آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

امنیت از نیازهاى ضرورى و آغازین بشر است که با آفرینش او همراه بوده و پاسخ گویى به دیگر نیازها, در سایه هستى آن تحقق مى یابد. و مى توان گفت رفع کامل نیازهاى فیزیکى مانند نیاز به آب و غذا نیز با استمداد از امنیت صورت مى گیرد.
همراه بودن نیاز به امنیت با آفرینش انسان و توجه شدید وى به این نیاز, آن را در ردیف نیازهاى فطرى بشر در آورده است. فقه شیعه که از کتاب و سنت ریشه گرفته است, با فطرت انسان و نیازهاى او سازگارى و تناسب کامل دارد. فقه, انسان را با تمام نیازمندىهایش در نظر گرفته و براى رسانیدن او به اوج کمال و سعادت, تلاش نموده است.
فقه, مسیر زندگى واقعى انسان را که بر اساس مصالح و منافع واقعى و با اقتضاى آفرینش پایه گذارى شده است, ترسیم مى کند. و بر این پایه است که فقه نیاز به امنیت را همانند دیگر نیازهاى ضرورى بشر در نظر گرفته و در تمام ابعاد و گوشه هاى وجود آن کارآیى دارد.
امنیت را اگر از نیازهاى اجتماعى و سیاسى بدانیم, فقه سیاسى شیعه متعهد کارشناسى آن است و اگر آن را از نیازهاى فردى بدانیم, از دیدگاه فقه به دور نمانده است; بلکه با توجه کامل آن را بررسى کرده و افراد بشر را راهنمایى کرده است. براى امنیت, مفهومى که تمام اندیشمندان بر آن اتفاق نظر داشته باشند, بیان نشده است و تعریف جامع و مانعى که بتواند فراگیر تمام مصادیق آن باشد و آن چه را که امنیت نیست به دور سازد, پیشنهاد نشده است.
امنیت یک مفهومى مبهم و یا واژه اى است که براى آن, معانى بسیار گفته شده است; واژه اى اختلاف برانگیز که هر کس مى تواند براى رسیدن به هدف خود آن را به کار گیرد; هر چند این اهداف در نقطه اى در تضاد و در تقابل با هم باشند. و نیز سیاستمداران مى توانند براى اقدام هاى سیاسى گوناگون خود از آن استفاده کنند:
((از امنیت ملى مى توان براى توجیه سیاست هاى متناقضى چون: تجارت آزاد و حمایت از محصولات داخلى یا مسابقات تسلیحاتى و کنترل تسلیحات استفاده کرد. با وجود این که این عبارت در توجیه عملکرد دولت ها سودمند است. مى توان از این عبارت براى مخفى کردن عدم درک روشن رهبران در آن چه باید انجام دهند نیز استفاده کرد. بنابر این, در ابتدا باید پذیرفت که هیچ تعریفى درباره امنیت وجود ندارد که در آن اتفاق نظر باشد و مهم تر از آن, این که در واقع, ماهیت امنیت با پذیرش یک تعریف جامع و مانع در تعارض است. علاوه بر این, امنیت را مى توان هم به عنوان هدف و هم به عنوان نتیجه تعریف کرد)).(1)
امنیت یک مفهوم تثبیت نشده است که در سیر وجود علمى خود دچار تحول شده و از مفهومى به مفهومى دیگر, تطور یافته است. و البته این تحول و تطور, در اثر ثابت نبودن مفهوم آن در طول تاریخ دانش بوده است.
((یکى از ویژگى هاى بارز مفهوم امنیت ملى, تحول پذیرى آن است. این تحول هم در نوع تهدیدات و هم در انتخاب راهها و مکانیزم هاى حفظ و تإمین امنیت ملى موثر بوده است.))(2)
تحول پذیرى در مفهوم امنیت سبب گردید که در طول تاریخ علمى آن, دو دیدگاه متفاوت از طرف سیاستمداران و اندیشمندان پیشنهاد گردد.
((به طور کلى تا کنون دو دیدگاه مشخص در این زمینه داده شده است که احتمالا در درون هر یک از آن ها گرایش هاى مختلفى نیز وجود دارد... دیدگاه کلاسیک, (سنتى) این دیدگاه از ابتداى پیدایش مفهوم امنیت تا اوائل دهه ;1960 یعنى دوران کم رنگ شدن اولیه جنگ سرد, بر منابع و متون ملى حاکم بوده است)).(3)
در این دیدگاه, امنیت ملت و کشور در چارچوب امنیت نظامى منحصر شده بود.
((تا چند دهه پیش, مقوله امنیت داراى محدودیت هایى بود و مسائل امنیتى یک کشور معمولا در چارچوب سخت افزار نظامى در نظر گرفته مى شد. این تفکر باعث بروز جنگ ها و درگیرىهاى مسلحانه و در نهایت, به خطر افتادن امنیت بخش هاى وسیعى از جهان شد)). (4)
با ارتباط بیش تر ملت ها و پیشرفت دانش ها, این دیدگاه به خاموشى گراییده و دیدگاه دیگرى به بازار دانش راه یافت. مى توان ویژگى هاى این رهیافت نو را به شرح زیر بیان کرد.
((الف: امنیت ملى کاملا مترادف با امنیت نظامى نیست;
ب: تهدید نظامى تنها عامل تهدید امنیت ملى نبوده و در برخى مواقع ممکن است جزء اولویت هاى اولیه قرار نگیرد.
ج: براى مقابله با تهدید امنیت ملى, صرفا نظامى نیست و در شرایط کنونى, اقتصاد از اهمیت روز افزونى برخوردار شده است;
د: محیط داخلى نسبت به محیط بین المللى تإثیر بیش ترى بر امنیت و یا عدم امنیت کشورها دارد.))(5)
به هر حال مفهوم علمى امنیت با مفهوم لغوى آن تناسب دارد و نمى توان آن دو را از یکدیگر بیگانه دانست. در لغت مفهوم آن چنین آمده است:
((ایمن شدن, در امان بودن و بى بیمى))(6)
از دیدگاه لغت, امنیت, اطمینان داشتن نسبت به محفوظ ماندن ارزش هاى موجود و آسایش از تهدیدات و از میان رفتن ارزش هاست.
و در مفهوم متحول علمى, امنیت نیز به همین مفهوم اراده شده است; هر چند در مفهوم سنتى آن, اساس روابط انسان ها بر زور مدارى و قدرت است و هر حکومتى در اندیشه تقویت نیروهاى تسلیحاتى است و نیرومند بودن دیگران را تهدید و خطرى براى خود مى داند. در مفهوم نوین امنیت, اقتصاد و فرهنگ بر توانایى تسلیحاتى برترى یافته و به آن ها توجه بیش ترى شده است. مى توان گفت مفهوم نوین امنیت, به مفهوم لغوى آن نزدیک تر است; زیرا در مفهوم نوین, نیازهاى گوناگون اقتصادى, فرهنگى و اجتماعى انسان در نظر گرفته شده و اختصاص به یک نیاز پیدا نکرده است.

فقه سیاسى:
براى واژه ى فقه تعاریف زیادى ارائه شده; همان گونه که براى سیاست نیز تعاریف گوناگونى ذکر شده است. و ترکیب این دو واژه با یکدیگر بحث و بررسى هایى را در بر گرفته و براى تعیین مفهوم فقه سیاسى, سخنان بسیارى گفته شده است.
مى توان آن را این گونه تعریف کرد: فقه سیاسى, مجموعه قواعد و اصول فقهى و حقوقى برخاسته از مبانى اسلامى است که عهده دار تنظیم روابط مسلمان ها با خودشان و تنظیم روابط آن ها با ملت هاى غیر مسلمان مى باشد. بر اساس مبانى قسط و عدل برخاسته از وحى الهى, فقه سیاسى دو بخش مهم را داراست;
1 ـ اصول و قواعدى در ارتباط با سیاست داخلى و تنظیم روابط درون امتى جامعه اسلامى;
2 - اصول و قواعدى در ارتباط با سیاست خارجى و تنظیم روابط بین المللى و جهانى اسلام(7) بنابراین تعریف, فقه سیاسى, روابط درون امتى و برون امتى جامعه اسلامى را تنظیم مى کند و چون تنظیم روابط, جز در سایه امنیت قابل تحقق نیست, فقه سیاسى برقرارى امنیت را در جامعه اسلامى اولین هدف خود مى داند. و مى توان گفت تلاش آغازین فقه سیاسى, در ارتباط با امنیت است; زیرا تا امنیت برقرار نشود, روابط اسلامى تحقق نمى پذیرد.

بخش پذیرى امنیت
ارتباط سخت و تنگاتنگى که میان فقه سیاسى, که تنظیم کننده روابط اجتماعى مسلمان هاست, و امنیت وجود دارد, سبب شده است که بخش پذیرى امنیت بر حسب بخش پذیرى روابط مسلمان ها باشد. به هر مقدارى که بتوان روابط را بخش و تقسیم نمود, به همان مقدار مى توان امنیت را بخش و تقسیم کرد. زیرا در کنار هر بخشى از رابطه, بخشى از امنیت باید باشد و تا امنیت متحقق نشود آن رابطه نیز به وجود نخواهد آمد.
و از آن جایى که مى توانیم روابط را به انواع گوناگونى مانند: روابط اجتماعى, فرهنگى, سیاسى, اقتصادى, قضایى, ادارى, نظامى و خارجى ارائه نماییم, امنیت را نیز مى توانیم به همین بخش ها تقسیم نماییم.
فقه سیاسى, عهده دار ایجاد امنیت در تمام بخش هاى روابط است و در این راستاست که ارتباط مستقیم فقه سیاسى با امنیت روشن مى شود.
اینک کارایى فقه را در برخى از بخش ها امنیت به طور اختصار بیان مى کنیم:
الف) امنیت اجتماعى
آسایش همگانى امت اسلامى و اطمینان آن ها در حفظ ارزش هاى همگانى امنیت اجتماعى نامیده مى شود. و هر چیزى که این آسایش و اطمینان را تهدید نموده و با آن در معارضه باشد, خلاف امنیت اجتماعى است و تفاوتى ندارد که آن تهدید به دلیل کارهاى غیر قانونى دولت باشد و یا گروهى از مردم و یا فردى از افراد مردم.
نکته دیگر این که, در میان افراد جامعه اسلامى که در روایات به اعضاى یک بدن تشبیه شده اند, پیوند بسیار عمیقى وجود دارد و سعدى نیز شعر معروف خود را از آن روایات اقتباس کرده است که مى گوید:
بنى آدم اعضاى یک دیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار
دیگر عضوها را نماند قرار
به همین دلیل, تهدید بخشى از امت نیز امنیت اجتماعى را در خطر مى اندازد و براى از میان رفتن امنیت اجتماعى, تفاوتى نیست که تهدید نسبت به تمام افراد جامعه باشد و یا براى بخشى از آن ها.
پیوند و یگانگى در میان جامعه اسلامى در آیات و روایات بى شمارى ارائه شده است که از میان آن ها مى توان به این آیه اشاره کرد:
((و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا و اذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعدا فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمه اخوانا و کنتم على شفا حفره من النار فانقذکم منها کذلک یبین لکم آیاته لعلکم تهتدون;(8) و همگان به ریسمان خدا در آویزید و پراکنده نشوید و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان زمانى که دشمن یکدیگر بودید و او در میان دل هاى شما الفت انداخت و به برکت نعمت او با یکدیگر برادر شدید و شما در پرتگاه حفره اى از آتش بودید, خدا شما را از آن جا برگرفت و نجات داد این چنین خداوند آیات خود را بر شما آشکار مى سازد شاید هدایت شوید.))
در این آیه به یگانگى و برادرى همگانى اجتماعى ملت اسلام که در سایه رعایت حقوق همگانى به دست آمده, اشاره شده است. و نیز تعیین حقوق و حدود مفاهیم آن ها و لزوم رعایت و پیاده کردن آن ها در عهده فقه سیاسى است. از این رو, رعایت حقوق همگانى و حفظ ارزش هاى عمومى در عهده فقه سیاسى است و با رعایت این حقوق است که امنیت اجتماعى به دست مىآید.
در این آیه خداوند به دشمنى و کینه توزى اعراب جاهلى پیش از اسلام اشاره مى کند و این کینه توزى به حفره اى از آتش تشبیه شده است که انسان ها در لبه پرتگاه آن قرار گرفته اند و هر لحظه خطر افتادن در میان آتش, انسان ها را تهدید مى کند; آتش دشمنى و کینه توزى در دنیا و آتش کیفر الهى در آخرت.
اسلام دست انسان ها را گرفت و آن ها را از این پرتگاه آتش نجات داد و میان دل هاى آن ها الفت و محبت بر قرار کرد و جوانمردى, ایثارگرى, از خود گذشتگى را سنت و روش آن ها قرار داد.
در روایات اسلامى, رعایت حقوق اجتماعى و امنیت اجتماعى و با جامعه همراه بودن, با ایمان برابر قرار گرفته است.
قال الامام الباقر(ع) قال رسول الله(ص): ((من فارق جماعه المسلمین فقد خلع رقبه الاسلام من عنقه)),(9) امام باقر(ع) از پیامبر(ص) نقل مى کند که فرمود: ((هر کس از اجتماع مسلمان ها جدا گردد, از اسلام برون رفته است.
و قال الامام الکاظم(ع): ((ثلاث موقبات: نکث الصفته و ترک السنته و فراق الجماعه))(10)
امام کاظم(ع) فرمود: ((سه گناه بزرگ است که انسان را به هلاکت مى رساند:
1 ـ شکستن بیعت; 2 ـ ترک سنت; 3 ـ جدا شدن از اجتماع اسلامى.))
رعایت حقوق اجتماعى و ارتباط و اتصال با جامعه, به معناى پذیرش مسوولیت هاست و این که هر کس در هر موقعیت و محلى از جامعه قرار گرفته است, وظیفه خود را به شایستگى انجام دهد.
و در این صورت است که ارزش هر کس و هر چیزى در ارتباط با اجتماع محفوظ خواهد ماند و با آسایش و اطمینان و اعتماد بر ارزش ها, زندگى اجتماعى استمرار و رونق مى یابد.
قال النبى(ص):
((یا على! المومن من امنه المسلمون على اموالهم و دمائهم و المسلم من سلم المسلمون من یده و لسانه;(11) پیامبر فرمود: یا على! مومن کسى است که دیگر مسلمان ها در اموال و خون هایشان از او در آسایش باشند و مسلمان کسى است که دیگر مسلمان ها از دست و زبان او در امان باشند.))
از این گونه روایات و مانند آن ها که در زمینه برادرى, رعایت حقوق افراد جامعه, محترم بودن خون و مال و آبروى دیگران است, به دست مىآید که با رعایت این گونه امور جامعه فاسد اصلاح گشته و از تباهى به سازندگى و پاکى و شایستگى و نیکى مى رسد و مى تواند از نتیجه کارهاى نیک و شایسته خود لذت ببرد.
در اجتماعى که فقه و توجه مردم به حلال و حرام خدا باشد و فرمان الهى به کار گرفته شود, آن اجتماع از تاریکى هاى فساد و بى دینى و تفرقه و جدایى بیرون آمده و به زندگى سرشار از نور حق, و تفرقه و جدایى بیرون مىآید و به زندگانى سرشار از نور حق, عدالت, فضیلت و صلاح رهنمون مى شود.
در آیات قرآن تفرقه و اختلاف و جدایى بین اجتماع اسلامى نهى شده و این گونه امور, تهدیدى سخت براى امنیت اجتماعى به حساب آمده است:
((ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم;(12) و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند, آن هم پس از آن که نشانه هاى روشن پروردگار به آن ها رسید و آن ها کیفر بزرگى در پیش دارند)).
((ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا لست منهم فى شى انما امرهم الى الله ثم ینبئهم بماکانوا یفعلون;(13) کسانى که آئین خود را پراکنده ساختند و به دسته هاى گوناگون تقسیم شدند, توهیچ گونه رابطه اى با آن ها ندارى. انجام کار آن ها با خداست, سپس خداوند آن ها را از آنچه انجام مى داده اند آگاه مى کند)).
فقه سیاسى شیعه دعوت خود را بر پایه اجتماع طرح ریزى کرده و احکام خود را در قالب نظام اجتماعى ریخته و نیز روح اجتماعى را در تمام احکام خود دمیده است. دعوت اسلام در آغاز بر اصل اجتماع و اتحاد و برادرى قرار گرفته و سپس حفظ و حراست از ارزش هاى مادى و معنوى را نیز در سایه برپا داشتن اجتماعى سالم دانسته است. سلامت اجتماع با تحقق امنیت حاصل مى گردد و هر چیزى سلامت اجتماع را تهدید کند, امنیت آن را نیز به خطر مى اندازد. رسیدن به هدف آفرینش انسان که سعادت در دنیا و آخرت است نیز در دیدگاه فقه سیاسى در سایه زندگى اجتماعى تحقق مى پذیرد.
ب) امنیت نظامى
امنیت نظامى در فقه سیاسى شیعه با امنیت نظامى در سیاست غیر اسلامى تفاوت بسیار دارد. در دیدگاه سیاستمداران غیر مسلمان, امنیت به معناى تحصیل قدرت و زورمندى بر دیگر ملت هاست و به دست آوردن قدرت, ابزار و اهداف امنیت را در سلطه خویش قرار مى دهد. نتیجه این دیدگاه بر این قرار مى گیرد که یک دولت با شرائط ویژه و یا چند دولت هم پیمان به کشمکش قدرت مى افتند.
ک. پ. میرا مى نویسد:
((تا چند دهه پیش, مقوله امنیت داراى محدودیت هایى بود و مسائل امنیتى یک کشور معمولا در چارچوب سخت افزار نظامى در نظر گرفته مى شد. این تفکر باعث بروز جنگ ها, درگیرىهاى مسلحانه و در نهایت, به خطر افتادن امنیت بخش هاى وسیعى از جهان شد. به فاصله یک نسل, دو جنگ جهانى رخ داد و هر چندگاه مناقشات منطقه اى بسیارى به وقوع پیوست)).(14)
امنیت نظامى در دیدگاه فقه شیعه به صورت جهاد دفاعى تبلور یافته که این جهاد با هدفى مقدس, امنیت را در ملت اسلام عملى مى نماید. جهاد دفاعى بر چند نوع است: 1 ـ دفاع از کشور اسلامى و اموال مسلمان ها در زمانى که کافران تهاجم کرده باشند و ترس استیلاى آن ها بر کشور اسلام و اموال مسلمان ها وجود داشته باشد;
2 ـ دفاع از اسلام در زمانى که کافران براى نابود کردن دین و اصل اسلام, به جامعه اسلامى هجوم آورده باشند. برخى از فقیهان این دو قسم را یک قسم دانسته اند و آن ها را یک جا بیان کرده اند; لیکن موضوع آن ها با هم تفاوت دارد و مى توان آن ها را متفاوت دانست; هر چند از نظر حکم فقهى یکى هستند و میان آن ها تفاوتى نیست;
3 ـ دفاع از نفس محترم و یا محترم مسلمان و یا کافر ذمى که در خطر افتاده است;
4 ـ دفاع اسیر از خود در میان دشمنان کافر;
5 ـ دفاع از امام معصوم(ع) در هنگامى که مورد تهاجم دشمن قرار گیرد.(15)
در فقه شیعه, جهاد دیگرى به نام جهاد ابتدایى وجود دارد که هدف آن, نابودى نیروى طاغوت و نجات مستضعفین است. سرکشانى که از شنیدن کلمه حق روگردانى دارند و از رسیدن مردم به حق جلوگیرى مى کنند و سد راه هدایت مردم مى شوند, یا باید هدایت شوند و یا از سر راه برداشته شوند تا زمینه شکوفایى ایمان در دل هاى توده هاى مردم پیدا گردد و رشد کند.
این نوع از جهاد داراى شرایط ویژه اى است که در هر زمان و بر هر شخصى لازم نیست. یکى از شرایط آن, وجود امام معصوم(ع) است و البته در زمان غیبت امام, اجراى این نوع از جهاد مشروع نیست.
امام خمینى(ره) چنین مى گوید: ((در عصر غیبت ولى امر و سلطان عصر (عج) نواب عام آن حضرت که فقیهان جامع شرایط فتوا و قضا هستند, قائم مقام او هستند در اجراى سیاست ها و تمام وظایفى که امام(ع) دارد, مگرجهادابتدایى.))(16)
این نوع از جهاد بر تمام افراد مسلمان و از جمله زنان واجب نیست. اما در جهاد دفاعى, وجود امام معصوم لازم نیست و براى دفاع از اسلام و دفاع از کشور اسلام و جان و مال مسلمان ها, همه باید برخیزند; مردان, زنان, پسران, دختران و بالاخره هر کس که قدرت دفاع از جامعه اسلامى را داشته باشد.
شهید ثانى در کتاب الروضه البهیه مى گوید; در جهاد دفاعى, وجود امام معصوم شرط نیست و هرگاه دشمن بر مسلمان ها حمله برد و یا اسلام در خطر باشد. دفاع واجب است و اذن امام معصوم و نائب او لازم نیست و اگر دشمن بر گروهى از مسلمان ها هجوم کند, بر خود آن ها دفاع واجب است و اگر توانایى دفاع را نداشته باشند, بر همسایگان آن ها لازم است آن ها را کمک دهند و دشمن را برانند و اگر همسایگان آن ها توانایى نداشته باشند, بر تمام مسلمان ها واجب است از آن ها دفاع کنند.(17) و نیز مى گوید; در جهاد دفاعى, قیام بر همگان واجب است; مردان, زنان, سالم, مریض, نابینا, برده و تمام افراد مسلمان.(18)
امام خمینى در این زمینه چنین مى گوید; اگر دشمن به کشور اسلامى و یا به مرز آن وارد شود و از ورود او بر اصل اسلام و یا بر ملت مسلمان ترس باشد, واجب است با هر وسیله اى که در اختیار دارند, از مال و جان خود دفاع کنند و در این دفاع, حضور امام(ع) و یا اذن او شرط نیست.(19)

ارزش جهاد از دیدگاه آیات و روایات
از دیدگاه آیات و روایات اسلامى, ارزش جهاد از تمام کارهاى شایسته دیگر بالاترست و هیچ کار شایسته اى در اسلام همانند جهاد نیست; زیرا جهاد, پذیرش رنج, سختى, گذشت, ایثار و اظهار محبت است; علاوه بر محبت, عشق است و علاوه بر عشق, فنا شدن در راه خداست. مجاهد راه خدا با تمام عشق و علاقه, جان خویش و جان فرزندان و عزیزانش را در کف اخلاص مى گذارد و در راه خدا هدیه مى کند و اندیشه اى جز فداکارى در راه خدا ندارد. خداوند بخشى از سختى هاى جهاد را در این آیه بیان مى کند:
((قل ان کان آبائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسول و جهاد فى سبیله فتربصوا حتى یإتى الله بامره والله لایهدى القوم الفاسقین;(20) بگو! اگر پدران, برادران, همسران, خویشان و مال هایى که به دست آورده اید, تجارتى که ترس کسادى آن را دارید و خانه هایى را که پسندیده اید, در نزد شما از خدا و پیامبر او و جهاد در راه او محبوب تر باشد, پس در انتظار فرمان خدا باشید و خداوند گروه نافرمان را هدایت نمى کند)).
و در ارزش جهاد چنین مى فرماید:
((لایستوى القاعدون من المومنین غیر اولى الضرر و المجاهدون فى سبیل الله باموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم على القاعدین درجه و کلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما درجات منه و مغفره و رحمه و کان الله غفورا رحیما;(21) (هرگز) افراد با ایمانى که بدون بیمارى و ناراحتى از جهاد باز نشستند, با مجاهدانى که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کرده اند; یکسان نیستند; خداوند مجاهدانى را که با مال و جان خود جهاد نمودند, بر نشستگان برترى مهمى بخشیده و به هر یک از این دو گروه (به نسبت اعمال نیکشان) خداوند وعده پاداش نیک داده و مجاهدان را بر نشستگان با پاداش بزرگى برترى بخشیده است. درجات مهمى از ناحیه خداوند و آمرزش و رحمت نصیب آنان مى گردد و خداوند آمرزنده و مهربان است)).
و پیامبر(ص) فرمود; ارزش هاى بزرگ همه در شمشیر است و زیر سایه آن است. شمشیرها کلیدهاى بهشت و جهنم هستند.(22)
و نیز فرمود; در راه خدا جهاد کنید تا مجد و عظمت را براى نسل هاى آینده به ارث گزارید.(23)
و با این ارزش و قداستى که جهاد در راه خدا دارد, تفاوت ماهوى آن با امنیت نظامى که در دیدگاه سیاستمداران غیر اسلامى جلوه کرده است, روشن مى شود.
ج) امنیت فرهنگى
از ارکان و پایه هاى زیر بنایى و اساسى امنیت, نگهدارى فرهنگ درست وارزشمند گذشتگان و نیاکان است که این فرهنگ در اثر مبادى اخلاقى اجتماعى دینى به دست آمده است; فرهنگى که با گذشت زمان و پیشرفت علوم به تکامل مى رسد و با حدوث مفاهیم جدید و تازه اى, خود را در راه تعالى و دفاع از فرهنگ هاى بیگانه هماهنگ مى سازد.
و از میان تمام فرهنگ ها, فرهنگ دین نقش بنیادى خود را دارد. فرهنگ دین مى تواند میان گویش هاى گوناگون, گروه هاى متفاوت و ملت هاى مختلف وحدت ویگانگى ایجاد کند.
فرهنگ دینى اسلام با امر به معروف و نهى از منکر و پناه گرفتن در دامن تقوا و پرهیزگارى و ترس از خدا, سبب مى شود که افراد جامعه مسوولیت هاى خود را در ارتباط با خدا, خود و دیگر افراد جامعه به درستى انجام دهند.
اجتماعى که اسلام را پذیرفته است; زبان, گویش, نژاد, منطقه جغرافى و دیگر تفاوت هایى را که در جوامع بشرى وجود دارد, تنها براى شناخت و شناسایى افراد قرار مى دهد و تنها امتیاز را در نزد خداوند, داشتن مراتب تقوا مى داند.
و باید به این نکته نیز توجه داشت که تعدد ادیان در جوامع بشرى, نباید سبب اختلاف و تفرقه در میان آن ها باشد. ادیان متعددى که از طرف خدا به منظور ارشاد مردم آمده است, براى ایجاد تنافر و تفرقه میان آحاد بشر نیست تعدد آن ها براى تکامل رسالت هاى آسمانى است. در قرآن کریم آیات بى شمارى آمده که فرستادن قرآن را براى تصدیق و گواهى به درست بودن کتب سماوى پیشین قلمداد کرده است.(24)
پس ادیان آسمانى باید به مشترکات خود توجه داشته باشند و آن ها را در جامعه تقویت نمایند تا جامعه خداشناس به هدف و تمام ادیان که همانا ترس از خدا, اطاعت از امر او, نیکى به دیگران, پناه بردن به فضائل اخلاقى و پاک شدن از آلودگى گناهان است, برسند.
و تا زمانى که فرهنگ اسلامى در جامعه مسلمان و فرهنگ خداشناسى و اطاعت از خدا در جوامع خداشناس باشد, با الفت و یگانگى میان افراد جامعه امنیت, آسایش, اعتماد و اطمینان میان افراد وجود خواهد داشت و هیچ گونه خطرى نمى تواند آن جامعه را تهدید نماید.
فقه شیعه, محافظ و نگهدارنده فرهنگ اسلام است و پس ازایجاد این فرهنگ, در حفظ و نگهدارى آن تلاش دارد. فقهاى شیعه در تاریخ فقاهت, دفاع از فرهنگ اسلام را واجب دانسته اند; همان گونه که دفاع از کشور اسلامى و جان و مال مسلمان را نیز واجب دانسته اند.
امام خمینى چنین مى گوید:
((اگر ترس این باشد که دشمن مى خواهد استیلاى سیاسى و یا اقتصادى برحوزه اسلام داشته باشد و در نتیجه مسلمان ها را به اسارت سیاسى و اقتصادى برساند و یا اسلام و مسلمین را ناتوان کند, واجب است بر تمام مسلمان ها با وسائل مشابه با آن ها به دفاع برخیزند و با مقاومت هاى منفى مانند: نخریدن کالاى آن ها, مصرف نکردن تولیدات آن ها و ترک ارتباطها, تسلیم خواسته آن ها نگردند)).(25)
((اگر یکى از دولت هاى اسلامى با بیگانگان رابطه اى برقرار سازد که مخالف با مصلحت اسلام و مسلمین باشد; واجب است بر دیگر دولت ها که آن قرار داد را باطل کنند)).(26)
((هر کس نگاه اجمالى به احکام نماید و گسترش آن ها را در تمام شوون جامعه نماید, از عبادت ها که وظیفه و ارتباط بندگان و آفریننده آن هاست مانند: حج و نماز هر چند در نماز و حج نیز جهات اجتماعى و سیاسى هست که در ارتباط با زندگى آن هاست و مسلمان ها از این جهات غافل مانده اند... دشمنان و کارگزاران آن ها در کشورهاى اسلامى در طول تاریخ در ذهن جوانان و پیران ما تزریق کرده اند که اسلام تنها نماز و روزه است و مسائل اجتماعى و سیاسى دفاعى ندارد, تا بتوانند اسلام و مسلمان هاى راستین را از چشم جوانان و دانشجویان ما بیاندازند و در جامعه اسلامى ایجاد شکاف نمایند. بر مسلمان ها و در طلیه آن ها روحانیان و طلاب علوم دینى واجب است که بر ضد تبلیغات دشمنان اسلام با هر وسیله اى که در اختیار دارند. قیام کنند و روشن کنند که اسلام براى تإسیس حکومت عادله بر پا شده است)).(27)
در این بیان, مى توان به دو نکته اساسى در فرهنگ اسلامى اشاره کرد:
1 ـ گسترش فرهنگ اسلام در تمام شئوون زندگى و تإمین سعادت دنیوى و اخروى تمام افراد جامعه و رسانیدن آن ها به اوج کمال و عزت و سیادت است;
2 ـ لزوم دفاع مسلمان ها در برابر هجوم دشمنان به فرهنگ اسلام و تبلیغات سوئى که نسبت به آن دارند.
دفاع از فرهنگ اسلام, یکى از انواع جهاد دفاعى است که در این سخن آمده است; چرا که زمانى که دشمن به فرهنگ اسلام هجوم آورد و آن را تهدید نماید, مسلمان ها باید با هر وسیله اى که در اختیار دارند, به دفاع برخیزند و از آن نگهدارى نمایند. اگر کسى بگوید چرا حفظ فرهنگ اسلام لازم است; و چرا ما نباید فرهنگ دیگر ملت ها را به ویژه فرهنگ غربى را بپذیریم;
پاسخ آن است که فرهنگ غرب که نتوانسته است جامعه خود را به کمال برساند و از خیانت, جنایت, زشتى و آلودگى پاکسازى کند, چگونه مى تواند جوامع دیگر را هدایت نماید.
و البته وارد کردن این فرهنگ به جوامع اسلامى, از راه دلسوزى و ارشاد و هدایت آن ها نیست; بلکه راهى است براى نابود کردن اسلام, ناتوانى مسلمان ها; به اسارت گرفتن آن ها و صدور استعمار نو به کشورهاى اسلامى.
بر این اساس, امام خمینى دفاع از فرهنگ اسلام را لازم دانسته و جلوگیرى از صدور استعمار غرب و بیگانگان را واجب کرده است. وى چنین مى گوید:
((اگر در ارتباط بازرگانى و غیر آن, ترس آن باشد که بیگانگان استیلاى سیاسى برحوزه اسلام و کشورهاى اسلامى پیدا مى کنند و در نتیجه, مسلمان ها را استعمار کرده و یا کشورهاى آن ها را مستعمره خویش نمایند, هر چند به شیوه استعمارنو باشد, واجب است بر تمام مسلمان ها که از آن ارتباط کناره گیرى نمایند و به کارگیرى آن ارتباط و قرار داد حرام است)).(28)
امام خمینى بر مسلمانان واجب دانسته است که در برابر تهاجم فرهنگى بایستند و این ایستادگى را جهاد دفاعى دانسته است و آن را بر تمام افراد مسلمان واجب دانسته و هر وسیله اى که در اختیار آن هاست باید به کار گرفته شود تا از صدور فرهنگ بیگانه جلوگیرى شود.
امورى که فرهنگ اسلام را تهدید مى کند و آن را به خطر مى اندازد, عبارت است از: تإسیس گروه و انجمن هاى وابسته به دشمن در جامعه اسلامى, ترور شخصیت هاى اسلامى, جدا سازى مردم از حکومت اسلامى, نفوذ در نهادهاى اسلامى, روابط بازرگانى و دیگر روابط بین المللى, به مصرف گرایى کشاندن مسلمان ها از تولیدات خارجى, تضعیف مبانى دینى, ایجاد حقارت و خود باختگى به ویژه در جوانان, نابود کردن احساس و غیرت دینى, ترویج کالاهاى تجملى, توزیع فیلم هاى بدآموز, تقلیدگرایى در پوشش ومسکن و دیگر برخوردهاى اجتماعى و... .
مسلمان ها باید در برابر این گونه راه هاى هجوم ایستادگى داشته باشد و به اصالت و هویت اسلامى خود باقى مانده و باورهاى دینى را تحکیم کنند. نیازهاى اقتصادى, اجتماعى و دیگر نیازها را, خود تإمین نمایند و راه نفوذ تبلیغات سوء دشمن را در صدا و سیما و مطبوعات خود مسدود کنند.
د) امنیت سیاسى
نظام سیاسى, نظام اجراى شئوون اجتماعى است. در این نظام, ارتباط افراد جامعه با یکدیگر و ارتباط آن ها با حکومت تنظیم مى شود; سیاست به دو بخش تقسیم مى شود سیاست داخلى و سیاست خارجى.

1 ـ سیاست داخلى
هر جامعه سیاسى که داراى نظم سیاسى باشد, باید حکومت سیاسى داشته باشد تا بتواند پایه هاى اساسى آن را حفظ کرده و مصالح آن جامعه را دریابد و آن ها را به کار گیرد. برخواسته هاى افراد آن نظارت کند و آن ها را کنترل و اجرا نماید.
شهروندان سیاسى نیز باید نقش خود را در اداره کشور و پاسخ گویى به نیاز آن و مشارکت در بالابردن شئوون آن را درک کنند.
غفلت از این مسوولیت سبب مى شود که جامعه از امور سیاسى و اجتماعى باز ماند. هرگاه شهروندان اداره کشور را تنها از مسوولیت حکومت بدانند, کشور در مشکلات اجتماعى, اقتصادى و حیاتى باقى مى ماند و راه تعالى و پیشرفت بر آن گرفته خواهد شد. شهروندان باید در آغاز از مسوولیت خود آگاه شوند و حقوق خود را بدانند تا با به کارگیرى مسوولیت و رعایت حقوق یکدیگر, افرادى شایسته و کارگشا در کشور, باشند. و هر کدام از آن ها در حدود امکانات خود, سهم و دین خود را در ساختار کشور و پیشبرد آن ادا کند.
برخى از دانشمندان عقیده دارند که بخش بسیار بزرگى از جنایت هایى که در جامعه سر مى زند, از جهل و نادانى افراد جامعه نسبت به مسوولیت سیاسى خودناشى مى شود.
اگر مفاهیم سیاسى مانند آزادى و دموکراسى و دیگر مفاهیمى که برداشت غلط برخى از جوامع سیاسى از آن ها, سبب راندن افراد جامعه به سوى جنایات و سرکشى مى شود, به مفهوم صحیح آن ها درک شود و در برنامه کار حکومت اجرا شود, مى تواند از بسیارى از جنایت ها جلوگیرى کند.
فقه سیاسى که اداره کشور بر اساس قوانین و وحى آسمانى است, افراد جامعه را از مسوولیت خود آگاه مى کند و آن ها را به اجراى مسوولیت خود وادار مى نماید. ارتباط افراد با حکومت و وظیفه اى که حکومت نسبت به افراد دارد, گوشزد نموده و هر کدام را در به کارگیرى وظیفه خود الزام مى نماید.
مشارکت سیاسى افراد در مشکل هاى گوناگون مانند: امر به معروف و نهى از منکر, ارشاد جاهل, شورا و مشورت, دعوت به دین و احساس و نیکى کردن به افراد جلوه مى کند و در نتیجه, تمام شهروندان با رعایت این وظایف مانند یک خانواده مهربان و دلسوز در راه تکامل و تعالى و پیشرفت تلاش دارند.
2 ـ سیاست خارجى
در عصر ما به دلیل شرایط و پیچیدگى هایى که در نظام بین الملل وجود دارد, کشورها باید از راه ارتباط با یکدیگر منافع خود را تإمین نموده و به اهداف از پیش تعیین شده خود دست یازند. فقه سیاسى براى اجراى سیاست خارجى, برنامه اى ویژه دارد که حکومت هاى اسلامى باید با توجه به آن برنامه, در سیاست خارجى خود برنامه ریزى کنند.
مبانى سیاست خارجى در فقه را مى توان در چند محور خلاصه کرد:
1 ـ روابط با اهل کتاب
اهل کتاب, یهود, نصارى و مجوس هستند که از طرف خداى تبارک و تعالى براى آن ها کتاب آسمانى آمده و داراى شریعت مى باشند. در مورد مجوس میان فقها بحث شده که آیا آن ها نیز داراى کتاب آسمانى و پیامبر از طرف خدا هستند یا نه؟ برخى از فقها داشتن کتاب و پیامبر آسمانى را براى مجوس پذیرا نشدند; لیکن حکم اهل کتاب را بر آن ها اجرا کرده اند.
اهل کتاب بر دو دسته تقسیم مى شوند; مومنان و فاسقان و این تقسیم در آیات قرآن نیز جلوه گر شده است.
((ولو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المومنون و اکثرهم الفاسقون;(29) اگر اهل کتاب ایمان بیاورند, براى آن ها بهتر خواهد بود. بخشى از آن ها مومن هستند و بیش ترین آن ها, فاسقانند)).
((مومنان از اهل کتاب, افرادى شایسته هستند که مى توان با آن ها رابطه مسالمتآمیز داشت و با آن ها قرار داد تجارى, سیاسى و دیگر روابط را برگزار کرد)). (30)
با فاسقان و جنایت گران آن ها باید قطع رابطه کرد و در برابر آن ها جنبه دفاعى گرفت. فاسقان از اهل کتاب همانند بت پرستان و بى دین ها, در اندیشه نابودى اسلام و ناتوان ساختن مسلمان ها هستند و با ایجاد رابطه با کشورهاى اسلامى, مى خواهند به مقاصد شوم خود برسند.
از این رو مسلمان ها باید با توجه به این هدف دشمنان اسلام, به مقابله با آن برخاسته و از کشور و دین خود دفاع نمایند.
امام خمینى در مورد ارتباط دشمنان اسلام با کشورهاى اسلامى چنین مى گوید:
((اگر در ارتباط بازرگانى و غیر آن ترس آن باشد که بیگانگان استیلاى سیاسى بر حوزه اسلام و کشورهاى اسلامى پیدا کنند و در نتیجه, مسلمان ها را استعمار کرده و یا کشور آن ها را مستعمره خویش نمایند, هر چند به شیوه استعمار نو باشد, واجب است بر تمام مسلمان ها که آن ارتباط را قطع کنند و آن را به کار نگیرند. و به کارگیرى آن ارتباط حرام است)).(31)
و در جاى دیگر چنین مى گوید:
((اگر یکى از دولت هاى اسلامى با بیگانگان رابطه اى برقرار سازد که مخالف با مصلحت اسلام و مسلمین باشد, واجب است بر دیگر دولت ها که آن قرار داد را باطل کنند و هر وسیله اى که در اختیار دارند به کارگیرند براى قطع این رابطه در افراد مسلمان نیز واجب است که به این امر همت گمارند.))(32)
در قرآن کریم نیز به نیرنگ هاى فاسقان از اهل کتاب اشاره شده است:
1 ـ تسلیم کردن مسلمان ها در برابر اندیشه هاى سوء خود: ((و لن ترضى عنک الیهود و النصارى حتى تتبع ملتهم;(33) هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد تا به طور کامل تسلیم خواسته هاى آن ها شوى و از آئین تحریف شده آنان پیروى نمایى.))
2 ـ آن ها هرگز براى مسلمان ها خیر و خوبى را نمى خواهند: ((ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب و لاالمشرکین ان ینزل علیکم من خیر من ربکم.))(34) کافران اهل کتاب و همچنین مشرکات دوست ندارند که از سوى خداوند خیر و برکتى بر شما نازل گردد;
3 ـ گمراه کردن مسلمان ها.
ودت طائفه من اهل الکتاب لو یضلونکم(35). گروهى از اهل کتاب دوست داشتند که شما را گمراه کنند.
2 ـ روابط با غیر اهل کتاب
مشرکان, بت پرستان و کسانى که خدا را نپذیرفته اند, با مسلمانان ها رابطه اى ندارند. آنان خیر و خوبى مسلمانان را نمى خواهند و پیوسته در اندیشه ضربه زدن به آن ها مى باشند. مسلمان ها باید در اندیشه پرهیز از مشرکان و بت پرستان و دفاع در برابر نیرنگ آن ها با شند و نباید بر آن ها اعتماد نموده و به عنوان دوست و یار مهربان آن ها را نپذیرند. قرآن مى فرماید:
((لایتخذ المومنون الکافرین اولیإ من دون المومنین و من یفعل ذلک فلیس من الله فى شى الا ان تتقوا منهم تقیه و یحذرکم الله نفسه و الى الله المصیر;(36) افراد با ایمان نباید به جاى مومنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند, هیچ رابطه اى با خدا ندارد و پیوند او از خدا گسسته مى شود, مگر این که از آن ها بپرهیزید و بخاطر هدف هاى مهم ترى تقیه کنید. خداوند شما را از نافرمانى خود بر حذر مى دارد و باز گشت شما به سوى خداست.))
در این دستور, خداوند مسلمان ها را از رابطه اى منع کرده که دوستانه باشد و بر آن اعتماد و اطمینان بر دوستى باشد, آن هم در برابر دوستى با مومنان. و روشن است این گونه روابط به سود مسلمان ها نخواهد بود. اعتماد کردن بر دشمن و او را دوست مهربان دانستن و به جاى دوستى با مسلمان ها و مومنان او را بر گزیدن, اشتباهى سخت و کارى نابه جاست.
اما اگر رابطه به این مقدار از دوستى و اعتماد نباشد, یا براى حفظ کیان اسلام و اجراى تقیه باشد, از آن منع نشده است. مسلمان ها نباید کافران را به عنوان حامى و پشتیبان خود انتخاب کنند و در کارها به آن ها اعتماد داشته باشند و فریفته سخنان فریبنده آن ها شوند.
3 ـ معاهده با کفار
کافران اهل کتاب و غیر اهل کتاب زمانى که قصد خیانت و توطئه علیه اسلام و مسلمین را نداشته باشند و مایل باشند با صلح و صفا با مسلمان ها زندگى کنند مى توانند طرف عقد قرار داد و معاهده شوند. بر این اساس, حکومت اسلامى مى تواند بر طبق مصالح اسلامى با آن ها عقد پیمان داشته باشد.
در تاریخ اسلام دیده شده است که پیامبر(ص) با کفار عهد پیمان برقرار کرده و به آن وفادار بوده است. جامعه اسلامى مى تواند در جایى که مصالح اسلام و مسلمین اقتضا کند, پیمان هاى متارکه جنگ, تبادل علمى, کشاورزى, صنعتى, تجارى, دفاعى و دیگر روابط را با جامعه کفر بر قرار سازد.
امام خمینى چنین مى گوید: ((دولت غیر اسلامى, هر کدامشان با ما بخواهند با عدالت رفتار کنند, ما را به حساب بیاورند... تفاهم مى کنیم, به استثناى این که باید ظلم هایى که به ما کرده اند, جبران کند)).(37)
4 ـ دعوت
تبلیغ دین و رسانیدن احکام الهى به بندگان, یکى از وظایف فردى هر مسلمان و از وظایف اجتماعى حکومت اسلامى است. دعوت به اسلام, از احکام سفارش شده در قران و سنت پیامبر و از بدیهیات و احکام روشن اسلام است.
((ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربک هو اعظم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین;(38) با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت نما و با آن ها به روشى که نیکوتر است, استدلال و مناظره کن. پروردگارت از هر کس بهتر مى داند چه کسى از راه او گمراه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است)).
لیکن باید دانست که در اسلام تبلیغ دین هست, اما تحمیل دین نیست. خداوند مى فرماید:
((لااکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقى لاانفصام لها و الله سمیع علیم;(39) در پذیرش دین, اکراه نیست; زیرا راه هدایت, از گمراهى روشن شده است. بنابر این, کسى که به طاغوت کافر شود و به خدا ایمان آورد, به دستگیره محکمى دست زده است که گسستن براى آن نیست و خداوند شنوا و داناست.
5 ـ قانون کلى رابطه با غیر مسلمان ها
قانون کلى اسلام در ارتباط با برقرارى رابطه با غیر مسلمان ها, این است که اگر آن ها در صدد جنگ با مسلمان ها نباشند و قصد بر اندازى حکومت اسلامى را نداشته باشند و در اندیشه ضربه زدن به آن ها نباشند, مى توان با آن ها رابطه مسالمتآمیز برقرار کرد.
((لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین;(40) خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکرده اند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند, نهى نمى کند; چرا که خدا عدالت پیشه گان را دوست دارد)).
رفتار مسالمتآمیز با کافران, هر چند اهل کتاب نباشند, در صورتى که دشمنى با مسلمان ها را نداشته باشند, نهى نشده است و اگر این رابطه مصلحتى براى اسلام و یا مسلمین داشته باشد, رجحان نیز دارد.
ه'') امنیت اقتصادى
امنیت اقتصادى این است که افراد جامعه بتوانند غذا و لباس مورد نیاز خود را به آسانى به دست آورند و با امنیت و آسایش نیازهاى دیگر خود را بر طرف کرده و زندگانى را در سلامت از امراض و آلودگى ها سپرى کنند و نیز ابزار کار مورد نیاز را در صنعت, تجارت, کشاورزى و دیگر پیشه ها در اختیار داشته باشند و سرمایه اقتصادى و اموال آن ها مورد خطر و تهدید نباشد.
مى توان گفت; امنیت اقتصادى زمانى تحقق مى یابد که با فراهم کردن ابزار کار و تولید و برآوردن نیازهاى ضرورى, به کارگیرى درست و سازنده اى از آن ها تحقق یابد.
فقه, مسلمان را بر تإمین امور اقتصادى مورد نیاز خود و کسانى که نان خور او هستند وا مى دارد, و او را الزام مى کند که ابزار کار را در اختیار گرفته و غذا و پوشاک خود و زن و فرزندانش را به دست آورد و در اختیار آن ها قرار دهد.
براى مرد مسلمان, ارزش معنوى کار اقتصادى از نماز و روزه و عبادت بالاتر به حساب آمده است.
قال ابوعبدالله علیه السلام:
((فى قول الله تعالى ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه قال رضوان الله و الجنه فى الاخره و السعه فى الرزق و المعاش و حسن الخلق فى الدنیا))(41)
امام رضا(ع) در توضیح آیه شریفه ربنا آتنا فى الدنیا حسنه و فى الاخره حسنه خدایا در دنیا به ما نیکى عطا فرما و در آخرت به ما نیکى عطا فرما, فرمود: مقصود از نیکى در آخرت, رضایت خدا و بهشت اوست و نیکى در دنیا, گسترش در روزى و راه در آمد و اخلاق نیک است.
در فقه اسلامى, به اقتصاد و به کارگیرى آن چنان ارزش داده شده است که در هنگام دارایى نیز نباید آن را ترک کرد.
((معاذ ابن کثیر قال لابى عبدالله(ع) انى قد ایسرت فادع التجاره قال انک ان فعلت قل عقلک;(42) معاذبن کثیر گوید: به امام صادق(ع) گفتم; من مردى دارا و ثرتمند هستم. تجارت را رها کنم!؟ فرمود اگر تجارت را رها کنى موجب کاستى در خرد تو مى گردد.))
و در روایات معصومین(ع), ترک تجارت و رها کردن کار اقتصادى از عمل شیطان به حساب آمده است.
((اسباط ابن سالم قال دخلت على ابى عبدالله(ع) فسإلنا عن عمر ابن مسلم ما فعل فقلت صالح و لکنه ترک التجاره فقال ابو عبدالله(ع) عمل الشیطان ثلاثا اما علم ان رسول(ص) اشترى عیرا اتت من الشام فامستفضل فیها ما قضى دینه و قسم فى قرابته یقول الله عز و جل رجال لاتلیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله)).(43)
اسباط ابن سالم گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم. از حال عمر ابن مسلم از ما پرسید. گفتم: مردى شایسته است و لیکن بازرگانى را رها کرده است. امام(ع) سه بار فرمود: کار شیطان است. آیا نمى داند که پیامبر کالاى کاروانى را که از شام آمده بود خرید و از سود آن بدهکارى خود را پرداخت و به خویشان خود کمک کرد. خداوند مى فرماید; مردانى که بازرگانى و خرید فروش آن ها را از یاد خدا باز نمى دارد.
فقه, با ارزش نهادن به مال و سرمایه کار, به مسلمان اعتماد و اطمینان مى دهد که آن را در راه تولید و توسعه به کارگیرد. ((قال النبى(ص) حرمه ماله (المومن) کحرمه دمه(44), ارزش مال مسلمان همانند ارزش خون اوست)).
و قال على ابن ابیطالت(ع): اعظم الخطایا اقتطاع مال امر مسلم بغیر حق))(45) امام على(ع) فرمود: بزرگترین گناهان, بردن بخشى از مال مسلمان است بدون حق. از مهم ترین اصولى که اسلام بر آن در امور اقتصادى تإکید کرده است, اصل ارزش مال است. خداوند در قرآن مى فرماید: ((جعل الله لکم قیاما;))(46) خداوند مال شما را سبب برپایى قرار داد.
مال, سبب استمرار حیات و زندگانى مادى و معنوى انسان است. ارزش مال تاجایى بالاست که در آیه, اموالهم و انفسهم(47) در ردیف جان قرار گرفته است. این آیات از ارزش حیاتى مال را در تعلیمات اسلامى باز گو مى کند. هنگامى که ارزش مال با جان برابر شود و سبب برپایى و استمرار حیات مادى و معنوى گردد و نیز به کارگیرى این مال براى تولید و توسعه و به دست آوردن روزى مقدس باشد, افراد جامعه اسلامى با اعتماد و اطمینان کامل استعداد نیروهاى خدا دادى خود را در شکوفایى اقتصادى به کار مى گیرند و در راه تولید و نتیجه گیرى از ابزارکار, تلاش بسیار سختى را مبذول مى دارند و به این ترتیب, امنیت اقتصادى در تمام ابعاد جامعه حاکم خواهد شد.
و) امنیت قضایى
اعتماد شهروندان به قوه قضائیه توانمند و سالم و احترام و التزام به قانون و تساوى تمام افراد جامعه در برابر قانون, امنیت قضایى را تشکیل مى دهد.(48)
براى برقرارى همه جانبه امنیت در اجتماع, به دستگاه قضایى هوشیارى نیاز است که بتواند قوانین قضایى را پیاده کند. دستگاه قضایى باید توانا, عدالت گستر باشد تا بتواند جریاناتى که در جامعه اتفاق مى افتد, درک کند. پناه مظلومان, ضد ظالمان و توانا بر متجاوزان و مهربان با خطا کاران باشد, البته در جایى که باید مهربانى داشته باشد. شهروندان نیز باید به وجود چنین دستگاه قضایى اطمینان داشته باشند و آن را در هنگام ستم دیدگى و رنج, پناه گاهى مطمئن بدانند.
قضاوت دادگستر و تلاش گر زمانى نقش خود را ایفا مى کند که به قوانین و نظام دادگسترى متکى باشد تا بتواند خود را با جریانات جامعه و آن چه آزادى فرد و سلامت جامعه را تضمین مى کند, هماهنگ باشد.
و نیز هماهنگى با قوانین و نظام قضایى در زمانى تحقق مى یابد که شهروندان آن ها را با جان و دل پذیرا باشند و آن قوانین و نظام را ابزارى براى برداشتن ظلم و انحراف بدانند. و این پذیرایى و باورى با تربیت درست که دل و اندیشه انسان را در عدالت پذیرى و عدالت گسترى قرار دهد, تحقق مى یابد.
قرآن در اجراى عدالت و ترغیب به آن مى فرماید:
((ان الله یامرکم ان تواد و الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل.(49); همانا خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانشان برگردانید و هرگاه میان مردم حکم و قضاوت مى کنید, آن را با عدالت اجرا نمائید))
((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهدا بالقسط و لایجرمنکم شنئا قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى;(50) این کسانى که ایمان آورده اید در راه خدا استوار و پایدار باشید و براى سایر ملل شما گواه برعدالت و راستى و درستى باشد و دشمنى گروهى سبب نشود که عدالت را اجرا نکیند, عدالت را اجرا کنید که به پرهیزگارى نزدیک تر است.))
در روایات, عدالت و تساوى افراد در برابر قانون, از پایه هاى اساسى قضاوت به شمار آمده است, امام صادق(ع) فرمود: هر کس گرفتار قضاوت شد, باید در اشاره و نگاه کردن و محل نشستن, تساوى را رعایت کند.(51)
عدالت در قضاوت به قاضى حق نمى دهد یکى از دادخواهان را بر دیگرى برترى دهد و یا راه پیروزى بر طرف دیگر را به او نشان دهد. امام خمینى در عدالت و تساوى افراد در برابر قانون چنین مى گوید:
((وظایف قاضى چند امر است: واجب است میان دادخواهان تساوى بر قرار کند; هر چند از نظر مقام متفاوت باشند. و این تساوى در چند چیز تحقق مى یابد; در سلام کردن بر آن ها, پاسخ گفتن به سلام آن ها, نگاه کردن به آن ها, سخن گفتن با آن ها, ساکت شدن در برابر آن ها, خوش رویى کردن با آن ها و دیگر مراسم آداب و احترام که باید رعایت شود. و اجراى عدالت در میان آن ها واجب است)).(52)
و در چگونگى اجراى عدالت در قضاوت چنین مى گوید:
((قاضى نمى تواند به یکى از داد خواهان چیزى را بیاموزد. که بتواند بر دیگرى پیروز شود و نمى تواند کیفیت استدلال و دست یابى به راه پیروزى بر طرف را به یکى از آن ها بیاموزد اگر دادخواهان یکى پس از دیگرى وارد شوند باید در آغاز, به دادخواهى اولین فرد که وارد شده است گوش فرا دهد مگر اینکه وى به مقدم شدن دیگرى رضایت دهد و در میان دادخواهان تفاوتى نیست که در یک رتبه باشند و یا متفاوت در رتبه باشند مرد باشند یا زن))(53)
فقه شیعه با اجراى کامل عدالت در قضاوت و با داشتن کیفرهاى مناسب با هر خیانت که گذشته از اجراى عدالت و کیفر شدن جنایت کار هدف دیگرى را نیز دنبال مى کند و آن پاکسازى جامعه از جنایت و درمان این درد اجتماعى است و هدایت کردن و رسانیدن جنایتکاران به راه سعادت و کمال مى باشد دستگاه قضایى را ایجاد کرده که پناهگاه مظلومان و رنج دیدگان است و امنیت قضایى را در بالاترین مراتب ایجاد نموده است.

پى نوشت ها:
1 ـ فصلنامه سیاست خارجى , شماره 14, بهار 79, ص 67.
2 ـ فصلنامه امنیت ملى, شماره 3, ص 163.
3 ـ همان.
4 ـ همان.
5 ـ همان.
6 ـ فرهنگ عمید 1 / 354.
7 ـ براى مطالعه بیش تر, ر.ک: جزوه تدریس, فقه سیاسى نویسنده, ص 3, نیمسال اول 79 ـ 80 موسسه آموزش عالى باقرالعلوم(ع).
8 ـ آل عمران, / 103.
9 ـ الحیاه, 1 / 252.
10 ـ الحیاه, 1 / 253.
11 ـ الحیاه, 1 / 258.
12 ـ آل عمران, / 105.
13 ـ انعام, / 159.
14 ـ فصلنامه امنیت ملى, شماره 3, بهار 79.
15 ـ الروضه البهیه, 1 / 329.
16 ـ تحریرالوسیله 1 / 482.
17 ـ الروضه البهیه 1 / 330 موسسه اسماعیلیان.
18 ـ الروضه البهیه 1 / 330.
19 ـ همان.
20 ـ تحریر الوسیله 1 / 485.
21 ـ توبه / 24 .
22 ـ نسإ / 95 و 96.
23 ـ وسایل الشیعه ج 11 و 5, ح 1.
24 ـ همان ج 19, ح16.
25 ـ مائده / 43 و 45 و 47 و آل عمران / 3.
26 ـ تحریر الوسیله 1 / 485.
27 ـ تحریر الوسیله 1 / 486.
28 ـ کتاب البیع, ج 2, ص 459.
29 ـ تحریر الوسیله, ج 1, ص 485.
30 ـ آل عمران / 110.
31 ـ آل عمران / 113 و 114.
32 ـ تحریر الوسیله 1 / 485.
33 ـ همان 1 / 486.
34 ـ بقره / 120.
35 ـ بقره / 105.
36 ـ آل عمران / 69.
37 ـ آل عمران / 28.
38 ـ صحیفه نور ج 11, ص 36.
39 ـ نحل / 125.
40 ـ بقره / 256.
41 ـ ممتحنه / 8.
42 ـ وسایل الشیعه ج12 / ح 1.
43 ـ همان / ج 6, ح 3.
44 ـ همان / ج 6, ح 5.
45 ـ الحیاه ج 3, 185, ح 1.
46 ـ همان / ص 158, ح 3.
47 ـ سوره نسإ / 55.
48 ـ انفال / 72, توبه / 20 و 44 و 81 و 88 و 111.
49 ـ به نقل از نقش امنیت در تحقق قانون گرایى در جامعه, اطلاعات سیاسى اقتصادى, شماره 11 و 12.
50 ـ نسإ / 58.
51 ـ مائده / 8.
52 ـ وسائل الشیعه باب 3, آداب القاضى, ح 1.
53 ـ تحریر الوسیله, ج 2, ص 409.

تبلیغات