یکی از نمودهای عینی و تظاهر مادی فرّه شاهی در کارنامه اردشیر بابکان، تجلّی آن در قالب حیوانی فربه و نیکو است که لفظ دال بر آن در متن کارنامه (فصل 3 بندهای 11، 15-16 و 22-23) به صورت جی ضبط شده است. درباره معنی واژه محققان تقریباً اتفاق نظر دارند و آن را «قوچ» معنی می کنند؛ اما در قرائت آن هم داستان نیستند. اغلب پژوهشگران به پیروی از آنتیا آن را به صورت +اجی تصحیح کرده و warrag خوانده اند؛ اما این لفظ در متون پهلوی و در متن های فارسی در معنی «قوچ» استعمال نشده است. در شاهنامه فردوسی به هنگام ذکر اخبار اردشیر بابکان در برابر آن لفظ فارسی «غرم» آمده است که به معنی «قوچ کوهی» است؛ بنابراین به نظر می رسد املای مذکور پهلوی نیز باید لفظی به همین معنی باشد. با توجه به معادل واژه مورد بحث در شاهنامه و بر اساس شواهد و قراینی که در متن مقاله ارائه خواهد شد، احتمال می رود که واژه مذکور با اسقاط حرف ا که امری معمول در خط پهلوی است، تصحیفی از +جای باشد. املای پیشنهادی اخیر را می توان rang خواند و «بز کوهی، میش کوهی» معنی کرد. واژه «رنگ» به همین معنی در متون نظم و نثر فارسی، به ویژه در متون قرن های چهارم و پنجم هجری فراوان به کار رفته است. املای پهلوی غجاغ را که در کارنامه (فصل 9 بند 11) در بیان تجلی آذر فرنبغ به شکل پرنده، استعمال شده است، مصححان و گزارندگان کارنامه و اخیراً فرانتس گرنه در متن ویراسته خود xrōs خوانده اند. این قرائت گر چه غیر ممکن نیست، اما چندان متناسب با املای واژه به نظر نمی رسد. واژه را به سهولت می توان ʾlwh حرف نویسی کرد و āluh خواند که به معنی «عقاب» است و در فارسی نیز به صورت «آلُه» باقی مانده و از ایرانی باستان * ardifya- راست پرواز»، (اوستایی ərəzifiia-، سنسکریت ṛjipyá- ) مشتق شده است.