در این نوشته جایگاه عقل را از دیدگاه مولوی بررسی کرده ایم در دو حوزه مربوط به معارف بحثی اهل استدلال و دریافت ها و تجارب شهودیِ متعلق به عرفان. از دریافتهای شهودی تنها به معرفت الله توجه کرده و از آن بنا به دلایلی به حقیقت تعبیر کرده ایم. ملاک بررسی ما صرفا مثنوی مولوی است نه تمام آثار او. در مثنوی عقل در آفرینش و جوهر، از نظر کارکرد و مدیریتِ معیشت مادی و کسب معارف بحثی و دانش های حسی و تجربی مقامی بسیار بلند و بی مانند دارد چنان که هیچ جوهری به شرف آن نمی رسد و مولوی از آن با اوصاف والا یاد می کند. با وجود این در دیدگاه وی عقل به حوزه «حس دیگر»، معارف ذوقی و شهودی، دریافت های ماورای منطق مادی، درک خوارق عادات و معجزات انبیا و خصوصا درک جمال حق و وصول به حقیقتِ معرفت که عشق ثمر عالی ترین درجه آن است، راه ندارد.