در ادبیات معاصر فلسفه تحلیلی ، اصل دلیل کافی به واسطه نتایج مناقشه برانگیز آن ، مورد حمله قرار می گیرد. از میان این نتایج ، آن چه بیش از همه اساسی تلقّی می شود ، ضرورت انگاری (شکست موجّهات). است. همه ما بر این باوریم که امور ممکنی پیرامون ما وجود دارند که می توانستند به گونه ای دیگر باشند؛ حال پرسش این است که اگر هر چیز ، علّتی کافی داشته باشد ، آیا جایی برای وجود اشیای امکانی باقی خواهد ماند یا همه چیز ضروری خواهد شد؟ در مواجهه با این مسئله ، پاسخ های متنوعی شکل گرفته که در متن مقاله به آنها اشاره شده، اما آن چه در این مقاله بر آن تأکید کرده ایم ، اولاً ، تبیین دقیق ایراد ضرورت انگاری با بیان یکی از قائلین اصلی آن (پیتر ون اینوگن ) و ثانیاً ، پاسخی مبتنی بر انکار ضرورت علّی از جانب یکی از مهم ترین پژوهشگران این عرصه (الکساندر پراس) به عنوان راه حلِّ این مسئله است. در نهایت ، راه حل فیلسوفان مسلمان را با محور قرار دادن ابن سینا طرح کرده ایم که بدون انکار ضرورت علّی ، ایراد ضرورت انگاری را پاسخ می دهند. [1]