این جستار در پی تبیین مفهوم «تیپِ» شاهان و گزارش کردارهای آنان است تا نقش آنان را در پیشبرد قصه بازنمایی کند. روش مطالعه از نوع کتابخانه ای و کیفی بر حسب تحلیل محتواست. ملاک گزینش این قصه ها، علاوه بر شهرت، طیف وسیع خوانندگان، اقبال عمومی و بسامد حضور شاهان است. پس از بررسی این قصه ها دریافتیم که شاهان غالباً بر حسب نوع نگرش گزارشگر قصه، در دو اقلیم ایرانی و غیرایرانی قرار می گیرند و بسته به فضای کلی قصه و درون مایه آن، سیمای شاهان گزارش می شود. درون مایه هر قصه علاوه بر اینکه بن مایه خاصی می طلبد، قهرمانان و تیپ های خاصی را نیز اقتضا می کند؛ مثلاً قصه سمک عّیار که دارای بُن مایه عیاری است، قهرمانان آن بیشتر عیاران و پهلوانان هستند و حتی کُنش شاهان برحسب نقش و کارکرد این تیپ شناخته می شود. داراب نامه دارای بُن مایه اساطیری حماسی است و لذا رفتار و کردار شاهان فخیم تر، حماسی تر و در مواردی اساطیری است. حسین کرد نیز داستانی پهلوانی مذهبی است. فرض ما بر این است که قصه پردازان در خلق تیپ های قالبی همچون شاه و درباریان و دیگر قهرمانان، در پی ضابطه مند کردن و قانونمند کردن ساختار جامعه اند؛ به عبارت دیگر آنان در پی ایجاد یک چارچوب قطعی و مسلم اند که تخطی از آن، مشکل آفرین و گاه خطایی بخشش ناپذیر است. از منظر بسامد «تیپ»ها، با مطالعه قصه های مورد پژوهش به این نتیجه رسیدیم که «درباریان»، به ویژه شاه و خانواده اش و وزیران، بیشترین بسامد و حضور را دارند و بیشتر قصه ها با حکایت «شاه» یا «شاهزاده ای» آغاز می شود. در این قصه ها حس شدید میهن دوستی و ایرانی گرایی دیده می شود؛ به همین دلیل تیپ شاهان ایرانی در این قصه ها بسیار لطیف تر، رئوف تر، انسانی تر، مردم دارتر، عادل تر و خردمندتر از دیگر هم منصبان غیرایرانی شان تصویر شده است. داراب نامه بیش از دو قصه دیگر حماسی تر است و تیپ شاهان فخیم تر و مطنطن تر و تاریخی تر تصویر شده است، در حسین کرد شاهان چندان حضور ندارند و کنش چندانی به انجام نمی رسانند.