برخی از نظریه های فلسفه تاریخ سیاسی بر آن اند که تمدن زمانی شکل می گیرد که چالش ها و منازعات جمعی پیرامون امر عمومی به صورت غیرخشونت آمیز حل و فصل گردد. تشکیل تمدن ارتباط بسیاری با دولت و ساختارهای بروکراتیک دارد. ساختارهای بروکراتیک نیز بر مبنای شاکله های فلسفی دینی و اسطوره ای، سازه های فرهنگی اندیشه ای و ساختارها و نهادهای عینی مستقر می شود. اگر با این پیش فرض سیاست را هنر ممکنات با استفاده از تکنولوژی های قدرت فرض بگیریم، این مقاله قصد دارد که سیاست ایرانشهری عصر ساسانیان را بررسی کند. از این زاویه، با گذر از نظریه های خطی و شرق شناسانه، ایران را بسان تمدنی باستانی با میراث ارزشمند سیاسی فرض کرده، ابعاد و مختصات نظریه حکومت مندی ایرانشهری را با تحلیل محتوای افق معنایی، بر اساس دو اندرزنامه سیاسی مشهور دوره ساسانیان، یعنی عهد اردشیر و نامه تنسر تبیین کنیم. پرسش اصلی مقاله این است که علل اندیشه ای به اوج رسیدن و سقوط کردن سلسله ساسانیان چه بوده است؟ نظریه حکومت مندی ایرانشهری ساسانیان، بر اساس دو متن از دو دوره فراز (عهد اردشیر) و فرود (نامه تنسر) برخوردار است. این مقاله می کوشد این منحنی تحول را مورد واکاوی قراردهد تا مشخص شود چه تکنیک هایی از قدرت، ساسانیان را به اوج رساند و چه تکنیک هایی از قدرت، آن را به زوال و فروپاشی کشاند.