آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۹

چکیده

نظریه فلسفی جهان مثالی که پیش از نظریه عالم مُثُلی افلاطون در اندیشه های زرتشت و حکمت خسروانی ریشه داشته است، در اندیشه حکیمان و عرفای مسلمان چون مولانا نیز بسیار تأثیرگذار بوده است. این نظریه در زیباشناسی هنری رویکرد خاصی را پدید می آورد که بر پایه صدور معقول در محسوس و و نزول از وحدت به کثرت مبتنی است و شکلی از ادبیات تمثیلی یا رمزی را به وجود می آورد که ساختی دوگانه به اثر می بخشد. در این ساختار تمثیل جانشین مجازی معقول در صورت محسوس است. این تمثیل گرایی فلسفی بر پایه اعتقاد به دوگانگی جهان ناسوت و لاهوت، یک پدیدارشناسی سه بعدی به تمثیل می دهد: روساخت روایی، استعاره مثالی (نمونه وار) بین صورت و حقیقت (وجه شبه تمثیل) و ژرف ساخت فکری (معنا) یا ممثل فلسفی. این ساختار در پیوند میان نمادگرایی و مطلوب گرایی متبلور می شود. در آثار مولانا- به خصوص مثنوی - پیوند میان تمثیل گرایی فلسفی و ادبیات تمثیلی را در ساختار روایی قصه های مثنوی می توان تحلیل کرد. در این جستار، ضمن بررسی سیر تحول نظریه فلسفی جهان مثالی در ارتباط با نمادگرایی و ادبیات تمثیلی و بررسی بنیادهای زیباشناسی تمثیل در ارتباط با این نظریه،  به تحلیل ساختاری نمودهای فکری و ادبی این نظریه در جهان بینی و ادبیات تمثیلی مولانا در مثنوی می پردازیم.  

تبلیغات