مشارکت در فلسفه سیاسى مسکویه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
مشارکت به معناىParticipation )) از جمله مفاهیمى است که رویکردهاى مختلفى آن را مورد کنکاش قرار داده اند. در شایع ترین رهیافت نظرى که بر مبناى الگوى خاصى از رفتار سیاسى شهروندان ارأه شده است, مشارکت به سه نوع فعال, منفعل و خنثى تقسیم گردیده است. صرف نظر از این که بر اساس ایده واقع گرایى, تقسیم قابل قبولى است; اما هم به مبانى و پیش فرض ها و هم به الگوى رفتارى و هم به انحصار موارد آن, ایراداتى وارد است که در جاى خود قابل طرح مى باشد. آنچه در این مختصر عرضه مى شود, رویکرد تازه اى است که با عنوان ((مدل مشارکت تعاونى)) قابل نام گذارى است. چون این مدل با مدل هاى غربى مشارکت تفاوت زیادى از جهت مبانى و اصول فلسفى, اهداف و کار ویژه ها دارد, از این رو, هر گونه داورى, مسبوق به عدم پیش داورى بر اساس یافته هاى اندیشه غربى است.
مشارکت
معلم ثالث, ابوعلى مسکویه بر مبناى ((طبیعت)), انسان را اجتماعى مى داند و معتقد است بر این اساس, انسان حیوان مدنى است, اگر چه او به این حقیقت اذعان دارد که طبع اولیه صرفا یک گرایش است و هیچ گونه اجبارى ایجاد نمى کند و با اجتماع گریزى و انزواطلبى انسان هیچ منافاتى ندارد. از این جهت است که او بلافاصله بعد از اثبات مدنى بالطبع بودن بشر, انسان ها را به دو گروه تقسیم مى کند;
1 ـ انسان هاى اجتماع گرا;
2 ـ انسان هاى اجتماع گریز. این تقسیم, بیان گر این حقیقت است که تن دادن به اجتماع, با عقلانیت و ضرورت و قرار داد اجتماعى, هماهنگى و سازگارى دارد; یعنى در عین حالى که طبع آدمى حکم به اجتماع گرایى دارد, عقلانیت انسان هم اجتماع را انتخاب مى کند و یا انسان ها با قرار داد اجتماعى, چگونگى زندگى خود را تعیین مى کنند.
طبیعت, فقط گرایش اجتماعى را نشان مى دهد; اما کدام اجتماع و با چه شرایطى, اینها را عقل و شرع براى انسان مشخص مى کنند. آنچه در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان از جمله مسکویه باید روشن شود, این است که بعد از اجتماع, نقش فرد در جامعه و سرنوشت سیاسى خود چگونه است؟ و فرد با حکومت چه نسبتى دارد؟ معمولا این نسبت, در دو مقوله جداگانه ((مشارکت سیاسى)) و ((مقبولیت اجتماعى)) قابل طرح است.
در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان, مشارکت عمدتا در قالب اصطلاح ((تعاون)) به کار رفته است و به نظر مى رسد که گستره معنایى تعاون, بسیار وسیع تر از مشارکت است; زیرا مشارکت در جامعه براى تعیین سرنوشت سیاسى و حضور در تصمیم گیرىها و انتخاب هیإت حاکمه صورت مى گیرد, در حالى که تعاون, علاوه بر این موارد, قوام جامعه بدان بسته است. اصل اجتماع, بر شالوده ((تعاون)) ایجاد شده است و بر همین اساس, تمدن ها سامان یافته اند. ((بهذه المعاونه تتم المدنیه و یصلح معاش الانسان))(1); ((به واسطه تعاون مدنیت کامل و معاش انسان تإمین مى گردد)).
موشکافى در ماهیت تعاون, محقق را به این حقیقت رهنمون مى سازد که در جامعه مطلوب معلم ثالث, همه افراد داراى نقش هستند. انزواطلبى و عزلت به شدت ذم مى شود و افراد, حضور در صحنه اجتماع را ((حق)) خود دانسته و نسبت به آن آشنایى دادند. نظام سیاسى حاکم بر جامعه را نیز مى شناسند و از آن انتظار اجراى عدالت داشته و با هیإت حاکمه بر مبناى محبت رابطه مستقیم دارند و براى رسیدن به غایات حکومت بدان یارى مى رسانند. و در عین حال, هرگاه احساس کنند حاکمان به انحراف مى روند, از این موقعیت برخوردارند که از آنان انتقاد کنند و براى اصلاح امور, آنها را نصیحت نمایند.(2) و در مقابل, حاکمان نیز بر این نقش اساسى مردم صحه مى گذارند و مى دانند که اگر در مقابل مردم پاسخ گو نباشند, مقبولیت خود را از دست خواهند داد. ((و یسقط من عین رعیته))(3); ((از چشم شهروندان ساقط مى شود)); زیرا در فلسفه سیاسى معلم ثالث, بین مقبولیت و پایگاه اجتماعى حکومت, با مشارکت سیاسى شهروندان رابطه تنگاتنگى وجود دارد; به طورى که هر مقدار نظام سیاسى این مقبولیت را حفظ و افزایش دهد و در بین مردم نفوذ کند, به همان میزان حضور مردم در صحنه سیاسى بیشتر خواهد بود. در حقیقت, اعتبار حاکمان سیاسى در توانایى و کارآیى شان در حل مشکلات و بر آوردن خواست مردم جامعه است, اگر آنها کارآیى نداشته باشند و در بر آوردن خواست هاى شهروندان ناتوان باشند, حمایت مردم از آنها کم یا سلب مى شود و در نتیجه, مقبولیتشان از بین رفته و حکومت مشروع و مقبول, تبدیل به ((حکومت غلبه)) مى شود; زیرا حاکمان براى ادامه حکومت خویش متکى بر زور و غلبه خواهند شد و مردمى که حکومت را قبول نداشته باشند, آماده هیچ گونه همکارى با آن نخواهند بود.
در نتیجه, دو عنصر اساسى ((مقبولیت)) و ((تعاون)) در نظام سیاسى مسکویه با مشکل مواجه مى شود. او در طراحى سیستم مشارکتى خود, ابتدا به ترسیم نوع رابطه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان مى پردازد و بر اساس مایه هاى اخلاقى, یک ((الگوى رفتارى)) را با عنوان ((رابطه ابوت و بنوت)) مطرح نموده و در قالب دو نوع ((حکومت ملکى)) و ((حکومت ولایى)) تبیین مى نماید. در نوع اول مى گوید:
((ویجب ان تکون نسبه الملک الى رعیته نسبه ابویه و نسبه رعیته الیه نسبه و بنویه الرعیه بعضهم الى بعض نسبه اخویه حتى تکون السیاسات محفوظه على شرأطها الصحیه));(4) ((لازم است که نسبت شهریاران با شهروندان, هم چون رابطه پدر و فرزندى باشد و رابطه بین شهروندان رابطه برادرانه باشد تا سیاست ها بر اساس شرایط مناسب خود جریان پیدا کند)).
و در مورد ((حکومت ولایى)) نیز مى گوید: اما ولایت, اسم مشترک است و تصرفات آن به حسب عنوان مولاست; یعنى رابطه دو جانبه بالا و پایین در آن وجود دارد و در حقیقت, ویژگى خاصى در طرفین آن وجود دارد. از طرف والیان, مهربانى و شفقت و از ناحیه مولى علیهم[ مردم] نصیحت و اطاعت مطرح است)).(5)
مسکویه بعد از طراحى الگوى رفتارى در رابطه شهریاران و شهروندان, به مفهوم ((تعاون)) و ضرورت آن در حیات اجتماعى مى پردازد و در جواب ((ابوحیان توحیدى)) که از علل گرایش مردم به شراکت و مشارکت سوال مى کند, مى گوید:
((بسیارى از امور انسانى جز با معاونت و همکارى جمعى به سامان نمى رسد; زیرا فرد به تنهایى از انجام آن ناتوان است و در وجودش, نقصانات زیادى است و از طرفى, آثار خلاقیت و ابداع در صورت همکارى جمعى به ظهور مى رسد و چون مشارکت کنندگان در مسأل حکومتى بسیارند و اختلاف آرا شدید است و خواسته هاى گوناگون در آن دخالت دارد, نیاز به رهبر و واسطه اى که نقش محورى ایفاى کند, ضرورى است))(6)
در جاى دیگر مى گوید:
((چون انسان ها مدنى بالطبع هستند, نیاز به امورى دارند که روى آنها پیمان ببندند و ملتزم به انجام آن شوند تا به مدد تعاون و مشارکت بر محور آن, زمینه تحقق اغراض دیگر فراهم شود, این امور, گاهى در دین و سیره است و گاهى در مودت و معاملت و زمانى در حکومت و شهریارى است.))(7)
از عبارات فوق, این حقیقت کاملا مشهود است که در فلسفه سیاسى معلم ثالث, مشارکت یک پدیده مجرد و مجزاى از سایر پدیده ها نیست; بلکه براى تحقق آن, علاوه بر دستگاه فلسفى و سیستم حکومتى متناسب و حضور بالنده شهروندان در تعیین سرنوشت سیاسى و آشنایى آنان با حقوق و آزادىهاى فردى, نیاز به جامعه اى غایت گرا و فضیلت محور است تا انسان ها با تعامل و تعاون, به حقیقت انسانیت و غایت خلقت نأل شوند.
شرایط و ویژگى هاى مشارکت تعاونى
1 ـ تعاون, بر دو پایه ((حق)) و ((تکلیف)) استوار است. شهروند نظام سیاسى مسکویه, گاهى صرفا برمبناى حقوق خود, نقش سازنده در سرنوشت جامعه دارد و گاهى ممکن است فاقد حق باشد و میل به اعمال حق خود ندارد و یا حق خود را به دیگرى واگذار کرده است; اما ((تکلیف)) شرعى, او را ملزم به مشارکت مى کند.
2 ـ تعاون, مبتنى بر دستگاه فلسفى متناسب با خود است و بر نوع خاصى از معرفت شناسى, انسان شناسى و هستى شناسى متکى است.
3 ـ تعاون, تابعى از فلسفه غایت گراى مسکویه است. از این جهت است که مشارکت صرفا براى اعمال حقوق نیست و مشارکت براى مشارکت هم نیست; بلکه غایت مشارکت علاوه بر تإمین زندگى مادى, وصول به کمال و سعادت است.
4 ـ براى تحقق مشارکت, نیاز به بسترهاى مناسب و دستگاه حکومتى و ساختار قدرت و رهبرىاى هماهنگ با فلسفه سیاسى است.
5 ـ جامعه مطلوب مسکویه, علاوه بر غایت گرایى, مبتنى بر فضیلت است.
6 ـ تعاون در فلسفه سیاسى مسکویه, بر این پیش فرض مبتنى است که شهروندان هم به حقوق خود آشنایى داشته و هم به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه واقفند و مى دانند که حاکمان سیاسى با اتصاف به شرایط دینى و مقبولیت اجتماعى, بر سرکار آمده اند.
بنابراین, ((تعاون)) با آنها براى نیل به سعادت, هم حق است و هم تکلیف و در صورت ظلم و جور, مخالفت و انزجار از آنان, هم حق است و هم تکلیف.
انواع مشارکت تعاونى
در فلسفه سیاسى معلم ثالث, مشارکت تعاونى بر مبناى اهداف و غایات آن شناسایى شده و در چهار نوع طراحى شده است:
1 ـ مشارکت بدوى(معطوف به معاش)
این نوع از مشارکت عمدتا صبغه اجتماعى دارد و عبارت از آن است که انسان ها براى قوام حیات مادى خود و تإمین حداقلى از ضروریات اولیه, همکارى و همیارى با دیگران را پذیرفته اند تا با کمک و مشارکت جمعى بتوانند زندگى خود را تإمین کنند. مسکویه با انتقاد از این نوع مشارکت, آن را مشارکت بى ثبات و زوال پذیر مى داند; زیرا درصورت وصول به ضروریات اولیه زندگى, انگیزه مشارکت فردى و جمعى از بین مى رود. بنابراین, درجوامعى که همه شهروندان خواهان این نوع از مشارکت باشند یا نظام سیاسى شکل نمى گیرد و یا به تعبیر معلم ثالث, ((هذه هى الحال التى تسمى خراب المدن))(8); ((در این اوضاع و احوال, زوال نظام سیاسى پدید مىآید)).
2 ـ مشارکت عقلى
عقل در نظر مسکویه, برترین موهبت الهى است که فصل ممیز انسان از حیوان مى باشد)).(9) به مدد عقل است که هم قواى نفسانى و هم نظام اجتماعى به سامان مى رسد و از هرج و مرج جلوگیرى مى شود.(10) و استحکام دین و تدبیر دنیا به واسطه همین عقل است.(11) معلم ثالث, بعد از بیان تعاون معطوف به معاش, با انتقاد از آن مى گوید: ((انسان همانند سایر حیوانات نیست که همه چیزش در ضروریات معاش و آنچه مطابق طبیعت اولیه اوست; خلاصه شود; بلکه نیاز به چیزهاى دیگر دارد)). سپس مى گوید: ((ولذالک امد بالعقل و اعین به لیستخدم به کل شىء و یتوصل بمکانه الى کل ادب;))(12) ((به خاطر گستردگى این نیازها, انسان مستظهر به امداد عقل شد. تا با کمک آن, همه چیز را به استخدام در آورد و با تصرف در آنها, به همه حاجات خود برسد)).
3 ـ مشارکت فضیلت محور
در این نوع از مشارکت, شهروندان به ابعاد معنوى و نیازهاى روحى توجه دارند و تعاون و همکارى آنها با یکدیگر و با حکومت, براى رسیدن به فضایل و ارزش هاى انسانى و دفع شرور و زشتى ها از جامعه است. مسکویه معتقد است; تحصیل فضایل به تنهایى مقدور نیست; بلکه اینها محصول مشارکت جمعى یک جامعه هستند; لذا با رد ایده کسانى که معتقدند فضایل را با زهد و عزلت هم مى توان به دست آورد, تصریح مى کند که: ((لیست الفضأل اعداما بل هى افعال و اعمال تظهر عند مشارکه الناس و مسا کنتهم و فى المعاملات و ضروب الاجتماعات))(13); ((فضایل امور عدمى نیستند[ تا با عدم عمل ودورى از اجتماع به دست آیند] بلکه آنها اعمال وجودى هستند که در مشارکت و نشست و برخاست و در انواع معاملات و اجتماعات بشرى تحصیل مى شوند)).
4 ـ مشارکت معطوف به توسعه
به نظر مسکویه, جامعه اى که همه توانایى هاى مشارکتى اعم از تعاون در تإمین ضروریات زندگى, توسعه مادى و فضایل معنوى را دارد و در جهت پیشرفت جامعه به کار مى گیرد, آن جامعه توسعه یافته است. وى در کتاب ((الهوامل و الشوامل)) مى گوید:
((اما حال عمارتها فانما یتم بکثره الاعوان و انتشار العدل بقوه السلطان الذى ینظم احوالهم و یحفظ مراتبهم و یرفع الغوأل عنهم و اعنى بکثره الاعوان تعاون الایدى و النیات بالاعمال الکثره التى بعضها ضروریه فى قوام العیش و بعضها نافعه فى حسن الحال فى العیش و بعضها نافعه فى تزیین العیش فان اجتماع هذه هى العماره)); (14)((آبادانى مدینه با کثرت یاوران و گسترش عدالت به مدد سلطانى که احوال مردمان را به نظم آورده مراتبشان را حفظ و مشکلات و دشوارىهایشان را برطرف مى کند و مقصود از زیادى یاوران, تعاون فکرى و عملى در کارهاى زیادى است که بعضى در قوام زندگى ضرورىاند و بعضى در زندگى بهتر سودمندند و بعضى در آراستگى زندگى به فضایل نافع هستند و اجتماع این سه, عمارت و آبادانى و توسعه مدینه است)).
5 ـ زمینه هاى مشارکت مردم در امور حکومتى
بر اساس فلسفه سیاسى مسکویه, شهریاران و شهروندان هر دو پذیرفته اند که در چارچوب احکام و قوانین, حق حکومت و نصیحت دارند و هیچ کدام فراتر از حکم الهى, بر خوردار از حق نیست و انتظارات آنها در همین محدوده مى باشد. حکومت نمى تواند فرد را ملزم به کارى بر خلاف دستورات شرع بکند و فرد هم نمى تواند انتظارى خارج از این چارچوب داشته باشد و در مقابل, مردم هم انتظار دارند و هم حق دارند که دولت در تمام رفتارها و تصمیمات خود, جانب عدالت و انصاف و درستکارى و شفقت را نگه دارد و چنان چه حکومت به وظیفه خود عمل نکند و یا فراتر از شریعت اعمال حاکمیت نماید, وظیفه اطاعت, از شهروندان ساقط مى شود. در اندیشه مسکویه, سه نوع کارکرد براى حکومت و تإثیر آن در گونه هاى مشارکت تعاونى پیش بینى شده است.
1 ـ انحراف حکومت از شریعت
در این مرحله, ممکن است تصمیمات و رفتارهاى حکومت منطبق بر فضیلت هاى مورد اتفاق جامعه که ناشى از شرع هستند, نباشد; مثلا رابطه محبت و شفقت به خشونت و به اصطلاح معلم ثالث به ((بطش شدید)) و ((عسف کثیر)) تبدیل شود. اینها سبب مى شود که ((فهذه حال تنقصه من شروط الملک)); این وضعیت خشونت بار, شرایط شهریارى را ضعیف کند و در نتیجه, ((یسقط من عین رعیته)); از چشم شهروندان ساقط مى شود. مسکویه, انحراف شهریار را به طبیب غیر متخصص تشبیه مى کند که مدعى تضمین سلامت و اعتدال مزاج مریض ها مى شود; ولى در عمل باسوء تدبیر و ناشى گرى, خود را رسوا مى کند. شهریار نیز اگر در تدبیر و تصمیم گیرىهاى خود, شرایط و ویژگى هاى منطبق با شریعت را مراعات نکند; ((یستدعى من الناس ان یتدبروا بتدبیره فکیف لایزداد الناس من النفور عنه و الضحک منه;(15) او انتظار اطاعت از مردم دارد; اما با از دست دادن شرایط, نه تنها مردم اطاعت نمى کنند; بلکه از او اعلام تنفر و انزجار دارند و حمایت خود را از او مى گیرند. در نتیجه, مردم مشارکت خود را در صحنه سرنوشت سیاسى در قالب ((النصیحه للامام)) اعمال مى کنند. به همین دلیل است که در ((الهوامل و الشوامل)) مى گوید: ((الاسفل الى النصیحه و الطاعه)).(16) مرتبه پایین, یعنى شهروند, در صورتى که شهریار واحد شرایط شرعى باشد, اطاعت مى کند و در صورتى که انحراف پیدا کند, مهم ترین ((حق)) و ((تکلیف)) شهروندى انتقاد و نصیحت است.
2 ـ مخالفت حکومت باشریعت
در فلسفه سیاسى معلم ثالث, عنوان ((ملک)) براى حاکمى است که برحسب شرع عمل کند و در صورتى که تصمیمات و رفتارهاى او بر اساس شریعت نباشد, حکومت او با عنوان ((غلبه)) و حاکم با عنوان ((متغلب)) یاد شده است.(17) در جامعه دینى که مردم پاى بند به شریعتند, اعتقاد عمومى بر آن است که هر گونه مشروعیت و مشارکت, لزوما باید مبتنى بر دین باشد و در غیر این صورت, همه تعامل ها و تعاون هاى بین شهریار و شهروند; بلکه بین شهروندان نیز مختل مى شود. در ((تهذیب الاخلاق)) حاکمان را مسوول حفظ سلسله مراتب اجتماعى مى داند. حاکم بر اساس عنصر ((عدالت)) که از شرایط شرعى حکومت است, باید این مراتب را حفظ کند; ((و چون این مراتب محفوظ به عدالت تامه و مساوات حقیقیه نباشد و در آن انحراف ایجاد شود, فساد به او روى مىآورد و ریاست ها دست به دست منتقل مى شود و کارها وارونه مى گردد. شهریارى به ریاست ((تغلب)) مبدل مى گردد و به تبع آن, محبت شهروندان منقلب به عداوت گشته و همه سلسله مراتب ریاست را تحت تإثیر قرار مى دهد. و محبت اخیار مبدل به دشمنى, و بغض اشرار مبدل به محبت مى شود و در آن وقت, الفت به نفرت و مودت به نفاق تبدیل مى شود و هر کسى به دنبال منافع خود مى رود; اگر چه به ضرر دیگران باشد. راستى از میان مردم برخیزد, خیرات مشترک از مردم دور شده, هرج و مرج که ضد نظام است, دایر و بازار تطاول و تعدى و خرابى پدیدار مى شود, قوانین مردم دارى که خداوند مرتب فرموده و حکمت آن را لازم شمرده, مضمحل و نابود گشته, اجتماع و تمدن به تفرقه و گمنامى و عاقبت به نابودى خواهد کشید)).(18)
و این همان وضعیتى است که به تعبیر مسکویه در جاى دیگر, ((هذا الى ما یجمعه من بدیهه و المخالفه سبب الاستیحاش و عله النفور و اصل المعاداه))(19); ((این وضعیت موجب مخالفت مردم[ با حکومت] مى شود و مخالفت هم سبب رمیدن و علت نفرت و ریشه دشمنى است)). بنابراین, مشارکت مردم به صورت مخالفت اعمال مى شود.
3 ـ انطباق کارکرد حکومت با شریعت
به نظر مسکویه, هم ((قوام الملک بالشریعه))(20) و هم ((الدین اس و الملک حارس))(21). دین اساس است و شهریار نگهبان آن بنابر این, حکومت باید همواره مراقب دین باشد ((از این جهت است که ما گفتیم شهریار نگهبان دین, لازم است که بیدار بوده و در کارش مراقب باشد; کارها را به سستى نیندازد و به لذت هاى فانى خود را مشغول ننماید.
بلند مرتبگى و غلبه را نخواهد, مگر از راه حقیقى آن; زیرا که چون از حدود مملکت غفلت کند, خلل و رخنه از آن جا پیدا و اوضاع آیین بر هم خورد و مردم در شهوات خود فرو روند و آشوب گران پیدا شوند و در نتیجه, هیإت سعادت به شقات مبدل گردد; اختلاف و عداوت ها بالا گیرد; تفرقه در میان امت و ملت افتد; غرض شریف و مقصود والا از میان برود; نظام مخصوصى که صاحب شریعت را مقصود بود; از هم بپاشد; ساخته هاى خداوندى از هم بریزد, آن وقت نیازمند به تجدید نظر شود و تدبیرات را احتیاج به اعاده باشد و وجود امام حق و پادشاه عادل لازم افتد)). (22)
از مجموع دیدگاه هاى مسکویه به خوبى استفاده مى شود که در صورت انطباق عملکرد حکومت با دین, مردم وظیفه همکارى و تعاون و اطاعت دارند و براى انجام این وظیفه, آنها باید از حق ((نظارت)) دأم بر عملکرد حکومت و حاکمان برخوردار باشند.
بنابراین, از مجموعه آنچه در موضوع زمینه هاى مشارکت بیان شد, مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1 ـ نصیحت;
زمینه اى است که در صورت انحراف حکومت, شهروندان مى توانند در قالب آن حضور خود را در سرنوشت سیاسى نشان بدهند.
2 - اعلام انزجار و مخالفت;
هرگاه حکومت از چار چوب قانون خارج شده و با آن مخالفت کند, مردم با اعلام مخالفت, حضور خود را در عرصه سرنوشت سیاسى نشان مى دهند.
3 ـ پشتیبانى و حمایت;
چنان چه حکومت در چارچوب قوانین مورد پذیرش جامعه عمل کند, مردم همکارى و تعاون با او را ادامه مى دهند.
4 ـ نظارت;
شهروندان براى اعمال ((حق)) خود و انجام ((تکلیف)) در موارد حمایت و یا نصیحت و مخالفت با حکومت, لازم است همواره بر اعمال حکومت نظارت داشته باشند.
پى نوشت ها:
1- الهوامل و الشوامل, ص 35.
2- همان, ص 107.
3- همان, ص 334.
4- تهذیب الاخلاق, ص 132.
5- الهوامل و الشوامل, ص 107.
6- همان, ص 68.
7- همان, ص 121.
8- همان, ص 251.
9- الفوز الاصغر, صص 82 ـ 83.
10- تهذیب الاخلاق, ص 123.
11- الحکمه الخالده, صص 286 ـ 287.
12- الهوامل و الشوامل, ص 34.
13- تهذیب الاخلاق, ص 49.
14- الهوامل و الشوامل, ص 250.
15- همان, ص 335.
16- همان, ص 107.
17- همان , صص 107 ـ 108.
18- تهذیب الاخلاق, ص 133.
19- الهوامل و الشوامل, ص 179.
20 - الحکمه الخالده, ص 371.
21 - تهذیب الاخلاق, ص 129.
22 - همان, صص 129 ـ 130.
مشارکت به معناىParticipation )) از جمله مفاهیمى است که رویکردهاى مختلفى آن را مورد کنکاش قرار داده اند. در شایع ترین رهیافت نظرى که بر مبناى الگوى خاصى از رفتار سیاسى شهروندان ارأه شده است, مشارکت به سه نوع فعال, منفعل و خنثى تقسیم گردیده است. صرف نظر از این که بر اساس ایده واقع گرایى, تقسیم قابل قبولى است; اما هم به مبانى و پیش فرض ها و هم به الگوى رفتارى و هم به انحصار موارد آن, ایراداتى وارد است که در جاى خود قابل طرح مى باشد. آنچه در این مختصر عرضه مى شود, رویکرد تازه اى است که با عنوان ((مدل مشارکت تعاونى)) قابل نام گذارى است. چون این مدل با مدل هاى غربى مشارکت تفاوت زیادى از جهت مبانى و اصول فلسفى, اهداف و کار ویژه ها دارد, از این رو, هر گونه داورى, مسبوق به عدم پیش داورى بر اساس یافته هاى اندیشه غربى است.
مشارکت
معلم ثالث, ابوعلى مسکویه بر مبناى ((طبیعت)), انسان را اجتماعى مى داند و معتقد است بر این اساس, انسان حیوان مدنى است, اگر چه او به این حقیقت اذعان دارد که طبع اولیه صرفا یک گرایش است و هیچ گونه اجبارى ایجاد نمى کند و با اجتماع گریزى و انزواطلبى انسان هیچ منافاتى ندارد. از این جهت است که او بلافاصله بعد از اثبات مدنى بالطبع بودن بشر, انسان ها را به دو گروه تقسیم مى کند;
1 ـ انسان هاى اجتماع گرا;
2 ـ انسان هاى اجتماع گریز. این تقسیم, بیان گر این حقیقت است که تن دادن به اجتماع, با عقلانیت و ضرورت و قرار داد اجتماعى, هماهنگى و سازگارى دارد; یعنى در عین حالى که طبع آدمى حکم به اجتماع گرایى دارد, عقلانیت انسان هم اجتماع را انتخاب مى کند و یا انسان ها با قرار داد اجتماعى, چگونگى زندگى خود را تعیین مى کنند.
طبیعت, فقط گرایش اجتماعى را نشان مى دهد; اما کدام اجتماع و با چه شرایطى, اینها را عقل و شرع براى انسان مشخص مى کنند. آنچه در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان از جمله مسکویه باید روشن شود, این است که بعد از اجتماع, نقش فرد در جامعه و سرنوشت سیاسى خود چگونه است؟ و فرد با حکومت چه نسبتى دارد؟ معمولا این نسبت, در دو مقوله جداگانه ((مشارکت سیاسى)) و ((مقبولیت اجتماعى)) قابل طرح است.
در فلسفه سیاسى فیلسوفان مسلمان, مشارکت عمدتا در قالب اصطلاح ((تعاون)) به کار رفته است و به نظر مى رسد که گستره معنایى تعاون, بسیار وسیع تر از مشارکت است; زیرا مشارکت در جامعه براى تعیین سرنوشت سیاسى و حضور در تصمیم گیرىها و انتخاب هیإت حاکمه صورت مى گیرد, در حالى که تعاون, علاوه بر این موارد, قوام جامعه بدان بسته است. اصل اجتماع, بر شالوده ((تعاون)) ایجاد شده است و بر همین اساس, تمدن ها سامان یافته اند. ((بهذه المعاونه تتم المدنیه و یصلح معاش الانسان))(1); ((به واسطه تعاون مدنیت کامل و معاش انسان تإمین مى گردد)).
موشکافى در ماهیت تعاون, محقق را به این حقیقت رهنمون مى سازد که در جامعه مطلوب معلم ثالث, همه افراد داراى نقش هستند. انزواطلبى و عزلت به شدت ذم مى شود و افراد, حضور در صحنه اجتماع را ((حق)) خود دانسته و نسبت به آن آشنایى دادند. نظام سیاسى حاکم بر جامعه را نیز مى شناسند و از آن انتظار اجراى عدالت داشته و با هیإت حاکمه بر مبناى محبت رابطه مستقیم دارند و براى رسیدن به غایات حکومت بدان یارى مى رسانند. و در عین حال, هرگاه احساس کنند حاکمان به انحراف مى روند, از این موقعیت برخوردارند که از آنان انتقاد کنند و براى اصلاح امور, آنها را نصیحت نمایند.(2) و در مقابل, حاکمان نیز بر این نقش اساسى مردم صحه مى گذارند و مى دانند که اگر در مقابل مردم پاسخ گو نباشند, مقبولیت خود را از دست خواهند داد. ((و یسقط من عین رعیته))(3); ((از چشم شهروندان ساقط مى شود)); زیرا در فلسفه سیاسى معلم ثالث, بین مقبولیت و پایگاه اجتماعى حکومت, با مشارکت سیاسى شهروندان رابطه تنگاتنگى وجود دارد; به طورى که هر مقدار نظام سیاسى این مقبولیت را حفظ و افزایش دهد و در بین مردم نفوذ کند, به همان میزان حضور مردم در صحنه سیاسى بیشتر خواهد بود. در حقیقت, اعتبار حاکمان سیاسى در توانایى و کارآیى شان در حل مشکلات و بر آوردن خواست مردم جامعه است, اگر آنها کارآیى نداشته باشند و در بر آوردن خواست هاى شهروندان ناتوان باشند, حمایت مردم از آنها کم یا سلب مى شود و در نتیجه, مقبولیتشان از بین رفته و حکومت مشروع و مقبول, تبدیل به ((حکومت غلبه)) مى شود; زیرا حاکمان براى ادامه حکومت خویش متکى بر زور و غلبه خواهند شد و مردمى که حکومت را قبول نداشته باشند, آماده هیچ گونه همکارى با آن نخواهند بود.
در نتیجه, دو عنصر اساسى ((مقبولیت)) و ((تعاون)) در نظام سیاسى مسکویه با مشکل مواجه مى شود. او در طراحى سیستم مشارکتى خود, ابتدا به ترسیم نوع رابطه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان مى پردازد و بر اساس مایه هاى اخلاقى, یک ((الگوى رفتارى)) را با عنوان ((رابطه ابوت و بنوت)) مطرح نموده و در قالب دو نوع ((حکومت ملکى)) و ((حکومت ولایى)) تبیین مى نماید. در نوع اول مى گوید:
((ویجب ان تکون نسبه الملک الى رعیته نسبه ابویه و نسبه رعیته الیه نسبه و بنویه الرعیه بعضهم الى بعض نسبه اخویه حتى تکون السیاسات محفوظه على شرأطها الصحیه));(4) ((لازم است که نسبت شهریاران با شهروندان, هم چون رابطه پدر و فرزندى باشد و رابطه بین شهروندان رابطه برادرانه باشد تا سیاست ها بر اساس شرایط مناسب خود جریان پیدا کند)).
و در مورد ((حکومت ولایى)) نیز مى گوید: اما ولایت, اسم مشترک است و تصرفات آن به حسب عنوان مولاست; یعنى رابطه دو جانبه بالا و پایین در آن وجود دارد و در حقیقت, ویژگى خاصى در طرفین آن وجود دارد. از طرف والیان, مهربانى و شفقت و از ناحیه مولى علیهم[ مردم] نصیحت و اطاعت مطرح است)).(5)
مسکویه بعد از طراحى الگوى رفتارى در رابطه شهریاران و شهروندان, به مفهوم ((تعاون)) و ضرورت آن در حیات اجتماعى مى پردازد و در جواب ((ابوحیان توحیدى)) که از علل گرایش مردم به شراکت و مشارکت سوال مى کند, مى گوید:
((بسیارى از امور انسانى جز با معاونت و همکارى جمعى به سامان نمى رسد; زیرا فرد به تنهایى از انجام آن ناتوان است و در وجودش, نقصانات زیادى است و از طرفى, آثار خلاقیت و ابداع در صورت همکارى جمعى به ظهور مى رسد و چون مشارکت کنندگان در مسأل حکومتى بسیارند و اختلاف آرا شدید است و خواسته هاى گوناگون در آن دخالت دارد, نیاز به رهبر و واسطه اى که نقش محورى ایفاى کند, ضرورى است))(6)
در جاى دیگر مى گوید:
((چون انسان ها مدنى بالطبع هستند, نیاز به امورى دارند که روى آنها پیمان ببندند و ملتزم به انجام آن شوند تا به مدد تعاون و مشارکت بر محور آن, زمینه تحقق اغراض دیگر فراهم شود, این امور, گاهى در دین و سیره است و گاهى در مودت و معاملت و زمانى در حکومت و شهریارى است.))(7)
از عبارات فوق, این حقیقت کاملا مشهود است که در فلسفه سیاسى معلم ثالث, مشارکت یک پدیده مجرد و مجزاى از سایر پدیده ها نیست; بلکه براى تحقق آن, علاوه بر دستگاه فلسفى و سیستم حکومتى متناسب و حضور بالنده شهروندان در تعیین سرنوشت سیاسى و آشنایى آنان با حقوق و آزادىهاى فردى, نیاز به جامعه اى غایت گرا و فضیلت محور است تا انسان ها با تعامل و تعاون, به حقیقت انسانیت و غایت خلقت نأل شوند.
شرایط و ویژگى هاى مشارکت تعاونى
1 ـ تعاون, بر دو پایه ((حق)) و ((تکلیف)) استوار است. شهروند نظام سیاسى مسکویه, گاهى صرفا برمبناى حقوق خود, نقش سازنده در سرنوشت جامعه دارد و گاهى ممکن است فاقد حق باشد و میل به اعمال حق خود ندارد و یا حق خود را به دیگرى واگذار کرده است; اما ((تکلیف)) شرعى, او را ملزم به مشارکت مى کند.
2 ـ تعاون, مبتنى بر دستگاه فلسفى متناسب با خود است و بر نوع خاصى از معرفت شناسى, انسان شناسى و هستى شناسى متکى است.
3 ـ تعاون, تابعى از فلسفه غایت گراى مسکویه است. از این جهت است که مشارکت صرفا براى اعمال حقوق نیست و مشارکت براى مشارکت هم نیست; بلکه غایت مشارکت علاوه بر تإمین زندگى مادى, وصول به کمال و سعادت است.
4 ـ براى تحقق مشارکت, نیاز به بسترهاى مناسب و دستگاه حکومتى و ساختار قدرت و رهبرىاى هماهنگ با فلسفه سیاسى است.
5 ـ جامعه مطلوب مسکویه, علاوه بر غایت گرایى, مبتنى بر فضیلت است.
6 ـ تعاون در فلسفه سیاسى مسکویه, بر این پیش فرض مبتنى است که شهروندان هم به حقوق خود آشنایى داشته و هم به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه واقفند و مى دانند که حاکمان سیاسى با اتصاف به شرایط دینى و مقبولیت اجتماعى, بر سرکار آمده اند.
بنابراین, ((تعاون)) با آنها براى نیل به سعادت, هم حق است و هم تکلیف و در صورت ظلم و جور, مخالفت و انزجار از آنان, هم حق است و هم تکلیف.
انواع مشارکت تعاونى
در فلسفه سیاسى معلم ثالث, مشارکت تعاونى بر مبناى اهداف و غایات آن شناسایى شده و در چهار نوع طراحى شده است:
1 ـ مشارکت بدوى(معطوف به معاش)
این نوع از مشارکت عمدتا صبغه اجتماعى دارد و عبارت از آن است که انسان ها براى قوام حیات مادى خود و تإمین حداقلى از ضروریات اولیه, همکارى و همیارى با دیگران را پذیرفته اند تا با کمک و مشارکت جمعى بتوانند زندگى خود را تإمین کنند. مسکویه با انتقاد از این نوع مشارکت, آن را مشارکت بى ثبات و زوال پذیر مى داند; زیرا درصورت وصول به ضروریات اولیه زندگى, انگیزه مشارکت فردى و جمعى از بین مى رود. بنابراین, درجوامعى که همه شهروندان خواهان این نوع از مشارکت باشند یا نظام سیاسى شکل نمى گیرد و یا به تعبیر معلم ثالث, ((هذه هى الحال التى تسمى خراب المدن))(8); ((در این اوضاع و احوال, زوال نظام سیاسى پدید مىآید)).
2 ـ مشارکت عقلى
عقل در نظر مسکویه, برترین موهبت الهى است که فصل ممیز انسان از حیوان مى باشد)).(9) به مدد عقل است که هم قواى نفسانى و هم نظام اجتماعى به سامان مى رسد و از هرج و مرج جلوگیرى مى شود.(10) و استحکام دین و تدبیر دنیا به واسطه همین عقل است.(11) معلم ثالث, بعد از بیان تعاون معطوف به معاش, با انتقاد از آن مى گوید: ((انسان همانند سایر حیوانات نیست که همه چیزش در ضروریات معاش و آنچه مطابق طبیعت اولیه اوست; خلاصه شود; بلکه نیاز به چیزهاى دیگر دارد)). سپس مى گوید: ((ولذالک امد بالعقل و اعین به لیستخدم به کل شىء و یتوصل بمکانه الى کل ادب;))(12) ((به خاطر گستردگى این نیازها, انسان مستظهر به امداد عقل شد. تا با کمک آن, همه چیز را به استخدام در آورد و با تصرف در آنها, به همه حاجات خود برسد)).
3 ـ مشارکت فضیلت محور
در این نوع از مشارکت, شهروندان به ابعاد معنوى و نیازهاى روحى توجه دارند و تعاون و همکارى آنها با یکدیگر و با حکومت, براى رسیدن به فضایل و ارزش هاى انسانى و دفع شرور و زشتى ها از جامعه است. مسکویه معتقد است; تحصیل فضایل به تنهایى مقدور نیست; بلکه اینها محصول مشارکت جمعى یک جامعه هستند; لذا با رد ایده کسانى که معتقدند فضایل را با زهد و عزلت هم مى توان به دست آورد, تصریح مى کند که: ((لیست الفضأل اعداما بل هى افعال و اعمال تظهر عند مشارکه الناس و مسا کنتهم و فى المعاملات و ضروب الاجتماعات))(13); ((فضایل امور عدمى نیستند[ تا با عدم عمل ودورى از اجتماع به دست آیند] بلکه آنها اعمال وجودى هستند که در مشارکت و نشست و برخاست و در انواع معاملات و اجتماعات بشرى تحصیل مى شوند)).
4 ـ مشارکت معطوف به توسعه
به نظر مسکویه, جامعه اى که همه توانایى هاى مشارکتى اعم از تعاون در تإمین ضروریات زندگى, توسعه مادى و فضایل معنوى را دارد و در جهت پیشرفت جامعه به کار مى گیرد, آن جامعه توسعه یافته است. وى در کتاب ((الهوامل و الشوامل)) مى گوید:
((اما حال عمارتها فانما یتم بکثره الاعوان و انتشار العدل بقوه السلطان الذى ینظم احوالهم و یحفظ مراتبهم و یرفع الغوأل عنهم و اعنى بکثره الاعوان تعاون الایدى و النیات بالاعمال الکثره التى بعضها ضروریه فى قوام العیش و بعضها نافعه فى حسن الحال فى العیش و بعضها نافعه فى تزیین العیش فان اجتماع هذه هى العماره)); (14)((آبادانى مدینه با کثرت یاوران و گسترش عدالت به مدد سلطانى که احوال مردمان را به نظم آورده مراتبشان را حفظ و مشکلات و دشوارىهایشان را برطرف مى کند و مقصود از زیادى یاوران, تعاون فکرى و عملى در کارهاى زیادى است که بعضى در قوام زندگى ضرورىاند و بعضى در زندگى بهتر سودمندند و بعضى در آراستگى زندگى به فضایل نافع هستند و اجتماع این سه, عمارت و آبادانى و توسعه مدینه است)).
5 ـ زمینه هاى مشارکت مردم در امور حکومتى
بر اساس فلسفه سیاسى مسکویه, شهریاران و شهروندان هر دو پذیرفته اند که در چارچوب احکام و قوانین, حق حکومت و نصیحت دارند و هیچ کدام فراتر از حکم الهى, بر خوردار از حق نیست و انتظارات آنها در همین محدوده مى باشد. حکومت نمى تواند فرد را ملزم به کارى بر خلاف دستورات شرع بکند و فرد هم نمى تواند انتظارى خارج از این چارچوب داشته باشد و در مقابل, مردم هم انتظار دارند و هم حق دارند که دولت در تمام رفتارها و تصمیمات خود, جانب عدالت و انصاف و درستکارى و شفقت را نگه دارد و چنان چه حکومت به وظیفه خود عمل نکند و یا فراتر از شریعت اعمال حاکمیت نماید, وظیفه اطاعت, از شهروندان ساقط مى شود. در اندیشه مسکویه, سه نوع کارکرد براى حکومت و تإثیر آن در گونه هاى مشارکت تعاونى پیش بینى شده است.
1 ـ انحراف حکومت از شریعت
در این مرحله, ممکن است تصمیمات و رفتارهاى حکومت منطبق بر فضیلت هاى مورد اتفاق جامعه که ناشى از شرع هستند, نباشد; مثلا رابطه محبت و شفقت به خشونت و به اصطلاح معلم ثالث به ((بطش شدید)) و ((عسف کثیر)) تبدیل شود. اینها سبب مى شود که ((فهذه حال تنقصه من شروط الملک)); این وضعیت خشونت بار, شرایط شهریارى را ضعیف کند و در نتیجه, ((یسقط من عین رعیته)); از چشم شهروندان ساقط مى شود. مسکویه, انحراف شهریار را به طبیب غیر متخصص تشبیه مى کند که مدعى تضمین سلامت و اعتدال مزاج مریض ها مى شود; ولى در عمل باسوء تدبیر و ناشى گرى, خود را رسوا مى کند. شهریار نیز اگر در تدبیر و تصمیم گیرىهاى خود, شرایط و ویژگى هاى منطبق با شریعت را مراعات نکند; ((یستدعى من الناس ان یتدبروا بتدبیره فکیف لایزداد الناس من النفور عنه و الضحک منه;(15) او انتظار اطاعت از مردم دارد; اما با از دست دادن شرایط, نه تنها مردم اطاعت نمى کنند; بلکه از او اعلام تنفر و انزجار دارند و حمایت خود را از او مى گیرند. در نتیجه, مردم مشارکت خود را در صحنه سرنوشت سیاسى در قالب ((النصیحه للامام)) اعمال مى کنند. به همین دلیل است که در ((الهوامل و الشوامل)) مى گوید: ((الاسفل الى النصیحه و الطاعه)).(16) مرتبه پایین, یعنى شهروند, در صورتى که شهریار واحد شرایط شرعى باشد, اطاعت مى کند و در صورتى که انحراف پیدا کند, مهم ترین ((حق)) و ((تکلیف)) شهروندى انتقاد و نصیحت است.
2 ـ مخالفت حکومت باشریعت
در فلسفه سیاسى معلم ثالث, عنوان ((ملک)) براى حاکمى است که برحسب شرع عمل کند و در صورتى که تصمیمات و رفتارهاى او بر اساس شریعت نباشد, حکومت او با عنوان ((غلبه)) و حاکم با عنوان ((متغلب)) یاد شده است.(17) در جامعه دینى که مردم پاى بند به شریعتند, اعتقاد عمومى بر آن است که هر گونه مشروعیت و مشارکت, لزوما باید مبتنى بر دین باشد و در غیر این صورت, همه تعامل ها و تعاون هاى بین شهریار و شهروند; بلکه بین شهروندان نیز مختل مى شود. در ((تهذیب الاخلاق)) حاکمان را مسوول حفظ سلسله مراتب اجتماعى مى داند. حاکم بر اساس عنصر ((عدالت)) که از شرایط شرعى حکومت است, باید این مراتب را حفظ کند; ((و چون این مراتب محفوظ به عدالت تامه و مساوات حقیقیه نباشد و در آن انحراف ایجاد شود, فساد به او روى مىآورد و ریاست ها دست به دست منتقل مى شود و کارها وارونه مى گردد. شهریارى به ریاست ((تغلب)) مبدل مى گردد و به تبع آن, محبت شهروندان منقلب به عداوت گشته و همه سلسله مراتب ریاست را تحت تإثیر قرار مى دهد. و محبت اخیار مبدل به دشمنى, و بغض اشرار مبدل به محبت مى شود و در آن وقت, الفت به نفرت و مودت به نفاق تبدیل مى شود و هر کسى به دنبال منافع خود مى رود; اگر چه به ضرر دیگران باشد. راستى از میان مردم برخیزد, خیرات مشترک از مردم دور شده, هرج و مرج که ضد نظام است, دایر و بازار تطاول و تعدى و خرابى پدیدار مى شود, قوانین مردم دارى که خداوند مرتب فرموده و حکمت آن را لازم شمرده, مضمحل و نابود گشته, اجتماع و تمدن به تفرقه و گمنامى و عاقبت به نابودى خواهد کشید)).(18)
و این همان وضعیتى است که به تعبیر مسکویه در جاى دیگر, ((هذا الى ما یجمعه من بدیهه و المخالفه سبب الاستیحاش و عله النفور و اصل المعاداه))(19); ((این وضعیت موجب مخالفت مردم[ با حکومت] مى شود و مخالفت هم سبب رمیدن و علت نفرت و ریشه دشمنى است)). بنابراین, مشارکت مردم به صورت مخالفت اعمال مى شود.
3 ـ انطباق کارکرد حکومت با شریعت
به نظر مسکویه, هم ((قوام الملک بالشریعه))(20) و هم ((الدین اس و الملک حارس))(21). دین اساس است و شهریار نگهبان آن بنابر این, حکومت باید همواره مراقب دین باشد ((از این جهت است که ما گفتیم شهریار نگهبان دین, لازم است که بیدار بوده و در کارش مراقب باشد; کارها را به سستى نیندازد و به لذت هاى فانى خود را مشغول ننماید.
بلند مرتبگى و غلبه را نخواهد, مگر از راه حقیقى آن; زیرا که چون از حدود مملکت غفلت کند, خلل و رخنه از آن جا پیدا و اوضاع آیین بر هم خورد و مردم در شهوات خود فرو روند و آشوب گران پیدا شوند و در نتیجه, هیإت سعادت به شقات مبدل گردد; اختلاف و عداوت ها بالا گیرد; تفرقه در میان امت و ملت افتد; غرض شریف و مقصود والا از میان برود; نظام مخصوصى که صاحب شریعت را مقصود بود; از هم بپاشد; ساخته هاى خداوندى از هم بریزد, آن وقت نیازمند به تجدید نظر شود و تدبیرات را احتیاج به اعاده باشد و وجود امام حق و پادشاه عادل لازم افتد)). (22)
از مجموع دیدگاه هاى مسکویه به خوبى استفاده مى شود که در صورت انطباق عملکرد حکومت با دین, مردم وظیفه همکارى و تعاون و اطاعت دارند و براى انجام این وظیفه, آنها باید از حق ((نظارت)) دأم بر عملکرد حکومت و حاکمان برخوردار باشند.
بنابراین, از مجموعه آنچه در موضوع زمینه هاى مشارکت بیان شد, مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1 ـ نصیحت;
زمینه اى است که در صورت انحراف حکومت, شهروندان مى توانند در قالب آن حضور خود را در سرنوشت سیاسى نشان بدهند.
2 - اعلام انزجار و مخالفت;
هرگاه حکومت از چار چوب قانون خارج شده و با آن مخالفت کند, مردم با اعلام مخالفت, حضور خود را در عرصه سرنوشت سیاسى نشان مى دهند.
3 ـ پشتیبانى و حمایت;
چنان چه حکومت در چارچوب قوانین مورد پذیرش جامعه عمل کند, مردم همکارى و تعاون با او را ادامه مى دهند.
4 ـ نظارت;
شهروندان براى اعمال ((حق)) خود و انجام ((تکلیف)) در موارد حمایت و یا نصیحت و مخالفت با حکومت, لازم است همواره بر اعمال حکومت نظارت داشته باشند.
پى نوشت ها:
1- الهوامل و الشوامل, ص 35.
2- همان, ص 107.
3- همان, ص 334.
4- تهذیب الاخلاق, ص 132.
5- الهوامل و الشوامل, ص 107.
6- همان, ص 68.
7- همان, ص 121.
8- همان, ص 251.
9- الفوز الاصغر, صص 82 ـ 83.
10- تهذیب الاخلاق, ص 123.
11- الحکمه الخالده, صص 286 ـ 287.
12- الهوامل و الشوامل, ص 34.
13- تهذیب الاخلاق, ص 49.
14- الهوامل و الشوامل, ص 250.
15- همان, ص 335.
16- همان, ص 107.
17- همان , صص 107 ـ 108.
18- تهذیب الاخلاق, ص 133.
19- الهوامل و الشوامل, ص 179.
20 - الحکمه الخالده, ص 371.
21 - تهذیب الاخلاق, ص 129.
22 - همان, صص 129 ـ 130.