نیچه و لویناس از برجسته ترین فیلسوفان معاصر هستند که بر ضرورت گذر از سوبژکتیویسم عقلانی تأکید کرده اند. آن ها به دنبال تلاش برای اندیشه دوباره در باب معنای اخلاق در جهانی بودند که نه دین و نه فلسفه های اخلاقی دیگر نمی توانستند مراجع یقینی و محکمی را برای بحران انسان معاصر ایجاد کنند. لویناس و نیچه هر دو در تلاش برای معنای سوبژکتیویته، بینش های مختلفی ارائه کرده اند و تلاش آن ها در یافتن معنای سوبژکتیویته با ضرورت واسازی معنای اخلاق نیز همراه بوده است. بر همین اساس، با محور قرار دادن ابَرانسان (نیچه) و دیگری (لویناس) به جست وجوی باز ارزش گذاریِ ارزش ها (نیچه) و مسئولیت اخلاقی نامتقارن (لویناس) پرداخته و در این راستا، نگاه کاملاً متفاوتی با نگاه سنّتی به اخلاق اتخاذ کرده اند. برغم آن که این دو فیلسوفْ با نقطه نظرهای مشترکی آغاز می کنند ، اما روش ، تفسیر و نتایجشان با هم متفاوت است. نیچه با رویکردی تبارشناسانه ، ارادهٔ قدرت در سوژه فعّال و تولد ابَرانسان را به قصد پایان دادن به تاریخ بسط نیهیلیسمْ مطلوب و عملی شمرده و لویناس با رویکردی پدیدارشناسانه و با طرح مفهوم «مسئولیت نامتقارن» در سوژه منفعل ، پایان تاریخ غفلت از دیگری و سوبژکتیویسم عقلانی را مطرح کرده است. پیشنهاد نهایی این است که نگرش های نیچه درباره انسان ترکیبی از رویکرد طبیعی گرایانه و فراانسان گرایانه است و با تقدم خودگزینی ، نگاهی منفی به دیگری ابراز کرده است؛ در حالی که فلسفه لویناس انسان گرایانه و بیناذهنی است و اخلاق با بازشناسی تقدم دیگری آغاز می شود.