ق)).
3- محقق نائینى در کتاب ((تنبیه الامه و تنزیه المله)), درباره اهمیت عهدنامه مالک مى نویسد:((استاد علامه ما, آیه الله العظمى میرزاى شیرازى, این عهد را سر مشق خود قرار داده, و بر عمل به آن مواظبت مى فرمود. و تمام مراجع امور شرعى و سیاسى, به تناسب کارشان به آن توجه مى کردند. اروپائیان بارها آن را ترجمه و در استنباط قوانین خویش از آن سود مى بردند)) تنبیه الامه و تنزیه المله, ص 104.
4- بیست رساله فارسى, ص135.
5- علامه مجلسى در بحارالانوار, عهدنامه مالک اشتر را در دو مورد نقل کرده است, نخست, در جلد 33 بحار صص 599 ـ 638 از نهج البلاغه سید رضى آورده و لغات آن را شرح کرده است و مورد دوم, در کتاب روضه
6- عین الحیوه, ص 364.
7- همان.
8- عین الحیوه, ص 367.
9- حق الیقین, ص 27.
10- همان, ص 248.
11- دستور شهریاران, صص 21 ـ 24.