آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۵

چکیده

انتقال علوم هم زمان با گسترش استعمارگری شتاب گرفت و به صورت یکی از پدیده های توأمان این تلاش برای جهانگشایی ظاهر شد. تاریخ نگاری علم تا سال های هشتاد قرن نوزده در جهان غرب و همچنین ایران غالباً متمرکز بود بر تحقیق در باره نظریه ها، ایده ها وکشفیات ممتاز و دانشمندان پیشتاز و نخبگان علم. ولی پس از آن به تدریج زمینه های تحقیق در غرب وسعت گرفتند و جنبه های بسیار مهم فرهنگی، اجتماعی و نهادی و اقتصادی را نیز شامل شدند. به خصوص تاریخ نگاران به تاریخ علوم جدید و انتقال علم توجه بیشتری معطوف کردند. دو عامل مهم باعث این تحول شدند: یکی نظریه توماس کوهن بود و دیگری نقد شرق شناسی ادوارد سعید. در بخش اول این مقاله انتقال علم جدید بررسی می شود و دو مدل انتقال علم از جرج بسلا و جوزف نیدهام، دو تاریخ نگار علم، در این رابطه ارائه می شود. در بخش دوم نظریهٔ توماس کوهن و نقد شرق شناسی ادوارد سعید همراه با نظریه دیپش چاکرابارتی که برای تاریخ نگاران انتقال علم بسیار مهم است، بررسی می شود. در بخش سوم این مقاله نکاتی در باره تاریخ نگاری انتقال علم در ایران و روش شناسی آن و همچنین سنجش نقدی از آن ذکر خواهد شد.

تبلیغات