عوامل مؤثر بر استقلالطلبی قوم چچن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نزدیک به سه قرن است که مناقشه چچن استمرار یافته است. چچنها از همان زمان که در نتیجه جنگهای استعماری، سرزمینشان به اشغال روسیه درآمد تا به امروز، سودای استقلال- طلبی در سر داشته و برای نیل به این مقصود لحظهای از مبارزه دست نکشیدند و حتی به اقدامهای خشونتآمیز نیز متوسل شدند که از سوی روسیه به شدت سرکوب شد. همین استقلالطلبی چچن¬ها است که آنها را در بین سایر اقوام روسیه متمایز میکند. این پژوهش بر آن است تا علل و عوامل مؤثر بر بروز و استمرار استقلالطلبی قوم چچن را شناسایی کرده و پاسخی برای این پرسش بیابد که چرا چچنها نسبت به سایر اقوام روسیه با خشونت بیشتری استقلال خود را پیگیری میکنند؟متن
در طول تاریخ، امپراتوریهای بزرگ همواره دربرگیرنده اقوام و نژادهای گوناگون بودهاند. امروزه هم کشورهایی که پیشینه امپراتوری داشتهاند، ترکیب قومی و نژادی بیشتری دارند (بشیریه، 1380، ص 279). روسیه نیز چنین پیشینهای دارد. اتحاد شوروی بعد از انقلاب اکتبر در حدود 185 گروه قومی داشت که به 147 زبان سخن میگفتند (بشیریه، 1380، ص 283). بر اساس آمار در ژوئیه 1990 اقوام غیر روس، 22/49 درصد جمعیت 290/938/469 نفری اتحاد شوروی را تشکیل میداد (کولایی، 1376، ص 8).
بنابراین طبیعی است که روسیه به عنوان کشوری با اقوام و ملیتهای بسیار در دورانهای مختلف تزاری، شوروی و پس از فروپاشی، سیاستهای خاصی را در قبال مسایل قومی در پیش گرفته باشد. در مقابل، هر یک از این اقوام نیز واکنشهای متفاوتی در برابر سیاستهای در پیش گرفته شده نشان دادهاند. برخی از آنها به حاکمیت بی قید و شرط روسها تن داده و برخی دیگر از پذیرش آن سر باز زده و با اقدامهای جداییطلبانه، به اشکال مختلف در صدد کسب استقلال بر آمدهاند. به عنوان مثال، در بین واحدهای قومی روسیه بعضی همچون چچن و تاتارستان همواره تقاضای استقلال و ادعای جدایی ملی داشتهاند و بعضی دیگر مانند چوکوتا و یا جمهوری مورداویا به طور کامل از طرح چنین تقاضاهایی اجتناب کردهاند و بعضی دیگر نیز همواره بین تقاضای خودمختاری و استقلال کامل در نوسان بودهاند.
اما آنچه که جالب توجه است، تفاوت در سطح فعالیتهای جداییطلبانه و عوامل این اختلاف است. به بیان کولایی تاتارها، باشقیرها و چچنها با توجه به شاخصهای جداییطلبی که دانیل ترایزمن برای روسیه بر میشمارد، بیشترین ادعاهای جداییخواهانه را در روسیه داشتهاند. اما تاتارستان و باشقیرستان کسب استقلال را قربانی دستیابی به خودمختاری بیشتری به ویژه خودمختاری اقتصادی میکنند (کولایی و دیگران، 1381، صص 173-170)؛ در حالی که چچن افراطیترین مورد جداییطلبی در روسیه بوده و به طور یکجانبه جدایی خود را از فدراسیون روسیه اعلام کرد. استقلالطلبی چچنها باعث شد تا این جمهوری از ترکیب ایالت چچن- اینگوش نیز جدا شود. ایالت چچن- اینگوش ترکیبی از چچنها و اینگوشها بود که برای اولین بار در سال 1934 توسط شوروی ایجاد شد. در دسامبر 1994 این دو جمهوری از یکدیگر جدا شدند. دلیل اصلی این جدایی، تمایل نداشتن اینگوشها به جدایی از روسیه و در مقابل تلاش چچنیها برای کسب استقلال و جدایی از ترکیب روسیه بود (مصطفی، 1380، ص .(165 چچن را باید یک مورد استثنایی در میان 89 واحد فدراسیون روسیه به حساب آورد. نخست اینکه اولین جمهوری است که به طور رسمی استقلال خود را از فدراسیون شوروی اعلام کرد و برای استقلال خود به جنگ مسلحانه با مسکو پرداخت. دوم اینکه تنها جمهوری است که تاکنون نه پیمان فدرال (که در مارس 1992 بین مرکز و واحدهای فدراسیون منعقد شد و در آن حدود اختیارهای هر یک تعیین شد) را امضا کرد و نه هیچگونه پیمان دوجانبهای با مرکز منعقد کرده است. در واقع چچن تنها جمهوری است که سران آن بر خلاف سران دیگر جمهوریها و مناطق با مرکز مصالحه نکرده و استقلال سیاسی خود را فدای خودمختاری اقتصادی بیشتر نکردهاند (کولایی و دیگران، 1381، صص 189-188).
از این رو در این تحقیق به دنبال تبیین استقلالطلبی افراطی چچنها و یافتن پاسخ برای این پرسش هستیم که چرا چچنها در مقایسه با سایر اقوام فدراسیون روسیه با خشونت بیشتری استقلال خود را پیگیری میکنند؟ در پاسخ به این سؤال، ادعای این مطالعه این است که عوامل مؤثر در بروز و تشدید استقلالطلبی قوم چچن به سه دسته قابل تفکیک بوده و عبارتند از: سرکوب سیاسی– اجتماعی چچنها و موقعیت ژئوپلیتیک چچن به عنوان عوامل سیاسی مؤثر، روح آزادیخواهی چچنها به عنوان ویژگی ملی آنها، رشد عمودی این قوم و بنیادگرایی افراطی به عنوان عوامل فرهنگی مؤثر و توسعه اقتصادی نابرابر. در این مقاله ابتدا به معرفی قوم چچن و سرزمینی که این قوم در آن سکونت دارد و تاریخچهای از استقلالطلبی قوم چچن پرداخته شده است. سپس در بخشی که به تبیین این استقلالطلبی و عوامل مؤثر در بروز و تقویت آن اختصاص یافته، فرضیهها به آزمون گذاشته میشوند. در پایان به جمعبندی مطالب پرداخته و حاصل بحث ارائه خواهد شد. با توجه به اینکه چنین مسائلی به طور حتم ریشههای تاریخی دارد، این پژوهش از لحاظ زمانی به دوره خاصی محدود نشده و ناگزیر، کل تاریخ مناقشه چچن از زمان بروز آن تا به امروز را مد نظر خواهد داشت.
چارچوب نظری: عوامل مؤثر بر مناقشات قومی
مناقشات قومی همیشه در حیات سیاسی، شکلگیری و فروپاشی دولتها عاملی مؤثر بوده و به همین دلیل، از سوی صاحبنظران توجه خاصی به آن شده است. در خصوص علل و ریشههای شکلگیری این مناقشات که اغلب به جنبشهای ملی استقلالطلبانه منجر میشوند، فرضیههای مختلفی وجود دارد. تصور نابرابری نژادها و برتری یکی بر دیگری عواقب سیاسی مهمی داشته و کشمکشهای عمدهای به همراه آورده است. در کشورهای چندنژادی و چندقومی، نژادهای زیر سلطه با توسل به نظریه حقوق طبیعی و برابری انسانها سبب بروز کشمکشهای سیاسی شدهاند.
تسلط یک نژاد یا قوم بر دستگاه دولتی سرچشمه نارضاییها و رنجشهای قومی بوده است. در دوره امپریالیسم به مفهوم مدرن نیز برخوردهای نژادی اهمیت قابل ملاحظهای یافت. در این عصر آگاهی نژادی و قومی افزایش پیدا کرد و در نتیجه مهاجرتهای بزرگ استعماری و غیراستعماری، نژادهای گوناگون رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. همچنین عوامل دیگری مثل مهاجرت اقوام به دلیل افزایش جمعیت، فقر اقتصادی و یا سرکوب سیاسی، زمینه رو در رویی نژادها را افزایش داده است. پس همه اقلیتهای ملی و قومی تمایل به جدا شدن از کشور اصلی را ندارند. میزان وفاداری اقلیتها به دولت به دلایل مختلف متفاوت است. قوت یا ضعف اقلیتهای ملی نسبت به دولت مرکزی به عوامل بسیاری از جمله تعداد جمعیت، مساحت سرزمین، میزان توسعه اقتصادی، میزان سهم اقلیتها در ثروت ملی و غیره بستگی دارد (بشیریه،1380، صص 281- 279).
درباره بسیج قومی، رهیافت کهنگرایان، هویت و احساسهای کهن در یک گروه را باعث بسیج جمعی قومی دانسته و بیان میکند که تفاوتهای قومی، پایگاه بالقوه بسیج قومی است، اما نفس وجود تفاوتهای قومی تضمینکننده بسیج قومی نیست. در این باره نیز نظریهها و دیدگاههای مختلفی وجود دارد که به نوعی میتوانند تبیینکننده موضوع مورد بررسی در این مقاله باشند. از جمله این نظریهها، نظریه استعمار داخلی است. رهیافتی که ابتدا هشتر آن را تدوین کرد. وی بر این نکته تأکید دارد که همبستگی قومی ممکن است در داخل یک جامعه ملی در حال ظهور، در نتیجه تشدید نابرابریهای ناحیهای میان یک مرکز فرهنگی متمایز و جمعیت اطراف آن تقویت شود. این رهیافت، همبستگی و بسیج قومی را در مناطقی قابل ظهور میداند که از نظر فرهنگی و اقتصادی بیش از سایر مناطق استثمار شدهاند (احمدی، 1378، .(صص 157-154 یکی دیگر از این دیدگاهها، نظریه رقابت نخبگان است. نخبگان هنگام بسیج گروه قومی علیه رقبا یا دولت مرکزی تلاش میکنند تا نمادهای چندگانه گروه را به طور منسجم و واحد در آورند و استدلال میکنند که اعضای گروه نه تنها از یک جنبه، بلکه از جنبههای مختلف با سایرین متفاوت هستند و تمامی عناصر فرهنگی گروه، تقویتکننده این موضوع است. بینالمللی شدن قومیت و کشمکش قومی (احمدی، 1378، صص 164-161) نیز یکی از عوامل مؤثر است و بر نقش نیروهای خارجی در تحریک ایجاد کشمکش قومی و سهم آنها در خلق ملی¬گرایی و هویت قومی و تأثیر عمده این مداخله در ظهور حرکتهای تجزیهطلبانه و گسترش اندیشه ملی¬گرایی قومی تأکید دارد.
رولان برتون رشد عمودی و افقی یک قوم را در انسجام آن قوم دخیل دانسته و مینویسد: «گسترش افقی یک قوم آن را به سوی ازدواج برونهمسری میکشاند و این امر سبب میشود که افراد و گروههای جدیدی وارد قوم شوند. به این ترتیب پراکندگی قوم بر روی یک سرزمین سبب میشود که انسجام قومی به طور نسبی کاهش یابد».
شکل دیگر رشد قوم، عمودی است. این نوع رشد در واقع زمانی انجام میشود که به دلایل طبیعی مثل وجود موانع طبیعی (کوهها، دریاها، بیابانها) یا دلایل سیاسی مثل وجود قدرتهای بزرگ در محیط یک قوم، چنین قومی نتواند جا به جایی فیزیکی چندانی بر روی یک پهنه سرزمینی داشته باشد و در نتیجه مجبور باشد در یک پهنه جغرافیای کوچک محدود باقی بماند. در چنین حالتی رشد قوم به طور طبیعی ادامه مییابد. اما ما شاهد ازدواجهای درونهمسری هستیم. گرد آمدن این قوم در یک محیط و افزایش پیوندهای خویشاوندی درون آن، عمق انسجام قومی را هر چه بیشتر میکند و مقاومت این قوم را در برابر محیط بیرونی به شدت افزایش میدهد (برتون، 1380، ص 238). از جمله نظریههایی که درباره درگیریهای خشونتآمیز مطرح است، نظریه عامل انسانی است. طبق این نظریه دستهای از درگیریهای بشری به دلیل پرخاشگری و ستیزهجویی انسانها به عنوان بخشی از فرایندهای درونی آنان روی میدهند که میتوانند ناشی از مسایل ارثی، نژادی، تربیتی، محیطی، شخصیتی و مانند آن باشند (دوئرتی و فالتزگراف، 1372، صص 452- 419).
وضعیت قوم چچن و تاریخچه استقلالخواهی آن
طبق افسانهای چچنی، زمانی که خداوند زمین را در بین اقوام تقسیم میکرد، کوهنشینان به افتخار او بزمی را ترتیب داده بودند و به همین دلیل دیر رسیدند. آنگاه خدا زمینی را به آنها اختصاص داد که برای خود در نظر گرفته بود. از آن زمان تاکنون در کوههای قفقاز، ملت نوخچی که بیشتر به چچن معروف هستند، زندگی می کنند. جایی که امروزه، قسمتی از قفقاز شمالی به شمار میرود (Усманов, 1997, с. 28). چچنها خود را «نوخچی» مینامند. در تاریخ از آنها با نامهای «ناخچی مات»، «دوردزوق»، «کیس تی»، «تسانار» و «اِر» یاد شده است. ترکها از قدیم، چچنها را «ساسان»ها، کاباردیها - «شاشان»ها، اوستیها - «تساتسان»ها و لزگیها آنها را «چاچان»ها مینامیدند. این واژه با املا و تلفظ کنونی از قرن 18 و در نتیجه تماس نزدیک این قوم با روسها متداول شده است. در متون از چچنها اغلب با نام «وایناخها» (ترجمه لفظ به لفظ: ملت ما) و یا «ناخها» (به معنای ملت) یاد شده است.
چچنها نخست در کوهستانها زندگی میکردند، اما از پایان قرن شانزدهم به بعد از کوهها پایین آمدند و در دشتها استقرار یافتند. بر اساس گزارش سفرای شوروی در سال 1587، تعداد بسیاری از چچنها در ساحل رود «سونژا» ساکن بودند. بقایای کلیساها حاکی از آن است که لااقل تعدادی از چچنها قبل از قرن هشتم (به احتمال زیاد از طریق گرجستان) مسیحی بودهاند. در قرن شانزدهم، اسلام توسط آوارها و کومیکها به میان چچنها برده شد (آکینر،1366، ص 213).
یوسف کارست ، مورخ مشهور آلمانی، معتقد است که چچنها از نظر نژادی و زبان شناختی تفاوت فاحشی با سایر ملل کوهنشین قفقاز دارند. زبان چچنی به خانواده زبانی ایبری- قفقازی تعلق دارد که ریشه این زبان در کتیبههای حکومتهای باستانی مشرقزمین، پادشاهی میتانی (9 تا 14 قرن قبل از میلاد) و اوراتو (6 تا 9 قرن قبل از میلاد)، ثبت شده است (Усманов, 1997, с. 29).
حیات نژاد چچن از قوم باستانی هورّی که در 2 تا 3 هزار سال قبل از میلاد در قفقاز و آسیای صغیر میزیسته، آغاز میشود. به هر صورت، ریشه فرهنگ و دین باستان چچن به این دوره باز میگردد و در آثار مکتوب تمدن هورّی است که اولین نشانههای زبان و فرهنگ چچن مشاهده میشود. نزدیک به 300 سال است که مبارزه وایناخها برای استقلال ادامه دارد. مبارزه ملی آزادیخواهانه به رهبری شیخ منصور در فاصله سالهای 1791-1785 بیش از همه در تاریخ شناخته شده است. هنگامی که گفته میشود جنگ چچنها با روسها بیش از 300 سال به طول انجامیده است، مبدا این تاریخ، سال 1707 میلادی در نظر گرفته میشود که در آن چچنها در نخستین جنگ خود دژ تارکی روسی را تصرف و نابود کردند (اومالاتوف، 1382، .(ص 45 در نخستین سالهای قرن نوزدهم در حالی که تنها بیست سال از مرگ شیخ منصور میگذشت، بار دیگر آتش جنگ در سرزمین چچنیا برافروخته شد. در آن هنگام فرماندهی سپاهیان روس بر عهده ژنرال یرملوف بود که قفقازیها او را «شیطان روسی» مینامیدند (منفرد، 1374، صص23-21). «وقتی یک چچن را میبینم خون چشمانم را فرا میگیرد و من تنها زمانی آرام خواهم گرفت که آخرین فرد چچن بمیرد» (اومالاتوف، 1382، ص83) این سخنان که بر پیکره یرملوف که در میدان اصلی شهر گروزنی قرار داشت، حک شده بود، بیانگر میزان نفرت او از چچنها است.
یرملوف با خشونت و حملههای برقآسا آرامش را در منطقه برقرار میکرد، اما این موفقیتها در قفقاز به کین و نفرت عمومی دامن زد و ریشههای خصومت اهالی را عمیقتر کرد. این خشونت و افزونطلبی در شمال قفقاز، سبب بالا رفتن ظرفیت قیام در کوهنشینان از جمله چچنها شد. بهنامترین فرماندهان ارتش تزاری، فاتحان نبردهای روسیه با ناپلئون، امپراتوری عثمانی و ایران دوره فتحعلی شاه، به نوبت برای تسخیر چچنیا و سرزمینهای صعبالعبور شمال قفقاز، راهی این دیار شدند. چچنها نیز خیزش تازهای را به رهبری مشایخ نقشبندی آوار، غازی محمد، حمزه بک و سرانجام شیخ شامل آغاز کردند که سالهای مقاومت همزمان با رهبری شیخ شامل شاخص بود (منفرد، 1374، صص 28-21).
شیخ شامل در حالی که فقط 35 سال داشت به امامت برگزیده شد. شامل موفق شد تا ملتهای قفقاز را برای مبارزه و در راه استقلال متحد کند و ارتش چند هزار نفری تشکیل دهد. روسیه مجبور شد 20 سال تمام با امام شامل بجنگد تا اینکه سرانجام در اوت سال 1859 شامل را به اسارت در آورد (اومالاتوف، 1382، ص 131). پس از شکست شامل آرامشی کوتاه برقرار شد که البته دیری نپایید. در فاصله سالهای 1863-1862 موج ناآرامیهای جدید آغاز شد. اما در دهههای آخرین قرن نوزدهم و آستانه قرن بیستم تا انقلاب اکتبر، آرامشی نسبی در شمال قفقاز بر قرار بود. با وقوع انقلاب بلشویکی، سلطه حکومت مرکزی سست شد. در پی آن روسیه در اغتشاش کامل فرو رفت و ملتهای شمال قفقاز گامهایی به سوی اعلام استقلال برداشتند (منفرد، 1374، صص 51-48).
در اوایل حکومت شوروی، نظام طایفهای، بخصوص در میان چچنها هنوز بسیار قدرتمند بود. حق استفاده از زمین بر اساس مالکیت مشترک طایفهای بود. با لغو این حق و جایگزینی «مالکیت جمعی» چچنها به طور جدی به مخالفت برخاستند. آنان به راهزنی پرداختند و اقدامهای گسترده سیاسی برای تصفیه، اوضاع را وخیمتر کرد (آکینر، 1366، صص 215-214). نبردهایی میان مریدان صوفیه به رهبری شیوخ نقشبندی از جمله اوزون حاجی و ارتش سرخ در گرفت که در تاریخ منطقه به «آخرین غزوات» معروف شد. اوزون حاجی از جمله شیوخی بود که از تمام روسها نفرت داشت و معتقد بود که: «باید تمام کسانی را که از چپ به راست مینویسند، اعدام کرد» (منفرد، 1374، ص 55).
پس از حمله آلمان به شوروی به دستور مسکو چندین قوم، از جمله شش قوم در روسیه جنوبی که مظنون به همدستی با اشغالگران بودند، به طور دسته جمعی و برای «درس عبرت» دادن به دیگران، «مجازات» و به طور گستردهای تبعید شدند. در نخستین مرحله 400 هزار چچنی که قربانیان دایمی روسها بودند، تبعید شدند (برتون، 1380، ص 194). در سال 1944 کل جمعیت چچن و اینگوش (از جمله چچن و اینگوشهایی که در جمهوری خودمختار داغستان یا سایر مناطق شوروی زندگی میکردند) به آسیای مرکزی و قزاقستان تبعید شدند. منطقه آنان به مهاجران جدید واگذار شده و کلیه اسامی مکانها به اسامی روسی تغییر پیدا کرد (آکینر، 1366، ص 215).
به ظاهر همه این مسائل ناشی از هراس استالین از وجود عناصر بیگانه در نزدیکی مرزها بخصوص در دورههای تنش بود. به علاوه، واکنشهای ضد اسلامی او و الگوهای ملی که در نهان و به همراه بسیاری دیگر دنبال میکرد نیز در این مورد مؤثر بودند. بازماندگان و کودکان بازماندگان این تبعیدیها به وسیله خروشچف در 1957 آزاد شده و زمینهایشان به آنها باز گردانده شد. در نوامبر 1989 بود که از تمام «مردم مورد مجازات» اعاده حیثیت شد و توانستند از حقوق کامل بهرهمند شوند (برتون، 1380، ص 195).
با روی کار آمدن گورباچف و اعلام سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا، طوفان سیاسی در شوروی آغاز شد. بسیاری از خصومتهای پنهانی به کینه آشکار و مقاومتهای مسلحانه تبدیل شد (منفرد، 1374، صص 69-68). در شمال قفقاز نیز همانند دیگر نقاط شوروی، تحولاتی که به صورت سیاستهای جدید گورباچف فضای سیاسی مسکو را دگرگون کرد، سبب بروز موجی از احساسهای سرکوبشده قومی و ملی شد که برخی همچون خواست خودمختاری بیشتر قره چایها، بالکارها، آدیغهها، کومیکها و لزگیها در چهارچوب واحدهای اداری موجود، تا کنون بروز مسالمتآمیز و به نسبت آرامی داشته و برخی نیز همانند مناقشات آبخازیها و اوستها با گرجستان به جنگهای شدید و گسترده منجر شدهاند.
در این میان مللی چون چچن (و تا حدودی اینگوش) که علاوه بر تحمل خط مشیهای کلی مسکو برای روسیگردانی قفقاز، ضایعات ناشی از کوچ اجباری به آسیای مرکزی را نیز متحمل شده بودند(56-1944)، گرایشهای ضد روسی به مراتب شاخصتری نشان دادند. تا حدی که این موضوع به اعلام استقلال در چچن انجامید. ژنرال جوهر دودایف قبل از فروپاشی اتحاد شوروی، در تابستان 1991 استقلال جمهوری چچن را اعلام کرد و در آغاز پاییز 1991 توانست با کسب 87 درصد از آرای عمومی، موقعیت سیاسی خود را در چچن محکم کند. او در ایجاد کنفدراسیون خلقهای قفقاز در سال 1993 نقشی جدی داشت. این کنفدراسیون برای کمک به جداییطلبان آبخازیا که برای جدا شدن از گرجستان میجنگیدند، تلاش میکرد. هدف این کنفدراسیون ایجاد جمهوریهای فدراتیو خلقهای قفقاز بود. در هفتمین کنگره خلقهای قفقاز، جدایی چچن و اینگوش مطرح و تصویب شد (جنایی، 1382، ص 175).
پس از اعلام استقلال، هرج و مرج به شکل ملموسی این جمهوری را فرا گرفت و دیپلماسی مذاکره بین قوای مجریه روسیه و چچن نیز به بن بست انجامید. با بی نتیجه ماندن اقدامهای دیپلماتیک و آغاز سال 1993 شایعه احتمال استفاده روسیه از اهرمهای نظامی و تهاجم گسترده به خاک چچن قوت گرفت. چیزی نگذشت که اختلافهای مرزی بین چچن و اینگوش بهانه مناسب را در اختیار روسیه قرار داد (راسخ، 1374، صص 66-64) و این سرآغازی بود برای بحران 1994 و دو دوره جنگ بین روسیه و چچن که جنگ اول در زمان یلتسین که «در حملات خود علیه چچنها آنها را به اتهامهایی چون مافیایی، راهزن، آدمکش، مزدور، قاچاقچی، همدست بیگانگان، خائن و غیره موصوف میکرد» (برتون، 1380، ص 195) توفیقی برای روسیه به همراه نداشت.
در نخستین بحران چچن (1996-1994) انتقادهای گستردهای نسبت به اقدامهای دولت صورت میگرفت که این انتقادها دولت را وا داشت تا یک قرارداد صلح با مبارزان چچن امضاء کند (کرمی، 1381، ص143). طبق قرارداد امضاء شده، چچن به عنوان «دولتی مستقل، دموکراتیک و قانونی در چهارچوب فدراسیون روسیه» باقی ماند. مدتی از امضای این قرارداد نگذشته بود که گروهی از فعالان چچنی که همواره بر جداییطلبی از مسکو پافشاری میکردند اعلام استقلال کردند و در سال 1997 با نظارت نیروهای بینالمللی برای برگزاری انتخابات اقدام کردند که در نتیجه آن اصلان مسخدوف که با حاکمیت روسیه بر چچن مخالف بود، به ریاست جمهوری رسید.
در تابستان 1999 بر اثر بمبگذاریهای انجام شده در روسیه، چند صد نفر کشته شدند. دولت روسیه که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 قرار داشت، با تبلیغات گسترده، این اعمال تروریستی را به گروههای چچنی نسبت داد، به طوری که افکار عمومی روسیه، خواهان اقدامهای جدی علیه تروریستها شد. در ماه اوت 1999 گروههای مسلح چچن با هدف آزادی مردم داغستان از سلطه روسیه، به رهبری شامل باسایف و حبیب عبدالرحمان به این جمهوری حمله کردند که البته به دلیل نبود حمایت مردم داغستان عقبنشینی کردند. در آغاز ماه سپتامبر 1999 نیز بار دیگر دست به حمله زدند که با عکسالعمل شدید روسیه مواجه شد.
پوتین، نخست وزیر که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکرد، با وعده حل بحران چچن از طریق زور، امور مربوط به بحران چچن را پیگیری کرد و با عنوان مبارزه با تروریسم و اعاده کنترل بر جمهوری چچن گام به گام مرزهای میان مبارزان چچنی و رهبران جنبش همچون باسایف، دولت منتخب رئیس جمهور مسخدوف و غیر نظامیان چچنی را از میان برداشت. در 30 سپتامبر، نیروهای روسی از مرزهای شمالی چچن عبور کردند و در عرض چند روز یک سوم جمهوری را تصرف کردند. آنگاه نیروهای روسی به سمت جنوب حرکت کرده و شروع به محاصره گروزنی کردند. حادثه 11 سپتامبر 2001 آمریکا و اولویت پیدا کردن مبارزه با تروریسم، فرصت مناسبی برای پوتین ایجاد کرد. حضور برخی از رزمندگان عرب در صفوف نیروهای جداییطلب در چچن و همچنین حضور نیروهای چچنی در افغانستان در دوران طالبان و همکاری آنان با گروه القاعده سبب شد تا افکار عمومی کشورهای غربی علیه چچنیها بر انگیخته شود.
حادثه گروگانگیری در تئأتر شهر مسکو که در اکتبر سال 2002 به وقوع پیوست و طی آن مبارزان چچنی عده زیادی از مردم را در تأتر شهر مسکو به گروگان گرفتند، از سوی مقامهای روسی مانند یک «حادثه یازدهم سپتامبر روسی» تبلیغ شد و مجوز عامهپسندی برای مقابله با گروههای چچنی در اختیار آنان قرار داد. این حادثه که به کشته شدن بیش از 160 نفر از شهروندان روسی و تمامی گروگانگیران چچنی منجر شد، همه امیدها را برای دستیابی به یک راهحل صلحآمیز در بحران چچن به ناامیدی تبدیل کرد (واعظی، 1383، صص 24-20). اکنون به نظر میرسد که بحران چچن مانند آتش زیر خاکستری است که در صورت شدت گرفتن اختلافها، بار دیگر اوج گرفته و دامنگیر روسیه شود.
عوامل مؤثر بر استقلالطلبی چچنها
در تبیین استقلالطلبی چچنها میتوان عوامل مختلفی را به عنوان متغیر مستقل مطرح کرد که به تفکیک به هر یک از آنها میپردازیم:
الف- سرکوب سیاسی- اجتماعی: سینه تاریخ چچن انباشته از فشار، ظلم و استبداد حکومتهای مرکزی نسبت به آنها است. حتی تغییر حکومتهای مرکزی نیز ارمغان ویژهای برای چچنها به همراه نداشت. در نزد آنان پیروزی انقلاب 1917 و «نوزایی» ناشی از تحولات دهه 90 شوروی تنها یک معنی داشت: «تغییر حاکم کافر و جا به جایی دشمن» (راسخ، 1374، .(ص 80 با عنایت به اهمیت این جمهوری برای روسیه، هر گونه اقدام جداییطلبانه چچنها از سوی روسیه به شدت سرکوب شده است. واقعیت آن است که روسیه چچن را گذرگاهی برای قفقاز و آسیای مرکزی میداند. اگر چچن آزادی و حاکمیت یا استقلال خود را به دست آورد، دیگر مناطق قفقاز یا آسیای مرکزی نیز به احتمال زیاد از آن تبعیت خواهند کرد. به این دلیل روسیه هر گونه حرکت آزادیخواهانه از طرف چچنها را سرکوب کرده است (صبری تبریزی، 1376، ص 36). تبعید گسترده این قوم در زمان استالین و پیامدهای آن، بارزترین نمونه این سرکوبها است که خاطره تلخ آن هیچگاه از اذهان مردم چچن پاک نشده و آتش انتقام را در سینه آنها روشن نگاه داشته است.
ب- موقعیت ژئوپلیتیک: چچن در منطقهای واقع شده که «حلقه وصل میان قارههای اروپا و آسیا، پل ارتباطی میان شمال و جنوب و شرق و غرب، محل تلاقی تمدنهای بزرگ و کهن، همسایه جهان اسلام و جهان مسیحیت و یکی از مسیرهای ترانزیت نفت و گاز به اروپا» (واعظی، 1382) محسوب شده و این امر خود بیانگر اهمیت استراتژیک و موقعیت ژئوپلیتیک آن است. موقعیت ژئوپلیتیک چچن را میتوان از جمله عواملی دانست که در میزان استقلالطلبی چچنها تأثیرگذار بوده است. این موقعیت ویژه، اهمیت چچن را دو چندان کرده و حتی باعث شده تا کشورهای رقیب روسیه، با در نظر گرفتن موقعیت این جمهوری، در دامن زدن به مناقشه چچن تأثیر بسزایی داشته باشند.
به طور حتم تجزیه چچن، توانایی روسیه در صدور نفت و گاز به بازار اروپا را به نحو چشمگیری کاهش خواهد داد، چرا که خطوط لولههای انتقال نفت و گاز میادین نفتی روسیه و قزاقستان از چچن میگذرند. با توجه به اهمیت این موضوع، روسیه به هر شکل ممکن در پی آن است که همچنان این مسیر را در کنترل خود داشته باشد. از طرف دیگر، استقلال چچن ممکن است به واکنشهای زنجیرهای در دیگر مناطق مسلماننشین روسیه و بخصوص تاتارستان منجر شود که به طور حتم پیامدهای ناشی از وقوع چنین مسائلی، سبب تضعیف روسیه شده و به نفع رقبای آن خواهد بود.
بنابر ادعای مقامات کرملین، بعضی از کشورهای منطقه نظیر ترکیه، عربستان، پاکستان و طالبان نیز به مبارزان چچن کمک میکنند. به ادعای آنها آمریکا و ترکیه سعی میکنند با ناآرام کردن بخشهای حیاتی این کشور در مجاورت دریای خزر (داغستان و چچن) که خطوط لوله نفت و گاز این کشور از این منطقه عبور میکند و یکی از مسیرهای مطرح انتقال منابع انرژی حوزه خزر به خارج است، شاهرگ نفتی این کشور را قطع کرده و زمینه را برای عبور خطوط لوله نفت و گاز این حوزه از مسیر ترکیه هموار کنند (کولایی و دیگران، 1381، ص 192).
ج- عوامل فرهنگی: از جمله علل بروز جنبشها و اندیشههای استقلالطلبانه «واگرا» از سیستم حکومت مرکزی کشورها، فرهنگ و آداب سنتی مردمان منطقه مورد نظر است. «بیگانهستیزی»، «انتقام خون در برابر خون» و «ضدیت در برابر نژاد روسی» از جمله معرفههای فرهنگی قوم چچن است. قومی که همواره سودای «اتکای به خود» و «استقلال از بیگانه» را با خویش به همراه داشته است (راسخ، 1374، ص 81). این قوم همواره با خودداری از مهاجرت و ترک سرزمینی که از نظر ایشان بخشی از «دارالاسلام» محسوب میشود و تأکید بر پدیده «درون همسری»، زمینه تمرکز جمعیت در سرزمین مادری و حفظ یکدستی قومی را فراهم کردهاند. به طور طبیعی رشد عمودی این قوم و در نتیجه، پدیده درونهمسری مانع از مستحیل شدن فرهنگ آن در مواجهه با سایر فرهنگها شده و به عنوان عاملی مؤثر در حفظ انسجام قومی چچنها در برابر توسعهطلبی روسیه بوده است.
آمار بالای افزایش جمعیت و یک دست ماندن چچنها نشاندهنده این است که آنان جذب مسلمانهای آسیای مرکزی حتی به مراتب کمتر از آن، جذب روسهای سیبری نشدهاند (منفرد، 1374، صص169-166). بدیهی است که هر ملت مستعمرهای هر چند سال هم که زیر یوغ باشد، میکوشد تا استقلال خود را به دست آورد. این تلاش از هر نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و حتی به طور ژنتیکی در خون هر ملتی که به بردگی کشانده شده است، جاری میشود. روح آزادیطلبی یکی از ویژگیهای ملی چچنها به شمار میرود (اومالاتوف، 1382، صص 83-82).
با بررسی مؤلفههای فرهنگی میتوان پی برد که درک چچنها از مفهوم آزادی بسیار گستردهتر از آن است که در اندیشه بسیاری از اقوام دیگر روسیه به طور سنتی رایج است. در پرچم چچن به عنوان نماد این جمهوری که از سه رنگ سفید، سبز و قرمز تشکیل شده، رنگ سفید نشان آزادی است. در سرود ملی این جمهوری نیز که یکی آز آثار فولکلور آنها است، در عنوان و محتوای آن ویژگی ملی چچنها و آزادیخواهی آنها نشان داده میشود (Усманов, 1997, с. 33):
مرگ یا آزادی
ما در آن شبی زاده شدیم که گرگی نیز بچه ای به دنیا آورد
صبح در زیر صدای غرش شیر، ما را نامگذاری کردند
مادرانمان، در لانههای عقاب ما را پروراندند
***
ما با عقابها، آزاد بزرگ شدیم
و بر سختیها و موانع با غرور غلبه کردیم
***
هیچگاه و پیش هیچ کسی ما مطیع و فرمانبردار نخواهیم شد
مرگ یا آزادی- به یکی از این دو نائل خواهیم شد
***
ما فقط به خدا، ملت و میهن خدمت می کنیم.
شاید عجیب باشد که در همان مصرع اول سرود ملی، از گرگ یاد میشود، اما این موضوع ریشه در باور مردم چچن دارد و نشاندهنده منزلت این حیوان نزد چچنها به دلیل ویژگی منحصر به فرد آن است. چچنها برای گرگ ارزش بسیاری قائلند و باعث افتخار چچنها است که آنها را با گرگ مقایسه کنند. به همین دلیل زمانی که میخواهند بچههای خود را تحسین کنند، میگویند که «گرگ او را پرورش داده است!». آنها معتقدند گرگ تنها حیوان درندهای است که جرأت میکند به موجود قویتر از خود حمله کند. در باور چچنها گرگ در مواجهه با موجود قویتر، حتی در صورت شکست نیز از او رو بر نمیگرداند و تا پای جان میجنگد (Усманов, 1997, с. 37). پر واضح است که آنها مبارزه گرگ با موجود قویتر را تمثیلی از مبارزه خود در برابر روسیه میدانند.
در هنگام احوالپرسی و تعارف، چچنها به مخاطب خود میگویند: «Marsha vogiyla» (به مرد) و «Marsha jogiyla» (به زن) به این معنا که حضور تو در این مکان نویدبخش آزادی کامل است. در موقع خداحافظی گفته میشود: «Marsha goyla» (راهی آزاد برایت آرزو میکنم) و در جواب: «Marsha joyla» (آزاد بمانید). به جای عبارت «سلام برسانید»، گفته میشود: «Marshalla doijtu» (آزادی برسانید) و به جای عبارت «سلامت باشید»، عبارت «Da la Marshalla doyla» (خدا آزادی دهد) به کار میرود. مسلم است کاربرد واژه آزادی در این عبارتهای پرکاربرد که هر فرد چچنی ممکن است در طول روز بارها از آنها استفاده کند، بیانگر اهمیت این مفهوم در اندیشه چچنها است (Усманов, 1997, с. 34). شاعر پر آوازه روس، میخاییل یوریویچ لرمانتف در سرودههای خود خصوصیتهای اساسی چچنها را به تصویر میکشد:
و در آن درههای وحشی قبایلی هستند که
خدایشان آزادی و قانونشان جنگ است
***
دوستی در آنجا پایدار اما، پایدارتر از آن انتقام است (اومالاتوف، 1382، ص 48).
همه چچنیها تا مغز استخوان باور دارند که سرنوشت آنان این است که تا پای جان بجنگند و آخرین تلاش روسیه برای انقیاد قوم سرکش و ناآرام آنان را خنثی کنند. آنان میگویند دست از مبارزه نمیکشند تا آنکه آزادی غصبشده خود را باز ستانند. یکی از ویژگیهای بارز چچنها علاقه آنها به حفظ زبان مادری است. زبان، بارزترین وجه تمایز فرهنگی و قومی میان اقوام مختلف است. تداوم زبان، نشانه تداوم استقلال قومی و فرهنگی است (بشیریه،1380، ص 282). نه تنها در شمال قفقاز، بلکه در مقایسه با سایر گروههای ملی نیز چچنها از جمله ملیتهایی هستند که به حفظ زبان خود علاقهای خاص دارند. به عنوان مثال میزان علاقه به حفظ زبان مادری آنها با تاتارها و باشقیرها ، مورد مقایسه قرار میگیرد.
درصد افراد گروههای ملی که زبان خود را زبان مادری خود میدانند
با توجه به این ارقام روشن است که درصد چچنیهایی که زبان خود را زبان مادری خود میدانستند، به طور تقریبی ثابت مانده، در صورتی که این شاخص برای تاتارها سیر نزولی داشته و برای باشقیرها اگرچه اندکی رشد داشته، اما با دو قوم دیگر قابل قیاس نیست.
د- عامل دینی- بنیادگرایی افراطی: بر اساس شواهد، جمهوریهایی که ملیتهای مسلمان دارند، بیش از جمهوریهایی که ملیتهای اسمی مسیحی، بودایی یا شمنی و موهومپرست دارند، تمایلات جداییطلبانه دارند. سه جمهوری مسلمان تاتارستان، چچن و باشقیرستان بیشترین تمایلات جداییطلبی را داشتهاند. اما تاتارستان و باشقیرستان کسب استقلال را قربانی دستیابی به خودمختاری بیشتری به ویژه خودمختاری اقتصادی میکنند (کولایی و دیگران، 1381، صص 173-172).
آخرین بررسیهایی که پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در آن کشور انجام گرفت، اهالی شمال قفقاز به ویژه چچنها را مذهبیتر از دیگر مسلمانان اتحاد شوروی به ثبت رسانده بود. جهاد به عنوان بارزترین واکنش چچنها نسبت به تظلم روسها، نخستین اقدام گسترده قوم متأثر از اسلام محسوب میشود که علمای دینی پرچمدار آن بودند (راسخ، 1374، ص 82).
در قرن شانزدهم، اسلام توسط آوارها و کومیکها به میان چچنها برده شد (آکینر، 1366، ص 213). داغستان مرکز مهم علمی و فرهنگی اسلام در این دوره بود و تعداد زیادی از چچنها برای فراگیری علوم دینی به داغستان رفتند. آنها از قیام «مریدها» (59-1384) که به رهبری شیخ شامل در اواسط قرن نوزدهم صورت گرفت، فعالانه حمایت کردند. بعد از شکست قیام، سرزمین آنان به تصرف روسها در آمد. این موضوع باعث شد که تعداد زیادی از چچنها به ترکیه مهاجرت کنند و آنهایی که باقی ماندند در برابر وضع جدید، چندین بار دست به شورش بزنند. در بررسی حیات معنوی قوم چچن، توجه به طریقتهای صوفیانه جایی ویژه دارد. زیرا این نحلهها بر باورهای دینی و تفکر سیاسی این قوم تأثیر شگرف داشته است (منفرد، 1374، ص 133). در اوایل قرن 17 شیوخ صوفی از جمله شیخ موتا فعالیتهای خود را در چچن آغاز کردند (Энциклопедиа, 2006, с. 375).
نقشبندیان از قرن 18 به قفقاز راه یافتند و به سرعت حلقه نفوذ و اقتدار خود را گسترش دادند. جنبشها و حلقههای نقشبندی، پس از تصرف داغستان و چچن، به سازمانی مخفی تبدیل شدند که رهبران آن در صورت دستگیری تبعید به سیبری میشدند (منفرد، 1374، ص 134). دومین طریقت صوفیانه که در چچن نفوذ و اعتبار قابل ملاحظهای دارد و گاه به صورت رقیب نقشبندیان ظاهر میشود، قادریان است. این فرقه که در دهه 1850 توسط چوپانی از ناحیه کومیک به نام کونتا حاجی کیشی یِف در قفقاز شمالی رواج پیدا کرده بود، پس از دستگیری شامل در 1859، به سرعت خلا ناشی از نبود شامل را پر کرد (صبری تبریزی، 1376، ص 38). جهانبینی آن بیشتر به عرفان گرایش داشت تا جنگ و جهاد. اما در انزواطلبی آن نیز اندیشه ضرورت مقابله با اقتدار روس نهفته بود و در زمانی کوتاه روش مسلحانه را برای رویارویی با آن برگزید.
طریقت ویس حاجی که شاخه قادریه محسوب میشود، در ستیز با نفوذ روسها بسیار افراطی است. آنان همواره از فعالیت در ساختن جامعه سوسیالیستی کناره میگرفتند و با اجتناب از معاشرت با روسها، حضور نیافتن در حزب و سازمان جوانان حزبی و حتی طفره رفتن از خدمت نظام وظیفه، مخالفت خود را نشان میدادند. اینان حتی صحبت به زبان روسی را گناه میدانند (منفرد، 1374، صص 138-137). فرم اصلی شعارها و آداب و رسوم مذهبی که امروزه در چچن و اینگوش وجود دارد، به طور مستقیم از جنبش مذهبی شیخ صوفی کونتا حاجی و پیروانش تأثیر گرفته است. گسترش و رواج اندیشههای کونتا حاجی و دیگر وردها که بعدها از طریقت او منشعب شدند، سبب تغییرات درونی مذهبی قابل توجهی در میان جامعه مسلمان چچن ناگورنو (کوهستانی) شد. نفوذ وهابیون در قفقاز از سال 1993 آغاز میشود (اومالاتوف، 1382، ص 315) مولادی ادوگف، شامیل باسایف و خطاب از حاملان اصلی ایده وهابیگری در چچن به شمار میروند. اندیشهها و دیدگاههای بهاء الدین محمد، ایدئولوگ اصلی وهابیت در قفقاز شمالی که خود از محیطی صوفی در داغستان برخواسته بود، با تأثیر گرفتن از حوادث و اتفاقهای جنگ چچن تأثیر آشکاری را در رادیکال کردن منطقه گذاشت. در خطبههای به جا مانده از او که به نقد صوفیزم اختصاص دارد، برداشت جدیدی از جهاد استنباط میشود (Энциклопедиа, 2006, с. 360-358).
هدف وهابیون، ایجاد شکاف در جامعه، جذب هر چه بیشتر طرفداران و تأثیرگذاری در جریانهای سیاسی موجود در شمال قفقاز بود. صاحبان اصلی این فرقه از صرف پول و امکانات مالی کوتاهی نمیکردند و پیکهای مذهبی خود را از خارج از کشور تأمین میکردند (اومالاتوف، 1382، ص 315). وقتی جریان اسلامگرایی بار دیگر گسترش یافت، تضادهای درون مذهبی در جوامع اسلامی به شدت افزایش یافت. در طول این دوران مهم و حیاتی، تضادها میان حامیان اسلام «ناب» (آنگونه که وهابیون آن را مینامند) «بنیادگرا» و اسلام «مردمی» تشدید شد و شکلی افراطی به خود گرفت که اوج آن در ده سال اخیر، حوادث به وقوع پیوسته در چچن است (Энциклопедиа, 2006, с. 360).
دو بار جنگ و درگیری روسیه با جداییطلبان چچنی در سالهای 1994 و 1999، سبب افراطی شدن بخشی از این جمعیت مسلمان و گسترش اسلام سلفی در این کشور شد. از نظر آریل کوهن، بسیاری از جوانان مسلمان روسیه خود را عضوی از امت جهانی اسلام میدانند، تا شهروند سرزمین مادری خود روسیه. بحران چچن باعث شد تا بسیاری از گروههای افراطگرای مذهبی در سرزمین روسیه رخنه کرده و با قرار گرفتن در کنار مبارزان چچنی به انجام فعالیتهایی نظیر قاچاق تسلیحات و پول، به کارگیری جوانان برای ترویج جداییطلبی و تحریک نواحی مسلماننشین به جدایی از روسیه، مبادرت ورزند (کیانی، 1387، 377-376).
ه- عامل اقتصادی: بر اساس نظریه توسعه، در شرایط توسعه اقتصادی نابرابر بین قوم مسلط و قوم تابع، همانندیهای قومی در میان مردمی که جامعه آنها کمتر توسعه یافته، سبب همبستگی شده و تبدیل به نیروی ملی¬گرایی میشود. در این دیدگاه آنچه باعث بسیج مردم میشود، فقر واقعی آنها نیست، بلکه احساس نابرابری آن قوم نسبت به توسعه اقتصادی قوم مسلط است (جلائی پور، 1384، ص 40).
از نظر اقتصادی، نفت و گاز طبیعی از جمله مهمترین ذخایر جمهوری خودمختار چچن است و با توجه به وجود مخازن نفتی، صنایع نفت و پتروشیمی و پالایشگاه، مهمترین بخش صنعت را در این جمهوری تشکیل میدهد. بنا به ادعای چچنها 90 درصد سوخت هواپیماهای روسیه از این جمهوری تأمین میشود. اما چچن سطح توسعه اقتصادی- اجتماعی پایینی دارد و چچنیها ادعا میکنند که هیچگاه از ثروتهایی که دولت مرکزی روسیه از سرزمین آنها استخراج میکند، سهم مناسبی دریافت نکردهاند (کولایی و دیگران، 1381، صص 191-190).
جمعبندی و نتیجه
نزدیک به سه قرن است که مناقشه چچن استمرار یافته است. چچنها از همان زمانی که در نتیجه جنگهای استعماری، سرزمینشان به اشغال روسیه در آمد، تا به امروز دست از مبارزه بر نداشته و همین میزان استقلالطلبی آنها است که آنها را در بین سایر اقوام روسیه متمایز میکند. هدف این پژوهش آن بود تا علل و عوامل مؤثر بر بروز و استمرار استقلالطلبی قوم چچن را شناسایی کرده و پاسخی برای این پرسش بیابد که چرا چچنها نسبت به سایر اقوام روسیه با خشونت بیشتری استقلال خود را پیگیری میکنند؟ برای رسیدن به پاسخ، با بررسی نظریهها و منابع موجود، فرضیههایی ارائه شد که پس از بررسی و اثبات بتوانند این موضوع را به خوبی تبیین کنند.
سرکوب سیاسی و موقعیت ژئوپلیتیک به عنوان عوامل سیاسی مؤثر، روح آزادیخواهی، رشد عمودی قوم چچن و بنیادگرایی افراطی به عنوان عوامل مؤثر فرهنگی و نابرابری توسعه اقتصادی و مشکلات ناشی از آن، به عنوان عامل اقتصادی مؤثر به عنوان فرضیه و پاسخ به سؤال تحقیق مطرح شد. با توجه به یافتههای پژوهش، مشخص شد که بحران چچن زاییده یک عامل نبوده و برآیندی است از مجموعه عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ذکرشده که در کنار یکدیگر باعث بروز، تشدید و تداوم اسقلالطلبی چچنها شده و باعث شد تا آتش این مناقشه نزدیک به سه قرن همچنان روشن بماند.
روسیه به اهمیت و ضرورت حفظ چچن در ترکیب فدراسیون و پیامدهای واگرایی این جمهوری برای فدراسیون به خوبی آگاه بوده و به همین دلیل، هرگونه حرکت جداییطلبانه از سوی چچنها را بشدت سرکوب کرده است. سرکوب سیاسی- اجتماعی چچنها در کنار عواملی مانند توسعهنیافتگی اقتصادی باعث شده تا آنها با تأثیر گرفتن از آموزه¬های افراطی وهابیون و دخالتهای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای نفعبرنده در ادامه این بحران، به اقدامهای جداییطلبانه خشونتآمیز و تلافیجویانه دست زده و نسل به نسل آتش انتقام را در خود زنده نگهدارند، به طوری که دیگر روح آزادیخواهی و استقلالطلبی، ویژگی بارز چچنها بوده و آنها را در بین سایر اقوام روسیه متمایز میکند.
منابع و ماخذ:
الف- فارسی
1. مصطفی، آیدین (زمستان 1380)، "ریشههای داخلی بیثباتی در آسیای مرکزی و قفقاز"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، سال دهم، دوره سوم، شمارة 36.
2. آکینر، شیرین (1366)، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمه علی خزعلی، مشهد: آستان قدس رضوی.
3. احمدی، حمید (1378)، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران: نشر نی.
4. اومالاتوف، اومالات (پاییز 1382)، جنگ چچن در کفه ترازو، مترجم، مصطفی یزدی، تهران: انتشارات کلیدر.
5. برتون، رولان (1380)، قوم شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی.
6. بشیریه، حسین (1380)، جامعه شناسی سیاسی، تهران: نشر نی، چاپ هفتم.
7. جلائی پور، حمیدرضا (بهار و تابستان 1384)، "ناسیونالیسم قومی در تجربه روسها"، نامه انسان شناسی، سال چهارم، شماره 7.
8. جنایی، سروش (بهار 1382)، "بحران در قفقاز شمالی: نگاهی به استقلال طلبی مردم مسلمان چچن"، فصلنامه مطالعاتی- پژوهشی نهضت، سال چهارم، شماره 13.
9. جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف (1372). نظریههای متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی، جلد دوم، تهران: نشر قومس.
10. راسخ، حمید (بهار 1374)، "بحران چچن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 17.
11. صبری تبریزی، غلامرضا (بهار 1376). "نگاهی دیگر بر مناقشه چچن و تأثیرات منطقه ای آن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 17.
12. کرمی، جهانگیر (اسفند 1381)، هویت و سیاست خارجی: روسیه در برابر غرب، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. رساله دکتری.
13. کولایی، الهه (1376)، سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه، تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
14. کولایی و دیگران (1381)، بررسی زمینههای نظری و تاریخی همگرایی و واگرایی در فدراسیون روسیه، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
15. کیانی، داود (تابستان1387)، "سیاست روسیه در خاورمیانه: محورها و محرکها"، فصلنامه راهبرد، شماره 47.
16. منفرد، افسانه و کاوه بیات (1374)، چچنها در گذر تاریخ، تهران: انتشارات دائره المعارف اسلامی.
17. واعظی، محمود (زمستان 1382)، "عوامل بیثباتی در قفقاز و رویکردهای امنیتی"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 44.
18. واعظی، محمود (تابستان 1383)، "علل و عوامل استمرار بحران چچن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 46 .
ب- روسی
1. Энциклопедиа, С.М.Прозоров (2006), “Ислам на территории бывшей российской империи”, Том I. Москва, Издательство "Восточная литература" РАН
2. Усманов, Лёма (1997), “Непокоренная Чечня”, Москва, издательский дом Парус.
اما آنچه که جالب توجه است، تفاوت در سطح فعالیتهای جداییطلبانه و عوامل این اختلاف است. به بیان کولایی تاتارها، باشقیرها و چچنها با توجه به شاخصهای جداییطلبی که دانیل ترایزمن برای روسیه بر میشمارد، بیشترین ادعاهای جداییخواهانه را در روسیه داشتهاند. اما تاتارستان و باشقیرستان کسب استقلال را قربانی دستیابی به خودمختاری بیشتری به ویژه خودمختاری اقتصادی میکنند (کولایی و دیگران، 1381، صص 173-170)؛ در حالی که چچن افراطیترین مورد جداییطلبی در روسیه بوده و به طور یکجانبه جدایی خود را از فدراسیون روسیه اعلام کرد. استقلالطلبی چچنها باعث شد تا این جمهوری از ترکیب ایالت چچن- اینگوش نیز جدا شود. ایالت چچن- اینگوش ترکیبی از چچنها و اینگوشها بود که برای اولین بار در سال 1934 توسط شوروی ایجاد شد. در دسامبر 1994 این دو جمهوری از یکدیگر جدا شدند. دلیل اصلی این جدایی، تمایل نداشتن اینگوشها به جدایی از روسیه و در مقابل تلاش چچنیها برای کسب استقلال و جدایی از ترکیب روسیه بود (مصطفی، 1380، ص .(165 چچن را باید یک مورد استثنایی در میان 89 واحد فدراسیون روسیه به حساب آورد. نخست اینکه اولین جمهوری است که به طور رسمی استقلال خود را از فدراسیون شوروی اعلام کرد و برای استقلال خود به جنگ مسلحانه با مسکو پرداخت. دوم اینکه تنها جمهوری است که تاکنون نه پیمان فدرال (که در مارس 1992 بین مرکز و واحدهای فدراسیون منعقد شد و در آن حدود اختیارهای هر یک تعیین شد) را امضا کرد و نه هیچگونه پیمان دوجانبهای با مرکز منعقد کرده است. در واقع چچن تنها جمهوری است که سران آن بر خلاف سران دیگر جمهوریها و مناطق با مرکز مصالحه نکرده و استقلال سیاسی خود را فدای خودمختاری اقتصادی بیشتر نکردهاند (کولایی و دیگران، 1381، صص 189-188).
از این رو در این تحقیق به دنبال تبیین استقلالطلبی افراطی چچنها و یافتن پاسخ برای این پرسش هستیم که چرا چچنها در مقایسه با سایر اقوام فدراسیون روسیه با خشونت بیشتری استقلال خود را پیگیری میکنند؟ در پاسخ به این سؤال، ادعای این مطالعه این است که عوامل مؤثر در بروز و تشدید استقلالطلبی قوم چچن به سه دسته قابل تفکیک بوده و عبارتند از: سرکوب سیاسی– اجتماعی چچنها و موقعیت ژئوپلیتیک چچن به عنوان عوامل سیاسی مؤثر، روح آزادیخواهی چچنها به عنوان ویژگی ملی آنها، رشد عمودی این قوم و بنیادگرایی افراطی به عنوان عوامل فرهنگی مؤثر و توسعه اقتصادی نابرابر. در این مقاله ابتدا به معرفی قوم چچن و سرزمینی که این قوم در آن سکونت دارد و تاریخچهای از استقلالطلبی قوم چچن پرداخته شده است. سپس در بخشی که به تبیین این استقلالطلبی و عوامل مؤثر در بروز و تقویت آن اختصاص یافته، فرضیهها به آزمون گذاشته میشوند. در پایان به جمعبندی مطالب پرداخته و حاصل بحث ارائه خواهد شد. با توجه به اینکه چنین مسائلی به طور حتم ریشههای تاریخی دارد، این پژوهش از لحاظ زمانی به دوره خاصی محدود نشده و ناگزیر، کل تاریخ مناقشه چچن از زمان بروز آن تا به امروز را مد نظر خواهد داشت.
چارچوب نظری: عوامل مؤثر بر مناقشات قومی
مناقشات قومی همیشه در حیات سیاسی، شکلگیری و فروپاشی دولتها عاملی مؤثر بوده و به همین دلیل، از سوی صاحبنظران توجه خاصی به آن شده است. در خصوص علل و ریشههای شکلگیری این مناقشات که اغلب به جنبشهای ملی استقلالطلبانه منجر میشوند، فرضیههای مختلفی وجود دارد. تصور نابرابری نژادها و برتری یکی بر دیگری عواقب سیاسی مهمی داشته و کشمکشهای عمدهای به همراه آورده است. در کشورهای چندنژادی و چندقومی، نژادهای زیر سلطه با توسل به نظریه حقوق طبیعی و برابری انسانها سبب بروز کشمکشهای سیاسی شدهاند.
تسلط یک نژاد یا قوم بر دستگاه دولتی سرچشمه نارضاییها و رنجشهای قومی بوده است. در دوره امپریالیسم به مفهوم مدرن نیز برخوردهای نژادی اهمیت قابل ملاحظهای یافت. در این عصر آگاهی نژادی و قومی افزایش پیدا کرد و در نتیجه مهاجرتهای بزرگ استعماری و غیراستعماری، نژادهای گوناگون رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. همچنین عوامل دیگری مثل مهاجرت اقوام به دلیل افزایش جمعیت، فقر اقتصادی و یا سرکوب سیاسی، زمینه رو در رویی نژادها را افزایش داده است. پس همه اقلیتهای ملی و قومی تمایل به جدا شدن از کشور اصلی را ندارند. میزان وفاداری اقلیتها به دولت به دلایل مختلف متفاوت است. قوت یا ضعف اقلیتهای ملی نسبت به دولت مرکزی به عوامل بسیاری از جمله تعداد جمعیت، مساحت سرزمین، میزان توسعه اقتصادی، میزان سهم اقلیتها در ثروت ملی و غیره بستگی دارد (بشیریه،1380، صص 281- 279).
درباره بسیج قومی، رهیافت کهنگرایان، هویت و احساسهای کهن در یک گروه را باعث بسیج جمعی قومی دانسته و بیان میکند که تفاوتهای قومی، پایگاه بالقوه بسیج قومی است، اما نفس وجود تفاوتهای قومی تضمینکننده بسیج قومی نیست. در این باره نیز نظریهها و دیدگاههای مختلفی وجود دارد که به نوعی میتوانند تبیینکننده موضوع مورد بررسی در این مقاله باشند. از جمله این نظریهها، نظریه استعمار داخلی است. رهیافتی که ابتدا هشتر آن را تدوین کرد. وی بر این نکته تأکید دارد که همبستگی قومی ممکن است در داخل یک جامعه ملی در حال ظهور، در نتیجه تشدید نابرابریهای ناحیهای میان یک مرکز فرهنگی متمایز و جمعیت اطراف آن تقویت شود. این رهیافت، همبستگی و بسیج قومی را در مناطقی قابل ظهور میداند که از نظر فرهنگی و اقتصادی بیش از سایر مناطق استثمار شدهاند (احمدی، 1378، .(صص 157-154 یکی دیگر از این دیدگاهها، نظریه رقابت نخبگان است. نخبگان هنگام بسیج گروه قومی علیه رقبا یا دولت مرکزی تلاش میکنند تا نمادهای چندگانه گروه را به طور منسجم و واحد در آورند و استدلال میکنند که اعضای گروه نه تنها از یک جنبه، بلکه از جنبههای مختلف با سایرین متفاوت هستند و تمامی عناصر فرهنگی گروه، تقویتکننده این موضوع است. بینالمللی شدن قومیت و کشمکش قومی (احمدی، 1378، صص 164-161) نیز یکی از عوامل مؤثر است و بر نقش نیروهای خارجی در تحریک ایجاد کشمکش قومی و سهم آنها در خلق ملی¬گرایی و هویت قومی و تأثیر عمده این مداخله در ظهور حرکتهای تجزیهطلبانه و گسترش اندیشه ملی¬گرایی قومی تأکید دارد.
رولان برتون رشد عمودی و افقی یک قوم را در انسجام آن قوم دخیل دانسته و مینویسد: «گسترش افقی یک قوم آن را به سوی ازدواج برونهمسری میکشاند و این امر سبب میشود که افراد و گروههای جدیدی وارد قوم شوند. به این ترتیب پراکندگی قوم بر روی یک سرزمین سبب میشود که انسجام قومی به طور نسبی کاهش یابد».
شکل دیگر رشد قوم، عمودی است. این نوع رشد در واقع زمانی انجام میشود که به دلایل طبیعی مثل وجود موانع طبیعی (کوهها، دریاها، بیابانها) یا دلایل سیاسی مثل وجود قدرتهای بزرگ در محیط یک قوم، چنین قومی نتواند جا به جایی فیزیکی چندانی بر روی یک پهنه سرزمینی داشته باشد و در نتیجه مجبور باشد در یک پهنه جغرافیای کوچک محدود باقی بماند. در چنین حالتی رشد قوم به طور طبیعی ادامه مییابد. اما ما شاهد ازدواجهای درونهمسری هستیم. گرد آمدن این قوم در یک محیط و افزایش پیوندهای خویشاوندی درون آن، عمق انسجام قومی را هر چه بیشتر میکند و مقاومت این قوم را در برابر محیط بیرونی به شدت افزایش میدهد (برتون، 1380، ص 238). از جمله نظریههایی که درباره درگیریهای خشونتآمیز مطرح است، نظریه عامل انسانی است. طبق این نظریه دستهای از درگیریهای بشری به دلیل پرخاشگری و ستیزهجویی انسانها به عنوان بخشی از فرایندهای درونی آنان روی میدهند که میتوانند ناشی از مسایل ارثی، نژادی، تربیتی، محیطی، شخصیتی و مانند آن باشند (دوئرتی و فالتزگراف، 1372، صص 452- 419).
وضعیت قوم چچن و تاریخچه استقلالخواهی آن
طبق افسانهای چچنی، زمانی که خداوند زمین را در بین اقوام تقسیم میکرد، کوهنشینان به افتخار او بزمی را ترتیب داده بودند و به همین دلیل دیر رسیدند. آنگاه خدا زمینی را به آنها اختصاص داد که برای خود در نظر گرفته بود. از آن زمان تاکنون در کوههای قفقاز، ملت نوخچی که بیشتر به چچن معروف هستند، زندگی می کنند. جایی که امروزه، قسمتی از قفقاز شمالی به شمار میرود (Усманов, 1997, с. 28). چچنها خود را «نوخچی» مینامند. در تاریخ از آنها با نامهای «ناخچی مات»، «دوردزوق»، «کیس تی»، «تسانار» و «اِر» یاد شده است. ترکها از قدیم، چچنها را «ساسان»ها، کاباردیها - «شاشان»ها، اوستیها - «تساتسان»ها و لزگیها آنها را «چاچان»ها مینامیدند. این واژه با املا و تلفظ کنونی از قرن 18 و در نتیجه تماس نزدیک این قوم با روسها متداول شده است. در متون از چچنها اغلب با نام «وایناخها» (ترجمه لفظ به لفظ: ملت ما) و یا «ناخها» (به معنای ملت) یاد شده است.
چچنها نخست در کوهستانها زندگی میکردند، اما از پایان قرن شانزدهم به بعد از کوهها پایین آمدند و در دشتها استقرار یافتند. بر اساس گزارش سفرای شوروی در سال 1587، تعداد بسیاری از چچنها در ساحل رود «سونژا» ساکن بودند. بقایای کلیساها حاکی از آن است که لااقل تعدادی از چچنها قبل از قرن هشتم (به احتمال زیاد از طریق گرجستان) مسیحی بودهاند. در قرن شانزدهم، اسلام توسط آوارها و کومیکها به میان چچنها برده شد (آکینر،1366، ص 213).
یوسف کارست ، مورخ مشهور آلمانی، معتقد است که چچنها از نظر نژادی و زبان شناختی تفاوت فاحشی با سایر ملل کوهنشین قفقاز دارند. زبان چچنی به خانواده زبانی ایبری- قفقازی تعلق دارد که ریشه این زبان در کتیبههای حکومتهای باستانی مشرقزمین، پادشاهی میتانی (9 تا 14 قرن قبل از میلاد) و اوراتو (6 تا 9 قرن قبل از میلاد)، ثبت شده است (Усманов, 1997, с. 29).
حیات نژاد چچن از قوم باستانی هورّی که در 2 تا 3 هزار سال قبل از میلاد در قفقاز و آسیای صغیر میزیسته، آغاز میشود. به هر صورت، ریشه فرهنگ و دین باستان چچن به این دوره باز میگردد و در آثار مکتوب تمدن هورّی است که اولین نشانههای زبان و فرهنگ چچن مشاهده میشود. نزدیک به 300 سال است که مبارزه وایناخها برای استقلال ادامه دارد. مبارزه ملی آزادیخواهانه به رهبری شیخ منصور در فاصله سالهای 1791-1785 بیش از همه در تاریخ شناخته شده است. هنگامی که گفته میشود جنگ چچنها با روسها بیش از 300 سال به طول انجامیده است، مبدا این تاریخ، سال 1707 میلادی در نظر گرفته میشود که در آن چچنها در نخستین جنگ خود دژ تارکی روسی را تصرف و نابود کردند (اومالاتوف، 1382، .(ص 45 در نخستین سالهای قرن نوزدهم در حالی که تنها بیست سال از مرگ شیخ منصور میگذشت، بار دیگر آتش جنگ در سرزمین چچنیا برافروخته شد. در آن هنگام فرماندهی سپاهیان روس بر عهده ژنرال یرملوف بود که قفقازیها او را «شیطان روسی» مینامیدند (منفرد، 1374، صص23-21). «وقتی یک چچن را میبینم خون چشمانم را فرا میگیرد و من تنها زمانی آرام خواهم گرفت که آخرین فرد چچن بمیرد» (اومالاتوف، 1382، ص83) این سخنان که بر پیکره یرملوف که در میدان اصلی شهر گروزنی قرار داشت، حک شده بود، بیانگر میزان نفرت او از چچنها است.
یرملوف با خشونت و حملههای برقآسا آرامش را در منطقه برقرار میکرد، اما این موفقیتها در قفقاز به کین و نفرت عمومی دامن زد و ریشههای خصومت اهالی را عمیقتر کرد. این خشونت و افزونطلبی در شمال قفقاز، سبب بالا رفتن ظرفیت قیام در کوهنشینان از جمله چچنها شد. بهنامترین فرماندهان ارتش تزاری، فاتحان نبردهای روسیه با ناپلئون، امپراتوری عثمانی و ایران دوره فتحعلی شاه، به نوبت برای تسخیر چچنیا و سرزمینهای صعبالعبور شمال قفقاز، راهی این دیار شدند. چچنها نیز خیزش تازهای را به رهبری مشایخ نقشبندی آوار، غازی محمد، حمزه بک و سرانجام شیخ شامل آغاز کردند که سالهای مقاومت همزمان با رهبری شیخ شامل شاخص بود (منفرد، 1374، صص 28-21).
شیخ شامل در حالی که فقط 35 سال داشت به امامت برگزیده شد. شامل موفق شد تا ملتهای قفقاز را برای مبارزه و در راه استقلال متحد کند و ارتش چند هزار نفری تشکیل دهد. روسیه مجبور شد 20 سال تمام با امام شامل بجنگد تا اینکه سرانجام در اوت سال 1859 شامل را به اسارت در آورد (اومالاتوف، 1382، ص 131). پس از شکست شامل آرامشی کوتاه برقرار شد که البته دیری نپایید. در فاصله سالهای 1863-1862 موج ناآرامیهای جدید آغاز شد. اما در دهههای آخرین قرن نوزدهم و آستانه قرن بیستم تا انقلاب اکتبر، آرامشی نسبی در شمال قفقاز بر قرار بود. با وقوع انقلاب بلشویکی، سلطه حکومت مرکزی سست شد. در پی آن روسیه در اغتشاش کامل فرو رفت و ملتهای شمال قفقاز گامهایی به سوی اعلام استقلال برداشتند (منفرد، 1374، صص 51-48).
در اوایل حکومت شوروی، نظام طایفهای، بخصوص در میان چچنها هنوز بسیار قدرتمند بود. حق استفاده از زمین بر اساس مالکیت مشترک طایفهای بود. با لغو این حق و جایگزینی «مالکیت جمعی» چچنها به طور جدی به مخالفت برخاستند. آنان به راهزنی پرداختند و اقدامهای گسترده سیاسی برای تصفیه، اوضاع را وخیمتر کرد (آکینر، 1366، صص 215-214). نبردهایی میان مریدان صوفیه به رهبری شیوخ نقشبندی از جمله اوزون حاجی و ارتش سرخ در گرفت که در تاریخ منطقه به «آخرین غزوات» معروف شد. اوزون حاجی از جمله شیوخی بود که از تمام روسها نفرت داشت و معتقد بود که: «باید تمام کسانی را که از چپ به راست مینویسند، اعدام کرد» (منفرد، 1374، ص 55).
پس از حمله آلمان به شوروی به دستور مسکو چندین قوم، از جمله شش قوم در روسیه جنوبی که مظنون به همدستی با اشغالگران بودند، به طور دسته جمعی و برای «درس عبرت» دادن به دیگران، «مجازات» و به طور گستردهای تبعید شدند. در نخستین مرحله 400 هزار چچنی که قربانیان دایمی روسها بودند، تبعید شدند (برتون، 1380، ص 194). در سال 1944 کل جمعیت چچن و اینگوش (از جمله چچن و اینگوشهایی که در جمهوری خودمختار داغستان یا سایر مناطق شوروی زندگی میکردند) به آسیای مرکزی و قزاقستان تبعید شدند. منطقه آنان به مهاجران جدید واگذار شده و کلیه اسامی مکانها به اسامی روسی تغییر پیدا کرد (آکینر، 1366، ص 215).
به ظاهر همه این مسائل ناشی از هراس استالین از وجود عناصر بیگانه در نزدیکی مرزها بخصوص در دورههای تنش بود. به علاوه، واکنشهای ضد اسلامی او و الگوهای ملی که در نهان و به همراه بسیاری دیگر دنبال میکرد نیز در این مورد مؤثر بودند. بازماندگان و کودکان بازماندگان این تبعیدیها به وسیله خروشچف در 1957 آزاد شده و زمینهایشان به آنها باز گردانده شد. در نوامبر 1989 بود که از تمام «مردم مورد مجازات» اعاده حیثیت شد و توانستند از حقوق کامل بهرهمند شوند (برتون، 1380، ص 195).
با روی کار آمدن گورباچف و اعلام سیاستهای گلاسنوست و پرسترویکا، طوفان سیاسی در شوروی آغاز شد. بسیاری از خصومتهای پنهانی به کینه آشکار و مقاومتهای مسلحانه تبدیل شد (منفرد، 1374، صص 69-68). در شمال قفقاز نیز همانند دیگر نقاط شوروی، تحولاتی که به صورت سیاستهای جدید گورباچف فضای سیاسی مسکو را دگرگون کرد، سبب بروز موجی از احساسهای سرکوبشده قومی و ملی شد که برخی همچون خواست خودمختاری بیشتر قره چایها، بالکارها، آدیغهها، کومیکها و لزگیها در چهارچوب واحدهای اداری موجود، تا کنون بروز مسالمتآمیز و به نسبت آرامی داشته و برخی نیز همانند مناقشات آبخازیها و اوستها با گرجستان به جنگهای شدید و گسترده منجر شدهاند.
در این میان مللی چون چچن (و تا حدودی اینگوش) که علاوه بر تحمل خط مشیهای کلی مسکو برای روسیگردانی قفقاز، ضایعات ناشی از کوچ اجباری به آسیای مرکزی را نیز متحمل شده بودند(56-1944)، گرایشهای ضد روسی به مراتب شاخصتری نشان دادند. تا حدی که این موضوع به اعلام استقلال در چچن انجامید. ژنرال جوهر دودایف قبل از فروپاشی اتحاد شوروی، در تابستان 1991 استقلال جمهوری چچن را اعلام کرد و در آغاز پاییز 1991 توانست با کسب 87 درصد از آرای عمومی، موقعیت سیاسی خود را در چچن محکم کند. او در ایجاد کنفدراسیون خلقهای قفقاز در سال 1993 نقشی جدی داشت. این کنفدراسیون برای کمک به جداییطلبان آبخازیا که برای جدا شدن از گرجستان میجنگیدند، تلاش میکرد. هدف این کنفدراسیون ایجاد جمهوریهای فدراتیو خلقهای قفقاز بود. در هفتمین کنگره خلقهای قفقاز، جدایی چچن و اینگوش مطرح و تصویب شد (جنایی، 1382، ص 175).
پس از اعلام استقلال، هرج و مرج به شکل ملموسی این جمهوری را فرا گرفت و دیپلماسی مذاکره بین قوای مجریه روسیه و چچن نیز به بن بست انجامید. با بی نتیجه ماندن اقدامهای دیپلماتیک و آغاز سال 1993 شایعه احتمال استفاده روسیه از اهرمهای نظامی و تهاجم گسترده به خاک چچن قوت گرفت. چیزی نگذشت که اختلافهای مرزی بین چچن و اینگوش بهانه مناسب را در اختیار روسیه قرار داد (راسخ، 1374، صص 66-64) و این سرآغازی بود برای بحران 1994 و دو دوره جنگ بین روسیه و چچن که جنگ اول در زمان یلتسین که «در حملات خود علیه چچنها آنها را به اتهامهایی چون مافیایی، راهزن، آدمکش، مزدور، قاچاقچی، همدست بیگانگان، خائن و غیره موصوف میکرد» (برتون، 1380، ص 195) توفیقی برای روسیه به همراه نداشت.
در نخستین بحران چچن (1996-1994) انتقادهای گستردهای نسبت به اقدامهای دولت صورت میگرفت که این انتقادها دولت را وا داشت تا یک قرارداد صلح با مبارزان چچن امضاء کند (کرمی، 1381، ص143). طبق قرارداد امضاء شده، چچن به عنوان «دولتی مستقل، دموکراتیک و قانونی در چهارچوب فدراسیون روسیه» باقی ماند. مدتی از امضای این قرارداد نگذشته بود که گروهی از فعالان چچنی که همواره بر جداییطلبی از مسکو پافشاری میکردند اعلام استقلال کردند و در سال 1997 با نظارت نیروهای بینالمللی برای برگزاری انتخابات اقدام کردند که در نتیجه آن اصلان مسخدوف که با حاکمیت روسیه بر چچن مخالف بود، به ریاست جمهوری رسید.
در تابستان 1999 بر اثر بمبگذاریهای انجام شده در روسیه، چند صد نفر کشته شدند. دولت روسیه که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 قرار داشت، با تبلیغات گسترده، این اعمال تروریستی را به گروههای چچنی نسبت داد، به طوری که افکار عمومی روسیه، خواهان اقدامهای جدی علیه تروریستها شد. در ماه اوت 1999 گروههای مسلح چچن با هدف آزادی مردم داغستان از سلطه روسیه، به رهبری شامل باسایف و حبیب عبدالرحمان به این جمهوری حمله کردند که البته به دلیل نبود حمایت مردم داغستان عقبنشینی کردند. در آغاز ماه سپتامبر 1999 نیز بار دیگر دست به حمله زدند که با عکسالعمل شدید روسیه مواجه شد.
پوتین، نخست وزیر که خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میکرد، با وعده حل بحران چچن از طریق زور، امور مربوط به بحران چچن را پیگیری کرد و با عنوان مبارزه با تروریسم و اعاده کنترل بر جمهوری چچن گام به گام مرزهای میان مبارزان چچنی و رهبران جنبش همچون باسایف، دولت منتخب رئیس جمهور مسخدوف و غیر نظامیان چچنی را از میان برداشت. در 30 سپتامبر، نیروهای روسی از مرزهای شمالی چچن عبور کردند و در عرض چند روز یک سوم جمهوری را تصرف کردند. آنگاه نیروهای روسی به سمت جنوب حرکت کرده و شروع به محاصره گروزنی کردند. حادثه 11 سپتامبر 2001 آمریکا و اولویت پیدا کردن مبارزه با تروریسم، فرصت مناسبی برای پوتین ایجاد کرد. حضور برخی از رزمندگان عرب در صفوف نیروهای جداییطلب در چچن و همچنین حضور نیروهای چچنی در افغانستان در دوران طالبان و همکاری آنان با گروه القاعده سبب شد تا افکار عمومی کشورهای غربی علیه چچنیها بر انگیخته شود.
حادثه گروگانگیری در تئأتر شهر مسکو که در اکتبر سال 2002 به وقوع پیوست و طی آن مبارزان چچنی عده زیادی از مردم را در تأتر شهر مسکو به گروگان گرفتند، از سوی مقامهای روسی مانند یک «حادثه یازدهم سپتامبر روسی» تبلیغ شد و مجوز عامهپسندی برای مقابله با گروههای چچنی در اختیار آنان قرار داد. این حادثه که به کشته شدن بیش از 160 نفر از شهروندان روسی و تمامی گروگانگیران چچنی منجر شد، همه امیدها را برای دستیابی به یک راهحل صلحآمیز در بحران چچن به ناامیدی تبدیل کرد (واعظی، 1383، صص 24-20). اکنون به نظر میرسد که بحران چچن مانند آتش زیر خاکستری است که در صورت شدت گرفتن اختلافها، بار دیگر اوج گرفته و دامنگیر روسیه شود.
عوامل مؤثر بر استقلالطلبی چچنها
در تبیین استقلالطلبی چچنها میتوان عوامل مختلفی را به عنوان متغیر مستقل مطرح کرد که به تفکیک به هر یک از آنها میپردازیم:
الف- سرکوب سیاسی- اجتماعی: سینه تاریخ چچن انباشته از فشار، ظلم و استبداد حکومتهای مرکزی نسبت به آنها است. حتی تغییر حکومتهای مرکزی نیز ارمغان ویژهای برای چچنها به همراه نداشت. در نزد آنان پیروزی انقلاب 1917 و «نوزایی» ناشی از تحولات دهه 90 شوروی تنها یک معنی داشت: «تغییر حاکم کافر و جا به جایی دشمن» (راسخ، 1374، .(ص 80 با عنایت به اهمیت این جمهوری برای روسیه، هر گونه اقدام جداییطلبانه چچنها از سوی روسیه به شدت سرکوب شده است. واقعیت آن است که روسیه چچن را گذرگاهی برای قفقاز و آسیای مرکزی میداند. اگر چچن آزادی و حاکمیت یا استقلال خود را به دست آورد، دیگر مناطق قفقاز یا آسیای مرکزی نیز به احتمال زیاد از آن تبعیت خواهند کرد. به این دلیل روسیه هر گونه حرکت آزادیخواهانه از طرف چچنها را سرکوب کرده است (صبری تبریزی، 1376، ص 36). تبعید گسترده این قوم در زمان استالین و پیامدهای آن، بارزترین نمونه این سرکوبها است که خاطره تلخ آن هیچگاه از اذهان مردم چچن پاک نشده و آتش انتقام را در سینه آنها روشن نگاه داشته است.
ب- موقعیت ژئوپلیتیک: چچن در منطقهای واقع شده که «حلقه وصل میان قارههای اروپا و آسیا، پل ارتباطی میان شمال و جنوب و شرق و غرب، محل تلاقی تمدنهای بزرگ و کهن، همسایه جهان اسلام و جهان مسیحیت و یکی از مسیرهای ترانزیت نفت و گاز به اروپا» (واعظی، 1382) محسوب شده و این امر خود بیانگر اهمیت استراتژیک و موقعیت ژئوپلیتیک آن است. موقعیت ژئوپلیتیک چچن را میتوان از جمله عواملی دانست که در میزان استقلالطلبی چچنها تأثیرگذار بوده است. این موقعیت ویژه، اهمیت چچن را دو چندان کرده و حتی باعث شده تا کشورهای رقیب روسیه، با در نظر گرفتن موقعیت این جمهوری، در دامن زدن به مناقشه چچن تأثیر بسزایی داشته باشند.
به طور حتم تجزیه چچن، توانایی روسیه در صدور نفت و گاز به بازار اروپا را به نحو چشمگیری کاهش خواهد داد، چرا که خطوط لولههای انتقال نفت و گاز میادین نفتی روسیه و قزاقستان از چچن میگذرند. با توجه به اهمیت این موضوع، روسیه به هر شکل ممکن در پی آن است که همچنان این مسیر را در کنترل خود داشته باشد. از طرف دیگر، استقلال چچن ممکن است به واکنشهای زنجیرهای در دیگر مناطق مسلماننشین روسیه و بخصوص تاتارستان منجر شود که به طور حتم پیامدهای ناشی از وقوع چنین مسائلی، سبب تضعیف روسیه شده و به نفع رقبای آن خواهد بود.
بنابر ادعای مقامات کرملین، بعضی از کشورهای منطقه نظیر ترکیه، عربستان، پاکستان و طالبان نیز به مبارزان چچن کمک میکنند. به ادعای آنها آمریکا و ترکیه سعی میکنند با ناآرام کردن بخشهای حیاتی این کشور در مجاورت دریای خزر (داغستان و چچن) که خطوط لوله نفت و گاز این کشور از این منطقه عبور میکند و یکی از مسیرهای مطرح انتقال منابع انرژی حوزه خزر به خارج است، شاهرگ نفتی این کشور را قطع کرده و زمینه را برای عبور خطوط لوله نفت و گاز این حوزه از مسیر ترکیه هموار کنند (کولایی و دیگران، 1381، ص 192).
ج- عوامل فرهنگی: از جمله علل بروز جنبشها و اندیشههای استقلالطلبانه «واگرا» از سیستم حکومت مرکزی کشورها، فرهنگ و آداب سنتی مردمان منطقه مورد نظر است. «بیگانهستیزی»، «انتقام خون در برابر خون» و «ضدیت در برابر نژاد روسی» از جمله معرفههای فرهنگی قوم چچن است. قومی که همواره سودای «اتکای به خود» و «استقلال از بیگانه» را با خویش به همراه داشته است (راسخ، 1374، ص 81). این قوم همواره با خودداری از مهاجرت و ترک سرزمینی که از نظر ایشان بخشی از «دارالاسلام» محسوب میشود و تأکید بر پدیده «درون همسری»، زمینه تمرکز جمعیت در سرزمین مادری و حفظ یکدستی قومی را فراهم کردهاند. به طور طبیعی رشد عمودی این قوم و در نتیجه، پدیده درونهمسری مانع از مستحیل شدن فرهنگ آن در مواجهه با سایر فرهنگها شده و به عنوان عاملی مؤثر در حفظ انسجام قومی چچنها در برابر توسعهطلبی روسیه بوده است.
آمار بالای افزایش جمعیت و یک دست ماندن چچنها نشاندهنده این است که آنان جذب مسلمانهای آسیای مرکزی حتی به مراتب کمتر از آن، جذب روسهای سیبری نشدهاند (منفرد، 1374، صص169-166). بدیهی است که هر ملت مستعمرهای هر چند سال هم که زیر یوغ باشد، میکوشد تا استقلال خود را به دست آورد. این تلاش از هر نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و حتی به طور ژنتیکی در خون هر ملتی که به بردگی کشانده شده است، جاری میشود. روح آزادیطلبی یکی از ویژگیهای ملی چچنها به شمار میرود (اومالاتوف، 1382، صص 83-82).
با بررسی مؤلفههای فرهنگی میتوان پی برد که درک چچنها از مفهوم آزادی بسیار گستردهتر از آن است که در اندیشه بسیاری از اقوام دیگر روسیه به طور سنتی رایج است. در پرچم چچن به عنوان نماد این جمهوری که از سه رنگ سفید، سبز و قرمز تشکیل شده، رنگ سفید نشان آزادی است. در سرود ملی این جمهوری نیز که یکی آز آثار فولکلور آنها است، در عنوان و محتوای آن ویژگی ملی چچنها و آزادیخواهی آنها نشان داده میشود (Усманов, 1997, с. 33):
مرگ یا آزادی
ما در آن شبی زاده شدیم که گرگی نیز بچه ای به دنیا آورد
صبح در زیر صدای غرش شیر، ما را نامگذاری کردند
مادرانمان، در لانههای عقاب ما را پروراندند
***
ما با عقابها، آزاد بزرگ شدیم
و بر سختیها و موانع با غرور غلبه کردیم
***
هیچگاه و پیش هیچ کسی ما مطیع و فرمانبردار نخواهیم شد
مرگ یا آزادی- به یکی از این دو نائل خواهیم شد
***
ما فقط به خدا، ملت و میهن خدمت می کنیم.
شاید عجیب باشد که در همان مصرع اول سرود ملی، از گرگ یاد میشود، اما این موضوع ریشه در باور مردم چچن دارد و نشاندهنده منزلت این حیوان نزد چچنها به دلیل ویژگی منحصر به فرد آن است. چچنها برای گرگ ارزش بسیاری قائلند و باعث افتخار چچنها است که آنها را با گرگ مقایسه کنند. به همین دلیل زمانی که میخواهند بچههای خود را تحسین کنند، میگویند که «گرگ او را پرورش داده است!». آنها معتقدند گرگ تنها حیوان درندهای است که جرأت میکند به موجود قویتر از خود حمله کند. در باور چچنها گرگ در مواجهه با موجود قویتر، حتی در صورت شکست نیز از او رو بر نمیگرداند و تا پای جان میجنگد (Усманов, 1997, с. 37). پر واضح است که آنها مبارزه گرگ با موجود قویتر را تمثیلی از مبارزه خود در برابر روسیه میدانند.
در هنگام احوالپرسی و تعارف، چچنها به مخاطب خود میگویند: «Marsha vogiyla» (به مرد) و «Marsha jogiyla» (به زن) به این معنا که حضور تو در این مکان نویدبخش آزادی کامل است. در موقع خداحافظی گفته میشود: «Marsha goyla» (راهی آزاد برایت آرزو میکنم) و در جواب: «Marsha joyla» (آزاد بمانید). به جای عبارت «سلام برسانید»، گفته میشود: «Marshalla doijtu» (آزادی برسانید) و به جای عبارت «سلامت باشید»، عبارت «Da la Marshalla doyla» (خدا آزادی دهد) به کار میرود. مسلم است کاربرد واژه آزادی در این عبارتهای پرکاربرد که هر فرد چچنی ممکن است در طول روز بارها از آنها استفاده کند، بیانگر اهمیت این مفهوم در اندیشه چچنها است (Усманов, 1997, с. 34). شاعر پر آوازه روس، میخاییل یوریویچ لرمانتف در سرودههای خود خصوصیتهای اساسی چچنها را به تصویر میکشد:
و در آن درههای وحشی قبایلی هستند که
خدایشان آزادی و قانونشان جنگ است
***
دوستی در آنجا پایدار اما، پایدارتر از آن انتقام است (اومالاتوف، 1382، ص 48).
همه چچنیها تا مغز استخوان باور دارند که سرنوشت آنان این است که تا پای جان بجنگند و آخرین تلاش روسیه برای انقیاد قوم سرکش و ناآرام آنان را خنثی کنند. آنان میگویند دست از مبارزه نمیکشند تا آنکه آزادی غصبشده خود را باز ستانند. یکی از ویژگیهای بارز چچنها علاقه آنها به حفظ زبان مادری است. زبان، بارزترین وجه تمایز فرهنگی و قومی میان اقوام مختلف است. تداوم زبان، نشانه تداوم استقلال قومی و فرهنگی است (بشیریه،1380، ص 282). نه تنها در شمال قفقاز، بلکه در مقایسه با سایر گروههای ملی نیز چچنها از جمله ملیتهایی هستند که به حفظ زبان خود علاقهای خاص دارند. به عنوان مثال میزان علاقه به حفظ زبان مادری آنها با تاتارها و باشقیرها ، مورد مقایسه قرار میگیرد.
درصد افراد گروههای ملی که زبان خود را زبان مادری خود میدانند
ملیت |
1926 |
1959 |
1970 |
چچن |
7/99 |
8/98 |
8/98 |
تاتار |
9/98 |
92 |
2/89 |
باشقیر |
8/53 |
9/61 |
2/66 |
با توجه به این ارقام روشن است که درصد چچنیهایی که زبان خود را زبان مادری خود میدانستند، به طور تقریبی ثابت مانده، در صورتی که این شاخص برای تاتارها سیر نزولی داشته و برای باشقیرها اگرچه اندکی رشد داشته، اما با دو قوم دیگر قابل قیاس نیست.
د- عامل دینی- بنیادگرایی افراطی: بر اساس شواهد، جمهوریهایی که ملیتهای مسلمان دارند، بیش از جمهوریهایی که ملیتهای اسمی مسیحی، بودایی یا شمنی و موهومپرست دارند، تمایلات جداییطلبانه دارند. سه جمهوری مسلمان تاتارستان، چچن و باشقیرستان بیشترین تمایلات جداییطلبی را داشتهاند. اما تاتارستان و باشقیرستان کسب استقلال را قربانی دستیابی به خودمختاری بیشتری به ویژه خودمختاری اقتصادی میکنند (کولایی و دیگران، 1381، صص 173-172).
آخرین بررسیهایی که پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در آن کشور انجام گرفت، اهالی شمال قفقاز به ویژه چچنها را مذهبیتر از دیگر مسلمانان اتحاد شوروی به ثبت رسانده بود. جهاد به عنوان بارزترین واکنش چچنها نسبت به تظلم روسها، نخستین اقدام گسترده قوم متأثر از اسلام محسوب میشود که علمای دینی پرچمدار آن بودند (راسخ، 1374، ص 82).
در قرن شانزدهم، اسلام توسط آوارها و کومیکها به میان چچنها برده شد (آکینر، 1366، ص 213). داغستان مرکز مهم علمی و فرهنگی اسلام در این دوره بود و تعداد زیادی از چچنها برای فراگیری علوم دینی به داغستان رفتند. آنها از قیام «مریدها» (59-1384) که به رهبری شیخ شامل در اواسط قرن نوزدهم صورت گرفت، فعالانه حمایت کردند. بعد از شکست قیام، سرزمین آنان به تصرف روسها در آمد. این موضوع باعث شد که تعداد زیادی از چچنها به ترکیه مهاجرت کنند و آنهایی که باقی ماندند در برابر وضع جدید، چندین بار دست به شورش بزنند. در بررسی حیات معنوی قوم چچن، توجه به طریقتهای صوفیانه جایی ویژه دارد. زیرا این نحلهها بر باورهای دینی و تفکر سیاسی این قوم تأثیر شگرف داشته است (منفرد، 1374، ص 133). در اوایل قرن 17 شیوخ صوفی از جمله شیخ موتا فعالیتهای خود را در چچن آغاز کردند (Энциклопедиа, 2006, с. 375).
نقشبندیان از قرن 18 به قفقاز راه یافتند و به سرعت حلقه نفوذ و اقتدار خود را گسترش دادند. جنبشها و حلقههای نقشبندی، پس از تصرف داغستان و چچن، به سازمانی مخفی تبدیل شدند که رهبران آن در صورت دستگیری تبعید به سیبری میشدند (منفرد، 1374، ص 134). دومین طریقت صوفیانه که در چچن نفوذ و اعتبار قابل ملاحظهای دارد و گاه به صورت رقیب نقشبندیان ظاهر میشود، قادریان است. این فرقه که در دهه 1850 توسط چوپانی از ناحیه کومیک به نام کونتا حاجی کیشی یِف در قفقاز شمالی رواج پیدا کرده بود، پس از دستگیری شامل در 1859، به سرعت خلا ناشی از نبود شامل را پر کرد (صبری تبریزی، 1376، ص 38). جهانبینی آن بیشتر به عرفان گرایش داشت تا جنگ و جهاد. اما در انزواطلبی آن نیز اندیشه ضرورت مقابله با اقتدار روس نهفته بود و در زمانی کوتاه روش مسلحانه را برای رویارویی با آن برگزید.
طریقت ویس حاجی که شاخه قادریه محسوب میشود، در ستیز با نفوذ روسها بسیار افراطی است. آنان همواره از فعالیت در ساختن جامعه سوسیالیستی کناره میگرفتند و با اجتناب از معاشرت با روسها، حضور نیافتن در حزب و سازمان جوانان حزبی و حتی طفره رفتن از خدمت نظام وظیفه، مخالفت خود را نشان میدادند. اینان حتی صحبت به زبان روسی را گناه میدانند (منفرد، 1374، صص 138-137). فرم اصلی شعارها و آداب و رسوم مذهبی که امروزه در چچن و اینگوش وجود دارد، به طور مستقیم از جنبش مذهبی شیخ صوفی کونتا حاجی و پیروانش تأثیر گرفته است. گسترش و رواج اندیشههای کونتا حاجی و دیگر وردها که بعدها از طریقت او منشعب شدند، سبب تغییرات درونی مذهبی قابل توجهی در میان جامعه مسلمان چچن ناگورنو (کوهستانی) شد. نفوذ وهابیون در قفقاز از سال 1993 آغاز میشود (اومالاتوف، 1382، ص 315) مولادی ادوگف، شامیل باسایف و خطاب از حاملان اصلی ایده وهابیگری در چچن به شمار میروند. اندیشهها و دیدگاههای بهاء الدین محمد، ایدئولوگ اصلی وهابیت در قفقاز شمالی که خود از محیطی صوفی در داغستان برخواسته بود، با تأثیر گرفتن از حوادث و اتفاقهای جنگ چچن تأثیر آشکاری را در رادیکال کردن منطقه گذاشت. در خطبههای به جا مانده از او که به نقد صوفیزم اختصاص دارد، برداشت جدیدی از جهاد استنباط میشود (Энциклопедиа, 2006, с. 360-358).
هدف وهابیون، ایجاد شکاف در جامعه، جذب هر چه بیشتر طرفداران و تأثیرگذاری در جریانهای سیاسی موجود در شمال قفقاز بود. صاحبان اصلی این فرقه از صرف پول و امکانات مالی کوتاهی نمیکردند و پیکهای مذهبی خود را از خارج از کشور تأمین میکردند (اومالاتوف، 1382، ص 315). وقتی جریان اسلامگرایی بار دیگر گسترش یافت، تضادهای درون مذهبی در جوامع اسلامی به شدت افزایش یافت. در طول این دوران مهم و حیاتی، تضادها میان حامیان اسلام «ناب» (آنگونه که وهابیون آن را مینامند) «بنیادگرا» و اسلام «مردمی» تشدید شد و شکلی افراطی به خود گرفت که اوج آن در ده سال اخیر، حوادث به وقوع پیوسته در چچن است (Энциклопедиа, 2006, с. 360).
دو بار جنگ و درگیری روسیه با جداییطلبان چچنی در سالهای 1994 و 1999، سبب افراطی شدن بخشی از این جمعیت مسلمان و گسترش اسلام سلفی در این کشور شد. از نظر آریل کوهن، بسیاری از جوانان مسلمان روسیه خود را عضوی از امت جهانی اسلام میدانند، تا شهروند سرزمین مادری خود روسیه. بحران چچن باعث شد تا بسیاری از گروههای افراطگرای مذهبی در سرزمین روسیه رخنه کرده و با قرار گرفتن در کنار مبارزان چچنی به انجام فعالیتهایی نظیر قاچاق تسلیحات و پول، به کارگیری جوانان برای ترویج جداییطلبی و تحریک نواحی مسلماننشین به جدایی از روسیه، مبادرت ورزند (کیانی، 1387، 377-376).
ه- عامل اقتصادی: بر اساس نظریه توسعه، در شرایط توسعه اقتصادی نابرابر بین قوم مسلط و قوم تابع، همانندیهای قومی در میان مردمی که جامعه آنها کمتر توسعه یافته، سبب همبستگی شده و تبدیل به نیروی ملی¬گرایی میشود. در این دیدگاه آنچه باعث بسیج مردم میشود، فقر واقعی آنها نیست، بلکه احساس نابرابری آن قوم نسبت به توسعه اقتصادی قوم مسلط است (جلائی پور، 1384، ص 40).
از نظر اقتصادی، نفت و گاز طبیعی از جمله مهمترین ذخایر جمهوری خودمختار چچن است و با توجه به وجود مخازن نفتی، صنایع نفت و پتروشیمی و پالایشگاه، مهمترین بخش صنعت را در این جمهوری تشکیل میدهد. بنا به ادعای چچنها 90 درصد سوخت هواپیماهای روسیه از این جمهوری تأمین میشود. اما چچن سطح توسعه اقتصادی- اجتماعی پایینی دارد و چچنیها ادعا میکنند که هیچگاه از ثروتهایی که دولت مرکزی روسیه از سرزمین آنها استخراج میکند، سهم مناسبی دریافت نکردهاند (کولایی و دیگران، 1381، صص 191-190).
جمعبندی و نتیجه
نزدیک به سه قرن است که مناقشه چچن استمرار یافته است. چچنها از همان زمانی که در نتیجه جنگهای استعماری، سرزمینشان به اشغال روسیه در آمد، تا به امروز دست از مبارزه بر نداشته و همین میزان استقلالطلبی آنها است که آنها را در بین سایر اقوام روسیه متمایز میکند. هدف این پژوهش آن بود تا علل و عوامل مؤثر بر بروز و استمرار استقلالطلبی قوم چچن را شناسایی کرده و پاسخی برای این پرسش بیابد که چرا چچنها نسبت به سایر اقوام روسیه با خشونت بیشتری استقلال خود را پیگیری میکنند؟ برای رسیدن به پاسخ، با بررسی نظریهها و منابع موجود، فرضیههایی ارائه شد که پس از بررسی و اثبات بتوانند این موضوع را به خوبی تبیین کنند.
سرکوب سیاسی و موقعیت ژئوپلیتیک به عنوان عوامل سیاسی مؤثر، روح آزادیخواهی، رشد عمودی قوم چچن و بنیادگرایی افراطی به عنوان عوامل مؤثر فرهنگی و نابرابری توسعه اقتصادی و مشکلات ناشی از آن، به عنوان عامل اقتصادی مؤثر به عنوان فرضیه و پاسخ به سؤال تحقیق مطرح شد. با توجه به یافتههای پژوهش، مشخص شد که بحران چچن زاییده یک عامل نبوده و برآیندی است از مجموعه عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ذکرشده که در کنار یکدیگر باعث بروز، تشدید و تداوم اسقلالطلبی چچنها شده و باعث شد تا آتش این مناقشه نزدیک به سه قرن همچنان روشن بماند.
روسیه به اهمیت و ضرورت حفظ چچن در ترکیب فدراسیون و پیامدهای واگرایی این جمهوری برای فدراسیون به خوبی آگاه بوده و به همین دلیل، هرگونه حرکت جداییطلبانه از سوی چچنها را بشدت سرکوب کرده است. سرکوب سیاسی- اجتماعی چچنها در کنار عواملی مانند توسعهنیافتگی اقتصادی باعث شده تا آنها با تأثیر گرفتن از آموزه¬های افراطی وهابیون و دخالتهای قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای نفعبرنده در ادامه این بحران، به اقدامهای جداییطلبانه خشونتآمیز و تلافیجویانه دست زده و نسل به نسل آتش انتقام را در خود زنده نگهدارند، به طوری که دیگر روح آزادیخواهی و استقلالطلبی، ویژگی بارز چچنها بوده و آنها را در بین سایر اقوام روسیه متمایز میکند.
منابع و ماخذ:
الف- فارسی
1. مصطفی، آیدین (زمستان 1380)، "ریشههای داخلی بیثباتی در آسیای مرکزی و قفقاز"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، سال دهم، دوره سوم، شمارة 36.
2. آکینر، شیرین (1366)، اقوام مسلمان اتحاد شوروی، ترجمه علی خزعلی، مشهد: آستان قدس رضوی.
3. احمدی، حمید (1378)، قومیت و قوم گرایی در ایران، تهران: نشر نی.
4. اومالاتوف، اومالات (پاییز 1382)، جنگ چچن در کفه ترازو، مترجم، مصطفی یزدی، تهران: انتشارات کلیدر.
5. برتون، رولان (1380)، قوم شناسی سیاسی، ترجمه ناصر فکوهی، تهران: نشر نی.
6. بشیریه، حسین (1380)، جامعه شناسی سیاسی، تهران: نشر نی، چاپ هفتم.
7. جلائی پور، حمیدرضا (بهار و تابستان 1384)، "ناسیونالیسم قومی در تجربه روسها"، نامه انسان شناسی، سال چهارم، شماره 7.
8. جنایی، سروش (بهار 1382)، "بحران در قفقاز شمالی: نگاهی به استقلال طلبی مردم مسلمان چچن"، فصلنامه مطالعاتی- پژوهشی نهضت، سال چهارم، شماره 13.
9. جیمز دوئرتی و رابرت فالتزگراف (1372). نظریههای متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگی، جلد دوم، تهران: نشر قومس.
10. راسخ، حمید (بهار 1374)، "بحران چچن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 17.
11. صبری تبریزی، غلامرضا (بهار 1376). "نگاهی دیگر بر مناقشه چچن و تأثیرات منطقه ای آن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، سال ششم، دوره سوم، شماره 17.
12. کرمی، جهانگیر (اسفند 1381)، هویت و سیاست خارجی: روسیه در برابر غرب، دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران. رساله دکتری.
13. کولایی، الهه (1376)، سیاست و حکومت در فدراسیون روسیه، تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه.
14. کولایی و دیگران (1381)، بررسی زمینههای نظری و تاریخی همگرایی و واگرایی در فدراسیون روسیه، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
15. کیانی، داود (تابستان1387)، "سیاست روسیه در خاورمیانه: محورها و محرکها"، فصلنامه راهبرد، شماره 47.
16. منفرد، افسانه و کاوه بیات (1374)، چچنها در گذر تاریخ، تهران: انتشارات دائره المعارف اسلامی.
17. واعظی، محمود (زمستان 1382)، "عوامل بیثباتی در قفقاز و رویکردهای امنیتی"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 44.
18. واعظی، محمود (تابستان 1383)، "علل و عوامل استمرار بحران چچن"، فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 46 .
ب- روسی
1. Энциклопедиа, С.М.Прозоров (2006), “Ислам на территории бывшей российской империи”, Том I. Москва, Издательство "Восточная литература" РАН
2. Усманов, Лёма (1997), “Непокоренная Чечня”, Москва, издательский дом Парус.