جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى(ره) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
تقارن سال 1378 با یکصدمین سال تولد امام خمینى(ره) که به نام او نامگذارى شده است, فرصتى براى باز اندیشى در آثار ایشان فراهم آورده است. آن احیاگر بزرگ دین و مصلح بیدار قرن با باورى عمیق نسبت به جامعیت و توانایى اسلام, خط بطلان بر تئورى جدایى دین از سیاست کشید و با تکیه بر توده هاى عظیم مردمى, انقلاب اسلامى را بامهارتى استثنایى در نظام دو قطبى جهانى رهبرى و هدایت نموده, رژیم پهلوى را در هم شکست و جمهورى اسلامى ایران را بنیان نهاد.
محرومان, مستضعفان, پا برهنه ها, کوخ نشینان, زاغه نشینان و در یک کلام ((طبقات پایین اجتماع)),از جمله مسایلى بود که حمایت و دفاع از آنان, بخش مهمى از توجه امام مستضعفان و محرومان را به خود معطوف داشته بود. تا جایى که آنان به عنوان پرچمداران اسلام ناب محمدى (ص)در مقابل اسلام آمریکایى مطرح گردیدند.
مترادف شدن اسلام فقراى دردمند, اسلام پابرهنگان, اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها, اسلام مستضعفان با اسلام ائمه هدى علیهم اسلام, اسلام عارفان مبارزه جو و پاک طینتان عارف و خلاصه, اسلام ناب محمدى(ص) از یک سو و تقابل آن با اسلام سرمایه دارى, اسلام مرفهین بى درد,اسلام التقاطى, اسلام فرصت طلبان, اسلام مقدس نماهاى بى شعور یا اسلام آمریکایى از دیگر سو, نشانگر اهمیت والایى است که طبقات پایین اجتماع در نزد امام خمینى دارند.
اما در سلسله مراتب قشربندى اجتماعى,این طبقات در اندیشه امام خمینى چه جایگاهى دارند؟ عمده توجه ایشان به کدام یک از دو جایگاه اسنادى و یا اکتسابى این طبقات معطوف بوده است؟ آیا امام خمینى دیدگاهى ابزارگرایانه و یا تقدیرى نسبت به این طبقات داشته و اصولا امام, طبقات مستضعف را از چه منظرى تعریف مى کند؟ این پرسشها و نظایر آن, با دیدگاهى جامعه شناسانه, از جمله امورى است که براى تبیین جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى, در این مقاله بدان پرداخته مى شود.
پس از مقدمه به تعریف مفاهیم خواهیم پرداخت. به دنبال آن, برخى از نظریات مطرح پیرامون این طبقات در بین اندیشمندان و جامعه شناسان سیاسى بیان گردیده و پس از آن, پرسشهایى که روشنگر ابعاد مهمى از پژوهش است, طرح مى شود و نهایتا با استناد به بیانات امام خمینى و با توجه به پرسشها, جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى روشن خواهد شد.
روش تحقیق در این مقاله, توصیفى است و روش گرد آورى اطلاعات نیز کتابخانه اى است و تلاش شده است که عمدتا از منابع دست اول منتشره در تبیین دیدگاه امام در این زمینه استفاده گردد. امید که کوششى به ثمر باشد.
تعریف مفاهیم;
1ـ جایگاه,:Status به معناى وضع, حالت, وضع اجتماعى یا قانونى, پایه و شإن است. درک بهتر این مفهوم, مبتنى بر شناخت واژه قشر بندى اجتماعىstratification Social است, و آن نظامى است که در آن, افراد با توجه به امتیازاتشان (درآمد, تحصیلات, ثروت, شغل, قدرت, حیثیت و...) رتبه بندى شده و در طبقه اجتماعى که با این امتیازات متناسب است, جاى مى گیرند.(1)
بر این اساس, در تفاوتهاى اجتماعى که با توجه به امتیازات و نابرابرى در دسترسى به شاخصهاى عمده مذکور به وجود مىآید و به شکل سلسله اى مراتب قشر بندى تجلى مى کند, این اقشار از لحاظ نصیب زندگى و سبکهاى آن, با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و جایگاههاى مختلفى را در هرم سلسله مراتب اجتماعى اشغال مى کنند.
البته ذکر این نکته لازم است که جایگاه فرد یا طبقه در اجتماع داراى دو ریشه متفاوت است و این دو ریشه متفاوت است و این دو عبارتند از:
الف ـ جایگاه اسنادى یا نسبت داده شده;Ascribed status این جایگاه امرى غیر ارادى یا به ارث رسیده است که فرد به عنوان عضوى از یک نژاد, جنس و یا عقب ماندگى در زندگى و یا هم عصر بودن با یک گروه یا نسل, بدان متصف است.
ب ـ جایگاه نایل شده:Achieved status این جایگاه, امرى است اکتسابى و عکس جایگاه اسنادى, بدین معنا که از طریق تلاشهاى فردى در تحصیلات, اشتغال ,سیاست یا شهرت به دست مىآید.(2)
2ـ طبقات پایین,:Under class براى شناخت این مفهوم نیز لازم است ابتدا,اصطلاح طبقه اجتماعىSocial class را بشناسیم. در جامعه شناسى, طبقه اجتماعى بخشى از جامعه اطلاق مى شود که به لحاظ داشتن ارزشهاى مشترک, منزلت اجتماعى معین, فعالیتهاى دسته جمعى, میزان ثروت و دیگر دارائیهاى شخصى و نیز آداب معاشرت, با دیگر بخشهاى جامعه متفاوت باشند. سه شاخص عمده تعیین طبقه اجتماعى عبارتند: از شغل, درآمد و میزان تحصیلات و در رابطه با شاخصهاى دیگر, مى توان به نژاد, مذهب, ملیت, جنس, محل سکونت, پیشینه خانوادگى و ویژگیهاى فرهنگى اشاره نمود.(3)بر اساس تعریف فوق الذکر, طبقات پایین به آن بخش از جامعه اطلاق مى گردد که کم درآمدترین, کم امنیت ترین و نامطلوب ترین مشاغل را دارند.(4)و همچنین از دسترسى به تحصیلات بالا, قدرت و حیثیت اجتماعى محروم بود. و یا اینکه به خاطر موقعیت به ارث رسیده و غیر ارادى نظیر نژاد, مذهe, ملیت, در ساختار اجتماعى جامعه, در طبقه تحتانى جاى گرفته اند.
3ـ اندیشه امام خمینى: منظور ما از اندیشه امام خمینى, مجموعه افکار, آرإ و عقایدى است که از سوى آن فقیه زمان شناس و روشن بین, مرجع تقلید شیعیان جهان, فیلسوف و حکیم متإله, متکلم, عارف, نظریه پرداز, فرمانده, رهبر, بنیانگذار و معمار انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ایران, ارائه گردیده و در آثار و تإلیفات ایشان بویژه در مجموعه صحیفه نور گرد آورى شده است.
آنچه در این مقاله در صدد بررسى آن هستیم, این است که ببینیم اولا, طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى کدامند؟ و ثانیا, بر اساس تعاریف ذکر شده و با توجه به دو جایگاه اسنادى و اکتسابى, این طبقات چه موقعیتى را در اندیشه آن حضرت به خود اختصاص مى دهند؟
مرورى بر برخى نظریات پیرامون وضعیت طبقات پایین اجتماع
بحث و بررسى پیرامون وضعیت طبقات پایین اجتماع, از جمله مباحث مورد توجه اندیشمندان و جامعه شناسان سیاسى از گذشته دور بوده است و تفصیل در این زمینه نیازمند تحقیق مستقل مى باشد که در این مقاله در صدد آن نیستیم; اما به بعضى از نظریات ارائه شده خواهیم پرداخت.
ارسطو در این زمینه نگاهى ((ابزارى)) و ((تقدیر گرایانهFatalistic (( دارد و این امر از نظر مصلحت خود این طبقات نیز موجه است :در اندیشه ارسطو, ((بنده)) نوعى ابزار و مالکیت است و ملک و دارایى انسان ابزارى براى ادامه زندگى و حفظ آن است. اما ابزار انسانى بر تمام ابزارهاى دیگر مقدم است, زیرا خاصیت منحصر به فرد او را که انجام ((فعل)) بى کمک ((فاعل)) است, هیچ ابزار دیگرى ندارد.
در مورد با این سوال که آیا برخى از اقشار طبقات پایین اجتماع نظیر بندگان و مملوکان فطرتا و به طور ازلى داراى چنین جایگاهى در اجتماع بوده و طبیعت, چنین سرنوشت و تقدیرى را براى آنها رقم زده است یا نه, پاسخ ارسطو مثبت است. به نظر او این مسإله که برخى باید فرمانروا باشند و بعضى دیگر فرمانبردار, نه تنها ضرورى است بلکه; به مصلحت مردمان است. ارسطو نظر خود را بر پایه منطق و واقعیت عینى توجیه مى کند و مى گوید; طبیعت دوست دارد که میان بدنهاى آزاد مردان و بندگان فرقى بگذارد و از این جهت است که قوت جسمانى را (براى انجام کارهاى نوکرى) نصیب بندگان کرده و نیروى عقل و فضیلت را به اربابان, تخصیص داده است. (5)
گفتیم در نگاه ارسطو, بندگى از نظر مصالح خود بنده نیز موجه است; زیرا اگر بنده به طبیعت چنان آفریده شده بود که استعدادش براى پروراندن فضایلى که در حین فراغت مى شد از آنها استفاده کرد, با خدایگانش یکسان مى بود, در آن صورت, به حقیقت شرط انصاف نبود که انسانى جلو تکامل استعداد وى را بگیرد, فقط به این منظور که به موجودى دیگر[ خدایگان همان بنده] فرصت بدهد تا استعداد خود را تکمیل نماید. از این روست که ارسطو استعباد مردانى را که از چنین فضایلى بهره مندند, به عنوان عملى غیر طبیعى محکوم و تخطئه مى کند. اما از طرف دیگر, مردانى هستند که از این گونه استعدادها بى بهره اند, و به هر تقدیر, کارى جز اعمال جسمانى یا وظایف پیشه ورى انجام نمى دهند. براى اینگونه اشخاص همان بهتر که بنده باشد, زیرا در نتیجه متعلق بودن به خدایگانى که از حیث قواى اخلاقى و عقلانى بر آنها برترى دارد و از برکت ارشاد چنین خدایگان, به کسب فضایلى که وى داراست (منتها به صورت دست دوم) نایل مى گردند.(6)
لازم است یادآور شویم که در یونان قدیم, مردم به سه طبقه تقسیم شده بودند که غلامان در قشر تحتانى جامعه قرار مى گرفتند. یک ثلث جمعیت آتن غلامان تشکیل مى دادند و از لحاظ رتبه اقتصادى در حکم مزد بگیران و کارگران امروزى بودند, با این تفاوت که فاقد حقوق سیاسى بودند. ارسطو معتقد بود که باید کارهاى دستى و بدنى را عموما غلامان انجام دهند تا اتباع آتن فرصت کافى براى حل مسایل سیاسى و بحثهاى سیاسى داشته باشند و تمام وقت خود را وقف خدمات سیاسى کنند (البته این نکته ایدهآل ارسطو بوده است.)(7)
اندیشمند دیگرى که در این زمینه اظهار نظر کرده است, ((سنت اگوستین)) است. نظریه اگوستین درباره طبقات پایین اجتماع گر چه با دیدگاه ارسطو کاملا مغایر است, اما او نیز به نوعى دیدگاه تقدیر گرایانه دارد.اساس اندیشه ارسطو که مى گوید;((بعضى اشخاص فطرتا براى بندگى آفریده شده اند)), مورد تکذیب و انکار اگوستین است .در نظر اگوستین, از آنجایى که لطف و کرم الهى شامل حال تمام آفریدگان مى شود و تفاوتهاى نژادى یا طبقاتى کوچکترین تإثیرى در این باره ندارد, پس آن مخلوقى که پایگاه کنونى اش بندگى است, از اصل براى بندگى آفریده نشده است و همین امکان براى وى نیز هست که مانند خدایگانش جزء برگزیدگان باشد. ولى با تمام این اوصاف, اگوستین رسم بندگى را محکوم نمى کند; بلکه آن را به چشم سرنوشتى مى نگرد که به امر الهى براى شستن گناه بندگان تعیین گردیده است. به عقیده اگوستین, اگر آدم (و بعد از او بنى آدم) مرتکب معصیت نشده بودند, خداوند هرگز چنین وضعى را پیش نمىآورد. البته او هرگز ادعا نمى کند که وضعیت اختصاصى یک مملوک (بنده) به منزله کیفرى است که خداوند در مقابل گناهان انفرادى نصیبش کرده است; بلکه بر عکس, عصاره استدلال او این است که رسم و آئین بندگى به نحوى که در دنیا متداول است, نوعى کیفر دسته جمعى است که نصیب نژاد بشر گردیده است.(8)
بگذریم از این سخن که اگر بردگى و غلامى, کیفر دسته جمعى نژاد انسان از طرف خداوند به واسطه گناه آدم و سقوط و هبوط وى به زمین است, چرا باید تاوان آن را صرفا غلامان و بردگان بدهند. یاد آور مى شویم که ((انسان فقیر)); یعنى بخش دیگرى از طبقات پایین اجتماع, مورد مدح و ستایش اگوستین قرار دارد.(9)
همچنین در نظر او, عناصر مفلوک از دایره نظم خارج بوده و از آنجا که اعمال خود آنها باعث ایجاد این فلاکت گردیده است. پس وضع ناگوارى که دارند, در حقیقت, کیفرى عادلانه است.(10)
گذشته از اندیشمندان قدیم, بحث و بررسى پیرامون جایگاه طبقات پایین اجتماع در بین اندیشمندان, متفکران و جامعه شناسان جدید از موقعیت بسیار بهترى برخوردار است و توجه بسیار از آنان را به خود جلب نموده است. در تحلیل ((کارل مارکس)) طبقات زیرین اجتماع اعم از برده, دهقان و بویژه کارگر, از منظر اقتصادى تعریف مى شوند. مارکس اصولا در تقسیم بندىاش از سلسله مراتب اجتماعى, طبقه را در رابطه با مالکیت سرمایه و ابزار تولید تحلیل کرده است. او مردم را به کسانى که صاحب مالند و آنهائیکه فاقد آنند; یعنى طبقات سرمایه دار و پرولتاریا تقسیم کرد. البته مارکس وجود اقشارى که در این چارچوب نمى گنجد; از قبیل دهقانان و خرده مالکان را قبول داشت; ولى معتقد بود که اینها از بقایاى اقتصادى ما قبل سرمایه دارى هستند و با بلوغ نظام سرمایه دارى نا پدید مى شوند.
در تقسیم بندى ((ماکس وبر)),علاوه بر سرمایه و مالکیت, تخصص و تحصیلات هم وارد مى شود. ((وبر)), اصل دیگرى را نیز در قشر بندى اجتماع مورد توجه قرار مى دهد که همان اعتنا به منزلت یا شوون اجتماعى است و با طبقه فرق دارد. بر اساس نظر ماکس وبر, چهار طبقه قابل تشخیص است که عبارتند از: طبقه مالداران, طبقه نخبه هاى روشنفکران, تحصیلکردگان, گردانندگان ادارات و مدیران موسسات, طبقه قدیمى خرده بورژوازى مرکب از تجار خرده پا و کسبه و طبقه کارگر.(11)
برخى از جامعه شناسان آمریکایى در دوران پس از جنگ جهانى دوم, معتقد بودند که افراد را بر اساس مجموعه کاملى از عوامل غیر مرتبط با طبقه (که اقتصادى تعریف مى شود) از قبیل: دین, تحصیلات, نژاد و طایفه درجه بندى کرد. برخى از جامعه شناسان انگلیسى نیز تقسیم کار را به عنوان عامل اصلى تعیین طبقه, در نظر گرفته بودند و وجه افتراق مهم طبقات اجتماع را عبارت از تفاوتى مى دانستند که بین اشتغالات یدى و غیر یدى بر قرار است. تقسیم جمعیت به سه طبقه کارگر, میانه حال و بالا, یکى از الگوهاى جامعه شناختى متعارف در ساختار طبقاتى مکتب انگلیس است. کارگران یدى در طبقه کارگر قرار مى گیرند. کارگران دون پایه غیر یدى از قبیل کارمندان دفترى و قشر پایین تکنیسینها را در طبقه میانى جاى داده و مدیران و گردانندگان امور و صاحبان مشاغل آزاد را در طبقه بالا قرار مى دهند. برخى جامعه شناسان, کارمندان دفترى را هم جزء طبقه کارگر به حساب مىآورند. البته یکى از انتقاداتى که بر این تلقى متعارف وارد مى شود, این است که توجه خود را بر مردان متمرکز کرده و زنان را نا دیده مى گیرد. از سالهاى دهه هفتاد (1970 م) در آمریکا و انگلیس احیاى تازه اى در نظریه طبقاتى مارکسیستى بوقوع پیوسته است. اینها بین کسانى که وظایف سرمایه دارى دارند و آنهائیکه قدرتهاى ناشى از مالکیت را اعمال مى کنند, تفاوت قایل مى شوند. و از این طریق, طبقه سرمایه دار ـ اعم از اینکه مالک سرمایه باشد یا نباشد ـ و همچنین کسانى را که فقط در وظایف مربوط به ((کار)) اشتغال دارند و بنابر این جزء طبقه کارگر شمرده مى شوند, تعریف مى کنند. به عنوان مثال ((رایتE.O.Wright (((1976)قدرت مالکیت را به سه جنبه تقسیم مى کند:
1-کنترل بر تخصیص منابع و سرمایه گذارى;
2-کنترل بر دستگاه فیزیکى تولید;
3-کنترل بر نیروى کار.
طبقه سرمایه دار, کل جریان سرمایه گذارى, دستگاه فیزیکى تولید و نیروى کار را کنترل مى کند و پرولتاریا از دخالت در هر سه جنبه بى نصیب است. این طبقات دوگانه با یکدیگر یک رابطه کشمکشى دارند. طبقه سرمایه دار, مدیران سطح بالاى بنگاه را که عمدتا اعضاى هیإت مدیره هستند, شامل مى شود و پرولتاریا تمام کارکنان سطح پایین اعم از یدى و غیر یدى را در بر مى گیرد و در بینابین, مواضع طبقاتى متعارضى قرار گرفته اند که تواناییهاى متفاوتى کنترل بر هر یک از سه وظیفه مالکانه را منعکس مى کنند.(12)
همچنان که از مرور بر بعضى از دیدگاهها و نظریات بر مىآید, جایگاه طبقات پایین اجتماع از مناظر مختلفى مورد توجه واقع شده و معیارهاى متفاوتى از سوى متفکران و جامعه شناسان در راستاى قشربندى اجتماعى و قرار گرفتن هر یک از طبقات در قسمتهاى بالا, میانه و پایین هرم سلسله مراتب اجتماعى ارائه گردیده است. غور و بررسى در این نظریات, پرسشهاى ارزشمندى را جهت طرح در این پژوهش, یعنى جایگاه طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى در مقابل ما قرار مى دهند که در ذیلا به آن مى پردازیم.
پرسشهاى پژوهش:
پرسش اصلى و آغازین این نوشتار چنانچه قبلا نیز آمد, عبارت است از اینکه: طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى چه جایگاهى دارند؟ اما پرسشهاى مهم دیگرى نیز وجود دارند که با توجه به سئوال اصلى و با استفاده از نظریات طرح شده و مطالعات اکتشافى دیگر, قابل طرحند. پاسخ به این پرسشها, ابعاد مهمى از جایگاه طبقات پایین اجتماع یا فرودستان در اندیشه امام خمینى را بر ما روشن مى نماید. این پرسشها عبارتند از:
1ـ طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى (ره) کدامند؟
2ـ نظر امام خمینى (ره)بیشتر معطوف به کدام یک از دو جایگاه اسنادى یا اکتسابى طبقات پایین بوده است؟
3ـ آیا امام خمینى(ره)نگاهى ابزارى نسبت به این طبقات دارد؟ یعنى آنان را ابزار دست طبقات بالا مى داند؟
4ـ آیا امام خمینى (ره)از دیدگاهى تقدیر گرایانهFatalistic نسبت به جایگاه طبقات پایین برخوردار است؟
5ـ با توجه به قبول نظریه گناه آدم و خروج او از بهشت در اندیشه اسلامى, آیا در نظر امام خمینى (ره)وضعیت نابهنجار طبقات پایین اجتماع, کیفر دسته جمعى انسان به دلیل گناهان آنهاست؟
6ـ آیا امام خمینى (ره)طبقات پایین اجتماع را از منظر اقتصادى تعریف مى کند؟
7ـ آیا مبنا براى قرار گرفتن در این جایگاه, تخصص, تحصیلات و شإن و منزلت است؟ یا دین, نژاد, طایفه, کار یدى و غیر یدى و...؟ کدام یک؟
8ـ امام خمینى (ره)در تعیین جایگاه طبقات محروم اجتماع تا چه حد به میزان بهره بردارى فرد از موقعیتهاى زندگىLife_chances یا سهم بردن از نعمات اقتصادى فرهنگى که در جامعه شناسى وبرى مطرح است,توجه دارد؟
9ـ میزان توجه امام به شیوه زندگى حومه شهرنشینىSuburban wayof life این طبقات چقدر است؟
10ـ آیا امام خمینى (ره)در صدد ایجاد آگاهى طبقاتىClass consciousness و هویت بخشى به طبقات پایین اجتماع بوده است؟
11ـ مبناى مبارزه از نظر امام خمینى(ره) در مبارزه طبقاتىClass struggle , بین طبقات پایین اجتماع (محرومین, مستضعفین و...) با طبقات بالا (مستکبرین) چیست؟
12ـ تصویر طبقاتىClass imagery امام خمینى (ره)از ساختار اجتماعى جامعه چه بوده است؟ آیا امام خمینى (ره)از ((تصور قدرتى)) برخوردار بود یا تصور ((حیثیتى))؟
آنچه در صفحات بعد بدان مى پردازیم, پاسخ به سوالهاى فوق الذکر در حد یک مقاله است و نه یک رساله مستقل.
طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى (ره):
آنچه ما در این نوشتار بر اساس منطق جامعه شناسى ((طبقات پایین اجتماع)) نامگذارى کردیم, در تعابیر امام خمینى (ره) با واژه ((مستضعف)) از آنها یاد مى شود و صفت ((پایین)) در مورد این طبقات را ناشى از منطق مستکبرین مى داند.(13) بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران در این رابطه چنین بیان مى کند:
((این اسلامى است که طرفدار مستضعفین است)) ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین)) وعده فرموده و عمل خواهد کرد. این طبقه اى که آن بالانشینها پست مى شمردند, مى گفتند طبقه پایین; منطق مستکبرین همین بود که استکبار و تکبر مى فروختند بر جامعه, ملت ما را طبقه پایین حساب مى کردند.))(14)
بنابر این, براى دریافت تعریف طبقات پایین از منظر امام مى بایست به تعریف او از ((مستضعف)) توجه کرد. امام در تعریف خود از این واژه که ریشه قرآنى دارد(15), با کمک مصادیق و از باب((تعرف الاشیإ باضدادها))آن را تبیین مى کند:
((من باید بیان مستضعف و مستکبر را به اندازه اى که در این مجلس مناسب است, عرض کنم, مستکبرین, منحصر نیستند به سلاطین, منحصر نیستند به روساى جمهورى, منحصر نیستند به دولتهاى ستمگر; مستکبرین یک معناى اعمى دارد.یک مصداقش همان اجانبى هستند که تمام ملتها را ضعیف مى شمرند و مورد تجاوز و تعدى قرار مى دهید. یک مورد هم همین دولتهاى جائر و سلاطین ستمگر که ملتهاى خودشان را ضعیف مى شمرند و به آنها تعدى مى کنند...
...هر فرد مى شود که مستکبر باشد و مى شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دستهاى خودم و لو چهار نفر باشد, تعدى و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم, بنده خدا را کوچک شمردم, من مستکبرم و او مستضعف و مشمول همان معنایى است که مستکبرین و مستضعفین هستند.))(16)
توجه به این نکته در اینجا حایز اهمیت است که در نظر امام, مستضعفین یا طبقات پایین با ((ضعفا)) و یا(( افراد ضعیف)) مترادف نیستند; بلکه منطق مستکبرین چنین است. امام اولا, این اقشار را((طبقه بالا)) مى داند وثانیا, صاحب قدرت و ایمان محسوب مى کند:
((این درجه هایى که شما اسمشان را مى گذارید مثلا طبقه کذا, طبقه پایین, و من آنها را بالا مى دانم, ببینید چطور هماهنگند.))(17))
((قضیه استضعاف این است, نه اینکه خدا مى فرماید ضعفا, ضعفا نه مستضعفین یعنى آنهایى که قدرت دارند قدرت ایمان دارند و آنها نمى فهمند و اینها را مستضعف حساب مى کنند, مى گویند اینها ضعیفند.))(18)
در اندیشه امام خمینى, همه اقشار ملت ایران با توجه به عملکرد ابر قدرتها و حکومت پهلوى, جزء مستضعفان یعنى از طبقات پایین اجتماع بودند. امام علاوه بر اینکه به طور کلى ملت ایران را جزء این طبقات بر مى شمارد, مصادیق آنها را هم بیان مى نماید:
((البته همه قشرهاى ملت باید ما بگوئیم که اینها از مستضعفان بودند; براى اینکه دولتهاى قوى, ما را به استضعاف کشیده بود و همه ملتهاى عالم را به استضعاف کشیدند. در زمان رژیم سابق, همه قشرها در نظر آنها مستضعف بودند و باید فرمانبردار باشند; از قشر روحانى گرفته تا بازارى تا روستایى تا همه افرادى که سرتاسر کشور هستند.))(19)
از مطالب امام چنین برداشت مى شود که او ساختار جامعه را به دو بخش مستکبرین و مستضعفین در زمان رژیم پهلوى تقسیم مى کند; به این ترتیب که قدرت سیاسى حاکم و وابستگان به او یا دولت حاکم, جزء مستکبرین و همه اقشار ملت جزء مستضعفین بودند که البته این هرم با پیروزى انقلاب اسلامى, وارونه مى گردد:
بالانشین ها = مستکبرین = دولت
طبقه پایین = مستضعفین = ملت
ساختار واقعى اجتماعى ایران در رژیم پهلوى از نظر امام خمینى(ره)
مستضعفین = طبقه بالا
مستکبرین = طبقه پایین
ساختار ارزشى اجتماعى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى در نظر امام خمینى(ره)
نکته قابل توجه در اینجا, این است که امام طبقات پایین را تا آنجا گسترش مى دهد که حتى طبقه متوسط در اصطلاح جامعه شناسى را نیز بعضا شامل مى شود هر چند در برخى از عبارات تعبیر ((طبقه سه)) یا ((طبقه سوم)) را در مورد این طبقات به کار مى برد; ولى این امر نشانگر آن است که در اینگونه موارد, به ساختار سه بخشى جامعه توجه دارند:
((...مع ذالک, پیغمبر همین طبقه سه را, همین مستضعفین را, جمع کرد و جنگها را با اینها شروع کرد; بر خلاف سرمایه دارها, بر خلاف قلدرها بر خلاف شتردارها و بر خلاف قافله دارها و بر خلاف اینها.))(20)
امام در جاى دیگر مى گوید:
((اسلام براى توده ها آورده شده و پیامبر نیز از همین توده ها بر خاسته, از بین مردم فقیر و طبقه سوم و تنها به نفع توده ها قیام کرده...))(21)
و در مطالبى دیگر مىآورد:
((پیغمبر اکرم (ص), از همین جمعیت پایین بود, از بین همین جمعیت پا شد و قیام کرد. اصحاب او, از همین مردم پایین بودند; از این طبقه سوم بودند, آن طبقه بالا مخالفین پیغمبر اکرم (ص) بودند.))(22)
این نکته کاملا روشن است که امام خمینى توجه عمیق و دقیق نسبت به مستضعفین و محرومین یا طبقات پایین اجتماع و تعبیرى طبقه سوم دارند.
امام, در مورد هر یک از اقشار طبقات پایین تعابیرى دارند که نشانگر ویژگى خاص آن قشر است: مصادیق طبقات پایین اجتماع از نظر امام, در تعابیر و واژه هایى از قبیل:
مستضعفین, محرومین, کارگرها, کارمندان, ضعفا, فقرا, عشایر, مستمندان, کشاورزان, زارعین, زاغه نشینها, چادرنشینها.امت مستضعف, طبقه فقیر, مستضعفین جهان, طبقه محروم, مردم محروم, گودنشینان, حاشیه نشینها, روستائیان, جنوب شهریها, پایین شهریها, کوخ نشینان, گرسنه ها, مظلومین, ملت مظلوم, بیچاره,مردم بیچاره, آواره ها, پا برهنه ها, ستمدیدگان, طبقه سوم, توده هاى ستم کشیده, کپرنشینان, سر و پا برهنه ها, بى خانمانها, خان گزیده ها, شهید دادگان و...بیان شده است.
براى اینکه روشن شود این اقشار چه جایگاهى در اندیشه امام خمینى داشته اند, استناداتى از بیانات ایشان ذکر مى گردد;
1- از نظر امام, پیروزى انقلاب اسلامى ایران, مرهون تلاش طبقات پایین اجتماع یعنى همان مستضعفین است و طبقات بالا کارى نکرده اند:
((شما این انقلاب را به ثمر رساندید و گروههایى که در سرتاسر کشور این انقلاب را به ثمر رساندند, همان زن و مرد محروم و همان هایى که مستضعف هستند و کاخ نشین ها آنها را استضعاف مى کنند و اینها ثابت کردند که کاخ نشینها آنها را استضعاف مى کنند و اینها ثابت کردند که کاخ نشینها که ضعیفند و پوسیده اند و براى این ملت هیچ کارى نکرده اند و نخواهند کرد.))(23)
2ـ این طبقات تا آخرین قدم به عنوان نیروهاى وفادار به مبارزه و گردانندگان و بر پا دارندگان واقعى انقلابها محسوب مى شوند و خط اصولى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى, خط دفاع از مستضعفین و احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى است.
((تنها آنهایى تا آخر با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى بضاعت, گردانندگان و بر پا دارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنمائیم تا به هر صورتى که ممکن است, خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم...ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.))(24)
3ـ حکومت جمهورى اسلامى ایران, حکومت طبقات پایین اجتماع; یعنى حکومت مستضعفین و محرومین است.
((یکى از نعمتهاى بزرگى که خداوند تبارک و تعالى به این ملت عنایت فرموده, اینکه حکومت, حکومت مستضعفین است, حکومت محرومین است, یعنى آنهایى که در رإس حکومت واقع شدند وقتى که ملاحظه مى کنند, رئیس جمهورش از مدرسه پا شده است آمده است رئیس جمهور شده, طلبه مدرسه بوده...و خاصیت یک حکومت محرومین, مستضعفین و حکومت مردمى این است که هم مجلسش مى فهمد مستضعفین و محرومین یعنى چه, هم حکومت و وزرا مى فهمند که یعنى چه... خودشان لمس محرومیت را کرده اند.))(25)
4- بار سنگین انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى بر دوش قشر مستضعف است و همین گروه هستند که در جبهه و پشت جبهه فداکارى مى کنند و نه طبقات بالا:
((شما باید توجه تان به این توده هاى مستضعفین که با زحمت خودشان و رنج خودشان الآن در جبهه ها مشغول فداکارى هستند که خداوند تإییدشان کند و در پشت جبهه ها مشغول فداکارى هستند و مستضعفند, آن بالاها اینها را ضعیف مى شمارند و مى شمردند... با توجه به اینکه بار سنگین انقلاب بر دوش قشر مستضعف است... وظیفه داریم فعالیت و توجه را به نواحى محروم, خصوصا جنوب شهر که در رژیم گذشته توجهى به آنها نشده [است], معطوف کنیم. در خدمت ملت, خصوصا مستضعفین که سنگینى این جمهورى به دوش آنان بوده و بدون کوچکترین توقعى در خدمت اسلامند, با جان و دل کوشا باشیم و مادام که همه ما و شما در خدمت مردم هستیم, آسیبى به جمهورى اسلامى وارد نمى شود. ))(26)
5ـ طبقات پایین اجتماع, نه تنها از عوامل موجده انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى اند; بلکه از عوامل مهم بقاى آن نیز محسوب مى گردند. جایگاه والاى آنان در نزد امام از تعابیرى چون ((نور چشمان ما)) و ((اولیاى نعم همه)), کاملا پیداست .
((به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه مى نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمت گذارى به آنان, خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاى آن نیز مرهون خدمات آنان است, فروگذار نکنید.))(27)
6ـ در بررسى وضعیت افرادى که در شوراهاى اسلامى مشغول مى شوند, امام ملاک را علاوه بر تعهد به اسلام, خدمت به توده هاى مستضعف مى دانند.(28)
7ـ توصیه امام به نخستین مجلس شوراى اسلامى این است که براى اداى برخى از دیون خود به طبقات کم درآمد و محروم, طرحهاى جدى جهت رفاه آنان بدهند:
((...و در نخستین مجلس شوراى اسلامى, طرحهایى جدى در رفاه حال این طبقه محروم داده شود... بعضى از دیون خودتان را به این طبقه عزیز که جان خود را براى اسلام و آزادى و استقلال کشور در طبق اخلاص گذاشته و پیروزى را براى انقلاب اسلامى به ارمغان آورده اند, ادا کرده باشید.))(29)
8ـ جایگاه والاى طبقات پایین اجتماع در نظر امام, تا آنجاست که به مسوولین مملکتى و مقامات عالى رتبه جمهورى اسلامى نه تنها در این عصر, بلکه در دوره هاى آینده نیز توصیه مى نماید که خود را وقف اسلام, جمهورى اسلامى و این طبقات بنمایند.
((وصیت اینجانب به وزراى مسوول در عصر حاضر و در عصرهاى دیگر, آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانه ها بودجه اى که از آن ارتزاق مى کنید, مال ملت [است] و[ بنابر این] باید همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشید.))(30)
((و وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى در این عصر... و در عصرهاى آینده, آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمایند.))(31)
9ـ امام تنها در سطح ملى به مسإله طبقات پایین توجه ندارد; بلکه در سطح جهانى نیز تشکل ((حزب مستضعفین)) از آرزوهاى او بوده و روز قدس را روز مستضعفین مى داند. و معتقد است که پایان راه انقلاب اسلامى, تنها با رهایى مستضعفین تحقق خواهد یافت. و بالاخره جشن آقایى و سرورى محرومین و پا برهنگان جهان پس از پیروزى این جبهه اسلامى ـ انسانى بر مستکبرین جهانى, آرزوهاى امام است;
((من امیدوارم که یک حزب به اسم مستضعفین در دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتى را که سر راه مستضعفین است از میان بردارد و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند... .))(32)
((مسلمانان جهان باید روز قدس را روز همه مسلمین, بلکه مستضعفین بدانند و از آن نقطه حساس در مقابل مستکبرین وجهانخواران بایستند...))(33)
((راه ما آن روزها تمام مى شود که احکام جارى بشود و آن روز به کمال مى رسد که مستضعفین جهانى از زیر مستکبرین خارج بشوند.))(34)
((... ما باید خود را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب, جبهه قدرتمند اسلامى ـ انسانى باهم نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود و آقایى و سرورى محرومین و پا برهنگان جهان, جشن گرفته شود.))(35)
10ـ در ترسیم دو چهره از اسلام; یعنى اسلام ناب محمدى(ص) و اسلام آمریکایى, مستضعفین و محرومین, کوچ نشینان. زاغه نشینان, پابرهنه ها و سایر اقشار طبقات پایین اجتماع, در صف طرفداران و مدافعان اسلام ناب محمدى(ص) قرار دارند و اصولا بین طبقات پایین اجتماع و اسلام ناب, خدمات متقابل وجود دارد:
((آن که به حال مستمندان و ضعفا بیشتر عنایت دارد تا به حال دیگران, آن که طرفدار مستضعفین است, آن که رژیمى که مى خواهد مستضعفین را از قید و بند آن گرفتاریها بیرون بیاورد; آن, اسلام است.))(36)
((کارگران کارخانه ها و دیگر کارگران و کارمندان و طبقات مستضعف, باید بدانند که اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حکومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمى شود و نخواهد شد.))(37)
و در رابطه با طرفدارى اقشار پایین اجتماع از اسلام ناب محمدى(ص) امام مى فرماید:
((به تنها چیزى که باید فکر کنید, به استوارى پایه هاى اسلام ناب محمدىـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ است. اسلامى که پرچمداران آن, پا برهنگان و مظلومین و فقراى جهان اند و دشمنان آن, ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستان اند. اسلامى که طرفداران واقعى آن, همیشه از مال و قدرت بى بهره بوده اند و دشمنان حقیقى آن, زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بى هنرند. ))(38)
((مستضعفین در همه طول تاریخ به کمک انبیا بر خاسته اند و مستکبرین را به جاى خودنشانده اند.))(39)
نمونه اى از این همکارى طبقات فقیر را امام در ((اصحاب صفه)) مى بیند که پیامبر اکرم(ص) را در سخت ترین شرایط یارى مى دادند.(40)
11ـ در ترسیم دو چهره از نیروهاى اجتماعى, امام در یک تقسیم بندى ارزشى, افراد را به دو دسته الف ـ مجاهدین, که مترادف با طبقات پایین اجتماع; یعنى گودنشینان, پا برهنه ها, مستضعفین, جبهه رفته ها, شهید و اسیر و مجروح و مفقود داده ها و زجرکشیده ها هستند; ب ـ قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین بى درد و گریزان از جبهه و جهاد یا از راه رسیده ها و دین به دنیا فروشان, تقسیم مى کند.
امام تذکر مى دهد که نظام اسلامى باید مصلحت طبقات کم درآمد و صاحبان تقوا و جهاد را بر سایرین; چه در سطح قانونگذارى و چه در سطح عمل و اعتقاد, مقدم بدارد. (41)
12ـ ارزش طبقه کارگر در نظر امام, تا بدانجاست که حیات یک ملت را مرهون کار و کارگر مى داند و کارگران را از ارزشمندترین طبقات و سودمندترین گروه در جامعه محسوب مى نماید.(42)
امام با ذکر این نکته که بوسیدن دست کارگر توسط پیامبر اکرم(ص), نشانگر ارزش اسلام براى کارگر در طول تاریخ است. به برخى روایات از آن حضرت(ص) اشاره مى کند که فرمود: قطره عرقى که از بدن کارگر مىآید, مثل قطره خونى است که از شهید راه خدا مىآید.(43)و بالاخره, جایگاه کارگران را تا آنجا بالا مى برد که معتقد است, هر روز, روز کارگر است و کارگر, مبدإ همه موجودات است. حق تعالى مبدإ کارگرى است و کارگر است.(44)
13ـ کشاورزان در کنار کارگران در نظر امام,((برگزیدگان خدا تبارک و تعالى)) هستند و مورد عنایت اسلام و صاحب اسلام.(45) امام معتقد است که اصلاحات ارضى رژیم محمد رضا پهلوى آنان را به روزگار سیاه نشاند(46) و منجر به مهاجرت آنها به اطراف تهران و زاغه نشینى, چادر نشینى و یا حاشیه شهر نشینى آنها گردید.(47)
14ـ در مورد عشایر, امام از آنان به عنوان ((پشتوانه هاى استقلال ایران))(48), و ((سرسخت ترین مدافعان اسلام و میهن اسلامى)) بر سر مرزها, حاشیه کویرها, دل کوهها و پهنه دشت صحراها و سایر نقاط عشایرى (49) و یا ((سدى محکم و نفوذناپذیر در برابر دشمنان اسلام و وطن اسلامى)) نام مى برد.(50)
15ـ بالاخره ((کوچ نشینان و گودنشینان, جایگاه والایى در اندیشه امام خمینى(ره) دارند. به گونه اى که معتقد است:
((یک موى سر این کوخ نشینان و شهید دادگان, به همه کاخ ها و کاخ نشینان جهان, شرف و برتر دارد.))(51)
و در جایى دیگر چنین مى گویند:
((انقلاب اسلام, این انقلاب مهم اسلامى رهین کوششهاى این طبقه است. طبقه محروم, طبقه گودنشین, طبقه اى که این نهضت را به ثمر رساند و توقعى هم نداشت. من شما را, گودنشینان را, از آن کاخ نشیان بالاتر مى دانم, (اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند)...یک موى شما بر همه آن کاخ نشینها و آنهایى که در این انقلاب هیچ فعالیتى نداشتند; بلکه کارشکنى هم تا آن اندازه که مى توانستند, مى کردند و الآن هم هر مقدار که بتوانند, مى کنند, یک موى شما بر همه آنها ترجیح دارد, بلکه مقایسه یک موى شما با آنها نباید صحیح باشد.))(52)
16ـ از بررسى و دقت در تعابیر امام خمینى نسبت به طبقات پایین اجتماع روشن مى شود که توجه امام عمدتا به جایگاه اکتسابىAchieved status طبقات پایین اجتماع معطوف است. صفاتى, همچون کوخ نشینى, محرومیت, فقر, گرسنگى, پا برهنه بودن, زاغه نشینى, چادرنشینى, گودنشینى, فقر و تنگناى علمى مسلمانان و...حاکى از آن است که شاخصهاى مربوط به درآمد, شغل, مسکن و تحصیلات و نظایر آن, عمده توجه امام را به خود جلب کرده است, نه مباحث مربوط به قومیت, نژاد و یا امورى که فرد به طور غیر ارادى وارث آن است.
17ـ بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران, هرگز طبقات پایین اجتماع را به عنوان ابزار دست طبقات بالا نمى بیند; بلکه چنانچه قبلا آمد, اصولا آنچه که به عنوان طبقه پایین در اجتماع مطرح است, از نظر امام طبقه بالا محسوب مى شود. ایشان نه تنها چون ارسطو ـ معتقد نیست که طبقات پایین اجتماع, نوع ((ابزار انسانى)) و ((مایملک طبقات بالا)) هستند, بلکه یک موى آنها را بر طبقات بالا ترجیح مى دهد و حتى در صحیح بودن این مقایسه تردید ایجاد مى کند.
18ـ امام به هیچ وجه از دیدگاهى تقدیر گرایانه در مورد وضعیت نابهنجار طبقات پایین برخوردار نیست. هم نگاه ارسطو, مبنى بر فطرى و طبیعى بودن چنین وضعیتى براى فرودستان, از نظر امام مردود است و هم دیدگاه اگوستین که آن را ناشى از کیفر دسته جمعى انسان از طرف خداوند به دلیل گناه آدم و سقوط و هبوط او به زمین, مى بیند. در اندیشه امام, وضعیت فلاکت بار طبقات مستضعف, نتیجه به استضعاف کشاندن آنها توسط قدرتهاى مستکبر و دولتهاى جائر داخلى و ابر قدرتهاست. تلاش گسترده امام جهت رهایى این طبقات و نجات آنها, حاکى از آن است که وضع آنان از دیدگاه امام, تقدیرى و جبرى نیست.
19ـ رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامى ایران در تعیین جایگاه طبقات مستضعف تنها به ملاکهاى اقتصادى توجه ندارد; بلکه ترکیبى از معیارها و ملاکها اعم از ارزشى ـ اعتقادى, اخلاقى, اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى مورد توجه ایشان است. صفات و ویژگیهایى که امام براى این طبقات ذکر کرده است و یا تعریفى که از مستضعف و مستکبر ارائه مى دهد, نشانگر همین است. اما آنچه که در اینجا نباید نسبت بدان غافل بود, این است که امام توجه وسیعى به وضعیت اقتصادى طبقات پایین دارد, که این امر بیانگر دقت و توجه امام نسبت به مسإله بهره بردارى افراد مستضعف از موقعیتهاى زندگىLife_chances است.
20ـ امام به میزان زیادى به مسإله شیوه زندگى حومه شهرنشینىway of life Suburban طبقات پایین توجه کرده است. ضمن اینکه تعابیرى چون زاغه نشینى, گودنشینى, کپرنشینى, کوخ نشینى, نشانگر این مطلب است, امام چنین وضعیتى را از پیامدهاى اصلاحات ارضى محمد رضا شاه مى داند, آنجا که مى گوید:
((این اصلاحات ارضى از بزرگترین خیانتها است بر این مملکت که زراعت مملکت را به کلى از بین بردید و دهقانهاى بیچاره را همچو کردید که هجوم آوردند به شهرستانها. تهران الآن پر است از بیچاره هایى که, دهقانهاى بیچاره اى که از اطراف آمدند توى این زاغه ها و توى این چادرها و توى این کثافتکاریها, بیچاره ها دارند زندگى مى کنند با عائله, در زمستان سخت.)) (53)
21ـ آگاهى بخشى و هویت سازى طبقات پایین اجتماع, بخشى از اقدامات امام خمینى به شمار مى رود. امام آنان را به قیام علیه مستکبران و احقاق حقوق خود دعوت مى کند;
((هان اى مظلومان جهان! از هر قشر و از هر کشورى هستند, به خود آیید و از هیاهو و عربده آمریکا و سایر زورمندان تهى مغز نهراسید و جهان را بر آنان تنگ کنید و حق خود را با مشت گره کرده از آنان بگیرید.(54)
و در جاى دیگر چنین مى گوید:
((بر شما جوانان روشفکر است که از پا ننشییند تا خواب رفته ها را از این خواب مرگبار بر انگیزانید و با فاش کردن خیانت ها و جنایت هاى استعمارگران و پیروان بى فرهنگ آنها, غفلت زده ها را آگاه نمائید و از اختلاف کلمه و تفرقه و هواهاى نفسانى که در رإس همه فسادهاست, احتراز کنید و به خداوند تبارک و تعالى روى نیاز آورید که شما را در این راه هدایت فرماید و با جنود فوق طبیعت, کمک کند. ))(55)
22ـ مبناى مبارزه بین طبقات پایین و طبقات بالا ـ همچنان که در بیانات امام دیده مى شودـ مبنایى اعتقادى ارزشى و با توجه همه جانبه به مسایل اقتصادى است. متقابل دیدن اسلام ناب محمدى با پرچمدارى پا برهنگان, مظلومان و فقراى جهان, با اسلام آمریکایى با حمایت ملحدان, کافران, سرمایه داران و پول پرستان, نمونه اى از این مطلب است.(56)
23ـ به نظر مى رسد, تصور طبقاتى امام از ساختار اجتماعى جامعه یک ((تصور قدرتى)) است که طى آن, جامعه به طبقات فرودست مستضعف و محروم از یک سو و طبقات مستکبر و بالا دست از سوى دیگر, تقسیم شده است در این ساختار اجتماعى که طبقات بالا دست و فرودست داراى منافع متعارض با یکدیگر هستند, بالادستان قدرت تحمیل اراده خود را بر طبقات مستضعف در دست دارند. امام تلاش مى کرد با مقایسه وضع طبقات بالادست و طبقات مستضعف, قدرت مقایسه براى نابرابرى اجتماعى را براى فرودستان فراهم نموده و خود آگاهى آنان رانسبت به محرومیت واقعى و احساس محرومیت نسبى, افزایش دهد.
24ـ خلاصه سخن این است که جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام, عکس جایگاه آنان در اجتماع است و رابطه بین این طبقات با اسلام ناب محمدى(ص), رابطه همکارى اصیل و خدمات متقابل بوده و همین طبقه اند که خاستگاه حاکمان اصیل در نظام اسلامى محسوب مى گردند:
((توجه داشته باشید[ که] رئیس جمهور و وکلاى مجلس از طبقه اى باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند, نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخى محرومیت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمى توانند بفهمند.))(57)
پى نوشتها
1. بروس کوئن, مبانى جامعه شناسى, ترجمه و اقتباس: دکتر غلامعباس توسلى ـ رضا فاضل, چاپ هفتم, انتشارات سمت, تهران, 1375, صص 239 ـ240.
H.Halsey,Microsoft..status. Encartagy encyclopedia deluxe edition: 2
3. همان.
4.ر.ک به: نیکلاس آبر کرامبى, استفن هیل, برایان اس. تریر, فرهنگ جامعه شناسى, ترجمه حسن پویان, چاپخش, تهران, 1367 ص 396.
5.مایکل فاستر, خداوندان اندیشه سیاسى, ترجمه جواد شیخ الاسلامى, انتشارات امیر کبیر, تهران, 1358, ج 1, قسمت اول, صص 227 ـ 233.
6.همان, صص 233 ـ 234.
7.دکتر بهإ الدین پازاگاد, تاریخ فلسفه سیاسى, چاپ سوم, انتشارات زوار, تهران, 1348 ج 1, صص 50 ـ 51.
8.مایکل فاستر, پیشین, صص 358 ـ 386.
9.همان, صص 355 ـ356.
10.همان, صص 367.
11.نیکلاس آبرکرامبى,استفن هیل, برایان اس ترنر, پیشین, صص 67 ـ 71 .
12.همان.
13.با این وصف, به نظر مى رسد که منطق جامعه شناسى نیز ناشى از منطق مستکبرین است.
14.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, چاپ سوم, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1376, ص 297.
15.به عنوان نمونه نگاه کنید به: قصص,5.
16اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, صص 296 ـ 297.
17.همان, ص 393.
18.همان, ص 297.
19.همان.
20.موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, کوثر, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1376, ج 3, ص 493.
21.در جستجوى راه از کلام امام ـ دفتر اول, مستضعفان, مستکبرین, امیر کبیر, تهران, 1361, صص 14 ـ 15.
22.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 300.
23.صحیفه نور, ج 14, ص 146 .
24.همان, ج 20, ص 235.
25.همان, ج 18, صص 51 ـ 53.
26.در جستجوى راه از کلام امام, پیشین, صص 85 ـ 86.
27.صحیفه نور, ج 21, صص 181 ـ 182 و هنچنین ر. ک به: وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى, ص 13.
28.صحیفه نور, ج 17, ص 69.
29.همان, ج 12, ص 121.
30.صحیفه انقلاب (وصیت نامه سیاسى ـ الهى رهبر کبیر انقلاب اسلامى), ص 21.
31.همان, صص 19 ـ 20 .
32.در جستجوى راه امام از کلام امام, پیشین, ص 94.
33.صحیفه نور, ج 15, ص 75.
34.همان, ص 251.
35.همان , ج 20, ص 238.
36.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 299.
37.همان, ص 302.
38.همان, ص 389.
39.همان, ص 395.
40.کوثر, ج 2, ص 146, و در جستجوى راه از کلام امام. دفتر اول, مستضعفین, مستکبرین, ص 12.
41.صحیفه نور, ج 20, صص 123 ـ 124.
42.همان, ج 12, ص 65.
43.همان, ج 16, صص 140 ـ 142.
44.همان, ج 22, صص 225 ـ 228.
45.در جستجوى راه از کلام امام, پیشین, صص 83 ـ 84.
46.کوثر, ج 2, صص 488 و 574.
47.همان, ص 387.
48.صحیفه نور, ج 5, ص 296.
49.همان, ج 16, ص 118.
50.همان, ص 176.
51.کوثر, ج 3, ص 541.
52.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 310.
53.کوثر, ج 2, ص 387, 488 و 574.
54.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 162 و همچنین صص 160 ـ 185.
55.همان, صص 190 ـ 191
56.همان, صص 389 ـ ;390 همچنین نگاه کنید به: صحیفه نور, ج20 صص 113 ـ 114.
عجین بودن ملاکهاى ارزشى ـ اعتقادى با وضعیت اقتصادى کاملا روشن است. متقین و مجاهدین و فریاد کنندگان برائت از مشرکین, همان مبارزین جنگ فقر و غنا و محرومین اند و در مقابل, قاعدین و متنسکین و دین به دنیا فروشان, همان زراندوزان, مرفهین بى درد و یا دزدان بین المللى اعم از سرمایه دارى و سوسیالیزم اند.
57. اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, صص 324 ـ 326.
تقارن سال 1378 با یکصدمین سال تولد امام خمینى(ره) که به نام او نامگذارى شده است, فرصتى براى باز اندیشى در آثار ایشان فراهم آورده است. آن احیاگر بزرگ دین و مصلح بیدار قرن با باورى عمیق نسبت به جامعیت و توانایى اسلام, خط بطلان بر تئورى جدایى دین از سیاست کشید و با تکیه بر توده هاى عظیم مردمى, انقلاب اسلامى را بامهارتى استثنایى در نظام دو قطبى جهانى رهبرى و هدایت نموده, رژیم پهلوى را در هم شکست و جمهورى اسلامى ایران را بنیان نهاد.
محرومان, مستضعفان, پا برهنه ها, کوخ نشینان, زاغه نشینان و در یک کلام ((طبقات پایین اجتماع)),از جمله مسایلى بود که حمایت و دفاع از آنان, بخش مهمى از توجه امام مستضعفان و محرومان را به خود معطوف داشته بود. تا جایى که آنان به عنوان پرچمداران اسلام ناب محمدى (ص)در مقابل اسلام آمریکایى مطرح گردیدند.
مترادف شدن اسلام فقراى دردمند, اسلام پابرهنگان, اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها, اسلام مستضعفان با اسلام ائمه هدى علیهم اسلام, اسلام عارفان مبارزه جو و پاک طینتان عارف و خلاصه, اسلام ناب محمدى(ص) از یک سو و تقابل آن با اسلام سرمایه دارى, اسلام مرفهین بى درد,اسلام التقاطى, اسلام فرصت طلبان, اسلام مقدس نماهاى بى شعور یا اسلام آمریکایى از دیگر سو, نشانگر اهمیت والایى است که طبقات پایین اجتماع در نزد امام خمینى دارند.
اما در سلسله مراتب قشربندى اجتماعى,این طبقات در اندیشه امام خمینى چه جایگاهى دارند؟ عمده توجه ایشان به کدام یک از دو جایگاه اسنادى و یا اکتسابى این طبقات معطوف بوده است؟ آیا امام خمینى دیدگاهى ابزارگرایانه و یا تقدیرى نسبت به این طبقات داشته و اصولا امام, طبقات مستضعف را از چه منظرى تعریف مى کند؟ این پرسشها و نظایر آن, با دیدگاهى جامعه شناسانه, از جمله امورى است که براى تبیین جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى, در این مقاله بدان پرداخته مى شود.
پس از مقدمه به تعریف مفاهیم خواهیم پرداخت. به دنبال آن, برخى از نظریات مطرح پیرامون این طبقات در بین اندیشمندان و جامعه شناسان سیاسى بیان گردیده و پس از آن, پرسشهایى که روشنگر ابعاد مهمى از پژوهش است, طرح مى شود و نهایتا با استناد به بیانات امام خمینى و با توجه به پرسشها, جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى روشن خواهد شد.
روش تحقیق در این مقاله, توصیفى است و روش گرد آورى اطلاعات نیز کتابخانه اى است و تلاش شده است که عمدتا از منابع دست اول منتشره در تبیین دیدگاه امام در این زمینه استفاده گردد. امید که کوششى به ثمر باشد.
تعریف مفاهیم;
1ـ جایگاه,:Status به معناى وضع, حالت, وضع اجتماعى یا قانونى, پایه و شإن است. درک بهتر این مفهوم, مبتنى بر شناخت واژه قشر بندى اجتماعىstratification Social است, و آن نظامى است که در آن, افراد با توجه به امتیازاتشان (درآمد, تحصیلات, ثروت, شغل, قدرت, حیثیت و...) رتبه بندى شده و در طبقه اجتماعى که با این امتیازات متناسب است, جاى مى گیرند.(1)
بر این اساس, در تفاوتهاى اجتماعى که با توجه به امتیازات و نابرابرى در دسترسى به شاخصهاى عمده مذکور به وجود مىآید و به شکل سلسله اى مراتب قشر بندى تجلى مى کند, این اقشار از لحاظ نصیب زندگى و سبکهاى آن, با یکدیگر اختلاف پیدا کرده و جایگاههاى مختلفى را در هرم سلسله مراتب اجتماعى اشغال مى کنند.
البته ذکر این نکته لازم است که جایگاه فرد یا طبقه در اجتماع داراى دو ریشه متفاوت است و این دو ریشه متفاوت است و این دو عبارتند از:
الف ـ جایگاه اسنادى یا نسبت داده شده;Ascribed status این جایگاه امرى غیر ارادى یا به ارث رسیده است که فرد به عنوان عضوى از یک نژاد, جنس و یا عقب ماندگى در زندگى و یا هم عصر بودن با یک گروه یا نسل, بدان متصف است.
ب ـ جایگاه نایل شده:Achieved status این جایگاه, امرى است اکتسابى و عکس جایگاه اسنادى, بدین معنا که از طریق تلاشهاى فردى در تحصیلات, اشتغال ,سیاست یا شهرت به دست مىآید.(2)
2ـ طبقات پایین,:Under class براى شناخت این مفهوم نیز لازم است ابتدا,اصطلاح طبقه اجتماعىSocial class را بشناسیم. در جامعه شناسى, طبقه اجتماعى بخشى از جامعه اطلاق مى شود که به لحاظ داشتن ارزشهاى مشترک, منزلت اجتماعى معین, فعالیتهاى دسته جمعى, میزان ثروت و دیگر دارائیهاى شخصى و نیز آداب معاشرت, با دیگر بخشهاى جامعه متفاوت باشند. سه شاخص عمده تعیین طبقه اجتماعى عبارتند: از شغل, درآمد و میزان تحصیلات و در رابطه با شاخصهاى دیگر, مى توان به نژاد, مذهب, ملیت, جنس, محل سکونت, پیشینه خانوادگى و ویژگیهاى فرهنگى اشاره نمود.(3)بر اساس تعریف فوق الذکر, طبقات پایین به آن بخش از جامعه اطلاق مى گردد که کم درآمدترین, کم امنیت ترین و نامطلوب ترین مشاغل را دارند.(4)و همچنین از دسترسى به تحصیلات بالا, قدرت و حیثیت اجتماعى محروم بود. و یا اینکه به خاطر موقعیت به ارث رسیده و غیر ارادى نظیر نژاد, مذهe, ملیت, در ساختار اجتماعى جامعه, در طبقه تحتانى جاى گرفته اند.
3ـ اندیشه امام خمینى: منظور ما از اندیشه امام خمینى, مجموعه افکار, آرإ و عقایدى است که از سوى آن فقیه زمان شناس و روشن بین, مرجع تقلید شیعیان جهان, فیلسوف و حکیم متإله, متکلم, عارف, نظریه پرداز, فرمانده, رهبر, بنیانگذار و معمار انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى ایران, ارائه گردیده و در آثار و تإلیفات ایشان بویژه در مجموعه صحیفه نور گرد آورى شده است.
آنچه در این مقاله در صدد بررسى آن هستیم, این است که ببینیم اولا, طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى کدامند؟ و ثانیا, بر اساس تعاریف ذکر شده و با توجه به دو جایگاه اسنادى و اکتسابى, این طبقات چه موقعیتى را در اندیشه آن حضرت به خود اختصاص مى دهند؟
مرورى بر برخى نظریات پیرامون وضعیت طبقات پایین اجتماع
بحث و بررسى پیرامون وضعیت طبقات پایین اجتماع, از جمله مباحث مورد توجه اندیشمندان و جامعه شناسان سیاسى از گذشته دور بوده است و تفصیل در این زمینه نیازمند تحقیق مستقل مى باشد که در این مقاله در صدد آن نیستیم; اما به بعضى از نظریات ارائه شده خواهیم پرداخت.
ارسطو در این زمینه نگاهى ((ابزارى)) و ((تقدیر گرایانهFatalistic (( دارد و این امر از نظر مصلحت خود این طبقات نیز موجه است :در اندیشه ارسطو, ((بنده)) نوعى ابزار و مالکیت است و ملک و دارایى انسان ابزارى براى ادامه زندگى و حفظ آن است. اما ابزار انسانى بر تمام ابزارهاى دیگر مقدم است, زیرا خاصیت منحصر به فرد او را که انجام ((فعل)) بى کمک ((فاعل)) است, هیچ ابزار دیگرى ندارد.
در مورد با این سوال که آیا برخى از اقشار طبقات پایین اجتماع نظیر بندگان و مملوکان فطرتا و به طور ازلى داراى چنین جایگاهى در اجتماع بوده و طبیعت, چنین سرنوشت و تقدیرى را براى آنها رقم زده است یا نه, پاسخ ارسطو مثبت است. به نظر او این مسإله که برخى باید فرمانروا باشند و بعضى دیگر فرمانبردار, نه تنها ضرورى است بلکه; به مصلحت مردمان است. ارسطو نظر خود را بر پایه منطق و واقعیت عینى توجیه مى کند و مى گوید; طبیعت دوست دارد که میان بدنهاى آزاد مردان و بندگان فرقى بگذارد و از این جهت است که قوت جسمانى را (براى انجام کارهاى نوکرى) نصیب بندگان کرده و نیروى عقل و فضیلت را به اربابان, تخصیص داده است. (5)
گفتیم در نگاه ارسطو, بندگى از نظر مصالح خود بنده نیز موجه است; زیرا اگر بنده به طبیعت چنان آفریده شده بود که استعدادش براى پروراندن فضایلى که در حین فراغت مى شد از آنها استفاده کرد, با خدایگانش یکسان مى بود, در آن صورت, به حقیقت شرط انصاف نبود که انسانى جلو تکامل استعداد وى را بگیرد, فقط به این منظور که به موجودى دیگر[ خدایگان همان بنده] فرصت بدهد تا استعداد خود را تکمیل نماید. از این روست که ارسطو استعباد مردانى را که از چنین فضایلى بهره مندند, به عنوان عملى غیر طبیعى محکوم و تخطئه مى کند. اما از طرف دیگر, مردانى هستند که از این گونه استعدادها بى بهره اند, و به هر تقدیر, کارى جز اعمال جسمانى یا وظایف پیشه ورى انجام نمى دهند. براى اینگونه اشخاص همان بهتر که بنده باشد, زیرا در نتیجه متعلق بودن به خدایگانى که از حیث قواى اخلاقى و عقلانى بر آنها برترى دارد و از برکت ارشاد چنین خدایگان, به کسب فضایلى که وى داراست (منتها به صورت دست دوم) نایل مى گردند.(6)
لازم است یادآور شویم که در یونان قدیم, مردم به سه طبقه تقسیم شده بودند که غلامان در قشر تحتانى جامعه قرار مى گرفتند. یک ثلث جمعیت آتن غلامان تشکیل مى دادند و از لحاظ رتبه اقتصادى در حکم مزد بگیران و کارگران امروزى بودند, با این تفاوت که فاقد حقوق سیاسى بودند. ارسطو معتقد بود که باید کارهاى دستى و بدنى را عموما غلامان انجام دهند تا اتباع آتن فرصت کافى براى حل مسایل سیاسى و بحثهاى سیاسى داشته باشند و تمام وقت خود را وقف خدمات سیاسى کنند (البته این نکته ایدهآل ارسطو بوده است.)(7)
اندیشمند دیگرى که در این زمینه اظهار نظر کرده است, ((سنت اگوستین)) است. نظریه اگوستین درباره طبقات پایین اجتماع گر چه با دیدگاه ارسطو کاملا مغایر است, اما او نیز به نوعى دیدگاه تقدیر گرایانه دارد.اساس اندیشه ارسطو که مى گوید;((بعضى اشخاص فطرتا براى بندگى آفریده شده اند)), مورد تکذیب و انکار اگوستین است .در نظر اگوستین, از آنجایى که لطف و کرم الهى شامل حال تمام آفریدگان مى شود و تفاوتهاى نژادى یا طبقاتى کوچکترین تإثیرى در این باره ندارد, پس آن مخلوقى که پایگاه کنونى اش بندگى است, از اصل براى بندگى آفریده نشده است و همین امکان براى وى نیز هست که مانند خدایگانش جزء برگزیدگان باشد. ولى با تمام این اوصاف, اگوستین رسم بندگى را محکوم نمى کند; بلکه آن را به چشم سرنوشتى مى نگرد که به امر الهى براى شستن گناه بندگان تعیین گردیده است. به عقیده اگوستین, اگر آدم (و بعد از او بنى آدم) مرتکب معصیت نشده بودند, خداوند هرگز چنین وضعى را پیش نمىآورد. البته او هرگز ادعا نمى کند که وضعیت اختصاصى یک مملوک (بنده) به منزله کیفرى است که خداوند در مقابل گناهان انفرادى نصیبش کرده است; بلکه بر عکس, عصاره استدلال او این است که رسم و آئین بندگى به نحوى که در دنیا متداول است, نوعى کیفر دسته جمعى است که نصیب نژاد بشر گردیده است.(8)
بگذریم از این سخن که اگر بردگى و غلامى, کیفر دسته جمعى نژاد انسان از طرف خداوند به واسطه گناه آدم و سقوط و هبوط وى به زمین است, چرا باید تاوان آن را صرفا غلامان و بردگان بدهند. یاد آور مى شویم که ((انسان فقیر)); یعنى بخش دیگرى از طبقات پایین اجتماع, مورد مدح و ستایش اگوستین قرار دارد.(9)
همچنین در نظر او, عناصر مفلوک از دایره نظم خارج بوده و از آنجا که اعمال خود آنها باعث ایجاد این فلاکت گردیده است. پس وضع ناگوارى که دارند, در حقیقت, کیفرى عادلانه است.(10)
گذشته از اندیشمندان قدیم, بحث و بررسى پیرامون جایگاه طبقات پایین اجتماع در بین اندیشمندان, متفکران و جامعه شناسان جدید از موقعیت بسیار بهترى برخوردار است و توجه بسیار از آنان را به خود جلب نموده است. در تحلیل ((کارل مارکس)) طبقات زیرین اجتماع اعم از برده, دهقان و بویژه کارگر, از منظر اقتصادى تعریف مى شوند. مارکس اصولا در تقسیم بندىاش از سلسله مراتب اجتماعى, طبقه را در رابطه با مالکیت سرمایه و ابزار تولید تحلیل کرده است. او مردم را به کسانى که صاحب مالند و آنهائیکه فاقد آنند; یعنى طبقات سرمایه دار و پرولتاریا تقسیم کرد. البته مارکس وجود اقشارى که در این چارچوب نمى گنجد; از قبیل دهقانان و خرده مالکان را قبول داشت; ولى معتقد بود که اینها از بقایاى اقتصادى ما قبل سرمایه دارى هستند و با بلوغ نظام سرمایه دارى نا پدید مى شوند.
در تقسیم بندى ((ماکس وبر)),علاوه بر سرمایه و مالکیت, تخصص و تحصیلات هم وارد مى شود. ((وبر)), اصل دیگرى را نیز در قشر بندى اجتماع مورد توجه قرار مى دهد که همان اعتنا به منزلت یا شوون اجتماعى است و با طبقه فرق دارد. بر اساس نظر ماکس وبر, چهار طبقه قابل تشخیص است که عبارتند از: طبقه مالداران, طبقه نخبه هاى روشنفکران, تحصیلکردگان, گردانندگان ادارات و مدیران موسسات, طبقه قدیمى خرده بورژوازى مرکب از تجار خرده پا و کسبه و طبقه کارگر.(11)
برخى از جامعه شناسان آمریکایى در دوران پس از جنگ جهانى دوم, معتقد بودند که افراد را بر اساس مجموعه کاملى از عوامل غیر مرتبط با طبقه (که اقتصادى تعریف مى شود) از قبیل: دین, تحصیلات, نژاد و طایفه درجه بندى کرد. برخى از جامعه شناسان انگلیسى نیز تقسیم کار را به عنوان عامل اصلى تعیین طبقه, در نظر گرفته بودند و وجه افتراق مهم طبقات اجتماع را عبارت از تفاوتى مى دانستند که بین اشتغالات یدى و غیر یدى بر قرار است. تقسیم جمعیت به سه طبقه کارگر, میانه حال و بالا, یکى از الگوهاى جامعه شناختى متعارف در ساختار طبقاتى مکتب انگلیس است. کارگران یدى در طبقه کارگر قرار مى گیرند. کارگران دون پایه غیر یدى از قبیل کارمندان دفترى و قشر پایین تکنیسینها را در طبقه میانى جاى داده و مدیران و گردانندگان امور و صاحبان مشاغل آزاد را در طبقه بالا قرار مى دهند. برخى جامعه شناسان, کارمندان دفترى را هم جزء طبقه کارگر به حساب مىآورند. البته یکى از انتقاداتى که بر این تلقى متعارف وارد مى شود, این است که توجه خود را بر مردان متمرکز کرده و زنان را نا دیده مى گیرد. از سالهاى دهه هفتاد (1970 م) در آمریکا و انگلیس احیاى تازه اى در نظریه طبقاتى مارکسیستى بوقوع پیوسته است. اینها بین کسانى که وظایف سرمایه دارى دارند و آنهائیکه قدرتهاى ناشى از مالکیت را اعمال مى کنند, تفاوت قایل مى شوند. و از این طریق, طبقه سرمایه دار ـ اعم از اینکه مالک سرمایه باشد یا نباشد ـ و همچنین کسانى را که فقط در وظایف مربوط به ((کار)) اشتغال دارند و بنابر این جزء طبقه کارگر شمرده مى شوند, تعریف مى کنند. به عنوان مثال ((رایتE.O.Wright (((1976)قدرت مالکیت را به سه جنبه تقسیم مى کند:
1-کنترل بر تخصیص منابع و سرمایه گذارى;
2-کنترل بر دستگاه فیزیکى تولید;
3-کنترل بر نیروى کار.
طبقه سرمایه دار, کل جریان سرمایه گذارى, دستگاه فیزیکى تولید و نیروى کار را کنترل مى کند و پرولتاریا از دخالت در هر سه جنبه بى نصیب است. این طبقات دوگانه با یکدیگر یک رابطه کشمکشى دارند. طبقه سرمایه دار, مدیران سطح بالاى بنگاه را که عمدتا اعضاى هیإت مدیره هستند, شامل مى شود و پرولتاریا تمام کارکنان سطح پایین اعم از یدى و غیر یدى را در بر مى گیرد و در بینابین, مواضع طبقاتى متعارضى قرار گرفته اند که تواناییهاى متفاوتى کنترل بر هر یک از سه وظیفه مالکانه را منعکس مى کنند.(12)
همچنان که از مرور بر بعضى از دیدگاهها و نظریات بر مىآید, جایگاه طبقات پایین اجتماع از مناظر مختلفى مورد توجه واقع شده و معیارهاى متفاوتى از سوى متفکران و جامعه شناسان در راستاى قشربندى اجتماعى و قرار گرفتن هر یک از طبقات در قسمتهاى بالا, میانه و پایین هرم سلسله مراتب اجتماعى ارائه گردیده است. غور و بررسى در این نظریات, پرسشهاى ارزشمندى را جهت طرح در این پژوهش, یعنى جایگاه طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى در مقابل ما قرار مى دهند که در ذیلا به آن مى پردازیم.
پرسشهاى پژوهش:
پرسش اصلى و آغازین این نوشتار چنانچه قبلا نیز آمد, عبارت است از اینکه: طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى چه جایگاهى دارند؟ اما پرسشهاى مهم دیگرى نیز وجود دارند که با توجه به سئوال اصلى و با استفاده از نظریات طرح شده و مطالعات اکتشافى دیگر, قابل طرحند. پاسخ به این پرسشها, ابعاد مهمى از جایگاه طبقات پایین اجتماع یا فرودستان در اندیشه امام خمینى را بر ما روشن مى نماید. این پرسشها عبارتند از:
1ـ طبقات پایین اجتماع از نظر امام خمینى (ره) کدامند؟
2ـ نظر امام خمینى (ره)بیشتر معطوف به کدام یک از دو جایگاه اسنادى یا اکتسابى طبقات پایین بوده است؟
3ـ آیا امام خمینى(ره)نگاهى ابزارى نسبت به این طبقات دارد؟ یعنى آنان را ابزار دست طبقات بالا مى داند؟
4ـ آیا امام خمینى (ره)از دیدگاهى تقدیر گرایانهFatalistic نسبت به جایگاه طبقات پایین برخوردار است؟
5ـ با توجه به قبول نظریه گناه آدم و خروج او از بهشت در اندیشه اسلامى, آیا در نظر امام خمینى (ره)وضعیت نابهنجار طبقات پایین اجتماع, کیفر دسته جمعى انسان به دلیل گناهان آنهاست؟
6ـ آیا امام خمینى (ره)طبقات پایین اجتماع را از منظر اقتصادى تعریف مى کند؟
7ـ آیا مبنا براى قرار گرفتن در این جایگاه, تخصص, تحصیلات و شإن و منزلت است؟ یا دین, نژاد, طایفه, کار یدى و غیر یدى و...؟ کدام یک؟
8ـ امام خمینى (ره)در تعیین جایگاه طبقات محروم اجتماع تا چه حد به میزان بهره بردارى فرد از موقعیتهاى زندگىLife_chances یا سهم بردن از نعمات اقتصادى فرهنگى که در جامعه شناسى وبرى مطرح است,توجه دارد؟
9ـ میزان توجه امام به شیوه زندگى حومه شهرنشینىSuburban wayof life این طبقات چقدر است؟
10ـ آیا امام خمینى (ره)در صدد ایجاد آگاهى طبقاتىClass consciousness و هویت بخشى به طبقات پایین اجتماع بوده است؟
11ـ مبناى مبارزه از نظر امام خمینى(ره) در مبارزه طبقاتىClass struggle , بین طبقات پایین اجتماع (محرومین, مستضعفین و...) با طبقات بالا (مستکبرین) چیست؟
12ـ تصویر طبقاتىClass imagery امام خمینى (ره)از ساختار اجتماعى جامعه چه بوده است؟ آیا امام خمینى (ره)از ((تصور قدرتى)) برخوردار بود یا تصور ((حیثیتى))؟
آنچه در صفحات بعد بدان مى پردازیم, پاسخ به سوالهاى فوق الذکر در حد یک مقاله است و نه یک رساله مستقل.
طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام خمینى (ره):
آنچه ما در این نوشتار بر اساس منطق جامعه شناسى ((طبقات پایین اجتماع)) نامگذارى کردیم, در تعابیر امام خمینى (ره) با واژه ((مستضعف)) از آنها یاد مى شود و صفت ((پایین)) در مورد این طبقات را ناشى از منطق مستکبرین مى داند.(13) بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران در این رابطه چنین بیان مى کند:
((این اسلامى است که طرفدار مستضعفین است)) ونرید ان نمن على الذین استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین)) وعده فرموده و عمل خواهد کرد. این طبقه اى که آن بالانشینها پست مى شمردند, مى گفتند طبقه پایین; منطق مستکبرین همین بود که استکبار و تکبر مى فروختند بر جامعه, ملت ما را طبقه پایین حساب مى کردند.))(14)
بنابر این, براى دریافت تعریف طبقات پایین از منظر امام مى بایست به تعریف او از ((مستضعف)) توجه کرد. امام در تعریف خود از این واژه که ریشه قرآنى دارد(15), با کمک مصادیق و از باب((تعرف الاشیإ باضدادها))آن را تبیین مى کند:
((من باید بیان مستضعف و مستکبر را به اندازه اى که در این مجلس مناسب است, عرض کنم, مستکبرین, منحصر نیستند به سلاطین, منحصر نیستند به روساى جمهورى, منحصر نیستند به دولتهاى ستمگر; مستکبرین یک معناى اعمى دارد.یک مصداقش همان اجانبى هستند که تمام ملتها را ضعیف مى شمرند و مورد تجاوز و تعدى قرار مى دهید. یک مورد هم همین دولتهاى جائر و سلاطین ستمگر که ملتهاى خودشان را ضعیف مى شمرند و به آنها تعدى مى کنند...
...هر فرد مى شود که مستکبر باشد و مى شود مستضعف باشد. اگر من به زیر دستهاى خودم و لو چهار نفر باشد, تعدى و تجاوز کردم و آنها را کوچک شمردم, بنده خدا را کوچک شمردم, من مستکبرم و او مستضعف و مشمول همان معنایى است که مستکبرین و مستضعفین هستند.))(16)
توجه به این نکته در اینجا حایز اهمیت است که در نظر امام, مستضعفین یا طبقات پایین با ((ضعفا)) و یا(( افراد ضعیف)) مترادف نیستند; بلکه منطق مستکبرین چنین است. امام اولا, این اقشار را((طبقه بالا)) مى داند وثانیا, صاحب قدرت و ایمان محسوب مى کند:
((این درجه هایى که شما اسمشان را مى گذارید مثلا طبقه کذا, طبقه پایین, و من آنها را بالا مى دانم, ببینید چطور هماهنگند.))(17))
((قضیه استضعاف این است, نه اینکه خدا مى فرماید ضعفا, ضعفا نه مستضعفین یعنى آنهایى که قدرت دارند قدرت ایمان دارند و آنها نمى فهمند و اینها را مستضعف حساب مى کنند, مى گویند اینها ضعیفند.))(18)
در اندیشه امام خمینى, همه اقشار ملت ایران با توجه به عملکرد ابر قدرتها و حکومت پهلوى, جزء مستضعفان یعنى از طبقات پایین اجتماع بودند. امام علاوه بر اینکه به طور کلى ملت ایران را جزء این طبقات بر مى شمارد, مصادیق آنها را هم بیان مى نماید:
((البته همه قشرهاى ملت باید ما بگوئیم که اینها از مستضعفان بودند; براى اینکه دولتهاى قوى, ما را به استضعاف کشیده بود و همه ملتهاى عالم را به استضعاف کشیدند. در زمان رژیم سابق, همه قشرها در نظر آنها مستضعف بودند و باید فرمانبردار باشند; از قشر روحانى گرفته تا بازارى تا روستایى تا همه افرادى که سرتاسر کشور هستند.))(19)
از مطالب امام چنین برداشت مى شود که او ساختار جامعه را به دو بخش مستکبرین و مستضعفین در زمان رژیم پهلوى تقسیم مى کند; به این ترتیب که قدرت سیاسى حاکم و وابستگان به او یا دولت حاکم, جزء مستکبرین و همه اقشار ملت جزء مستضعفین بودند که البته این هرم با پیروزى انقلاب اسلامى, وارونه مى گردد:
بالانشین ها = مستکبرین = دولت
طبقه پایین = مستضعفین = ملت
ساختار واقعى اجتماعى ایران در رژیم پهلوى از نظر امام خمینى(ره)
مستضعفین = طبقه بالا
مستکبرین = طبقه پایین
ساختار ارزشى اجتماعى ایران پس از پیروزى انقلاب اسلامى در نظر امام خمینى(ره)
نکته قابل توجه در اینجا, این است که امام طبقات پایین را تا آنجا گسترش مى دهد که حتى طبقه متوسط در اصطلاح جامعه شناسى را نیز بعضا شامل مى شود هر چند در برخى از عبارات تعبیر ((طبقه سه)) یا ((طبقه سوم)) را در مورد این طبقات به کار مى برد; ولى این امر نشانگر آن است که در اینگونه موارد, به ساختار سه بخشى جامعه توجه دارند:
((...مع ذالک, پیغمبر همین طبقه سه را, همین مستضعفین را, جمع کرد و جنگها را با اینها شروع کرد; بر خلاف سرمایه دارها, بر خلاف قلدرها بر خلاف شتردارها و بر خلاف قافله دارها و بر خلاف اینها.))(20)
امام در جاى دیگر مى گوید:
((اسلام براى توده ها آورده شده و پیامبر نیز از همین توده ها بر خاسته, از بین مردم فقیر و طبقه سوم و تنها به نفع توده ها قیام کرده...))(21)
و در مطالبى دیگر مىآورد:
((پیغمبر اکرم (ص), از همین جمعیت پایین بود, از بین همین جمعیت پا شد و قیام کرد. اصحاب او, از همین مردم پایین بودند; از این طبقه سوم بودند, آن طبقه بالا مخالفین پیغمبر اکرم (ص) بودند.))(22)
این نکته کاملا روشن است که امام خمینى توجه عمیق و دقیق نسبت به مستضعفین و محرومین یا طبقات پایین اجتماع و تعبیرى طبقه سوم دارند.
امام, در مورد هر یک از اقشار طبقات پایین تعابیرى دارند که نشانگر ویژگى خاص آن قشر است: مصادیق طبقات پایین اجتماع از نظر امام, در تعابیر و واژه هایى از قبیل:
مستضعفین, محرومین, کارگرها, کارمندان, ضعفا, فقرا, عشایر, مستمندان, کشاورزان, زارعین, زاغه نشینها, چادرنشینها.امت مستضعف, طبقه فقیر, مستضعفین جهان, طبقه محروم, مردم محروم, گودنشینان, حاشیه نشینها, روستائیان, جنوب شهریها, پایین شهریها, کوخ نشینان, گرسنه ها, مظلومین, ملت مظلوم, بیچاره,مردم بیچاره, آواره ها, پا برهنه ها, ستمدیدگان, طبقه سوم, توده هاى ستم کشیده, کپرنشینان, سر و پا برهنه ها, بى خانمانها, خان گزیده ها, شهید دادگان و...بیان شده است.
براى اینکه روشن شود این اقشار چه جایگاهى در اندیشه امام خمینى داشته اند, استناداتى از بیانات ایشان ذکر مى گردد;
1- از نظر امام, پیروزى انقلاب اسلامى ایران, مرهون تلاش طبقات پایین اجتماع یعنى همان مستضعفین است و طبقات بالا کارى نکرده اند:
((شما این انقلاب را به ثمر رساندید و گروههایى که در سرتاسر کشور این انقلاب را به ثمر رساندند, همان زن و مرد محروم و همان هایى که مستضعف هستند و کاخ نشین ها آنها را استضعاف مى کنند و اینها ثابت کردند که کاخ نشینها آنها را استضعاف مى کنند و اینها ثابت کردند که کاخ نشینها که ضعیفند و پوسیده اند و براى این ملت هیچ کارى نکرده اند و نخواهند کرد.))(23)
2ـ این طبقات تا آخرین قدم به عنوان نیروهاى وفادار به مبارزه و گردانندگان و بر پا دارندگان واقعى انقلابها محسوب مى شوند و خط اصولى جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى, خط دفاع از مستضعفین و احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى است.
((تنها آنهایى تا آخر با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. فقرا و متدینین بى بضاعت, گردانندگان و بر پا دارندگان واقعى انقلابها هستند. ما باید تمام تلاشمان را بنمائیم تا به هر صورتى که ممکن است, خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم...ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.))(24)
3ـ حکومت جمهورى اسلامى ایران, حکومت طبقات پایین اجتماع; یعنى حکومت مستضعفین و محرومین است.
((یکى از نعمتهاى بزرگى که خداوند تبارک و تعالى به این ملت عنایت فرموده, اینکه حکومت, حکومت مستضعفین است, حکومت محرومین است, یعنى آنهایى که در رإس حکومت واقع شدند وقتى که ملاحظه مى کنند, رئیس جمهورش از مدرسه پا شده است آمده است رئیس جمهور شده, طلبه مدرسه بوده...و خاصیت یک حکومت محرومین, مستضعفین و حکومت مردمى این است که هم مجلسش مى فهمد مستضعفین و محرومین یعنى چه, هم حکومت و وزرا مى فهمند که یعنى چه... خودشان لمس محرومیت را کرده اند.))(25)
4- بار سنگین انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى بر دوش قشر مستضعف است و همین گروه هستند که در جبهه و پشت جبهه فداکارى مى کنند و نه طبقات بالا:
((شما باید توجه تان به این توده هاى مستضعفین که با زحمت خودشان و رنج خودشان الآن در جبهه ها مشغول فداکارى هستند که خداوند تإییدشان کند و در پشت جبهه ها مشغول فداکارى هستند و مستضعفند, آن بالاها اینها را ضعیف مى شمارند و مى شمردند... با توجه به اینکه بار سنگین انقلاب بر دوش قشر مستضعف است... وظیفه داریم فعالیت و توجه را به نواحى محروم, خصوصا جنوب شهر که در رژیم گذشته توجهى به آنها نشده [است], معطوف کنیم. در خدمت ملت, خصوصا مستضعفین که سنگینى این جمهورى به دوش آنان بوده و بدون کوچکترین توقعى در خدمت اسلامند, با جان و دل کوشا باشیم و مادام که همه ما و شما در خدمت مردم هستیم, آسیبى به جمهورى اسلامى وارد نمى شود. ))(26)
5ـ طبقات پایین اجتماع, نه تنها از عوامل موجده انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى اند; بلکه از عوامل مهم بقاى آن نیز محسوب مى گردند. جایگاه والاى آنان در نزد امام از تعابیرى چون ((نور چشمان ما)) و ((اولیاى نعم همه)), کاملا پیداست .
((به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه مى نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمت گذارى به آنان, خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاى نعم همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداکاریهاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاى آن نیز مرهون خدمات آنان است, فروگذار نکنید.))(27)
6ـ در بررسى وضعیت افرادى که در شوراهاى اسلامى مشغول مى شوند, امام ملاک را علاوه بر تعهد به اسلام, خدمت به توده هاى مستضعف مى دانند.(28)
7ـ توصیه امام به نخستین مجلس شوراى اسلامى این است که براى اداى برخى از دیون خود به طبقات کم درآمد و محروم, طرحهاى جدى جهت رفاه آنان بدهند:
((...و در نخستین مجلس شوراى اسلامى, طرحهایى جدى در رفاه حال این طبقه محروم داده شود... بعضى از دیون خودتان را به این طبقه عزیز که جان خود را براى اسلام و آزادى و استقلال کشور در طبق اخلاص گذاشته و پیروزى را براى انقلاب اسلامى به ارمغان آورده اند, ادا کرده باشید.))(29)
8ـ جایگاه والاى طبقات پایین اجتماع در نظر امام, تا آنجاست که به مسوولین مملکتى و مقامات عالى رتبه جمهورى اسلامى نه تنها در این عصر, بلکه در دوره هاى آینده نیز توصیه مى نماید که خود را وقف اسلام, جمهورى اسلامى و این طبقات بنمایند.
((وصیت اینجانب به وزراى مسوول در عصر حاضر و در عصرهاى دیگر, آن است که علاوه بر آنکه شماها و کارمندان وزارتخانه ها بودجه اى که از آن ارتزاق مى کنید, مال ملت [است] و[ بنابر این] باید همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشید.))(30)
((و وصیت اینجانب به رهبر و شوراى رهبرى در این عصر... و در عصرهاى آینده, آن است که خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و محرومان و مستضعفان بنمایند.))(31)
9ـ امام تنها در سطح ملى به مسإله طبقات پایین توجه ندارد; بلکه در سطح جهانى نیز تشکل ((حزب مستضعفین)) از آرزوهاى او بوده و روز قدس را روز مستضعفین مى داند. و معتقد است که پایان راه انقلاب اسلامى, تنها با رهایى مستضعفین تحقق خواهد یافت. و بالاخره جشن آقایى و سرورى محرومین و پا برهنگان جهان پس از پیروزى این جبهه اسلامى ـ انسانى بر مستکبرین جهانى, آرزوهاى امام است;
((من امیدوارم که یک حزب به اسم مستضعفین در دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در این حزب شرکت کنند و مشکلاتى را که سر راه مستضعفین است از میان بردارد و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند... .))(32)
((مسلمانان جهان باید روز قدس را روز همه مسلمین, بلکه مستضعفین بدانند و از آن نقطه حساس در مقابل مستکبرین وجهانخواران بایستند...))(33)
((راه ما آن روزها تمام مى شود که احکام جارى بشود و آن روز به کمال مى رسد که مستضعفین جهانى از زیر مستکبرین خارج بشوند.))(34)
((... ما باید خود را آماده کنیم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب, جبهه قدرتمند اسلامى ـ انسانى باهم نام و نشان اسلام و انقلاب ما تشکیل شود و آقایى و سرورى محرومین و پا برهنگان جهان, جشن گرفته شود.))(35)
10ـ در ترسیم دو چهره از اسلام; یعنى اسلام ناب محمدى(ص) و اسلام آمریکایى, مستضعفین و محرومین, کوچ نشینان. زاغه نشینان, پابرهنه ها و سایر اقشار طبقات پایین اجتماع, در صف طرفداران و مدافعان اسلام ناب محمدى(ص) قرار دارند و اصولا بین طبقات پایین اجتماع و اسلام ناب, خدمات متقابل وجود دارد:
((آن که به حال مستمندان و ضعفا بیشتر عنایت دارد تا به حال دیگران, آن که طرفدار مستضعفین است, آن که رژیمى که مى خواهد مستضعفین را از قید و بند آن گرفتاریها بیرون بیاورد; آن, اسلام است.))(36)
((کارگران کارخانه ها و دیگر کارگران و کارمندان و طبقات مستضعف, باید بدانند که اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حکومت عدل اسلامى به آنان اجحاف نمى شود و نخواهد شد.))(37)
و در رابطه با طرفدارى اقشار پایین اجتماع از اسلام ناب محمدى(ص) امام مى فرماید:
((به تنها چیزى که باید فکر کنید, به استوارى پایه هاى اسلام ناب محمدىـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ است. اسلامى که پرچمداران آن, پا برهنگان و مظلومین و فقراى جهان اند و دشمنان آن, ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستان اند. اسلامى که طرفداران واقعى آن, همیشه از مال و قدرت بى بهره بوده اند و دشمنان حقیقى آن, زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بى هنرند. ))(38)
((مستضعفین در همه طول تاریخ به کمک انبیا بر خاسته اند و مستکبرین را به جاى خودنشانده اند.))(39)
نمونه اى از این همکارى طبقات فقیر را امام در ((اصحاب صفه)) مى بیند که پیامبر اکرم(ص) را در سخت ترین شرایط یارى مى دادند.(40)
11ـ در ترسیم دو چهره از نیروهاى اجتماعى, امام در یک تقسیم بندى ارزشى, افراد را به دو دسته الف ـ مجاهدین, که مترادف با طبقات پایین اجتماع; یعنى گودنشینان, پا برهنه ها, مستضعفین, جبهه رفته ها, شهید و اسیر و مجروح و مفقود داده ها و زجرکشیده ها هستند; ب ـ قاعدین در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین بى درد و گریزان از جبهه و جهاد یا از راه رسیده ها و دین به دنیا فروشان, تقسیم مى کند.
امام تذکر مى دهد که نظام اسلامى باید مصلحت طبقات کم درآمد و صاحبان تقوا و جهاد را بر سایرین; چه در سطح قانونگذارى و چه در سطح عمل و اعتقاد, مقدم بدارد. (41)
12ـ ارزش طبقه کارگر در نظر امام, تا بدانجاست که حیات یک ملت را مرهون کار و کارگر مى داند و کارگران را از ارزشمندترین طبقات و سودمندترین گروه در جامعه محسوب مى نماید.(42)
امام با ذکر این نکته که بوسیدن دست کارگر توسط پیامبر اکرم(ص), نشانگر ارزش اسلام براى کارگر در طول تاریخ است. به برخى روایات از آن حضرت(ص) اشاره مى کند که فرمود: قطره عرقى که از بدن کارگر مىآید, مثل قطره خونى است که از شهید راه خدا مىآید.(43)و بالاخره, جایگاه کارگران را تا آنجا بالا مى برد که معتقد است, هر روز, روز کارگر است و کارگر, مبدإ همه موجودات است. حق تعالى مبدإ کارگرى است و کارگر است.(44)
13ـ کشاورزان در کنار کارگران در نظر امام,((برگزیدگان خدا تبارک و تعالى)) هستند و مورد عنایت اسلام و صاحب اسلام.(45) امام معتقد است که اصلاحات ارضى رژیم محمد رضا پهلوى آنان را به روزگار سیاه نشاند(46) و منجر به مهاجرت آنها به اطراف تهران و زاغه نشینى, چادر نشینى و یا حاشیه شهر نشینى آنها گردید.(47)
14ـ در مورد عشایر, امام از آنان به عنوان ((پشتوانه هاى استقلال ایران))(48), و ((سرسخت ترین مدافعان اسلام و میهن اسلامى)) بر سر مرزها, حاشیه کویرها, دل کوهها و پهنه دشت صحراها و سایر نقاط عشایرى (49) و یا ((سدى محکم و نفوذناپذیر در برابر دشمنان اسلام و وطن اسلامى)) نام مى برد.(50)
15ـ بالاخره ((کوچ نشینان و گودنشینان, جایگاه والایى در اندیشه امام خمینى(ره) دارند. به گونه اى که معتقد است:
((یک موى سر این کوخ نشینان و شهید دادگان, به همه کاخ ها و کاخ نشینان جهان, شرف و برتر دارد.))(51)
و در جایى دیگر چنین مى گویند:
((انقلاب اسلام, این انقلاب مهم اسلامى رهین کوششهاى این طبقه است. طبقه محروم, طبقه گودنشین, طبقه اى که این نهضت را به ثمر رساند و توقعى هم نداشت. من شما را, گودنشینان را, از آن کاخ نشیان بالاتر مى دانم, (اگر آنها لایق این باشند که با شما مقایسه بشوند)...یک موى شما بر همه آن کاخ نشینها و آنهایى که در این انقلاب هیچ فعالیتى نداشتند; بلکه کارشکنى هم تا آن اندازه که مى توانستند, مى کردند و الآن هم هر مقدار که بتوانند, مى کنند, یک موى شما بر همه آنها ترجیح دارد, بلکه مقایسه یک موى شما با آنها نباید صحیح باشد.))(52)
16ـ از بررسى و دقت در تعابیر امام خمینى نسبت به طبقات پایین اجتماع روشن مى شود که توجه امام عمدتا به جایگاه اکتسابىAchieved status طبقات پایین اجتماع معطوف است. صفاتى, همچون کوخ نشینى, محرومیت, فقر, گرسنگى, پا برهنه بودن, زاغه نشینى, چادرنشینى, گودنشینى, فقر و تنگناى علمى مسلمانان و...حاکى از آن است که شاخصهاى مربوط به درآمد, شغل, مسکن و تحصیلات و نظایر آن, عمده توجه امام را به خود جلب کرده است, نه مباحث مربوط به قومیت, نژاد و یا امورى که فرد به طور غیر ارادى وارث آن است.
17ـ بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران, هرگز طبقات پایین اجتماع را به عنوان ابزار دست طبقات بالا نمى بیند; بلکه چنانچه قبلا آمد, اصولا آنچه که به عنوان طبقه پایین در اجتماع مطرح است, از نظر امام طبقه بالا محسوب مى شود. ایشان نه تنها چون ارسطو ـ معتقد نیست که طبقات پایین اجتماع, نوع ((ابزار انسانى)) و ((مایملک طبقات بالا)) هستند, بلکه یک موى آنها را بر طبقات بالا ترجیح مى دهد و حتى در صحیح بودن این مقایسه تردید ایجاد مى کند.
18ـ امام به هیچ وجه از دیدگاهى تقدیر گرایانه در مورد وضعیت نابهنجار طبقات پایین برخوردار نیست. هم نگاه ارسطو, مبنى بر فطرى و طبیعى بودن چنین وضعیتى براى فرودستان, از نظر امام مردود است و هم دیدگاه اگوستین که آن را ناشى از کیفر دسته جمعى انسان از طرف خداوند به دلیل گناه آدم و سقوط و هبوط او به زمین, مى بیند. در اندیشه امام, وضعیت فلاکت بار طبقات مستضعف, نتیجه به استضعاف کشاندن آنها توسط قدرتهاى مستکبر و دولتهاى جائر داخلى و ابر قدرتهاست. تلاش گسترده امام جهت رهایى این طبقات و نجات آنها, حاکى از آن است که وضع آنان از دیدگاه امام, تقدیرى و جبرى نیست.
19ـ رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامى ایران در تعیین جایگاه طبقات مستضعف تنها به ملاکهاى اقتصادى توجه ندارد; بلکه ترکیبى از معیارها و ملاکها اعم از ارزشى ـ اعتقادى, اخلاقى, اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى مورد توجه ایشان است. صفات و ویژگیهایى که امام براى این طبقات ذکر کرده است و یا تعریفى که از مستضعف و مستکبر ارائه مى دهد, نشانگر همین است. اما آنچه که در اینجا نباید نسبت بدان غافل بود, این است که امام توجه وسیعى به وضعیت اقتصادى طبقات پایین دارد, که این امر بیانگر دقت و توجه امام نسبت به مسإله بهره بردارى افراد مستضعف از موقعیتهاى زندگىLife_chances است.
20ـ امام به میزان زیادى به مسإله شیوه زندگى حومه شهرنشینىway of life Suburban طبقات پایین توجه کرده است. ضمن اینکه تعابیرى چون زاغه نشینى, گودنشینى, کپرنشینى, کوخ نشینى, نشانگر این مطلب است, امام چنین وضعیتى را از پیامدهاى اصلاحات ارضى محمد رضا شاه مى داند, آنجا که مى گوید:
((این اصلاحات ارضى از بزرگترین خیانتها است بر این مملکت که زراعت مملکت را به کلى از بین بردید و دهقانهاى بیچاره را همچو کردید که هجوم آوردند به شهرستانها. تهران الآن پر است از بیچاره هایى که, دهقانهاى بیچاره اى که از اطراف آمدند توى این زاغه ها و توى این چادرها و توى این کثافتکاریها, بیچاره ها دارند زندگى مى کنند با عائله, در زمستان سخت.)) (53)
21ـ آگاهى بخشى و هویت سازى طبقات پایین اجتماع, بخشى از اقدامات امام خمینى به شمار مى رود. امام آنان را به قیام علیه مستکبران و احقاق حقوق خود دعوت مى کند;
((هان اى مظلومان جهان! از هر قشر و از هر کشورى هستند, به خود آیید و از هیاهو و عربده آمریکا و سایر زورمندان تهى مغز نهراسید و جهان را بر آنان تنگ کنید و حق خود را با مشت گره کرده از آنان بگیرید.(54)
و در جاى دیگر چنین مى گوید:
((بر شما جوانان روشفکر است که از پا ننشییند تا خواب رفته ها را از این خواب مرگبار بر انگیزانید و با فاش کردن خیانت ها و جنایت هاى استعمارگران و پیروان بى فرهنگ آنها, غفلت زده ها را آگاه نمائید و از اختلاف کلمه و تفرقه و هواهاى نفسانى که در رإس همه فسادهاست, احتراز کنید و به خداوند تبارک و تعالى روى نیاز آورید که شما را در این راه هدایت فرماید و با جنود فوق طبیعت, کمک کند. ))(55)
22ـ مبناى مبارزه بین طبقات پایین و طبقات بالا ـ همچنان که در بیانات امام دیده مى شودـ مبنایى اعتقادى ارزشى و با توجه همه جانبه به مسایل اقتصادى است. متقابل دیدن اسلام ناب محمدى با پرچمدارى پا برهنگان, مظلومان و فقراى جهان, با اسلام آمریکایى با حمایت ملحدان, کافران, سرمایه داران و پول پرستان, نمونه اى از این مطلب است.(56)
23ـ به نظر مى رسد, تصور طبقاتى امام از ساختار اجتماعى جامعه یک ((تصور قدرتى)) است که طى آن, جامعه به طبقات فرودست مستضعف و محروم از یک سو و طبقات مستکبر و بالا دست از سوى دیگر, تقسیم شده است در این ساختار اجتماعى که طبقات بالا دست و فرودست داراى منافع متعارض با یکدیگر هستند, بالادستان قدرت تحمیل اراده خود را بر طبقات مستضعف در دست دارند. امام تلاش مى کرد با مقایسه وضع طبقات بالادست و طبقات مستضعف, قدرت مقایسه براى نابرابرى اجتماعى را براى فرودستان فراهم نموده و خود آگاهى آنان رانسبت به محرومیت واقعى و احساس محرومیت نسبى, افزایش دهد.
24ـ خلاصه سخن این است که جایگاه طبقات پایین اجتماع در اندیشه امام, عکس جایگاه آنان در اجتماع است و رابطه بین این طبقات با اسلام ناب محمدى(ص), رابطه همکارى اصیل و خدمات متقابل بوده و همین طبقه اند که خاستگاه حاکمان اصیل در نظام اسلامى محسوب مى گردند:
((توجه داشته باشید[ که] رئیس جمهور و وکلاى مجلس از طبقه اى باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر رفاه آنان باشند, نه از سرمایه داران و زمین خواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخى محرومیت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمى توانند بفهمند.))(57)
پى نوشتها
1. بروس کوئن, مبانى جامعه شناسى, ترجمه و اقتباس: دکتر غلامعباس توسلى ـ رضا فاضل, چاپ هفتم, انتشارات سمت, تهران, 1375, صص 239 ـ240.
H.Halsey,Microsoft..status. Encartagy encyclopedia deluxe edition: 2
3. همان.
4.ر.ک به: نیکلاس آبر کرامبى, استفن هیل, برایان اس. تریر, فرهنگ جامعه شناسى, ترجمه حسن پویان, چاپخش, تهران, 1367 ص 396.
5.مایکل فاستر, خداوندان اندیشه سیاسى, ترجمه جواد شیخ الاسلامى, انتشارات امیر کبیر, تهران, 1358, ج 1, قسمت اول, صص 227 ـ 233.
6.همان, صص 233 ـ 234.
7.دکتر بهإ الدین پازاگاد, تاریخ فلسفه سیاسى, چاپ سوم, انتشارات زوار, تهران, 1348 ج 1, صص 50 ـ 51.
8.مایکل فاستر, پیشین, صص 358 ـ 386.
9.همان, صص 355 ـ356.
10.همان, صص 367.
11.نیکلاس آبرکرامبى,استفن هیل, برایان اس ترنر, پیشین, صص 67 ـ 71 .
12.همان.
13.با این وصف, به نظر مى رسد که منطق جامعه شناسى نیز ناشى از منطق مستکبرین است.
14.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, چاپ سوم, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1376, ص 297.
15.به عنوان نمونه نگاه کنید به: قصص,5.
16اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, صص 296 ـ 297.
17.همان, ص 393.
18.همان, ص 297.
19.همان.
20.موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, کوثر, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى, تهران, 1376, ج 3, ص 493.
21.در جستجوى راه از کلام امام ـ دفتر اول, مستضعفان, مستکبرین, امیر کبیر, تهران, 1361, صص 14 ـ 15.
22.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 300.
23.صحیفه نور, ج 14, ص 146 .
24.همان, ج 20, ص 235.
25.همان, ج 18, صص 51 ـ 53.
26.در جستجوى راه از کلام امام, پیشین, صص 85 ـ 86.
27.صحیفه نور, ج 21, صص 181 ـ 182 و هنچنین ر. ک به: وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى, ص 13.
28.صحیفه نور, ج 17, ص 69.
29.همان, ج 12, ص 121.
30.صحیفه انقلاب (وصیت نامه سیاسى ـ الهى رهبر کبیر انقلاب اسلامى), ص 21.
31.همان, صص 19 ـ 20 .
32.در جستجوى راه امام از کلام امام, پیشین, ص 94.
33.صحیفه نور, ج 15, ص 75.
34.همان, ص 251.
35.همان , ج 20, ص 238.
36.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 299.
37.همان, ص 302.
38.همان, ص 389.
39.همان, ص 395.
40.کوثر, ج 2, ص 146, و در جستجوى راه از کلام امام. دفتر اول, مستضعفین, مستکبرین, ص 12.
41.صحیفه نور, ج 20, صص 123 ـ 124.
42.همان, ج 12, ص 65.
43.همان, ج 16, صص 140 ـ 142.
44.همان, ج 22, صص 225 ـ 228.
45.در جستجوى راه از کلام امام, پیشین, صص 83 ـ 84.
46.کوثر, ج 2, صص 488 و 574.
47.همان, ص 387.
48.صحیفه نور, ج 5, ص 296.
49.همان, ج 16, ص 118.
50.همان, ص 176.
51.کوثر, ج 3, ص 541.
52.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 310.
53.کوثر, ج 2, ص 387, 488 و 574.
54.اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, ص 162 و همچنین صص 160 ـ 185.
55.همان, صص 190 ـ 191
56.همان, صص 389 ـ ;390 همچنین نگاه کنید به: صحیفه نور, ج20 صص 113 ـ 114.
عجین بودن ملاکهاى ارزشى ـ اعتقادى با وضعیت اقتصادى کاملا روشن است. متقین و مجاهدین و فریاد کنندگان برائت از مشرکین, همان مبارزین جنگ فقر و غنا و محرومین اند و در مقابل, قاعدین و متنسکین و دین به دنیا فروشان, همان زراندوزان, مرفهین بى درد و یا دزدان بین المللى اعم از سرمایه دارى و سوسیالیزم اند.
57. اسلام ناب محمدى در کلام و پیام امام خمینى, پیشین, صص 324 ـ 326.