استادان رشته های علوم انسانی همچون سایر استادان که در دیسیپلین های دیگر تخصص دارند، از صلاحیت های لازم در حوزه طراحی آموزشی برخوردار نیستند. گزارش های ارزیابی درونی از جمله مستنداتی است که بر درستی این مدعا صحه می گذارد. البته اگر به شرایط جذب استادان در نظام آموزشی ایران بنگریم نیز معلوم می شود که برخورداری از شایستگی های حرفه ای (تدریس) اساساً مورد توجه نبوده و لذا آنچه از شواهد تجربی به دست آمده، چنان است که به طور منطقی انتظار می رود. یکی از اقداماتی که برای رویارویی مؤثر با این وضعیت لازم است، تبیین الگوها و راهبرد های مطلوب تدریس برای رشته های علوم انسانی است. این هدفی است که در این پژوهش تعقیب شده است. علوم انسانی از آن حیث مورد تأکید است که از یک سو به دلیل تنوع اهداف یادگیری، نیازمند تنوع بیشتری در راهبرد های تدریس است و از سوی دیگر، آموزش در این رشته ها در مقیاس وسیع تری به راهبرد ها و الگو های تدریس سنتی متکی است. در این پژوهش با رویکردی میان رشته ای و از ابعاد گوناگون، هدف شناسایی الگو ها و راهبرد های مطلوب تدریس علوم انسانی مورد کاوش قرار گرفته است. به دیگر سخن در طراحی پژوهش، مطالعات فرعی متعددی تعریف شده اند که از منظر های گوناگون به این پرسش که الگو ها و راهبرد های مطلوب کدامند، پاسخ داده است. منظر های یادشده عبارت بوده اند از: فلسفی و معرفت شناختی، تحلیل سیلست ها، تحلیل ضرورت های فناوری اطلاعات و ارتباطات، تحلیل پژوهش های انجام شده و شواهد تحربی و بالاخره تجربه های زیسته استادان منتحب. از نظر روش شناختی برای دستیابی به یک ترکیب همگونی از الگوها و راهبرد ها باید تدابیر لازم اندیشیده می شد. در این راستا، دو تدبیر به کار گرفته شد. یکی برشماری الگو ها و راهبرد های اولیه از منابع تخصصی که به عنوان مرجع مورد استفاده کلیه محققان قرار گرفت. تدبیر دوم به شناسایی چالش های تحقق الگو ها و راهبرد ها در آموزش عالی ایران بازمی گشت که خود به مرجع دوم محققان بدل شد تا یافته های مطالعات فرعی در آینه چالش های بومی مورد بازبینی و ارزیابی قرار گیرند. الگو ها و راهبرد های شناسایی شده در این پژوهش می توانند زمینه مناسبی برای تدارک دوره های آموزشی و توانمند سازی حرفه ای استادان باشد. پیشنهاد ها و سیاست های اجرایی متعدد دیگری نیز از یافته های این پژوهش به دست آمده که در مقاله تشریح شده اند.