آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

این مقاله بعد از مرورى کوتاه به زندگى ایمره لاکاتوش، به طرح و معرفى نظریه‏ى معقولیت وى مى‏پردازد. لاکاتوش روش‏شناسى را به مثابه یک نظریه‏ى معقولیت مى‏داند. بنابراین روش‏شناسىِ معرفت علمىِ وى، نظریه‏اى براى معقولیت معرفت علمى محسوب مى‏شود. بعد از بررسى اجمالى مفهوم معقولیت، مرورى تاریخى به زمینه‏ها و چگونگى نهادینه شدن «معقولیت معرفت علمى» و نقش روش‏هاى علم در تحقق این امر داشته و سپس‏به اختصار به علل تقلیل اهمیت معقولیت معرفت علمى پرداخته مى‏شود. لاکاتوش که دیدگاه نامعقول‏گرایى و شک‏گرایى را به دیده‏ى خوف و هراس مى‏نگرد، درصدد تدوین نظریه‏ى معقولیتى است که مشکلات روش‏شناسى‏هاى قبلى را نداشته باشد و به شک‏گرایى منجر نشود. او روش‏شناسى‏اش را به گونه‏اى تدوین مى‏کند که از یکسو نگاهى به تاریخ علم داشته باشد و از سوى دیگر، راهى براى پیشرفت علم بگشاید. او روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمى را بسط مى‏دهد که در این‏جا به اختصار به همراه مبانى پاپرى این روش‏شناسى، ساختار، اجزا و ویژگى‏هاى آن و هم‏چنین ملاک‏هاى ترجیح نظریات و برنامه‏هاى پژوهشى به رقبایشان مورد بررسى قرار مى‏گیرد. لاکاتوش تلاش مى‏کند با ارائه‏ى ملاک‏هاى دقیق براى ارزیابى نظریات و برنامه‏هاى پژوهشى، نظریه‏ى معقولیتِ بى‏عیب و نقصى ارائه دهد. او براى ارزیابى روش‏شناسى‏ها، یک فرارَوش‏شناسى ارائه مى‏دهد که براساس آن، سایر نظریات معقولیت یا روش‏شناسى‏ها را ارزیابى کند. او در نهایت به این نتیجه مى‏رسد که روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهشى علمىِ وى برترین روش‏شناسى موجود است و مى‏تواند ما را از خطر شک‏گرایى برهاند.

متن

مقدمه
ایمره لاکاتوش(1) (9 نوامبر 1922ـ2 فوریه‏ى 1979) یکى از برجسته‏ترین فلاسفه‏ى ریاضى و یکى از پرنفوذترین فلاسفه‏ى علم اواسط قرن بیستم است. لاکاتوش که مجارستانى بود در زمان نازى‏ها تغییر اسم داد و بعد از جنگ نیز به عنوان یک مخالف سیاسى زندانى شد. او در شورش سال 1957 به کشورهاى اروپاى غربى گریخت. در بوداپست و مسکو تحصیل کرد و دکتراى خود را در سال 1958 در کمبریج به پایان رساند. لاکاتوش در دوره‏ى پانزده‏ساله‏ى قبل از درگذشتش، در مدرسه‏ى اقتصاد و علوم سیاسىِ لندن تدریس کرد. در همین مدرسه بود که در سال 1969 به درجه‏ى استادى منطق دست یافت. او معلم سخن‏پرداز و منتقد اجتماعى سرزنده و خلاقى بود و گروه مستعدى از دوستان و همکاران وى در مدرسه‏ى اقتصاد لندن دور او گرد آمده بودند. لاکاتوش نویسنده‏ى بزرگ قرن بیستمى راجع به ماهیت و شأن روش‏شناسى علمى بود. حوزه‏ى تخصص و علاقه‏ى لاکاتوش روش‏شناسى علم بود. او طى دوران چالش‏هایى که در دهه‏ى 1960 بین نظریات بزرگ راجع به تغییر علمى جریان داشت، موضع متفاوت و متمایز خود، «روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمى»(2)(MSRP) را بسط داد. او روش‏شناسى‏ها را نوعى نظریه‏ى معقولیت معرفت علمى مى‏دانست و از این جهت به مبحث معقولیت معرفت علمى و تاریخ‏نگارى علم توجه داشت .(Nickles, 2000, p207)
در این نوشتار سعى مى‏شود که با طرح مباحث و موضوعات مربوط به معقولیت و معقولیت معرفت علمى، پس از نگاهى مختصر به روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمىِ لاکاتوش به بررسى نظریه‏ى معقولیت معرفت علمى وى پرداخته شود.
مفهوم معقولیت
شاید اصلى‏ترین وجه تمایز آدمى نسبت به انواع دیگر موجودات، شبکه‏ى پیچیده‏ى باورها و تصمیم‏هاى او باشد. تصمیم‏ها و باورها در زندگى ما اهمیت و جایگاه خاصى دارند. ما معمولاً عقل یا قوه‏ى تعقل خود را به کار مى‏گیریم تا بهترین شکلِ باورها و تصمیم‏ها را به‏دست آوریم و کم‏تر به شانس یا تصادف و تمایلاتِ خود متکى باشیم. میل به موفقیت در امور و داشتن باورها و عقاید موردِ اطمینان ما را به این کار وامى‏دارد. همه‏ى آدمیان در پى جواب‏هایى مطمئن براى سؤالات خود هستند؛ جواب‏هایى که به وسیله‏ى اطلاعات و داده‏هایى حمایت گردند؛ براى مثال، ما مى‏پذیریم که مجموع زوایاىِ هر مثلث 180 درجه است، چون اصول موضوعه‏ى اقلیدسى مى‏توانند دلایل کافى براى آن فراهم آورند؛ به عبارت دیگر، چون 180 درجه بودن زوایاى مثلث به نحوى از انحا براى ما مسجّل و به عبارتى معقول مى‏گردد، آن را مى‏پذیریم. نکته‏ى دیگر این‏که، آدمى تنها در طلب باورها و تصمیم‏هاى درست یا معقول نیست، گاهى وى درصدد آزمون مجدد باورها و تصمیم‏هاى مورد اعتماد خود برمى‏آید؛ لذا علاوه بر باورها و تصمیم‏هاى مورد اعتماد، در جست‏وجوىِ دلیل درستى یا مورد اعتماد بودن این باورها و تصمیم‏ها نیز هست. از این‏رو روشى مورد نیاز است که نه فقط در اتخاذ تصمیم و حصول باورها به کمک او بیاید، بلکه هم‏چنین دلیلى براى قبول و پذیرش آن تصمیم‏ها و آن باورها فراهم سازد (Brown, 1988, pp34-36).
به‏طور کلى یک تصمیم یا باور معقول تصمیم یا باورى است که یا دلایل کافى و یا، با توجه به شرایط موجود، دلایلى رضایت‏بخش براى پذیرش آن موجود باشد. این معنا را مى‏توان به امور دیگرى، چون روش‏ها، اهداف، دلایل و نتایج معقول نیز تعمیم داد؛ از این رو، مثلاً روش معقول، روشى خواهد بود که ما را به حصول تصمیم‏ها و باورهاى معقول رهنمون شود.
معقولیت معرفت علمى
عصر جدید عرصه‏ى پیشرفت شگفت‏انگیز علوم تجربى، به ویژه فیزیک، بوده؛ پیشرفتى که باعث اعتبار این علوم در صحنه‏هاى مختلف زندگى بشر شده است. طرفه این‏که قلمرو مابعدالطبیعه یا فلسفه نیز از نفوذ علوم تجربى بى‏نصیب و ـ به زعم برخى ـ درامان نمانده است. پیدایش یا ادعاى پیدایش فلسفه‏ى علمى و اساسا سعى و ادعاى ارائه‏ى فلسفه‏اى علمى نشانه‏ى این نفوذ است.(3) این امر همان مقبولیت تام و تمام علم است که مى‏توان به معنایى آن را معقولیت علم نامید. در واقع کسى که فقط علم را در حل مشکلات قلمرو تحقیقى خود کارساز مى‏داند، نه‏تنها علم را معقول مى‏داند بلکه آن را تنها الگوى معقولیت تلقى مى‏کند.
به همین سبب، از علمى شمردن بعضى ادعاها، استدلال‏ها و یا آثار تحقیقى، نوعى امتیاز یا نوع خاصى اعتماد اراده مى‏شود. در اغلب آگهى‏ها از جمله‏ى «به طور علمى نشان داده شده است...» یا صفت «علمى» براى تبلیغ استفاده مى‏شود؛ به عنوان نمونه به آگهى‏هایى در مورد «خیاطى با روش‏هاى علمى» یا «آشپزى علمى» مى‏توان اشاره کرد.
این نوع آگهى در واقع از معقولیت علم براى القاى مورد اطمینان بودن موضوع مورد تبلیغ خود بهره مى‏برد. این مسأله اغلب هم مؤثر مى‏باشد؛ چرا که برداشتى که از علم و جامعه‏ى علمى داریم غالبا همان تصویرى است که از معقولیت وجود دارد.
البته این مسئله تنها در آگهى‏ها و وسایل ارتباط جمعى خلاصه نمى‏شود. حوزه‏هاى مطالعاتى بسیارى مى‏کوشند با نزدیک کردن خود به علوم و آنچه موجب معقولیت آنها شده است، معقولیت مزعوم علم را از آن خود نمایند. این مطلب به حدى همه‏گیر و عمیق شده است که ما حتى شاهد عناوینى چون جامعه‏شناسى و فلسفه‏ى علمى هستیم.
چنان‏که چالمرز، علم‏شناس معاصر انگلیسى، مى‏نویسد، حتى تا همین اواخر رشته‏اى هم‏چون علوم لبنیات، علوم خطابه و علوم کفن و دفن در اغلب دانشگاه‏هاى آمریکا تعلیم داده مى‏شد (چالمرز، ص2).
این حال و هوا بر دانشکده‏هاى علوم انسانى نیز حاکم است. توماس کوهن(4) وقتى در یکى از دانشکده‏هاى علوم انسانى صاحب کرسى مى‏شود، متوجه این قضیه مى‏گردد. او درمى‏یابد که استادان علوم انسانى نسبت به اساتید علوم تجربى و رشته‏هاى فنى حسِ احترام خاصى دارند. او در یکى از مقاله‏هایش مى‏نویسد: کتیبه‏اى بر سر در ساختمان پژوهش‏هاى علوم اجتماعى در دانشگاه شیکاگو، این سخن لردکلوین(5) را دربردارد که «اگر نتوانید اندازه‏گیرى کنید، دانش شما کافى و رضایت‏بخش نیست». او مى‏پرسد اگر این سخن را یک فیزیک‏دان نگفته بود، آیا در آن‏جا نوشته مى‏شد؟ (kuhn, 1977, p213). سؤال دیگر این‏که آیا بدون اندازه‏گیرى، که روش فیزیک است، نمى‏توان به دانشى رضایت‏بخش دست یافت؟
این احترام نسبت به دانشمندان و روش‏هاى فیزیک مربوط به همان معقولیتى است که تصور مى‏شود فیزیک به دست آورده است. این تلقى‏اى از معقولیت است که به قول نیوتن ـ اسمیت، علم‏شناس معاصر، جامعه‏ى علمى نیز علاقه دارد آن را به خود منتسب سازد. از این‏رو جامعه‏ى علمى اساسا خود را الگوى واقعى معقولیتِ نهادینه شده مى‏بیند (Newton-Smith, 1981, pp1-4).
در نگرش فوق چنین فرض مى‏شود که در علم روش‏هایى وجود دارند که توانایى توجیه یا اثبات را به دانشمند مى‏دهند؛ به عبارت دیگر، این روش فنونى را فراهم مى‏کند تا شایستگى‏هاى نظریه‏هاى علمى به طرز عینى ارزیابى شود. هم‏چنین برخى ادعا مى‏کنند که منطقى نیز براى کشف دارند که باید گفت این منطق ابزارهایى براى دانشمندان فراهم مى‏کند تا آنها را در کشف نظریه‏هاى جدید یارى دهد؛ لذا این دانشمندان بى‏طرفانه و بدون داشتن تعصبِ خاصى، با به‏کارگیرى روش‏هاى مذکور، ما را به‏سوى هدفى ارزشمند پیش مى‏برند.
فلاسفه‏ى علم در قرن بیستم تصویر فوق را پذیرفتند و تلاش قابل‏ملاحظه‏اى براى تجزیه و تحلیل نظریه‏ها و روش‏هاى علمى انجام دادند. آنها فکر مى‏کردند روش علمى واحدى وجود دارد که تقریبا همه‏ى دانشمندان آن را در تمام سال‏ها، یا حداقل پس از به وجود آمدن علوم جدید، به‏طور غریزى مورد استفاده قرار داده‏اند و این، معقولیت علم را تضمین مى‏نماید (Newton-Smith, 1981, pp1-4). پاپر مى‏نویسد: علم یکى از معدود فعالیت‏ها و یا شاید تنها فعالیتى است که در آن اشتباهات به‏طور نظام‏مند نقد مى‏شوند و اغلب... تصحیح مى‏شوند (Popper, 1989, p216)؛ بنابراین براى علم روش خاصى در نظر گرفته مى‏شد که اجراى بى‏غرضانه‏ى آن توسط دانشمندان، معقولیت آن‏را تضمین مى‏کرد. اما با فروپاشى تجربه‏گرایى منطقى، که با ناتوانى در صورت‏بندى و ارائه‏ى این روش همراه بود، مسأله‏ى معقولیت، به خصوص معقولیت معرفت علمى، بیش‏تر مورد توجه واقع شد. سؤال این بود که معقولیت معرفت علمى ناشى از کدام خصوصیت آن است؟ آیا تنها روش‏هاى مضمر در آن براى معقول بودنش کافى است؟ و آیا اساسا چنین روش‏هاى ثابتى وجود دارد؟
در اوایل نیمه‏ى دوم قرن 20، به‏تدریج مسائلى از فلسفه مطرح شد که وجود روش‏هاى ثابت براى علم و در نتیجه معقولیت علم را زیرسؤال برد. تجربه‏گرایان منطقى، علم را محصول انباشته شدن معرفت مى‏دانستند. در نظر آنها علم به تدریج از رودخانه‏هاى حس و تجربه از درون واقعیت به درون ذهن جریان داشت که این جریان باعث انباشته شدن معرفت در مخزنى بدون مفرّ و منفذ مى‏گردید؛ بنابراین، این افزایش کمّى معرفت و اطمینان‏بخشىِ مشاهدات و استقلال آنها از نظریه‏ها، معقولیت علم را به خوبى تضمین مى‏کرد.
اما وضع به همین روال پیش نرفت. فلاسفه‏ى جدید نیز، همانند هیول(6) (1798ـ1866) که سال‏ها پیش این امر را متذکر شده بود، به شدت با رویکرد انباشتى معرفت مخالف بودند. آنها مسیر رودخانه‏هاى حس و تجربه را یک‏طرفه از عالم خارج به درون ذهن نمى‏دانستند. بلکه به‏نظر آنها گاهى این ذهن است که ماحصل فعالیت‏هاى خود را به دنیاى خارجى جارى مى‏سازد و در نتیجه به آنها تعیّن مى‏بخشد. به نظر این فلاسفه استقرا یا هر نحوه‏ى دیگر از رویکرد انباشتى علم، نه‏تنها عقیم است، بلکه در طول تاریخ علم به هیچ‏وجه استفاده نشده و بنابراین اسطوره‏اى بیش نیست. به نظر آنها انتظارات و معارف و نظریه‏هاى آدمى مى‏توانند در مشاهدات او تأثیر بگذارند و آنها را به نحوى با خود متناسب سازند؛ و این همان جریان رودخانه از سوى ذهن به درون عالم اعیان است. روشن است که این برداشت از معرفت علمى، پایه‏هاى معقولیتِ آن علم را که مبتنى بر انباشته شدن معرفت از طریق حواس بود، به‏راحتى به لرزه درمى‏آورد.
اما، اگر علم به خاطر انبارکردن حقایق تجربى و یقینى فرقى با دیگر معارف ندارد، پس چگونه مى‏توان در میان حوزه‏هاى متعدد معرفت، به آن ـ و تنها به آن ـ اطمینان و اعتماد کرده و فقط نتایج آن را معقول دانست؟ اگر روشى نباشد که با به‏کارگیرى آن، علم به نحوى از دیگران پیش بیفتد، به چه دلیلى تنها نتایج علم را قابل اطمینان و معقول بدانیم.
تحت شرایط فوق در نیمه‏ى دوم قرن بیستم، با فروپاشى پوزیتیویسم منطقى، برخى از تجربه‏گرایان منطقى هنوز تلاش مى‏کردند که روش نهفته در علم را بیابند و علمیّت و معقولیت آن‏را تضمین نمایند، اما ناتوانى آنها در این کار، آنان را به سمتى دیگر، یعنى مطالعه‏ى مفهوم معقولیت علمى هدایت کرد. چون احساس مى‏شد که معقولیت علم ممکن است زیر سؤال برود، نگاه‏ها و توجه فلاسفه‏ى علم به آن معطوف شد. چون مفهومِ معقولیّتِ معرفت علمى را فلاسفه‏ى علم، زیر ذره‏بین نهادند مفروضات و مصادرات بسیارى آشکار گردید و مورد مناقشه‏ى جدى و همه‏جانبه قرار گرفت و به همین دلیل به تدریج اتفاق‏نظر موجود از بین رفت.
به عنوان مثال، ممکن است معقولیت علم به مواردى چون کفایت تجربى، توانایى‏هاى تکنیکى و صنعتى و تعیین پدیده‏هاى جدید، یا پیش‏بینى‏هاى دقیق کمّى نسبت داده شود؛ اما پذیرفتن هر کدام از این‏ها به عنوان معقولیت علم مشکلاتى به همراه دارد؛ مثلاً در مورد پیش‏بینى‏هاى دقیق کمّى مى‏توان گفت که اهمیت آن به عنوان یک معیار در طول تاریخ علم، دایمى نبوده است، بلکه در برخى از برهه‏ها هر نظریه‏اى که چنین خصلتى را دارا بود، نظامى از ابزارهاى محاسبه تلقى مى‏شد نه علم.
به هر حال، چنان‏که ذکر شد، بعد از فروپاشى تجربه‏گرایى منطقى مسأله‏ى معقولیت به شدت مورد توجه واقع شد. اولین نمود این مسأله همان مسأله‏ى تمییز است که پاپر به آن صراحت و وضوح بخشید. این مسأله عبارت است از: «یافتن معیار یا ضابطه‏اى که علوم تجربى را در یک طرف بنشاند و ریاضیات و منطق را در کنار نظام‏هاى متافیزیکى در طرف دیگر» (Popper, 1992, p34). البته به نظر مى‏رسد منظور پاپر نیز ـ چنان‏که در آخرین نوشته‏هایش (1968) ذکر مى‏کند ـ همان مسأله‏ى معقولیت باشد؛ چرا که به نظر او معیار تمیز نباید معارف دو حوزه‏ى فوق را در یک‏مرتبه بنشاند، (Popper, 1992, p38)بلکه باید مشخص سازنده‏ى حسن علم و عیب غیرعلم باشد (Popper, 1989, p36).
پاپر براى حل مسأله‏ى فوق، روش‏شناسى و ملاک تمیز خود را ارائه مى‏دهد. وى مجموعه‏اى از قواعد روش‏شناختى براى تمییز علم از غیرعلم به دست مى‏دهد که اصلى‏ترین آنها بدین شرح است: قواعد بعدى [یا قواعدى که پس از این قاعده وضع مى‏شوند] باید چنان طرح شوند که مانع ابطال هیچ گزاره‏اى در علم نشوند. بدین ترتیب پاپر ابطال‏گرایى روش‏شناختى را بنیان مى‏نهد که در آن قواعدى روش‏شناختى براى تصمیم در مورد گزاره‏هاى پایه و آزمون حدس‏ها یا نظریات ارائه شده است. بدین‏گونه او روشى را که به نظرش موجب پیشرفت و معقول شدن علم مى‏شود به دست مى‏دهد. به‏نظر پاپر معقولیت علم در نگرش ابطال‏گرایانه و نقدگرایانه‏ى دانشمندان خلاصه مى‏شود.
اما علم‏شناسى چون کوهن، راه‏حل پاپر براى مسأله‏ى معقولیت (یا تمیز) را نمى‏پذیرد. به نظر او روش‏ها و موازین ثابتى در علم وجود ندارد. انقلاب‏هاى بزرگ علمى که دوره‏هاى علم را از هم جدا مى‏سازند موازین و روش‏هاى جدیدى را به همراه خود مى‏آورند. بیش‏ترِ نوشته‏هاى او دال بر این است که او معقولیتى را جدا از تصمیم جامعه‏ى علمى به رسمیت نمى‏شناسد؛ هر چه هست جامعه‏ى علمى است؛ به عبارت ساده‏تر، آنچه جامعه‏ى علمى معقول بداند، معقول است. اما پل فایرابند، فیلسوف معاصر علم، پا را از این فراتر مى‏گذارد و از سخنان کوهن نتیجه مى‏گیرد که معقولیتى که براى علم پذیرفته مى‏شود، معلول تبلیغات حساب‏شده‏ى دانشمندان و دست‏پروردگان آنها، یعنى فلاسفه‏ى علم سیانتیست یا علم‏گراست (Feyerabend, 1981, p159). به نظر او هیچ روش و روش‏شناسى ثابتى براى علم وجود ندارد که آن را از همه‏ى چیزى‏هاى دیگر جدا سازد؛ لذا علم هیچ نوع مزیتى بر سایر معارف ندارد.
مدت‏هاست که از شروع بحث‏هاى معقولیت مى‏گذرد و نظریه‏هاى معقولیت پیچیده‏تر و پیچیده‏تر شده‏اند. فلاسفه‏ى علم متعددى در این زمینه به شرح آراى خود پرداخته، و ویژگى‏هاى جدیدى از این مفهوم را روشن ساخته‏اند. برخى از فلاسفه نظریاتى ترکیبى ارائه داده و به عنوان مثال ترکیبى از نظریه‏ى پاپر و کوهن را مورد توجه قرار داده‏اند.
لاکاتوش نیز یکى از فلاسفه‏اى است که با در نظر گرفتن دو دیدگاه مخالف، یعنى دیدگاه پاپر و دیدگاه کوهن نظریه‏ى ترکیبى جدیدى را مدنظر قرار مى‏دهد. لاکاتوش از یک سو فلسفه‏ى علم را با تعلیمات پاپر آغاز کرد و در مسأله‏ى ابطال‏پذیرى پیرو وى بود؛ از سوى دیگر، نقدهایى را که از طرف تامس کوهن، فایرا بندوپولانى و... متوجه نظریه‏ى پاپر بود وارد مى‏دانست. اما او همه‏ى آراى فایرابند و کوهن را نمى‏پذیرفت. به نظر لاکاتوش، فایرابند و تا اندازه‏اى کوهن، از آن‏جا که راهى براى معقول ساختن علم نیافته بودند، تسلیم شک‏گرایى و آنارشیسم معرفتى شده بودند. آنها راهى نیافته بودند تا نشان دهند که علم پیشرفت مى‏کند؛ بنابراین نه تنها پایه‏هاى معقولیت علم، بلکه پایه‏هاى هر نوع معقولیتى را ویران ساخته بودند. اما لاکاتوش نمى‏خواست به این راحتى تسلیم شود و نظر آنها را تأیید کند. نظریه‏ى پاپر به او امید مى‏دهد که اگر هم نایل شدن به حقیقت غیرممکن باشد، حداقل نزدیک شدن به آن ممکن است. این مسأله موجب شد که لاکاتوش در صدد تکمیل نظریه‏ى پاپر برآید، تا بتواند نظریه‏هاى بهتر (یا به احتمال زیاد بهتر) را شناسایى کند.
روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمى
لاکاتوش در آثار پاپر سه نوع ابطال‏گرایى مى‏یابد. او ابطال‏گرایى نوع اوّل و دوم را نقد مى‏کند، ولى حفظ معقولیت علمى را منوط به پذیرش ابطال‏گرایى نوع سوم مى‏داند. او در ضرورت تمسک به این نوع ابطال‏گرایى مى‏نویسد:
«اگر تاریخ علم نظریه‏ى معقولیت علمى ما را حمایت نکند،... ما دو راه چاره (بدیل) داریم: راه اول این‏است‏که از تلاش براى رسیدن به یک تبیین معقول از موفقیت‏هاى علم دست برداریم [که به دنبال آن،] روش علمى (یا منطق اکتشاف) که شیوه‏اى(7) براى ارزیابى معقول نظریه‏ها ـ و ملاک پیشرفت ـ دانسته مى‏شود نابود شود. البته هنوز ممکن است سعى کنیم تغییرات را بر حسب روان‏شناسى اجتماعى تبیین کنیم. این راهى است که پولانى(8) و کوهن طى نموده‏اند. کار دیگرى که مى‏توانیم انجام دهیم، این است که سعى کنیم، لااقل مؤلفه‏ى مواضعه‏گرایانه‏ى موجود در ابطال‏گرایى را تقلیل دهیم (که احتمالاً نخواهیم توانست آن را حذف نماییم) و نسخه‏ى پیچیده‏ى ابطال‏گرایى روش‏شناختى را جایگزین نسخه‏ى سطحى آن سازیم، تا بدین‏وسیله روش‏شناسى و ایده‏ى پیشرفت‏هاى علمى را نجات دهیم» (Lakatos, 1978, vol1, p31). به نظر لاکاتوش پاپر این را براى اولین بار انجام داده است.
بر اساس ابطال‏گرایى روش‏شناختى پیچیده، براى علمى بودن یک نظریه باید دو شرط موجود باشد: اولاً، محتواى تجربى بیش‏ترى نسبت به نظریه‏ى رقیب داشته باشد که این شرط به‏سرعت با تحلیل منطقىِ نظریه قابل آزمون است؛ ثانیا، قسمتى از محتواى اضافى تقویت شود. این شرط که فقط به صورت تجربى قابل بررسى است به سرعت محقق نمى‏شود (Ibid, p32).
در این نوع ابطال‏گرایى، نظریه‏ى T ابطال مى‏شود، اگر و فقط اگر نظریه‏ى دیگر T¨ با خصوصیات زیر پیشنهاد شود:
1ـ محتواى تجربى T¨ بیش‏تر از T باشد؛ یعنى T¨ پدیده‏هاى(9) جدیدى را پیش‏بینى کند که در پرتو T نامحتمل یا حتى ناممکن است.
2ـ T¨ موفقیت تجربى T را تبیین کند؛ یعنى محتواى ابطال‏نشده‏ى T در محتواى T¨ موجود باشد.
3ـ قسمتى از محتواى اضافى T¨ تقویت(10) شود(Ibid, p32) .
زمینه‏ى پیشنهاد چنین معیارهایى این است که به عقیده‏ى لاکاتوش همواره مى‏توان با کمک فرضیه‏هاى کمکى یا تفسیر دوباره‏ى عبارات و مفاهیم نظریه، آن را از خطر ابطال نجات داد. البته اگر این کار موجب افزایش محتواى نظریه گردد مجاز شمرده مى‏شود. بدین‏ترتیب، شرایط علمى بودن و ابطال براى زنجیره‏اى از نظریه‏ها (مجموعا) تعریف مى‏شود.
زنجیره‏ى... T2, T3 و T1 از نظریه‏ها را در نظر مى‏گیریم که هر نظریه با افزودن الحاقیه‏اى کمکى به نظریه‏ى پیش از خود، یا با تفسیر مجدد معنایىِ آن براى رفع یک ناهنجارى به دست مى‏آید. هر نظریه دست کم به اندازه‏ى محتواى ابطال ناشده‏ى نظریه‏ى پیش از خود، محتوا دارد. چنین زنجیره‏اى یک «انتقال مسأله» نامیده مى‏شود. اگر در این انتقال مسأله، نظریه‏ى جدید محتواى بیش‏ترى از نظریه‏ى پیش از خود داشته باشد و به پیش‏بینى‏هاى جدیدى منجر شود، آن انتقال مسأله از جهت نظرى پیش‏رونده است و اگر مقدارى از این محتواى اضافى و پیش‏بینى‏هاى جدید تقویت شده باشد، از نظر تجربى نیز پیش‏رونده خواهد بود، و در این صورت، این پیشرفت، ما را به سوى کشف واقعى یک پدیده‏ى جدید هدایت خواهد کرد. حال اگر انتقال از هر دو جهت (نظرى و تجربى) پیش‏رونده باشد، انتقال مسأله پیش‏رونده است (Ibid, pp33-34).
بنابراین بر خلاف شکل‏هاى قبلى ابطال‏گرایى، اگر نظریه‏ى جدیدى با محتواى بیش‏تر ظهور نکند، هیچ نوع ابطالى وجود نخواهد داشت (Ibid, p35). بنابراین به نظر لاکاتوش علم مى‏تواند بدون توسل به ابطال‏ها رشد و پیشرفت کند (Ibid, p36).
لاکاتوش، که بیش از همه‏ى فلاسفه‏ى هم‏عصر خود اصرار بر تاریخى کردن واحد ارزیابى شونده در علم داشت، روش‏شناسى برنامه‏ى پژوهشى خود را که در آن، واحدِ ارزیابى شونده، یک برنامه‏ى پژوهشى یا سلسله‏اى از نظریه‏هاى مربوط به هم مى‏باشد، بنا مى‏نهد. او روش‏شناسى خود را شکلى از ابطال‏گرایى روش‏شناختىِ پیچیده مى‏خواند که مى‏تواند ایده‏ى پیشرفت علمى را نجات دهد.
هر برنامه‏ى پژوهشى با هسته‏ى سخت آن مشخص مى‏شود. هسته‏ى سخت، شکل فرضیه‏هاى تئوریک بسیار کلى را به خود مى‏گیرد که مقوم بنیانى است که با تکیه بر آن، برنامه‏ى پژوهشى باید تحول و توسعه یابد. این فرضیه‏ها بنابر تصمیم‏هاى روش‏شناختىِ حامیان برنامه‏ى پژوهشى، ابطال‏ناپذیرند (Ibid, pp48-49). در هر برنامه فرضیه‏هاى کمکى‏اى وجود دارد که کمربندِ حفاظتى در اطراف هسته‏ى سخت تشکیل مى‏دهند و ابطال همواره به سمت این فرضیه‏ها هدایت مى‏شود.
هر دانشمندى که هسته‏ى سخت را تعدیل نماید، از آن برنامه‏ى پژوهشى خارج شده است. موفق بودن یا ناموفق بودن تغییرات درون کمربند در شناسایى پدیده‏هاى جدید، پیش‏رونده یا رو به زوال بودن برنامه را مشخص مى‏کنند.
برنامه‏ى پژوهشى لاکاتوش ساختارى است داراى قواعد روش‏شناختى. این قواعد براى پژوهش‏هاى آتى به نحو مثبت و منفى الهام‏بخشى‏هایى را فراهم مى‏کنند. الهام‏بخشى منفى شامل این شرط است که مفروضات اساسى برنامه‏ى پژوهشى نباید طرد و یا جرح و تعدیل شود. این مفروضات اساسى را یک کمربند محافظ، مشتمل بر فرضیه‏هاى معین، شرایط اولیه و غیره، از ابطال مصون نگاه مى‏دارد. الهام‏بخشى مثبت شامل رهنمودهایى تقریبى است که حکایت از چگونگى امکان تحول و توسعه‏ى برنامه‏ى پژوهشى دارد (Ibid, p50).
نکته‏ى مهم این است که آنچه سبب تغییر در کمربند حفاظتى مى‏شود، بیش‏تر، الهام‏بخشىِ مثبت است تا اعوجاج‏هاى پیش‏آمده. الهام‏بخشىِ مثبت برنامه شامل مجموعه‏ى پیشنهادهاى صریح یا ضمنى براى چگونگى تغییر و پیشرفت عناصر ابطال‏پذیر برنامه‏ى پژوهشى است؛ یعنى چگونگى اصلاح و پیشرفت کمربند حفاظتى (Ibid, p52).
حال همان‏گونه که در مورد ابطال‏گرایى روش‏شناختى پیچیده صادق بود، اگر یک برنامه‏ى پژوهشى، با تغییر در فرض‏هاى کمکى‏اش موجب تشکیل نظریه‏اى گردد که پیش‏بینى‏هاى جدید به ارمغان مى‏آورد، این برنامه به لحاظ نظرى پیش‏رو است و مى‏توان از انتقال مسأله‏اى پیش‏رو سخن گفت. اگر برخى از این پیش‏بینى‏ها، تقویت [یا به عبارتى تأیید] شوند این برنامه به لحاظ تجربى نیز پیش‏رو خواهد بود؛ اما اگر تغییرات و تفاوت‏هایى که نظریه‏ى جدید نسبت به نظریه‏ى قبلى در سلسله‏ى نظریه‏ها دارد، به نحوى باشد که از لحاظ الهام‏بخشى ترغیب کننده نباشند و صرفا مانع از ابطال هسته‏ى سخت گردند و به هیچ پیش‏بینى جدیدى منجر نگردند، این تغییرات «تبصره‏اى» بوده و انتقالِ مسأله‏اى رو به زوال را تدارک خواهند دید (Ibid, pp87-89).
حال اگر رشد نظرى یک برنامه‏ى پژوهشى از رشد تجربى‏اش پیشى بگیرد، یعنى پیش‏بینى‏هایى در مورد پدیده‏هاى بدیع ارائه دهد که برخى از آنها درست از آب درآیند، آن برنامه پیش‏رو خواهد بود و اگر رشد نظرى برنامه‏اى از رشد تجربى آن عقب افتد، یعنى تا زمانى که فقط تبیین‏هایى به صورت توجیه بعد از وقوع(11) در مورد اکتشافات شانسى یا پدیده‏هایى که به وسیله‏ى برنامه‏هاى رقیب پیش‏بینى یا کشف مى‏شود ارائه دهد،این برنامه، برنامه‏اى راکد یا رو به زوال خواهد بود (Ibid, p112).
در چارچوب فلسفه‏ى لاکاتوش، روش‏شناسى علمى به دو مرحله‏ى جدید مربوط مى‏شود. روش‏شناسى درون برنامه‏ى پژوهشى و روش‏شناسى بین برنامه‏هاى پژوهشى. روش‏شناسى درون برنامه‏ى پژوهشى، مربوط به فعالیت‏هایى است که در یک برنامه‏ى پژوهشى انجام مى‏شود و طبق آن هرگونه تغییر و اصلاح کمربند محافظ برنامه‏ى پژوهشى باید مستقلاً آزمون‏پذیر باشد. دانشمندان کمربند محافظ را به هر نحوى که مایل باشند توسعه مى‏بخشند؛ به شرط این‏که اقدامات آنها امکان آزمون‏هاى تازه و در نتیجه امکان اکتشاف جدید را فراهم سازد.
روش‏شناسى بین برنامه‏هاى پژوهشى، به مقایسه‏ى برنامه‏هاى پژوهشى رقیب مى‏پردازد. لاکاتوش معتقد به کثرت‏گرایى در برنامه‏هاى پژوهشى است. او مى‏گوید:
تاریخ علم، تاریخ برنامه‏هاى پژوهشى رقیب است و باید چنین باشد.
از سوى دیگر تاریخ علم نشان‏دهنده‏ى حذف و طرد برنامه‏هاى پژوهشى (مثلاً فیزیک ارسطویى) است. سؤال این است که یک برنامه‏ى پژوهشى چرا و چگونه حذف مى‏شود؟ لاکاتوش پاسخ مى‏دهد که حذف یک برنامه‏ى پژوهشى، به‏وسیله‏ى برنامه‏ى پژوهشى رقیب است که موفقیت‏هاى آن را تبیین نموده و به خاطر توان الهام‏بخشىِ(12) بالاتر جانشین آن مى‏شود (Ibid, p64). منظور از توان الهام‏بخشى، توانایى در پیش‏بینى تئوریک پدیده‏هاى بدیع است (Ibid, p64).
اما در این‏جا مشکلى وجود دارد. هر برنامه‏ى پژوهشى ممکن است یک پدیده را به‏گونه‏ى خاصى تفسیر کند؛ درنتیجه پدیده‏ى جدید ممکن است تفسیر جدیدى از همان پدیده‏ى قبلى باشد که آن هم پس از سپرى شدن مدت زمانى و با غلبه و جانشینى برنامه‏ى جدید معرفى مى‏شود. پس قابلیت نسبى برنامه‏هاى پژوهشى را باید با میزان پیش‏رو یا رو به زوال بودن آنها ارزیابى کرد؛ بنابراین آزمون‏هاى قاطع و تعیین‏کننده‏اى لازم است تا از بین دو برنامه‏ى پژوهشى یکى را انتخاب کنیم. اما لاکاتوش معتقد است که چنین آزمون‏هایى وقتى میان دو برنامه قابل اجرا هستند که حوزه‏ى مسائل دو برنامه همپوشانى داشته باشد. حتى تحت چنین شرایطى و با شکست یکى از برنامه‏ها «نبرد پایان نگرفته و براى هر برنامه‏ى پژوهشى، تعدادى از این شکست‏ها مجاز است» .(Ibid, p71)
تحت هر شرایطى برنامه‏ى شکست‏خورده ممکن است با تغییرات محتواافزایى در کمربند محافظتى، حتى بدون موفقیت تجربى در برابر طرد و رفض، مقاومت نماید .(Ibid, p72)
لاکاتوش خاطرنشان مى‏سازد که در تاریخ علم، قاطع بودن آزمون‏ها پس از گذشت چندین دهه روشن مى‏گردد؛ به عبارت دیگر، آزمون‏هاى قاطع به صورت «وقوف بعد از وقوع»(13) تشخیص داده مى‏شوند (Ibid, p72).
لاکاتوش پس از بحث‏هاى مفصل و آوردن مثال‏هاى تاریخى فراوان نتیجه مى‏گیرد که چیزى به عنوان آزمون قاطع یا حداقل به آن معنا که بتواند به‏طور آنى یک برنامه‏ى پژوهشى را سرنگون سازد، وجود ندارد. در واقع پس از شکست و جاى‏گزینىِ برنامه‏ى پژوهشى، مى‏توان ـ با وقوف بعد از وقوع درازمدت ـ یک آزمون را قاطع نامید؛ آن هم به شرطى که مشخص شود این برنامه (ى جایگزین) نمونه‏هاى تقویت شده‏ى چشم‏گیرى (براى خود) و نیز شکستى براى برنامه‏ى مغلوب فراهم کرده است (Ibid, p86).
لاکاتوش اکثر روش‏شناسى‏هاى متقدم از خود (اثبات‏گرایى، احتمال‏گرایى، ابطال‏گرایى و...) را متهم به برداشت آرمان‏گرایانه از معقولیت مى‏کند. به نظر وى روش‏شناسى‏هاى مذکور سعى کرده‏اند راهى ارائه دهند که بتوان به‏طور آنى، با آزمون‏هاى قاطع، بین دو نظریه‏ى رقیب قضاوت کرد. وى این برداشت از معقولیت را «معقولیت آنى(14)» مى‏خواند. لاکاتوش مى‏نویسد: امیدوارم نشان داده باشم که همه‏ى این نظریه‏هاى معقولیت آنى و «یادگیرى آنى(15)» شکست خورده‏اند. لاکاتوش با ارائه‏ى چند مطالعه‏ى موردى از تاریخ فیزیک نشان مى‏دهد که معقولیت، خیلى آهسته‏تر از آنچه تصور مى‏شود جریان دارد .(Ibid, p87)
نظریه‏ى معقولیت لاکاتوش
مبدأ کار لاکاتوش، تأسیس روش‏شناسى‏اى است که مشکلات روش‏شناسى‏هاى دیگر را نداشته باشد. به نظر وى روش‏شناسى‏ها، به نوعى، نظریه‏ى معقولیت (علمى) محسوب مى‏شوند. او اکثرا از ابطال‏گرایى، اثبات‏گرایى، احتمال‏گرایى و... به عنوان نظریه‏ى معقولیت نام مى‏برد و معتقد است که، به عنوان مثال، منطق اکتشاف علمى (روش‏شناسى، سیستم ارزیابى، ملاک تمیز یا تعریف علم) پاپر یک نظریه‏ى معقولیت علمى است .(Ibid, p14)به نظر لاکاتوش تمام ملاک‏هاى تحدید حدود در حوزه‏ى معرفت‏شناسى، گرایشى است براى تمییز دادن معقول (یا علمى) از نامعقول (یا غیرعلمى). او روش علمى یا منطق اکتشاف را معادل نظام‏هاى ارزیابى معقول نظریه‏هاى علمى و «ملاک‏هاى پیشرفت» مى‏داند (Ibid, p31).
برخى از اقوال وى حاکى از آن است که وى در نظریه‏ى معقولیت یا روش‏شناسى خود همان‏گونه که یک روش‏شناسى مى‏طلبد، مى‏خواهد روش‏ها و ملاک‏هایى عینى(16) براى تصمیم و ارزیابى دانشمندان و تکنیسین‏ها فراهم آورد. این روش‏ها یا ملاک‏ها، اساسا باید همانند قواعد کلى، توصیه‏هایى براى دانشمندان فراهم کنند تا دانشمندان بتوانند با تبعیت از آنها به اکتشاف جدید دست یابند و مقدمات پیشرفت علم را فراهم آورند. او اغلب از موازین عینى و قواعد کلى خود سخن مى‏گوید (Ibid, pp91-92 & p131). از این‏رو موضع لاکاتوش به موضع عقل‏گرایان نزدیک است که معتقدند معیارى واحد، ابدى و کلى وجود دارد که به مدد آن مى‏توان توانایى‏هاى نسبىِ نظریه‏هاى رقیب را ارزیابى نمود (چالمرز، 1374، ص127). در این دیدگاه پذیرفته مى‏شود که این معیارها بر تصمیمات و انتخاب‏هاى دانشمندان حاکم است؛ یعنى دانشمندان، آگاهانه یا به طور غریزى، از قواعدى پیروى مى‏کنند که با معیارهاى مذکور رابطه‏ى مستقیمى دارند و موجب پیشرفت علم مى‏گردند. به طور کلى اگر پیشرفتى در علم وجود دارد همه با تکرار به‏کارگیرى همین قواعد ثابت به وجود مى‏آید.
به نظر لاکاتوش بیان ملاک‏ها، مسأله‏ى عمده‏ى فلسفه‏ى علم محسوب مى‏شود (Lakatos, 1978, vol1, pp168-169). روش‏شناسان و فلاسفه‏ى علم، از ابتدا تلاش مى‏کردند که روش‏شناسى یا نظریه‏ى معقولیتى ارائه دهند که در آن این قواعد و ملاک‏ها را معرفى نمایند و اکثرا آنها را به عنوان سرمشق‏هایى براى آیندگان معرفى مى‏کردند. اما بسیارى از این روش‏شناسى‏ها ناموفق، «آرمان‏گرایانه» و «نادرست»(17) بوده‏اند و نتوانسته‏اند نظریه‏اى ارائه دهند که در آن ملاک‏هایشان بیش از حد باریک یا عریض نباشد (Ibid, p85). اما هنوز امکان ارائه‏ى روش‏شناسى‏اى وجود دارد که آن، حتى اگر هم دقیقا منعکس‏کننده‏ى آنچه دانشمندان براى پیشرفت علم انجام مى‏دهند نباشد، بتواند بهترین روش‏شناسى موجود بوده، مشکلات دیگر روش‏شناسى‏ها را نداشته باشد و نیز بتواند تاریخ علم واقعى را به طور معقول‏ترى بازسازى نماید (Ibid, p132).
لاکاتوش دیدگاه نامعقول‏گرایى(18) و شک‏گرایى را به دیده‏ى خوف و هراس مى‏نگرد. پس از این‏که نظریه‏هاى اثبات‏گرایان،(19) استقراگرایان و احتمال‏گرایان با شکست روبه‏رو شد، جو خطاپذیرانگارى(20) حاکم، موجب شک‏گرایى و نامعقول‏گرایى گردید. لاکاتوش به دنبال یک راه‏حل معقول و سازنده براى این مشکل است (Ibid, p28-29). به نظر لاکاتوش، تنها پاپر توانسته است به حل این مسأله نزدیک شود و کسانى چون فایرابند، که مأیوسانه همه‏ى موازین فکرى(21) را ترک مى‏گویند، رشد علم را «رشد آشفتگى، و یک هرج و مرج واقعى» مى‏دانند(22) و بعضى‏ها نیز که هیچ معیارى را بالاتر از معیار جامعه‏ى مربوطه نمى‏دانند، راهى براى نقد آن معیار باقى نمى‏گذارند: اگر در علم هیچ راهى براى ارزیابى یک نظریه جز به وسیله‏ى ارزیابى تعداد حامیان نظریه، و اعتقاد و انرژى لفظى آنها وجود نداشته باشد، در این صورت... حقیقت در قدرت نهفته مى‏شود (Ibid, pp9-10)، و تحول علمى جز روان‏شناسى قیل و قال نمى‏گردد و تغییر (یا رشدِ) علمى ذاتا به مانند «پدیدار دسته‏ى کارناوال [یا دسته‏ى سینه‏زنى(23)]» مى‏گردد (Ibid, p91).
به نظر لاکاتوش اگر ما بخواهیم خطاپذیرانگارى را با معقولیت آشتى دهیم، باید راهى براى حذف برخى از نظریات پیدا کنیم. اگر موفق به این کار نشدیم، رشد علم چیزى جز هرج و مرج فزاینده، نخواهد بود.
بنابراین، وى راهى براى نقد معقول جست‏وجو مى‏کند (Ibid, p144). از دیدگاه خطاپذیرانگارى، ما با کثیرى از نظریه‏هاى خطاپذیر مواجهیم. واضح است که اگر بخواهیم، به‏خاطر ضرورت‏هاى عملى و نظرى، یک یا تعدادى از آنها را انتخاب کنیم، نظریه‏هایى را انتخاب مى‏کنیم که نسبت به هدف علمى یا نظرى ما، بهترین باشند؛ لذا براى این مقایسه و ارزیابى، نه تنها یک نقد بلکه یک نقد معقول لازم خواهد بود. در این‏جاست که لاکاتوش پیروى از پاپر را اختیار مى‏کند (Ibid, p31).
به نظر لاکاتوش، نظریه‏ى معقولیت وى یا روش‏شناسى برنامه‏ى پژوهشى علمى، از هر روش‏شناسى دیگرى براى نزدیک شدن به حقیقت در جهان واقعى ما مناسب‏تر است (Ibid, p165). مزیّت مذکور از دو جهت قابل بررسى است، یکى از آن جهت که روش‏شناسى لاکاتوش نگاهى به گذشته و تاریخ دارد و درصدد بازسازى و نمایاندن هر چه بهتر و معقول‏تر تاریخ علم است و دیگر از آن جهت که برنامه‏هایى براى پیش‏بردِ معرفت بشرى ارائه مى‏دهد، جهتى که رو به آینده دارد.
از جهت اول، لاکاتوش روش‏شناسى خود را به خاطر این‏که در تبیین تاریخ واقعى علم و بازسازى معقول آن موفق‏تر و وسیع‏تر از بقیه است، پیشرفته‏تر و مناسب‏تر از بقیه مى‏داند (Ibid, p132)؛ از جهت دوم، طبق نظر لاکاتوش، روش‏شناسى وى بهترین وسیله‏ى ارزیابى میزان توفیق در نزدیک شدن به حقیقت را ـ به عنوان هدف علم ـ در اختیار ما مى‏نهد (Ibid, p122). لاکاتوش مى‏نویسد:
من معیارهاى پیشرفت و رکود درون یک برنامه و نیز قواعد حذف کل هر برنامه‏ى پژوهشى را ارائه مى‏کنم (Ibid, p112). با موازین تعریف‏کننده‏ى معقولیت، روش‏شناسى برنامه‏ى پژوهشى مى‏تواند ما را در طرح قوانینى جهت ریشه‏کن کردن آلودگى‏هاى فکرى یارى رساند (Ibid, pp88-89)؛ لذا به نظر مى‏رسد که لاکاتوش مى‏خواهد معیارهایى کلى براى پیشرفتِ برنامه‏ى پژوهشى به طور اخص و پیشرفت علمى به طور اعم طرح نماید و با ترفندى مخاطره‏آمیز(24) از شک‏گرایى بگریزد (Ibid, p29). براى روشن‏تر شدن موضوع، ابتدا جنبه‏ى دوم توضیح داده مى‏شود و سپس به جنبه‏ى اول پرداخته خواهد شد.
چنان‏که قبلاً ذکر شد و همان‏طورى که لاکاتوش خاطرنشان مى‏سازد، روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمى شاخه‏اى از ابطال‏گرایى روش‏شناختى پیچیده است. لاکاتوش این نوع ابطال‏گرایى را از آن‏رو که در عین قبول خطاپذیرانگارى، توان فایق آمدن بر شک‏گرایى را دارد، مى‏پذیرد. ابطال‏گرایى روش‏شناختى مزیت قابل توجهى نسبت به ابطال‏گرایى جزم‏گرایانه و نیز مواضعه‏گرایى(25) محافظه‏کارانه‏ى دوئم نشان مى‏دهد. به نظر وى مواضعه‏هایى که در این نوع ابطال‏گرایى صورت مى‏گیرد تصمیم‏هاى ریسکى یا مخاطره‏آمیزى هستند که این مزیت را فراهم مى‏کنند، گواین‏که احتمال کمى وجود دارد که ما را به گمراهى مصیبت‏بارى بکشانند. به نظر او این بهایى است که ما باید براى پیش‏روى به سوى حقیقت بپردازیم. لاکاتوش این احتمال کم گمراهى را شرّ کم‏تر(26) مى‏خواند و ضرورت آن را خاطرنشان مى‏سازد. شر کم‏تر باید پذیرفته شود، تا از هرج و مرج واقعى(27) که دوهزار سال اندیشه‏ى متفکران را به خود مشغول داشته است رهایى یابیم (Ibid, pp28-29). البته لاکاتوش مى‏کوشد تأثیر عوامل مخاطره‏آمیز را در روش‏شناسى خود هرچه بتواند کم‏تر سازد (Ibid, p31).
در روش‏شناسى لاکاتوش واحد ارزیابى شونده نظریه‏اى منفرد نیست که در زمان خاصى در نظر گرفته مى‏شود، بلکه نظریه‏اى است که در کل دوره‏ى تاریخى‏اش همراه با تغییرات فراوانى که به هویت (یا هسته‏ى سخت) آن صدمه‏اى نمى‏زند، در نظر گرفته مى‏شود؛ یعنى برنامه‏ى پژوهشى؛ لذا در روش‏شناسى او دو نوع ملاک براى ارزیابى مورد نیاز است: نوع اوّل براى ارزیابى نظریات جدید در زنجیره‏ى متوالى نظریات؛ نوع دوم براى ارزیابى برنامه‏هاى پژوهشى و انتخاب بهترین آنها؛ از این‏رو ملاک‏هاى لاکاتوش به دو نوع درون‏برنامه‏اى و برون‏برنامه‏اى تقسیم مى‏شوند.
ملاک ارزیابى درون‏برنامه پژوهشى، همان «افزایش محتواى نظرى» و پیش‏بینى‏هاى جدید به‏وسیله‏ى نظریه است که حداقل تعدادى از آنها باید تقویت شوند؛ اما در مورد ملاک‏هاى برون‏برنامه پژوهشى روایت‏هاى متعددى در آثار لاکاتوش مى‏توان یافت. لاکاتوش در آخرین نوشته‏هایش از ارائه‏ى قواعدى براى تعیین این‏که یک برنامه‏ى پژوهشىِ رو به زوال چه زمانى باید کنار گذاشته شود امتناع مى‏ورزد، ولى در برخى از نوشته‏هایش به نظر مى‏رسد در این امر مردد است و به ارائه‏ى چنین موازینى چندان بى‏علاقه نیست. ملاک‏هایى که گاهى وى درصدد ارائه‏ى آنها به عنوان ملاک‏هاى برون‏برنامه‏اى است چند قسم‏اند:
1ـ ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع: ملاک تجربى براى زنجیره‏ى نظریات [برنامه‏ى پژوهشى[ این است که باید پدیده‏هاى جدیدى ارائه نماید (Ibid, p35).
2ـ قدرت الهام‏بخشى بیش‏تر: دلیل عینىِ حذف یک برنامه‏ى پژوهشى به‏وسیله‏ى برنامه‏ى پژوهشى رقیب که موفقیت‏هاى برنامه‏ى پیشین را تبیین مى‏نماید و با ارائه‏ى توان الهام‏بخشىِ بالاترى جانشین آن مى‏شود فراهم مى‏گردد.
3ـ ملاک‏هاى نظرى، تجربى و الهام‏بخشى: اگر برنامه‏اى پژوهشى یک مجموعه‏ى وسیع‏تر پدیده‏ها را پیش‏بینى کند و آن پیش‏بینى‏ها به‏وسیله‏ى پدیده‏هاى بدیع تقویت شوند و نیز اگر وحدتِ(28) الهام‏بخشى بیش‏ترى نسبت به رقباى خود داشته باشد، از آنها برتر است (Ibid, p189). البته چنان‏که بعدا خواهیم دید، بدعت پدیده‏هاى بدیع از پیش معلوم نیست و بعد از پیروزى و تقویت شدن نظریه مشخص مى‏گردد و مى‏توان ملاک نظرى را به ملاک تجربى تحویل کرد. دو ملاک تجربى و الهام‏بخشى نیز همان ملاک‏هاى ارائه شده در موارد 1 و 2 هستند.
ملاک «ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع» (یعنى ملاک اول)، که براى ایجاد حمایت تجربى طرح شده است، مى‏تواند همراه با ملاک دوم به «تقویت»(29) پاپر تحویل گردد (این امر در ادامه توضیح داده خواهد شد). لاکاتوش در توضیح ملاک دوم خود مى‏گوید:
توان الهام‏بخشى عبارت است از توان یک برنامه‏ى پژوهشى به پیش‏بینى یا ایجاد انتظار براى پدیده‏هایى که از لحاظ نظرى بدیع‏اند (Ibid, p69). بنابراین به طور کلى و طبق دو ملاک مذکور، یک برنامه‏ى پژوهشى زمانى از رقیب خود بهتر خواهد بود که یا پدیده‏هاى بدیع ارائه دهد و یا توانایى بیش‏ترى براى ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع داشته باشد. پس همه چیز به ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع بستگى پیدا مى‏کند و آن به دست نمى‏آید جز با تقویت (Ibid, p34).
اما ملاک ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع مشکلاتى دارد و لاکاتوش به خوبى متوجه آن است. لاکاتوش گامى نو براى رفع این نقص برمى‏دارد و مى‏کوشد این مشکل را برطرف نماید.
مشکل اول این است که چیزى شبیه به قیاس‏ناپذیرىِ کوهن، بین برنامه‏هاى پژوهشى وجود دارد. بدین‏نحو که یک پدیده‏ى خارجى مى‏تواند به وسیله‏ى دو برنامه‏ى پژوهشى متفاوت به دو نحو تفسیر شود؛ بنابراین وقتى برنامه‏ى پژوهشىِ جانشین شده، پدیده‏اى بدیع معرفى مى‏کند، این پدیده ممکن است تفسیرى جدید از همان پدیده‏اى باشد که برنامه‏ى قبلى، آن را به نحوى دیگر تفسیر کرده بود(30) (Ibid, p70).
مشکل دیگر این است که ارائه‏ى پدیده‏هاى بدیع همواره ممکن است به صورت «وقوفِ بعد از وقوع»(31) صورت گیرد؛ یعنى ممکن است که یک برنامه‏ى پژوهشى هیچ پیش‏بینى‏اى در مورد برخى از پدیده‏هاى بدیع نداشته باشد، ولى پس از کشف شدن این پدیده‏ها، تازه ادعا کند که چنین پدیده‏هایى باید وجود مى‏داشتند و به تطبیق دادن خود با آن پدیده‏ها بپردازد و موجبات رشد خود را فراهم آورد.
دیگر این‏که برنامه‏ى پژوهشى جدید، اگر «انتقال مسأله‏ى پیش‏رونده‏اى» داشته باشد، نبایستى به سبب توانایى بالاتر برنامه‏ى رقیب در پیش‏بینى پدیده‏هاى بدیع، حذف شود (Ibid, p71). چرا که ممکن است در آینده‏اى نه چندان دور وضعیت به نفع او فرق کند.
ممکن است پیشنهاد شود که آزمون‏هاى قاطعى(32) بین برنامه‏هاى پژوهشى طرح شود، تا در میان آن‏ها انتخابى به عمل آید؛ اما آزمون‏هاى قاطع نیز در برخى موارد ما را در تصمیم خود در حذف یکى از برنامه‏ها کمک نخواهند کرد. به عنوان مثال:
1ـ حوزه‏ى مسائل دو برنامه با یکدیگر هم‏پوشانى و تداخلى نداشته باشند.
2ـ برنامه‏ى پژوهشىِ مغلوب با ایجاد عضو محتواافزایى در سلسله‏ى نظریه‏ها، موجب بازگشت برنامه گردد.
اگر حالات فوق پیش نیامد، مى‏توان بین عضوى از یک برنامه با عضوى از برنامه‏ى دیگر که ناسازگارند، آزمون‏هایى ترتیب داد، که در این صورت با تقویت شدن یکى از آنها، برنامه‏ى مربوط به عضو دیگر نیز شکست خواهد خورد. البته باز هم نبرد پایان نیافته است و براى هر برنامه‏اى تعدادى از این شکست‏ها مجاز است .(Ibid, pp71-72) بدین‏ترتیب قاطع بودن آزمون‏ها نیز به صورت « وقوف بعد از وقوع» مشخص مى‏شود؛ یعنى اگر یک برنامه عملاً شکست بخورد، به دنبال آن ما خواهیم فهمید که آزمون قاطعى وجود داشته و یکى از برنامه‏ها تقویت شده است (Ibid, p72).
بدین‏ترتیب مى‏توان ملاحظه کرد که منظور از هر دو ملاک، فراهم آوردن حمایت تجربى بیش‏تر براى برنامه‏هاى پژوهشى است. حتى در ملاکى که براى ارزیابى درون برنامه ارائه مى‏شود، همین امر جارى است؛ بنابراین تمام ملاک‏ها به «تقویت پاپرى» ختم مى‏شوند. به همین خاطر ابطال نیز معناى قبلى خود را از دست مى‏دهد و در روش‏شناسى لاکاتوش به درجه‏ى کم‏ترِ «تقویت» اطلاق مى‏گردد (Ibid, p34).
بدین‏ترتیب لاکاتوش با توجه به ورود عناصر «وقوف بعد از وقوعى» در ارزیابى‏هایش (Ibid, p70)با ارائه‏ى معقولیت و ملاک ارزیابى متساهل(33)ترى مشکلات اساسى روش‏شناسى پاپر و طرح اولیه‏ى خود را ـ که قبلاً ذکر شد ـ پشت سر مى‏گذارد. روش‏شناسى او اجازه مى‏دهد تا یک برنامه‏ى پژوهشى، نواقص و مرض‏هاى دوران کودکى‏اش را، هم‏چون مبانى ناسازگار، تغییرات تبصره‏اى، و اعوجاج‏ها، پشت سر بگذارد (Ibid, p149).
چنان‏که قبلاً ذکر شد، یکى از ویژگى‏هاى روش‏شناسى لاکاتوش این است که در واقع نگاهى به حال و آینده دارد. جنبه‏ى دیگر روش‏شناسى وى نیز نگاهى به گذشته‏ى علم و بازسازى آن است که اکنون به این جنبه‏ى روش‏شناسى لاکاتوش مى‏پردازیم.
لاکاتوش همراه با ارائه‏ى روش‏شناسى خود متوجه مى‏شود که هیچ نظریه‏اى براى نقد نظریه‏هاى معقولیت وجود ندارد. سؤال او این است که چگونه مى‏توان یک روش‏شناسى (یا نظریه‏ى معقولیت) را نقد و یا ابطال کرد؟
به نظر لاکاتوش، روش‏شناسى یا «بازى علم پاپر»، فقط مى‏گوید که کدام حرکت، صحیح (یا علمى) است و کدام این‏گونه نیست؛ ولى در مورد این‏که خود این بازى معقول است یا نه و نیز در مورد این‏که این بازى غایات معقول دارد یا نه، چیزى نمى‏گوید (Ibid, p143). از نظر پاپر انتخاب غایات علم در آن سوى قلمروِ بحث معقول قرار مى‏گیرد؛ لذا لاکاتوش نتیجه مى‏گیرد که پاپر هرگز یک نظریه‏ى «نقادى معقول»(34)] براى نقدِ[ مواضعه‏هاى سازگار ارائه نکرده است (Ibid, p32). بنابراین لاکاتوش به‏دنبال یک فرانظریه وفرامعیارى است که با آن، روش‏شناسى‏خود را همراه با روش‏شناسى‏هاى دیگر مقایسه و ارزیابى کند. از آن‏جایى که چنین چیزى تا زمان لاکاتوش ارائه نشده بود، لاکاتوش نظریه‏ى جدیدى براى این کار پیشنهاد مى‏دهد (Ibid, p30). به نظر لاکاتوش، همان‏طورى که (گزاره‏هاى) نظریات علمى مدلولى دارند و در مورد اشیا و پدیده‏هاى خارجى سخن مى‏گوید، هر نظریه‏ى معقولیت (یا روش‏شناسى) نیز، حدس خطاپذیرى است در مورد فعالیتى که در طى زمان انجام مى‏گیرد و دستاوردهاى آن فعالیت؛ یعنى علم و معرفت (Ibid, p122). پس اگر چنین است، باید نظریات معقولیت را در مصاف با تاریخ واقعىِ(35) نظریات معقول (یا نظریات علمى) مقایسه و ارزیابى کرد. اندیشه‏ى اساسى این نقدگرایى این است که تمام روش‏شناسى‏ها همانند نظریه‏ها یا برنامه‏هاى پژوهشى تاریخ‏نگارانه (یا فراتاریخ) عمل مى‏کنند و مى‏توانند به کمک نقادىِ بازسازى‏هاى تاریخى معقولى که ارائه مى‏دهند نقد گردند (Ibid, p122). به طور کلى تاریخ مى‏تواند همانند بوته‏ى آزمونى براى بازسازى‏هاى معقول آنها باشد (Ibid, p123)؛ یعنى اگر دانشمندان در طى تاریخ علم تصمیم‏هایى گرفته‏اند که کاملاً بر اساس موازینى معقول (با فرض وجود این موازین) بوده است و اگر نظریه‏ى معقولیت ما نتواند با موازین خود، آن تصمیم‏ها و انتخاب‏ها را معقول نشان دهد، نظریه‏ى معقولیت ما به بیراهه رفته است؛ به عبارت دیگر، اگر دانشمندى در تاریخ علم کارى انجام داده است که موجب پیشرفتِ عینى و واقعى (نه ظاهرى) علم و معرفت به طور اعم گردیده است، یک نظریه‏ى معقولیت باید بتواند آن را با موازین خود به طور معقول بازسازى نماید؛ در غیر این صورت، نظریه‏اى نادرست(36) است و باید کنار گذاشته شود. بدین‏ترتیب، لاکاتوش به مفهوم تاریخ واقعى رهنمون مى‏شود. این تاریخ، تاریخى است که واقعا اتفاق افتاده و پدیده‏هاى تاریخى(37) تکه‏هایى از آن به شمار مى‏روند. به نظر لاکاتوش در این تاریخ، اغلب فعالیت‏ها و تصمیم‏هاى دانشمندان، که موجب پیشرفت شده با تأمل و به صورت قاعده‏مند صورت گرفته است. در مورد پیشرفتِ عینى و واقعى علم نیز باید گفت که به نظر لاکاتوش، پاپر با نظریه‏ى حقیقت مانندى(38) خود قصد دارد پیشرفت عینى علم را توضیح دهد و وى نیز راه پاپر را ترجیح داده و تکمیل مى‏نماید (Ibid, pp91-92).
لاکاتوش براى نقد انواع ابطال‏گرایى و روش‏شناسى‏هاى قبل از خود به مقایسه‏اى بین بازسازى آن روش‏شناسى‏ها از تاریخ علم و «تاریخ علم واقعى» متمسک مى‏شود؛ لذا تاریخ علم نسبتى با نظریه‏هاى معقولیت دارد که شبیه نسبت بین طبیعت و نظریه‏هاى علمى است. پس مى‏توان نظریه‏اى براى نقد نظریه‏هاى معقولیت ارائه داد. لاکاتوش مى‏خواهد ملاک جدیدى ارائه دهد که مى‏توان روش‏شناسى‏ها را با آن ارزیابى کرد. او موقتا به ابطال‏گرایى پاپرى متوسل مى‏شود و نشان مى‏دهد که آن نوع ابطال‏گرایى همه‏ى روش‏شناسى‏ها را ابطال خواهد کرد.
در این راستا، براى ابطال نظریات و تعاریفى که از علم ارائه شده است، باید نوعى گزاره‏هاى پایه‏اى را جست‏وجو کرد که همانند گزاره‏هایى که در ابطال نظریات علمى به دانشمند کمک مى‏کنند، به روش‏شناس کمک کنند. این گزاره‏هاى پایه از توافق دانشمندان برجسته بر سر روش‏هاى علم به دست مى‏آیند؛ لذا ارزیابى‏هاى پایه‏ى دانشمندان برجسته به ما کمک مى‏کند که به ارزیابى تعاریف یا نظریاتى که در مورد علم داده شده، بپردازیم (Ibid, pp124-125)؛ اما چنان‏که قبلاً ذکر شد لاکاتوش نشان مى‏دهد که با این روش تمام روش‏شناسى‏هاى موجود، اعم از روش‏شناسى پاپر و روش‏شناسى خود لاکاتوش، ابطال مى‏شوند (Ibid, p126-131)؛ چون بالاخره هر تعریفى از علم کاملاً منطبق بر تاریخ واقعى علم نخواهد شد و تمام روش‏شناسى‏ها بالاخره یک مثال نقیضى خواهند داشت، و نیز ارزیابى‏هاى پایه‏ى دانشمندان برجسته نیز همواره صادق و مطابق با واقع نخواهد بود؛ از این‏رو لاکاتوش بر آن مى‏شود ملاک جدیدى ارائه دهد که مى‏توان با آن، روش‏شناسى‏ها را به کمک بازسازى‏هاى معقولشان از تاریخ ارزیابى کرد و براى این کار روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش تاریخى را پیشنهاد مى‏کند (Ibid, p131).
بدین‏ترتیب، لاکاتوش دقیقا روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهش علمى را در مرحله‏اى بالاتر و این بار براى ارزیابى روش‏شناسى‏ها تعمیم مى‏دهد. در این فراروش‏شناسى دیگر ابطال به معناى جزم‏گرایانه نیست، بلکه هر روش‏شناسى به عنوان یک برنامه‏ى پژوهشى تاریخى در نظر گرفته مى‏شود که پیشینه‏اى خاص براى خود دارد.
در این فراروش‏شناسى چون ارزیابى‏هاى پایه‏ى دانشمندان همیشه معقول نیست، پس نمى‏توان یک روش‏شناسى را به این دلیل که با آنها سازگار نیست بى‏درنگ حذف کرد (Lakatos, 1978, p124 & p131). یک نظریه‏ى معقولیت یا یک روش‏شناسى را تنها به سبب وجود یک نظریه‏ى معقولیت بهتر که انتقال مسئله‏ى پیش‏رونده‏اى در سلسله برنامه‏هاى پژوهشىِ بازسازى‏هاى معقول از خود نشان مى‏دهد، مى‏توان کنار گذاشت (Ibid, p132).
در مورد بازسازى معقول باید گفت که در طرح قیاسى لاکاتوش براى تبیین تغییرات علمى یک دسته مقدمات(39) روان‏شناختى و یک دنیاى سوم(40) نیز وجود دارد. ما براى تبیین دلیل پذیرش یک نظریه‏ى علمى و نظریه‏ى دیگر از سوى دانشمندان به یک نوع نظریه‏ى روان‏شناختى نیاز داریم؛ از این‏رو هر تاریخ‏نگار علم، باید در تبیینِ تغییرات علمى به مقدمه‏اى روان‏شناختى متوسل شود. او اظهار مى‏دارد:
من استفاده از چنین مقدمه‏اى را در طرح‏هاى تبیینى‏اى که توصیف‏کننده‏ى تغییرات علم است، بازسازى معقول تاریخ علم نامیدم (Ibid, p191). روش‏شناسى‏اى که تاریخ‏نویس را قادر سازد تا بیش‏تر ارزیابى‏هاى پایه‏ى واقعى را در تاریخ علم به عنوان معقول تفسیر کند، یا حقایق تاریخى جدید و غیرمنتظره را در سایه‏ى تاریخ‏نگارهاى موجود (درونى و بیرونى) پیش‏بینى کند، روش‏شناسى برترى مى‏باشد (Ibid, pp132-133)و دقیقا به همین خاطر نیز، روش‏شناسى لاکاتوش یک روش‏شناسى برتر است (Ibid, p133).
اما همه‏ى تاریخ علم را نمى‏توان با هیچ نظریه‏ى معقولیتى به طور معقول تبیین کرد. همیشه اعوجاج‏هایى وجود دارند که نهایتا باید به‏وسیله‏ى یک بازسازى معقول بهتر، یا با یک نظریه‏ى تجربى خارجى تبیین گردند؛ ولى تا چه زمانى باید این اعوجاج‏ها را تحمل کرد؟ لاکاتوش معتقد است که اگر یک بازسازى معقول تاریخ علم به طور فزاینده‏اى نامعقول جلوه کند نوآورى‏هاى تاریخ‏نگارانه ضرورى خواهد بود (Ibid, p134). بدین‏ترتیب فراروش‏شناسى خود را که نظریه‏اى بر نقد روش‏شناسى‏هاست بنا مى‏نهد.
لاکاتوش، براى بررسى نظریه‏ى معقولیت خود، سه نوع ابطال‏گرایى و روش‏شناسى برنامه‏هاى پژوهشى را در یک برنامه‏ى پژوهشى قرار مى‏دهد و نشان مى‏دهد که روش‏شناسى یا نظریه‏ى معقولیت مختار وى، مجموعه‏ى وسیع‏ترى از گزاره‏هاى ارزشى پایه‏ى دانشمندان نخبه را پوشش مى‏دهد و وحدت الهام‏بخشى بیش‏ترى نسبت به رقباى خود دارد و بنابراین، باید به عنوان بهترین نظریه‏ى معقولیت پذیرفته شود (Ibid, p189).
در این‏جا به نظر مى‏رسد دور به وجود مى‏آید؛ یعنى هر نظریه‏ى معقولیت بازسازى معقول خود را از تاریخ علم ارائه مى‏دهد و این بازسازى نیز تقویت‏کننده‏ى همان نظریه معقولیت خواهد بود؛ ولى با فرض این‏که راه‏هایى براى دست‏یابى به تاریخ علم، به‏جز راه تمسک به عینک روش‏شناسى‏ها و نظریه‏هاى معقولیت وجود دارد، این دور کنار گذاشته خواهد شد. جان وارل(41) این امکان را در شرح خود نشان داده است (چالمرز، 1973، ص133).
منابع
آلن، اف. چالمرز، چیستى علم، ترجمه‏ى دکتر سعید زیباکلام، شرکت انتشارات علمى فرهنگى، 1374.
Brown, Harold I. Rationality, Routledge, 1988.
Feyerabend, Paul K. "How to Defend Society against Science", in I. Haking (ed.), Scientific Revolution, Oxford University Press, 1981.
Kuhn, Thomas S. "The Function of Measurment in Modern Physical Science", in The Essential Tension, Chicago Press, 1977.
Lakatos, Imre, The Methodology of Scientific Research Programmes, J. Worral and Currie (eds.), Cambridge University Press, 1978.
Newton - Smith, W. H., The Rationality of Science, Routledge, 1981.
Nickles, Thomas, "Lakatos", in A Companion to the Philosophy of Science Ed. by W. H. Newton - Smith, BLackwell Publishers Ltd, 2000.
Popper, Karl R., Corjectures and Refutation, Routledge, 1989.
Popper, Karl R., Remarks on problems of Demarcation and Rationality, in I. Lakatos and A. Musgrave (eds.) 1968. pp. 88-102.
Popper, Karl R., The Logic of Scientific Discovery, Routledge, 1992.

________________________________________
1 . Lakatos, I.
2 . Methodology of Scientific Research Programes
3 . کتاب پیدایش فلسفه‏ى علمى (The Rise of Scientific Philosophy) نوشته‏ى هانس رایشنباخ (Reichenbach ,Hans) و نیز مقاله‏ى هوسرل، «فلسفه به عنوان علم متقن» (1911)، که در آن پدیدارشناسى را به عنوان فلسفه‏ى علمى معرفى مى‏کند، نمونه‏هایى از این نفوذند.
4 . Thomas S. Kuhn
5 . Lord Kelvin
6 . Whewell
7 . discipline
8 . براساس این مؤلفه‏ى مواضعه‏گرایى، نتیجه‏ى هیچ آزمایشى هرگز نمى‏تواند یک نظریه را مردود سازد. نظریه‏ها ممکن است با فرضیه‏هاى کمکى یا به وسیله‏ى بازتفسیرى مناسب از مفاهیم خود از خطر نابودى نجات یابند.
9 . facts
10 . Corroboration
11 . Post hoc.
12 . hevristic power
13 . hindsight
14 . instant rationality
15 . instant learning
16 . objective
17 . wrong
18 . irrationalism
19 . justificationists
20 . falibilism
21 . intetlectual standard
22 . a growth of chaos, a veritable babel
23 . مترجم محترم کتاب چیستى علم در ترجمه‏ى واژه‏ى Bandwagon براى روشن‏تر شدن مطلب، واژه‏ى «دسته‏ى سینه‏زنى» را آورده و توضیح داده‏اند که: منظور لاکاتوش این است که همان طور که اهمیت و بزرگى یک دسته‏ى سینه‏زنى یا دسته‏ى کارناوال معمولاً از روى تعداد افرادى که بدان پیوسته‏اند معلوم مى‏گردد و هر قدر این تعداد بیش‏تر باشد جاذبه‏اش بیش‏تر خواهد بود و لذا افراد بیش‏ترى بدان مى‏پیوندند و این پیوستن بیش‏تر، خود مایه‏ى شوکت و هیبت افزون‏تر دسته مى‏شود به طورى که این نیز به نوبه‏ى خود مایه‏ى جاذبه‏ى بیش‏تر و لذا پیوستن بیش‏تر افراد مى‏شود، پیشرفت معرفت علمى هم، در نظر کوهن تابع چنین پدیدارى است، پدیدارى که بیش از هر چیز ماهیت اجتماعى دارد و مستعد تحلیل و تبیین جامعه‏شناسى است (چالمرز، ص131).
24 . risky
25 . conventionalism
26 . lesser evil
27 . veritable bable
28 . unity
29 . corroboration
30 . به عنوان مثال با ظهور برنامه‏ى پژوهشى بور و با تقویت هسته‏ى سخت آن، نظریه‏ى اتم هیدروژن بور تفسیر جدیدى از مشاهدات و دستاوردهاى تجربى بالمر (Balmer) در خصوص خطوط طیفى هیدروژن ارائه کرد (همان، ص70).
31 . hindsight
32 . Crucial experiment
33 . liberal
34 . rational criticism
35 . actual history
36 . wrong
37 . historical
38 . verisimilitud
39 . premises
40 . third world
41 . John Worrall

 

تبلیغات