آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۹

چکیده

سازه انگاری از رهیافت های متأخر در حوزة مطالعات علوم اجتماعی است که در تطوّری پیش رونده به نظریه ای «متمایز از تئوری های جریان اصلی در دانش روابط بین الملل» تبدیل شده است. از آن جا که این نظریه در نگاه کلان، به مثابة پارادایمی است که با فرضیات عمدتاً پست مدرنیستی1 معرِّف بینش خاصی از جهان و مناسبات آن است، در این مطالعة انتقادی، ارزش شناخت شناسیِ2 سازه انگاری و متدلوژی آن در قیاس با متاتئوری الهیات حِکمی در محک ارزیابی نو، قرار می گیرد. بدیهی است شأن پژوهش در این باب از نوع شأن فلسفی و معرفت نوع دوم است که از رهگذر ارزیابی دعاوی متاتئوریک، تأکید می نماید «عالَمِ سازه انگاری و حیثیت شناخت شناسیِ آن»، عالَم اعتباریات و نسبی گرایی است که با مطلق انگاری برساختگی و خلط آن با «اعتباریات ما قبل التعامل» و «ادراکات حقیقی» به تحاشی «حقیقت» روی آورده است. طُرفه آن که این نظریه با تحدید مرز آگاهی در فهم بین الأذهانی، نظریة عُرف مدارانه ای را تجویز می نماید. اما در الهیات حِکمی، به دلالت هستی شناسیِ متناظر با تفصیل و تقسیم در ادراکات اعتبارپذیر و ادراکات اعتبارناپذیر، حقیقت از آن حیث که حقیقت است نه تنها موکول به اعتبار اشخاص یا جامعه نیست، بلکه اساساً عقل کل با نفی تکثّر برداری حقیقتِ نفس الأمری، دربارة آن یک حُکم بیش تر ندارد که از طریق موازین فراساختی و «منطق چندروشی» قابل احتجاج است.

تبلیغات