امپراتوری روسیه و پادشاهی بریتانیا به عنوان دو بازیگر اصلی بازی بزرگ قرن نوزدهم، رقابتی استعماری را در عرصه ژئوپلیتیک آسیای مرکزی رقم زدند. اما تکرار این بازی در دنیای پس از جنگ سرد در مرکز اوراسیا، با انتقاداتی بر اندیشه ژئوپلیتیکی حاکم بر قرن نوزدهم و بیستم همراه شده که ژئوپلیتیک مقاومت را به عنوان یکی از مهم ترین رویکردهای مطرح در سیاست های جغرافیایی آغاز هزاره سوم میلادی مورد توجه قرار داده است. این پژوهش، میزان تاثیرگذاری دو رویکرد ژئوپلیتیکی سلطه و مقاومت بر جریان بازی بزرگ جدید را در اوراسیای مرکزی مورد بررسی قرار داده است. نوشتار حاضر میان ژئوپلیتیک استعماری (سلطه) و ژئوپلیتیک مقاومت خط ممیزی ترسیم نموده تا نزدیک ترین نگرش ژئوپلیتیکی حاکم بر وضعیت خاص این بازی را معین سازد.نتایج تحقیق نیز که با روش توصیفی - تحلیلی و تحقیق همبستگی کیفی میان مولفه های دو رویکرد ژئوپلیتیک سلطه و مقاومت با جریان بازی صورت پذیرفته است، بیانگر آن است که درجه انطباق نگرش ژئوپلیتیک سلطه با شرایط موجود در منطقه اوراسیای مرکزی به مراتب از نگرش ژئوپلیتیکی مبتنی بر مقاومت بالاتر است. در عین حال تشکیل یک جامعه مدنی فعال بر اساس ایجاد اصلاحات اساسی سیاسی - اجتماعی در کشورهای محیط بازی جهت تحقق اصول ژئوپلیتیک مقاومت، امری ضروری به نظر می رسد.