آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۱

چکیده

از جنگ سال 2001 و سرنگونی رژیم طالبان در افغانستان، بقایای طالبان در پاکستان و افغانستان به فعالیت ادامه دادند. در واقع با پیدایش دوباره طالبان در نواحی مختلف افغانستان، محیط کشورهای پاکستان و افغانستان به صحنه رویارویی طالبان با این دولت‌ها تبدیل شده است. در این میان دولت کابل که همچنان با طالبان در ستیز است ، با چالش اساسی از طرف آنها مواجه است. شدت ناامنی از طرف طالبان در افغانستان به گونه‌ای است که نیروهای ناتو در جنگ علیه طالبان دچار ناکارآمدی شده‌اند. بنابراین پس از هفت سال حضور نظامی در این کشور، آمریکا به دنبال این استراتژی است که بین طالبان شکاف ایجاد کرده و با جناح معتدل‌تر درباره آینده افغانستان مذاکره کند. نگارنده به دنبال این هدف است که چالش طالبان به عنوان یک گروه تروریستی را در تنش بین دو کشور افغانستان و پاکستان با توجه به رویکرد استراتژیک آمریکا بررسی کند. بنابراین ابتدا به معمای حضور طالبان پرداخته شده، سپس تنش در روابط افغانستان و پاکستان مورد بررسی قرار گرفته و در پایان استراتژی آمریکا در برخورد با طالبان و تأثیر آن در روابط دو همسایه بررسی شده است .

متن

 موضوع ظهور طالبان یکى از پیچیده‌ترین معماهاى کنونی در افغانستان است. درباره چگونگى گسترش طالبان و نفوذ آن در افغانستان می‌توان گفت در اوایل پاییز ۱۳۷۳ شهر مرزى «اسپین بلدک» در نوار مرزى قندهار و پاکستان در یک درگیرى شدید به تصرف گروهى در آمد که تعداد آنها از ۳۰۰ نفر کمتر بود. این گروه که خود را محصل¬ها و طلاب مدارس دینى معرفى می‌کردند، به مرور زمان به طالبان معروف شدند. آنها نخست مدعى بودند قصد دارند امنیت کشور را براى عبور کالاهاى تجارى تأمین کنند، اما دیرى نپایید که نقشه‌هاى نظامى- سیاسى‌ خود را به اجرا گذاشتند. ابتدا کنترل قندهار را از دست مجاهدان خارج کردند و با تثبیت موقعیت خود در این مکان، در زمانى کوتاه کنترل ولایت‌های جنوبى و بعد از آن حوزه جنوب غرب را در دست گرفتند و پس از تسخیر کابل، ولایت‌های شرقى و به دنبال آن با تصرف مزار شریف و بامیان کنترل همه افغانستان را به دست گرفتند.
 نیروى طالبان در این مرحله، پیشرفت خود را مدیون سه عامل پول، سلاح و ایدئولوژى بودند، پس با کاهش یا توقف حمایت هر کدام از منابع مالى و لجستیکى، عمر طالبان نیز با وجود ادعاهایى که درباره سنخیت آنها با ساختار اجتماعى افغانستان مطرح مى‌شد، دوام نیافت (پویان،1387، سایت اینترنتی آریایی). با ذکر این مقدمه ، این سؤال مطرح می‌شود که طالبان به عنوان یک نیروی چالشگر چگونه روابط دو کشور افغانستان و پاکستان را تحت تأثیر اقدام‌های خود قرار داده است و اینکه آینده طالبان در افغانستان چگونه خواهد بود؟
    در این مقاله ابتدا به رویکرد پاکستان در برخورد با پدیده طالبان پرداخته می‌شود. به طور اساسی نقش پاکستان در ظهور و استمرار قدرت طالبان پیچیدگی و عمق استراتژیک خاصی دارد. از نظر سطح تحلیل منطقه‌ای و نقش مؤثر پاکستان در به وجود آمدن طالبان، می‌توان به این متغیرها اشاره کرد: نقش سازمان امنیت ارتش (آی اس آی) پاکستان، نقش جمعیت علمای اسلامی پاکستان، تشکیل سپاه صحابه و منافع پاکستان در ترانزیت کالا از افغانستان به مناطق آسیای مرکزی. در حقیقت انگیزه‌های حمایت پاکستان از طالبان در دو بعد اقتصادی و سیاسی خلاصه می‌شود.
 از منظر اقتصادی، سقوط اتحاد جماهیر شوروی و استقلال جمهوری‌های جدید، افغانستان را به یک گذرگاه معتبر برای روابط بازرگانی به آسیای مرکزی در دهه 1990 تبدیل کرد. از جهت سیاسی حمایت از پشتون‌های ساکن در ایالت سر حدات در ارتباط با پشتونستان مستقل نیز به عنوان اهرم فشار بر افعانستان مؤثر بوده است )انصاری، 1381، ص 45). پاکستان در طول دهه ۷۰ شمسی با حمایت از «گلبدین حکمتیار» و پس از آن طالبان اندیشه‌هاى قومى و آرزوهاى تاریخى خود را در صحنه افغانستان پیش برد که در هر دو مرحله بى‌ثباتى و ناامنى افغانستان را دو چندان کرد. عملکرد پاکستان در دوران پس از خروج اتحاد جماهیر شوروى، اختلاف این دو همسایه را در چرخه‌اى برگشت‌ناپذیر از کشمکش قرار داد، زیرا سبب شد دولت مجاهدان روز به روز ضعیف‌تر شده و به جاى آن گروه طالبان که از سوى برخى از اعراب به همراه پاکستان و آمریکا حمایت مى‌شدند رشد و گسترش بیشترى پیدا کنند.
کالبد‌شکافی طالبان بیانگر این است که ستون فقرات نیروهاى این گروه را سه گروه تشکیل مى‌دهند.گروه نخست، همان سلفى‌ها هستند که در مواقعى به آنان وهابى نیز مى‌گویند، اما خودشان ترجیح مى‌دهند سلفى نامیده شوند. پایگاه سلفى‌ها ولایت کنرا است. البته این گروه در دیگر مناطق افغانستان حضور چندانى ندارند و به طور پراکنده مى‌توان در حوالى ولسوالى راغ بدخشان نیز رد پاى آنان را جست‌وجو کرد. سلفى‌ها حضور و فعالیت خود را مدیون حمایت بى دریغ پادشاهى سعودى به ویژه در زمان جنگ سرد هستند. البته هنوز هم سایه این نگرانى در کشورهاى همسایه وجود دارد که وهابیون در افغانستان در حال سرباز‌گیرى هستند. گروه دوم مولوى‌هاى تندرو هستند: مولوی‌هاى تندرو کسانى هستند که با خط‌دهى تشکیلاتى وایدئولوژیک مؤسسان طالبان به این گروه پیوند خورده‌اند (پویان، 1387، سایت اینترنتی آریایی).
این گروه از مولوى‌ها در سراسر افغانستان، در حلقه فکرى با طالبان، شبکه ارتباطى زیادى دارند. ملاهاى تندرو به ویژه در مناطق جنوب نفوذ زیادى کرده‌اند. با این همه آنها در جنوب شرق افغانستان که سران قبایل اقتدار زیادى دارند، چندان قدرت ندارند. گروه سوم در بدنه نیروهاى طالبان صوفى‌ها هستند: هر چند صوفى‌ها در روزهای مبارزه علیه شوروى، زیر پرچم حمایت جبهه ضدکمونیسم فعال بودند، اما امروزه نقش زیادى ندارند. دلیل این امر نیز بسته شدن مدارس‌ آنها در افغانستان و مهاجرت دسته جمعى آنان به پاکستان در بیست سال گذشته است.
صوفى‌ها در تاریخ افغانستان، همانند همزادهاى خود در دیگر نقاط جهان، طایفه‌اى درون‌گرا با روحیه ملایم بودند، اما آنها در گذر حوادث و تحت تأثیر مکتب دیوبندى در مدارس پاکستانى، این روحیه را به تدریج به فراموشى سپرده و به رویکرد‌هاى خشونت‌آمیز مدارس دیوبندى پاکستان سوق پیدا کردند ( سید عبدالقدوس، 1380، سایت اینترنتی آریایی). نکته قابل ذکر اینکه پدیده طالبان از نظر ساختار، متشکل از لایه‌ها و قومیت‌های دو کشور افغانستان و پاکستان بود، اما در فرایند سیاست خارجی آمریکا به ابزاری در خدمت سیاست‌های استراتژیک آمریکا در آمد که این موضوع از نظر ساختار- کارگزار قابل تحلیل است.

 طالبان و تنش در روابط پاکستان و افغانستان
    تاریخ مناسبات افغانستان و پاکستان فراز و نشیب‌های طولانی دارد که در اساس می‌توان با اطمینان، میراث دوران استعمار را در آنها مشاهده کرد. دو کشور افغانستان و پاکستان هر دو کم و بیش از نقش و تأثیر خود در صحنه مبادلات جهانى اطلاع دارند. این دو کشور با وجود پیوندهاى عمیق نژادى و فرهنگى همواره تاریخى پرتنش داشته‌اند که دلیل عمده آن اختلاف‌هاى ارضى میان دو کشور و داعیه ارضى پاکستان نسبت به افغانستان است و نشانه پایدار این اختلاف خط دیورند است. از طرفى این اختلاف ریشه‌ در ماجراى قومیت دارد و نماد آن مسئله پشتونستان است که سبب شده از همان ابتدا، افغانستان نسبت به سیاست‌هاى پاکستان نگرشى منفى پیدا کند. خط مرزی دیورند که در سال 1893 بین بریتانیای آن زمان که هند را در استعمار خود داشت توسط امیر عبدالرحمن خان، پادشاه افغانستان امضا شد، در هیچ مقطعی از تاریخ مورد قبول افغان‌ها قرار نگرفته است (سایت رادیو دری، 17 ژوئن 2008).
مسئله خط دیورند مورد قبول هیچ یک از رژیم‌های متفاوتی که تا حالا در افغانستان روی کار آمدند از سلطنتی گرفته تا جمهوری و جمهوری اسلامی و رژیم مارکسیستی قرار نگرفته است. به این ترتیب روابط دو کشور تحت تأثیر دو عامل اختلاف‌هاى مرزى و ادعاهاى قومى همواره تیره بود. حتى یک بار در سال ۱۳۳۴ موجب قطع روابط دو کشور شد که با واسطه‌گرى کشورهاى همسایه و در رأس آنها ایران، این روابط بار دیگر از سرگرفته شد، اما پدیده صلح از روابط دو کشور گریزان بود.
پس از چند سال همین روابط کج‌دار و مریز دوباره رو به وخامت گذاشت و دو کشور تا آستانه جنگ پیش رفتند که این بار با مداخله آمریکا که بیش از هر چیز در پى منافع خویش در این واسطه‌گرى بود، بار دیگر به صلح گرایید. اما همچنان موضوع ایجاد پشتونستان، به مثابه استخوان لاى زخم موضوعى است که بر پایه آن پشتون‌هاى پاکستان درصدد تحریک هم¬کیش‌هاى خود در افغانستان بوده‌اند. هنوز نیز این آزردگى و کدورت تاریخى دو کشور نسبت به یکدیگر باقى است. نمونه بارز آن در سخنان چندى پیش «کرزاى» نمایان است که گفت: «مشکل افغانستان، پاکستان است، نه طالبان» (سعادت،1387، سایت اینترنتی پیمان ملی).
درگیری میان پاکستان و افغانستان به دلیل کوتاهی در عمل به مفاد موافقتنامه‌ای توسط اسلام‌آباد به اوج خود رسیده است که بر اساس آن مقرر شده بود ژنرال مشرف، رئیس جمهور پیشین پاکستان، صلح را در مناطق قبیله‌نشین پاکستان برقرار کرده و از سرایت ناامنی به داخل خاک افغانستان جلوگیری کنند. در سال 2006 حکومت پاکستان در مناطق وزیرستان، با طالبان توافق¬نامه صلح امضا کرد، ولی در داخل آماده جنگ نظامی با این گروه شد. این موضوع نا‌آرامی‌های زیادی را به پاکستان وارد کرد.
قرارداد آتش‌بس وزیرستان با توافق میان استانداران مشرف با بزرگان قبایلى که پشتیبانان اصلى القاعده و طالبان هستند امضا شد. امضای توافقنامه دولت پاکستان با سران قبایل و طالبان در وزیرستان، در واقع بسیج کردن و سمت و سو بخشیدن طالبان افغان در پاکستان بود. پرویز مشرف در ماه ژوئن سال 2005 به صراحت اعلام کرده بود که اگر دولت طالبان به رسمیت شناخته می‌شد، شاید واقعه یازدهم سپتامبر2001 رخ نمی‌داد (خبرگزاری صدای افغان (آوا)، اکتبر 2006).
     به گفته مشرف، این موافقتنامه با 45 قبیله مرزنشین نواحی شمالی ایالت وزیرستان منعقد شده و در آن تصریح شده است که مبارزان القاعده‌ای باید از آن منطقه اخراج شده و گروه طالبان نباید بر هیچ منطقه‌ای از این نواحی حاکمیت داشته و یا در آن مناطق دست به خشونت و درگیری بزنند. در مقابل، مشرف به ساکنان این نواحی قول داده تا نیروهای پاکستانی مستقر در منطقه از سختگیری‌های خود در نقاط ایست و بازرسی کاسته و به قبایل منطقه اجازه دهند تا به آسانی دست به قاچاق بزنند.
 به علاوه، دولت پاکستان بر اساس این قرارداد موظف به آزادسازی تعدادی از شبه‌نظامیان طالبان و اعطای کمک مالی به رؤسای قبایل شده است. اما اسلام‌آباد اعلام کرده است که هرگز قصد بیرون کشیدن نیروهای خود را از این مناطق نداشته و بار دیگر به شبه نظامیانی که در آنجا کمین کرده‌اند، حمله خواهد کرد.
نکته قابل توجه اینکه 27 سپتامبر2006 که کرزای و ژنرال مشرف در واشنگتن با یکدیگر دیدارکردند، گروه طالبان اعلام کرد که در منطقه میرشاه، مرکز ایالت وزیرستان، دو دفتر نمایندگی بازگشایی کرده است. همچنین یکی از مقامات آمریکایی حاضر در کابل، اخباری را منتشر کرد که نشان می‌داد حملات طالبان در جنوب افغانستان از زمان انعقاد قرارداد یادشده به سه برابر افزایش یافته است. انتشار این خبر، ژنرال مشرف را در واشنگتن در چالش بزرگی گرفتار کرد. البته بوش در واکنش به این اخبار گفت که متقاعد شده است که ژنرال مشرف برای سرکوب طالبان از هیچ کوششی دریغ نکرده است.
لازم به یادآوری است، قرارداد دولت پاکستان با قبایل مرزنشین نواحی شمالی وزیرستان این کشور، از آن رو منعقد شد که آمریکا در تلاش خود برای ایجاد صلح و امنیت در مناطق یادشده، با شکست مواجه شده بود. این در حالی است که در جریان اشغال افغانستان توسط ارتش آمریکا در سال 2001، صدها تن از جنگجویان القاعده به همراه اسامه بن لادن و هزاران تن از نیروهای طالبان، از ترس دستگیری و تعقیب نیروهای ائتلاف به این مناطق گریختند. به همین دلیل، ارتش پاکستان مجبور شد برای اولین بار پست‌های ایست و بازرسی را در این مناطق ایجاد کند.
دو سال اول حضور ارتش پاکستان در این مناطق، با شکست‌های ناامید کننده‌ای همراه بود، زیرا در این دو سال صدها تن از نظامیان پاکستانی کشته شدند و دولت محلی مستقر در این منطقه در عمل از هم فروپاشید، چرا که جنگجویان القاعده و نیروهای طالبان با پول قاچاق مواد مخدر، آن قدر قدرتمند شده بودند که حتی با نیروهای انگلیسی و کانادایی نیز درگیر می‌شدند. در حالی که ژنرال مشرف می‌کوشید طوری وانمود کند که در مقابله با نیروهای القاعده و طالبان از هیچ کوششی دریغ نکرده است، ولی شواهد نشان داد که مشرف همیشه در این مورد صادق نبوده است و این همان موضوعی است که نه تنها کاسه صبر کرزای و بوش، بلکه دوستان دیگر وی را نیز لبریز کرد (ماهنامه اقتصاد ایران،  1385، ص67).
    پاکستان مهم‌ترین رکن در بازی تعاملات میان افغانستان، طالبان و سایر بازیگران منطقه است و روش و سیاست خارجى پاکستان را ارتش تعیین مى‌کند، نه نیروهاى سیاسى و سیاستمداران. در طول بیش از 60 سال از زمان استقلال پاکستان، ارتش یا به طور کامل و یا در پشت صحنه، عرصه قدرت سیاسی را در دست داشته است. در اواسط جنگ سرد، پاکستان با آمریکا متحد شد و در سیتو، پیمان بغداد و سنتو عضو شد. آمریکا ترجیح می‌داد ارتش قدرت را در دست داشته باشد تا احزاب سیاسی، زیرا احتمال داشت منافع ایالات متحده به خطر بیافتد. در همین راستا، ایالات متحده از کودتاهای ارتش در سال¬های 1958 و 1977، حمایت کرد Cohen, 2008)). در حال حاضر نیز ارتش و سرویس اطلاعاتی آن، مهم‌ترین همکاران ایالات متحده در مقابله با تروریسم هستند. همکاری طولانی‌مدت آمریکا با ارتش پاکستان، پشتوانه مناسبی برای تداوم رابطه و تضمین حمایت دوجانبه آنها از یکدیگر است. بنابراین به نظر برخی از کارشناسان، برقراری دموکراسی در پاکستان، می‌تواند به ایجاد اختلاف این کشور با ایالات متحده منجر شود ( Haggani, 2008, p. 4).
    در صحنه سیاست خارجى پاکستان هنوز دیدگاه استراتژیک سنتى ارتشیان حکم‌فرما است، دیدگاهى که پایه‌ها و اصول مشخصى دارد. به عقیده ارتش پاکستان، حضور هند در افغانستان یک تهدید و خطر است. نگرانى اصلى در اسلام‌آباد این است که کرزاى و سایر رهبران افغان، دست هندى‌ها را باز بگذارند تا در افغانستان حضور قوى داشته باشند. البته روشن است که این یک دیدگاه غیرواقعى و بى مبنا است. پایه دوم این دیدگاه استراتژیک این است که در کابل نباید دولتى مستقل پا بگیرد و نیز در افغانستان نباید هیچ نیرویى به جز نیروهاى وفادار به سیاست‌ها و منافع اسلام‌آباد، اجازه استقرار داشته باشد. چنین اندیشه‌اى را ارتش پایه‌گذارى کرده است.
نزدیک به ده سال است که پاکستانى‌ها بر مبناى این منشور عمل مى‌کنند و بر این اساس است که از سال ۱۹۹۲ همه نیروهایى که در کابل قدرت گرفته‌اند، ابتدا وفادارى خود به خواسته‌هاى ارتش پاکستان را اثبات کرده‌اند. در این یک دهه و اندى که از حضور گروه‌هاى افغان در کابل مى‌گذرد، بیشتر دولت‌ها که طیف زیادی از آنها شامل گروه‌هاى جهادى تا طالبان می‌شد، ناگزیر بوده‌اند که سیاست نگاه به پاکستان را حفظ کنند.
بنابراین چندان جاى شگفتى نیست که اسلام‌آباد نیرویى خارج از اراده و حیطه نفوذ خود را در کشور همسایه خود بر نتابد و براى زمین‌گیر کردن نیروهاى مستقل و ملى از هیچ کوششى دریغ نکند. آنها حتى یک افغانستان نوین را که یک حاکمیت مستقل و نیز روابط خارجى متوازن با همه کشور‌ها داشته باشد نمی‌پذیرند و به طور کلى این موضوع‌ها از نظر استراتژى برای ژنرال‌هاى پاکستان معنى ندارد. پایه سوم این سیاست خارجى را طایفه‌ها و احزاب محلى تندرو که طالبان را حمایت مى‌کنند، شکل مى‌دهند.
ارتش پاکستان با این طایفه‌ها و احزاب ارتباط بسیار نزدیک دارد، زیرا به اعتقاد ژنرال‌ها این گروه‌ها، منبع تأمین نیروى انسانى براى کشمیر هستند. ارتش پاکستان با گروه‌ها و طایفه‌هاى تندرو پاکستان یک همسویی و اتحاد 25 ساله دارد که تعداد زیادی از آنها از طالبان حمایت مى‌کنند. بنابراین ملاحظه مى‌شود که همه چیز بر محور تصور و اندیشه سنتى ژنرال‌ها شکل مى‌گیرد و حد و مرز دوستى و دشمنى اسلام‌آباد را همچنان موضوع رقابت با هند شکل مى‌دهد و اگر ژنرال‌ها دست از حمایت طالبان بر نمى‌دارند یک دلیل آن این است که مى ‌ترسند گروه‌هاى متحد طالبان پشت پاکستان را در کشمیر و در عرصه رقابت با هند خالى کنند (پویان، 1378، سایت اینترنتی آریایی).
    در دور تازه فعالیت طالبان، حامیان این گروه به شیوه‌ها و روش‌هاى تبلیغاتى تازه‌اى مجهز شده‌اند. این روش‌ها مجموعه‌اى متنوع از چاپ و پخش اعلامیه تا مجله‌ها و نشریه‌هاى تبلیغاتى تا برگزاری جلسات وعظ و منبر در مساجد را در برمى گیرد. آنها در دور جدید، گروه‌هاى سیار تبلیغى خود را به روستاهای افغانستان روانه و شبکه‌اى از واعظان حقوق‌بگیر به نفع طالبان تبلیغ مى‌کنند. تا جایى که این گروه‌هاى سیار تبلیغى به تازگی در اطراف کابل  نیز دیده شده‌اند. اما این تمام سیاست و شگرد تبلیغى حامیان طالبان نیست. آنها هر ملایى را که به نفع دولت تبلیغ کند تهدید کرده و در نهایت توسط طالبان از سر راه بر مى‌دارند. در سال 1385چند نفر از این افراد به وسیله طالبان کشته شدند (سید عبدالقدوس، 1380، سایت اینترنتی آریایی)
     به اعتقاد گیوستازی، تحلیل‌گر امور افغانستان، سران طالبان در دور جدید تحرکات این گروه، بسیار تلاش مى‌کنند که به رفتارهاى طالبان رنگ قومى بدهند و آن را حرکتى برخاسته از اراده طایفه پشتون‌ها علیه دولت کرزاى نشان دهند، اما واقعیت این نیست. با وجود آنکه ۹۵ درصد خشونت‌هاى طالبان در مناطق پشتون‌نشین جریان دارد، اما این خشونت‌ها همگى با انگیزه‌هاى محلى و در چهارچوب رقابت‌هاى رهبران محلى با یکدیگر انجام مى‌پذیرد. با این همه، منابع اطلاعاتى پاکستان به تازگى همزمان با به کارگیرى وسایل مدرن تبلیغاتى، تلاش فزاینده‌اى براى نژادى کردن این خشونت‌ها آغاز کرده‌اند. آنها مى‌خواهند این حرکت را با پیوستن فعالان حزب اسلامى به صفوف طالبان به ظهور برسانند.
در واقع درگیرى‌هایی را که تا دیروز با حضور طالبان ماهیت و شکل ایدئولوژیک داشت به سوى قومى ـ ایدئولوژیک شدن سوق دهند. این سناریو در دیدار و مذاکرات منابع اطلاعاتى آنها با گلبدین حکمتیار افشا شد. از نظر گیوستازی در تحلیل خط مشى افغانستان چند نکته را باید مدنظر قرار داد: پاکستان پیش از هر چیز از حامد کرزاى تضمین مى‌خواهد تا دولت افغانستان در هیچ زمانى خطرى را متوجه امنیت ملى پاکستان نکند. به این صورت استراتژى نظامى پاکستان نسبت به دوران مبارزه علیه شوروى‌ها در دور جدید یک تفاوت اساسى دارد. در مبارزه علیه شوروى‌ها، هدف پاکستان و نیز هدف کمک‌کنندگان غربى سرنگونى دولت طرفدار شوروى در کابل و تخریب وسیع زیر‌ساخت‌هاى دولت آن روز بود. به همین دلیل سیاست پاکستان در آن برهه بر تعدد گروه‌هاى مبارز استوار بود تا آنها در یک رقابت براى تخریب هر چه بیشتر دولت کابل کوشش کنند.
اما در مرحله کنونى هدف استراتژیک پاکستان سرنگونى دولت کرزاى نیست، بلکه محدودسازى آن است، به طوری که از طریق اعمال فشارهاى نظامى به هدف مهمى به نام امتیازگیرى‌هاى سیاسى دست یابد. در واقع پاکستان در فرمول جدید مى کوشد افراد متمایل به خود را در سِمت‌های کلیدى دولت افغانستان روى کار آورده و دشمنان دیرین خود را در مناصب دولتى افغانستان منزوى کند. بنابراین، پاکستان یک دولت طرفدار خود در کابل را مى‌خواهد که بخصوص در وزارت دفاع افغانستان در سطوح افسران، عناصر دوستدار پاکستان را در سِمت‌های کلیدى جاى دهد.
پس تغییر نخست در سیاست اسلام‌آباد، این است که از تکیه بر چند گروه و بازى با احزاب چندگانه افغانى به سمت تکیه بر گروهى واحد سوق پیدا کرده است. از این رو مهم‌ترین نقش استراتژیک پاکستان در حال حاضر این است که تمام منابع مالى را که از کانال‌هاى مختلف فراهم مى‌شوند، یک جا به یک مجرا، یعنى به گروه طالبان سرازیر کند. چون هدف نهایى، امتیازگیرى سیاسى است، پس باید یک گروه واحد (یعنى طالبان) به طور کامل در اختیار داشته باشد تا هر وقت لازم شد، کلید عملیات نظامى آن گروه را خاموش کند. به همین دلیل پاکستان فرماندهانى مانند حقانى و نیز گلبدین حکمتیار را تشویق مى‌کند که زیر نظر گروه طالبان فعالیت کنند. اما همه سرمایه‌گذارى‌هایى که در این مرحله روى طالبان انجام شده، نتایج مأیوس کننده‌اى براى اسلام‌آباد در پى داشته است.
گفته مى‌شود هر چند آنها انضباط‌ خوبی دارند که البته آن را در مدارس سلفى یاد گرفته‌اند، اما ۷۰ تا ۸۰ درصد بمب‌گذاران انتحارى طالبان در اهداف خود ناکام مى‌مانند و هدف‌گیرى طالبان با سلاح‌هاى کلاشینکوف که یک سلاح بسیار کهنه و از رده خارج شده به حساب مى‌آید اغلب اوقات به خطا مى‌رود. تا حدى که در برخى مواقع افسران آى اس آى مجبور شده‌اند به طور مستقیم به طراحى عملیات آنها کمک کنند. از سوی دیگر، به نظر می‌رسد حتی حضور نیروهای نظامی ناتو برای مقابله با گسترش‌طلبی نیروهای طالبان به موفقیت چندانی نرسیده است و البته این یک روی سکه است، آن روی سکه تحولات تجدید‌نظرطلبی در مواضع ایدئولوژیک طالبان است که توسط رسانه‌های آمریکایی دامن زده می‌شود. اوایل دسامبر 2006 مجله نیوزویک خبر از چاپ و توزیع جزوه‌ ۹ صفحه‌اى در قطع کوچک و به رنگ آبى و سفید داد که در آن قوانین جدید طالبان نوشته شده بود. در این جزوه کوچک که با امضاى ملامحمدعمر در افغانستان توزیع شد، اعضاى طالبان موظف شده‌اند ۲۹ قانون مندرج در آن را اجرا کنند.
کتاب قوانین طالبان که «لایحه» نام دارد، بیش از آنکه احکامى براى تنظیم رفتار خودسرانه اعضا یا اهرمى براى حفظ وفادارى هواداران باشد، یک مانیفست سیاسى است که سرکردگان این جریان از طریق آن کوشیده‌اند تصویر تیره و مخدوش این گروه را در نگاه مردم افغانستان و مناطق مجاور اصلاح کنند. با این مجموعه قوانین، سران این گروه نمایی لطیف بر چهره یک ایدئولوژى خشن و وحشت‌زاى خویش کشیده‌اند. تدوین‌کنندگان این احکام و ضوابط با علم به دلایل سقوط و از هم پاشیدگی این جریان، این بار درصدد برآمده‌اند تا هر آنچه به بازسازى و ترمیم چهره طالبان مى‌انجامد را در اساسنامه این گروه بگنجانند.
بنابراین در مورد این جزوه ۹ صفحه‌اى و قوانین ۳۰ گانه طالبان با توصیه‌ها و دستورالعمل‌هایى روبه رو می‌شویم که هیچ نسبت و پیوندى با ایدئولوژى طالبان ندارد. آنها به کلى تعالیم و آموخته‌هاى مکاتب و مراجع سلفى و وهابى را که نزدیک دو سال در کابل و افغانستان پیاده کردند، به کنار نهاده و با نسخه‌بردارى از قوانین دنیاى مدرن، تصویر یک گروه منطقى، اهل مدارا و منعطف را از خویش ارائه کرده‌اند.
اساسنامه ۳۰ ماده‌اى طالبان بیش از آنکه کتاب قانون باشد، منشورى سیاسى با تلفیقی از تاکتیک‌ها و ترفندهایی است که افکار عمومى ملت افغانستان را نشانه مى‌رود، تا بلکه در ایام ناامیدى و فضاى ناامن افغانستان راهى نو براى جلب توجه افغان‌ها به جانب خویش پیدا کند. اما گزارش ناظران افغانستان حاکى از آن است که طالبان حتى به آنچه در کتابچه قوانین خود نوشته‌اند نیز وفادار نمانده‌اند و عملیات به اصطلاح بازگشت پیشروى آنها در روستاها و نقاط دوردست جنوب و شرق افغانستان همچنان بر محور سه ابزار پول (تطمیع)، سلاح (زور) و ایجاد ترس انجام مى‌گیرد. چنان که در گزارش نیوزوویک تصریح شده است، در حلقه جدید حمله‌های طالبان به روستاهاى اطراف قندهار و پکتیا، چندین نفر از معلمان و آموزشگاه‌ها و نیز عوامل امدادرسانى قتل عام شده‌اند (سعادت، 1378، سایت اینترنتی پیمان ملی).

آمریکا، طالبان، تحولات جدید پاکستان و تأثیر آن بر افغانستان
     ایالات متحده آمریکا در اشغال افغانستان و حذف طالبان از قدرت، از یک سو به دنبال ایدئولوژیک کردن جنگ قدرت بین تمدن اسلامی و تمدن غربی و از سوی دیگر به دنبال مهار قدرت‌های بالقوه و بالفعل معارض بوده است. درباره جنگ قدرت ، آمریکا این هدف را دنبال می‌کند که می‌توان با اسلام میانه‌رو کنار آمد و با اسلام تندرو مبارزه کرد. اما در مورد هدف دوم، افغانستان همچنان در اشغال خواهد ماند تا قدرت‌های معارض مهار شوند. قدرت‌های معارض از نظر آمریکا، چین، روسیه و ایران هستند. در راستای تغییر استراتژی اولیه مبنی بر حذف طالبان، آمریکا به نوعی افغانستان و پاکستان را با دو هدف کلی تغییر ساختار قدرت در پاکستان و تعدیل قدرت قومی در افغانستان در یک جهت قرار داده است.
  ایالات متحده با در نظر گرفتن دو هدف یادشده در افغانستان و پاکستان مداخله کرده است. مسلم است که حضور نیروهای نظامی آمریکا و ناتو به پیچیدگی اوضاع منطقه افزوده است. حمله هواپیماهای آمریکا به مناطق وزیرستان و باجور، ایالات متحده آمریکا را با چالش بزرگی رو به رو کرده است. آمریکا یک بار چنین تجربه‌ای را در هندوچین داشت. ویت کنگ‌ها یک شبکه راه و تدارکات سامان داده بودند که از شمال ویتنام تا جنوب و تا مرز لائوس و کامبوج را در بر می‌گرفت. آن شبکه با عنوان «جاده هوشی مین» یا «رد پای هوشی مین» شناخته می‌شود.
این شبکه یکی از مهم‌ترین دستاوردهای نبرد‌های پارتیزانی دنیا در آن روزگار محسوب می‌شد. ویت کنگ‌ها راه‌های کهن و باستانی را زنده کردند. راه‌هایی که از دامنه‌های کوه و ژرفای جنگل‌ها می‌گذشت. این شبکه با داشتن نیروی انسانی و با استفاده از دوچرخه یا حتی پیاده مهمات و غذا را برای ویت کنگ‌ها آماده می‌کرد. اما جنگ ویتنام به طول انجامیده بود و حوصله آمریکا سر رفته بود و برای نابودی این شبکه به بمباران مرزهای شرقی کامبوج دست زدند (خبرگزاری صدای افغان (آوا)، 30/8/87).
 آنچه مسلم است اینکه ایالات متحده آمریکا نه تنها از وقایع هندوچین برای دخالت نکردن در مناطق بحران‌خیز افغانستان و پاکستان درس نگرفت، بلکه با فروپاشی نظام دوقطبی، از استراتژی حفظ وضع موجود به استراتژی تغییر وضع موجود روی آورد. این کشور با در پیش گرفتن رویکرد جنگ پیش‌دستانه در عراق و مداخله در افغانستان بر وخامت اوضاع افزود. این رویکرد آمریکا علاوه بر اینکه خشم افکار عمومی در داخل کشور و جهانیان را به دنبال داشته، هزینه‌های بالایی را نیز بر اقتصاد آمریکا تحمیل کرده است تا جایی که هزینه نظامی این کشور سالیانه با احتساب هزینه 700 میلیون دلاری در عراق و افغانستان به500 میلیارد دلار رسیده است. هر چند این کشور از نظر اقتصادی با داشتن تولید ناخالص داخلی 14 تریلیون دلار، بزرگ‌ترین اقتصاد جهان را دارد (Haggani, 2008, p. 2). در واقع به نظر تحلیل‌گران اقتصادی، بخشی از بحران اخیر بازارهای مالی در ایالات متحده آمریکا و سایر کشورهای غربی ناشی از هزینه مداخلات نظامی این کشور در عراق و افغانستان است.
    از سوی دیگر، انتخابات اخیر ریاست جمهوری در پاکستان، واکنش طالبان را به دنبال داشت تا جایی که سخنگوی طالبان پاکستان، مولوی عمر در بیانیه‌ای از شکست حامیان پرویز مشرف در انتخابات این کشور استقبال کرد و افزود که این گروه آماده انجام مذاکرات صلح با دولت جدید است. وی تأکید کرد که طالبان هیچ گونه دشمنی با احزاب سیاسی پاکستان ندارد و مایل است با آنها برای استقرار صلح همکاری کند. همچنین او از قول بیت‌الله محسود، فرمانده طالبان پاکستان به احزاب پیروز در انتخابات اخیر این کشور توصیه کرد تا سیاست مشرف درباره جنگ علیه تروریسم را پی‌گیری نکنند.
 سخنگوی طالبان شرط گفتگوها را وارد نشدن به جنگ دولت جدید با طالبان دانست و اظهار داشت تا زمانی که این اقدام از سوی دولت صورت نگیرد، امکان مذاکره وجود خواهد داشت، در غیر این صورت طالبان به فعالیت‌های خود علیه آنها ادامه خواهد داد. طالبان پاکستان در مناطق قبایلی فدرال پاکستان (فاتا) از جمله «کرم» به مرکزیت پاراچنار، «باجور» به مرکزیت خار، «مهمند» به مرکزیت قلعه‌نی، «اورکزئی»، «خیبر» به مرکزیت لندی کوتل، وزیرستان شمالی به مرکزیت میرانشاه و وزیرستان جنوبی به مرکزیت وانا به فعالیت می‌پردازند (توحیدی، 28/5/87).
فعالیت‌های تروریستی طالبان در مناطق مختلف پاکستان و به ویژه در افغانستان تشدید یافته و این موضوع حضور نیروهای ناتو برای برقراری امنیت و ثبات و کمک‌های مختلف بشر‌دوستانه بین‌المللی را برای بازسازی افغانستان با چالش مواجه کرده است. تا جایی که یک روزنامه آلمانی با اشاره به شرایط بحرانی و کاهش اعتماد مردم افغانستان به تأمین امنیت به وسیله غرب، هفت سال جنگ نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در این کشور را بی‌ثمر خواند. روزنامه «زوددویچه سایتونگ» در تحلیلی در این باره نوشت: "مدت هفت سال است که نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در افغانستان مستقر شده‌اند و این در حالی است که مدت مدیدی است که دیگر کسی از این عملیات به عنوان مأموریت صلح یاد نمی‌کند" (خبرگزاری صدای افغان (آوا)، 30/8/87).
    در قالب کمک‌های بین‌المللی برای بازسازی افغانستان چندین کنفرانس از جمله کنفرانس بین‌المللی پاریس در 12 ژوئن 2008 /23 خرداد 1387، کنفرانس بن در سال 2001/1380، کنفرانس توکیو در 5 فوریه 2002/15 بهمن 1382، کنفرانس لندن در سال2006/1385 تشکیل شده است. در کنفرانس پاریس نمایندگان بیش از 60 کشور مهم منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای و 17 سازمان بین‌المللی کمک‌کننده به افغانستان شرکت داشتند. کنفرانس با ریاست مشترک سازمان ملل متحد، افغانستان و فرانسه برگزارشد و عمده‌ترین هدف برگزاری این کنفرانس بررسی افزایش کمک‌های مالی جامعه بین‌المللی در سال‌های آینده به افغانستان و اجرای طرح راهبرد ملی توسعه افغانستان بود که نیاز به بیش از 50 میلیارد دلار بودجه در طول پنج سال آینده دارد.
چنانچه اهداف کنفرانس را در نظر بگیریم که شامل حمایت از راهبرد توسعه ملی افغانستان، تعهد بین‌المللی به اولویت سرمایه‌گذاری در توسعه نهادها و رشد اقتصادی افغانستان ، تعهد به فرصت‌سازی برای افغان‌ها از طریق رشد بخش اقتصادی، تقویت نهادهای حکومت و بهبود ارائه خدمات به مردم و تعهد به کارآمدی سیستم کمک‌‌رسانی به افغانستان است (خوش اندام،1387، ص 3)، اهمیت موضوع زیر‌ساخت‌های اقتصادی و اجتماعی در این کشور آشکار می‌شود. در راستای بازسازی افغانستان، اهمیت تشکیل نهاد نظامی و ارتش مستقل ملی برای حفظ تمامیت ارضی افغانستان بسیار مهم است که جزو اهداف یاد شده است.
 نکته تأمل برانگیز این است که چرا ایالات متحده آمریکا در تلاش است که از طریق بسیج نظامی فرقه‌ها و طوایف افغان، تشکیلات نظامی برای مقابله با طالبان ایجاد کند، در حالی که پر واضح است که این رویکرد در عمل به بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی بیشتر این کشور منجر شده و موضوع بازسازی را به تأخیر خواهد انداخت و فرایند تشکیل دولت مستقل در افغانستان را با چالش اساسی رو به رو خواهد کرد.
 در پاسخ به این سؤال می‌توان گفت روح مداخله‌جویی آمریکا بعد از فروپاشی نظام دو‌قطبی در نظام بین‌الملل در ماهیت سیاست خارجی این کشور نهفته است که بر سه ویژگی مأموریت‌گرایی ، استثناء‌گرایی  و حقانیت‌گرایی  استوار است.
ویژگی اول توجیه‌کننده این اندیشه است که آمریکا ابزار برگزیده خداوند است که باید به فکر صلح بشری باشد  ((Huntington, 1982, pp.20-22.
دومین ویژگی به این امر اشاره دارد که هر ملتی منحصر به فرد است، اما ایالات متحده منحصر به فردترین است(Baron, 2004, p.32).
 سومین ویژگی این است که آمریکا فراتر از الگو و در جهت ترویج آزادی و حقوق بشر در جهان گام بر می¬دارد (Huntington, 1982, p.2).
 به هر حال در شرایطی که دیپلماسی عمومی به عنوان یکی از شاخص‌های ارزیابی سیاست خارجی کشورهای بزرگ، به ویژه آمریکا شناخته می‌شود، بنابراین توجه به افکار عمومی در کشورهای پاکستان و افغانستان برای بازبینی رویکرد فعلی سیاست خارجی آمریکا در این دو کشور ضروری است.     افغانستان امروز به شدت با مسئله ملت‌سازى دست به گریبان است. پدیده ملت‌سازى، هم از طریق ایجاد یک دولت مرکزى قوى و بر پایه «حس ملى قوى» مجال بروز پیدا مى‌کند.
البته ایجاد دولت مرکزى قوى در قرن حاضر بر خلاف تجربه تاریخى افغان‌ها از دوران حکومت امثال عبدالرحمان با زور سرنیزه امکان‌پذیر نیست، بلکه به جاى فرضیه قدرت مرکزى آهنین، باید به ایجاد ساختارهاى غیر متمرکز دولتى اندیشید. در روند دولت‌سازی برای هر دولتی دو کارکرد دولت بسیار مهم وجود دارد:
1- تولید قدرت،
2- ایجاد امنیت (سیف زاده، 1382، ص112).
 در رویکرد تولید قدرت، جامعه افغانستان به تحول قدرتی سخت‌افزاری و تحول نرم‌افزاری نیازمند است. در بخش سخت‌افزاری، باید در زیر‌ساخت‌های ارتباطاتی، انرژی و تکنولوژی سرمایه‌گذاری لازم صورت بگیرد و در بخش نرم‌افزاری ، انسجام اجتماعی و تأمین رفاه اجتماعی از مهم‌ترین اقدام‌هایی است که نتوانسته است در افغانستان به دلیل دخالت‌های قدرت‌های خارجی جامه عمل بپوشد.      
     موضوع تشکیل دولت مستقل در افغانستان تا آن اندازه اهمیت دارد که ارتش پاکستان نیز معتقد است هیچ گاه نباید دولتی مستقل و ارتشی نیرومند در افغانستان وجود داشته باشد و ابزار رسیدن به چنین هدفی، دفاع همیشگی پاکستان از یک گروه مخالف مسلح و قدرتمند در مناطق پشتون‌نشین افغانستان نظیر طالبان است و حفظ چنین فشاری بر کابل، بدون حفظ کردن عقبه‌های لجستیک و پشتیبانی‌کننده طالبان در درون خاک پاکستان ممکن نیست.
 بدین ترتیب ارتش بر اساس این خط مشی راهبردی نه به دولت زرداری اجازه خواهد داد تا به مهار کامل طالبان مبادرت ورزد، نه همکاری کاملی با آمریکا خواهد داشت و نه به طالبان و افراط‌گرایان اجازه خواهد داد تا بدون هماهنگی با ارتش، در محیط داخلی پاکستان مانور و عرض‌اندام کنند. در واقع روابط پاکستان و افغانستان با نفوذ طالبان در صحنه سیاسی- اجتماعی هر دو کشور و حضور نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان به صورت یک معادله چند مجهولی در آمده است که به راه‌حل‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی نیاز دارد که صلح و امنیت را در روابط دو کشور پاکستان و افغانستان و منطقه حاکم کند. 
 
جمع‌بندی و نتیجه‌
بعد از به قدرت رسیدن اوباما در آمریکا، استراتژی استفاده از قدرت هوشمند در مناطق افغانستان و پاکستان درراستای برنامه ایالات متحده آمریکا قرار گرفت. بدین صورت که از قدرت نرم افزاری و سخت افزاری برای پیشبرد اهداف استراتژیک خود مبنی بر کنترل منطقه  استفاده  کند. در راستای بکارگیری قدرت نرم، چنانچه  به مذاکرات سه جانبه‌ای که بین روسای‌ جمهور امریکا، افغانستان و پاکستان که اردیبهشت 1388 در واشنگتن برگزار شد، توجه شود، ملاحظه می شود که یک واقعیت آنجا خودش را نشان داد و آن این بود که خط فکری که آقای کرزای از قبل مطرح کرده‌ بود که مرکز تروریسم در واقع در مناطق قبایلی پاکستان است و تا زمانی که نیروهای امریکایی نتوانند آن منطقه را آرام کنند، به شکل طبیعی نمی‌توانند به مشکلات افغانستان پاسخ دهند، دوباره مطرح می‌شود.
 این موضوع از سوی امریکایی‌ها نیز پذیرفته شد و فشار بسیار جدی نیز روی آصف‌علی زرداری آوردند، تا ارتش پاکستان برای کنترل اوضاع در منطقه سوات وارد عمل بشود. یک توافق کلی انجام شده بین طالبان محلی و دولت پاکستان و دولت ایالیتی سرحد انجام شد. هرچند که خیلی تبلیغ شد که طالبان با گرفتن »بونی و شانگلا» در واقع آن توافق را نادیده گرفته است. اما واقعیت این است که تبلیغات گسترده‌تر از آن بود که بخواهد واقعیت داشته باشد. چرا که از قبل این مناطق به نوعی تحت کنترل طالبان قرار داشت و این گونه نبود که آنها تازه در این مناطق حضور داشته باشند.
بنابراین فشاری که در واشنگتن بر روی آصف‌علی زرداری آوردند در حقیقت پاکستان را برسر دوراهی قرار داد که یا آن  منطقه را امن می‌کنند یا ارتش امریکا و ناتو وارد خاک پاکستان  ‌شوند. بعد از آن هم معلوم نیست که اگر ارتش امریکا وارد مناطق قبایلی شد، بیرون رفتنش ممکن است به تجزیه پاکستان منتهی بشود. بنابراین پاکستانی‌ها به‌جز اینکه به منطقه سوات حمله نظامی کنند تا  به طور موقت اوضاع را کنترل کنند راه دیگری پیش رو نداشتند.
    به نظر می رسد که یک برنامه کلی‌تری وجود دارد و آن این است که سازمان ملل، پاکستان و امریکایی‌ها، اردوگاه‌هایی در ایالت سرحد و مناطق مختلف پاکستان ایجاد کرده‌اند و جمعیت اصلی مناطق قبایلی را از آنجا خارج می‌کنند تا بعد از آن خود نیروهای نظامی آمریکا عملیات گسترده‌ای در این مناطق انجام دهند و آن منطقه را بگیرند. احتمال این امر بسیار زیاد است که امریکایی‌ها درهر‌حال می‌خواهند مسئله افغانستان، طالبان و گروه القاعده را به گونه ایی حل کنند که چیره گی آمریکا در منطقه حفظ شود و اعتبار آقای اوباما در حال حاضر به این مسئله بستگی دارد.
اگر از این زوایه به موضوع  نگاه شود، مشخص می شود که تحولات پاکستان با تحولات افغانستان کاملا مرتبط است و این ارتباط را امریکایی‌ها آگاهانه ایجاد کرده‌اند. از زمانی که آقای هالبروک به عنوان نماینده امریکا در این منطقه معرفی شد معلوم بود که استراتژی جدیدی در حال طراحی است که در آن استراتژی جدید نگاه امریکایی‌ها به افغانستان و پاکستان یکی است و پاکستانی‌ها دیگر شانسی برای ادامه سیاست‌های گذشته خود در منطقه ندارند.
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        
منابع و ماخذ:
الف- فارسی
1.     انصاری، فاروق (1381)، تحولات سیاسی- اجتماعی افغانستان، تهران: وزارت امورخارجه.
2.     پویان، رسول (1387)، "ماهیت افراط گرایی و راه حل بنیادین بحران افغانستان"،                    http://www.ariaye.org/ketab/poyan.html     
3.    توحیدی، ام‌البنین (25/5/87)، "انتخابات پاکستان و آینده ائتلاف"، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.
4.     سایت تابناک (30/7/ 87)، "گفتگوی کرزای با طالبان"،www.tabnak.ir  
5. سایت رادیو دری، ( 17ژوئن 2008)، "اختلافات پاکستان و افغانستان و سیاست آمریکا"، http://dari.irib.ir
6. سید عبدالقدوس (1380)، "جنگهای کابل"، http://www.ariaye.org/ketab/syed.html
7. سعادت، عیوضعلی (1378)، "افغانستان، گذر از گفتمان قومیت به گفتمان ملیت"، http://www.paymanemeli.com/modules
8. سیف‌زاده، سید حسین (1382)، اصول روابط بین‌الملل(الف وب)، تهران: نشر میزان.
9. "رنج مثلث شوم: مواد مخدر، فساد اداری و تروریزم" (آذر 1385)، گفتگو با سفیر وقت دولت افغانستان در ایران، ماهنامه اقتصاد ایران، شماره  94.
10. خبرگزاری صدای افغان (آوا) (30/8/87 / اکتبر 2006)، www.avapress.com
11. خوش‌اندام، بهروز (10/5/87)، "کنفرانس بین‌المللی پاریس در ارتباط با تحولات افغانستان"، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام.

ب- انگلیسی
1. Baron, Michael (28 June. 2004), “A Place Like no Other”, U.S. New World Report, US News, Availabel at: www.usnews.com.
2. Cohen, Stephen (14 April, 2008), “What Impact Will Pakistan’s Election Have?”, Available at:  www.brookings.edu.
3.  Haggani, Husain (22 February 2008), “Democracy in Pakistan Might Bring Tension with Washington”, Yale Global.
4. Huntington, Samuel (Spring 1982), “American Ideals Versus American Institution”, Political Science Quarterly, Vol. 97, No. 1.

تبلیغات