یکی از مهم ترین مسایل مورد توجه بشر ""اصل"" اینهمانی است. مراد از این
""اصل"" چیست؛ چگونه آغاز گرفت؟ آیا اساساً بحث از آغاز چیزی- در اینجا ""اصل"" اینهمانی- امکان پذیر است؛ آیا اصول، اموری هستند که به مرور زمان آشکار و یا کشف می شوند؟ متفکران اولیه یونان هر یک با معرفی عنصر اولیه، بطور ضمنی نگرش خود نسبت به مسائلی چون وحدت و کثرت و همانی و نه آنی را نشان دادند. ادراکی که در ابتدا بصورت ثبات و عدم تغیّر عنصر نخستین در طی زمان بود. در واقع این بی تغیّری عنصر نخستین در طی زمان تعریف آنان از این همانی بود؛ امری که بیشتر بصورت وحدت آرخه ادراک می شد. تلاش آنان در تفسیر عالم بدون تمییز مفهوم منطقی ""اصل""، در نهایت به قوام ""اصل اینهمانی"" منجر گردید. اصل که علی رغم اهمیت انکار نشدنی آن، بستری گردید تا از خلال آن، وجود تنها به مثابه موجودات تلقی گردد.
تلاش می شود تا با بررسی سرآغازهای یونانی در یابیم آنچه را که تفکر یا فلسفه یونانی می نامند، چیست. این کار با بررسی چند تن از مهمترین فلاسفه پیش سقراطی انجام می شود. اما برای این کار مقدمه ای در باب نگرش و نحوه تفکر یونانی لازم است.