مفهوم «صورتِ زندگی» یکی از مهم ترین مفاهیم در فلسفه متأخّر ویتگنشتاین به حساب می آید؛ اصطلاحی که یکی از پر ابهام ترین مفاهیم فلسفه اوست. مقاله حاضر ، به تبیین نقش ویژه و مبنایی مفهوم صورتِ زندگی به عنوان سنگ بنایی برای تمامی فلسفه متأخّر ویتگنشتاین می پردازد؛ نقشی که تا کنونْ توجه چندانی از جانب ویتگنشتاین پژوهان به خود جلب نکرده است. به نظر نگارندگان ، توصیف صورتِ زندگی به عنوان شرط امکان زبان می تواند به برخی شبهات موجود در باب فلسفه متأخّر ویتگنشتاین _ اعم از رفتارگرایی ، در افتادن به نسبیت عام زبانی و فروکاستن تمامی امور واقع به زبان _ پایان دهد. در این پژوهش با بررسی موضع گیری ویتگنشتاین متأخّر در برابر تبیین فلسفی به طور عام ، و نظریه تصویری زبان به طور خاص و تحلیل مفصل مفهوم صورتِ زندگی در متنِ آثار متأخّر او ، در اثبات نقش مبنایی این مفهوم در زمینه فلسفه پسین ویتگنشتاین کوشیده ایم. در پایان با بررسی انتقادی تفسیرهای چهارگانه شارحین از مفهوم صورتِ زندگی ، باب ارائه تفسیر پنجمی با عنوان «تفسیر پدیدارشناختی» از سوی نگارندگان گشوده می شود.