مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
اضافه اشراقی
حوزه های تخصصی:
جلال الدین دوانی بنابر اکثر آثار به جای مانده از او دارای مشربی اشعری بوده است و گرایش به اصالت ماهیت در آثارش فراوان دیده می شود. وی در رسائل و کتاب های خویش با این دیدگاه به تبیین نظریه «ذوق التأله» خود پرداخته است و به وحدت وجود در حق و کثرت ماهیات منسوب به حق قائل شده است. او به نوعی سعی دارد، علاوه بر حفظ مواضع اشعری خویش، از دیدگاه عرفا در مسئله «صدور کثیر از واحد» تفسیری اشعری بیان کند. اما وی در طی یک انقلاب درونی و یک مبشره علوی از مواضع پیشین خود دست کشیده است و با نگارش رساله «الزوراء» روی به سوی اهل عرفان و معرفت می گرداند. وی در این رساله وجود را منحصر در حق می داند و صراحتاً اشاره می کند که معلول به اعتبار ذات خود معدوم و بلکه ممتنع است و فقط در نسبت با علت است که موجود خوانده می شود. با تأمل در این رساله روشن می شود که برداشت رایج از نظریه ذوق التأله مبنی بر اصالت وجود در حق و اصالت ماهیت در ممکنات، برداشتی بدون توجه به منویات دوانی متأخر (دوانی به روایت الزوراء) است. همچنین، روشن می گردد که مراد وی از نسبت و اضافه، اضافه اشراقی است و در واقع معلول عین نسبت و اضافه به علت است. وی صراحتاّ از تجلی دم زده، غیر حق را از شؤون و اطوار حق دانسته است و بیان می دارد که این وجود حق است که در ممکنات به ظهور رسیده است و در نتیجه به اندیشه عرفا و علی الخصوص محی الدین ابن عربی نزدیک می شود
واکاوی نظریة معرفتی سهروردی و پاسخ به اشکالات(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
از نظر شیخ اشراق علم انسان به موجودات مادی، علم نفس به بدن و قوای آن، و علم به همه مبصرات حضوری است؛ معنای علم حضوری نزد سهروردی این است که انسان اگر بخواهد به هرچیزی علم پیدا کند حضوراً آن را می یابد و در ادراک نیازی به وساطت صور نیست بلکه صرف اضافه اشراقی کفایت می کند.
گرچه او تصریح می کند که حضوری بودن معرفت بصری به جهان مادی و علم حضوری نفس به بدن و قوای بدنی خود در سایه شهود باطنی نفس و استعانت از برهان عقلی است، اما این نظریه درظاهر با برخی عبارات و مبانی وی هم خوانی ندارد؛ ازاین رو با اشکالاتی مانند: حاصل نشدن اثر علم حضوری در نفس؛ سیطره وجودی نداشتنِ مدرِک بر مدرَک؛ انحصار حضور در مجردات و تصریح به حصولی بودن برخی از علوم، مواجه است.
در این مقاله کوشیده ایم با استناد به مبانی شیخ اشراق و اثبات موارد زیر به اشکالات پاسخ دهیم: ۱. اثر، اعم از صورت ذهنی است، ۲. مراد از شرط سیطره مدرِک در ادراک، خصوص علیت نیست، ۳. سبب ادراک مادی، وجود مادی نیست، بلکه خاصیت مظهریت جوهر مدرک است که سبب حضور ماده می شود، ۴. نفس می تواند از علم حضوری خود صورت گیری و آن را به علم حصولی تبدیل کند.
تبیین تجسم اعمال براساس نظریة «اضافة اشراقی» ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
تجسم اعمال بهترین توجیه برای توضیح جزا و مکافات اخروی است؛ زیرا مبنای آن اضافه اشراقی است. براساس اضافه اشراقی، بینونت اعمال و نفس ازبین می رود و به جای آن عینیت صور اخروی و نفس برقرار می شود؛ زیرا صور اخروی از لوازم و شئونات نفس اند. هدف این پژوهش نیز تحلیل تجسم اعمال براساس مبانی اضافه اشراقی ملاصدراست. در آثار ملاصدار، با دو تفسیر از تجسم اعمال روبه روییم: ۱) در قیامت، نتایج و آثار اعمال آشکار می شوند؛ ۲) در قیامت، خود عمل آشکار می شود؛ اما اخروی. این دو نظریه در عرض هم نیستند، بلکه یکی نظریه میانی و دیگری نظریه نهایی ملاصدراست. البته تأکید این مقاله بر نظریه دوم است. نتایج تحقیق نشان می دهد که در نظریه تجسم اعمال، همان قدرکه اعمال در چینش حوادث آخرت سرنوشت سازند، ادراکات نیز دخیل اند؛ یعنی ادراکات و اعمال آدمی براثر تکرار، ملکه انسان می شوند و باطن انسانی را می سازند. باطن آدمی نیز در قیامت به یکی از صور اخروی تجسم می یابد و حشر انسانی متناسب با آن صور است.
دفاع حکیم سبزواری از سهروردی در کیفیّت اِبصار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شیخ اشراق، حکیم سهروردی در مقابل دو نظریّه رایج ترِ «انطباع» و «خروج شعاع» در زمینه کیفیّت اِبصار، به نظریّه سومی قائل شد که بر اساس آن، در هنگام اِبصار، نَفْس آدمی علمِ حضوری اشراقی به خودِ اشیای دیدنی پیدا می کند، نه آنکه صرفاً از رهگذر صورت های ادراکی آنها را ادراک کند. صدرالمتألّهین نظریّه سهروردی را مبتلا به اشکال دید و به نقد دیدگاه او پرداخت. نقدهای وی در اسفار، در قالب چهار اشکال ارائه شده است. حکیم سبزواری که سعی در توجیه نظریّه سهروردی داشته، به دفاع از وی در مقابل نقدهای صدرالمتألّهین برخاسته است. این مقاله به گزارش و نقد و بررسی پاسخ های چهارگانه حکیم سبزواری به اشکالات صدر المتألّهین اختصاص دارد. پاسخ های یادشده در مجموع سبب روشن تر شدن برخی از جوانب بحث، و روشنگری در جهت گشوده شدن راه های تازه گردیده است، امّا هیچ یک در پاسخگویی به آن اشکال ها تمام نیست، بلکه هر کدام نیازمند تتمیم است.
بررسی نقدهای ملاصدرا به تحلیل سهروردی از دگرآگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۶
159 - 174
حوزه های تخصصی:
سهروردی در تحلیل آگاهی با دو قسم «خودآگاهی» و «دگرآگاهی» راه خود را دست کم از برخی از فیلسوفان گذشته جدا کرده است. اما دیدگاه سهروردی درباره دگرآگاهی با نقدهای ملاصدرا مواجه شده است. سهروردی موجود خودآگاه را «نور لنفسه» و دگرآگاهی را حاصل اضافه اشراقیِ موجود خودآگاه به دیگر موجودات یا تحصیل صورت علمیه آنها دانسته است. ملاصدرا تحلیل سهروردی از دگرآگاهی را نادرست انگاشته و دستِ کم سه استدلال علیه نظریه اضافه اشراقی سهروردی مطرح کرده است. وی با اینکه با تحلیل سهروردی از خودآگاهی فی الجمله موافق است ولی «نور» در تعبیر سهروردی را به وجود تفسیر کرده است. این مقاله پس از صورت بندی و تقریرِ سه استدلال انتقادیِ وی به سهروردی، به ارزیابی و نقد آنها پرداخته است. به زعم نویسندگان، اولاً هر سه اشکال ملاصدرا در نقد تحلیل سهروردی از دگرآگاهی ناتمام است و در نقد نظریه سهروردی کارایی لازم را ندارد و ثانیاً تفسیر ملاصدرا از «نور» در کلام سهروردی نادرست است. هدف این مقاله صرفاً نشان دادن ناتمامیّتِ اشکالات ملاصدرا به سهروردی است و به هیچ وجه در مقام دفاع ایجابی از دیدگاه سهروردی نیست.
بررسی و نقد تحول معرفت شناسی در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
129 - 150
حوزه های تخصصی:
معرفت شناسی فیلسوف مسلمان مبتنی بر نظریه وی درباره هویت نفس است. فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانستند. سهروردی نیز در ابتدای فلسفه ورزی به پیروی از فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانست اما بعد از تحول درونی و تغییر مشی فلسفه ورزی، نظریه مشاء را درباره هویت نفس نقد می کند و برای نفس هویت نوری قائل می شود. بر خلاف فلاسفه مشاء که با تکیه بر تجرد نفس، نظام معرفتی خود را بنیان نهادند سهروردی نور بودن نفس را محور معرفت شناسی خود قرار می دهد. می توان گفت سهروردی با این انقلاب در هویت نفس، معرفت شناسی اشراقی را بنیان می گذارد. وی با تکیه بر این انقلاب، معرفت شناسی فلاسفه مشاء را در تعریف علم، ملاک علم، اقسام علم و منابع علم مورد نقد و ارزیابی قرار داده و در نهایت مبتنی بر نفس به عنوان نور محض، نظریه معرفت خود موسوم به معرفت اشراقی را مطرح می کند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی ضمن ارائه و ارزیابی انتقادات سهروردی بر معرفت شناسی مشایی، تحول فکری سهروردی در نظریه معرفت نیز مطرح شده و نهایتا به محدودیت های معرفت شناسی اشراقی اشاره می شود.
تبیین معناشناختی و هستی شناختی تنهایی وجودی و ارائه رهیافت های آن از دیدگاه اروین د. یالوم و ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
موضوع نوشتار پیش رو تبیین معناشناختی و هستی شناختی دغدغه «تنهایی وجودی» و ارائه رهیافت های آن از سوی اروین یالوم و ملاصدرا است. یالوم بر این باور است که انسان ها می باید تنهاییِ وجودی را در پیوندیافتگی با دیگران مدیریت نمایند؛ حال یا پیوند با هم نوع و یا با موجودی الهی. او در تبیین رهیافت خود معتقد است که پسندیده ترین شکل پیوند با دیگران، می باید بر پایه «عشق عاری از نیاز» باشد. ملاصدرا نیز بر این باور است که تمامی موجودات از جمله انسان، عین الربط به وجود پروردگار دانسته می شوند. در این مقاله، نگارندگان با اتخاذ روش توصیفی_ تحلیلی، رهیافت های یالوم و صدرا را در رهایی از تنهایی وجودی مطالعه نموده اند. در رهیافت صدرایی دو رویکرد ملحوظ بوده است: 1. رویکردِ حکیمانه (دقیق) با محوریت وحدت تشکیکیِ وجود و رابط انگاری موجودات؛ 2. رویکرد عارفانه (ادقّ) با محوریت وحدت شخصیه هستی و نمودانگاری موجودات. یافته پژوهش حاضر این گردید که یکی از بهترین مصادیق «عشق عاری از نیاز» در حکمت متعالیه نهفته است که ملاصدرا از آن با عنوان «عشق ذاتی و فطری موجودات به حق تعالی» یاد نموده است. نتیجه آن گردید که با وجود مبانی صدرایی پیرامون وجود انسان، «تنهایی وجودی» بی معنا است.
بازخوانی نظریه «علم اشراقی حضوری» در فرایند ابصار از نظر سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت معاصر سال ۱۳ پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲ (پیاپی ۳۵)
141-164
حوزه های تخصصی:
شهاب الدین سهروردی (587-549) فیلسوف اشراقی در تبیین آراء معرفتی خود دیدگاه جدیدی مشهور به «اضافه اشراقیه» را طرح کرده است و از این رهگذر حصول بسیاری از ادراکات از جمله ابصار را به علم اشراقی حضوری می داند. پژوهش حاضر از منظری متفاوت به بازخوانی علم حضوری اشراقی وی در مرتبه ابصار می پردازد و مسئله: ماهیت علم حضوری در فرایند ابصار از نظر سهروردی است. پرسش این است که آیا وی در مرحله ابصار و نیز دیگر مراتب ادراک معنای واحدی از علم حضوری در نظر داشته است یا خیر؟ در مرحله بعد با توجه به الگوی معرفتی سهروردی، می توان او را در دسته فیلسوفان پدیدارشناس قلمداد کرد؟ در نگارش مقاله حاضر روش: مطالعات کتابخانه ای، گردآوری اطلاعات و تحلیل و توصیف داده ها است. بنابر مطالعات انجام شده یافته های پژوهش: این است که اولاً مقصود سهروردی از علم اشراقی حضوری در بحث ابصار معنای رایج و مصطلح آن که قسیم علم حصولی است نمی تواند باشد بلکه در معنایی متفاوت از دیگر مراتب ادراک به کار رفته است و بنابراین تنها یک اشتراک لفظ است که این ادعا از دو جنبه سلبی و ایجابی بررسی شده است. ثانیاً الگوی معرفت شناسی او در مبحث ابصار پدیدارشناسانه است.
سه مرتبه اضافه در علم بر مبنای سه سیر فلسفی؛ نگاه ماهوی، اصالت وجود وحدت تشکیکی و وحدت شخصی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۶
210 - 226
حوزه های تخصصی:
اهمیت شناخت نوع اضافه بین عالم و معلوم، تعیین جایگاه علم در رویکرد جهان شناختی و کارکرد معرفت شناسانه آن است. پرسش اینکه: با تغییر در مبانی فلسفی، نوع اضافه بین عالم و معلوم چه معنا و کارکردی می یابد؟ در نگاه ماهوی نوع این اضافه مقولی است که با فرض دوگانگی طرفین اضافه، سبب معضلاتی چون اعتباریت علم، تمایز عالم از معلوم و اشکالات وجود ذهنی می شود. در سیر دوم یعنی اصالت وجود با رویکرد تشکیکی، اضافه از نوع اشراقی است که در آن علمِ عالم، در رابطه ای طولی و تشکیکی، علت ایجاد معلوم می گردد. رهاورد گذر از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی وجود هم، وحدت و بساطت عالم و اضافه قیومی او با شؤون و مظاهرش است. اضافه نیز بین وجود عالم و علم ذاتی اش تحقق می یابد. نتیجه اینکه، متناسب با سیرهای سه گانه، با عبور از کثرت به وحدت، تدریجاً اضافه جای خود را به عینیت عالم و معلوم می دهد تا اینکه در سیر سوم به حضور و شهود تام عالم از خویش در آینه ظهوراتش می انجامد.
شواهدی بر تعمیم نظریه ابصار سهروردی به دیگر ادراکات حسی و برخی از کارکردهای آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه و کلام اسلامی سال ۵۶ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
515 - 531
حوزه های تخصصی:
چگونگی دریافتِ محسوسات همواره در فلسفه اسلامی مورد بحث بوده است. چهار نظریه در تبیین فرایند ادراک حسی پایه ریزی شده است. پیش از شیخ اشراق، مشائیان در ادراکات حسی به انطباع و ریاضی دانان در خصوص ادراک بصری به خروج شعاع قائل بودند. سهروردی با نقد نظریات پیش از خود در خصوص ادراک بصری، بر اضافه اشراقی و ارتباط مستقیم نفس انسانی با مبصَرات خارجی تأکید دارد. او گرچه درباره کیفیت ادراک بصری به تفصیل سخن گفته است، اما به طور آشکار درباره کیفیت ادارک در دیگر حواس ظاهری سخنی به میان نیاورده است. این امر موجب شده است عده ای در تعمیم نظریه او به دیگر ادراکات حسی تردید کنند. ما در نوشتار پیش رو کوشیده ایم شواهدی بر تعمیم نظریه ابصار سهروردی به دیگر حواس ظاهری اقامه کنیم. و برای آنکه میزان اثر گذاری این نظریه را در نظام فلسفی او نشان دهیم، برخی از کارکردهای این نظریه را در نظام فلسفی او مورد مطالعه قرار داده ایم. در این نوشتار، سه شاهد بر تعمیم نظریه او به دیگر حواس ظاهری اقامه می کنیم که از میان این سه شاهد، دو شاهد از نوآوری های این نوشتار به شمار می رود. و در پایان،کارکردها این نظریه را در نظام الهیاتی فلسفی سهروردی مورد کنکاش قرار خواهیم داد.